سریه ابی سلمة بن عبدالاسد مخزومی به قطن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
سریه ابیسلمه، در اول
ماه محرم سال سوم
هجرت اتفاق افتاد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این سریه، ابوسلمه را به سوی سرزمین
طیّ اعزام فرمود. در نتیجۀ این سریه، خطری که از جانب
مشرکان بنیاسد متوجه
مدینه و
اسلام شده بود، دفع گردید به علاوۀ آنکه
غنائم زیادی نصیب
مسلمانان شد.
"
سریه" به گروهی از
سپاه گفته میشود که به دستور
رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی مکانی و برای انجام ماموریتی اعزام میشدند، بدون آنکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) همراه آنان باشد.
آنچه موجب وقوع این سریه شد؛ آن بود که مردی از
قبیله طیّ (قبیلهای عربی قحطانی است که در
یمن ساکن بودند؛ اما بعدها آن مکان را ترک کرده و در «
سَمِیراء» و «
فید» و در نزدیکی
بنیاسد ساکن شدند.)
به
مدینه آمد و به دیدار زنی از خویشاوندان خود رفت که
همسر مردی از اصحاب رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود. وی ضمن صحبت، به آن مرد صحابی خبر داد که "
طلیحه" و "
سلمه" پسران "
خویلد" را در حالی ترک کرده است که خویشان و یاران خود را برای
جنگ با رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فراخواندهاند.
و قصد حرکت به سوی
مدینه داشته و گفتهاند: ما به محل اصلی و خانه محمد حمله میکنیم و غنیمتی از اطراف مدینه به دست میآوریم؛ زیرا، رمههای
مسلمانان نزدیک مدینهاند. ما با اسبهایمان، که در بهار کاملا چریدهاند، حمله میکنیم و شتران تیزرو را نیز به همراه داریم. اگر موفق شویم چیزی به
غارت ببریم، کسی به ما نخواهد رسید و اگر هم با مسلمانان مواجه شویم، آماده جنگ هستیم، ما اسب داریم که آنها ندارند و شترانی تیزرو همراه ماست که همچون اسباند. وانگهی مسلمانان سرکوب شده و ترسیدهاند، چه، بتازگی قریش با آنان درافتادهاند و تا مدتها سر و سامان نخواهند گرفت و کسی گرد آنان جمع نخواهد شد.
مردی از میان آنان، که نامش "
قیس بن حارث" بود، برخاست و گفت: ای قوم، به خدا، این کار شما صحیح نیست! اولا آنها کسی از ما را نکشتهاند و ما خونی بر گردن آنها نداریم، بهعلاوه، آنها
غارت آمادهای برای غارتگر نیستند، سرزمین ما از مدینه دور است و وضعیت ما مانند وضعیت
قریش نیست. قریش مدتها صبر کرد و از همه اعراب یاری طلبید، وانگهی، آنها از مسلمانان
خون طلب داشتند و در حالی که اسبها و شتران فراوان و
اسلحه زیاد و سه هزار جنگجو، غیر از اتباع خود، داشتند و حمله کردند و حال آنکه تمام تلاش شما در این است که همراه سیصد نفر، آن هم اگر به این مقدار برسد، خود را به زحمت اندازید و از سرزمین خود بیرون بروید و من مطمئن نیستم که کار به زیان شما تمام نشود و از آنان شکست نخورید؛ اما آنان به حرف او توجهی نکردند.
در اول
ماه محرم سال سوم
هجرت،
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
ابوسلمه را احضار فرمود. پرچمی برای او بسته شد و رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: تو را به سرپرستی و فرماندهی این سپاه منصوب میکنم. به سرزمینهای قبیله بنیاسَد حرکت کن و پیش از آنکه با جمع آنان برخورد کنی، بر آنها
شبیخون بزن. پس از آن رسولخدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ابیسَلَمه درباره پرهیزکاری و ترس از خدا و خوش رفتاری با مسلمانانی که همراه او میرفتند سفارش فرمود.
ابوسلمه نیز به همراه یک صد و پنجاه نفر به سوی
قطن حرکت کرد.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ابوسَلَمه را به این ماموریت اعزام فرمود و او همراه یاران خود به سوی سرزمین طَیّ حرکت کرد و همان مرد طایی را که به آنان گزارش حمله بنیاسَد را داده بود، به عنوان راهنما با خود برد. آنان
شب و
روز و از راههای فرعی، به سرعت حرکت کردند، به طوریکه، پیش از آنکه خبر به آنها برسد، به قَطَن (نام کوه معروفی است در سمت چپ وادی الرّمه، که راه مدینه به قصیم از آن میگذرد و با مدینه ۳۳۰ کیلومتر فاصله دارد.)
که نام آبی از آبهای بنیاسَد است، رسیدند. مسلمانان در آنجا گلهای از آنان را دیدند و آن را به
غنیمت گرفتند. سه نفر از ساربانان را هم، که برده و مملوک بودند، گرفتند؛ ولی بقیه ساربانان فرار کرده و خود را به بنیاسَد رساندند و خبر حمله مسلمانان را دادند. ساربانان، بنیاسَد را از سپاه ابوسَلَمه ترساندند، چون عدّه آنها را بسیار زیاد ذکر کردند. پس از آن بنیاسَد از هر طرف رو به فرار نهادند. ابوسَلَمه به محل
آب آمد و متوجه شد که دشمنان پراکنده شده و فرار کردهاند. لذا در همان مکان اردو زد و اصحاب خود را برای غنیمتگرفتن شتران و دیگر دامها اعزام کرد.
ابوسَلَمه افراد را به سه دسته تقسیم کرد،
به گروهی دستور داد که با خود او، در همان مکان بمانند؛ ولی دو گروه دیگر را مامور جمعکردن غنیمت از دو سوی مختلف کرد و دستور داد تا در طلب غنیمت، به راههای دور نروند و در صورت سالم بودن، شب برگردند که همگی شب را در یک مکان بگذرانند. بهعلاوه فرمان داد که پراکنده نشوند و برای هر گروهی نیز فرماندهی منصوب کرد. هر دو گروه به سلامت پیش ابوسلمه بازگشتند، بدون اینکه هیچ برخوردی پیش آمده باشد. آنها شتران و دامهای دیگری را به غنیمت گرفته بودند. ابوسلمه همراه غنایم به سوی مدینه برگشت. هنگامی که یک شب راه پیمودند، ابوسلمه فرمان داد تا غنایم را تقسیم کنند. او سهمی از غنایم را هم به مرد طایی راهنما داد و یکی از بردگان را هم برای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) جدا کرد، آنگاه،
خمس غنایم را جدا کرده و بقیه را میان
اصحاب خود تقسیم کرد. سپس، آنها همراه غنایم به سوی مدینه حرکت کردند.
در نتیجۀ این سریه، خطری که از جانب
مشرکان بنیاسد متوجه مدینه و
اسلام شده بود، دفع گردید به علاوۀ آنکه غنائم زیادی نصیب مسلمانان شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سریه ابی سلمه»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۹/۱۶.