سابقه ترجمه قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پیشینیان ترجمه معانی
قرآن را برای اقوامی که تازه
مسلمان شده بودند
جایز میدانستند. برای آنان که سابقهای در
زبان عربی نداشتند،
آیه قرآن همراه با ترجمه آن عرضه میشد تا معانی قرآن و مقاصد و تعالیم ارزنده آن به مردم فهمانده شود.
شک نیست که در نخستین
هجرت مسلمانان به
حبشه که آیاتی از قرآن کریم برای حاضران در مجلس
نجاشی با حضور وزرا و اعیان دولت خوانده شد، آیات به زبان حبشی (امهری) ترجمه گردید، چون حاضران زبان عربی نمیدانستند. صدرالافاضل در این زمینه میگوید: من معتقدم که
جعفر بن ابی طالب زبان حبشی را میدانسته است و همو بود که آیاتی را که از
سوره مریم تلاوت و ترجمه کرد.
همچنین راجه رائک مهروق امیر منطقه رور هنگامی که از
عبدالله بن
عمر بن عبدالعزیز، نماینده دولت اسلامی در آن سامان، در سال ۲۳۰ خواست که قرآن را برای او
تفسیر کند؛ یعنی به
زبان هندی ترجمه نماید، این کار توسط نویسندهای توانا صورت پذیرفت. مترجم میگوید: به
تفسیر سوره یاسین رسیدم؛ وقتی آیه: قال من یحیی العظام و هی رمیم، قل یحییها الذی انشاها اول مرة و هو بکل خلق علیم؛
را خواندم و آن را برای او به
زبان سانسکریت ترجمه کردم، از تخت به زمین فرو افتاد و گونه خود را روی
زمین که نمناک بود نهاد؛ به طوری که گونهاش خیس شد و در حالی که
گریه میکرد گفت: این همان خدای معبود است که هیچ چیزی همانند او نیست. او مخفیانه مسلمان شده بود و در یک اتاق، پنهانی خدا را
عبادت میکرد.
(
عجائب الهند، تالیف
بزرگ شهریار که تا سال ۳۳۹ زنده بوده است.)
حدیثی را که مشتمل بود بر ترجمه
سوره حمد توسط
سلمان فارسی به درخواست مسلمانان فارسی زبان
یمن، ملاحظه کردید.
همچنین مبلغان اسلام و دانشمندان اسلامی، بعضی از سورهها و آیات قرآنی را به زبانهای دیگر ترجمه کردند؛ این کار با هدف تفهیم معانی آنها به ملتهای دیگری که مسلمان شده بودند و
عربی نمیدانستند، صورت پذیرفت.
مهمترین گروه علمی که قرآن را همراه با یک
تفسیر بزرگ
ترجمه کردند، علمای ماوراء النهر (در شرق
ایران) در قرن چهارم هجری بودند که به درخواست سلطان منصور بن نوح سامانی (۳۶۵-۳۵۰) بدین کار همت گماشتند؛ هنگامی که
تفسیر بزرگ
جامع البیان ابوجعفر محمد بن جریر طبری (متوفای ۳۱۰) در چهل جلد بزرگ، برای امیر سامانی فرستاده شده بود. او این
تفسیر را ارج نهاد و بزرگ شمرد و متاسف بود که ملت او نمیتواند از آن استفاده کند؛ از این رو نخست از همه
علما و فقهای ماوراء النهر (
بلخ،
بخارا، باب الهند،
سمرقند، سپیجاب، فرغانه و...) درباره
مشروعیت ترجمه قرآن
استفتا کرد و آنان همگی اجازه دادند. سپس، از آنان خواست که هر کدام برای این کار آمادگی دارند داوطلب شوند. گروهی از دانشمندان معروف آن دیار گرد هم آمدند و نخست قرآن، سپس آن
تفسیر را به طور کامل ترجمه کردند. از این ترجمه، بیش از ده نسخه در کتابخانههای دنیا موجود است و در
تهران برای نخستین بار در سال (۱۳۳۹ ش) به صورت خوبی چاپ شده است.
در نسخههای خطی، نخست متن
قرآن کریم با شماره آیه، سپس ترجمه آن و بعد ترجمه
تفسیر آمده است، ولی در نسخه چاپی، متن قرآن نیامده و تنها به ترجمه آیات و سپس ترجمه
تفسیر اکتفا شده است که این کار جای ایراد است و عذر غیر موجه مسؤل چاپ پذیرفته نیست.
اکنون به متن مقدمه اصل کتاب (ترجمه عهد سامانی) توجه کنید: و این کتاب
تفسیر بزرگ است از روایت محمد بن جریر الطبری؛ ترجمه کرده به زبان پارسی و دری راه راست، و این کتاب را بیاوردند سوی امیر سعید مظفر ابوصالح
منصور بن نوح بن نصر بن احمد بن اسماعیل ... پس دشخوار آمد بر روی خواندن این کتاب و عبارت کردن آن به زبان تازی، و چنان خواست که مر این را ترجمه کند به زبان پارسی.
پس علماء ماوراء النهر را گرد کرد و این از ایشان
فتوا کرد که روا باشد که ما این کتاب را به زبان پارسی گردانیم. گفتند روا باشد خواندن و نبشتن
تفسیر قرآن به پارسی مر آن کس را که او تازی نداند، از قول خدای عزوجل که گفت: و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه؛
گفت: من هیچ پیغامبری را نفرستادم مگر به زبان قوم او و آن زبانی کایشان دانستند... و اینجا بدین ناحیت، زبان پارسی است و ملوکان این جانب ملوک عجماند.
پس بفرمود ملک مظفر ابوصالح تا علمای ماوراء النهر را گرد کردند؛ از شهر بخارا، چون
فقیه ابوبکر بن احمد بن حامد و چون
خلیل بن احمد السجستانی و از شهر بلخ، ابوجعفر بن محمد بن علی و از باب الهند، فقیه الحسن بن علی مندوس را و ابوالجهم خالد بن هانی المتفقه را، و هم از اینگونه از شهر سمرقند و از شهر سپیجاب و فرغانه و از هر شهری که بود در ماوراء النهر، و همه خطها بدادند بر ترجمه این کتاب که این راه راست است. پس بفرمود امیر سعید ملک مظفر ابوصالح این جماعت علما را تا ایشان از میان خویش هر کدام فاضلتر و عالمتر اختیار کنند تا این کتاب را ترجمه کنند، پس ترجمه کردند...
شاید قدیمیترین ترجمه رسمی قرآن که از سوی حاکمان ترجمه شده، همان ترجمهای باشد که به درخواست راجه رائک مهروق در ایالت رور از بلاد سند در سال ۲۳۰ انجام گرفته است که پیشتر به آن اشاره کردیم.
ترجمه فارسی دیگری هم از ابوحفص نجمالدین
عمر بن محمد نسفی (نسف که به آن نخشب هم گویند، شهری آباد در مسیر بلخ به بخاراست.) (۵۳۸ - ۲۶۲) وجود دارد؛ او از علمای ماوراء النهر است و
تفسیری لطیف به زبان فارسی دارد؛ ابتدا آیه را ترجمه کرده و سپس هرگاه نیاز بوده با شیوای
بدیع (موزون و مسجع و با کمال ایجاز و ایفا) به شرح و توضیح آن پرداخته است. (این
تفسیر اخیرا به تصحیح عزیرالله جوینی در دو مجلد به چاپ رسیده است.) این
تفسیر غیر از
تفسیر نسفی معروف نوشته ابوالبرکات عبدالله بن احمد بن محمود نسفی است.
خواجه عبدالله انصاری تفسیری فارسی دارد که به اختصار نوشته و ابوالفضل رشیدالدین احمد میبدی در سال ۵۲۰ آن را شرح کرد و مطالبی بر آن افزود. میبدی ابتدا ترجمه قرآن را آورده و سپس به
تفسیر پرداخته است و نام تفسیرش را
کشف الاسرار و عدة الابرار نهاده که اخیرا در ده مجلد بزرگ به چاپ رسیده است. توضیح بیشتر درباره این
تفسیر در بحث
تفاسیر عرفانی خواهد آمد.
خواجه به هنگام
تفسیر آیه و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه لیبین لهم؛
و هیچ پیامبری نفرستادهایم مگر (با پیامی) به زبان قومش تا (احکام و حقایق را) برای آنان روشن بدارد. به شکل لطیفی از ظاهر آیه
استنباط کرده است که تبلیغ قرآن در میان دیگر ملتها (با زبان خودشان) جایز است؛ زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به سوی همه مردم مبعوث شده است. وی برای اثبات مدعای خویش به ادله چندی استشهاد کرده است.
از همه این
تفاسیر فارسی، بهتر و کاملتر،
تفسیر علامه، جمالالدین
ابوالفتوح حسین بن
علیمحمد بن احمد رازی است. او از نوادگان
نافع بن
بدیل بن ورقاء خزاعی صحابی رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. وی این
تفسیر را در ۱۰ مجلد بزرگ در نیمه قرن ششم هجری به پایان رسانید. شیوه تفسیرش چنین است که در آغاز، خود آیه را ذکر میکند و سپس ترجمه آیه را در زیر آن مینویسد و آنگه به
تفسیر میپردازد. متن این
تفسیر یکی از شیواترین نثرهای فارسی قدیم به شمار میآید که با اسلوبی دلنشین و به غایت زیبا به رشته تحریر در آمده است. این
تفسیر به بسط و شرح جوانب مختلف آیات به صورت گسترده و کامل میپردازد و از بزرگترین ذخایر کهن اسلامی است. این
تفسیر در
ایران چند بار به شکلی زیبا چاپ شده و مورد توجه عالمان فرهیخته قرار گرفته است.
نظامالدین حسن بن محمد قمی نیشابوری (متوفای ۷۲۸)
تفسیری بدیع به نام
غرائب القرآن و رغائب الفرقان دارد که در آن ابتدا آیه را به
زبان فارسی ترجمه میکند و سپس با
زبان عربی به
تفسیر آیه میپردازد. ابتدا آیات را با توجه به ظاهرش
تفسیر میکند و سپس به شیوه عرفانی خاص خودش به
تفسیر باطنی آیات میپردازد. این
تفسیر در
مصر با حذف ترجمه آیات، در حاشیه
تفسیر طبری و مستقلا نیز به چاپ رسیده است، ولی در نسخههای خطی و چاپی
هند و ایران ترجمه یاد شده آمده است.
قرآن به زبانهای بسیاری توسط مترجمان متعددی ترجمه شده است که به صدها ترجمه، در سی و پنج زبان زنده متمدن امروز رسیده است. بعضی از این ترجمهها دهها بار چاپ شده است؛ مثلا ترجمه انگلیسی «سیل» بیش از چهل بار چاپ شده است. همچنین ترجمههای فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، فارسی، ترکی، اردو، چینی، جاوهای و دیگر زبانهای زنده دنیا.
در میان این مترجمان کسانی هستند که آشکارا دشمن
اسلام و
مسلمانان هستند و بعضی از آنان توانایی ترجمه کامل قرآن را که دربرگیرنده معانی قرآن باشد، ندارند؛ لذا از ناحیه آنان تحریفهای بسیاری در معانی قرآن رخ داده است. این کار در نهایت به اساس اسلام و جامعه مسلمانان زیان میرساند، گذشته از خطاهای فاحشی که از ناحیه مترجمانی که شایستگی این کار را نداشتهاند به وجود آمده است.
بنابراین، ما فرزندان اسلام و مبلغان آن نباید دست روی دست بگذاریم و خود را به زنجیر ننگ و عار مقید سازیم و در برابر این رویدادهای ناگوار و حقایق تلخی که پیش روی ما مسلمانان اتفاق میافتد، ساکت بنشینیم.
هشت قرن پیش یکی از سرکشیشان
مسیحی به نام یعقوب بن صلیبی، قرآن را با هدفی شوم به سریانی ترجمه کرد که خلاصه آن در سال ۱۹۲۵م منتشر شد و بسیاری از
احبار و
رهبانان از او پیروی کردند، و خدا میداند چه اندیشههای شومی در سر دارند.
ابوعبدالله زنجانی میگوید: و چه بسا اولین ترجمه به زبان لاتینی (که زبان علم در اروپاست) در سال ۱۱۴۳ م بر دست کنت (robert kennett) انجام گرفت که در این زمینه از یک کشیش ایتالیایی و یک دانشمند عرب یاری گرفت. هدف او از این ترجمه عرضه آن بر دیکلونی (prerre diclunij) به انگیزه رد بر
قرآن کریم بوده است. در سال ۱۵۹۴ م هنکلمان (hinckelmann) ترجمه خود را نشر داد و به دنبال آن در سال ۱۵۹۸ م چاپ مراتشی (marracci) که همراه با پاسخها بود، انجام یافت.
معرفت، محمدهادی، تفسیر و مفسران، ج۱، ص۱۴۳-۱۴۸.