شرابخواری امیرمؤمنان (شبهه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبق آیات نازل شده در حق
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و همچنین روایات بسیاری که از
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در منزلت و فضیلت
امام علی (علیهالسّلام) وارد شده، در
عصمت آن حضرت جای هیچ شبهه و تردیدی وجود ندارد؛ اما متاسفانه برخی از دشمنان
اهلبیت (علیهمالسّلام) با پیروی از دودمان نحس
بنیامیه تهمتی به امیرالمؤمنین زدهاند که نه
عقل آن را میپذیرد و نه
شرع و نه
تاریخ؛ و آن
تهمت نزول
آیات شراب درباره امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) است که در این مقاله این تهمت وارده را بررسی میکنیم و ثابت خواهیم کرد که آیات شراب درباره چه کسی وارد شده است.
یکی از عالم نماهای پاکستانی، به
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تهمت شرابخواری زده است.
وی در یک برنامه تلویزیونی پیرامون
آیه «ولا تقربوا الصلاة وانتم سکاری؛
» گفته:
روزی
علی (علیهالسّلام) (نعوذ بالله) در حالت مستی در
مسجد بر
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وارد شد. حضرت از این وضع ناراحت شد و آنگاه آیه مذکور نازل گردید که
مسلمانان نباید در حالت مستی
نماز بخوانند.
این مطلب تازگی ندارد؛ بلکه در طول تاریخ دشمنان
اهلبیت (علیهمالسّلام) و کسانی همچون
ابنتیمیه حرانی که در عداوت با اهلبیت شهره عام و خاص هستند، چنین تهمتی را زدهاند. وی در کتاب
منهاج السنه مینویسد:
وقد انزل الله تعالی فی علی: "یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سکاری حتی تعلموا ما تقولون" لما صلی فقرا وخلط ".
و
خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که: "ای کسانیکه
ایمان آوردهاید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید، تا زمانی که بدانید چه میگویید"؛ زیرا هنگامی که نماز خواند، در نماز خود اشتباه کرد! ! !
ما در ابتدا جواب نقضی را مطرح کرده و ثابت خواهیم نمود که آیات حرمت شراب درباره امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نازل نشده است؛ بلکه درباره خلیفه دوم
عمر بن الخطاب نازل شده است. به قول معروف علمای اهل تسنن دست پیش گرفتهاند تا پس نیفتند. آنها میخواهند با مطرح کردن این تهمت اولاً دامان عمر
بن الخطاب،
ابوبکر و
معاویه را از لکه شرابخواری پاک و بعد به پیروی از
بنیامیه به آبروی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) ضربه بزنند.
در مرحله بعد، کلمات علمای اهلسنت را در رد روایت شرابخواری امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) مطرح و روایات موجود را بررسی خواهیم کرد.
بیتردید، سر منشا این تهمت زشت به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)، همانطور که
حاکم نیشابوری گفته،
خوارج و به نظر ما خاندان بنیامیه هستند که برای ضربه زدن به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و پایین آوردن مقام آن حضرت در میان مردم، و از طرف دیگر پاک کردن دامان عمر
بن الخطاب بوده است.
چرا که طبق روایات موجود در کتابهای
شیعه و
سنی، این عمر
بن الخطاب بوده که شراب خورده و این آیات درباره او نازل شده است.
از آن جایی که طرف ما وهابیها هستند، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده میکنیم و از نقل روایت از کتابهای شیعه خودداری میکنیم.
بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشتهاند که یازده از مسلمانان در خانه
ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند. یکی از آنها که خیلی مست شده بود، شعرهایی درباره کشتگان بدر از
کفار سرود. خبر به
نبی مکرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی که در دست داشت، به شخصی که شعر خوانده بود (ابوبکر) زد....
از بین این ده نفر که شراب خورده بودند، اسم ۹ نفر آنان مشخص است که
ابنحجر عسقلانی در
فتح الباری،
تک تک آنان را نام میبرد. اسامی این افراد از این قرار است:
۱.
ابوعبیده جراح؛ ۲. ابوطلحه، زید
بن سهل (میزبان مجلس)؛ ۳.
سهیل بن بیضاء؛ ۴.
ابی بن کعب؛ ۵.
ابودجانه بن خرشه؛ ۶.
ابوایوب انصاری؛ ۷.
معاذ بن جبل؛ ۸.
انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی میکرده؛ ۹. عمر
بن الخطاب؛ ۱۰. نفر آخر شخصی است به نام ابوبکر.
ابنحجر تلاش میکند که بگوید منظور از ابوبکر شخص دیگری به نام
ابوبکر بن شغوب است، نه خلیفه اول؛ اما در نهایت میپذیرد که نفر آخر به قرینه وجود عمر
بن الخطاب در لیست شرابخواران، همان ابوبکر صدیق خلیفه اول مسلمانان است! !!.
ابنحجر در فتح الباری میگوید:
ثم وجدت عند البزار من وجه آخر عن انس قال کنت ساقی القوم وکان فی القوم رجل یقال له ابو بکر فلما شرب قال تحیی بالسلامةام بکر الابیات فدخل علینا رجل من المسلمین فقال قد نزل تحریم الخمر الحدیث وابو بکر هذا یقال له ابن شغوب فظن بعضهم انه ابو بکر الصدیق ولیس کذلک لکن قرینة ذکر عمر تدل علی عدم الغلط فی وصف الصدیق فحصلنا تسمیة عشرة.
سپس به گونهای دیگر گزارشی از طریق بزار خواندم که انس گفته است که من در آن روز ساقی گروه شرابخوار بودم و در میان شرابخواران مردی بود که او را ابوبکر میگفتند و چون شراب را سرکشید این شعر را خواند که:
" مادر بکر را به تندرستی درود فرست... "
در این هنگام مردی از مسلمانان وارد شد و گفت: مگر نمیدانید که فرمان حرمت شرابخواری نازل شده است.
منظور از ابوبکر در روایت، ابوبکر
بن شغوب است. البته برخی خیال کردهاند که این شخص همان ابوبکر صدیق است؛ ولی چنین نیست.
اما از آن جایی که نام عمر
بن الخطاب هم در لیست شرابخواران وجود دارد، این مطلب را میرساند که این ابوبکر، همان ابوبکر صدیق است و خطائی در این نقل روی نداده است.
از آنچه گذشت، میتوانیم نام این ده نفر را مشخص نماییم.
زمخشری از علمای بزرگ اهل سنت که
ذهبی در
سیر اعلام النبلاء،
با تجلیل فراوان از او یاد کرده و لقب علامه را به وی میدهد، در کتاب
ربیع الابرار مینویسد:
انزل الله تعالی فی الخمر ثلاث آیات، اولها یسالونک عن الخمر والمیسر، فکان المسلمون بین شارب وتارک، الی ان شرب رجل ودخل فی الصلاة فهجر، فنزلت: یا ایها الذین آمنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سکاری، فشربها من شرب من المسلمین، حتی شربها عمر فاخذ لحی بعیر فشج راس عبد الرحمن
بن عوف، ثم قعد ینوح علی قتلی بدر بشعر الاسود
بن عبد یغوث.
وکائن بالقلیب قلیب بدر... فبلغ ذلک رسول الله صلی الله علیه وسلم، فخرج مغضباً یجر رداءه، فرفع شیئاً کان فی یده لیضربه، فقال: اعوذ بالله من غضب الله ورسوله. فانزل الله تعالی: انما یرید الشیطان، الی قوله: فهل انتم منتهون. فقال عمر: انتهینا.
و با کمی تغییر در
تاریخ المدینه ابنشبه،
خداوند متعال در مورد شراب سه آیه نازل کرد. اولین آن: "از تو در مورد
شراب و
قمار سوال میپرسند"؛ پس عدهای از مسلمانان شراب خورده و عدهای آن را ترک کردند؛ تا زمانی که شخصی از ایشان شراب خورد و به نماز ایستاد و هذیان گفت؛ پس آیه نازل شد که: "ای کسانیکه ایمان آوردهاید، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید"؛ باز عدهای از مسلمانان از آن خوردند؛ تا اینکه عمر
بن خطاب شراب خورده و سپس استخوان فک شتری را برداشته با آن استخوان سر
عبدالرحمن بن عوف را شکست و نشست برای کشتهگان بدر (از کفار) با شعر
اسود بن عبد یغوث مرثیه خواند که: کسانیکه در آن چاه بودند؛
چاه بدر...! ! !
خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسید؛ آن حضرت با عصبانیت در حالی که ردای خود را بر روی زمین میکشیدند، بیرون آمده و چیزی را از روی زمین برداشته و در دست گرفتند تا (با آن) عمر را بزنند.
عمر گفت: پناه میبرم به خدا از غضب خدا و رسولش؛ سپس خداوند آیه نازل فرمود که: " به درستی که
شیطان میخواهد... " تا آنجا که فرموده است " آیا شما دست بر میدارید (از شراب خوردن)؟ " پس عمر گفت: دست برداشتیم.
و
ابیحامد غزالی از برترین عالمان تاریخ اهل تسنن در کتاب مکاشفة القلوب،
مینویسد:
فکان فی المسلمین شارب و تارک، الی ان شرب رجل فدخل فی الصلاة فهجر، فنزل قوله تعالی: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ وَاَنْتُمْ سُکَارَی...؛
» الآیه فشربها من شربها من المسلمین، و ترکها من ترکها، حتی شربها عمر رضی الله عنه فاخذ بلحی بعیر و شج بها راس
عبدالرحمن بن عوف ثم قعد ینوح علی قتلی البدر.
فبلغ ذلک رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و سلم فخرج مغضبا یجر رداءه، فرفع شیئا کان فی یده فضربه به، فقال: اعوذ بالله من غضبه، و غضب رسوله، فانزل الله تعالی: ِ «انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ اَنْ یُوقِعَ بَیْنَکُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ فِی الْخَمْرِ وَالْمَیْسِرِ؛
» الآیة، فقال عمر رضی الله عنه: انتهینا انتهینا.
عدهای از مسلمانان شراب میخوردند و عدهای نمیخوردند؛ تا اینکه یکی از ایشان شراب خورده و در نماز کلمات نامناسب گفت؛ پس آیه نازل شدکه: لَا تَقْرَبُوا الصَّلَاةَ...
اما باز عدهای از مسلمانان از آن خورده و عدهای آن را ترک میکردند؛ تا اینکه عمر (رضیاللهعنه) از آن خورده و استخوان ران شتری را گرفته و با آن سر عبد الرحمن
بن عوف را شکافت و سپس نشسته و بر کشتگان بدر (از کفار) گریست! ! !
پس خبر به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسیده و ایشان با عصبانیت در حالیکه ردای خویش را میکشیدند (حتی صبر نکردند تا آن را درست بپوشند) بیرون آمده و چیزی را که در دست داشتند بالا برده با همان عمر را زدند؛ پس عمر گفت: پناه میبرم به خدا از عصبانیت خدا و رسولش؛ پس آیه نازل شد که: انَّمَا یُرِیدُ الشَّیْطَانُ... پس عمر گفت: (از نوشیدن شراب) دست برداشتیم.
البته عمر
بن الخطاب، در آنجا گفت «انتهینا دست برداشتیم»؛ اما اینکه واقعاً هم دست از شراب خوردن کشیده باشد، مشخص نیست؛ چرا که به اعتراف خود علمای اهل سنت حتی در زمان حکومتش نیز این عادت را که از زمان جاهلی داشته است، نتوانسته ترک کند.
مالک بن انس، امام مالکیها در کتاب
الموطا که به اعتقاد بسیاری از علمای اهل سنت همردیف
صحاح سته به حساب میآید، مینویسد:
عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ
بْنِ الْقَاسِمِ: اَنَّ اَسْلَمَ مَوْلَی عُمَرَ
بْنِ الْخَطَّابِ اَخْبَرَهُ، اَنَّهُ زَارَ عَبْدَ اللَّهِ
بْنَ عَیَّاشٍ الْمَخْزُومِیَّ، فَرَاَی عِنْدَهُ نَبِیذاً وَهُوَ بِطَرِیقِ مَکَّةَ، فَقَالَ لَهُ: اَسْلَمُ اِنَّ هَذَا الشَّرَابَ یُحِبُّهُ عُمَرُ
بْنُ الْخَطَّابِ، فَحَمَلَ عَبْدُ اللَّهِ
بْنُ عَیَّاشٍ قَدَحاً عَظِیماً، فَجَاءَ بِهِ اِلَی عُمَرَ
بْنِ الْخَطَّابِ فَوَضَعَهُ فِی یَدَیْهِ، فَقَرَّبَهُ عُمَرُ اِلَی فِیهِ، ثُمَّ رَفَعَ رَاْسَهُ فَقَالَ عُمَرُ: اِنَّ هَذَا لَشَرَابٌ طَیِّبٌ، فَشَرِبَ مِنْهُ....
از
عبدالرحمن بن قاسم (نقل شده است که) اسلم غلام عمر به او خبر داد که او
عبدالله بن عیاش مخزومی را دید؛ در حالی که او در راه
مکه بود، در نزد وی
نبیذ دید! ! ! پس اسلم به او گفت: این نوشیدنی است که عمر آن را دوست میدارد. عبدالله
بن عیاش ظرف بزرگی پر کرده و آن را به نزد عمر آورد و در جلوی او گذاشت؛ پس عمر آن را به دهان خود نزدیک کرد؛ سپس سرش را بلند کرد و گفت: این شرابی نیکو است؛ پس از آن نوشید.
ابنابیشیبه استاد
بخاری در کتاب خویش چنین روایت میکند که:
حدثنا ابو بکر قال حدثنا ابن مسهر عن الشیبانی عن حسان
بن مخارق قال: بلغنی ان عمر
بن الخطاب سائر رجلا فی سفر وکان صائما، فلما افطر اهوی الی قربة لعمر معلقة فیها نبیذ قد خضخضها البعیر، فشرب منها فسکر، فضربه عمر الحد، فقال له: انما شربت من قربتک، فقال له عمر: انما جلدناک لسکرک.
عمر در راه سفر با مردی روزهدار همراه بود؛ وقتی که افطار نمود مشک عمر را که در آن شراب بوده و عمر آن را به شترش آویزان نموده بود و شتر نیز آن را تکان داده بود، برداشت و از آن نوشید و مست شد؛ عمر او را حد زد! ! ! آن شخص به عمر گفت: من از مشک تو نوشیدم!! !
عمر در پاسخ گفت: ما تو را به خاطر مستی حد زدیم (نه به خاطر نوشیدن شراب)
ابن عبد ربه نیز میگوید:
وقال الشعبی: شرب اعرابی من اداوة عمر، فانتشی، فحده عمر. وانما حده للسکر لا للشراب.
شعبی گفته است که بیابانگردی از مشک عمر نوشید و مست شد! ! ! عمر نیز او را حد زد! ! ! و تنها او را به خاطر مستشدن حد زد و نه به خاطر شراب خوردن!! !
شاید خود عمر از آن میخورده و مست نمیشده است!! !
همانطور که در اشعار فارسی و عربی مشهور است وقتی شخصی دائمالخمر باشد، دیگر برای وی نوشیدن تفاله شراب و دُردی (عکر) آسان شده و به اصطلاح به وی دردیکش گفته میشود؛ در روایات اهل سنت آمده است که عمر نیز از دردیکشان بوده است:
حدثنا
بن مبشر نا احمد
بن سنان نا عبد الرحمن
بن مهدی نا عبدالله
بن عمر عن زید
بن اسلم عن ابیه قال کنت انبذ النبیذ لعمر بالغداة ویشربه عشیة وانبذ له عشیة ویشربه غدوة ولا یجعل فیه عکرا.
زید بن اسلم از پدرش (غلام عمر) روایت میکند که گفت: من برای عمر صبحگاه شرابی آماده میکردم و او شب آن را مینوشید و شب هنگام برای او شراب آماده میکردم و او صبح آن را مینوشید و حتی در آن دُردی را هم باقی نمیگذاشت!! !
بیهقی در
سنن خود مینویسد:
واما الروایة فیه عن عمر
بن الخطاب رضی الله عنه فاخبرنا ابو عبدالله الحافظ ثنا ابوالعباس محمد یعقوب ثنا الحسن
بن مکرم ثنا ابوالنضر ثناابوخیثمة ثنا ابواسحاق عن عمرو
بن میمون قال قال عمر رضی الله عنه انالنشرب من النبیذ نبیذاً یقطع لحوم الابل فی بطوننا من ان تؤذینا.
عمر میگفت: ما از این نبیذ (شراب) مینوشیم تا گوشت شتر را که در شکم ما است هضم نماید، که اذیت نشویم! ! !
واما الآثار فمنها ما روی عن سیدنا عمر رضی الله عنه انه کان یشرب النبیذالشدید ویقول انا لننحر الجزور وان العنق منها لآل عمر ولا یقطعه الاالنبیذ الشدید.
روایت شده است که سرور ما عمر رضی الله عنه نبیذ (شراب) غلیظ مینوشید و میگفت: ما شتران را قربانی میکنیم و گوشت گردن آن به خاندان عمر میرسد و چیزی آن را جز نبیذ غلیظ هضم نمینماید!! !
و
متقی هندی مینویسد:
۱۳۷۹۵ ـ عن عمر قال: اشربوا هذا النبیذ فی هذه الاسقیة فانه یقیم الصلب ویهضم ما فی البطن وانه لم یغلبکم ما وجدتم الماء.
از عمر روایت شده است که گفت: نبیذ را در این پیمانهها بنوشید؛ زیرا پشت را محکم داشته و آنچه را در شکم است هضم مینماید؛ و تا زمانی که آب برای نوشیدن همراه داشته باشید (و به همراه آن بنوشید) شما را مست نمیکند!! !
جالبتر از همه این که
محمد بن محمود خوارزمی از بزرگان اهل تسنن در کتاب
جامع مسانید ابوحنیفه میگوید:
عن حماد عن ابراهیم عن عمر
بن الخطاب، اتی باعرابی قد سکر فطلب له عذر فلما اعیاه قال: احبسوه فان صحی فاجلدوه، ودعا عمر بفضله ودعا بماء فصبه علیه فکسره ثم شرب وسقی اصحابه، ثم قال: هکذا فاکسروه بالماء اذا غلبکم شیطانه، قال: وکان یحب الشراب الشدید.
بیابانگردی را که مستشده بود به نزد عمر آوردند؛ عدهای برای او طلب بخشش کردند؛ اما وقتی پذیرفته نشد، عمر گفت: او را زندانی کنید تا زمانی که به خود آید و سپس او را شلاق بزنید. سپس خود عمر آبی طلبیده بر روی همان شراب ریخته و آن را رقیق کرده و نوشید و به دیگران نیز نوشانید.
سپس گفت: اگر
شیطان شراب بر شما غالب شد، این چنین آن را با آب رقیق سازید! ! ! عمر شراب غلیظ را دوست داشت! ! !
و
سرخسی فقیه مشهور
حنفی مذهب در کتاب
المبسوط میگوید:
وقد بینا ان المسکر ما یتعقبه السکر وهو الکاس الاخیر وعن ابراهیم رحمهالله قال اتی عمر رضی الله عنه باعرابی سکران معه اداوة من نبیذ مثلثفاراد عمر رضی الله عنه ان یجعل له مخرجاً فما اعیاه الا ذهاب عقله فامربه فحبس حتی صحا ثم ضربه الحد ودعا باداوته وبها نبیذ فذاقه فقال اوه هذافعل به هذا الفعل فصب منها فی اناء ثم صب علیه الماء فشرب وسقی اصحابهوقال اذا رابکم شرابکم فاکسروه بالماء.
و ما بیان کردیم که مسکر آن چیزی است که با نوشیدن آن شخص مست شود! ! ! یعنی آخرین پیمانه (پس تا قبل از آن مسکر نیست و حرام نیست!! ! ) و از ابراهیم روایت شده است که گفت: بیابانگردی مست را به نزد عمر آورده و همراه با او مشکی از نبیذ غلیظ شده بود؛ پس عمر خواست که برای او راهکاری قرار دهد؛ هیچ راهی به ذهن او نرسید مگر اینکه او اکنون عقل ندارد؛ پس دستور داد تا او را زندانی کرده تا زمانی که هوشش سر جای خود باز گردد و سپس او را حد زد؛ و سپس مشک او را طلبیده در حالی که در آن نبیذ بود؛ پس از آن چشید و گفت: وای! ! این با او چنین کرده است! ! ! پس مقداری از آن را در ظرفی ریخته و بر روی آن آب ریخت و از آن نوشید و به یارانش نیز نوشانید و گفت: اگر مایل به این شراب شدید، مستی آن را با آب از بین ببرید!! !
وی همچنین میگوید:
وعن عمر (رض) انه اتی بنبیذ الزبیب فدعا بماء وصبه علیه وشرب، وقال: ان لنبیذ زبیب الطائف غراما.
از عمر روایت شده است که برای او نبیذی آوردند؛ پس آبی آورده و بر روی آن ریخت و از آن نوشید و سپس گفت: شراب کشمش
طائف ارزشمند است! !!.
جالب است که جناب عمر، حتی در آخرین لحظات عمرش نیز دست از شرابخواری برنمیداشت؛ تا جایی که در هنگام مرگ نیز درخواست کرد که برایش شراب بیاورند.
ابنسعد از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب معتبر
الطبقات الکبری مینویسد:
عن عبدالله
بن عبید
بن عمیر ان عمر
بن الخطاب لما طعن قال له الناس یا امیرالمؤمنین لو شربت شربة فقال اسقونی نبیذا وکان من احب الشراب الیه قال فخرج النبیذ من جرحه مع صدید الدم. الطبقات الکبری
و
تاریخ مدینة دمشق و با کمی تفاوت در:
السنن الکبری،
و فتح الباری
و
المصنف و
الاستیعاب و دهها مصدر دیگر از مصادر معتبر اهل سنت.
از
عبدالله بن عبید بن عمیر (نقل شده است) که هنگامی که عمر
بن خطاب، چاقو خورد، مردم به او گفتند: ای امیرمومنان، اگر نوشیدنی بنوشی (خوب است)؛ پس گفت: به من نبیذ دهید! ! ! و نبیذ از دوستداشتنیترین نوشیدنیها در نزد وی بود. عبدالله گفت: نبیذ از زخم وی همراه با لختههای خون خارج شد.
و نبیذ را اهل لغت، اینگونه معنا کردهاند:
وانما سمی نبیذا لان الذی یتخذه یاخذ تمرا او زبیبا فینبذه فی وعاء او سقاء علیه الماء ویترکه حتی یفور (ویهدر) فیصیر مسکرا.
به آن نبیذ گفته میشود، زیرا کسی که آن را درست میکند خرما و کشمش را گرفته و آنها را در ظرف یا مَشکی ریخته و سپس بر روی آن آب میریزد. و آن را میگذارد تا (خود به خود) جوشیده و سر برود؛ که در این صورت مستکننده میشود.
و
محییالدین نووی در کتاب
المجموع مینویسد:
واما الخمر فهی نجسة لقوله (عزّوجلّ) (انما الخمر والمیسر والانصاب والازلام رجس من عمل الشیطان) ولانه یحرم تناوله من غیر ضرر فکان نجسا کالدم واما النبیذ فهو نجس لانه شراب فیه شدة مطربة فکان نجسا کالخمر.
اما شراب
نجس است؛ زیرا خداوند (عزّوجلّ) فرموده است: " شراب و قمار و بتها و تیرهای قرعه پلیدند و از عمل شیطانند" و نیز به این علت که نوشیدن آن اگر (ترک آن) ضرر نداشته باشد، حرام است؛ پس مانند خون نجس است؛ و اما نبیذ، پس آن نیز نجس است؛ زیرا شرابی است که غلیظ شده و به
طرب میآورد؛ از اینرو، مانند شراب نجس است.
همانطور که پیش از این گفتیم، بیتردید سر منشا این اتهام به امیرمؤمنان (علیهالسّلام)، خاندان بنیامیه هستند. شرابخواری در این خاندان از
زمان جاهلیت مرسوم بوده است و حتی بعد از
اسلام نیز نتوانسته بودند آن را ترک نمایند؛ از اینرو برای توجیه این عملشان به دنبال شریک جرم میگشتند تا از زشتی عمل در میان مردم بکاهند و لذا پای امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) وسط کشیدند و به آن حضرت چنین تهمت ناروائی را زدند.
معاویه شراب خورده و آن را به میهمان تعارف میکند!! !
معاویة بن ابیسفیان از کسانی است شراب میخورده است. امام
احمد بن حنبل به نقل از
عبدالله بن بریده مینویسد:
دَخَلْتُ اَنَا وَاَبِی عَلَی مُعَاوِیَةَ فَاَجْلَسَنَا عَلَی الْفُرُشِ ثُمَّ اُتِینَا بِالطَّعَامِ فَاَکَلْنَا ثُمَّ اُتِینَا بِالشَّرَابِ فَشَرِبَ مُعَاوِیَةُ ثُمَّ نَاوَلَ اَبِی ثُمَّ قَالَ مَا شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.
روزی با پدرم بریده بر معاویه وارد شدیم از ما احترام کرده و طعام آوردند و تناول کردیم سپس مشروب آورد و خودش نوشید و به پدرم تعارف کرد. پدرم گفت: از روزی که
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آنرا حرام کرده من به آن لب نزدم.
هیثمی در
مجمع الزوائد بعد از نقل این روایت میگوید:
رواه احمد ورجاله رجال الصحیح.
این روایت را احمد نقل کرده و راویان آن، همان راویان
صحیح بخاری و
مسلم هستند.
ابنعساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد:
عن محمد
بن کعب القرظی قال غزا
عبدالرحمن بن سهل الانصاری فی زمان عثمان ومعاویة امیر علی الشام فمرت به روایا خمر تحمل فقال الیها
عبدالرحمن برمحه فبقر کل راویة منها فناوشه غلمانه حتی بلغ شانه معاویة فقال دعوه فانه شیخ قد ذهب عقله فقال کذب والله ما ذهب عقلی ولکن رسول الله صلی الله علیه وسلمنهانا ان ندخل بطوننا واسقیتنا واحلف بالله لئن انا بقیت حتی اری فی معاویة ما سمعت من رسول الله صلی الله علیه وسلم لابقرن بطنه او لاموتن دونه.
عبدالرحمن بن سهل انصاری (از
صحابه جلیلالقدر) در زمان
عثمان به
جنگ رفت در حالیکه معاویه امیر بر
شام بود؛ کاروان شتری از کنار او گذشت که بار شراب حمل میکرد؛ پس وی با نیزه خویش بر آن هجوم برده و تمام مشکها را درید! ! ! شتربانان او را گرفتند؛ خبر به معاویه رسید و گفت: او را رها کنید؛ او پیرمردی است که دیوانه شده است! ! !
وی پاسخ داد: قسم به خدا که معاویه دروغ گفته است! ! ! من دیوانه نشدهام ولی از رسول خدا شنیدم که ما را از نوشیدن شراب و حتی ریختن آن در ظرفهایمان نهی نمود؛ و قسم به خدا اگر زنده بمانم که معاویه را ببینم که کلام رسول خدا در مورد او محقق شده است (اگر معاویه را بر منبر من در
مدینه دیدید او را بکشید) یا شکم او را خواهم درید و یا در این راه کشته خواهم شد! ! !
حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب که آیات شراب در حق عمر نازل شده است، به سراغ روایاتی میرویم که اهل سنت با تکیه بر آنها به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تهمت زدهاند. ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن میآوریم و بعد سند این روایات را بررسی خواهیم کرد.
این روایت، حتی از دیدگاه خود علمای اهل سنت مردود است؛ چنانچه
شوکانی، از بزرگان اهل سنت در اینباره مینویسد:
وفی اسناده عطاء
بن السائب لا یعرف الا من حدیثه، وقد قال یحیی
بن معین لا یحتج بحدیثه.
در سند این روایت
عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است؛
یحیی بن معین در مورد او گفته است که: نمیتوان به روایت او استناد کرد.
و حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت، میگوید:
وفی هذا الحدیث فائدة کثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السکر وهذه القراءة الی امیرالمؤمنین علی
بن ابی طالب دون غیره وقد براه الله منها فانه راوی هذا الحدیث.
در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیرالمومنین علی
بن ابیطالب (علیهالسّلام) نسبت داده ان، نه به غیر او؛ اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است؛ به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیرمومنان، گناهی را که - به گفته ایشان، انجام داده است برای دیگران نقل کند).
در اینباره در
صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است، یکی روایت
ترمذی و دیگری روایت
ابیداود. ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم کرد.
ترمذی در سننش مینویسد:
۳۳۰۰، حَدَّثَنَا عَبْدُ
بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ
بْنُ سَعْدٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ الرَّازِیِّ عَنْ عَطَاءِ
بْنِ السَّائِبِ عَنْ اَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ
بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَاَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِی فَقَرَاْتُ (قُلْ یَا اَیُّهَا الْکَافِرُونَ) لاَ اَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَاَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَی (یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَاَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ).
از علی
بن ابیطالب نقل شده است که گفت:
عبدالرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد؛
عبدالرحمن من را مقدم کرده و من در نماز
سوره کافرون را اینگونه خواندم «لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون» پس خداوند این آیه را نازل نمود که: "ای کسانی که ایمان آوردید! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید، تا زمانی که بدانید چه میگویید".
ابیداود نیز در
سنن خود مینویسد:
۳۶۷۳، حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَی عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ
بْنُ السَّائِبِ عَنْ اَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِیِّ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ اَنَّ رَجُلاً مِنَ الاَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ
بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ اَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَاَمَّهُمْ عَلِیٌّ فِی الْمَغْرِبِ فَقَرَاَ (قُلْ یَا اَیُّهَا الْکَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَاَنْتُمْ سُکَارَی حَتَّی تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ).
از علی روایت شده است که شخصی از
انصار، او و
عبدالرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو - قبل از نزول حرمت شراب - شراب نوشانید؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند؛ پس آیه نازل شد که: لا تقربوا الصلاة...
در متن این دو روایت تناقض وجود دارد؛ زیرا در یکی میزبان
عبدالرحمن بن عوف است و در دیگری شخصی از انصار؛ و در نظر علمای حدیث این امر با وجود یکی بودن روات اصلی دو روایت، دلالت بر دروغگو و یا کمحافظه بودن راویان یکی و یا هر دوی این روایات میکند.
در سند روایت افرادی هستند که نمیشود به آنها اعتماد کرد.
ناقل قصه از امیرمومنان (علیهالسلام)، در هر دو روایت، ابی
عبدالرحمن السلمی است که وی از دشمنان امام علی (علیهالسّلام) بوده است. وی از کسانی است که در لشکر امیرمومنان بود؛ اما به اقرار خویش در باطن با حضرت دشمنی داشت:
طبری در کتاب
المنتخب من ذیل المذیل از خود او نقل میکند که وی با امیرمومنان دشمن بوده است:
وابو عبد الرحمن السلمی واسمه عبدالله
بن حبیب... قال رجل لابی عبد الرحمن انشدک الله متی ابغضت علیا (علیهالسّلام) الیس حین قسم قسما بالکوفة فلم یعطک ولا اهل قال اما اذ نشدتنی الله فنعم.
ابوعبدالرحمن السلمی؛ اسم او عبدالله
بن حبیب است... شخصی به ابوعبدالرحمن گفت: تو را به خدا قسم میدهم! چه زمانی با علی دشمن شدی؟ آیا همان زمانی نبود که در
کوفه مالی را تقسیم نمود؛ اما به تو و خانوادهات چیزی نداد؟ پاسخ داد: آری! ! !
ابراهیم ثقفی نیز در کتاب
الغارات، نام وی را در میان عدهای از فقهای بزرگ آورده که با امیرمومنان دشمنی مینمودند:
ومنهم (ای المنحرفین عن علی) ابو عبد الرحمن السلمی (القاری):
عن عطاء
بن السائب قال: قال رجل لابی عبد الرحمن السلمی انشدک بالله تخبرنی فلما اکد علیه قال: بالله هل ابغضت علیا الا یوم قسم المال فی اهل الکوفة فلم یصبک ولا اهل بیتک منه شئ؟، قال: اما اذا انشدتنی بالله فلقد کان ذلک.
از ایشان (کسانی که از امیرمومنان جدا شده بودند) ابوعبدالرحمن سلمی است؛ از عطاء روایت شده است که میگفت: شخصی به ابوعبدالرحمن گفت: تو را به خدا قسم میدهم که به من راست بگویی؛ وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود؛ پس گفت: آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی
بیت المال را تقسیم میکرد، اما به تو و خانوادهات چیزی نرسید؟ پاسخ داد: چون مرا قسم دادی به تو میگویم؛ آری، همینطور است.
سپس به نقل از
سعد بن عبیده، روایتی را از ابی
عبدالرحمن نقل میکند که خصومت و عداوت او با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را بیش از پیش برای ما روشن میسازد.
عن سعد
بن عبیدة قال: کان بین حیان وبین ابی عبد الرحمن السلمی شئ فی امر علی (علیهالسّلام) فاقبل ابو عبد الرحمن علی حیان فقال: هل تدری ما جرا صاحبک علی الدماء؟ یعنی علیا (علیهالسّلام) قال: وما جراه لا ابا لغیرک؟، قال: حدثنا ان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال لاصحاب بدر: اعملوا ما شئتم فقد غفر لکم، او کلاما هذا معناه.
از سعد
بن عبیده نیز روایت شده است که گفت: بین حیان و ابی
عبدالرحمن سلمی در مورد امیرمومنان درگیری بود؛ پس ابوعبدالرحمن رو به حیان نموده و گفت: میدانی چرا صاحب تو (کسی که از او طرفداری میکنی) را بر ریختن خون مردمان جری نمود؟
گفت: چه چیزی او را جری کرده است؟ ای ناپاک؟
ابوعبدالرحمن پاسخ داد: علی برای ما از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایـت میکند که به اصحاب بدر فرمود: هر کاری میخواهید بکنید، زیرا خدا شما را آمرزیده است (و به همین جهت جرات در ریختن خون مردمان پیدا کرده است).
باید از علمای اهل تسنن سؤال کرد که آیا میتوان به روایت چنین شخصی اعتماد کرد؟ مگر نه اینکه به اتفاق
شیعه و
سنی، کسی که با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام)
دشمن باشد،
منافق است؟ آیا به روایت شخص منافق میتوان اعتماد و به امیرمؤمنان تهمت زد؟
بنابراین، هر دو روایتی که در صحاح سته اهل سنت آمده، به خاطر بودن این شخص در سلسله سند، از اعتبار ساقط است.
دومین راوی در سلسله سند هر دو روایت که از ابی
عبدالرحمن نقل میکند، عطاء
بن سائب است.
مزی در
تهذیب الکمال درباره او مینویسد:
و قال عن یحیی ایضا: عطاء
بن السائب اختلط، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح... و قال ابو احمد
بن عدی: اخبرنا ابن ابی عصمة، قال: حدثنا احمد
بن ابی یحیی، قال: سمعت یحیی
بن معین یقول: لیث
بن ابی سلیم ضعیف مثل عطاء
بن السائب.
از یحیی روایت شده است که گفت: عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است... از یحیی
بن معین شنیدم که میگفت:
لیث بن ابیسلیم مانند عطاء
بن سائب ضعیف است.
هیثمی نیز در رد روایت وی میگوید:
رواه احمد وفیه عطاء
بن السائب وقد اختلط.
این روایت را احمد نقل کرده است و در سند آن عطاء
بن سائب است و او نیز دیوانه شد.
ابنحجر نیز در مورد روایت او میگوید:
والاضطراب فیه من عطاء
بن السائب فانه اختلط.
اشکال این روایت از عطاء
بن سائب است، زیرا او دیوانه شد.
ذهبی نیز در ترجمه وی میگوید:
وقال یحیی: لا یحتج به.
یحیی گفته است: نمیتوان به او استدلال کرد.
سومین راوی که در طریق روایت ترمذی وجود دارد،
ابوجعفر رازی است که بسیاری از بزرگان اهل تسنن وی را تضعیف کردهاند. مزی در تهذیب الکمال درباره او میگوید:
قال عبدالله
بن احمد
بن حنبل، عن ابیه: لیس بقوی فی الحدیث... و قال عمرو
بن علی: فیه ضعف، و هو من اهل الصدق، سییء الحفظ. و قال ابو زرعة: شیخ یهم کثیرا. و قال زکریا
بن یحیی الساجی: صدوق لیس بمتقن. و قال النسائی: لیس بالقوی.
عبدالله بن احمد از پدرش نقل میکند که وی در روایت قوی نیست... از
عمرو بن علی روایت شده است که گفت: او ضعیف است؛ اگرچه راستگوست اما حفظ او بد است.
ابوزرعه گفته است: او پیرمردی است که غلطهای بسیار دارد.
زکریا بن یحیی ساجی گفته است: راستگویی است که حرفهای او محکم نیست.
نسایی نیز گفته است: او قوی نیست.
ابنحجر عسقلانی نیز میگوید:
و قال ابن حبان: کان ینفرد عن المشاهیر بالمناکیر، لا یعجبنی الاحتجاج بحدیثه الا فیما وافق الثقات. و قال العجلی: لیس بالقوی.
ابنحبان گفته است: او از مشاهیر روایات غیر قابل قبول نقل میکند؛ به نظر من
استدلال به روایت او صحیح نیست مگر زمانی که با روایات ثقات موافق باشد.
عجلی نیز گفته است: او قوی نیست.
سفیان ثوری، مدلس مشهور و از دیوانهها روایت میکرد:
در سند روایت ابیداود، علاوه بر عطاء
بن سائب و
عبدالرحمن السلمی که پیش از این وضعیت آنها روشن شد، سفیان ثوری نیز وجود دارد که وی نیز از مدلیس مشهور بوده است.
طبق آنچه بزرگان اهل سنت گفتهاند: تدلیس سفیان ثوری از نوع تدلیس «تسویه» بوده است. در تعریف این نوع از تدلیس گفتهاند:
ربّما یسقط... او اسقط غیره ضعیفاً او صغیراً تحسیناً للحدیث.
گاهی چیزی از حدیث کم میکرد یا دیگری چنین میکرد، به این جهت که یا آن شخص ضعیف یا کوچک بوده است.
ابنقطان درباره این نوع تدلیس میگوید:
وهو شرّ اقسامه.
این بدترین نوع تدلیس است.
سیوطی در ادامه مینویسد:
قال الخطیب وکان الاعمش وسفیان الثوری یفعلون مثل هذا قال العلائی وبالجملة فهذا النوع افحش انواع التدلیس مطلقا وشرها قال العراقی وهو قادح فیمن تعمد فعله وقال شیخ الاسلام لا شک انه جرح وان وصف به الثوری والاعمش فلا اعتذار انهما لا یفعلانه الا فی حق من یکون ثقة عندهما ضعیفا عند غیرهما.
خطیب بغدادی میگوید:
اعمش و سفیان ثوری این کار را انجام میدادهاند.
علائی گفته: سخن آخر این که این نوع از تدلیس، زشتترین و بدترین نوع آن است.
عراقی گفته است: هر کسی که این کار را عمداً انجام دهد، به روایتش ضرر میزند و روایتش مورد اعتماد نیست. شیخ الاسلام (ابنحجر عسقلانی) گفته است: شکی نیست که تدلیس تسویه موجب جرح است و اگر سفیان ثوری و یا اعمش که مبتلا به این نوع تدلیس هستند، این عذر آنها از آنها پذیرفته نمیشود که کسی بگوید آن دو این نوع تدلیس را در مورد کسی به کار میبردهاند که نزد خودشان ثقه بودهاند؛ ولی نزد غیر آنها ضعیف بودهاند.
و طبق اصول مالک
بن انس روایت مدلس مطلقاً حجت نیست.
سخاوی در
فتح المغیث مینویسد:
وممن حکی هذا القول القاضی عبد الوهاب فی الملخص فقال التدلیس جرح فمن ثبت تدلیسه لا یقبل حدیثه مطلقا قال وهو الظاهر علی اصول مالک.
تدلیس، اگر ثابت شود که کسی آن را انجام داده است، عیب است و هیچ وجه روایت وی پذیرفته نمیشود.
قاضی عبدالوهاب گفته است: این مطلب با مبنای مالک
بن انس موافق است.
خطیب بغدادی، از علمای مشهور اهل سنت درباره حکم تدلیس آورده است:
سمعت شعبة، یقول: «التدلیس فی الحدیث اشد من الزنا ولان اسقط من السماء احب الی من ان ادلس»
از شعبه شنیدم که میگوید: تدلیس در حدیث بدتر از
زنا است، اگر من از آسمان سقوط کنم، برایم بهتر است از اینکه تدلیس کنم.
با این حال، چگونه میتوان به روایتهای سفیان ثوری اعتماد کرد؟
ذهبی، رجالی مشهور اهل سنت درباره سفیان ثوری مینویسد:
شبابة، عن شعبة، قال: اذا حدثکم سفیان عن رجل لا تعرفونه فلا تقبلوا منه، فانما یحدثکم عن مثل ابی شعیب المجنون.
شبابه از
شعبه نقل میکند که وی گفت: زمانی که سفیان از مردی برای شما حدیث نقل کرد که او را نمیشناختید، از او قبول نکنید؛ زیرا او از افرادی مثل ابیشعیب دیوانه روایت نقل میکند.
سفیان ثوری از کسانی همچون خالد
بن سلمة
بن العاص، روایت نقل کرده است که به نقل
ابنعائشه، این شخص شعرهایی از
بنیمروان را که در هجو رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود میخوانده است.
ابنحجر عسقلانی در باره
خالد بن سلمه میگوید:
وذکر ابن عائشة انه کان ینشد بنی مروان الاشعار التی هجی بها المصطفی صلی الله علیه وسلم.
ابنعائشه روایت کرده است که وی برای بنیمروان، اشعاری را که در آن رسول خدا را
هجو (
توهین و سرزنش) کرده بودند میخواند! ! !
آیا به روایت چنین شخصی میتوان اعتماد کرد؟
در نتیجه هر دو روایت؛ چه روایت ترمذی و چه روایت سنن ابیداود از نظر سندی مشکل دارند و غیر قابل قبول هستند.
علامه
سیدجعفر مرتضی میگوید:
ولا نرید ان نفیض فی بیان سر حیاکة هذه الاکاذیب، فانه قد کان ثمة تعمد لایجاد شرکاء لاولئک الذین ارتکبوا هذه الشنیعة، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم، فلما لم یمکنهم تکذیب اصل القضیة عمدوا الی اشراک ابریاء معهم، لیخف جرم اولئک من جهة، وسیعا فی تضعیف امر هؤلاء من جهة اخری. . ولکن الله یابی الا ان یتم نوره، وینزه اولیاءه، ویطهرهم، ویصونهم من عوادی الکذب والتجنی. . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها، ولیکن نصیب محبیهم واتباعهم، والذابین عنهم بالکذب والبهتان، الخزی والخذلان وسبحان الله، وله الحمد، فانه ولی المؤمنین، والمدافع عنهم.
ما نمیخواهیم در مورد علت بافتن این دروغها سخن بگوییم؛ زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب میشدهاند؛ همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان میکنند. وچون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند، عدهای بیگناه را نیز شریک جرم آنها کردند؛ تا از طرفی جرم ایشان سبکتر شده و از طرف دیگر این اشخاص بیگناه را تضعیف کنند...
اما
خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمیپذیرد و دوستان خویش را (از این
تهمت) مبرا نموده و پاک میسازد و ایشان را از آثار این
دروغ و جنایت مصون میدارد... و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بیگناهان) و جزای دوستادارن ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع میکنند نیز رسوایی و بیچارگی است؛ و منزه است خداوند و
حمد مخصوص است؛ پس بدرستیکه اوست که سرپرست
مومنین است و از ایشان دفاع مینماید.
و
سیدمحمدباقر حکیم میگوید:
ولا یشکای مسلم یعرف القلیل عن شخصیة الامام علی (علیهالسّلام) بوضع هذا الحدیث علی لسانه، حیث ان الامام علی (علیهالسّلام) تربی فی حجر الرسول منذ ان کان طفلا وتخلق باخلاقه، فکیف یمکن ان نتصور وقوع هذا الشئ منه، خصوصا اذا اخذنا بعین الاعتبار نزول بعض الآیات القرآنیة فی ذم الخمر قبل هذا الوقت، واذا لاحظنا وجود بعض النصوص التی تذکر نزول الآیة فی شخص آخر من کبار الصحابة، ممن کان قد اعتاد شرب الخمر فی الجاهلیة عرفنا الهدف السیاسی فیها.
هیچ مسلمانی که اندکی از شخصیت امیرمومنان آگاهی داشته باشد، شک در دروغ بودن این روایـت از زبان آن حضرت نمینماید؛ زیرا
امیرمومنان (علیهالسّلام) از زمان کودکی در دامان
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بزرگ شده و
اخلاق ایشان را به خود گرفته است؛ چگونه میتوان تصور نمود که چنین کاری از وی صادر شده باشد؛ مخصوصا اگر با دیده دقت به نزول آیاتی که قبل از این ماجرا در مورد مذمت
شراب آورده شده است بنگریم و نیز روایاتی را که میگوید کسی که این آیه در مورد وی نازل شده است، از بزرگان
صحابه است که در
جاهلیت عادت به شرب خمر داشته است، ببینیم، هدف سیاسی از این روایت را درک میکنیم.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «شیعیان، در رد اتهام شرابخواری به امیر مؤمنان (علیهالسّلام) که توسط اهل سنت مطرح شده است، چه پاسخی دارند؟».