• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سه طلاق در مجلس واحد (خارج فقه - جعفر سبحانی - 1398)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



سه طلاق در مجلس واحد، یکی از مباحث فقهی، به معنای طلاق دادن زن توسط مرد در یک مجلس است، به اینکه مرد در یک لحظه بگوید انت طلاق ثلاثاً یا سه مرتبه تکرار کند انت طالق، انت طالق، انت طالق. این مساله مسلم است که اگر مردی زنش را سه بار طلاق بدهد، زن برای او حرام می‌شود، اما آیا طلاق در مجلس واحد نیز شامل آن می‌شود یا خیر دیدگاه‌های مختلفی دارد، بنابر آیات قرآن، سه طلاق در مجلس واحد، صحیح نیست ولی بنابر دیدگاه اهل‌سنت طبق بدعتی که عمر بن خطاب بعد از پیامبر اسلام (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) بنا کرد سه طلاقه کردن زوجه در یک مجلس جایز است. و از نظر شیعه سه طلاق باید جدا از هم باشند، و بین ‌آنها عده باشد.



یکی از مشکلات طلاق که باعث از هم پاچیدگی خانواده و قطع صله رحم در خیلی از کشورها شده است، صحه گذاشتن بر سه طلاقه کردن در مجلس واحد است، به اینکه مرد بگوید انت طلاق ثلاثاً یا سه مرتبه تکرار کند انت طالق، انت طالق، انت طالق. البته این مساله مسلم است که اگر مردی زنش را سه بار طلاق بدهد، زن برای او حرام می‌شود «حتی تنکح زوجاً غیره» بشرط اینکه او هم طلاق بدهد. اما چه بسا مرد عصبانی می‌شود و در یک مجلس زن را سه مرتبه طلاق می‌دهد و سپس شدیدا پشیمان می‌شود و سعی می‌کند تا راه حلی برای این مساله از مذاهب اربعه پیدا کند در حالی‌که هیچ راه فراری در آن‌ها نیست. اما اگر به فقه امامیه که از کتاب و سنت و احادیث ائمه اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) گرفته شده است مراجعه کند راه چاره‌ای خواهد یافت و آن بطلان سه طلاق در مجلس واحد است.


اهل‌سنت می‌گویند سه بار طلاق لازم نیست که جدا باشد، در مجلس واحد هم اگر سه‌بار طلاق بدهد، کافی است. علمای مصر اخیراً این ماده را عوض کرده‌اند، یعنی سه طلاق را یک طلاق حساب کردند، این قانون را عوض کردند، یعنی قانون زناشویی.


ولی از نظر شیعه سه طلاق باید جدا از هم باشند، و بین ‌آنها عده باشد، البته گاهی مرد عصبانی می‌شود ولذا زنش را (در مجلس واحد) سه طلاقه می‌کند، بعداً پشیمان می‌شود.


اهل‌سنت می‌گویند سه طلاق در مجلس واحد با هر عبارتی که باشد صحیح است، اما بنابر آیات قرآن سه طلاق در مجلس واحد صحیح نیست.
تاریخ مساله این است که تا زمان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) یک سه طلاق، یک طلاق بود، زمان خلیفه اول هم سه طلاق یک طلاق بود، زمان خلیفه دوم، ‌تا سال ششم، سه طلاق یک طلاق بود، اما از سال هفتم، عمر بن خطاب می‌گفت: «کان للناس اناة»، اناة: به معنی عدم عجله است، مردم دارای چنین موقعیتی بودند که عجله در طلاق نکنند، حالا که از این «اناة» استفاده نمی‌کنند، یعنی دل‌شان می‌خواهد که تند تند طلاق بدهند، من هم آن را امضا می‌کنم و می‌گویم که سه طلاق، سه طلاق حساب می‌شود (نه یک طلاق)، کان للناس اناة، یعنی مهلتی داشتند و عجله نکنند، حالا که با دست خود‌شان می‌خواهند، این سم را بخورند، ما هم این سم را امضا می‌کنیم که بخورند. خلیفه دوم اجتهاد کرد و گفت حالا که مردم عجله می‌کنند و می‌خواهند زن‌شان را سه طلاقه کنند، ما هم با مردم همراه باشیم ولذا گفت از این به بعد سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد، حکم سه طلاقه را دارد، از آن زمان این بدعت در میان فقهای اهل‌سنت راه یافت و آمد، این یک مساله‌ای است که همه آقایان بر آن معتقدند، ولی می‌گویند عمر بن خطاب چنین گفت.
در زمان رسول اکرم (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) و در زمان جاهلیت، این مساله بوده، یعنی بعضی از افراد زن خود را سه طلاقه می‌کرده‌اند، رسول اکرم فرمود سه طلاق، یک طلاق حساب می‌شود، گویا عبدالله بن عمر بن خطاب هم زنش را سه طلاقه کرده بود، حضرت فرمود یک طلاق حساب می‌شود، زمان ابوبکر هم سه طلاق، یک طلاق حساب می‌شد، زمان عمر بن خطاب هم تا شش سال اول خلافتش سه طلاق، همان یک طلاق حساب بود، اما بعد از سال هفتم، ایشان تصمیم گرفت که هر کسی زنش را سه طلاقه کند، امضا نماید و آن را سه طلاقه حساب نماید. ولی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و سایر صحابه با این مساله مخالف بودند.


۱. روی مسلم عن طاووس، عن ابن عباس، قال: «کان الطلاق علی عهد رسول الله (صلّیاللهعلیهوآلهوسلم) و ابی بکر سنتین من خلافة عمر: طلاق الثلاث واحدة، فقال عمر بن الخطاب: انّ الناس قد استعجلوا فی امر قد کانت لهم فیه اناة- اناة، یعنی مهلت - فلو امضیناه علیهم، فامضاه علیهم».
۲. و روی مسلم عن ابن طاووس عن ابیه، انّ ابا الصهباء (ابا صهبا، شاگرد ابن عباس است) قال لابن عباس: «اتعلم انّما کانت الثلاث تجعل واحدة علی عهد النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ابی بکر و ثلاثاً من خلافة عمر؟ فقال: نعم».
۳. روی مسلم عن طاووس ایضاً انّ ابا الصهباء، قال لابن عباس: «هات من هناتک (هنات، شر و فساد را می‌گویند،‌ هات، یعنی بیاور از آن شرور و فسادی که در زندگی رخ داده، کلمه «هنات» به معنی شر و فساد است-،‌هاتِ، بیاور) الم یکن الطلاق الثلاث علی عهد رسول الله ص و ابی بکر واحد؟ قال: «قد کان ذلک، فلمّا کان فی عهد عمر تتایع الناس فی الطلاق (تتایع، یعنی دنبال شر رفتن، اگر کسی مرتّب دنبال شر برود، می‌گویند: تتایع) «تَتایعَ» فاجازه علیهم».
۴. روی البیهقی قال: «کان ابو الصهباء کثیر السؤال لابن عباس، قال: اما علمت انّ الرّجل کان اذا طلّق امراته ثلاثاً قبل ان یدخل بها جعلوها واحدة علی عهد النبیّ صو ابی بکر و صدراً من امارة عمر، فلمّا رای الناس قد تتایعوا فیها، قال: اجیزوهنّ علیهم».
۵. اخرج الطحاوی من طریق ابن عباس انّه قال: لمّا کان زمن عمر، قال: «یا ایّها الناس قد کان لکم فی الطلاق اناة و انّه من تعجّل اناة الله فی الطلاق الزمناه ایّاه».
۶. عن طاووس قال: قال عمر بن الخطاب: «قد کان لکم فی الطلاق اناة فاستعجلتم اناتکم، و قد اجزنا علیکم ما استعجلتم من ذلک»
۷. عن الحسن: انّ عمر بن الخطاب کتب الی ابی موسی الاشعری: «لقد هممت ان اجعل ا‌ذا طلّق الرّجل امراته ثلاثاً فی مجلس ان اجعلها واحدة، ولکنّ اقواماً جعلوا علی انفسهم، فالزِم کلّ نفس ما الزمه نفسه؟ من قال لامراته: انت علیّ حرام، فهی حرام، و من قال لامراته: انت بائنة، فهی بائنة، و من قال: انت طالق ثلاثاً، فهی ثلاث».


آیا می‌توان سه مرتبه را با کلام ایجاد کرد؟ ببینیم که آیا در فقه ممکن است، کسی که وظیفه‌اش سه بار عمل کردن است، با یک کلمه آن را درست کنند، مثلاً کسی که وظیفه‌اش سه طلاق دادن است، با یک جمله: «انت طالق ثلاثاً» آن را سه طلاق حساب کند؟
به اینها می‌گویند: اشباه و نظائر، فقیه ‌آن است که در فقه آنچنان مهارت داشته باشد که در مواردی از اشباه و نظائر کمک بگیرد، چنانچه ما در این بحث خود از اشباه‌ و نظائر کمک گرفتیم و گفتیم یک مرتبه کافی نیست. من در فقه مواردی را دارم که باید دانه دانه و تک تک باید گفته بشود، یعنی با یکبار گفتن درست نمی‌شوند:

۶.۱ - لعان

مورد اول لعان است، اگر کسی زنش را متهم به زنا کند، طرفین (زن و شوهر) می‌توانند ملاعنه کنند، یعنی چهار بار باید مرد بگوید که من صادق هستم، زن نیز چهار بار شهادت بدهد که شوهرم دروغ می‌گوید و درگفتار خود کاذب است، در اینجا مرد نمی‌تواند با یک جمله، چهار شهادت را انشاء کند، یعنی نمی‌تواند بگوید: «اشهد» بر اینکه من صادق هستم اربع مرّات، بلکه باید چهار مرتبه را یکی پس از دیگری بگوید، زن نیز حق ندارد که شهادت می‌دهم اربعاً مرّات که شوهرم دروغ می‌گوید، بلکه باید شهادت‌ها را یکی پس از دیگری قرار بدهد، یعنی زن هم حق ندارد که چهار شهادت را با یک جمله ادا کند و بگوید: من شهادت می‌دهم اربعة مرّات که شوهرم دروغ می‌گوید، بلکه باید چهار مرتبه را تکرار کند، با اربعة مرّات درست نمی‌شود. مرد باید چهار مرتبه شهادت بدهد به صدق خودش، زن نیز باید چهار مرتبه به صدق خودش و کذب شوهرش شهادت بدهد.
خلاصه اینکه: هیچ فقیهی نفرموده است که به جای چهار مرتبه، می‌تواند بگوید: «اربعة مرّات»، بلکه باید چهار مرتبه را جدا جدا و دانه دانه و پس از دیگری بگوید.

۶.۲ - فصول اذان

در فصول «اذان» نیز همین‌گونه است، در فصول اذان هم باید جناب مکبِّر تکبیر‌های اذان را جدا جدا و دانه دانه بگوید، یعنی نمی‌تواند هر چهار تکبیر اذان را با جمله: «الله اکبر اربعة مرّات» ادا کند و تمام نماید.

۶.۳ - قسامه

مورد سوم قسامه است، گاهی از اوقات مقتولی است، اما ورثه شاهد بر اینکه چه کسی او را به قتل رسانده، ندارد، اما تهمتی در میان است، پنجاه بار باید ورثه مقتول قسم بخورند که فلان شخص قاتل است، پنجاه مرتبه را باید یکی پس از دیگری بگوید، یعنی نمی‌تواند پنجاه قسم را با یک جمله: «نقسم خمسین مرّة انّ هذا الشخص قاتل» ادا کنند، نه تنها خودش باید این قسم‌ها را بخورد، بلکه کسانی که همراه او (از بستگان پدری مقتول) هستند، باید این پنجاه قسم را بخورند.

۶.۴ - رمی جمرات

مورد سوم در رمی جمرات است، در جمرات، نیز جایز نیست که هفت سنگ را یک مرتبه پرتاب کند و بزند، بلکه باید جمرة بعد جمرة باشد، یعنی هفت سنگ را یکی پس از دیگری بزنند.

۶.۵ - تکبیر نماز

مورد دیگر اینکه در اول نماز هفت تا تکبیر مستحب است، انسان نمی‌تواند آن هفت تکبیر را یک مرتبه بگوید، مثلاً بگوید: «الله اکبر سبعة مرّات».


ما باید ببینیم که از قرآن کریم چه استفاده می‌شود، آیا از قرآن سه طلاق پشت سر هم استفاده می‌شود، یا باید این سه طلاق از هم جدا باشند؟

۷.۱ - آیه اول

قال سبحانه: «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ ‌ وَ لاَ یَحِلُ‌ لَکُمْ‌ اَنْ‌ تَاْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَ‌ شَیْئاً اِلاَّ اَنْ‌ یَخَافَا اَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ‌ فَاِنْ‌ خِفْتُمْ‌ اَلاَّ یُقِیمَا حُدُودَ اللَّهِ‌ فَلاَ جُنَاحَ‌ عَلَیْهِمَا فِیمَا افْتَدَتْ‌ بِهِ‌ تِلْکَ‌ حُدُودُ اللَّهِ‌ فَلاَ تَعْتَدُوهَا وَ مَنْ‌ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ‌ فَاُولٰئِکَ‌ هُمُ‌ الظَّالِمُونَ‌؛ طلاق، (طلاقی که رجوع و بازگشت دارد) دو مرتبه است؛ (و در هر مرتبه) باید به‌طور شایسته همسر خود را نگاهداری کند (و آشتی نماید)، یا با نیکی او را رها سازد (و از او جدا شود). و برای شما حلال نیست که چیزی از آنچه به آنها داده‌اید، پس بگیرید؛ مگر اینکه دو همسر، بترسند که حدود الهی را برپا ندارند. اگر بترسید که حدود الهی را رعایت نکنند، مانعی برای آنها نیست که زن، فدیه و عوضی بپردازد (و طلاق بگیرد). اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است».

۷.۱.۱ - معنای مفردات آیه

۱. «مَرَّتَانِ» دوبار. دو دفعه. ۲. «امْسَاک» نگاه‌داری کردن. ۳. «تَسْرِیحٌ» رهاکردن. طلاق‌دادن. ۴. «اَلطَّلاقُ مَرَّتَانِ» طلاقی که بعد از آن، از سرگرفتن زناشوئی آزاد است، دو بار است و بس. ۵. «اِحْسَانٍ» زیبا رفتارکردن. ۶. «وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ...» . برای شما حلال نیست که. این هنگامی است که جدائی به میل و رغبت مرد انجام بگیرد. ۷. «حُدُودَ اللهِ» احکام و شرائع خدا. ۸. «جُنَاح» گناه. بزه. ۹. «افْتَدَتْ بِهِ» زن آن را برای رهائی خویشتن داد.

۷.۱.۲ - استدلال به آیه

«الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ» طلاق دوبار است، مرّة‌ بعد مرّة، «فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ» یا به خوبی بگیرید، یا به خوبی رها کنید، این جمله: فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ» به کدام طلاق می‌خورد؟ به طلاق دومی می‌خورد. چرا؟ به‌جهت اینکه اگر دو مرتبه طلاق بدهد که طلاق سوم باشد، دیگر قابل رجوع نیست.
بنابراین، جمله: فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ» می‌خورد به مطلقه‌ای که دوبار طلاق داده شده است، ما از این آیه استفاده می‌کنیم که طلاق باید جدا باشد، « «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ» مرّة بعد مرّة باشد، شما (اهل‌سنت) که در مجلس واحد می‌گویید: «انت طالق ثلاثاً» این مرّة بعد مرة نیست، و حال آنکه: « «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ» سه طلاقه کردن در مجلس واحد، مرّةً بعد مرّة صدق نمی‌کند.
سوال: چه اشکال دارد که در مجلس واحد بگوید «: ‌انت طالق»، یک کمی مکث می‌کند، باز می‌گوید: «انت طالق»، باز یک کمی راه می‌رود و برمی‌گردد و می‌گوید: «‌انت طالق»، این‌که مرّة بعد مرّة است؟
جواب: جوابش این است که: «الطلاق فرع الزواج، وقتی شما گفتید: «انت طالق» با این گفتن، زن مطلقه شد، طلاق دوم موضوع ندارد، و حال آنکه انسان زن منکوحه را طلاق می‌دهد، این زن منکوحه نیست، این خود بخود دلیل بر بطلانش است، طلاق این است که انسان با آن طلاق رابطه زوجیت را قطع کند، با گفتن: «انت طالق» آن رابطه قطع شد، دیگر رابطه‌ای نیست که بگویید: انت طالق. و چون «المطلقة لا تطلّق»، شیخ محمدحسین اصفهانی، در صیغه نکاح، یک مرتبه بیشتر نمی‌خواند، برخلاف ما که چندبار می‌خوانیم. بنابراین، ‌این آیه می‌تواند دلیل بر بطلان سه طلاقه کردن زن در مجلس واحد باشد.

۷.۲ - آیه دوم

«وَ اِذَا طَلَّقْتُمُ‌ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ‌ فَاَمْسِکُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ‌ یَفْعَلْ‌ ذٰلِکَ‌ فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌ وَ لاَ تَتَّخِذُوا آیَاتِ‌ اللَّهِ‌ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَ مَا اَنْزَلَ‌ عَلَیْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتَابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ وَ اعْلَمُوا اَنَ‌ اللَّهَ‌ بِکُلِ‌ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ؛ و هنگامی که زنان را طلاق دادید، و به آخرین روزهای «عدّه» رسیدند، یا به طرز صحیحی آنها را نگاه دارید (و آشتی کنید)، و یا به طرز پسندیده‌ای آنها را رها سازید! و هیچ‌گاه به خاطر زیان رساندن و تعدّی کردن، آنها را نگاه ندارید! و کسی که چنین کند، به خویشتن ستم کرده است. (و با این اعمال، و سوء استفاده از قوانین الهی) آیات خدا را به استهزا نگیرید! و به یاد بیاورید نعمت خدا را بر خود، و کتاب آسمانی و علم و دانشی که بر شما نازل کرده، و شما را با آن، پند می‌دهد! و از خدا بپرهیزید! و بدانید خداوند از هر چیزی آگاه است (و از نیات کسانی که از قوانین او، سوء استفاده می‌کنند، با خبر است)!»

۷.۱.۱ - معنای مفردات آیه

۱. «بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ» به انقضاء عدّه خود نزدیک شدند. ۲. «اَجَل» مدّت. در اینجا مراد سپری‌ شدن آخرین روزهای عدّه است. ۳. «سَرِّحُوهُنَّ» آنان را رها سازید. آنان را طلاق دهید. ۴. «ضِرَاراً» زیان‌ رساندن. مفعولٌ‌له است. ۵. «هُزُواً» بازیچه. مسخره. مصدری است به معنی اسم مفعول، یعنی مَهْزُوء. مفعول دوم (لا تَتَّخِذُوا) است. ۶. «الْحِکْمَة» گفتار یا کردار درست و بجا. عطف صفت بر موصوف است.
«فَبَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ» اگر زنی را طلاق دادید، ‌ هنگامی که عده‌اش تمام می‌شود، باید بگوییم: فَبَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ» ‌ای قرب اجلّهن، چون اگر اجلش برسد و عد‌ه‌اش تمام بشود، دیگر دومی که: «‌ فَاَمْسِکُوهُنَ» باشد معنی ندارد، جمله: «فَبَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ» به این معنی نیست که عده‌اش تمام بشود، بلکه: «بَلَغْنَ اَجَلَهُنَّ» ‌ای قَرُبَ اجلهنّ، یعنی همین که می‌خواهد عده‌اش تمام بشود، مرد باید فکر کند و ببیند که اگر مصلحتش در زندگی کردن با این زن است، بگوید: «رجعت»، اگر مصلحتش نیست، رها کند، یعنی با طلاق بازی نکند، برخلاف دوران جاهلیت که به وسیله طلاق زنان را اذیت می‌کردند، زن را طلاق می‌دادند، هنگامی که عده‌اش می‌خواست تمام بشود، می‌گفتند: «رجعت»، دو مرتبه طلاق می‌دادند، باز قبل از تمام شدن عده، می‌گفتند: «رجعت»، و هکذا بار سوم، این آیه می‌فرماید با طلاق بازی نکنید، هنگامی که زن را طلاق دادید، وقتی که می‌خواهد عده‌اش تمام بشود، هنوز عده‌اش تمام نشده نگاه کن که مصلحت شما در زندگی کردن با این زن است، یا مصلحت در جدا شدن از اوست، اگر مصلحت را در ماندن دیدید، بگویید: «رجعت» اما اگر مصلحت را در جدا شدن از او دیدید، خوب رها کنید «اَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌».
«وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً» کلمه «ضرار» به معنی آن ضرری است که از روی عناد و لجاجت باشد، ضرار آن ضراری است که عمداً و از روی لجاجت ایجاد می‌کند، این آیه مبارکه شاهدش است، یعنی اگر رجوع کردید، رجوع کردن شما از روی ضرر زدن به زن نباشد که بخواهید مانند توپ فوتبال با طلاق زن بازی کنید، این آیه دلیل بر این است که کلمه «ضِرَاراً» به معنی آن ضرری است که از روی عمد و لجاجت صورت بگیرد. «فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌» چون عقاب و عذاب الهی را برعهده گرفته است، اگر زنش را اذیت کند، مسلّماً عقاب دارد، عقاب بر عهده شوهر است.

۷.۲.۲ - دلالت آیه

حال باید ببینیم که این ایه چگونه دلیل بر بطلان طلاق ثلاث است، در این آیه مبارکه دو قول است، اگر سوره بقره را مطالعه کنید، در آیه ۲۳۰ می‌فرماید: سه آ‌یه است، آیه اول همان است که بیان شد: «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ».
آیه دوم: «فَاِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ فَاِنْ طَلَّقَها فَلا جُناحَ عَلَیْهِما اَنْ یَتَراجَعا اِنْ ظَنَّا اَنْ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ وَ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ یُبَیِّنُها لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ »
آیه سوم عبارت است از: «وَ اِذَا طَلَّقْتُمُ‌ النِّسَاءَ فَبَلَغْنَ‌ اَجَلَهُنَ‌ فَاَمْسِکُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ سَرِّحُوهُنَ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ وَ لاَ تُمْسِکُوهُنَ‌ ضِرَاراً لِتَعْتَدُوا وَ مَنْ‌ یَفْعَلْ‌ ذٰلِکَ‌ فَقَدْ ظَلَمَ‌ نَفْسَهُ‌ وَ لاَ تَتَّخِذُوا آیَاتِ‌ اللَّهِ‌ هُزُواً وَ اذْکُرُوا نِعْمَةَ اللَّهِ‌ عَلَیْکُمْ‌ وَ مَا اَنْزَلَ‌ عَلَیْکُمْ‌ مِنَ‌ الْکِتَابِ‌ وَ الْحِکْمَةِ یَعِظُکُمْ‌ بِهِ‌ وَ اتَّقُوا اللَّهَ‌ وَ اعْلَمُوا اَنَ‌ اللَّهَ‌ بِکُلِ‌ شَیْ‌ءٍ عَلِیمٌ »
آیا این آیه مبارکه، برمی‌گردد به آ‌یه اول، یا برمی‌گردد به آیه دوم؟ تفاوتش در چیه؟ ‌آیا این ‌آیه‌ای که من الآن خواندم، دنباله آیه‌ی «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ» است و به ‌آنجا برمی‌گردد، یا اینکه به این آیه برمی‌گردد که می‌گوید: «فَاِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً»؟
اگر به اولی برگردد، آیه مبارکه هر طلاق را می‌گیرد، یعنی در هر طلاقی باید شوهر حواس خود را جمع کند، یعنی یا زن را نگهدارد یا رها کند، اگر بگوییم که این آیه مبارکه، ‌به آیه: «الطَّلاَقُ‌ مَرَّتَانِ‌ فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌ اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ» برمی‌گردد، این هر طلاق را می‌گیرد، اما اگر برگردد به آیه: «فَاِنْ طَلَّقَها فَلا تَحِلُّ لَهُ مِنْ بَعْدُ حَتَّی تَنْکِحَ زَوْجاً غَیْرَهُ» بعد از طلاق دوم را می‌گیرد، یعنی طلاق اول را نمی‌گیرد.
«علی‌ ای حال» خواه به آیه اول برگردد که مفهومش این است که بعد از هر طلاق، باید حواس خود را جمع کند یا زن را نگهدارد و یا رها کند، خواه به آیه دومی برگردد که اگر دو طلاق دادی، حواست جمع باشد یا نگهدارد یا رها کن، چون اگر نگهداری و بار سوم طلاق بدهی، برای شما حرمت ابدی پیدا خواهد کرد.

۷.۲.۳ - نحوه استدلال به آیه

این آیه دلیل بر بطلان سه طلاق است، خواه به اولی برگردد که هر طلاق را می‌گیرد، و خواه برگردد به دومی که بعد از دو طلاق را می‌گیرد، چون قرآن می‌فرماید بعد از هر طلاق، شوهر باید یکی از دوکار را انجام بدهد:
الف. ‌«فَاِمْسَاکٌ‌ بِمَعْرُوفٍ‌»
ب. «اَوْ تَسْرِیحٌ‌ بِاِحْسَانٍ»
و این در جایی است که طلاق‌ها از هم جدا باشند، و الا اگر انسان سه طلاق را یکجا بدهد و بگوید: «انت طالق ثلاثاً»، عمل به آ‌یه نکرده است، بناراین از ‌آیه استفاده می‌ کنیم که سه طلاق باطل است.
ابن اثیر می‌گوید: «ای اذا طلّقها واحدة او اثنتین، فانت مخیّر فیها مادمت عدّتها باقیة بین ان تردّها الیک ناویاً الاصلاح بها و الاحسان الیها، و بین ان تترکها حتّی تنقضی عدّتها، فتبین منک و تطلّق سراحها محسناً الیها، لا تظلمها من حقّها شیئاً و لا تضارّ بها»
این گفتار ابن اثیر قابل جمع با سه طلاقه کردن نمی‌باشد زیرا در سه طلاقه کردن نه رجوع امکان دارد و نه ترک زوجه تا اتمام عده‌اش.

۷.۳ - آیه سوم

«یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ وَاَحْصُوا الْعِدَّةَ وَاتَّقُوا اللَّهَ رَبَّکُمْ لَا تُخْرِجُوهُنَّ مِنْ بُیُوتِهِنَّ وَلَا یَخْرُجْنَ اِلَّا اَنْ یَاْتِینَ بِفَاحِشَةٍ مُبَیِّنَةٍ وَتِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ وَمَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَقَدْ ظَلَمَ نَفْسَهُ ۚ لَا تَدْرِی لَعَلَّ اللَّهَ یُحْدِثُ بَعْدَ ذَٰلِکَ اَمْرًا؛ ترجمه: ‌ای پیامبر! هر زمان خواستید زنان را طلاق دهید، در زمان عدّه، آنها را طلاق گویید [زمانی که از عادت ماهانه پاک شده و با همسرشان نزدیکی نکرده باشند]، و حساب عدّه را نگه دارید و از خدایی که پروردگار شماست بپرهیزید نه شما آنها را از خانه‌هایشان بیرون کنید و نه آنها (در دوران عدّه) بیرون روند، مگر آنکه کار زشت آشکاری انجام دهند این حدود خداست، و هر کس از حدود الهی تجاوز کند به خویشتن ستم کرده تو نمی‌دانی شاید خداوند بعد از این، وضع تازه (و وسیله اصلاحی) فراهم کند!»
در لامِ «لِعِدَّتِهِنَّ» دو احتمال وجود دارد:
الف: احتمال اول اینکه حرف «لام» به معنی «فی» باشد کما اینکه قرطبی که از مفسرین اهل‌سنت است و کتابش هم کتاب فقهی می‌باشد، ‌حرف «لام» را به معنی «فی» گرفته است، فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» ‌ای فی زمان عدّتهنّ.
ب: احتمال دوم این است که حرف «لام» به معنی «فی» نباشد، بلکه به معنی غایت باشد، «فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» ‌ای لِغایة عدتّهنّ.

۷.۱.۲ - استدلال به آیه

خواه حرف «لام» را به معنی «فی» بگیریم یا به معنی غایت، در هر دو صورت آیه مبارکه دلیل بر این است که طلاق در حال حیض باطل است، نه اینکه طلاق صحیح است، منتها این حیض (حیضی که در آن طلاق واقع شده) جزء «اقراء» شمرده نمی‌شود، چرا؟ «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» ‌ای فی زمان یصلح للاعتداد، اگر معنی آیه این است، پس طلاق در حال حیض، یصلح للاعتداد نیست و عجیب این است که قرطبی چنین تفسیر می‌کند، «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» ‌ای فی زمان یصلح للاعتداد، اگر این باشد، حیض چنین زمانی نیست که صلاحیت برای طلاق داشته باشد، بلکه طلاق در حال حیض باطل می‌شود.
اما اگر حرف «لام» را به معنی «فی» نگیریم، بلکه به معنی غایت بگیریم، «یَا اَیُّهَا النَّبِیُّ اِذَا طَلَّقْتُمُ النِّسَاءَ فَطَلِّقُوهُنَّ لِعِدَّتِهِنَّ» ای لغایة اعتدادهنّ، بخاطر اینکه عده نگهدارد، معنایش این است که این عده متصل به طلاق است، اگر چنین است، پس طلاق در حال حیض باطل است، چرا؟ چون این حیض، جزء این اقراء نیست، بلکه سه حیض آینده، جزء «اقراء» است. با اینکه این آیه مبارکه، دلیل روشن بر بطلان طلاق در حال حیض است، اهل‌سنت از این مطلب غفلت کرده‌اند و گفته‌اند طلاق در حال حیض اشکال ندارد، منتها حیضی که در آن طلاق واقع شده، جزء «اقراء» شمرده نمی‌شود.
این آیه مبارکه نیز دلیل بر بطلان سه طلاق است. چرا؟ به جهت اینکه طلاق بخاطر عده نگهداشتن است، ولی طلاق اول و هکذ ا طلاق دوم شما فاقد عده است و هکذا طلاق سوم، آیه مبارکه می‌گوید باید طلاق بخاطر یکی از دو امر باشد:
۱: امّا فی زمان یصلح للاعتداد.
۲: او لغایة اعتدادهنّ.
شما که می‌گویید: «انت طالق»، دو مرتبه می‌گویید: «انت طالق»، طالق اول برای عده نشد، چون قبل از عده، دو مرتبه طلاق دادید، طلاق دوم را هم قبل از آنکه عده را نگهدارد، طلاق دادید. بنابراین، آن آیه مبارکه نیز دلیل بر این است که سه طلاق باید در کنار هم باطل است، پس ما از آیات ثلاث، بطلان طلاق ثلاث در مجلس واحد را استفاده کردیم.


حال باید ببینیم که اهل‌سنت این مساله را چگونه توجیه می‌کنند، در کتاب «الانصاف فی مسائل دام فیه الخلاف» جلد دوم این مساله همراه با توجیهات اهل‌سنت بیان شده و پنج رقم توجیه شده اشت.
۱. یکی از توجیهات‌شان این است که روز اول این مساله اجماعی نبوده، بعداً اجماعی شده، چون مساله اجماعی شده است، ولذا اشکال ندارد.
ولی این توجیه درست نیست، چون اجماعی که برخلاف قرآن باشد، ارزش ندارد، اولاً روز اول هم اختلافی بود، تا آخر هم اختلافی خواهد بود، ثانیاً این اجماع برخلاف قرآن است، اجماعی که برخلاف قرآن باشد، ارزش ندارد.
۲.توجیه دیگرشان این است که این مساله از قبیل تعزیرات است، همانطور که اسلام، تعزیرات دارد و باید آدم خلاف‌کار را تعزیر کرد، خلیفه دوم نیز مردم را از این طریق تعزیر کرده است.
جوابش این است که تعزیر باید مشروع و با امر حلال باشد (نه با امر حرام)، تعزیر در جایی است که کسی برخلاف اسلام عمل کند، چنانچه در نص حدی برای آن پیدا نشود، حاکم شرع تعزیر می‌کند.
البته آنها (اهل‌سنت) پنج‌جور کار خلیفه دوم را توجیه کرده‌اند، ولی من از میان پنج توجیه آنها، فقط دو توجیه‌شان را عرض نمودم، بقیه توجیهات را در کتاب «الانصاف» مطالعه کنید.


احمد امین یکی از علمای مصر است و برای خودش یک نو‌اندیشی دینی هم دارد، ایشان می‌گوید کار خلیفه اخذ به روح القانون بود.
ما در جواب جناب احمد امین عرض می‌کنیم که اخذ به روح القانون بسیارخوب است، چون عبارة اخرای تنقیح مناط است، اگر مراد ایشان از اخذ به روح القانون، تنقیح المناط باشد، ما نیز با ایشان موافق هستیم، مثلاً شرع مقدس می‌فرماید: «الخمر حرام»، ما فهمیدیم که علت حرمتش اسکار است، از این استفاده می‌کنیم که هر مسکری حرام است. ولی کار خلیفه دوم اخذ به روح القانون نبود، بلکه اجتهاد در مقابل نص بوده، روح قانون این است که اسلام نمی‌خواهد انسان زنش را به کلی از دست بدهد، ‌این روح القانون است، خلیفه دوم برخلاف روح القانون عمل کرده است.
سید عبدالحسین شرف‌الدین در کتاب «النص و الاجتهاد» شصت مورد را پیدا کرده که خلفا در مقابل «نصّ» اجتهاد کرده‌اند که یکی از ‌آنها همین بود که من بیان کردم. البته مشکل آنها (خلیفه دوم و امثال خلیفه دوم) این بوده که در مقابل اسلام و دستور پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن حالت تسلیم را نداشته‌اند، و حال آنکه یکی از علائم و نشانه‌های ایمان تسلیم در برابر خدا و رسولش است و اینکه انسان نباید بر خدا و رسولش پیشی بگیرد.
عن الحسن: انّ عمر بن الخطاب کتب الی ابی موسی الاشعری: «لقد هَمَمتُ ان اجعل ا‌ذا طلّق الرّجل امراته ثلاثاً فی مجلس ان اجعلها واحدة، و لکنّ اقواماً جعلوا علی انفسهم، فالزِم کلّ نفس ما الزمه نفسه؟ من قال لامراته: انت علیّ حرام، فهی حرام، و من قال لامراته: انت بائنة، فهی بائنة، و من قال: انت طالق ثلاثاً، فهی ثلاث»
ما از این نقل استفاده می‌کنیم که مساله اجماعی نبوده، بجای اینکه با حضرت علی (علیهالسّلام) مشاوره کند که مدینة العلم است، با ابوموسی اشعری مشاوره کرده، و او (ابوموسی اشعری) هم چیزی برای گفتن و جواب دادن نداشته است.


۱. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۴/۰۶/۹۸.    
۲. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۵/۰۶/۹۸.    
۳. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۹۹.    
۴. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۹۹.    
۵. قشیری نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۲، ص۱۰۹۹.    
۶. بیهقی، احمد بن حسین، سنن بیهقی، ج۷، ص۵۵۴.    
۷. بدرالدین عینی، محمود بن احمد، عمدة القاری، ج۲۰، ص۲۳۳.    
۸. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۹، ص۶۷۶، برقم۲۷۹۴۳.    
۹. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۹، ص۶۷۶، برقم۲۷۹۴۴.    
۱۰. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۵/۰۶/۹۸.    
۱۱. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۵/۰۶/۹۸.    
۱۲. بقره/سوره۲، آیه۲۲۹.    
۱۳. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۴/۰۶/۹۸.    
۱۴. بقره/سوره۲، آیه۲۳۱.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۳۰.    
۱۶. بقره/سوره۲، آیه۲۳۱.    
۱۷. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۵/۰۶/۹۸.    
۱۸. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۱، ص۲۷۹.    
۱۹. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۵/۰۶/۹۸.    
۲۰. طلاق/سوره۶۵، آیه۱.    
۲۱. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۶/۰۶/۹۸.    
۲۲. متقی هندی، علی بن حسام‌الدین، کنز العمال، ج۹، ص۶۷۶، برقم۲۷۹۴۴.    
۲۳. مدرسه فقاهت، بخش تقریرات، درس خارج فقه آیت‌الله سبحانی، ۲۶/۰۶/۹۸.    



درس خارج فقه استاد آیت‌الله سبحانی، سه طلاق در مجلس واحد، جلسات ۲۴، ۲۵ و ۲۶، از تاریخ:۹۸/۰۶/۲۴ تا ۹۸/۰۶/۲۶.    






جعبه ابزار