سیدسلیمان ندوی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سیدسلیمان ندوی، از
علما و ادبا و متفکران برجسته
مجاهد هند در قرن چهاردهم هجری/ بیستم میلادی میباشد.
او فرزند ابوالحسن بود و
در ۲۳
صفر ۱۳۰۲ ق
در روستای دسنه از توابع ایالت بیهار متولد شد و
در همانجا پرورش یافت. مقدمات علوم را نزد شیخ ابوحبیب نقشبندی آموخت. آنگاه
در ۱۳۱۶ ق به «پهلواری» رفت و یک سال
در آنجا ماند و برخی از متون درسی را
در محضر شیخ محیی الدین مجیبی پهلواروی خواند. سپس به مدرسه امدادیه
در «دربهنگه» رفت و یک سال را هم
در آنجا به آموختن علوم متداول گذراند. پس از آن
در ۱۳۱۸ ق عازم لکهنو شد. و به تحصیل
در مدرسه دارالعلوم «ندوه العلما» پرداخت و پس از پنج سال
در ۱۳۲۴ به دریافت مدرک فارغ التحصیلی از آن مدرسه نایل آمد.
وی برنامهای درسی دارالعلوم را نزد مفتی عبداللطیف سنبهلی و سید علی زینی امروهوی ومولوی شبلی جیراجوری و شیخ حفیظ الله بندوی و علامه فاروق عباسی چریاکوتی فراگرفت و پارهای از دروس را نیز نزد
عبدالحی حسنی آموخت و ادبیات را از علامه شبلی بن حبیب الله بندوی فراگرفت.
سیدسلیمان ندوی
در فاصله سالهای ۱۳۲۴ تا ۱۳۳۰ ق سه بار قائم مقام سردبیر مجله الندوه شد و توجه خوانندگان را به مقالات علمی خود، که نشان از
نبوغ و آینده درخشان او داشت، جلب کرد.
در ۱۳۲۵ ق به استادی مدرسه دارالعلوم منصوب گردید و
در همین زمان به نوشت کتابهایی
در زمینه
لغت و ادب عربی پرداخت.
در ۱۳۳۰ ق مولانا
ابوالکلام آزاد او را به کلتکه دعوت کرد و او مدت یک سال را
در آن شهر به همکاری با روزنامه الهلال گذراند، تا آنکه
در ۱۳۳۱ ق به عنوان استاد زبانهای شرقی
در دانشکده پونا وابستهب به دانشگاه بمبئی برگزیده شد و مدت سه سال
در آجا به
تدریس ادبیات فارسی مشغول شد و
اعتماد و
احترام دانشجویان و استادان را به خود جلب کرد.
هنگامی که استادش علامه شبلی نعمانی
بیمار شد و پایان
عمر خود را نزدیک دید او را نزد خود خواند و نظارت بر دارالصنفین را که خود تاسیس کرده بود و نیز تکمیل مجموعه
سیره النبی را به او واگذار کرد. سیدسلیمان پس از
مرگ استاد به ایفای این وظیفة خطیر پرداخت و همه همت خود را به آن معطوف داشت و این
در ۱۳۳۲ ق بود. او همزمان ریاست هیئت تحریریه ماهنامة المعارف را نیز به عهده گرفت و به کار تحقیقی و تالیف ادامه داد و به ویژه
در تکمیل مجموعه
سیره النبی میکوشید. سیدسلیمان
در راستای همراهی با عواطف
مسلمانان در جنبش خلافت نیز فعالتی میکرد و مجموع این عوامل، منزلت خاصی به او بخشیده بود.
وی
در ۱۳۳۸ ق به عنوان یکی از اعضای هیئت خلافت، همراه با محمعلی جوهر (رامپوری) و سیدحسین بهاری به
لندن سفر کرد تا نظر مسلمانان هند را درباره خلافت عثمانی به دولتمردان
بریتانیا اعلام دارد.
در این سفر، او از
پاریس و لندن نیز دیدن کرد و با رهبران فکری اروپا و رجال سیاسی دنیای
اسلام دیدار و تبادل نظر نمود.
در ۱۳۴۲ ق بار دیگر
در راس هیاتی از نمایندگان جنبش خلافت به
حجاز سفر کرد تا میان ملک عبدالعزیز و شریف حسین میانجیگری کند.
در ۱۳۴۴ ق ملک عبدالعزیز، کنگره جهان اسلام را تشکیل داد و علما و رهبران
مسلمان را به آن دعوت کرد. مسلمانان هند نیز هیاتی را به ریاست سیدسلیمان به حجاز اعزام کردند و او
در این کنگره به سمت نایب رئیس جلسات برگزیده شد.
در رجب ۱۳۵۲ نادرخان افغانستان او را به کابل دعوت کرد تا از تجربیات و مطالعات او
در سیاستهای آموزشی کشور استفاده کند. سید سلیمان نیز همراه با دکتر
محمد اقبال و سید راس مسعود به افغانستان رفت و از شهرهای کابل و غزنین دیدن نمود. نادرخان او را
بسیار گرامی داشت و مردم نیز به گستردگی از او
استقبال کردند.
در صفر ۱۳۶۲ ق دانشگاه «علیگره» درجه دکترای افتخاری
در ادبیات را به او اعطا کرد و از مقام علمی او تجلیل به عمل آورد.
سیدسلیمان با همه توجهی که به دانش و پژوهش داشت و
شهرت او فراگیر شده بود خود را نیازمند مراد و مرشدی میدید که
نفس او را به
کمال رساند.
در این
مسیر، توفیق رفیق او شد و با مولان
اشرف علی تهانوی آشنا گردید و
در رجب ۱۳۵۷ ق با او دست
بیعت داد و زمام
اختیار خود را به دست او سپرد و ملازم خدمت او شد و
در اندک مدتی چنان مورد توجه و اعتماد شیخ قرار گرفت که او
در شوال ۱۳۶۱ ق به جانشینی خود برگزید.
وی
در رجب ۱۳۶۵ ق به دعوت نواب حمیدالله خان، حکمران بهوپال به ریاست امور قضایی و سرپرستی دانشگاه احمدیه و نظارت بر آموزشهای دینی آن ایالت منصوب گردید و مدت سه سال به ایفای این وظایف و
تدریس و
ارشاد ادامه داد.
و
در ۱۳۶۸ ق برای آخرین بار به
زیارت بیت الله الحرام توفیق یافت و
در ۱۳۶۹ ق به
هند بازگشت.
در این هنگام حکومت ایالتی بهوپال منحل گردید و اداره آن ایالت به دولت هند منتقل شد و اوضاع و احوال به پریشانی گرایید و سیدسلیمان که وضع را چنین دید از مشاغل خود کناره گرفت. برخی از ارکان دولت
پاکستان که از منزلت علمی و بصیرت دینی وی آگاه بودند او را برای مشارکت
در تدوین قانون اساسی اسلامی پاکستان دعوت کردند، لذا
در شعبان ۱۳۶۹ ق عازم پاکستان شد و
در آن کشور اقامت گزید و به ریاست کمیسیون تعلیمات اسلامی برگزیده شد اما این کمیسیون به اتمام و انجام کار خود توفیق نیافت و پس از اندک مدتی منحل گردید.
سیدسلیمان نیز آن انگیزه و شور علمی و دینی را که انتظار داشت
در حکومت پاکستان نیافت و با حسدورزی برخی از
علما و رفتار ناپسند بعضی زمامداران روبرو گردید و از آن پس بقیه
عمر را با
قناعت و
عفاف به مطالعات علمی پرداخت.
در ۱۳۷۱ ق «مجمع علمی فؤاد اول» او را به عنوان عضو خود برگزید. وی
در این سمت ریاست برخی از کنفرانسهای بزرگ علمی را بر عهده گرفت و کتابهای متعددی نگاشت و علما و دولتمردان را به آنچه
خیر و
صلاح ملک و
ملت میدید راهنمایی میکرد.
و همچنان به
طاعت و
عبادت و
ذکر و
تسبیح و
تعلیم و تربیت ادامه میداد تا سرانجام
در اول
ربیع الثانی ۱۳۷۳ ق بدرود زندگی گفت.
در مراسم
تشییع جنازه او بزرگان علما و اعیان بلاد و سفیران کشورهای اسلامی شرکت کردند و
در جوار مرقد شیخ شبیر احمد عثمانی به
خاک سپرده شد.
سلیمان ندوی
در علوم قرآنی و کلام و فنون ادب و عربی بی همتا بود و
در تاریخ و جامعه شناسی دستی توانا داشت و نگارش به
زبان اردو صاحب اسلوب بود و به هر دو
زبان عربی و اردو
شعر میسرود.
او از مؤلفان بزرگ
عصر است که کتابها و رسالههای
بسیار از خود به یادگار نهاد. وی تکمله
سیره النبی استادش را
در پنج مجلد بزرگ فراهم آورد که یک دایره المعارف
در سیره پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و عقاید و
معارف اسلامی است.
از دیگر آثار اوست: خطبات مدارس،
در سیره که به زبانهای انگلیسی و عربی نیز ترجمه شده است؛ ارض القران
در جغرافیای قرآنی
در دو جلد،
سیره عایشه،
سیره مالک، خیام، نقوش سلیمانی،
در مباحث لغوی و ادبی، حایه شبلی درشرح زندگی استادش، عرب و هند کی تعلیقات (پیوندهای اعراب و هند) و عربون کی جهازرانی (دریانوردی نزد عرب) و مؤلفاتی دیگر
در مباحث مختلف علمی و مقالات
بسیار در مجله المعارف.
دانشنامه های انقلاب اسلامی و تاریخ ایران، برگرفته از مقاله «سید سلیمان ندوی».