سپهبد بهرام چوبین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بهرام چوبین، سپهبد شمال (شهربان
آذربایجان و ماد) پسر وهرام گشسب از دودمان مهران، از مردم
ری و سردارِ هرمز چهارم (حک :۵۷۹ـ۵۹۰میلادی) بود که بر وی شورید و در زمان
خسرو پرویز با توطئه او و خُرّاد برزین به دست قلون کشته شد.
بَهْرامِ چوبین، سردار ساسانی و مدعی
سلطنت در روزگار هرمزد چهارم و خسرو پرویز که مدتی کوتاه (۵۹۰-۵۹۱م) برتخت شاهی نشست و سرگذشت وی با حماسه و افسانه درآمیخت و در روایات ایرانی و متون اسلامی
شهرت یافت. با این که او از خاندان ساسانی نبود، گاه وی را در فهرست پادشاهان ساسانی آورده، و او را بهرام ششم خواندهاند.
بهرام (دربارۀ این واژه، نک: ه د، بهرام گور) که «مِهربَنْدَک» نامیده میشد،
از خاندان مهران (یکی از ۷ خانوادۀ بزرگ عصر اشکانی و ساسانی) و از مردم ری بود
و پدرش، بهرام گُشْنَسب مرزبانی ری را برعهده داشت.
سرگذشت بهرام چوبین ظاهراً موضوع داستان تاریخی مستقلی بوده است، زیرا خداینامگ، مأخذ اصلی شاهنامه، منحصر به سرگذشت شاهان بوده و داستان بهرام چوبین باید از منبعی غیر از آن به دست گردآورندگان شاهنامه ابومنصوری و فردوسی رسیده باشد.
بعلاوه،
ابن ندیم از کتابی عربی به نام «بهرام شوس» از جبلة بن سالم بن عبدالعزیز یاد کرده است که از اصلی پهلوی و مفقود ترجمه شده بوده است.
مسعودی نیز به اثری در شرح کارهای بهرام چوبین اشاره کرده و
ابراهیم بیهقی متذکر شده است که به دستور خسرو پرویز، شرح جنگهای او را با بهرام چوبین نگاشته بودهاند و بنابراین، نمی توانسته از شائبه غرض خالی باشد.
این داستان که به دور از خیال پردازی نبوده، به متون پس از
اسلام راه یافته است.
لقب بهرام به شکلهای چوبین (معرّب آن: جوبین)، چوبینه، شوبین، شوبینه و سونیر آمده است،
اما دربارۀ معنی و دلیل کاربرد آن اتفاق نظر وجود ندارد. مسعودی بهرام را از فرزندان چوبین، پسر میلاد دانسته است،
اما به روایت
فردوسی و
بلعمی وی دراز بالا و خشک اندام بود و از این رو، چوبین خوانده میشد.
درعین حال، در بعضی از نسخههای کتاب بلعمی تعبیر عامیانهای دربارۀ لقب شوبین آمده است.
از میان محققان جدید، برخی لقب بهرام را با واژۀ دیلمی ژوبین یا زوبین، به معنی نیزه مربوط دانسته،
و برخی دیگر شوبین و چوبین را شکلهای تحریف یافتۀ واژۀ شواتیر یا شیواتیر (لقب آرش) شمردهاند.
در شاهنامه داستان بهرام چوبین در حدود چهارهزار بیت را در بر میگیرد.
هرمز او را، که سرداری کشیده بالا و لاغر اندام و بدان سبب ملقب به چوبین است،
با سپاهی از چهل سالگان، همراه درفش شاهی، به نبرد با ساوه شاه در دشت مرو میفرستد. بعد از شکست ساوه شاه، بهرام گنج پرموده، پسر وی، را برای هرمز میفرستد. اما آیین گشسب، دبیر هرمز، چنین مینماید که بهرام اندکی از آن
گنج را فرستاده است. هرمز خشمگین، با فرستادن نامه ای توهین آمیز و دوکدان و جامه ای زنانه، به
کنایه بهرام چوبین را
تحقیر میکند. بهرام سپاه را به داوری میخواند و لشکریانش او را به شورش بر ضد هرمز بر میانگیزند. دیدار اسرارآمیز بهرام چوبین با بانویی در کاخ جادو، سردار را دگرگون میکند و او با فرستادن خنجرهایی خمیده هرمز را
تهدید به شورش میکند. بهرام چوبین به ری میرود و با زدن
سکه به نام خسرو، هرمز را بر پسر بدگمان میکند. در پی
قتل هرمز به دست بندویه و
بسطام، بهرام چوبین در تیسفون بر تخت شاهی مینشیند و در نبرد نهروان با شکست خسرو او را وادار به پناه بردن به قیصر روم میکند. بهرام چوبین بار دیگر با خسرو که به یاری قیصر سپاهی فراهم آورده در دشت دوک روبرو میشود و با وجود دلاوری، در نبرد نهایی، از برابر خسرو میگریزد و در راه از پیرزنی که به او نان جوین و «نبیدی تیره» در کدو میدهد میشنود که از نژادِ شاهی خسرو شکست خورده است.
بهرام چوبین خود را از تبار اشکانیان میدانست و برخی منابع، وی را از فرزندان پهلوان ایرانی گُرگین، پسر میلاد، و نیز از
نسل تیرانداز مشهور ایرانی دانستهاند.
به روایت طبری، بهرام چوبین را در تیراندازی با آرش همانند میکردند.
از اینرو، شاید منسوب کردن بهرام به آرش به سبب مهارت او در تیراندازی بوده است.
شهرت بهرام چوبین در تیراندازی بدان پایه بوده است که
ابن ندیم از کتابی در آیین تیراندازی نام میبرد و آن را احتمالاً به بهرام چوبین (و یا بهرام گور) نسبت میدهد.
در شاهنامه نیز وصف تیراندازی بهرام به شابه (سابه، ساوه) شاه، فرمانروای ترکان بسیار شبیه وصف تیراندازی رستم به اشکبوس است. شباهت این دو صحنه، نمودار همانندی این دو پهلوان در جنگاوری و تیراندازی از نگاه فردوسی است.
از میان خاندانهای حکومتگر در
ایران پس از
اسلام، نه تنها
سامانیان خود را به بهرام چوبین منسوب میکردند،
بلکه فرمانروایان ناحیۀ سریر در اطراف
دریای خزر نیز خود را از فرزندان وی میشمردند.
در منابع موجود، شاهنامۀ فردوسی سرگذشت بهرام چوبین را با تفصیل بسیار نقل کرده است. بجز این، در کتابهایی مانند: غرر اخبار ....
ثعالبی مرغنی،
الخبار الطوال دینوری،
نهایة الارب فی اخبار الفرس و العرب و تاریخ
بلعمی شرح حال بهرام چوبین، نسبت به دیگر منابع، با جزئیات بیشتر روایت شده است، در این کتابها، داستان زندگی بهرام چوبین در یک مسیر مشخص سیر میکند و بنابراین، ممکن است تمام این گزارشها از یک منبع گرفته شده باشند. بلعمی تأکید میکند که
طبری در
تاریخ خود اخبار بهرام چوبین را به تمامی نیاورده است و میگوید: «من به کتاب اخبار عجم تمام یافتم و بگویم».
مسعودی به کتابی مستقل اشاره میکند که ایرانیان در سرگذشت بهرام چوبین فراهم آورده بودند
و
ابن ندیم از کتاب بهرام شوبین (در متن تصحیف شده است: شوس) نام میبرد که جبلة بن سالم آن را از پهلوی به عربی برگردانده بود.
بدین ترتیب، به نظر میرسد با استفاده از همین ترجمه، مورخان عرب زبان، ماجرای زندگی بهرام چوبین را در کتابهای خود نقل کردهاند، چنان که احتمالاً فردوسی و یا گردآورندگان شاهنامۀ ابومنصوری نیز از این ترجمه، یا از یک متن منثور فارسی بهره بردهاند
و شاید برخی از نویسندگان غیرایرانی و غیرمسلمان (مانند موسی خورنی) نیز با کتاب شرح حال بهرام چوبین آشنا بودهاند.
همچنین براساس گزارشی، به فرمان خسروپرویز دربارۀ جنگهای او با بهرام چوبین و پیروز شدن وی بر بهرام کتابی نوشتند که شاهنشاه ساسانی مقدمۀ آن را نپسندید، تا دبیری جوان مقدمهای برآن نوشت و خسرو را خرسند ساخت،
اما معلوم نیست این کتاب همان نوشتهای باشد که ابنندیم از آن نام برده است. به هرحال، کتابی که به امر خسروپرویز تألیف شده بود، بخشی از تاریخ رسمی ساسانیان، و احتمالاً جزئی از خداینامه بوده است. اما متنی که مورد استفادۀ نویسندگان ایرانی و
عرب پس از
اسلام قرار گرفته، ظاهراً جنبۀ داستانی داشته، و در آن از اعمال پهلوانی بهرام چوبین یاد شده است. نویسندۀ متن پهلوی داستان بهرام چوبین با اینکه بهرام را میستاید و از پهلوانیهای او به بزرگی یاد میکند، با شاهنشاه ساسانی موافق بوده است و بر قانونی بودن سلطنت ساسانیان تأکید میکند. این کتاب که اکنون متن اصلی و ترجمۀ عربی آن در دست نیست، در اواخر روزگار ساسانیان، شاید در عصر بوران (دختر خسروپرویز) و یا در نخستین سالهای فرمانروایی یزدگرد سوم نوشته شده، و بعدها وارد متون دورۀ اسلامی شده است.
به هرحال، پرداختن داستان بهرام چوبین به دور از غرض ورزی نبوده، و احتمالاً وی نابکارتر از آنچه بوده، نمایانده شده است. این داستان برمبنای تضاد میان مشروعیت پادشاه ساسانی و صلاحیت بهرام چوبین استوار شده است.
در منابع موجود، داستان بهرام چوبین با ماجرای نبرد او با فرمانروای ترکان، شابه شاه آغاز میشود. بهرام که مرزبان بَردَع و
اردبیل، یا
آذربایجان بود،
به همراه سپاهی ۱۲هزار نفری از ۴۰ سالگان و با دردست داشتن درفش رستم دستان لشکر ترکان را درهم شکست، شابه شاه را کشت و غنایم بسیار به چنگ آورد. سپس بهرام گنجهای ترکان را نزد هرمزد چهارم فرستاد، اما نزدیکان پادشاه ساسانی از وی بدگویی کردند. هرمزد نیز که از بهرام آزرده شده بود، لباسی زنانه با دوکدانی و نامهای پرخاش آمیز برای او فرستاد. بهرام ترفندی به کار بست، لباس را پوشید، دوکدان را پیش خود نهاد و سربازانش را فراخواند. سپاهیان که او را در آن حال دیدند، از هرمزد بیزاری جستند و اعلام کردند که دیگر وی را شاهنشاه
ایران نمیدانند. ازاین زمان، شورش بهرام چوبین بر ضد
حکومت ساسانیان آغاز شد
پس ار این وقایع، سرگذشت و اعمال پهلوانی بهرام چوبین مورد توجه قرار گرفت و به تدریج، وارد قلمرو حماسه و خیال پردازی شد؛ چنان که آغاز داستان بهرام در شاهنامه نیز با افسانه آمیخته است. درواقع، بهرام چوبین تنها پهلوان دوران تاریخی است که میتواند با پهلوانان بزرگ دوران داستانی شاهنامه برابری کند.
دلاوری بهرام چوبین چنان است که در شاهنامۀ هرمزد او را با رستم همانند میکند و حتی ترکان وی را در میدان
جنگ برتر از رستم میدانند.
افزون براین، بجز دو داستان معروف به «هفتخان» در شاهنامه، جای پای رویدادهای هفتخانی در داستان بهرام چوبین نیز دیده میشود که از جملۀ آنهاست، کشتن اژدهایی در
چین به دست وی. به این ترتیب، آخرین اژدهاکشی در شاهنامه به وسیلۀ بهرام چوبین روی میدهد که وی اژدهایی آدمخوار را به نام شیرْکَپّی از پای در میآورد.
اژدهاکشی بهرام چوبین در شاهنامه، یادآور نبردهای
بهرام گور با اژدهایان است؛ چنان که این دو پهلوان برای کشتن اژدها از سلاحهایی مشابه استفاده میکنند و همانندی داستان آن دو نشان میدهد که احتمالاً سرچشمهای واحد دارند.
روایتهای دلاوری بهرام چوبین و بهرام گور چنان متعدد و مشهور، و آن اندازه شبیه به هم بوده است که به گزارش بلعمی، درمیان تمام پادشاهان ایران، این دو تن بیش از همه به
شجاعت و مردی نامبردار بودهاند.
از جمله نشانههای جنگاوری بهرام چوبین، پشتههایی است که او از کشتگان ترکان در نبرد با پَرموده (پسر شابه شاه) و سربازان رومی سپاه خسروپرویز ساخته بود و آنها را «بهرامْ تَل» و «بهرامْ چید» مینامیدند.
درعین حال، صحنههای نبرد بهرام چوبین با کوت رومی، مقاتوره (پهلوان باجگیر از خاقان) و نیز شیرکپی در شاهنامه از دیگر نمونههای دلاوریهای اوست.
در داستان بهرام چوبین عوامل غیرطبیعی و جادویی نیزگاه مداخله میکنند. از این جمله است: کمک گرفتن شابه شاه از جادوگران برای شکست سپاه بهرام، ملاقات بهرام با زنی تاجدار در کاخ جادویی، کمک ایزد سروش به خسروپرویز برای رهایی از دست بهرام و گمراه شدن آدمیان از سوی دیوان.
دلاوریها و مهارت وی در سپاهیگری در اندیشه ایرانیان چنان نفوذ کرده بود که تنها داستان پهلوانیهای رستم از آن بالاتر محسوب میشد.
ادعای
سامانیان در رسیدن نسبشان به او برای کسب مشروعیت در
حکومت،
از همین روست. همچنین در روایات
یهودیان ایران، بهرام چوبین حامی آنان محسوب شده است.
داستان با شرح دلاوریهای بهرام چوبین در دربار
خاقان ادامه مییابد، اما سرانجام با ضربه خنجر ترکی به نام قلون در روز (سه شنبه)، که به پیشگویی اخترشماران روز
مرگ او بوده است، از پا درمی آید.
گردویه، خواهر و همسر بهرام، سپاه او را به ایران باز میگرداند و به همسری خسرو در میآید
داستان بهرام چوبین تنها نقل اطلاعات تاریخی نیست؛.
سپردن پرچم رستم به او
دخالت عوامل جادویی در
جنگ وی با ساوه شاه؛
خواب او به
تلقین مرد
جادو دیدار او با بانوی اسرارآمیز باغ جادو همه نشان از آن دارد که وی از مرز تاریخ گذشته و سیمایی حماسی یافته است.
گفتهاند که تضاد میان
مشروعیت و صلاحیت
هسته اصلی مصیبت نامه بهرام چوبین است.
در سرگذشت بهرام چوبین، تقدیر نقش اساسی دارد و قهرمان داستان سرانجام، در ستیز مغلوب میشود. بنابراین، به نظر میرسد که بهرام در شورش برضد پادشاه، کاملاً گناهکار نیست، زیرا تقدیر براین عصیان حکم فرماست.
داستان بهرام چوبین جزو شاهکارهای فردوسی است و شمار بیتهای گفتاری آن بسیار زیاد است. استفادۀ فردوسی از شیوۀ گفتارنگاری، به وی مجال داده است تا نامههای بسیاری را ضمن داستان بهرام نقل کند.
برطبق روایات، سرگذشت بهرام چوبین با توطئۀ خسروپرویز، پادشاه ساسانی و دبیرش، خُرّادِ بُرزین و قتل او به دست ترکی به نام قُلون پوستیندوز، در روز بهرام (روز بیستم هر ماه در تقویم ایرانیان باستان) پایان یافت
(نوم بهرام، که تصحیف یوم بهرام است).
گذشته از سرگذشت پیوسته وی در شاهنامه، عناصری از داستان نیز پشتوانه تلمیحات
شعر و
ادب بوده است.
در بسیاری از متنهای نظم و نثر فارسی نام بهرام چوبین در ضمن حکایتها و یا به صورت اشاره آمده است.
همچنین بنای شهرهای نخجوان و سمندر (نزدیک سریر یا باب الابواب) را به بهرام چوبین نسبت دادهاند.
در متون تاریخی و ادبی پس از
اسلام نیز از افراد دیگری، چون چند تن از پادشاهان ساسانی
و نیز بهرام، پسر شاه
روم، قهرمان داستان «بهرام و گلندام»،
سخن رفته است
تا پیش از روزگار فتحعلی شاه قاجار، بر دامنۀ جنوبی کوه دز رَشکان (کوه سُرسُره)، نزدیک ری سنگ نگارۀ ناتمامی از عهد ساسانیان وجود داشت که چندتن از شرقشناسان و جهانگردان آن را وصف، و تصویر کردهاند، اما به فرمان پادشاه قاجار این نقش برجشته محو شد تا صورت وی برآنجا نقر شود. به نظر برخی از پژوهشگران، این تصویر از یادگارهای بهرام چوبین بوده است.
به هرحال، شهرت و محبوبیت بهرام چوبین آن اندازه بوده است که برخی از اعمال پهلوانی و صحنههایی از سرگذشت وی به تصویر کشیده شود.
در ادبیات مکاشفهای زردشتی، به ویژه در برخی کتابهای پهلوی، مانند جاماسبنامه و زَندِوَهْمَنْیَسن از منجیای یاد شده است. در این نوشتهها از پیروزی زودگذر غاصبی سخن به میان آمده است که از
خراسان خروج خواهد کرد و زمام امور را به دست خواهد گرفت، اما در جریان فرمانروایی کشته خواهد شد و پس از چندی، بیگانگان به تخت خواهند نشست. به نظر برخی از پژوهشگران، ممکن است این مطالب بر واقعیتهای تاریخی استوار باشد و غاصب یاد شده در این متون مکاشفهای با بهرام چوبین تطبیق شود؛ این تطبیق موجب میشود مطالب دیگری نیز که در این نوشتهها آمده است، نظمی منطقی بیابد.
(۱) ابن بلخی، فارس نامه، چاپ گی لسترنج و رینولد آلن نیکلسون، لندن ۱۹۲۱، چاپ افست
تهران ۱۳۶۳ ش.
(۲) ابن ندیم، الفهرست، چاپ ناهدعباس عثمان، دوحه ۱۹۸۵.
(۳) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی، آثار الباقیة عن القرون الخالیه، چاپ زاخاو، لایپزیگ ۱۹۲۳.
(۴) اثیر اخسیکتی، دیوان، چاپ رکن الدین همایونفرخ،
تهران ۱۳۳۷ ش.
(۵) مهدی اخوان ثالث، ارغنون،
تهران ۱۳۶۱ ش، همو، زمستان،
تهران ۱۳۶۲ ش.
(۶) محمد علی اسلامی ندوشن، زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه،
تهران ۱۳۴۸ ش.
(۷) علی بن محمد انوری، دیوان، ج ۱، چاپ محمد تقی مدرس رضوی،
تهران ۱۳۳۷ ش.
(۸) محمد بن محمد بلعمی، تاریخ بلعمی: تکمله و ترجمة تاریخ طبری، به تصحیح محمدتقی بهار، چاپ محمد پروین گنابادی،
تهران ۱۳۵۳ ش.
(۹) علی بلوکباشی، قهوه خانه های ایران،
تهران ۱۳۷۵ ش.
(۱۰) محمد تقی بهار، بهار و ادب فارسی، چاپ محمد گلبن،
تهران ۱۳۵۱ ش.
(۱۱) بهرام و گلندام، متن کردی و ترجمة فارسی، ضبط و ترجمه و توضیح از قادر فتاحی قاضی، تبریز ۱۳۴۷ ش.
(۱۲) لورنس بینیون، ج و س ویلکینسون، و بازیل گری، سیر تاریخ نقاشی ایرانی، ترجمة محمد ایرانمنش،
تهران ۱۳۶۷ ش.
(۱۳) ابراهیم بن محمد بیهقی، المحاسن و المساوی، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (تاریخ مقدمه ۱۳۸۰/۱۹۶۱).
(۱۴) تاریخ سیستان، چاپ محمدتقی بهار،
تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴ ش).
(۱۵) احمد تفضلی، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، چاپ ژالة آموزگار،
تهران ۱۳۷۶ ش.
(۱۶) مرتضی ثاقب فر، «سوگنامة فرود»، جهان نو، سال ۲۶ (زمستان ۱۳۴۹ـ بهار۱۳۵۰).
(۱۷) عبدالملک بن محمد ثعالبی، تاریخ ثعالبی مشهور به غرر اخبار ملوک الفرس و سیرهم، ج ۱، ترجمة محمد فضائلی،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۱۸) پیتر چلکوفسکی، «آیا اپرای توراندوت پوچینی بر اساس کوشک سرخ هفت پیکر نظامی است ؟»، مجلة ایران شناسی، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰).
(۱۹) حسن بن محمد حسن غزنوی، دیوان، چاپ محمد تقی مدرس رضوی،
تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۰) بدیل بن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۱) بدیل بن علی خاقانی، منشآت خاقانی، چاپ محمد روشن،
تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۲) جلال خالقی مطلق، عناصر درام در برخی از داستانهای شاهنامه، در تن پهلوان و روان خردمند، چاپ شاهرخ مسکوب،
تهران ۱۳۷۴ ش.
(۲۳) محمود بن علی خواجوی کرمانی، دیوان، چاپ احمد سهیلی خوانساری،
تهران ۱۳۶۹ ش.
(۲۴) دائرة المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی،
تهران ۱۳۶۷ ش ـ، ذیل «آل میکال» (از سیدعلی آل داود).
(۲۵) محمد بن احمد دقیقی، دیوان، چاپ محمدجواد شریعت،
تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۶) علی اکبر دهخدا، لغتنامه، زیر نظر محمد معین،
تهران ۱۳۲۵ـ۱۳۵۹ ش.
(۲۷) احمد بن داود دینوری، اخبار الطوال، ترجمة محمود مهدوی دامغانی،
تهران ۱۳۶۶ ش.
(۲۸) منصور رستگار فسایی، اژدها در اساطیر ایران، شیراز ۱۳۶۵ ش.
(۲۹) منصور رستگار فسایی، فرهنگ نامهای شاهنامه،
تهران ۱۳۶۹ـ۱۳۷۰ ش.
(۳۰) محمد امین ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او،
تهران ۱۳۷۵ ش.
(۳۱) عباس زمانی، تأثیر هنر ساسانی در هنر اسلامی،
تهران ۱۳۵۵ ش.
(۳۲) سعدالدین وراوینی، مرزبان نامه، چاپ محمد روشن،
تهران ۱۳۶۷ ش.
(۳۳) محمد قلی سلیم
تهرانی، دیوان، چاپ رحیم رضا،
تهران ۱۳۴۹ ش.
(۳۴) مجدود بن آدم سنایی، حدیقة الحقیقة و شریعة الطریقة، چاپ مدرس رضوی،
تهران ۱۳۵۹ ش.
(۳۵) هادی سیف، نقاشی قهوه خانه،
تهران ۱۳۶۹ ش.
(۳۶) سیروس شمیسا، فرهنگ تلمیحات،
تهران ۱۳۷۱ ش.
(۳۷) ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان فارسی،
تهران ۱۳۷۲ ش.
(۳۸) ذبیح الله صفا، حماسه سرایی در ایران،
تهران ۱۳۵۲ ش.
(۳۹) محمد بن جریر طبری، تاریخ الطبری: تاریخ الامم و الملوک، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت (۱۳۸۲ـ۱۳۸۷/۱۹۶۲ـ ۱۹۶۷).
(۴۰) طاهربن محمد ظهیر فاریابی، دیوان، چاپ هاشم رضی،
تهران.
(۴۱) علی بن محمود عماد فقیه، پنج گنج، چاپ رکن الدین همایونفرخ،
تهران ۱۳۵۶ ش.
(۴۲) عبدالرحمان عمادی، ورهرام روز و بهرام چوبین رازی در عقاید قدیم، فرهنگ ایران زمین، ج ۲۶، (بهار۱۳۶۵).
(۴۳) محمد بن محمد عوفی، لباب الالباب، چاپ ادوارد براون و محمد قزوینی، لیدن ۱۹۰۳ـ۱۹۰۶.
(۴۴) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، متن انتقادی، مسکو ۱۹۶۳ـ۱۹۷۱.
(۴۵) حسین فریار، (درباره) «زندگی و مرگ پهلوانان در شاهنامه»، راهنمای کتاب، سال ۱۲، ش ۹و۱۰ (آذر و دی ۱۳۴۸).
(۴۶) مهدی قریب، بازخوانی شاهنامه: تأملی در زمان و اندیشه فردوسی،
تهران ۱۳۶۹ ش.
(۴۷) آرتور امانوئل کریستن سن، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه رشید یاسمی،
تهران ۱۳۵۱ ش.
(۴۸) منوچهر کلانتری، «رزم و بزم شاهنامه در پرده های بازاری ' قهوه خانه ای،»، هنر و مردم، سال ۱۲، ش ۱۳۴ (آذر ۱۳۵۲).
(۴۹) عبدالحی بن ضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی، چاپ عبدالحی حبیبی،
تهران ۱۳۶۳ ش.
(۵۰) مجله ایران شناسی، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰).
(۵۱) مجمل التواریخ و القصص، چاپ محمدتقی بهار،
تهران ۱۳۱۸ ش.
(۵۲) محمد جعفر محجوب، داستان عوامانة هفت پیکر بهرام گور، مجلة ایران شناسی، سال ۳، ش ۴ (زمستان ۱۳۷۰).
(۵۳) محمد جعفر محجوب، شاهنامه و فرهنگ عامه، مجله ایران شناسی، سال ۲، ش ۲ (تابستان ۱۳۶۹).
(۵۴) مسعود سعد سلمان، دیوان، چاپ رشید یاسمی،
تهران ۱۳۶۲ ش.
(۵۵) علی بن حسین مسعودی، مروج الذّهب و معادن الجوهر، چاپ شارل پلاّ، بیروت ۱۹۶۵ـ۱۹۷۹.
(۵۶) احمد منزوی، فهرست مشترک نسخه های خطی فارسی پاکستان، اسلام
آباد ۱۳۶۲ـ۱۳۷۰ ش.
(۵۷) هرمز میلانیان، «بینش فلسفی و اخلاقی فردوسی»، در تن پهلوان و روان خردمند، چاپ شاهرخ مسکوب،
تهران ۱۳۷۴ ش.
(۵۸) ناصر خسرو، سفرنامه ناصرخسرو، چاپ نادر وزین پور،
تهران ۱۳۶۷ ش.
(۵۹) حسن بن علی نظام الملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، چاپ هیوبرت دارک،
تهران ۱۳۵۵ ش.
(۶۰) الیاس بن یوسف نظامی، خسرو و شیرین، چاپ وحید دستگردی،
تهران ۱۳۳۳ ش.
(۶۱) الیاس بن یوسف نظامی، هفت پیکر، چاپ وحید دستگردی،
تهران.
(۶۲) تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان، ترجمة عباس زریاب،
تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۵۸ ش)،.
(۶۳) سعدالدین وراوینی، مرزبان نامه، چاپ محمد روشن،
تهران ۱۳۶۷ ش.
(۶۴) هنریک ساموئل نیبرگ، دینهای ایران باستان، ترجمة سیف الدین
نجم آبادی،
تهران ۱۳۵۹ ش.
(۶۵) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره (۱۹۲۳ـ۱۹۵۵).
(۶۶) سعید بنبطریق، التاریخ المجموع علی التحقیق و التصدیق، به کوشش لویس شیخو، بیروت، ۱۹۰۵م.
(۶۷) عبدالله بنقتیبه، المعارف، به کوشش ثروت عکاشه، قاهره، ۱۹۶۰م.
(۶۸) محمدحسین بن خلف تبریزی، برهان قاطع، به کوشش محمد معین،
تهران، ۱۳۳۰ش.
(۶۹) عبدالقادر بغدادی، لغت شهنامه، به کوشش ک زالمان، سن پترزبورگ، ۱۸۹۵م.
(۷۰) فتح بنداری، الشاهنامه، به کوشش عبدالوهاب عزام،
تهران، ۱۹۷۰م.
(۷۱) حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، به کوشش لسترنج، لیدن، ۱۹۱۵م.
(۷۲) جلال خالقی مطلق، دربارۀ لقب بهرام، سردار مشهور ساسانی، یادنامۀ دکتر احمدتفضلی، به کوشش علی اشرف صادقی،
تهران، ۱۳۷۹ش.
(۷۳) منصور رستگار فسایی، اژدها در اساطیر ایران، شیراز، ۱۳۶۵ش.
(۷۴) قدمعلی سرامی، از رنگ گل تا رنج خار،
تهران، ۱۳۶۸ش.
(۷۵) محمد ظهیری سمرقندی، اغراض السیاسة فی اعراض الریاسة، به کوشش جعفر شعار،
تهران، ۱۳۴۹ش.
(۷۶) حسین کریمان، ری باستان،
تهران، ۱۳۴۵ش.
(۷۷) عبدالحی گردیزی، زینالاخبار، به کوشش عبدالحی حبیبی،
تهران، ۱۳۶۳ش.
(۷۸) هانری ماسه، فردوسی و حماسۀ ملی، ترجمۀ مهدی روشن ضمیر، تبریز، ۱۳۷۵ش.
(۷۹) محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران،
تهران، ۱۳۷۲ش.
(۸۰) ملکه ملکزاده (بیانی)، پژوهش دربارۀ سکههای بهرام ششم (چوبینه)، بررسیهای تاریخی،
تهران، ۱۳۵۴ش، س۱۰، شم ۱.
(۸۱) احمد منینی، شرح الیمینی (الفتحالوهبی)، قاهره، ۱۲۸۶ق.
(۸۲) محمد نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمۀ احمدبن محمدقبادی، تلخیص محمد بن زفر، به کوشش محمدتقی مدرس رضوی،
تهران، ۱۳۶۳ش.
(۸۳) حسن نظامالملک، سیرالملوک (سیاستنامه)، به کوشش هیوبرت دارک،
تهران، ۱۳۵۵ش.
(۸۴) نظامی گنجوی، خسرووشیرین، به کوشش وحید دستگردی،
تهران، ۱۳۳۵ش.
(۸۵) احمد یعقوبی، تاریخ، به کوشش هوتسما، لیدن، ۱۹۶۹م.
(۸۶) Czeglédy, K, Bahrām Čōbīn and the Persian Apocalyptic Literature, Acta Orientalia, Budapest, ۱۹۵۸, vol VIII.
(۸۷) Destrée, A, Quelques réflexions sur le héros des récits apocalyptiques persans et sur le mythe de la ville de cuivre, La Persia nel Medioevo, Rome, ۱۹۷۱.
(۸۸) Justi, F, Iranisches Namenbuch, Hildesheim, ۱۹۶۳.
(۸۹) Markwart, J,Ērānšahr, Berlin, ۱۹۰۱.
(۹۰) Minorsky, V, Reviews of Books, Middle East, JRAS, ۱۹۳۹.
(۹۱) Nöldeke, Th, Geschichte der Perser und Araber zur Zeit der Sasaniden, Leiden, ۱۹۷۳.
(۹۲) Robinson, Bw, A Descriptive Catalogue of the Persian Painting in the Bodleian Library, Oxford، ۱۹۵۸.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بهرام چوبین»، شماره۵۲۵۵. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بهرام (۱)»، شماره۲۲۳۶.