• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

شاگردان ممتاز امام باقر

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



بهترین موقعیت و شرایط یک نهضت بزرگ علمی، در زمان امام باقر (ع) به وقوع پیوست. این موقعیّت باعث شد تا آن امام، به نشر حقایق و معارف الهی و تربیت شاگردان پرداخته، جنبش علمی دامنه‌داری را به وجود بیاورند. در این میان، عده زیادی از شیعیان به مدینه آمده تا از معارف و علوم آن حضرت استفاده نمایند و امام (علیه‌السلام) نیز به تربیت شاگردان زیادی در زمینه های مختلف پرداختند. شاگردان ممتاز امام (علیه‌السّلام) عبارت بودند از: جابر بن عبدالله انصاری، ابان‌ بن تغلب، جابر جعفی، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، حمران بن اعین، عبدالله بن ابییعفور، برید عجلی، سدیر صیرفی، کمیت اسدی.



جابر فرزند عبدالله بن عمرو بن حرام بن کعب بن غنم بن کعب سلمه، از قبیله بنی‌سلمه، مادرش نسیبه دختر عقبه بن عدی بن ستان بود.
فضل بن شاذان می‌گوید: جابر بن عبدالله (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) از سبقت گیرندگان در امر ولایت امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) بود. جابر راوی صحیفه فاطمه زهرا (علیهاالسّلام) است که در آن اسامی امامان دوازده‌گانه (علیهم‌السّلام) آورده شده است.
او اول کسی است که به زیارت قبر مطهر حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (علیه‌السّلام) در اربعین شهادت آن حضرت مشرف شد. جابر از اصحاب رسول‌الله، امیرالمؤمنین علی، حسن بن علی، حسین بن علی، علی بن الحسین و امام محمدباقر (علیه‌السّلام) بود.
درباره‌اش گفته‌اند: او در هجده جنگ همراه با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شرکت کرد و در جنگ صفین در کنار علی بن ابیطالب (علیه‌السّلام) با دشمنان جنگید.
جابر در اظهار عشق و محبت نسبت به اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) بی پروا و صریح بود به همین جهت گاهی در مجالس مدینه، تکیه بر عصای خویش می‌داد و می‌گفت:
"عَلِیُّ خَیْرُ الْبَشَر مَنْ اَبی فَقَدْ کَفَر مَعاشِرَ النّاسِ اَدِّبُو اَوْلادَکُم عَلی حُبِّ عَلّیِ بْنِ اَبیطالِب فَمَنْ ابی فَلْیَنْظُرفی شَانِ امِّهِ؛ علی (علیه‌السّلام) بهترین انسانها است هر کس منکر مقام او باشد کافر است. ‌ای گروه انصار فرزندان خود را با محبت علی بن ابی‌طالب تربیت کنید و هر کس کوتاهی کند این، ارتباط با مادرش دارد و نقص از اوست."
کسی از مخالفین با جابر برخورد نمی‌کرد زیرا که او پیرو بزرگ و هم صحبت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود. جابر عمرش آنقدر طولانی شد تا جزء اصحاب امام باقر (علیه‌السّلام) گشت و سلام پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را به امام (علیه‌السّلام) ابلاغ کرد. رسول‌الله به او فرموده بود:
«اِنّکَ سَتَدْرِکُ یا جابِرُ رَجُلاً مِنْ اَهْلِ بیتی اِسْمُهُ اِسْمِی وَ شمائِلُهُ شَمائِلی، یَبْقَرُ الْعِلْمَ بَقراً فَاِذا لَقِیتُهُ فَاقْراهُ عَنِی السّلام؛ بدرستی که تو بزودی مردی از اهل‌بیت مرا درک می‌کنی که او هم نام من، هم سیمای من، و شکافنده علم است هر وقت او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان.»


محدث قمی (رحمة‌الله‌علیه) می‌فرماید: او مردی ثقه، جلیل‌القدر و عظیم‌المنزلة بود. ابان، محضر امام زین‌العابدین، امام محمدباقر و امام جعفرصادق (علیه‌السّلام) را درک کرده و از ناحیه آن بزرگواران حظ و بهره فراوان برده است.
قال لَهُ ابُو جَعفَر عَلیِه السَّلامُ: «اِجْلِسْ فِی مسجد المدینة وَ اَفْتِ النّاسَ فَاِنّیِ اُحِبُّ اَنْ یَری فِی شِیعَتیِ مِثْلُکَ؛ امام باقر (علیه‌السّلام) به او فرمود: در مسجد مدینه بنشین و برای مردمان فتوی بده زیرا دوست دارم در میان شیعیان من، مثل تویی مشاهده شود.»
ابان بن تغلب (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) تسلط و احاطه علمی خوبی بر قرآن و فقه و حدیث و ادب و نحو و لغت داشت.
ابان حدود سی‌هزار حدیث فقط از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل کرد. هر وقت به مدینه می‌آمد حلقه‌های درس می‌شکست و در مسجد جایگاه خطابه پیامبر را برای تدریس او خالی می‌کردند.
امام صادق (علیه‌السّلام) به او می‌فرمود: «تو بر اعمال و رفتار مردم مدینه نظارت داشته باش.»
یک روز جوانی بر او وارد شد و گفت به من خبر بده که چقدر ابی‌طالب (علیه‌السّلام) از اصحاب رسول الله (ابوبکر، عمر، عثمان) پیروی و تبعیت کرده است. ابان فرمود: حتماً منظورت این است که فضل علی (علیه‌السّلام) را در تبعیت آنها بشناسی؟ جوان گفت آری، فرمود:
"وَالله ما عَرَفْنا فَضْلَهُم اِلاّ بِاتِّباعِهِمْ اِیّاهُ؛ سوگند به خدا که ما فضیلتی بر آنها قائل نیستیم مگر در تبعیت و پیروی از امیرالمؤمنین علی (علیه‌السلام)!."
ابان می‌گفت: از برابر عده‌ای گذر می‌کردم که به من اعتراض داشتند که چرا اینقدر روایت از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کنی به آنها پاسخ دادم چگونه مرا ملامت می‌کنید در حالیکه روایات را از کسی نقل می‌کنم که هر وقت از او سؤالی دارم می‌فرماید که رسول‌الله چنین فرمود!.
سلیم بن ابی حبّه می‌گوید محضر امام صادق (علیه‌السّلام) بودم همین‌که خواستم از محضرشان مرخص شوم عرض کردم بیشتر برایم صحبت کنید. امام (علیه‌السّلام) فرمود: برو نزد ابان بن تغلب که او از من احادیث زیاد به یاد دارد و هر چه او روایت کرد تو مستقیم از من روایت کن. و بالاخره او در سال ۱۴۱ هجری دار فانی را وداع گفت و چون خبر در گذشت او به امام صادق (علیه‌السّلام) رسید فرمود:
«وَ اللهِ لَقَدْ اَوْجَع قَلْبِی مَوْت اَبانٍ؛ به خدا سوگند که مرگ ابان قلبم را به درد آورد.»


او از راویان ثقه بوده است بلکه می‌توان گفت که او حامل اسرار آل محمد و حافظ گنج‌های دانش اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) می‌باشد و شاهد بر این مدعا آن چیزهایی است که از او نشر یافته است.
جابر خود می‌گوید: امام محمدباقر (علیه‌السّلام) نود هزار حدیث برایم بیان فرمود که بدون شک برای هیچ‌کس نقل نکرد و من نیز برای کسی نقل نکردم. سپس می‌گوید که به امام (علیه‌السّلام) عرض کردم فدایت شوم شما بار سنگینی از اسرارتان بر دوش من قرار دادید آن‌هم با این شرط که به کسی نگویم ممکن است سینه‌ام تاب تحمل آن را نداشته باشد و سر به دیوانگی بزنم.
امام (علیه‌السّلام) فرمود: ‌«ای جابر هر وقت چنین احساسی به تو دست داد برو بالای کوه یک گودالی پیدا کن و سرت را در او قرار بده و بگو «حدثنی محمد بن علی بکذا و کذا» و عقده دل را خالی کن!.»
شخصی می‌گوید که عده‌ای از دوستان ما درباره حدیث جابر بن یزید جعفی تردید کردند. من در این خصوص از امام صادق (علیه‌السّلام) پرسیدم. امام (علیه‌السّلام) فرمود:
«رَحِمَ اللهُ جابِر الجُعْفِی کانَ یَصْدِقُ عَلَیْنا لَعَنَ اللهُ المُغَیْرَةِ بْنِ شُعْبَه کانَ یَکْذِبُ عَلَیْنا؛ خداوند بیامرزد جابر جعفی را که با بیان صداقت مطالب را به ما نسبت می‌داد و خدا لعنت کند مغیرة بن شعبه را که به دروغ حرفهائی را از ما نقل می‌کرد.»
مقام و منزلت جابر در نزد امام صادق (علیه‌السّلام) همانند مقام و منزلت سلمان فارسی نزد رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بود.
بعضی معتقدند که چهار نفر حامل علم ائمه (علیهم‌السّلام) شدند. سلمان فارسی، جابر بن یزید جعفی، سید حمیری و یونس بن عبدالرحمن.
حسین بن حمدان از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که حضرت فرمود:
«اِنّما سُمِّی جابِراً لِاءَنَّهُ جَبَرالمُؤمِنینَ بِعِلْمِه وَ هُوَ بَحْرٌ لا یَنْزِحُ وَ هُوَ الْبابُ فِی دَهْرِهِ وَ الْحُجَّةُ عَلَی الْخَلْقِ مِنْ حُجَجِ اللهِ ابی جعفر محمد بن علی (علیه‌السّلام)؛ همانا او را جابر نامیدند زیرا کمبودهای مؤمنین را با دانش خویش جبران می‌کند و اوست دریائی بیکران و باب حاجات در عصر خویش! و البته حجت بر خلق از میان حجج الهی وجود امام باقر ابی جعفر (علیه‌السّلام) است.»


فقیه اهل‌بیت و از یاران صدیق امام باقر و امام صادق (علیهما‌السّلام) بود. امام صادق (علیه‌السّلام) فرمود: «اگر بریدبن معاویه عجلی و ابوبصیر و محمد بن مسلم و زراره نمی‌بودند آثار پیامبری (معارف شیعه) از میان می‌رفت. آنان بر حلال و حرام خدا امین هستند.»
محمد بن مسلم، اهل کوفه بود و برای بهره گرفتن از دانش بیکران امام باقر (علیه‌السّلام) به مدینه آمد و چهار سال در مدینه ماند.
عبدالله بن ابی یعفور می‌گوید به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم گاه از من سؤالاتی می‌شود که پاسخ آن را نمی‌دانم و به شما نیز دسترسی ندارم، چه کنم؟ امام (علیه‌السّلام) فرمود: «چرا از محمدبن مسلم نمی‌پرسی؟!»
[۵] قمی، شیخ عباس، تحفة الاحباب، ص۳۵۱.

یک شب در کوفه، زنی به خانه محمد بن مسلم آمد و گفت: همسر پسرم مرده و فرزندی در شکم دارد، تکلیف ما چیست؟
محمد بن مسلم گفت: بنابر آنچه امام محمدباقر (علیه‌السّلام) فرموده است باید شکم او را بشکافند و بچه را بیرون آورند سپس مرده را دفن کنند. آنگاه از زن پرسید مرا از کجا یافتی؟ زن گفت این مساله را از ابوحنیفه پرسیدم. به من جواب داد که در این باره چیزی نمی‌دانم ولی به نزد محمد بن مسلم برو و اگر فتوایی داد مرا آگاه ساز.
روز دیگر محمد بن مسلم در مسجد کوفه ابوحنیفه را دید که در جمع اصحاب خود همان مساله را طرح کرده می‌خواهد پاسخ را به نام خود به آنان بگوید؟ محمد بن مسلم به طعنه سرفه‌ای کرد و ابوحنیفه دریافت و گفت: خدایت بیامرزد بگذار زندگی کنیم!.
یک بار محمد بن مسلم عازم مدینه شد که گرفتار بیماری سختی گردید. وجود مقدس امام باقر (علیه‌السّلام) شربتی را برای او فرستاد به محض آنکه از آن شربت نوشید شفا یافت.
در روایات است که محمد سی‌ هزار حدیث از امام محمدباقر و شانزده‌ هزار حدیث از امام صادق (علیهما‌السّلام) پرسید.
یک روز از امام محمدباقر (علیه‌السّلام) درباره رکود خورشید سؤال کرد. امام (علیه‌السّلام) فرمود:
«یامُحَمّد ما اَصْغَرَ جُثّتُکَ وَ اَعْظَمَ مَسْالتُکَ ثُمَّ اَجابَهُ بَعْدَ ثَلثَةِ وَ قالَ اِنّکَ لَاَهْلٌ لِلْجَوابِ؛ ای محمد چقدر جثه تو کوچک است اما سؤالهایت بزرگ است. سپس بعد از سه روز پاسخ دادند و فرمودند تو سزاوار جواب هستی.»


علامه حلی (رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) می‌فرماید:
"شیخٌ مِنْ اَصْحابِنا فیِ زَمانِه وَ مُتَقَّدّمِهمْ وَ کانَ فَقِیهاً قارِئاً مُتِکلّما شاعِراً اَدِیْباً قَدْ اِجْتَمَعَتْ فِیه خِصال الْفَضْلِ وَ الدِّین ثِقَةٌ صادِقٌ فیما یَرویِه؛ زارة بن اعین بزرگ و مقدم اصحاب ما در زمان خود بوده، او فقیه، قاری، متکلم، شاعر و ادیب فرزانه بود و همه فضائل و خوبی‌ها را در خود جمع کرد. هر چه روایت از او نقل شده مورد وثوق و صحیح است."
امام صادق (علیه‌السّلام) برای حفظ جان زراره از شر دشمنان می‌فرمود:
اگر از تو بدگویی می‌کنم برای ایمن ماندن توست زیرا دشمنان، ما را به هر کس علاقه‌مند ببینند به آزار او می‌کوشند و تو به دوستی ما شهرت داری و من ناچارم چنین تظاهر کنم.
یک روز به محضر امام باقر (علیه‌السّلام) شرفیاب شد. امام (علیه‌السّلام) به او فرمود: آیا تو از بنی اعین هستی؟ عرض کرد بله. فرمود: من تو را از چهره‌ات شناختم. آنگاه از احوال حمران پرسید و بعد در شان زراره فرمود: بحق که او از مؤمنین پایدار است و هیچ‌وقت از عقیده‌اش بر نمی‌گردد. در پایان یک روایت آمده است که:
«فَکُلٌ مَنْ اَدْرَکَ زُرارَةِ بن اعین فَقَدْ اَدْرَکَ اَبا عَبدالله (علیه‌السّلام)؛ هر کس زرارة بن اعین را درک کند مثل آن است که امام صادق (علیه‌السّلام) را درک کرده است.»
فَاِنَّهُ ماتَ بَعْدَ ابِیَ عبداللهِ (علیه‌السّلام) بِشَهرَیْنِ اَوْ اَقَلُّ وَ تَوفّی اَبُو عَبدالله (علیه‌السّلام) وَ زُرارة مَریضٌ ماتَ فِی مَرَضِهِ؛ او بعد از امام صادق (علیه‌السّلام) دو ماه یا کمتر زنده ماند، امام صادق (علیه‌السّلام) به شهادت رسید در حالی که زراره بیمار بود و در همان مرض از دنیا رفت.
ابوجعفر محمد بن علی بن الحسین بابویه (رحمه‌الله) می‌گوید: کتابی از زراره بن اعین دیدم که درباره استطاعت و جبر نوشته بود.


او شیبانی و کوفی است. امام باقر (علیه‌السّلام) به او فرمود:
«اَنْتَ مِن‌ْ شِیعَتنافیِ الدُّنْیا وَ الآخِرَة؛ تو از شیعیان ما در دنیا و آخرت هستی.»
و نیز روایت شده که از حواریون امام باقر (علیه‌السّلام) و امام صادق (علیه‌السّلام) بوده است.
یک روز به محضر امام باقر (علیه‌السّلام) عرض کرد: هر وقت در خدمت شما هستیم و از بیانات شما استفاده می‌کنیم دل‌های ما رقیق و نرم می‌شود و نسبت به دنیا بی‌اعتنا می‌شویم و آنچه را که از مال دنیا در نزد دیگران سراغ داریم برایمان بی‌اهمیت جلوه می‌کند اما همین‌که از حضورتان مرخص می‌شویم و با مردم و تجار معاشرت می‌کنیم مجدداً علاقه دنیا در دل‌های ما قرار می‌گیرد.
امام (علیه‌السّلام) فرمود: «آری دل‌ها چنینند گاهی سخت و متوجه به دنیا و گاهی نرم و خاضع می‌باشند.»
عده‌ای از دوستان امام صادق (علیه‌السّلام) در محضر ایشان با هم بحث و مناظره می‌کردند ولی حمران ابن اعین ساکت بود. امام (علیه‌السّلام) فرمود: چرا تو حرف نمی‌زنی و سکوت اختیار کرده‌ای؟ عرض کرد:
«اِنِّی لا تُکلم فیِ مَجْلِسٍ تَکُون اَنْتَ فِیهِ فَقالَ (علیه‌السّلام) اِنّی اذِنْتُ لَک فیِ الْکَلامِ فَتَکلَّمَ؛
درمجلسی که شما حضور داشته باشید من صحبت نمی‌کنم و این خلاف ادب است. امام (علیه‌السّلام) فرمود: من به تو اجازه می‌دهم که صحبت کنی بنابراین حرف بزن.»
درباره‌اش گفتند که عالم به علم نحو و لغت بود. امام باقر (علیه‌السّلام) فرمود: هیچ‌وقت حمران گرفتار تردید و شک نشد. و حقاً او مؤمنی است که هیچ‌گاه دست از عقیده‌اش برنداشت.
هشام بن حکم می‌گوید: از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود: «حمران چه شفیعان خوبی دارد، من و پدرم در روز قیامت از او شفاعت می‌کنیم، دست او را می‌گیرم و داخل در بهشت می‌نماییم.»


بنابر نقل نجاشی او ثقه، جلیل‌القدر و قاری قرآن در مسجد کوفه و صاحب کتابی بود که عده‌ای از اصحاب ما از آن نقل روایت می‌کنند. او کسی است که دینش را به محضر امام صادق (علیه‌السّلام) عرضه داشت تا امام (علیه‌السّلام) آن را امضاء کند.
عبدالله از حواریون امام باقر و امام صادق (علیهما‌السّلام) بوده از نظر رتبه و مقام در ردیف زراره و امثال اوست. فقیه و چشم طائفه شیعه بوده است.
تا جائی که امام صادق (علیه‌السّلام) در حقش فرمود:
«ما وَجَدْتُ اَحَدٌ یَقْبِلُ وَصیِّتی امرِی اِلاّ عَبدالله ابْنِ اَبیِ یَعفُور؛ هیچکس را همانند عبدالله بن یعفور نیافتم که اینگونه سفارشات مرا قبول کند و از دستورات من اطاعت نماید.»
ابی کهمش می‌گوید یک‌وقت خدمت امام صادق (علیه‌السّلام) شرفیاب شدم و عرض کردم که عبدالله بن‌ ابییعفور به شما سلام رساند. امام (علیه‌السلام) فرمود: بر تو و بر او سلام هرگاه او را ملاقات کردی سلام مرا به او برسان و بگو که جعفر بن محمد (علیه‌السّلام) به تو می‌گوید که خود را موظف و مکلف بدان به آنچه که من از ناحیه رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به تو ابلاغ می‌کنم همچنانکه امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) به صداقت در گفتار و حفظ امانت آنچه را از پیامبرش می‌رسید به مردم می‌رساند.
عبدالله بن ابی یعفور می‌گوید: یک روز به امام صادق (علیه‌السّلام) عرض کردم قسم به خدا اگر اناری را به دو نیم کنم و بفرمائید که نصف آن حلال و نصف دیگر حرام است از صمیم دل قبول می‌کنم. امام (علیه‌السّلام) در پاسخ او دعا کرد و فرمود خداوند رحمتت کند.
بالاخره پرونده سراسر سعادت او بسته شد در حالی‌که سعیش مشکور و عملش مقبول و مورد رضای خدا و رسول و امامان معصوم بود. جانش قبض شد. جایش در بهشت در کنار امیرالمؤمنین و اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) قرار گرفت.


برید از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهم‌السّلام) بود و در زمان حضرت صادق (علیه‌السّلام) وفات یافت. او ثقه و فقیه بود و از نظر رتبه و مقام یکی از برجسته‌ترین شاگردان امام باقر و سایر ائمه (علیهم‌السّلام) محسوب می‌شد. همه کسانی که در فقه آل محمد صاحب نظر هستند گفته‌های او را تصدیق می‌کنند.
جمیل بن دراج می‌گوید از امام صادق (علیه‌السّلام) شنیدم که فرمود:
«بَشِّرِ المُخْبِتینَ بِالْجَنّةِ بَریِد بن مُعاوِیَه الْعِجْلی وَ اَبُوبَصیِر لَیْثَ بْنِ الْبَخْتَرِی الْمُرادِی و مُحَمّد بن مَسْلِم وَ زُرارَة اَرْبَعَةٌ نُجباءٌ اُمَناءُ الله عَلی حَلالِهِ لَولاهؤلاءِ اِنْقَطعَ آثارُ النَّبُوة و انْدَرَسَتْ؛ دلدادگان به حضرت حق را به بهشت مژده دهید، بریدبن عجلی، ابوبصیر، محمدبن مسلم و زراره یعنی همان مردان نجیب و امناء خدا بر حلال و حرام که اگر این چهار نبودند آثار نبوت قطع و از بین می‌رفت.»
در جای دیگر همو فرمود: «هیچکس نام و یاد ما و احادیث پدرم امام باقر (علیه‌السّلام) را مثل زراره و ابوبصیر و محمد بن مسلم و برید بن عجلی، زنده نکردند و اگر اینها نبودند کسی نمی‌توانست احکام را استنباط کند، اینها حافظان دین خدا و امناء گفته‌های پدرم هستند که حرام و حلال خدا را بیان کردند و اینها سبقت گیرندگان به سوی ما در دنیا و آخرت می‌باشند.»


او از اصحاب امام باقر و صادق (علیهما‌السّلام) است. به سند معتبر زید شحّام نقل می‌کند که من در حالی‌که دستم در دست امام صادق (علیه‌السّلام) بود طواف خانه کعبه را می‌نمودم. امام (علیه‌السّلام) طوری اشک می‌ریخت که از گونه‌های مبارکش جاری می‌شد سپس فرمود: ‌«ای شحام چه می‌دانی که خدا با من چگونه معامله خواهد کرد و بار دیگر گریه کرد و دعا نمود و فرمود‌: ای شحام من به درگاه پروردگار دعا می‌کنم که سْدیر و عبدالرحمن از زندان آزاد شوند و خداوند آنها را به من برگرداند.»


او شاعری بزرگوار بود که با اشعارش خلفای اموی را رسوا می‌کرد و به همین جهت از طرف آنها محکوم به مرگ شد.
او می‌گفت: آن رهبران دادگر (ائمه معصومین (علیهم‌السّلام)) همچون بنی‌امیه نیستند که انسانها و حیوانها را یکی بدانند، آنان همچون عبدالملک و ولید و سلیمان و هشام نیستند که چون بر منبر بنشینند سخنانی بگویند که خود هرگز عمل نمی‌کنند، امویان سخنان پیامبر را می‌گویند اما خود کارهای زمان جاهلیت را انجام می‌دهند.
کمیت شیفته امام باقر (علیه‌السّلام) بود و در راه این عشق، خود را فراموش می‌کرد، روزی در برابر امام و در مدح آن حضرت اشعاری را سرود که امام (علیه‌السّلام) به کعبه رو کرد و سه بار فرمود: خدایا کمیت را رحمت کن. آنگاه به کمیت فرمود صد هزار درهم از خاندانم برای تو جمع آوری کرده‌ام. کمیت گفت به خدا سوگند هرگز سیم و زر نمی‌خواهم، فقط یکی از پیراهن‌های خود را به من عطا فرمایید. امام پیراهن خود را به او داد.
روزی دیگر به محضر امام باقر (علیه‌السّلام) شرفیاب شد. امام به دلتنگی از زمان این شعر را خواند که:
"ذَهَبَ الَّذینَ یُعاشُ فِی اَکْناهِهِمْ لَمْ یَبْق اِلاّ شاتِمٌ اَوْ حاسِدٌ؛ رادمردانی که مردم در پناهشان زندگی می‌کردند رفتند و جز حسودان یا بدگویان کسی باقی نمانده است."
کمیت فوراً پاسخ داد:
"وَ بَقِیَ عَلی ظَهْرِ الْبَسیْطَةِ واحِدٌ فَهُوَ الْمُرادُ و اَنْتَ ذاکَ الْواحِدُ؛ اما بر روی زمین یک تن از آن بزرگمردان باقی است که هم او مراد جهانیان است و تو آن یک تن هستی."
[۲۰] قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۴۹۴.



۱. بحر العلوم، سیدمحمدمهدی، فوائد الرجالیه، ج۲، ص۱۴۰.    
۲. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۱، ص۳۲.    
۳. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص۱۰.    
۴. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۱، ص۵۳۹.    
۵. قمی، شیخ عباس، تحفة الاحباب، ص۳۵۱.
۶. طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، ص۱۶۱-۱۶۲.    
۷. طوسی، محمد بن حسن، رجال کشی، ص۱۶۲-۱۶۳.    
۸. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۲، ص۴۱۶.    
۹. حلی، حسن بن یوسف، رجال علامه حلی، ص۱۵۲.    
۱۰. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۴۶۲.    
۱۱. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص۱۷۵.    
۱۲. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۲، ص۴۲۵.    
۱۳. نجاشی، احمد بن علی، رجال، ص۲۱۳.    
۱۴. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۶، ص۴۲.    
۱۵. حلی، حسن بن یوسف، رجال، ص۸۱-۸۲.    
۱۶. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۱.    
۱۷. قمی، شیخ عباس، سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۱.    
۱۸. حلی، حسن یوسف، رجال علامه حلی، ص۱۶۵.    
۱۹. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۷، ص۵۳۵.    
۲۰. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج۲، ص۴۹۴.



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شاگردان ممتاز امام باقر(علیه‌السلام)» تاریخ بازیابی ۹۸/۳/۲۶.    






جعبه ابزار