شرف بن مؤید بغدادی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بغدادی، مجدالدین، ابوسعید شرف بن مؤید، از
عرفای اواسط
قرن ششم و اوایل قرن هفتم میباشد.
وی، مرید و جانشین
شیخ نجم الدین کبری بود.
در انتساب بغدادی به
بغداد عراق یا
بغدادکِ خوارزم ، اختلاف نظر هست.
برخی، به اعتبار این گزارش که سلطان محمد خوارزمشاه از خلیفه بغداد
طبیبی درخواست کرده و خلیفه پدر مجدالدین را فرستاده و بغدادی نیز همراه
پدر به دربار سلطان محمد آمده است، اصل وی را از بغداد عراق دانستهاند.
اما اگر این گزارش، تنها
سند انتساب وی به بغداد باشد، مجعول به نظر میرسد، زیرا میانه
خلیفه بغداد و سلطان محمد و پدرش خوب نبوده است؛ حتی سلطان محمد در پی
استفتایی که از عالمان عصر خود کرده بود،
خلافت را حق
سادات حسینی میدانست نه
بنی عباس ؛ ازینرو دستور داده بود که در سراسر قلمرو سلطنتش نام خلیفه را از
خطبه نمازهای جمعه و
عید حذف کنند.
همچنین
عطار نیشابوری ـ معاصر وی ـ در مقدمه
تذکرة الا ولیاء از او با نام «امام مجدالدین خوارزمی» مطلبی نقل کرده است.
تاریخ تولد مجدالدین را ۵۵۶ ذکر کردهاند.
در تاریخ وفات او نیز اختلاف هست؛
هدایت آن را ۶۰۶ دانسته است، و دیگران ۶۰۷
یا ۶۱۶
و یا ۶۱۷.
اما از آنجا که مجدالدین جانشین
نجم الدین کبری بوده و او بنا بر اصول
تصوّف نمیتوانسته در حیات پیر خود که
قطب آن زمان بوده «
قطب ناطق » شود،
شهادت وی پیش از شهادت
نجم الدین کبری (۶۱۸) پذیرفته نیست.
به همین دلیل، برخی از محققان متأخر شهادت مجدالدین را نیز در پی کشتار وحشیانه
مغول و مدتی پس از شهادت نجم الدین کبری احتمال دادهاند.
از شهادت مجدالدین گزارشهای مختلفی در دست است
که یا ناقصاند یا متعارض، و در نتیجه نمیتوان به آنها چندان اعتماد کرد.
محمد عوفی که همزمان با مجدالدین میزیسته و او را دیده است
تنها به ذکر شهادت وی اشاره کرده و درباره سبب و نحوه وقوع آن توضیحی نداده است.
اما در منابع بعد از عوفی برای شهادت وی سه علت ذکر کردهاند:
۱) به اتهام عشق ورزی به
مادر سلطان محمد، به
حکم سلطان کشته شد
۲)
ازدواج پنهانی او با مادر سلطان محمد علنی شد، و وی را، به دستور سلطان، به
دجله انداختند
(به گزارش دیگر،
در
جیحون غرق کردند)؛
۳) مجدالدین بر اثر
تهمتی حاکی از رابطه پنهانیش با
زنی به نام لیلی، و به دست
همسر او کشته شد.
به گزارش
ابوالقاسم انصاری کازرونی ،
بدگویی برخی از شاگردان
فخرالدین رازی از مجدالدین در پیشگاه سلطان محمد موجب شد که به دستور سلطان او را در
دریا غرق کنند.
این گزارشها هیچکدام مقبول به نظر نمیرسند؛ زیرا اولاً ازدواج مجدالدین با ترکان خاتون که به دربار
شاه تعلق داشت، از نظر
سلطان و
وزیر او پنهان نبوده است.
ثانیاً ازدواج مجدالدین در زمان علاءالدین تکش صورت گرفته، بنابر این ترکان خاتون، همسر وی، مادر سلطان محمد نبوده است مگر اینکه علاءالدین تکش قبلاً او را
طلاق داده باشد، که البته در این باب ذکری در منابع تاریخی دیده نشده است.
ثالثاً غرق کردن مجدالدین در دجله با توجه به اینکه دربار سلطان و اقامتگاه مجدالدین در خوارزم بوده نمیتواند صحت داشته باشد.
گزارش دوم مستند به روایتی از
قرن نهم درباره این ماجراست، و در آن به منبع دیگری که نزدیک به زمان آن واقعه باشد استشهاد نشده است، ازینرو میتوان آن را خبر محتمل تلقی کرد.
گزارش کازرونی در
سُلّم السّموات نیز نمیتواند معتبر باشد، زیرا صِرفِ بدگویی شاگردان
فخر رازی از کسی که سابقه پزشکی در دربار شاه داشته (دنباله مقاله) نمیتوانسته موجب صدور فرمان
قتل او شود.
جامی و دیگران
به نقل از او، شهادت مجدالدین را بر اثر
نفرین نجم الدین کبری دانستهاند، که از حیث تاریخی فاقد اعتبار است.
درباره
مدفن و
مزار مجدالدین نیز اختلاف وجود دارد؛
علاءالدوله سمنانی مدفن او را در
نیشابور گفته است.
جامی در این باره میگوید: چون خاتون (همسر وی) از نیشابور بود،
جسد وی را به نیشابور برد و در ۸۳۳ آن را به
اسفراین منتقل کردند.
اما به گفته برتلس،
ظاهراً جامی آرامگاه مجدالدین بغدادی را با آرامگاه
مجدالدین اسفراینی (متوفی ۶۱۶) ـ که در اسفراین است ـ خلط کرده است.
رضاقلی خان هدایت در سفر به خوارزم، مرقد مجدالدین را در کنار مزار نجم الدین کبری دیده است.
در تاریخ نیشابور
آرامگاه مجدالدین در شادیاخ نیشابور ذکر شده است.
مجدالدین از زندگی خانوادگی ممتازی برخوردار و به دلیل اشتغال خود و خانوادهاش به خدمت
طبابت در دربار، از مقربان
خوارزمشاهیان بود
چنانکه برادر او بهاءالدین، صاحب کتاب
التوسل إلی الترسل ،
منشی خوارزمشاه بوده است.
با این وصف، مجدالدین ناگهان، به
جذبهای الهی ، تغییر حال یافت و از
تجمّلات و
لذّات دنیوی دست شست و به خدمت شیخ نجم الدین کبری پیوست.
پانزده سال به
ریاضتهای سخت و دشوار روی آورد و به مقامات عالی رسید،
تا جایی که عرفای بزرگی از جمله
رضی الدین علی لالای غزنوی (متوفی ۶۴۲ یا ۶۴۳) و نجم رازی (متوفی ۶۴۵) و شیخ
فریدالدین عطار نیشابوری ، از
مریدان و تربیت یافتگان او بودند.
نجم الدین کبری درباره وی به
شیخ علی لالا گفته بود: مجدالدین بزرگزادهای است که در صدف وجودش دُرّ
ولایت نهادهاند و
شیخ او و بسی کاملان دیگر خواهد بود.
علاءالدوله سمنانی نیز مقام مجدالدین را عالی و او را واجد چند ویژگی دانسته که شیخ نجم الدین آنها را نداشته است، یکی
علم طب و دیگری ارشادی بغایت ممدّ.
شیخ مجدالدین سیزدهمین قطب
سلسله ذهبیه کبراویه و جانشین نجم الدین کبری بود.
برخی از منابع متأخر در ذکر
سلسله نسبت
سیدمحمد نوربخش (متوفی ۸۶۹) و
شمس الدین گیلانی ، نام مجدالدین را از
کرسی نامه (
نسب نامه ارشاد صوفیان ) حذف، و شیخ رضی الدین علی لالا را جانشین نجم الدین کبری معرفی کردهاند.
اما گزارش عوفی درباره اینکه مجدالدین عاقبت
شیخ الشیوخ خوارزم شد،
و متن اجازه ارشادی که مجدالدین به رضی الدین علی لالا داده است
و ذکر نجم الدین رازی از مجدالدین به عنوان شیخ خود
و بالاخره اینکه علاءالدوله سمنانی در سلسله انتساب خود، نام مجدالدین را در مرتبهای آورده که پس از نجم الدین کبری و پیش از رضی الدین علی لالاست،
جملگی حکایت از این دارد که مجدالدین جانشین نجم الدین کبری شده است.
گزیدهای از اندیشههای عرفانی وی چنین است:
دین اسلام تا انقراض جهان
ناسخ همه شریعتهاست، و به تقدیر
خدای عزیز و
حکیم ، جامع همه اسرار
طریقت بوده و چیزی را فروگذار نکرده است.
فایده ریاضت در صورتی که موافق
شریعت اسلام باشد و شرط متابعت از
احکام و
مبایعت پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم محقق گردد، آن است که (
انسان )
حق و
فرمان او را یک به یک بپذیرد و در عمل به
شریعت از سرمویی تجاوز نکند.
عبودیت به خودی خود به وجود نمیآید، بلکه منحصر به تصرف و
تربیت شیخ است.
عبودیت
سالک باید از حقیقت عبودیت
حضرت محمد صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم سرچشمه گرفته باشد و از نظر
ظاهر و
باطن ، کمال متابعت از آن حضرت را داشته باشد تا خدای متعال از این طریق باطن او را از کدورتهای نفسانی پاک سازد.
حقیقت و اصل خرقه از
حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم است.
خرقه آن حضرت از جانب حضرت حق است.
خداوند به واسطه عنایتی که به وی داشته او را به رفیعترین درجات
دنیا و
آخرت ارتقا داده و در هنگام وصول به کمال، لباسی بر وی پوشانده است که هم ویژه ظاهر او باشد و هم خاص حقیقت او.
لباس بشری (ظاهری) او، شریعت؛ لباس
قلب او، طریقت؛ و جامه سرّ او
حقیقت است؛ لباس روحش، عبودیت؛ جامه خفیّ او، محبوبیت؛ و لباس صوری او خرقه است.
خلوت از لوازم طریقه
صوفیان است، بویژه در آغاز که نور ارادت ظهور میکند
و هشت شرط اساسی دارد که از آن جمله است:
سکوت دائم
مداومت بر
ذکر معین که شیخ
تلقین میکند
نفی تمامی
خواطر که بزرگترین شرط خلوت است و سالک بر اثر آن به حقیقت تفرید و
انس با خدا نایل میشود.
در این هنگام است که القای
شیطان به
الهام رحمان مبدل میشود و
نفس به
مقام اطمینان کامل میرسد.
مکاشفه به
مؤمن و
مسلمان اختصاص ندارد، بلکه هر کس که به
مجاهده نفس همت کند، حتّی با
کفر و گمراهی، به مراتبی از مکاشفه دست مییابد، منتها با این تفاوت که سالک مؤمن و مسلمان در سلوک خود متوقف نمیشود ولی
راهب پارسای غیر مسلمان متوقف میشود؛ چون
دین و
آیین او با آمدن
شریعت محمدی منسوخ شده است.
مشایخ صوفیه جامه کبود را به سه جهت برای مریدان خود برگزیدهاند:
شوخناک بودن در
جامه تیره دیرتر معلوم میشود، ازینرو کمتر نیاز به شستشو دارد و سالک را از اشتغال به
مجاهده باز نمیدارد؛
رنگ تیره ویژه
اندوه رسیدگان است و سالک، به دلیل اوقاتی که به
غفلت از حق و عبودیت گذرانده، خود را اندوه رسیده میداند، ازینرو جامه تیره میپوشد؛ به عقیده
صوفیه ، هر جزئی از اجزای انسان وقتی به زیور عبودیت مزین گردد، نور ویژه ای مییابد که سالک آن را احساس میکند.
نخستین نوری که برای نفس ظاهر میشود،
نور کبود است که از امتزاج نور ذکر و تاریکی نفس پیدا میشود.
ازینرو سالک به نشانه مقامی که در آن است لباس تیره میپوشد.
برخی از
مشایخ طریقت به پیروی از
سنت رسول اللّه صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم
جامه سفید را بر
سیاه ترجیح میدهند، زیرا سفیدی
رنگ ندارد.
اما از نظر آداب سلوکی فقط کسی حق استفاده از جامه سفید را دارد که به فنای بشریت و کمال عبودیت رسیده باشد.
تُحْفَةُ البَرَرةِ فی المسائل العَشرة ، به عربی در پاسخ سؤالات یکی از مریدانش
حاوی شرح آداب و رسوم و اندیشههای صوفیان، در ده بخش و تکملهای درباره
سماع و حقیقت آن.
یوسف اعتصامی در فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی
آن را تألیف
احمد بن علی بن المهذب بن نصرالخواری ، متضمن ده سؤال که مجدالدین جواب آنها را تقریر کرده، معرفی نموده است.
این کتاب را محمدباقر ساعدی خراسانی به فارسی ترجمه و در ۱۳۶۸ ش منتشر کرده است؛
زُبْدَةُ العَوالی و حِلْیَةُ الامالی ، مشتمل بر
احادیث نبوی.
مجدالدین از این کتاب، به عنوان مجموعه بهترین شنیدههایش یاد کرده است
کتاب الاربعین معروف به
سَلْوَةُ المریدین فی فضائل ذِکر رَبِّ العالمین ، در چهل باب، متضمن بعضی از
احادیث در فضایل
ذکر ، که مؤلف به جهت اقتدا به
مشایخ ـ که در جمع آوری «
چهل حدیث » میکوشیدهاند ـ آن را
تدوین کرده است.
رساله در سفر، به فارسی در شرح سفر عوام، سفر خواص و سفر خاص الخاص.
المسافریّة ، به فارسی
مجموعهای از رسائل وی به فارسی با نامهای السّیر و الطّیر، العُزلة و الخَلوة، الا سئلة و الاجوبة (مشتمل بر سؤال و جوابهای او با
فخر رازی) و چند نامه
دو نامه که برای
شمس الدین شهاب الاسلام ، یکی از مریدانش، نوشته است.
موضوع این نامهها رفع
اتهاماتی است که به او نسبت میدادند
متن
اجازه ارشاد به
علی لالا.
مجدالدین، همانند بسیاری از
اقطاب و
عرفا ، گاهی نیز افکار عرفانی خود را در قالب
شعر بیان کرده است.
آقا بزرگ طهرانی دیوان شعری به وی نسبت داده است.
چندین
رباعی نیز از او در برخی منابع
دیده میشود.
(۱) محمد محسن آقا بزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة، چاپ علی نقی منزوی و احمد منزوی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲) ابن کربلائی، روضات الجنان و جنات الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۹ ش.
(۳) امین احمد رازی، هفت اقلیم، چاپ جواد فاضل، تهران (بی تا).
(۴) ابوالقاسم انصاری کازرونی، مرقوم پنجم کتاب سُلّم السّموات، چاپ یحیی قریب، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۵) ایران مجلس شورای ملی، فهرست کتابخانه مجلس شورای ملی تالیف یوسف اعتصامی، تهران ۱۳۱۱ ش.
(۶) یوگنی ادواردویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۷) مجدالدین بغدادی، تحفة البررة فی المسائل العشرة، ترجمه محمد باقر ساعدی خراسانی، چاپ حسین حیدرخانی مشتاقعلی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۸) مجدالدین بغدادی، رساله در سفر، به کوشش کرامت رعنا حسینی، در مجموعه سخنرانیها و مقالهها درباره فلسفه و عرفان اسلامی، چاپ مهدی محقق و هرمان لندلت، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۹) مجدالدین بغدادی، «متن نامه مجدالدین بغدادی»، یغما، سال ۱۲، ش ۲ (اردیبهشت ۱۳۳۸).
(۱۰) عبدالرحمان بن احمد جامی، نفحات الانس من حضرات القدس، چاپ مهدی توحیدی پور، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۳۶ ش).
(۱۱) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
(۱۲) محمد بن عبدالله حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه محمد بن حسین خلیفه نیشابوری، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۳) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، تاریخ گزیده، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۴) اسدالله خاوری، ذهبیه: تصوف علمی ـ آثار ادبی تهران ۱۳۶۲ ش.
(۱۵) غیاث الدین بن همام الدین خواندمیر، تاریخ حبیب السیر، چاپ محمد دبیر سیاقی، تهران ۱۳۵۳ ش.
(۱۶) دانشگاه تهران کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست میکروفیلمهای کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تألیف محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۶۳ ش.
(۱۷) دانشگاه تهران کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد، فهرست نسخه های خطی کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران، نگارش محمدتقی دانش پژوه، تهران ۱۳۵۷ ش.
(۱۸) احمد علی رجایی، «معرفی نسخه ای خطی»، یغما، سال ۱۸، ش ۱۰ (دی ۱۳۴۴).
(۱۹) عباس زریاب خوئی، «داستان کشته شدن مجدالدین بغدادی»، یغما، سال ۷، ش ۱۲ (اسفند۱۳۳۳).
(۲۰) غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیاء، کانپور۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۲۱) شرف الدین ابراهیم، تحفة العرفان فی ذکر سیدالاقطاب روزبهان، در روزبهان نامه، چاپ محمدتقی دانش پژوه، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۴۷ ش).
(۲۲) محمد بن ابراهیم عطار، تذکرة الاولیاء، چاپ محمد استعلامی، تهران ۱۳۶۰ ش.
(۲۳) محمد بن ابراهیم عطار، چاپ نیکلسون، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۰۷.
(۲۴) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، چهل مجلس، تحریر امیر اقبال سیستانی، چاپ عبدالرفیع حقیقت (رفیع)، تهران ۱۳۵۸ ش.
(۲۵) احمد بن محمد علاءالدوله سمنانی، مصنفات فارسی، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۶) محمد بن محمد عوفی، تذکرة لباب الالباب، چاپ محمد عباسی، تهران ۱۳۶۱ ش.
(۲۷) احمد منزوی، فهرست نسخه های خطی فارسی، تهران ۱۳۴۸ـ۱۳۵۳ ش.
(۲۸) عبدالله بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمد امین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۲۹) رضا قلی بن محمد هادی هدایت، تذکرة ریاض العارفین، چاپ مهرعلی گرکانی، تهران (۱۳۴۴ ش).
(۳۰) رضا قلی بن محمد هادی هدایت، مجمع الفصحا، چاپ مظاهر مصفّا، تهران ۱۳۳۶ـ۱۳۴۰ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله « شرف بن مؤید بغدادی»، شماره۱۵۰۶.