سیدمحمد فرزند اسماعیل، بزرگترین اولاد امام صادق (علیهالسّلام) است. وی را از اصحاب امام محمد باقر (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام) میشمارند. خطابیه قائل به امامت محمد بن اسماعیل بودند. سیدمحمد نزد هارون الرشید از امام کاظم (علیهالسّلام)، سعایت کرد و هارون را واداشت تا امام را دستگیر و زندانی و سپس شهید کند، او در نهایت عاقبت بهخیر نشد و به شیوه بدی مرد. مزاری در محله الفضل شهر بغداد به سیدمحمد منسوب است. تاریخ تولد و نیز چگونگی زندگانی وی، بر ما معلوم نیست، اما او، فرزند اسماعیل، بزرگترین اولاد امام صادق (علیهالسّلام) است، از اینرو مورد توجه همگان بوده و در مدینه، زاده شده است. محمد، برادرزاده امام کاظم (علیهالسّلام) است که نزد هارون الرشید از آن امام، سعایت کرد و هارون را واداشت تا امام را دستگیر و زندانی و سپس شهید کند. شیخ طوسی در رجالش، او را از اصحاب امام محمد باقر (علیهالسّلام) و امام صادق (علیهالسّلام) میشمارد. او از پدرش، اسماعیل و از او نیز، علی بن جعفر (علیهالسّلام) روایت نقل نمودهاند. [۶]
مرعشی، شهابالدین، موسوعة الامامه، ج۱، ص۵۲.
برخی نوشتهاند که او با عبدالله از یک مادر و پدر بوده و مادرشان، فاطمه دختر حسین بن علی بن الحسین السجاد (علیهالسّلام) است. با وجود آنکه وفاتش را در زمان هارون نوشتهاند، اما میگویند نامهای از او که به برخی از اهالی کرخ و برخی از شیعیان اصفهان فرستاده و آنان را به جانب خود دعوت نموده بود، به دست مامون عباسی رسیده است. [۸]
نوبختی، حسن بن موسى، فرق الشیعه، صص ۷۴ و ۶۸.
او عاقبت بهخیر نشد و چنانکه خواهد آمد، به شیوه بدی مرد. [۱۰]
نمازى شاهرودى، على، مستدرکات علم رجال الحدیث، ج۶، ص۴۶.
گویند کتابی تالیف نموده و «عبیدالله بن احمد نهیک» نیز از او، نقل مینموده است. [۱۱]
ابنندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ص۶۶۵.
از او، با عنوان امام میمونیه یاد میکنند. او مدتی برای امام موسی کاظم (علیهالسّلام) نامه نگاری میکرد و برای شیعیان آن حضرت، نامه مینوشت. علی بن جعفر عریضی، فرزند امام صادق (علیهالسّلام) و برادر امام کاظم (علیهالسّلام) گفت: موقعی که در مکه، عازم عمره بودیم، برادرزادهام، محمد بن اسماعیل، نزد من آمد و گفت: «عمو! من میخواهم به طرف بغداد بروم و دوست دارم عمویم ابوالحسن را دیدار و وداع کنم، میل دارم تو نیز با من باشی»! من با محمد بن اسماعیل، به خانه موسی بن جعفر (علیهالسّلام) رفتیم و منزلش در حومه بود، موقعی که به خانه آن حضرت رسیدیم، مغرب گذشته بود. کوبه در را به صدا در آوردم. برادرم، موسی (علیهالسّلام) صدا زد: «کیستی؟» گفتم: «علی» فرمود: «الان میآیم» چون وضو را طول میداد، عرض کردم: «شتاب فرمایید» فرمود: «آمدم» حضرت تشریف آورد و جلوی در اتاق نشست. نزدیک رفتم و سر امام را بوسیدم و عرض کردم: «برای کاری آمدم، اگر خیر باشد، توفیق خدایی است و اگر نه، اشتباه زیاد داریم، این هم یکی از آنها» فرمود: «چه کاری داری؟» گفتم: «برادرزادهات میخواهد شما را دیدار کند و به بغداد رود» فرمود: «کجاست؟ بگو بیاید» بیرون منتظر بود، او را خواندم، نزدیک آمد و سر امام را بوسید و عرض کرد: «قربانت گردم! مرا سفارشی فرمایید تا راهنمای سعادتم باشد» امام فرمود: «تو را سفارش میکنم که از خدا بترس و در خون من، شرکت مکن و خون مرا به گردن مگیر.» محمد گفت: «خدا ذلیل کند کسی را که به شما سوء قصدی داشته باشد.» دوباره سر امام را بوسید و گفت: «عموجان مرا سفارشی میفرمایید؟» امام فرمود: «از خدا بترس و سبب خون من مشو» او هم دوباره نفرین کرد کسی را که درباره امام سوء قصد کند، آنگاه از امام فاصله گرفت تا بازگردد، من هم حرکت کردم تا با او برگردم. امام فرمود: «علی! بنشین» سپس وارد اتاق شد و مرا خواست، خدمتش رفتم، کیسه زری که در آن صد اشرفی بود، به من داد و فرمود: «آن را به محمد بن اسماعیل بده و بگو هزینه سفرش کند.» علی بن جعفر میگوید آن را گرفتم و گوشه عبا قرار دادم، دوباره صد اشرفی دیگر داد و فرمود: «این را نیز بده» سپس صد اشرفی دیگر داد و فرمود: «این را هم به او بده» عرض کردم: «قربانت گردم! اگر شما از او بر جان خود بیم دارید، چرا کمکش میکنید! ؟» فرمود: «هرگاه من به او نیکی کنم و او قطع رحم نماید، خدا اجلش را قطع میکند» آنگاه کیسه چرمی که در آن، سه هزار درهم نقره بود، به من داد و فرمود: «به او بده» از خدمت امام بیرون آمدم و صد اشرفی اول را به او دادم، خوشحال شد و برای عمویش دعا کرد، کیسه زر دوم و سوم را دادم، خیلی خوشحال شد، آنچنانکه فکر کردم از این سفر پشیمان میشود، سپس سه هزار درهم را به او دادم، پولها را گرفت و راه بغداد را پیش گرفت. محمد بن اسماعیل نزد هارون الرشید: چون محمد بن اسماعیل، وارد بغداد شد، به دارالخلافه رفت، به حاجب وزیر دربار هارون، گفت: به امیرمؤمنان بگو: محمد بن اسماعیل بن جعفر، اجازه ملاقات میخواهد، حاجب گفت: اول برو لباس سفر را بیرون بیاور و وضعت را مرتب نما، آنگاه بدون اجازه، تو را نزد امیرمؤمنان خواهم برد. محمد گفت: با اینکه امیرمؤمنان خبر دارد که من آمدهام، به من اجازه نمیدهی؟ حاجب نزد هارون رفت و سخن ابن اسماعیل را به او رسانید، هارون گفت: وارد شود، همین که بر هارون وارد شد، چنین گفت: «ای امیرمؤمنان! در زمین، دو خلیفه وجود دارد: یکی موسی بن جعفر در مدینه که از اطراف، مالیات برایش میآورند و دیگری تو که در عراق، مالیات میگیری، هارون گفت: تو را به خدا قسم! چنین است؟ محمد: آری! به خدا قسم چنین است، هارون، دوباره او را سوگند داد و او هم، سوگند یاد کرد، هارون صد هزار درهم برایش حواله نمود، آن را گرفت و به مدینه حواله نمود، چون وارد مدینه گشت، مریض شد، هنگامی که پولها رسید، او در حال جان دادن بود و چون درگذشت، پولها را به بیتالمال برگرداندند. (البته این داستان با مختصر تفاوت در شرح حال علی بن اسماعیل، برادر محمد بن اسماعیل نقل شده است.) [۱۷]
تحفة الطالب، ص۶۸.
[۲۱]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۲۹۵.
[۲۲]
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۱۱، ص۳۰۴.
مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۸، ص۲۳۹ - ۲۴۰. ابنعنبه، سعایت محمد را از امام کاظم (علیهالسّلام) به هارون، در مدینه میداند و مینویسد: سپس با هارون، به بغداد رفت و در آنجا وفات یافت. این گزارش، با آنچه ابوالحسن عمری نسابه نوشته است، همخوانی دارد، زیرا او نیز وفات محمد را در بغداد، نوشته است. گویند امام کاظم (علیهالسّلام) در حق محمد بن اسماعیل که باعث گرفتاری او شد، نفرین کرده است: «ودعا علیه موسی بن جعفر (علیهالسّلام) بدعاء استجابه تعالی فیه وفی اولاده» و امام موسی بن جعفر (علیهالسّلام) در حق او نفرین کرد و خداوند در حق او و فرزندانش، به استجابت رساند. خطابیه، یعنی پیروان ابوالخطاب محمد بن مقلاص که پس از کشته شدنش، قائل به امامت محمد بن اسماعیل شدند. دستهای از آنها، معتقد شدند که روح امام صادق (علیهالسّلام) در ابوالخطاب حلول کرده و پس از غیبت او، به محمد بن اسماعیل منتقل شده است، ازاینرو قائل به امامت محمد بن اسماعیل شدند و پس از او، به فرزندانش سرایت دادند. جماعتی از آنها جدا شدند و خود را قرامطه نامیدند و اظهار میداشتند پس از حضرت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، هفت نفر امام بیش نیست: ۱. علی بن ابیطالب؛ ۲. حسن بن علی؛ ۳. حسین بن علی؛ ۴. علی بن الحسین؛ ۵. محمد بن علی؛ ۶. جعفر بن محمد؛ ۷. محمد بن اسماعیل بن جعفر و او امام قائم و مهدی است. میگویند امامت در حیات امام صادق (علیهالسّلام)، از او سلب شد و در فرزندش اسماعیل، قرار گرفت و پس از او، در فرزندش محمد بن اسماعیل استقرار یافت. معتقدند: محمد بن اسماعیل، زنده است و در بلاد روم زیست میکند و او قائم مهدی است و معنای قائم نزد قرامطه، آن است که به رسالت مبعوث میشود و شریعتی جدید میآورد که ناسخ شریعت محمد بن عبدالله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. همچنین میگویند که محمد بن اسماعیل، اولوالعزم است و اولوالعزم هفت نفرند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، علی و محمد بن اسماعیل؛ چنانکه آسمان و زمین و اعضای بدن، به هفت قسمت است. معتقدند: خداوند، بهشت آدم را به محمد بن اسماعیل داد و معنای این بهشت، مباح و حلال بودن همه محرمات و نیز حلال بودن تمام آفریدهها در دنیا میباشد و این گفته خداست: «وَ کُلا مِنْها رَغَداً حَیْثُ شِئْتُما؛ از میوههای آن بخورید گوارا، هرچه خواستید.» «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ؛ به این درخت، یعنی موسی بن جعفر، نزدیک نشوید.» [۳۵]
ابوالمعالی، محمد بن نعمت، بیان الادیان، ص۲۲.
[۳۶]
عالمى دامغانى، محمدعلى، شاگردان مکتب ائمه (علیهمالسّلام)، ج۳، ص۲۳۰.
ابوالحسن عمری نسابه، با جمله «هو امام المیمونیّة وقبره ببغداد»، از گرایشات مذهبی به او، یاد میکند. علمای انساب برای محمد بن اسماعیل، از دو فرزند پسر، به نامهای اسماعیل، ملقب به ثانی [۳۹]
تحفة الطالب، ص۶۹۰.
و جعفر، مکنا به ابومحمد الاکبر و ملقب به بغیض و معروف به سلامی و مشهور به شاعر، نام میبرند، چون در مدینة السلام بغداد به دنیا آمده، از او به سلامی یاد میشود و مادرش، امولد بوده است. از اسماعیل، سه فرزند به اسامی احمد، محمد و یحیی به وجود آمده است که مادر احمد، فاطمه دختر علی الطبیب بن عبیدالله بن محمد بن عمر الاطرف ابن امام علی (علیهالسّلام) بوده است.از جعفر سلامی نیز یک فرزند، به نام محمد حبیب، به دنیا آمده است. [۴۵]
عبيدلى، محمدشرف، تهذیب الانساب، ص۱۷۳.
از آنجا که همگان او را دوست میداشتند، ملقب به حبیب بود. [۴۶]
شوشترى، قاضى نورالله، مجالس المؤمنین، ج۲، ص۲۹۴.
جعفر، صاحب پنج پسر به اسامی زیر بود: ۱. حسن، معروف به بغیض که نسلش در مصر سکونت نمودند؛ ۲. احمد ابوشلغلغ که به مغرب رفت؛ ۳. اسماعیل ثالث؛ ۴. جعفر ثانی؛ ۵. عبیدالله ابومحمد مهدی، نخستین خلیفه فاطمی در مغرب که دولت اسماعیلیه را بنیان نهاد.ابوالحسن عمری نسابه، نسل زیادی را از ابومحمد مهدی، با جمله «خلق و عدد کثیر»، در قاهره یاد میکند. زیارتگاهی در انتهای خیابان الکفاح و در محله الفضل و در طرف رصافه شهر بغداد واقع شده، بین اهالی، به محمد الفضل مشهور است و به ابنجدعان نیز شناخته میشود. ساختمان بقعه، بنای مربعشکل کوچکی است که دارای ضریح چوبی است و روی آن، با پارچههای مختلف، پوشانده شده است، قبر سیدمحمد، در گوشه شمال شرقی اتاق، قرار دارد، مسجد بزرگی به نام محمد الفضل که به جامع الفضل خوانده میشود و آن را سلیمان پاشا در سال ۱۲۱۱ ه. ق، ساخته است در مجاورت بقعه قرار دارد و اتمام آن تا سال ۱۲۱۹ ه. ق، به طول کشید و در بحث در غربی مسجد که به طرف بازار باز میشود، به آن اشاره شد. علامه حرزالدین مینویسد: «محمد فضل و برادرش علی بن اسماعیل معروف به سلطان علی در بغداد از کسانیاند که شیعیان از گذشته تاکنون، از زیارت آنها خودداری میکنند.» [۵۱]
حرزالدین، محمد، مراقد المعارف، ج۲، صص۱۷۰ - ۱۷۱.
[۵۲]
عامری، ثامر عبدالحسن، المراقد و المزارات فی العراق، صص۳۱۵ - ۳۱۶.
زیارتگاههای عراق، محمدمهدی فقیه بحرالعلوم، برگرفته از مقاله «مزار سید محمد بن اسماعیل» ج۱، ص۳۸۹-۳۹۵. ردههای این صفحه : اصحاب امام باقر علیه السلام | اصحاب امام صادق | خطابیه | زیارتگاههای بغداد | فرزندان امام صادق | مزار امامزادههای مدفون در بغداد |