سریه امام علی به یمن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
ماه رمضان سال دهم هجری
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) را به
یمن فرستادند و امر فرمودند تا در «قبا»
اردو بزند.
"
سریه" از ماده «سرو» به قطعهای از
سپاه گفته میشود که به دستور
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) همراه آنان خارج شود.
نسب شناسان نام ایشان را «
علی بن ابیطالب ابن
عبدالمطلب بنهاشم
بن عبدمناف القرشی الهاشمی» ذکر کردهاند.
ایشان در سیزدهم
ماه رجب سال سی عامالفیل دیده به
جهان گشودند.
پدر ایشان
ابوطالب بن عبدمناف و
مادر ایشان "
فاطمه بنت اسد" است.
کنیه حضرت
ابوالحسن و
همسر ایشان
حضرت فاطمه (سلاماللهعلیها)،
دختر رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میباشد. امام
علی (علیه
السّلام) از نظر بسیاری از مورخان و علماء اولین
مسلمان و ایمان آورندگان به پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میباشد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) در رمضان سال دهم هجری
علی بن ابیطالب (علیه
السّلام) را به
یمن (زاویه جنوب غربی جزیرة العرب را یَمَن میگویند. اعراب به سرزمینهای واقع در سمت جنوب «یَمَن» اطلاق میکردند. (اهالی
حجاز به کلیه سرزمینهایی که در جنوب
مکه است، یَمَن میگویند،
) فرستادند و امر فرمودند تا در «قبا»
اردو بزند.
علی (علیه
السّلام) آنجا
اردو زد تا همه یارانش جمع شدند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) برای او پرچمی درست کرد و به او داد، عمامهیی را گرفت و آن را دو لایه و چهار گوش کرد و بر نیزهیی نصب فرمود و به
علی (علیه
السّلام) داد و گفت:
لواء اینچنین است! و برای
علی (علیه
السّلام) عمامهیی هم پیچید که سه دور بود و یک ذراع از طرف جلو و یک وجب از پشت سر آویخته بود و فرمود:
عمامه اینچنین است!
پیامبر وقتی
علی (علیه
السّلام) را روانه فرمود به او گفتند: حرکت کرده و به این سو و آن سو توجه نکن (معطل نشو)!
علی (علیه
السّلام) گفت: ای رسولخدا، چگونه رفتار کنم؟ پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرمود: هنگامی که به
سرزمین آنان رسیدی تو شروع به
جنگ مکن تا آنها شروع به جنگ کنند و اگر شروع به جنگ هم کردند و یکی دو نفر از شما هم کشته شدند، باز هم تو جنگ مکن! با آنها مدارا کن و گذشت و چشمپوشی خود را به آنها نشان بده، بعد به آنها بگو: آیا موافقید و میل دارید که لا اله الا الله بگویید؟ اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که
نماز بگزارید؟ و اگر گفتند آری، بگو: آیا موافقید که از اموال خود صدقهیی بپردازید که میان فقرای شما تقسیم شود؟ و اگر پذیرفتند انتظار دیگری از آنان نداشته باش. به خدا
سوگند اگر
خداوند یک
مرد را به دست تو هدایت کند، برایت بهتر است از آنچه که
خورشید بر آن
طلوع و
غروب میکند.
علی (علیه
السّلام) با سیصد اسبسوار حرکت کرد و این سواران نخستین سوارانی بودند که به سرزمین یمن وارد شده بودند. چون به نزدیکترین ناحیه که سرزمین مذحج بود، رسیدند، یاران
علی پراکنده شدند و مقداری غنایم و
اسیر بدست آوردند که
شتر و میش و غیره بود.
علی، "بریدة
بن حصیب" را به سرپرستی غنایم منصوب کرد و پیش از آنکه به سپاهی از آنان برخورد کند، همه غنایم را در اختیار بریده گذاشت. سپس به گروهی از آنان برخورد کرد و آنها را به
اسلام دعوت کرد و تحریض و ترغیب فرمود که نپذیرفتند و شروع به تیر باران کردن اصحاب
علی (علیه
السّلام) کردند.
علی (علیه
السّلام)
پرچم را به "مسعود
بن سنان
سلمی" داد و او پیش رفت. مردی از قبیله مذحج شروع به هماورد خواستن کرد. "اسود
بن خزاعی
سلمی" به نبرد او رفت و هر دو اسب سوار بودند. ساعتی در میدان جولان کردند تا آنکه اسود او را کشت و جامه و
سلاح او را برداشت. آنگاه
علی (علیه
السّلام) با اصحاب خود به آنها حمله کرد که بیست نفر از آنان کشته و بقیه متفرق شده، گریختند و پرچم خود را همچنان نصب شده باقی گذاشتند.
علی (علیه
السّلام) از تعقیب آنها دست برداشت و آنان را به
اسلام دعوت کرد که به سرعت پذیرفتند و پاسخ مثبت دادند و چند نفر از رؤسای آنها با
علی (علیه
السّلام) به
اسلام بیعت کردند و گفتند، ما عهدهدار بقیه اقوام خود خواهیم بود، این هم صدقات ما، حق خدا را جدا کن و بگیر!
علی همه غنایم را جمع کرد و به پنج قسمت تقسیم نمود و قرعهکشی کرد و سهم
خمس را که با قرعهیی بنام «الله» بیرون آمده بود، مشخص ساخت
و به هیچیک از مردم هم غنیمتی نداد، حال آنکه پیش از آن فرماندهان به افرادی که حضور داشتند، چیزی از خمس میدادند و بعد به رسولخدا گزارش میدادند.
علی چنین نکرد و هنگامی که از او مطالبه کردند، ایشان نپذیرفت و فرمود: من تمام خمس را پیش رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) میبرم هر طور که خواست، عمل نماید. وانگهی رسولخدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) هم اکنون عازم شرکت در مراسم
حج است و ما با او برخورد میکنیم و به هر چه خداوند مقدر فرموده باشد،
حکم خواهد فرمود.
سپس نامهیی به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فرستاد و "عبدالله
بن عمرو
بن عوف مزنی" نامه را برد. در نامه به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) خبر داده بود که به جمعی از
قبیله زبیر و غیر ایشان برخورده و آنها را به
اسلام دعوت کرده و اعلام داشته است که اگر
مسلمان شوند دست از آنها برخواهد داشت؛ ولی آنها نپذیرفتهاند و ناچار جنگ کرده است.
علی (علیه
السّلام) همچنین نوشته بود که خداوند مرا بر آنها پیروزی داد و پس از اینکه گروهی از آنان کشته شدند به پیشنهادی که به آنها شده بود، پاسخ مثبت دادند و
مسلمان شدند و
زکات را قبول کردند و گروهی از آنان برای آموزش امور دینی آمدهاند و من مشغول آموزش
قرآن به آنها هستم.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) به
علی (علیه
السّلام) امر فرمودند که برای انجام مراسم حج، به موقع، خود را به پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) برساند و "عبدالله
بن عمرو
بن عوف" با این پیام به سوی
علی (علیه
السّلام) برگشت. امام
علی (علیه
السّلام) به منظور مراجعت حرکت کرد و خمس را با هر چه که قابل حمل بود، با خود برد. چون به فُتُق (نام روستایی در طائف است)
رسید، خود با عجله پیش افتاد و جلو رفت و "ابورافع" را به فرماندهی اصحاب خود و مواظبت از خمس منصوب کرد. ضمن اموال خمس، مقداری لباسها و پارچههای بهمپیچیده یمنی و شتران و دامهایی بود که به غنیمت گرفته بودند و هم مقداری از شتران زکات که مربوط به زکات اموال یمنیها بود.
علی (علیه
السّلام) افراد را از سوار شدن به شتران
صدقه و زکات منع فرموده بود. اصحاب
علی (علیه
السّلام) از ابورافع درخواست کردند که لباسی به آنها بدهد و ابورافع به هر یک از آنان دو جامه داد که پوشیدند و هنگامی که به منطقه سَدرَه که داخل مکه است، رسیدند، امام
علی (علیه
السّلام) برای دیدار آنها آمد که آنها را منزل دهد و به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) ببرد و متوجه شد که آنان هر یک دو لباس نو پوشیدهاند. جامهها را شناخت و به ابورافع فرمود: چرا چنین کردهاید؟ گفت: اصحاب صحبت کردند و من از شکایت آنان ناراحت شدم و با خود فکر کردم که شما ناراحت نمیشوید؛ چرا که فرماندهان دیگر هم که پیش از شما بودند، چنین کاری کرده بودند. امام
علی (علیه
السّلام) فرمود: تو قبلا دیدی که من تقاضای آنان را نپذیرفتم و حال آنکه تو تقاضای آنان را قبول کردهای!
علی (علیه
السّلام) ایستادگی کرد به طوری که جامههای برخی را در آورد. هنگامی که آنها به حضور پیامبر (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) آمدند، از عملکرد
علی (علیه
السّلام) شکایت کردند.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
علی (علیهالسّلام) را خواست و فرمود: چرا یارانت از تو شکایت دارند؟ فرمود: من کاری نکردهام که موجب شکایت آنها گردد، آنچه از
غنیمت که سهم آنها بود، میانشان تقسیم کردم و خمس را نگهداشتم که بحضور شما بیاورند تا هر طور مصلحت بدانید عمل کنید؛ البته فرماندهان قبلی کارهایی میکردهاند و از جمله به هر کس میخواستهاند از خمس چیزی میدادهاند؛ ولی من اینطور مصلحت دانستم که آن را پیش شما بیاورم، تا هر طور میخواهید رفتار کنید. رسول خدا نیز در جواب ایشان سکوت فرمود.
از دستاوردها و نتایج مهم این
سریه آن بود که پس از
اسلام آوردن
قبیله همدان، اهل یمن نیز پس از آنان
اسلام آوردند و در جرگه مسلمانان درآمده و نقش زیادی را در پیشرفت
اسلام ایفاء کردند. اهل یمن به
شیعیان علی (علیه
السّلام) معروف بوده و این مساله از نتایج مهم این سریه به شمار میرود.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سریه امام علی به یمن»، تاریخ بازیابی۹۵/۹/۳.