سَبْق (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سَبْق (به فتح سین و سکون باء) از
واژگان قرآن کریم به معنای تقدم و پیش افتادن است.
مشتقات
سَبْق که در آیات
قرآن استعمال شده عبارتند از:
إِسْتِباق به معنى مسابقه و پيشى گرفتن بر يكديگر است.
مَسْبوق به معنای پيشى گرفته شده و قهرا به معنى مغلوب و عاجز است.
سَبْق به معنای تقدم و پيش افتادن است.
راغب میگويد: اصل
سبق پيش افتادن در راه رفتن است. و به طور مجاز در غير آن به كار میرود مثل «
ما سَبَقُونا إِلَيْهِ ... سَبَقَتْ مِنْ رَبِّكَ» يعنى نافذ شد و گذشت و به طور استعاره در احراز فضيلت به كار میرود نحو
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ) «آنانكه به وسيله اعمال صالحه به رحمت و جنت خدا پيشى گرفتهاند.»
به مواردی از
سَبْق که در
قرآن به کار رفته است، اشاره میشود:
(وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ) (و سوّمين گروه پيشگامان پيشگامند.)
(أَ تَأْتُونَ الْفاحِشَةَ ما سَبَقَكُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ) (آيا عمل بسيار زشتى را انجام مىدهيد كه هيچ يک از جهانيان، پيش از شما انجام نداده است؟!)
(فَالسَّابِقاتِ سَبْقاً • فَالْمُدَبِّراتِ أَمْراً) (و بر يكديگر
سبقت مىگيرند، و آنها كه امور را تدبير مىكنند!)
مراد از
سابقات ظاهرا
ابرهای حامل
باران است و يا غرض نحوه خاصّى از نيروهاى جهان است كه در «دبر» تفصيلا گفته شد.
(فَاسْتَكْبَرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ما كانُوا سابِقِينَ) «در
زمین خودپسندى كردند و بر خدا غالب نبودند يعنى خدا را نميتوانستند عاجز كنند.»
(وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ وَ أَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهارُ خالِدِينَ فِيها أَبَداً ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) (پيشگامان نخستين از
مهاجرین و
انصار، و كسانى كه به
نیکی از آنها پيروى كردند، خداوند از آنها خشنود گشت، و آنها نيز از او خشنود شدند؛ و باغهاى بهشتى براى آنان آماده ساخته، كه نهرها از پاى درختانش جارى است؛ جاودانه در آن خواهند ماند؛ و اين است رستگارى و پيروزى بزرگ!)
قرائت مشهور در «
الْأَنْصارِ» با كسر است كه عطف بر مهاجرين باشد ولى يعقوب آن را با رفع خوانده است و عطف بر سابقون است در اين صورت حكم «
رَضِيَ اللَّهُ» بر عموم انصار شامل است نه بر نخستين آنها. در مراد از سابقون اختلاف است گفتهاند: منظور آنانند كه به دو
قبله،
نماز خواندهاند.
بعضى اهل
بیعت رضوان را دانستهاند كه
بیعت حدیبیّه است. بعضى آنها را اهل
بدر دانسته و برخى مهاجرين پيش از
هجرت.
ناگفته نماند اهل هر زمان نسبت به زمان آينده
سابق است ولى قيد «
الْأَوَّلُونَ» روشن میكند مراد پيشروان اوّليهاند كه كسى بر آنها
سبقت نيافته است به عقيده
المیزان آيه منطبق است بر آنانكه
ایمان آورده و پيش از جنگ بدر
مهاجرت كردهاند و نيز منطبق است بر اهل
مدینه كه ايمان آوردند و مهاجران را پذيرفته و در خانههاى خود جا دادند و معيشت آنها را تأمين كردند. ريشه دين به وسيله آنها ثابت گرديد و ديگران از ايشان پيروى كردند.
ناگفته نماند ايمان و عمل در مهاجران و انصار شرط رضاى خداست كه فرموده:
(فَإِنَّ اللَّهَ لا يَرْضى عَنِ الْقَوْمِ الْفاسِقِينَ) (خداوند هرگز از گروه
فاسقان راضى نخواهد شد.)
(وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ) (و خداوند،
ستمکاران را دوست نمىدارد.)
(وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ) (و خداوند گروه فاسقان را
هدایت نمىكند.)
باز ناگفته نماند جمله
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ در اين آيه و آيات
۱۱۹ مائده ،
۱۸ فتح ،
۲۲ مجادله و
۸ بیّنه مشروط است بر اينكه شخص تا آخر عمرش در ايمان و عمل ثابت بماند و گرنه منظور آن نيست كه اگر از ايمان و عمل هم بيرون رود باز خدا از او راضى است.
عبیدالله بن جحش شوهر امّ حبيبه كه از مهاجرين به
حبشه بود در حبشه
نصرانی شد و از دين بيرون رفت. نمیشود گفت: چون از مهاجرين نخستين بود خدا از او راضى است
طلحه و
زبیر كه از مهاجرين اولاند بيعت
علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را
نکث كردند و آن حضرت بر آن دو
نفرین كرد و سبب آن همه كشتار گرديدند آيا باز بگوئيم خدا از آن دو راضى است. عدهاى از مسلمانان كه از مهاجرين اوّليه و انصار نيز در ميانشان بودند بر
عثمان شوريدند و او را كشتند و نگفتند از مهاجرين اوليه است بلكه هر گونه اهانت و شورش را بر عليه او جايز بلكه واجب میدانستند.
عایشه خود مردم را بر عثمان میشوراند و او را بر
یهودی تشبيه میكرد و «اقْتُلُوا نعثلا» میگفت. مهاجرين اوّليه و انصار وصيت
رسول خدا (صلّیاللهعلیهوآله) را زير پا گذاشته و حق اميرالمؤمنين (عليهالسّلام) را
غصب كردند و دهها نظير اينها. آيا بايد همه اين مظالم را ناديده گرفت و گفت: «
رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ».
بلى «
رَضِيَ اللَّهُ» در حق مهاجرين اوليه و انصار و
تابعان به احسان در صورتى است كه در ايمان و عمل پايدار باشند آنها با هجرت و نصرت خدا را از خود راضى كردند ادامه رضاى خدا مشروط به ادامه عمل است چنانكه در آخر
سوره فتح آمده
(مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ ... وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً) (محمد فرستاده خداست؛ و كسانى كه با او هستند در برابر كفّار سرسخت و شديد، و در ميان خود مهربانند؛ ... و كسانى از آنها را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، خداوند وعده
آمرزش و
پاداش عظيمى داده است.)
مىبينيم كه ايمان و عمل شرط مغفرة و اجر عظيم است.
بعضى از بزرگان گويا ماضى بودن «
رَضِيَ اللَّهُ» را در نظر گرفته و گويد: ظهور آيه دائمى بودن رضا را میفهماند ولى چنانكه گفته شد در آيات ديگر نيز نظير اين جمله را داريم رضاى خدا پيوسته در ايمان و عمل و
سخط و غضبش در
کفر و
فسق و
فساد است شخص با فعل خود مورد يكى از آن دو واقع میشود. آرى مهاجرين و انصار اوّليه كه تغيير روش ندادند داراى فضيلت بر ديگراناند.
(وَ لَوْ نَشاءُ لَطَمَسْنا عَلى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّراطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ) «اگر میخواستيم چشمهايشان را از بين میبرديم آن وقت میخواستند در راه رفتن بر ديگران
سبقت بگيرند ولى چطور میديدند؟»
بعضى آن را عدم قدرت بر هدايت گرفتهاند ولى با ملاحظه آيه قبل و بعد بدست میآيد كه منظور اظهار قدرت است مثل
(إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ ...) (اگر او بخواهد، شما را از ميان مىبرد. ...)
استباق به معنى
مسابقه و پيشى گرفتن بر يكديگر است و استفعال براى آن است كه هر يكى پيش افتادن را میخواهد.
(إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ) (ما رفتيم تا مشغول
مسابقه شويم.)
مسبوق به معنای پيشى گرفته شده و قهرا به معنى مغلوب و عاجز است.
(وَ ما نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ • عَلى أَنْ نُبَدِّلَ أَمْثالَكُمْ) «ما مغلوب و عاجز نيستيم از اينكه ديگران را به جاى شما بگيريم.»
•
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «سبق»، ج۳، ص۲۲۰.