سؤال از امامت در قبر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
طبق روایات صحیحی که در منابع
فریقین (
شیعه و
اهل سنت) وارد شده، سؤال از
اصول عقائد در
قبر و
قیامت یکی از مسائل مسلم است که فرشتگان مقرب الهی که به آنها «
نکیر و منکر» گفته میشود، از
میت سؤال خواهند کرد. «
امامت» نیز از نگاه علمای شیعه و اهل سنت یکی از اصول اصلی عقاید است. بر حسب روایاتی که در منابع شیعه و اهل سنت وجود دارد، از میتی که به
عالم آخرت پا گذاشته در کنار سایر عقاید، از
ولایت و امامت
امیرمؤمنان و
ائمه (علیهمالسّلام) نیز سؤال میشود.
آنچه از اقوال علمای اهل سنت برمیآید، این است که تلقین میت از دیدگاه علمای اهل سنت یک امر مطلوب و
مستحب است.
ابنتیمیه، بنیانگذار
وهابیت تصریح میکند که سؤال و امتحان
میت در
قبر یک امر ثابت و قطعی است و
تلقین میت او را در مواقف سؤال، یاری میکند:
"وقد ثبت ان المقبور یسال و یمتحن وانه یؤمر بالدعاء له فلهذا قیل ان التلقین ینفعه فان المیت یسمع النداءکما ثبت فی الصحیح عن النبی صلی الله علیه وسلم انه قال «انه لیسمع قرع نعالهم» وانه قال «ما انتم باسمع لما اقول منهم» وانه امرنا بالسلام علی الموتی فقال «ما من رجل یمر بقبر الرجل کان یعرفه فی الدنیا فیسلم علیه الا رد الله روحه حتی یرد علیه السلام» والله اعلم؛ ثابت شده است که شخصی که در قبر قرار گرفته، مورد سؤال واقع شده و امتحان میشود وباید برای او
دعا کرد. از این جهت گفته شده است که تلقین به میت منفعت دارد؛ چرا که میت نداء را میشنود؛ همانگونه که در
روایت صحیح از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمود: میت صدای نعلین بازماندگان را میشنود...".
ابنتیمیه در پاسخ به
استفتاء، گفته است: تلقین میت
سیره گروهی از
صحابه است و
احمد بن حنبل نیز آن را اجازه داده و در پایان میگوید: قول به اباحه تلقین، میانهترین اقوال است:
"وسئل رحمه الله، هل یجب تلقین المیت بعد دفنهام لا وهل القراءة تصل الی المیت. فاجاب تلقینه بعد موته لیس واجبا بالاجماع ولا کان من عمل المسلمین المشهور بینهم علی عهد النبی وخلفائهبل ذلک ماثور عن طائفة من الصحابةکابی امامة وواثلة
بن الاسقع فمن الائمةمن رخص فیه کالامام احمدوقد استحبهطائفة من اصحابه واصحاب الشافعیومن العلماء من یکرهه لاعتقاده انه بدعة فالاقوال فیه ثلاثة الاستحباب والکراهة والاباحةوهذا اعدل الاقوال".
"از ابنتیمیه استفتاء شده است که آیا تلقین میت بعد از دفن
واجب است یانه؟ و آیا ثواب
قرائت قرآن به او میرسد یانه؟ جواب: تلقین میت بعد از مردن واجب نیست نه اجماعی در این باره است و نه عمل مشهور مسلمانان در زمان رسول خدا و خلفای آن حضرت؛ بلکه ماثور از گروه صحابه است همانند: ابیامامه، واثلة
بن اسقع. از پیشوایانی که تلقین را اجازه داده امام احمد است. گروهی از اصحاب او و شافعی تلقین را
مستحب دانسته و برخی از علماء آن را
مکروه میدانند؛ به اعتقاد این که
بدعت است؛ پس در این باره سه قول است: استحباب، کراهت و
اباحه و این قول میانهروترین اقوال است".
ابوحامد غزالی پس از نقل روایاتی که میگویند: میت در عالم قبر محتاج دعا و هدیه ثواب از سوی بازماندگان است و مانند غریقی است که باید نجات پیدا کند، میگوید:
"ومن هذا یستحب تلقین المیت بعد الدفن والدعاء له. قال سعید
بن عبدالله الازدی شهدت ابا امامة الباهلی وهو فی النزع فقال یا سعید اذا مت فاصنعوا بی کما امرنا رسول الله صلی الله علیه وسلم فقال اذا مات احدکم فسویتم علیه التراب فلیقم احدکم علی راس قبره ثم یقول یا فلان ابن فلانة فانه یسمع ولا یجیب ثم لیقل یا فلان ابن فلانة الثانیة فانه یستوی قاعدا ثم لیقل یا فلان ابن فلانة الثالثة فانه یقول ارشدنا یرحمک الله ولکن لا تسمعون فیقول له اذکر ما
خرجت علیه من الدنیا شهادة ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله وانک رضیت بالله ربا وبالاسلام دینا وبمحمد صلی الله علیه وسلم نبیا وبالقرآن اماما فان منکرا ونکیرا یتاخر کل واحد منهما فیقول انطلق بنا ما یقعدنا عند هذا وقد لقن حجته".
"از این جهت مستحب است که بعد از دفن به میت تلقین شود و برایش دعا شود. سعید
بن عبدالله ازدی میگوید: من شاهد بودم که
ابیامامه باهلی در حال جان دادن بود گفت: ای سعید! وقتی من مردم، همان دستور رسول خدا را در باره من انجام دهید که فرمود: زمانی که یکی از شما بمیرد، و خاک روی قبر او ریختید، باید یکی بر بالای قبرش بماند و بگوید: یافلان ابن فلانة. او صدای شما را میشنود ولی نمیتواند جواب دهد. سه مرتبه این ندا را تکرار کنید در مرتبه سوم او مینشیند و میگوید: مرا ارشاد کن خداوند تو را رحمت کند ولی شما سخن او را نمیشنوید. برای میت بگویید: به یاد بیاور آنچه را که از دنیا با آن
خارج شدی که عبارت است از شهادت به وحدانیت خداوند و این که محمد رسول خدا است و این که تو راضی هستی که خداوند پروردگار تو و
اسلام دین تو، و محمد پیامبرت،
قرآن امام تو است. وقتی اینها را تلقین کنید، منکیر و نکیر یکدیگر خود را عقب میکشاند و میگویند: بیا برویم او را تلقین حجت کردند".
نووی نیز فصلی را درباره باز کرده و مینویسد:
"فصل و اما تلقین المیت بعد الدفن فقد قال جماعة کثیرون من اصحابنا باستحبابه وممن نص علی استحبابه القاضی حسین فی تعلیقه وصاحبه ابو سعد المتولی فی کتابه التتمة والشیخ الامام الزاهد ابو الفتح نصر
بن ابراهیم
بن نصر المقدسی والامام ابو القاسم الرافعی وغیرهم...؛ تلقین میت بعد از دفن را جماعت بسیاری از اصحاب ما قائل به استحباب آن هستند. از جمله کسانی که به استحاب آن تصریح دارند، قاضی حسین در تعلیقه، ابو سعید در کتاب تتمه، شیخ ابو الفتح نصر
بن ابراهیم
بن نصر مقدسی، امام رافعی و غیر از آنها هستند".
طبق روایات صحیحی که در منابع اهل سنت وارد شده، سؤال از
اصول عقائد در
قبر یکی از مسائل مسلم است که فرشتگان مقرب الهی که به آنها «
نکیر و منکر» گفته میشود، از
میت سؤال خواهند کرد.
بر اساس روایاتی که در منابع اهل سنت آمده است، میتوان نتیجه گرفت که بعد از مرگ و در عالم قبر و قیامت از ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) سؤال میشود؛ طبق روایات صحیح اهل سنت، برخی از مردگان بعد از مردن، به اسامی خلفای اهل سنت نیز اقرار کردهاند.
نخستین روایتی که در منابع اهل سنت و مورد قبول
وهابیت در باره سؤال از میت قابل توجه است و با سند صحیح وارد شده این است که از میت در باره شهادت به رسالت و خلفای بعد از آن حضرت سؤال میشود.
بیهقی از علمای بزرگ آنها یک بابی را تحت عنوان: «باب ما جاء فی شهادة المیت لرسول الله بالرسالة والقائمین بعده بالخلافة والروایة فی ذلک صحیحة ثابتةوفی ذلک دلالة ظاهرة من دلالات النبوة» باز کرده و چند رو ایت را در این زمینه آورده است.
همانگونه که میبینید، ایشان در این عنوان تصریح میکند که در باب شهادت میت به رسالت رسول خدا و خلفای بعد از آن حضرت روایات صحیح و ثابت وارد شده است. نخستین روایتی که بیهقی نقل کرده این است که زید
بن خارجه انصاری در زمان
عثمان از دنیا رفت و او را در میان
کفن پیچیدند؛ اما وقتی گوش دادند، شنیدند که او نام پیامبر و
ابوبکر و
عمر و عثمان را به زبان میآورد و
فرشته در جوابش میگوید: راست گفت.
"اخبرنا ابو صالح
بن ابی طاهر العنبری انبانا جدی یحیی
بن منصور القاضی حدثنا ابو علی محمد
بن عمر وکشمرد انبانا القعنبی حدثنا سلیمان
بن بلال عن یحیی
بن سعید عن سعید
بن المسیب ان زید
بن خارجة الانصاری ثم من بنی الحارث
بن الخزرج توفی زمن عثمان
بن عفان فسجی فی ثوبه ثم انهمسمعوا جلجلة فی صدره ثم تکلم ثم قال احمد احمد فی الکتاب الاول صدق صدق ابو بکر الصدیق الضعیف فی نفسه القوی فی امر الله فی الکتاب الاول صدق صدق عمربن الخطاب القوی الامین فی الکتاب الاول صدق صدق عثمان
بن عفان علی منهاجهم مضت اربع وبقیت اثنتان اتت الفتن واکل الشدید الضعیف وقامت الساعة وسیاتیکم من جیشکم خبر بئر اریس وما بئر اریس".
"زید
بن خارجه انصاری از بنی الحارث
بن خزرج در زمان عثمان
بن عفان از دنیا رفت، او را کفنش کردند، اما بعد از آن، از سینه او صوتی شنیده شد که میگفت: احمد، احمد فی کتاب اول، بعد میگفت: راست است، راست است. بعد از آن میگفت: ابوبکر صدیق در نفسش ضعیف و درباره امر خداوند قوی است در کتاب اول، در پاسخ میگفت: راست است، راست است. بعد میگفت: عمر
بن خطاب قوی و امین در کتاب اول است. در پاسخ شنیده میشد که راست راست است. میگفت: عثمان
بن عفان بر روش آنها چهار سال را گذارانده و دو سالش باقی مانده، فتنهها آمد، و انسانهای قوی ضعیف را خورد و قیامت بر پا شد....".
بیقهی بعد از نقل خبر میگوید: "قال یحیی قال سعید ثم هلک رجل من خطمة فسجی بثوبه فسمع جلجلة فی صدره ثم تکلم فقال ان اخا بنی الحارث
بن الخزرج صدق صدق؛ از سینه او صوت و صدایی شنیده شد و این سخن را گفت: برادر بنی حارث
بن خزرج راست گفت".
"واخبرنا ابو عبدالله الحافظ حدثنا ابو بکر
بن اسحاق الفقیه انبانا قریش
بن الحسن حدثنا القعنبی فذکره باسناده نحوه وهذا اسناد صحیح وله شواهد؛ این روایت سندش صحیح است و شواهدی دارد".
بیهقی بعد از این روایت شواهد را نقل کرده و یکی از شواهد این است که
نعمان بن بشیر نامه پدرش را که به ام عبدالله بنت ابیهاشم نوشته و به داستان زید
بن خارجه پرداخته، در حلقه درس قاسم
بن عبدالرحمن آورد و آن را قرائت کرد. بیهقی بعد از نقل این روایت میگوید: "قلت هذا اسناد صحیح. و روی ذلک ایضا عن حبیب
بن سالم عن النعمان
بن بشیر و ذکر فیه بئر اریس کما ذکر فی روایة ابن المسیب و الامر فیها ان النبی اتخذ خاتما فکان فی یده ثم کان فی ید ابیبکر من بعده ثم کان فی ید عمر ثم کان فی ید عثمان حتی وقع فی بئر اریس بعد ما مضی من خلافته ست سنین فعند ذلک تغیرت عمال و ظهرت اسباب الفتن کما قیل علی لسان زید
بن خارجة".
بیقهی در پایان میگوید: داستان زید
بن خارجه را که بعد از مردنش سخن گفته، بخاری نیز در کتاب تاریخش آورده است: "قال البخاری فی کتاب التاریخ زید
بن خارجة الخزرجی الانصاری شهد بدرا توفی فی زمن عثمان هو الذی تکلم بعد الموت".
داستان شهادت زید
بن حارثه را بخاری در تاریخش با این سند و این عبارت است:
"۲۲۸ حدثنا اسماعیل حدثنی اخی عن سلیمان عن یحیی
بن سعید قال سمعت
بن المسیب ان زید
بن خارجة بن ابی
زهیر الانصاری من بنی الحارث
بن الخزرج توفی فی زمن عثمان فسجی بثوب ثم انهم سمعوا جلجلة فی صدره قال صدق صدق عثمان
بن عفان علی منهاجهم مضت اربع وبقیت سنتان".
ابن کثیر در «
البدایة و النهایة»، نیز مینویسد: "قصة زید
بن خارجة وکلامه بعد الموت وشهادته بالرسالة لمحمد وبالخلافة لابی بکر الصدیق ثم لعمر ثم لعثمان رضی الله عنهم". به روایات اشاره کرده و تصحیحات بیهقی را آورده و هیچگونه سخنی در رد آن ندارد.
هیثمی در کتاب «
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد»، تصریح میکند که داستان زید
بن خارجه را
طبرانی در کتاب «
کبیر و اوسط» به صورت مختصر با دو سند آورده آورده و رجال سند یکی از انها در کتاب کبیر موثق هستند:
"وفی روایة عن النعمان
بن بشیر قال لما توفی زید
بن خارجة انتظرت
خروج عثمان فقلت یصلی رکعتین فکشف الثوب عن وجهه فقال السلام علیکم السلام علیکم واهل البیت یتکلمون قال فقلت وانا فی الصلاة سبحان الله سبحان الله فقال انصتوا انصتوا والباقی بنحوهرواه کله الطبرانی فی الکبیر والاوسط باختصار کثیر باسنادین ورجال احدهما فی الکبیر ثقات".
مزی بعد از نقل داستان زید
بن خارجه مینویسد: "وقد رویت هذه القصة من وجوه کثیرة، عن النعمان
بن بشیر وغیره".
ذهبی نیز در «
تاریخ الاسلام» بعد از نقل روایت بعد از نقل روایت به توثیق راویانش تصریح کرده است: "رواه ثقاة الشامیین عن النعمان
بن بشیر. م سلمان
بن ربیعة الباهلی یقال له صحبة، وقد سمع من عمر".
صفدی در کتاب «
الوافی بالوفیات»، میگوید: "این روایت را موثقین از شام از طریق نعمان
بن بشیر و موثقانی از کوفیین از یزید
بن نعمان
بن بشیر نقل کردهاند". زید
بن خارجة بن زید الانصاری له صحبة... وروی حدیثه هذا ثقات من الشامیین عن النعمان ابن بشیر و رواه ثقات الکوفیین عن یزید
بن النعمان
بن بشیر عن ابیه....
سیوطی از علمای دیگر اهل سنت در کتاب «
الخصائص الکبری»، تصحیح بیهقی را ذکر کرده است: "
اخرج البیهقی وصححه عن سعید
بن المسیب ان زید
بن خارجة الانصاری ثم من بنی الحارث
بن الخزرج توفی زمن عثمان فسجی ثم انهم سمعوا جلجلة فی صدره ثم تکلم فقال احمد احمد فی الکتاب الاول صدق صدق ابو بکر الصدیق الضعیف فی نفسه القوی فی امر الله تعالی فی الکتاب الاول...".
سهیلی نیز در کتاب «
الروض الانف»، مینویسد: "و ابن
خارجة هو زید
بن خارجة الذی تکلم الموت فیما روی ثقات اهل الحدیث لا یختلفون فی ذلک و ذلک انه مات فی زمن عثمان سجی علیه سمعوا جلجلة فی صدره ثم تکلم فقال احمد احمد فی الکتاب الاول صدق و ابو بکر الصدیق الضعیف فی نفسه القوی فی امر الله فی الکتاب الاول صدق صدق
بن الخطاب القوی الامین فی الکتاب الاول صدق".
محمد بن عبدالوهاب از سران وهابیت در کتاب «
احکام تمنی الموت»، روایت را از قول بیهقی نقل کرده و تصحیحات وی را نیز بیان کرده و روایات را رد و نقد هم نکرده است: "قال البیهقی: وهذا ایضاًاسناد صحیح".
بخاری در کتاب «
التاریخ الکبیر»، روایت دیگری را نقل کرده است که وقتی
ثابت بن قیس را در میان قبر گذاشتند، شنیده شد که اسامی رسول خدا و ابوبکر و عمر و عثمان را به زبان جاری کرده است:
"۴۱۳ عبدالله
بن عبید الله الانصاری قال کنت فیمن دفن ثابت
بن قیس
بن شماس اصیب یوم الیمامة فلما ادخلناه قبره سمعناه یقول محمد رسول الله ابوبکر الصدیق عمر الشهید عثمان لین رحیم فنظرنا الیه فاذا هو میت قال یحیی
بن موسی عن شبابة قال ح مغیرة
بن مسلم عن حصین
بن عبد الرحمن عن عبدالله".
محمد بن عبد الوهاب در کتاب «
احکام تمنی الموت»، نیز این روایت را آورده است: "و
اخرج البخاری فی تاریخه و غیره عن عبدالله
بن عبید الانصاری، قال: کنت فی من دفن ثابت
بن قیس
بن شماس، وکان اصیب یوم الیمامة، فلما ادخلناه قبره، سمعناه یقول: محمد رسول الله، ابو بکر الصدیق، عمر الشهید، عثمان لین رحیم".
بیهقی در کتاب «
دلائل النبوة»، قبل از این که این روایت را نقل کند مینویسد:
"وقد روی فی التکلم بعد الموت عن جماعةباسانید صحیحة". آنگاه دو روایت را نقل کرده است. روایت نخست این است که شخصی که از
قبیله بنیسلمه که کشته شد، بعد از مردنش اسامی خلفاء را به زبان جاری کرد: "اخبرنا ابو الحسین
بن بشران انبانا الحسین
بن صفوان حدثنا ابن ابی الدنیا حدثنا خلف
بن هشام البزار حدثنا خالد الطحان عن حصین عن عبدالله
بن عبید الانصاریان رجلا من قتلی مسیلمة تکلمفقال محمد رسول الله ابو بکر الصدیق عثمان الامین الرحیم لا ادری ایش قال لعمر؛ عبدالله
بن عبید انصاری میگوید: مردی از کشتگان در
جنگ مسلیمه سخن گفت و گفت: محمد رسول خدا، ابوبکر صدیق عثمان، عثمان امانتدار و مهربان ولی نمیدانم که در باره عمر چه گفت". در پایان خود بیهقی روایت خالد
بن طحان را موثق میداند: "خالد الطحانا حفظ من علی
بن عاصموا و ثقوالله اعلم".
در نقل بیهقی «من قتلی مسلمة» آمده است اما ابن کثیر در «البدایة و النهایة»، عبارت بنی سلمه را آورده است: "عن عبدالله
بن عبید الانصاری ان رجلا من بنی سلمة تکلم فقال محمد رسول الله ابوبکر الصدیق عثمان اللین الرحیم قال ولا ادری ایش قال فی عمر کذا رواه ابن ابی الدنیا فی کتابه".
در روایت دیگر آمده است که شخصی از گشتگان
انصار در
جنگ صفین و یا
جمل به اسامی آنان سخن گفته است: "وقد انبانا ابو سعید
بن ابی عمر وحدثنا ابو العباس محمد
بن یعقوب حدثنا یحیی
بن ابی طالب انبانا علی
بن عاصم انبانا حصین
بن عبد الرحمن
بن عبدالله
بن عبید الانصاری قال بینما هم یصورونالقتلی یوم صفین او یوم الجملاذ تکلم رجل من الانصار من القتلی فقال محمد رسول الله ابو بکر الصدیق عمر الشهید عثمان الرحیم ثم سکت؛ عبید انصاری میگوید: در حالی که گشتگان روز صفین یا جمل را شناسایی میکردند، ناگهان شخصی از کشتههای انصار گفت: محمد رسول خدا، ابوبکر صدیق، عمر شهید و عثمان مهربان، پس از آن ساکت شد".
طبق این روایات صحیح،
میت بعد از مردن به خلافت
خلفای ثلاثه شهادت داده است و از دیدگاه بیقهی، ابن کثیر که به صحت روایات اعتراف کرده و نیز بسیاری از علمای اهل سنت که آنها را در کتابهایشان نقل کردهاند، این مطلب یک امر مسلم و قطعی و پذیرفته شده است.
حال طبق این روایات میگوییم: "اگر میت به خلافت خلفای سهگانه، شهادت بدهد و از ولایت آنها سؤال شود؛ چرا به اسم امیرمؤمنان (علیهالسّلام) شهادت ندهد و از ولایت ایشان سؤال نشود؟ اگر ملاک شهادت و سؤال، خلیفه بودن و صحابی بودن آنها است؛
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) نیز این ملاک را دارند؛ بنابراین، میت به ولایت حضرت شهادت میدهد و از ولایتش سؤال میشود.
ابوعلی مرزوقی از علمای سرشناس اهل سنت در کتاب
الازمنة و الامکنة نقل میکند: هنگامی که مادر امیرمؤمنان،
حضرت فاطمه بنت اسد از دنیا رفت، در عالم قبر تا هنوز که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مردمی که در
تشییع جنازه این بانو شرکت کرده بودند، برنگشته بودند، مورد سؤال قرار گرفت و از ولایت پسرش امیر مؤمنان سؤال شد، در همانجا رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فورا فرمود: ابنک ابنک.
"وروی لنا ابو الحسن البدیهی قال: سمعتُ ابا عبدالله ابراهیم
بن محمد
بن عرفة الازدی یقول: سال بعض اهل العلم اصحابه فقال: اتعرفون رجلاً من الصحابة یُروی عنه الحدیث، وی قال له اسد
بن عبد مناف
بن شیبة
بن عمرو
بن المغیرة
بن زید. قالوا: لا. قال: علی
بن ابی طالب: سمته امه فاطمة اسداً و هی بنت اسد باسم ابیها، و عبد مناف اسم ابی طالب، و شیبة اسم عبد المطلب و عمر و اسم هاشم، و المغیرة اسم عبد مناف، و زید اسم قصی. و اخبر ان النبی صلی الله علیه وسلم تولی دفن فاطمة بنت اسد و کان اشعرها قمیصاً له، فسُمع وهو یقول: ابنک، فسُئل صلی الله علیه وسلم فقال: انَها سُئلت عن ربِّها فاجابت، وعن نبیها فاجابت، وعن امامها فلَجلَجت، فقلت: ابنک ابنک".
"ابوالحسن بدیهی روایت کرد که... یکی از اهل علم به اصحاب خویش گفت: آیا شخصی از
صحابه را میشناسید که از او روایت نقل شود و به او گفته شود اسد
بن عبد مناف؟ گفت او علی
بن ابیطالب است که مادرش فاطمه بنت اسد او را به نام پدرش نام گذاری کرد. و خبر داد که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وقتی که متولی دفن فاطمه بنت اسد شد، قبل از آن پیراهن خود را به تن فاطمه کرده بود، مردم شنیدند که پیامبر فرمود: «پسرت»! از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) سؤال کردند فرمود: از او در مورد پروردگارش سؤال شد و جواب داد؛ در مورد پیامبرش سؤال شد و جواب داد؛ و از امامش سؤال شد و زبانش بند آمد؛ به او گفتم «پسرت، پسرت»!".
آنچه از سخنان علمای شیعه برمیآید این است که، تلقین از اصول اعتقادی و مذهب است که باید به میت تلقین شود و این مساله یک مطلب پذیرفته شده است.
شیخ مفید از بزرگان شیعه، تصریح میکند که در باره سؤال در قبر از عقاید میت، روایات صحیح وارد شده است:
"جاءت الآثار الصحیحةعن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان الملائکة تنزل علی المقبورین فتسالهم عن ادیانهم، والفاظ الاخبار بذلک متقاربة، فمنها ان ملکین لله تعالی یقال لهما: ناکر ونکیر، ینزلان علی المیت فیسالانه عن ربه ونبیه ودینه وامامه، فان اجاب بالحق سلموه الی ملائکة النعیم، وان ارتج علیه سلموه الی ملائکة العذاب".
"روایات صحیح از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمده است که فرشتگان بر امواتی که در قبر هستند نازل میشوند و از آنها در باره مسائل دینی شان سؤال میکنند. الفاظ این روایات نزدیک به هم هستند. برخی روایات میگویند: دو فرشتهای که به آنها نکیر و منکیر میگویند، بر میت وارد میشوند و از آنها در باره پروردگار، پیامبر، دین و امامشان سؤال میکنند؛ اگر آنها توانستند پاسخ دهند، آنها را به
فرشتگان نعیم تسلیم میکنند و اگر پاسخ ندادند آنها را به
فرشتگان عذاب تحویل میدهند.
شیخ الطائفه نیز تلقین به شهادتین و اقرار به ولایت ائمه را برای
محتضر ضروری میداند و میفرماید:
"قال الشیخ ایده الله تعالی: ثم یلقنه شهادة ان لا اله الا الله وحده لا شریک له وان محمدا عبده ورسوله وان امیرالمؤمنین ولی الله القائم بالحق بعد رسول الله صلی الله علیه وآله ویسمی الائمة واحدا واحدا لیقر بالایمان بالله وبرسوله وبائمته (علیهمالسّلام) عند وفاته ویختم بذلک اعماله فان استطاع ان یحرک بالشهادة بما ذکرناه لسانه والا عقد بها قلبه".
"سپس به او تلقین کند شهادت به وحدانیت خداوند را که خدا شریکی ندارد و این که محمد بنده و رسول خدا است و امیرمؤمنان ولی خدا و برپادارنده حق بعد از رسول خدا است، نام هریک از ائمه را به او تلقین کند تا این که به ایمان به خدا، پیامبر و ائمه (علیهمالسّلام) هنگام وفاتش اقرار کند و عملش با این اقرار خاتمه یابد...".
شهید اول تلقین شهادتین و اسماء ائمه طاهرین را برای میت
مستحب میداند و تصریح میکند که اخبار این بحث
متواتر است: "الرابعة: یستحب ان یلقنه الشهادتین واسماء الائمة (علیهمالسّلام)، وبه اخبار تکاد تبلغ التواتر".
سیدعلی طباطبایی نیز میگوید: تلقین
اصول دین برای میت در قبر مورد
اجماع است و روایاتش نیز در حد تواتر میّباشد: "وان یلقنه الولی او من یامره قبل شرج اللبن اصول دینه، اجماعا کما عن الغنیةوالاخبار باستحبابه کادت تکون متواترة،...".
محقق نراقی نیز تلقین شهادتین و اسامی ائمه را اجماعی میداند و روایاتش را در حد
استفاضه:
"ومنها: تلقینه بعد وضع خده الی التراب وقبل شرج اللحد الشهادتین، والاقرار بالائمة من اولهم الی آخرهم، اجماعا کما عن الغنیة. وعلیه استفاضت الاخبار، ففی حسنة ابن یقطین: " وان قدر ان یحسر عن خده ویلصقه بالارض فلیفعل، ولیتشهد، ولیذکر ما یعلم حتی ینتهی الی صاحبه (والمراد ب) ما یعلم " الاقرار بالائمة مفصلا".
صاحب جواهر از علمای نامدار شیعه در کتاب گرانسنگ
جواهر الکلام، تلقین بعد از دفن را اجماعی دانسته وروایاتش را
مستفیض و بلکه در حد تواتر میداند:
"(و) منها ان (یلقنه الولی) بالماثور فی خبر یحیی
بن عبدالله عن الصادق (علیهالسّلام) او جابر
بن یزید عن الباقر (علیهالسّلام) (بعد انصراف الناس عنه) اجماعا محصلا ومنقولا مستفیضا بل کاد یکون متواترا، واخبارا وهو التلقین الثالث، وبه یندفع سؤال منکر ونکیرکما نطقت به الاخبار والظاهر عدم الالتزام بخصوص الاقوال الواردة وان کان اولی، بل المراد تلقینه وتفهیمهما یفید الاعتراف باصول دینه ومذهبه".
"از مستحبات دفن این است که ولی میت، به میت تلقین کند آنچه را که در خبر یحیی
بن عبدالله از امام صادق یا جابر
بن یزید از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده، بعد از این که مردم از سر قبر برگشتند. دلیل آن،
اجماع محصل و منقول مستفیض بلکه نزدیک به تواتر و اخبار است و این تلقین، تلقین سوم است. به واسطه این تلقین سؤال فرشتگان منکیر و نکیر دفع میشود...مقصود از تلقین این است که به میت بفماند اصول دین و مذهبش را که برای او مفید است".
شیخ علی نمازی نیز سؤال در قبر را از قطعیات دین میداند و میفرماید: "والمسالة فی القبر من القطعیات فی الدین، ومن انکرها فلیس من الشیعة؛ سؤال در قبر از امور قطعی دین است و کسی که آن را انکار کند، شیعه نیست...".
امام خمینی (رحمةاللهعلیه) نیز تصریح میکند که بعد از برگشتن مردم از خاکسپاری، اصول دین و مذهب را به میت باید تلقین کرد:
"ومنها ان یلقنه الولی او من یامره بعد تمام الدفن ورجوع المشیعین وانصرافهم اصول دینه ومذهبه بارفع صوته، من الاقرار بالتوحید، ورسالة سید المرسلین، وامامة الائمة المعصومین، والاقرار بما جاء به النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) والبعث والنشور والحساب والمیزان والصراط والجنة والنار، وبذلک التلقین یدفع سؤال منکر ونکیر ان شاء الله تعالی؛ از مستحبات دفن این است که ولی یا کسی که ولی آن را دستور دهد، بعد از دفن و برگشتن تشییعکنندگان، اصول دین و مذهب را با صدای بلند به میت تلقین کنند. که عبارت است از: اقرار به توحید، رسالت رسول خدا، امامت ائمه معصومین (علیهمالسّلام) و اقرار به آنچه رسول خدا به سبب آنها مبعوث شده است...".
روایاتی که راجع به سؤال از میت در منابع شیعه آمده است، بر چند دسته تقسیم میشوند:
۱. یک دسته از روایات میگویند، برای کسی که در حال
احتضار و مشرف بر مردن است، شهادتین و ولایت ائمه را باید تلقین کرد.
۲. دسته دوم از روایات میگویند: وقتی میت را در قبر گذاشتی بعد از تلقین شهادتین، شهادت بر ولایت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) نیز تلقین شود.
۳. دسته سوم از روایات بیان میکنند که بعد از مراسم خاکسپاری و بعد از این که مردم به سوی خانههای خود بازگشتند، ولی میت و یا فردی دیگری برای بار سوم به میت اصول اعتقادی را تلقین کنند که در اصطلاح روایت به آن «
تلقین حجت» میگویند.
۴. در دسته چهارم از روایات، معصومین (علیهمالسّلام) خبر میدهند که در عالم قبر از ولایت ائمه سؤال میشود.
البته در بعضی از روایات تلقین آمده است که به میت گفته میشود «بگو»؛ و این در واقع به معنی آن است که در پاسخ به سؤال دو ملک چنین جملاتی را بر زبان بیاور؛ بنابراین، این دسته از روایات، هم در باب تلقین قابل استناد هستند و هم در باب سؤال قبر.
در خصوص تلقین شهادتین برای محتضر، روایات فراوانی نقل شده است که ما جهت رعایت اختصار به ذکر یک روایت اکتفا میکنیم:
موثقه ابوبصیر اسدی؛ هنگامی که عکرمه از دنیا رفت، امام باقر (علیهالسّلام) به اصحابش فرمود: برای کسانی که در حال مردن است، شهادتین و ولایت ائمه تلقین کنید. این روایت را مرحوم
کلینی در
اصول کافی با سند موثق این گونه نقل کرده است:
"عَنْهُ عَنْ اَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحُسَیْنِ
بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ
بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ کُنَّا عِنْدَهُ وَ عِنْدَهُ حُمْرَانُ اِذْ دَخَلَ عَلَیْهِ مَوْلًی لَهُ فَقَالَ جُعِلْتُ فِدَاکَ هَذَا عِکْرِمَةُ فِی الْمَوْتِ وَ کَانَ یَرَی رَاْیَ
الْخَوَارِجِ وَ کَانَ مُنْقَطِعاً اِلَی اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) فَقَالَ لَنَا اَبُو جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) اَنْظِرُونِی حَتَّی اَرْجِعَ اِلَیْکُمْ فَقُلْنَا نَعَمْ فَمَا لَبِثَ اَنْ رَجَعَ فَقَالَ اَمَا اِنِّی لَوْ اَدْرَکْتُ عِکْرِمَةَ قَبْلَ اَنْ تَقَعَ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا لَعَلَّمْتُهُ کَلِمَاتٍ یَنْتَفِعُ بِهَا وَ لَکِنِّی اَدْرَکْتُهُ وَ قَدْ وَقَعَتِ النَّفْسُ مَوْقِعَهَا قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ وَ مَا ذَاکَ الْکَلَامُ قَالَ هُوَ وَ اللَّهِ مَا اَنْتُمْ عَلَیْهِفَلَقِّنُوا مَوْتَاکُمْ عِنْدَ الْمَوْتِ شَهَادَةَ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَ الْوَلَایَةَ".
"ابوبصیر میگوید: ما نزد امام باقر (علیهالسّلام) بودیم و حمران هم نزد آن حضرت بود، در این هنگام غلام ایشان وارد شد و گفت: فدایت شوم، عکرمه در حال مردن است. عکرمه عقیده
خوارج را داشت اما نزد امام باقر (علیهالسّلام) رفت و آمد داشت. امام باقر (علیهالسّلام) به ما فرمود: به من مهلت دهید تا این که بر گردم. ما گفتم: بلی. چیزی نگذشت که حضرت برگشت و فرمود: آگاه باشید اگر من عکرمه را قبل از این که جانش از بدنش
خارج شود، درک میکردم، کلماتی را به او یاد میدام که برایش منفعت داشت ولی هنگامی به بالین او رسیدم که نفس در جای خود رسیده بود. عرض کردم فدایت شوم: آن کلام چیست؟ فرمود: به خدا سوگند آن چیزی است که شما آن را دارید و دینتان بر اساس آن استوار است؛ مردگان خود را هنگام مردن به آن تلقین کنید و آن شهادت به وحدانیت خداوند و ولایت است".
مرحوم
کلینی بعد از نقل روایت میفرماید: "وفی روایة اخری قال: فلقنه کلمات الفرج والشهادتین و تسمی له الاقرار بالائمة (علیهمالسّلام) واحدا بعد واحد حتی ینقطع عنه الکلام". در روایت دیگری آمده است که به
محتضر،
دعای فرج و شهادتین را تلقین کنید و نامهای ائمه (علیهمالسّلام) را یکی پس از دیگری برای او بیان کنید تا هنگامی که از سخن بازماند.
بنابراین، طبق روایات شیعه، نخستین جایی که
اصول دین را باید تلقین کرد، هنگام احتضار میت است و در منابع اهل سنت نیز روایات صحیح آمده است که هنگام مردن باید تلقین کرد.
دسته دوم از روایات میگویند: وقتی میت را در قبر گذاشتی بعد از تلقین شهادتین، شهادت بر ولایت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) نیز تلقین شود.
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) در کتاب «
تهذیب الاحکام»
روایت صحیح را از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده است که وقتی میت را در
لحد گذاشتید، عقائدش را به او تلقین کن و از جمله ولایت علی و ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را تلقین کن:
"۱۳۵- الْحُسَیْنُ
بْنُ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ
بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ قَالَ: اِذَا وَضَعْتَ الْمَیِّتَ فِی لَحْدِهِ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَاقْرَاْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَاضْرِبْ بِیَدِکَ عَلَی مَنْکِبِهِ الْاَیْمَنِ ثُمَّ قُلْ یَا فُلَانُ قُلْ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِالْاِسْلَامِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًاوَبِعَلِیٍ اِمَاماًوَیُسَمَّی اِمَامُ زَمَانِهِ فَاِذَا حُثِیَ عَلَیْهِ التُّرَابُ وَسُوِّیَ قَبْرُهُ فَضَعْ کَفَّکَ عَلَی قَبْرِهِ عِنْدَ رَاْسِهِ وَفَرِّجْ اَصَابِعَکَ وَاغْمِزْ کَفَّکَ عَلَیْهِ بَعْدَ مَا یُنْضَحُ بِالْمَاءِ".
"امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: وقتی میت را در لحد قبرش نهادی، بگو: به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
آیة الکرسی را بخوان و با دست خود بر شانه راستش بزن پس از آن بگو: ای فلانی (در جواب نکیر و منکر) بگو: راضی هستم که خداوند پروردگار من است واسلام دین من و محمد پیامبر و علی امام من است، و امام زمان خودت را نام میبری".
۱.
حسین بن سعید اهوازی: شیخ طوسی ایشان را
ثقه معرفی کرده است: "الحسین
بن سعید
بن حماد
بن سعید
بن مهران الاهوازی، من موالی علی
بن الحسین علیهما السلام، ثقة".
و در کتاب دیگرش میفرماید: "الحسین
بن سعید
بن حماد، مولی علی
بن الحسین علیهما السلام، صاحب المصنفات، الاهوازی، ثقة".
۲. حماد
بن عیسی:
نجاشی در باره وی مینویسد: "حماد
بن عیسی ابو محمد الجهنی مولی، ... وکان ثقة فی حدیثه صدوقا؛ حماد
بن عیسی... او ثقه بود و در روایت راستگو".
شیخ طوسی نیز به وثاقت ایشان تصریح کرده است: "(۲۴۱) ۲ - حماد
بن عیسی الجهنی، غریق الجحفة، ثقة".
۳.
حریز بن عبدالله: شیخ طوسی در کتاب فهرست نیز او را ثقه معرفی کرده است: "(۲۴۹) ۱ - حریز
بن عبدالله السجستانی، ثقة، کوفی، سکن سجستان".
۴.
زرارة بن اعین: زراره نیز از نظر علمای رجال شیعه، موثق است. نجاشی مینویسد: "زرارة
بن اعین
بن سنسن مولی لبنی عبدالله
بن عمرو السمین
بن اسعد
بن همام
بن مرة
بن ذهل
بن شیبان، ابو الحسن. شیخ اصحابنا فی زمانه ومتقدمهم، وکان قارئا فقیها متکلما شاعرا ادیبا، قد اجتمعت فیه خلال الفضل والدین، صادقا فیما یرویه؛ زرارة
بن اعین... بزرگ شیعه در زمان خود و پیشوایشان بود و قاری قرآن، فقیه، آگاه به
علم کلام، شاعر و ادیب بود. و در وجود او فضیلت و دین جمع بود و در آنچه روایت میکرد، صادق بود".
شیخ طوسی نیز مینویسد: "زرارة
بن اعین الشیبانی، ثقة، روی عن ابی جعفر وابی عبدالله علیهما السلام".
نظر به این که همه راوایان در این روایت، امامی و موثق هستند، در نتیجه روایت صحیح است.
تعدادی از علمای شیعه، بر صحت سند این روایت تصریح کردهاند که در این جا مناسب است به آنها اشاره شود:
۱.
محقق سبزواری: "ومنها مارواه الشیخ عن زرارة فی الصحیح عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال قال اذا وضعت المیت فی لحده فقل بسم الله وفی سبیل الله...".
۲.
فاضل هندی: "قال الباقر (علیهالسّلام) فی صحیح زرارة: واضرب بیدک علی منکبه الایمن ثم قل: یا فلان قل رضیت بالله ربا وبالاسلام دینا وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسولا وبعلی اماما، ویسمی امام زمانه. وفی حسنه: وسم حتی امام زمانه".
۳. سیدعلی طباطبایی: "ففی الصحیح: واضرب بیدک علی منکبه الایمن، ثم قل: یا فلان
بن فلان! قل: رضیت بالله ربا وبالاسلام دینا وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبیا ورسولا وبعلی اماما ویسمی امام زمانه. وفی الحسن: وسم حتی امام زمانه".
مضمون این روایت، در روایت نخست بیان شد؛ اما این روایت بااندک تفاوت در سند و متن این گونه آمده است:
"۲ - وعنه، عن ابیه، عن حماد، عن حریز، عن زرارة قال: اذا وضعت المیت فی لحده قرات آیة الکرسی، واضرب یدک علی منکبه الایمن ثم قل: یا فلان قل: رضیت بالله ربا، وبالاسلام دینا، وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبیا، وبعلی اماما، وسم حتی امام زمانه".
در ابتدای سند، مراد از عنه، «علی
بن ابراهیم» و مراد از ابیه «ابراهیم
بنهاشم» است.
قسمتی از سخنان علمای شیعه را درباره صحت سند روایت، ذیل روایت اول بیان کردیم و سخنان دیگر از علماء ذیل این روایت میآوریم:
۱. صاحب جواهر: "ففی صحیح زرارة عن الباقر (علیهالسّلام) " اذا وضعت المیت فی القبر فقل بسم الله - الی ان قال: و اضرب بیدک علی منکبه الایمن، ثم قل یا فلان قل قد رضیت بالله ربا، وبالاسلام دینا، وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) رسولا، وبعلی (علیهالسّلام) اماما، وتسمی امام زمانه " الحدیث. وفی حسنة" وسم حتی امام زمانه".
۲.
آقارضا همدانی: "ومنها ان یلقنه الشهادتین والاقرار بالائمة (علیهماالسّلام) باسمائهم حتی امام زمانه (علیهالسّلام) بعد وضعه فی قبره قبل تشریح اللبن کما یدل علیه جملة من الاخبار• (منها) • صحیحة زرارة عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال قال اذا وضعت المیت فی لحده فقل بسم الله وفی سبیل الله وعلی ملة رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) واقرا ایة الکرسی واضرب یدک علی منکبه الایمن ثم قل یا فلان قل رضیت بالله ربا وبالاسلام دینا وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبیا وبعلی اماما وتسمی امام زمانه الحدیث".
روایت دیگر دستور به
تلقین میت است و یکی از مواد تلقین، اقرار به ولایت امیرمؤمنان (علیهالسّلام) است. این روایت در کتاب شریف
کافی با دو سند صحیح آمده است:
"مُحَمَّدُ
بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدِ
بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ
بْنِ سَعِیدٍ وَ مُحَمَّدِ
بْنِ خَالِدٍ جَمِیعاً عَنِ النَّضْرِ
بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ یَحْیَی
بْنِ عِمْرَانَ عَنْ هَارُونَ
بْنِ خَارِجَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ اِذَا سَلَلْتَ الْمَیِّتَ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اللَّهُمَّ اِلَی رَحْمَتِکَ لَا اِلَی عَذَابِکَ فَاِذَا وَضَعْتَهُ فِی اللَّحْدِ فَضَعْ یَدَکَ عَلَی اُذُنِهِ فَقُلِ اللَّهُ رَبُّکَ وَ الْاِسْلَامُ دِینُکَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ الْقُرْآنُ کِتَابُکَ وَ عَلِیٌّ اِمَامُک".
"امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی میت را در قبر نهادی، بگو: به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خدا به سوی رحمت تو میآید نه به سوی عذاب تو. هنگامی که میت را در لحد گذاشتی، دستت را بر گوشهای او بگذار و بگو: خداوند پروردگار تو، اسلام دین تو، حضرت محمد پیامبر تو، قرآن کتاب تو و علی امام تو است".
همانگونه که مشاهده میشود، این روایت را احمد
بن محمد
بن عیسی از دو طریق «
حسین بن سعید اهوازی و
محمد بن خالد برقی» در اصول کافی نقل کرده است: محمد
بن یحیی عن احمد
بن محمد
بن عیسی عن الحسین
بن سعید عن النضربن سوید عن یحیی
بن عمران عنهارون
بن خارجة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله...؛ محمد
بن یحیی عن احمد
بن محمد
بن عیسی عن محمد
بن خالد عن النضربن سوید عن یحیی
بن عمران عنهارون
بن خارجة عن ابی بصیر عن ابی عبدالله ع...و هردو طریق آن صحیح است.
۱.
محمد بن یحیی: نجاشی از علمای بزرگ رجال شیعه، در بار ایشان مینویسد: "محمد
بن یحیی ابو جعفر العطار القمی، شیخ اصحابنا فی زمانه، ثقة، عین، کثیر الحدیث؛ محمد
بن یحیی، ابو جعفر عطار اهل قم، بزرگ شیعه در زمان خودش، شخص مورد اعتماد، سید قوم و روایت کننده روایات فراوان بود".
۲. احمد
بن محمد
بن عیسی: نجاشی در باره ایشان میفرماید: "احمد
بن محمد
بن عیسی
بن عبدالله
بن سعد
بن مالک
بن الاحوص
بن السائب
بن مالک
بن عامر الاشعری. من بنی ذخران
بن عوف
بن الجماهر
بن الاشعر یکنی ابا جعفر، واول من سکن قم من آبائه سعد
بن مالک
بن الاحوص...وابو جعفر رحمه الله شیخ القمیین، ووجههم، وفقیههم؛ احمد
بن محمد
بن عیسی... بزرگ قمیون، سید آنها و فقیه آنها است".
شیخ طوسی نیز بعد از معرفی ایشان به اسم و نسب میفرماید: "وابو جعفر هذا شیخ قم ووجهها وفقیهها".
او در کتاب دیگرش میفرماید: "احمد
بن محمد
بن عیسی الاشعری القمی، ثقة، له کتب".
۳. حسین
بن سعید اهوازی: سخنان علمای رجال شیعه، در توثیق این شخص در روایت اول گذشت.
۴.
نضر بن سوید: شیخ طوسی در باره ایشان میفرماید: "النضر
بن سوید، له کتاب، وهو ثقة".
۵.
یحیی بن عمران: نجاشی درباره ایشان دو بار تعبیر «ثقة ثقة» را آورده است: "یحیی
بن عمران
بن علی
بن ابی شعبة الحلبی روی عن ابی عبدالله وابی الحسن علیهما السلام، ثقة ثقة، صحیح الحدیث".
۶.
هارون بن خارجة: نجاشی مینویسد: "هارون
بن خارجة کوفی، ثقةواخوه مراد".
۷. ابی بصیر: مراد از ابوبصیر در این روایت،
ابوبصیر اسدی است. نجاشی در باره ایشان مینویسد: "یحیی
بن القاسم ابو بصیر الاسدی، وقیل: ابو محمد، ثقة، وجیه؛... ابو محمد موثق ودارای وجاهت و منزلت است".
۸.
محمد بن خالد برقی: ایشان نیز از نظر علمای رجال شیعه، موثق هستند. شیخ طوسی در باره ایشان مینویسد: "(۵۳۹۱) ۴ - محمد
بن خالد البرقی، ثقة، هؤلاء من اصحاب ابی الحسن موسی علیه السلام".
مرحوم کلینی روایت صحیح دیگری از
امام کاظم (علیهالسّلام) نقل کرده است که در این روایت نیز امام دستور به تلقین شهادت بر ولایت امیرمؤمنان و ائمه (علیهمالسّلام) برای میت داده است:
"عَلِیُّ
بْنُ اِبْرَاهِیمَ عَنْ اَبِیهِ عَنِ ابْنِ اَبِی عُمَیْرٍ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ یَقْطِینٍ قَالَ سَمِعْتُ اَبَا الْحَسَنِ (علیهالسّلام) یَقُولُ لَا تَنْزِلْ فِی الْقَبْرِ وَ عَلَیْکَ الْعِمَامَةُ وَ الْقَلَنْسُوَةُ وَ لَا الْحِذَاءُ وَ لَا الطَّیْلَسَانُ وَ حُلَّ اَزْرَارَکَ وَ بِذَلِکَ سُنَّةُ رَسُولِ اللَّهِ صجَرَتْ وَ لْیَتَعَوَّذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ وَ لْیَقْرَاْ فَاتِحَةَ الْکِتَابِ وَ الْمُعَوِّذَتَیْنِ وَ قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ وَ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَ اِنْ قَدَرَ اَنْ یَحْسِرَ عَنْ خَدِّهِ وَ یُلْصِقَهُ بِالْاَرْضِ فَلْیَفْعَلْ وَ لْیَشْهَدْ وَ لْیَذْکُرْ مَا یَعْلَمُحَتَّی یَنْتَهِیَ اِلَی صَاحِبه".
"
علی بن یقطین میگوید: از امام کاظم (علیهالسّلام) شنیدم که میفرمود: وارد قبر نشو، در حالی که
عمامه و کلاه... داشته باشی، سنت رسول خدا این گونه بود. و باید به خداوند از شر شیطان رانده شده پناه ببری، و سورههای
فاتحه،
معوذتین،
توحید و آیة الکرسی را بخوان و اگر در توان بود روی او را برهنه کنی و به زمین بچسپانی این کار را بکن، و شهادتین را بر او تلقین کن و یادآوری کن آنچه را میدانی تا این که به صاحب او ختم شود".
محقق نراقی در کتاب «
مستند الشیعه» میفرماید: منظور از «مایعلم» در این روایت، اقرار کردن به ولایت ائمه طاهرین به صورت مفصل است: "والمراد ب " ما یعلم "الاقرار بالائمة مفصلا".
۱.
علی بن ابراهیم: علی
بن ابراهیم قمی از بزرگان علمای شیعه است. نجاشی ایشان را شخص موثق در روایت، مورد اطمینان در نقل روایت، مورد اعتماد و صحیح المذهب، معرفی کرده است: "علی
بن ابراهیم
بنهاشم ابو الحسن القمی، ثقة فی الحدیث، ثبت، معتمد، صحیح المذهب".
۲.
ابراهیم بنهاشم: ابراهیم
بنهاشم نیز از جمله افراد موثق است که در این سند قرار دارد. کلام جامع
حضرت آیتالله العظمی خوئی (قدساللهنفسهالزکیه) در شرح حال ابراهیم
بنهاشم این است:
"اقول: لا ینبغی الشکفی وثاقة ابراهیم
بنهاشم، ویدل علی ذلک عدة امور:
۱. انه روی عنه ابنه علی فی تفسیره کثیرا، وقد التزم فی اول کتابه بان ما یذکره فیه قد انتهی الیه بواسطة الثقات. وتقدم ذکر ذلک فی (المدخل) المقدمة الثالثة.
۲. ان السید ابن طاووس ادعی الاتفاق علی وثاقته، حیث قال عند ذکره روایة عن امالی الصدوق فی سندها ابراهیم
بنهاشم: " ورواة الحدیث ثقات بالاتفاق ". فلاح السائل: الفصل التاسع عشر، الصفحة ۱۵۸.
۳. انه اول من نشر حدیث الکوفیین بقم. والقمیون قد اعتمدوا علی روایاته، وفیهم من هو مستصعب فی امر الحدیث، فلو کان فیه شائبة الغمز لم یکن یتسالم علی اخذ الروایة عنه، وقبول قوله".
"من میگویم: شایسته نیست که در وثاقت ابراهیم
بنهاشم تردید شود، برای اثبات این مدعا چند دلیل دلالت دارد:
۱. علی
بن ابراهیم در تفسیر خود روایات زیادی از او نقل کرده است؛ در حالی که در اول کتاب خود ملتزم شده است که هر چه در این کتاب آورده، به واسطه افراد ثقه به او رسیده است. بحث این مطلب در کتاب المدخل مقدمه سوم گذشت.
۲.
سید بن طاووس ادعای اتفاق بر وثاقت او کرده است؛ چنانچه در ذکر روایتی که او در سندش ابراهیم
بنهاشم وجود دارد گفته: تمام روات آن به اتفاق علماء ثقه هستند.
۳. او نخستین کسی است که حدیث مردم کوفه را در قم انتشار داد و قمیها به روایات او اعتماد کردهاند. در میان قمیها کسانی بودند که در باره روایت سختگیر بودند، اگر در او احتمال اشکال وجود داشت، تمام قمیها بر گرفتن روایت از او و قبول روایاتش اتفاق نمیکردند".
در توضیح کلام آیتالله خوئی میگوییم: "قمیها در نقل روایت آن چنان
وسواس داشتند که اگر کسی در شهر مقدس
قم از راویان ضعیف روایت نقل میکرد، فوراً او را از شهر بیرون و به شهر دوری تبعید میکردند؛ چنانچه با
سهل بن زیاد و... چنین رفتاری داشتند. به عبارت دیگر نقل روایت از راوی ضعیف در میان محدثان شهر قم، جرم نابخشودنی به شمار میرفت.
ابراهیم بن هاشم، مؤسس این مکتب و نخستین انتشار دهنده حدیث در قم بوده است و شخصیتی مثل علی
بن ابراهیم فرزند برومند او بیش از شش هزار روایت از پدرش نقل کرده است. بنابراین، ابراهیم
بن هاشم توثیق صریح دارد و دست کم شخصیتی مثل سید
بن طاووس ادعای اتفاق تمام علما بر وثاقت او را کرده است.
۳.
محمد بن ابیعمیر: نجاشی در باره ایشان آورده است: "محمد
بن ابی عمیر زیاد
بن عیسی ابو احمد الازدی...، جلیل القدر عظیم المنزلة فینا وعند المخالفین؛ محمد
بن ابی عمیر... یک شخصیت جلیل القدر و بزرگ منزلت در نزد ما و اهل سنت است".
شیخ طوسی به وثاقت ایشان تصریح کرده و میگوید: "محمد
بن ابی عمیر، یکنی ابا احمد، من موالی الازد، واسم ابی عمیر زیاد، وکان من اوثق الناس عند الخاصة والعامة، وانسکهم نسکا، واورعهم واعبدهم؛ محمد
بن ابیعمیر... از موثقترین مردم در نزد شیعه و اهل سنت، از نظر عبادت از همه عابدتر و از نظر تعبد از همه پرهیزگارتر بود".
شیخ در کتاب رجالش مینویسد: "محمد
بن ابی عمیر، یکنی ابا احمد، واسم ابی عمیر زیاد، مولی الازد، ثقة".
۴. علی
بن یقطین: شیخ طوسی در فهرست ایشان را این گونه معرفی کرده است: "علی
بن یقطین رضی الله عنه، ثقة، جلیل القدر، له منزلة عظیمة عند ابی الحسن موسیعلیه السلام، عظیم المکان فی الطائفة؛ علی
بن یقطین که رضوان خدا بر او باد، شخص موثق، جلیل القدر، و نزد امام کاظم (علیهالسّلام) دارای جایگاه بزرگ و در نزد شیعیان نیز جایگاه بزرگی داشت".
در روایت دیگر که آن را محمد
بن عجلان از
امام صادق (علیهالسّلام) نقل کرده، دستور تلقین را بیان کرده و از جمله میفرماید: باید آنچه را میدانی یکی پس از دیگری تلقین کن: "ویذکر له ما یعلم واحدا واحدا".
همانگونه که در روایت قبل بیان شد، مراد از این جمله، بیان نام ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) است:
"(۹۰۹) ۷۷ واخبرنی احمد
بن عبدون عن علی
بن محمد
بن الزبیر القرشی عن علی
بن الحسن
بن فضال عن ایوب
بن نوح عن محمد
بن سنان عن محمد
بن عجلان قال: سمعت صادقا یصدق علی الله یعنی ابا عبدالله (علیهالسّلام) قال: اذا جئت بالمیت الی قبره فلا تفدحه بقبره ولکن ضعه دون قبره بذراعین او ثلاثة اذرع ودعه حتی یتاهب للقبر ولا تفدحه به، فاذا ادخلته الی قبره فلیکن اولی الناس به عند راسه ولیحسر عن خده ویلصق خده بالارض ولیذکر اسم الله ولیتعوذ من الشیطان ولیقرا فاتحة الکتاب وقل هو الله احد والمعوذتین وآیة الکرسیثم لیقل ما یعلم ویسمعه تلقینه شهادة ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ویذکر له ما یعلم واحدا واحدا".
این روایت نیز در باره تلقین میت است که شیخ صدوق آن را با این متن نقل کرده است:
"۵۰۰- وَ قَدْ رَوَی سَالِمُ
بْنُ مُکْرَمٍ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) اَنَّهُ قَالَ: یُجْعَلُ لَهُ وِسَادَةٌ مِنْ تُرَابٍ وَ یُجْعَلُ خَلْفَ ظَهْرِهِ مَدَرَةٌ لِئَلَّا یَسْتَلْقِیَ وَ یُحَلُّ عُقَدُ کَفَنِهِ کُلُّهَا وَ یُکْشَفُ عَنْ وَجْهِهِ ثُمَّ یُدْعَی لَهُ وَ یُقَالُ اللَّهُمَّ عَبْدُکَ وَ ابْنُ عَبْدِکَ وَ ابْنُ اَمَتِکَ نَزَلَ بِکَ وَ اَنْتَ خَیْرُ مَنْزُولٍ بِهِ اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ فِی قَبْرِهِ وَ لَقِّنْهُ حُجَّتَهُ وَ اَلْحِقْهُ بِنَبِیِّهِ وَ قِهِ شَرَّ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ- ثُمَّ تُدْخِلُ یَدَکَ الْیُمْنَی تَحْتَ مَنْکِبِهِ الْاَیْمَنِ وَ تَضَعُ یَدَکَ الْیُسْرَی عَلَی مَنْکِبِهِ الْاَیْسَرِ وَ تُحَرِّکُهُ تَحْرِیکاً شَدِیداً وَ تَقُولُیَا فُلَانَ
بْنَ فُلَانٍ اللَّهُ رَبُّکَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ الْاِسْلَامُ دِینُکَ وَ عَلِیٌّ وَلِیُّکَ وَ اِمَامُکَ وَ تُسَمِّی الْاَئِمَّةَ ع- وَاحِداً وَاحِداًاِلَی آخِرِهِمْ اَئِمَّتُکَ اَئِمَّةُ هُدًی اَبْرَارٌ ثُمَّ تُعِیدُ عَلَیْهِ التَّلْقِینَ مَرَّةً اُخْرَی".
"به روایت سالم
بن مکرم، امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: برای میت بالشی از خاک میسازند و بر پشت سر او کلوخی میگذارند تا بر پشت نیفتد. و بندهای کفن را میگشایند و پرده از صورت او بر میدارند؛ پس این دعا را میخوانند: خداوندا بنده تو و فرزنده بنده و کنیز زاده تو بر تو وارد شده است و شما نسبت به او بهترین وارد شده هستی. خداوندا قبرش را فراخ گردان و چون منکر و نکیر از او سؤال کنند، اعتقادات حسنه را به او تلقین کن و او را با پیغمبرش محشور کن و او را از عذاب منکر و نکیر نگه دار. پس دست راست خود را داخل میکنی در زیر دوش راست او که برزمین است و دست چپ خود را بر دوش چپ او میگذاری و او را به شدت حرکت میدهی و اسم او و پدرش را میگویی. بعد بگو: خداوند عالمیان پروردگار تو و محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیغمبر تو و اسلام دین تو و علی صاحب ولایت و امام تو است، همین طور ائمه را پس از هر یک نام میبری و بگو: آنها امامان تو و پیشوایانیاند که ترا به راه خیر هدایت کردهاند؛ پس اعاده میکنی تلقین را بر او مرتبه دیگر...".
در این روایت نیز آمده است که اسامی ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را به میت باید تلقین کرد:
"(۱۴۹۲) ۱۳۷ احمد
بن محمد عن الحسن
بن محبوب عن محمد
بن سنان عن اسحاق
بن عمار قال: سمعت ابا عبدالله (علیهالسّلام) یقول: اذا نزلت فی قبر فقل (بسم الله وبالله وعلی ملة رسول الله صلی الله علیه وآله) ثم تسل المیت سلا فاذا وضعته فی قبره فحل عقدته وقل (اللهم یا رب عبدک وابن عبدک نزل بک وانت خیر منزول به اللهم ان کان محسنا فزد فی احسانه وان کان مسیئا فتجاوز عنه والحقه بنبیه محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصالح شیعته واهدنا وایاه الی صراط مستقیم اللهم عفوک عفوک) ثم تضع یدک الیسری علی عضده الایسر وتحرکه تحریکا شدیدا ثم تقول (یا فلان
بن فلان اذا سئلت فقل الله ربی ومحمد نبی والاسلام دینی والقرآن کتابی وعلی امامی) حتی تستوفی الائمة...".
"اسحاق
بن عمار میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی میت را در قبر وارد کردی، بگو: به نام خدا و به یاد خدا و بر دین رسول خدا، آنگاه آرام آرام آن را وارد میکنی. پس زمانی که میت را در قبر گذاشتی بندهای کفنش را باز کن و بگو: خدایاای پروردگار، بنده تو و فرزند بنده است بر تو وارد شد و تو بهترین میزبانی هستی که بر تور وارد میشوند. خدایا اگر او نیکوکار است در نیکیاش بیافزا و اگر گنهکار است از گناهش درگذر و او را به پیامبرت و شیعیان صالح ملحق کن ما و او را به سوی راه مستقیم هدایت فرما، خدایا آمرزشت را شامل او کن. سپس دست راست خود را بر بازوی راستش بگذار و به شدت تکان بده و بگو: ای فلانی فرزند فلانی! وقتی مورد سؤال قرار گرفتی، بگو: خداوند پروردگارم، و محمد پیامبر، اسلام دینم، قرآن کتابم، و علی امام من است؛ تا این که همه ائمه را نام میبری...".
در این روایت نیز تصریح شده است که پس از ذکر شهادتین، شهادت به ولایت ائمه طاهرین نیز تلقین شود:
"مُحَمَّدُ
بْنُ یَحْیَی عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ اِسْمَاعِیلَ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ الْحَکَمِ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ سِنَانٍ عَنْ مَحْفُوظٍ الْاِسْکَافِ عَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) قَالَ اِذَا اَرَدْتَ اَنْ تَدْفِنَ الْمَیِّتَ فَلْیَکُنْ اَعْقَلُ مَنْ یَنْزِلُ فِی قَبْرِهِ عِنْدَ رَاْسِهِ وَ لْیَکْشِفْ خَدَّهُ الْاَیْمَنَ حَتَّی یُفْضِیَ بِهِ اِلَی الْاَرْضِ وَ یُدْنِی فَمَهُ اِلَی سَمْعِهِ وَ یَقُولُ اسْمَعْ افْهَمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍاللَّهُ رَبُّکَ وَ مُحَمَّدٌ نَبِیُّکَ وَ الْاِسْلَامُ دِینُکَ وَ فُلَانٌ اِمَامُکَاسْمَعْ وَ افْهَمْ وَ اَعِدْهَا عَلَیْهِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ هَذَا التَّلْقِینَ".
"امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی خواستی میتی را دفن کنی، عاقلترین و معتقدترین شخص در قبرش وارد شود و گونه راستش را برهنه کنید تا این که به زمین قرار بگیرد، شخصی که تلقین میکند دهان خود را به گوش او نزدیک کند و سه مرتبه بگوید: بشنو و بدان که خداوند پروردگار تو، محمد پیامبر تو، اسلام دین تو و فلانی امام تو است. سه مرتبه این تلقین را بر او اعاده کن".
در روایت دیگر آمده است، هنگامی که
فاطمه بنت اسد، مادر بزرگوار امیرمؤمنان (علیهالسّلام) از دنیا رحلت کردند، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به ایشان تلقین نمود که در جواب فرشتگان بگوید:
"وابنی امامی و ولیی؛ فرزندم امام و ولی من است". این روایت را
شیخ صدوق با این متن آورده است: "حَدَّثَنَا جَعْفَرُ
بْنُ مُحَمَّدِ
بْنِ مَسْرُورٍ رِضْوَانُ اللَّهِ عَلَیْهِ قَالَ حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ
بْنُ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ جَعْفَرِ
بْنِ جَامِعٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ اَبِیهِ قَالَ حَدَّثَنَا اَحْمَدُ
بْنُ اَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِیُّ عَنْ اَبِیهِ مُحَمَّدِ
بْنِ خَالِدٍ عَنْ خَلَفِ
بْنِ حَمَّادٍ الْاَسَدِیِّ عَنْ اَبِی الْحَسَنِ الْعَبْدِیِّ عَنِ الْاَعْمَشِ عَنْ عَبَایَةَ
بْنِ رِبْعِیٍّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ اَقْبَلَ عَلِیُّ
بْنُ اَبِی طَالِبٍ (علیهالسّلام) ذَاتَ یَوْمٍ اِلَی النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بَاکِیاً وَ هُوَ یَقُولُ اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَهْ یَا عَلِیُّ فَقَالَ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) یَا رَسُولَ اللَّهِ مَاتَتْ اُمِّی فَاطِمَةُ بِنْتُ اَسَدٍ قَالَ فَبَکَی النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ثُمَّ قَالَ رَحِمَ اللَّهُ اُمَّکَ یَا عَلِیُّ اَمَا اِنَّهَا اِنْ کَانَتْ لَکَ اُمّاً فَقَدْ کَانَتْ لِی اُمّاً خُذْ عِمَامَتِی هَذِهِ وَ خُذْ ثَوْبَیَّ هَذَیْنِ فَکَفِّنْهَا فِیهِمَا وَ مُرِ النِّسَاءَ فَلْیُحْسِنَّ غُسْلَهَا وَ لَا
تُخْرِجْهَا حَتَّی اَجِی ءَ فَاَلِیَ اَمْرَهَا قَالَ وَ اَقْبَلَ النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بَعْدَ سَاعَةٍ وَ
اُخْرِجَتْ فَاطِمَةُ اُمُّ عَلِیٍّ (علیهالسّلام) فَصَلَّی عَلَیْهَا النَّبِیُّ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) صَلَاةً لَمْ یُصَلِّ عَلَی اَحَدٍ قَبْلَهَا مِثْلَ تِلْکَ الصَّلَاةِ ثُمَّ کَبَّرَ عَلَیْهَا اَرْبَعِینَ تَکْبِیرَةً ثُمَّ دَخَلَ اِلَی الْقَبْرِ فَتَمَدَّدَ فِیهِ فَلَمْ یُسْمَعْ لَهُ اَنِینٌ وَ لَا حَرَکَةٌ ثُمَّ قَالَ یَا عَلِیُّ ادْخُلْ یَا حَسَنُ ادْخُلْ فَدَخَلَ الْقَبْرَ فَلَمَّا فَرَغَ مِمَّا احْتَاجَ اِلَیْهِ قَالَ لَهُ یَا عَلِیُّ
اخْرُجْ یَا حَسَنُ
اخْرُجْ فَخَرَجَا ثُمَّ زَحَفَ النَّبِیُّ صحَتَّی صَارَ عِنْدَ رَاْسِهَا ثُمَّ قَالَ یَا فَاطِمَةُ اَنَا مُحَمَّدٌ سَیِّدُ وُلْدِ آدَمَ وَ لَا فَخْرَ فَاِنْ اَتَاکِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَسَاَلَاکِ مَنْ رَبُّکِفَقُولِی اللَّهُ رَبِّی وَ مُحَمَّدٌ نَبِیِّی وَ الْاِسْلَامُ دِینِی وَ الْقُرْآنُ کِتَابِی وَ ابْنِی اِمَامِی وَ وَلِیِّیثُمَّ قَالَ اللَّهُمَّ ثَبِّتْ فَاطِمَةَ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ ثُمَّ
خَرَجَ مِنْ قَبْرِهَا وَ حَثَا عَلَیْهَا حَثَیَاتٍ ثُمَّ ضَرَبَ بِیَدِهِ الْیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَی فَنَفَضَهُمَا ثُمَّ قَالَ وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَقَدْ سَمِعَتْ فَاطِمَةُ تَصْفِیقَ یَمِینِی عَلَی شِمَالِی...".
"یک روز علی
بن ابیطالب در حال گریه نزد رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفت: "اِنَّا لِلَّهِ وَ اِنَّا اِلَیْهِ راجِعُونَ"، رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به او فرمود: ای علی چرا گریه میکنی؟ عرض کرد یا رسول اللَّه مادرم فاطمه بنت اسد از دنیا رفت. پیغمبر گریست و فرمود: اگر مادر تو بود، مادر من هم بود این عمامه مرا با این پیراهنم برگیر و او را در آن کفن کن و به زنها بگو خوب غسلش بدهند و بیرونش نبر تا من بیایم که کار او با من است. پیغمبر پس از ساعتی آمد و بر او نمازی خواند که بر دیگری نخوانده بود مانند آن را و چهل تکبیر بر او گفت و در قبر او دراز خوابید بیناله و حرکت و علی و حسن (علیهالسّلام) را با خود وارد قبر کرد و چون از کار خود فارغ شد به علی و حسن فرمود از قبر بیرون شدند و خود را بالین فاطمه کشانید تا بالای سرش رسید و فرمود: ای فاطمه من محمد سید اولاد آدمم و بر خود نبالم اگر منکر و نکیر آمدند و از تو پرسیدند پروردگارت کیست؟ بگو خدا پروردگار من است و محمد پیغمبر من است و اسلام دین من است و قرآن کتاب من و پسرم امام و ولی من. سپس فرمود خدایا فاطمه را به قول حق ثابت قدم دار و از قبر او بیرون آمد و چند مشت خاک روی آن پاشید و دو دست بر هم زد و آن را تکانید و فرمود به آن که جان محمد به دست او است فاطمه دست بر هم زدنم را شنید...".
دستهای دیگری از روایات، بیان میکند که باید بعد از این که میت به خاک سپرده شد، برای بار سوم اصول اعتقادی یک مسلمان و از جمله ولایت ائمه اهل بیت (علیهمالسّلام) را به وی تلقین نمود.
"۱۱ - محمد
بن یحیی، عن بعض اصحابنا، عن احمد
بن محمد
بن ابی نصر، عن اسماعیل قال: حدثنی ابو الحسن الدلال، عن یحیی
بن عبدالله قال: سمعت ابا عبدالله (علیهالسّلام) یقول: مَا عَلَی اَهْلِ الْمَیِّتِ مِنْکُمْ اَنْ یَدْرَءُوا عَنْ مَیِّتِهِمْ لِقَاءَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ اِذَا اُفْرِدَ الْمَیِّتُ فَلْیَتَخَلَّفْ عِنْدَهُ اَوْلَی النَّاسِ بِهِ فَیَضَعَ فَاهُ عَلَی رَاْسِهِ ثُمَّ یُنَادِیَ بِاَعْلَی صَوْتِهِ- یَا فُلَانَ
بْنَ فُلَانٍ اَوْ یَا فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فَارَقْنَاکَ عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَ وَ اَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَ وَ اَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ اَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ فَاِذَا قَالَ ذَلِکَ قَالَ مُنْکَرٌ لِنَکِیرٍ انْصَرِفْ بِنَا عَنْ هَذَا فَقَدْ لُقِّنَ بِهَا حُجَّتَه".
"از یحیی
بن عبداللَّه روایت شده که گفت: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیده که میفرمود: بر خانواده کسی که فوت میکند چه مانعی است که دیدار منکر و نکیر را از میّت خود دفع کنند؟ گفتم: چکار کنیم؟ آن حضرت فرمود: هنگامی که میّت تنها شد و همه رفتند باید کسی که از دیگران به میّت نزدیکتر است نزد او بماند و دهانش را نزدیک سر میّت برده و با بلندترین صدای خود آواز کند: ای فلان فرزند فلانی- و نام او و پدرش را بگوید چه مرد باشد و چه زن- و بعد از گفتن نام او این تلقین را با صدای بلند بگوید: ای فلانی آیا بر آن اعتقادات که وقتی از تو جدا میشدیم داشتی، هنوز هم باقی هستی، بر آن اعتقاد که عبارت بود از گواهی بر اینکه هیچ معبود نیست جز اللَّه که
واجب الوجود و جامع جمیع صفات کمالیه و واحد من جمیع الوجوه است و در خداوندی و یگانگی او را شریک نیست و شهادت بر اینکه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنده و فرستاده اوست و بهترین و برترین پیامبرانست، و شهادت بر اینکه علی (علیهالسّلام) امیر و فرمانروای مؤمنان است و برترین و بزرگوارترین اوصیاء و جانشینان پیغمبران است و نیز اینکه آنچه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده فرموده حقّ است و اینکه مردن با همه آن خصوصیّات که آن حضرت فرمود و قرآن از آن خبر داده جملگی حقّ میباشد و بر انگیخته شدن در
روز رستاخیز و زنده شدن دوباره در قیامت حق است، و روز جزا که قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و احادیث، از آن خبر دادهاند خواهد آمد و هیچ تردید و شکّی در آن نیست و اینکه خداوند آنان را که در گورها هستند برخواهد انگیخت و دوباره زنده خواهد ساخت و به اعمال آنان رسیدگی نموده و جزای متناسب خواهد داد. و چون این تلقین را بگوید منکر به نکیر گوید: از این شخص که حجّت او را بوی تلقین کردند بیا تا باز گردیم، دیگر ما را با او کاری نیست".
این روایت نیز با همان مضمون روایت قبلی از طریق
جابر بن یزید جعفی از امام باقر (علیهالسّلام) نقل شده است:
"(۱۴۹۶) ۱۴۱ عنه عن سعد
بن عبدالله عن محمد
بن الحسین واحمد ابن الحسن
بن علی
بن فضال عن ابیه عن علی
بن عقبة وذبیان
بن حکیم عن موسی ابن اکیل عن عمرو
بن شمر عن جابر
بن یزید عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: ما علی احدکم اذا دفن میته وسوی علیه وانصرف عن قبره ان یتخلف عنده ثم یقول: یا فلان
بن فلان اانت علی العهد الذی عهدناک به من شهادة ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآلهوان علیا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) امامک وفلان وفلان) حتی یاتی علی آخرهم فانه اذا فعل ذلک قال: احد الملکین لصاحبه قد کفینا الوصول الیهومسالتنا ایاه فانه قد لقن فینصرفان عنه، ولا یدخلان علیه".
یک دسته از روایات، سؤال از ولایت و محبت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را در قبر برای ما گزارش کرده است:
شیخ طوسی (رحمةاللهعلیه) در کتاب «تهذیب الاحکام» با سند صحیح از
امام باقر (علیهالسّلام) روایتی نقل کرده است که خلاصهاش این است که وقتی میت را در
لحد گذاشتید، عقائدش را به او تلقین کنید و از جمله ولایت علی و ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) را تلقین کنید:
"۱۳۵- الْحُسَیْنُ
بْنُ سَعِیدٍ عَنْ حَمَّادِ
بْنِ عِیسَی عَنْ حَرِیزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ اَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ قَالَ: اِذَا وَضَعْتَ الْمَیِّتَ فِی لَحْدِهِ فَقُلْ- بِسْمِ اللَّهِ وَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ عَلَی مِلَّةِ رَسُولِ اللَّهِ ص وَاقْرَاْ آیَةَ الْکُرْسِیِّ وَاضْرِبْ بِیَدِکَ عَلَی مَنْکِبِهِ الْاَیْمَنِ ثُمَّ قُلْ یَا فُلَانُ قُلْ رَضِیتُ بِاللَّهِ رَبّاً وَبِالْاِسْلَامِ دِیناً وَبِمُحَمَّدٍ رَسُولًاوَبِعَلِیٍ اِمَاماًوَیُسَمَّی اِمَامُ زَمَانِهِ فَاِذَا حُثِیَ عَلَیْهِ التُّرَابُ وَسُوِّیَ قَبْرُهُ فَضَعْ کَفَّکَ عَلَی قَبْرِهِ عِنْدَ رَاْسِهِ وَفَرِّجْ اَصَابِعَکَ وَاغْمِزْ کَفَّکَ عَلَیْهِ بَعْدَ مَا یُنْضَحُ بِالْمَاءِ".
"امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: وقتی میت را در لحد قبرش نهادی، بگو: به نام خدا و به یاد خدا و در راه خدا و بر دین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ، آیة الکرسی را بخوان و با دست خود بر شانه راستش بزن پس از آن بگو: ای فلانی بگو: راضی هستم که خداوند پروردگار من است واسلام دین من و محمد پیامبر و علی امام من است، و امام زمان خودت را نام میبری".
در روایتی دیگر، آمده است که: در قبر امام زمان خود را نام ببر:
"۲ - وعنه، عن ابیه، عن حماد، عن حریز، عن زرارة قال: اذا وضعت المیت فی لحده قرات آیة الکرسی، واضرب یدک علی منکبه الایمن ثم قل: یا فلانقلرضیت بالله ربا، وبالاسلام دینا، وبمحمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نبیا، وبعلی اماما، وسم حتی امام زمانه".
در روایتی از امام صادق (علیهالسّلام) یک مقایسه بین میت مؤمن و
کافر انجام داده است و در ابتدای روایت میفرماید:
"وقتی
مؤمن از دنیا میرود فرشتگان از
دین و
پیامبر از او سؤال میکنند و میت مؤمن پس از این که به سؤال از ولایت ائمه طاهرین، پاسخ میدهد، منادی از آسمان ندا میدهد، بنده من راست گفت، وسایل خانه قبرش از
بهشت فراهم کنید: فَیَقُولَانِ وَ مَنْ اِمَامُکَ فَیَقُولُ فُلَانٌ قَالَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِ".
جالب این است که از میت کافر علاوه بر
توحید و
نبوت، از
امامت نیز سؤال میشود؛ اما هنگامی که او نمیتواند پاسخ دهد، ندا میرسد که قبرش را مملو از آتش کنید، و دری از آنجا به سوی
جهنم باز خواهد شد:
"مُحَمَّدُ
بْنُ یَحْیَی عَنْ اَحْمَدَ
بْنِ مُحَمَّدِ
بْنِ عِیسَی عَنِ الْحُسَیْنِ
بْنِ سَعِیدٍ عَنِ الْقَاسِمِ
بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ
بْنِ اَبِی حَمْزَةَ عَنْ اَبِی بَصِیرٍعَنْ اَبِی عَبْدِ اللَّهِعلیه السلام قَالَ اِنَّ الْمُؤْمِنَ اِذَا
اُخْرِجَ مِنْ بَیْتِهِ شَیَّعَتْهُ الْمَلَائِکَةُ اِلَی قَبْرِهِ یَزْدَحِمُونَ عَلَیْهِ حَتَّی اِذَا انْتَهَی بِهِ اِلَی قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْاَرْضُ مَرْحَباً بِکَ وَ اَهْلًا اَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ اُحِبُّ اَنْ یَمْشِیَ عَلَیَّ مِثْلُکَ لَتَرَیَنَّ مَا اَصْنَعُ بِکَ فَتَوَسَّعُ لَهُ مَدَّ بَصَرِهِ وَ یَدْخُلُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِمَلَکَا الْقَبْرِوَ هُمَا قَعِیدَا الْقَبْرِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَیُلْقِیَانِ فِیهِ الرُّوحَ اِلَی حَقْوَیْهِ فَیُقْعِدَانِهِ وَ یَسْاَلَانِهِ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ فَیَقُولُ اللَّهُ فَیَقُولَانِ مَا دِینُکَ فَیَقُولُ الْاِسْلَامُ فَیَقُولَانِ وَ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ مُحَمَّدٌ صلی الله علیه وآلهفَیَقُولَانِ وَ مَنْ اِمَامُکَ فَیَقُولُ فُلَانٌ قَالَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ صَدَقَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ مِنَ الْجَنَّةِوَ افْتَحُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ بَاباً اِلَی الْجَنَّةِ وَ اَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ الْجَنَّةِ حَتَّی یَاْتِیَنَا وَ مَا عِنْدَنَا خَیْرٌ لَهُ ثُمَّ یُقَالُ لَهُ نَمْ نَوْمَةَ عَرُوسٍ نَمْ نَوْمَةً لَا حُلُمَ فِیهَا قَالَ وَ اِنْ کَانَ کَافِراً
خَرَجَتِ الْمَلَائِکَةُ تُشَیِّعُهُ اِلَی قَبْرِهِ تَلْعَنُونَهُ حَتَّی اِذَا انْتَهَی بِهِ اِلَی قَبْرِهِ قَالَتْ لَهُ الْاَرْضُ لَا مَرْحَباً بِکَ وَ لَا اَهْلًا اَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ کُنْتُ اُبْغِضُ اَنْ یَمْشِیَ عَلَیَّ مِثْلُکَ لَا جَرَمَ لَتَرَیَنَّ مَا اَصْنَعُ بِکَ الْیَوْمَ فَتَضِیقُ عَلَیْهِ حَتَّی تَلْتَقِیَ جَوَانِحُهُ قَالَ ثُمَّ یَدْخُلُ عَلَیْهِ مَلَکَا الْقَبْرِ وَ هُمَا قَعِیدَا الْقَبْرِ مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ قَالَ اَبُو بَصِیرٍ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَدْخُلَانِ عَلَی الْمُؤْمِنِ وَ الْکَافِرِ فِی صُورَةٍ وَاحِدَةٍ فَقَالَ لَا قَالَ فَیُقْعِدَانِهِ وَ یُلْقِیَانِ فِیهِ الرُّوحَ اِلَی حَقْوَیْهِ فَیَقُولَانِ لَهُ مَنْ رَبُّکَ فَیَتَلَجْلَجُ وَ یَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَیَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَیْتَ وَ یَقُولَانِ لَهُ مَا دِینُکَ فَیَتَلَجْلَجُ فَیَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَیْتَ وَ یَقُولَانِ لَهُ مَنْ نَبِیُّکَ فَیَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ فَیَقُولَانِ لَهُ لَا دَرَیْتَوَ یُسْاَلُ عَنْ اِمَامِ زَمَانِهِقَالَ فَیُنَادِی مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ کَذَبَ عَبْدِی افْرُشُوا لَهُ فِی قَبْرِهِ مِنَ النَّارِ وَ اَلْبِسُوهُ مِنْ ثِیَابِ النَّارِ وَ افْتَحُوا لَهُ بَاباً اِلَی النَّارِ حَتَّی یَاْتِیَنَا وَ مَا عِنْدَنَا شَرٌّ لَهُ فَیَضْرِبَانِهِ بِمِرْزَبَةٍ ثَلَاثَ ضَرَبَاتٍ لَیْسَ مِنْهَا ضَرْبَةٌ اِلَّا یَتَطَایَرُ قَبْرُهُ نَاراً لَوْ ضُرِبَ بِتِلْکَ الْمِرْزَبَةِ جِبَالُ تِهَامَةَ لَکَانَتْ رَمِیماً وَ قَالَ اَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسّلام) وَ یُسَلِّطُ اللَّهُ عَلَیْهِ فِی قَبْرِهِ الْحَیَّاتِ تَنْهَشُهُ نَهْشاً وَ الشَّیْطَانَ یَغُمُّهُ غَمّاً قَالَ وَ یَسْمَعُ عَذَابَهُ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ اِلَّا الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ قَالَ وَ اِنَّهُ لَیَسْمَعُ خَفْقَ نِعَالِهِمْ وَ نَقْضَ اَیْدِیهِمْ وَ هُوَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ وَ یُضِلُّ اللَّهُ الظَّالِمِینَ وَ یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ ".
این روایت را
محمد بن الحسن صفار این گونه نقل کرده است:
"حَدَّثَنَا الْحُسَیْنُ
بْنُ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّی
بْنِ مُحَمَّدٍ قَالَ حَدَّثَنِی اَبُو الْفَضْلِ الْمَدَائِنِیِّ عَنْ اَبِی مَرْیَمَ الْاَنْصَارِیِّ (عبد الغفار
بن القاسم) عَنْ مِنْهَالِ
بْنِ عَمْرٍو عَنْ رَزِینِ (زر)
بْنِ حُبَیْشٍ قَالَ سَمِعْتُ عَلِیّاً (علیهالسّلام) یَقُولُ اِنَّ الْعَبْدَ اِذَا دَخَلَ حُفْرَتَهُ اَتَاهُ مَلَکَانِ اسْمُهُمَا مُنْکَرٌ وَ نَکِیرٌ فَاَوَّلُمَنْ یَسْاَلَانِهِ عَنْ رَبِّهِ ثُمَّ عَنْ نَبِیِّهِ ثُمَّ عَنْ وَلِیِّهِ فَاِنْ اَجَابَ نَجَا وَ اِنْ عَجَزَ عَذَّبَاهُفَقَالَ لَهُ رَجُلٌ (مَا) لِمَنْ عَرَفَ رَبَّهُ وَ نَبِیَّهُ وَ لَمْ یَعْرِفْ وَلِیَّهُ فَقَالَ مُذَبْذَبٌلا اِلی هؤُلاءِ وَ لا اِلی هؤُلاءِ وَ مَنْ یُضْلِلِ اللَّهُ فَلَنْ تَجِدَ لَهُ سَبِیلًاذَلِکَ لَا سَبِیلَ لَهُ وَ قَدْ قِیلَ لِلنَّبِیِّ صلی الله مَنِ الْوَلِیُّ یَا نَبِیَّ اللَّهِ قَالَ وَلِیُّکُمْ فِی هَذَا الزَّمَانِ عَلِیٌّ (علیهالسّلام) مِنْ بَعْدِهِ وَصِیُّهُ وَ لِکُلِّ زَمَانٍ عَالِمٌ یَحْتَجُّ اللَّهُ بِهِ لِئَلَّا یَکُونَ...".
"زر
بن حبیش میگوید: از علی (علیهالسّلام) شندیم که فرمود: وقتی بنده را وارد قبر میکنند، دو فرشتهای که اسم شان منکر و نکیر است میآیند. اولین سؤال از او در باره پروردگار، پیامبر و ولی میت است. اگر میت جواب دهد نجات مییابد و اگر از پاسخ دادن عاجز شد، او را عذاب میکنند. مردی به حضرت عرض کرد: عاقبت کسی که خدا و پیامبرش را شناخته اما ولیش را نشناخته چیست؟ فرمود: او سست عقیده است که نه به این طرف است نه به آن طرف و کسی را که خدا گمراه سازد راهی برای نجاتش نیست. این شخص راهی برای نجات ندارد. برای رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گفته شد: ای رسول خدا ولی کیست؟ فرمود: ولی شما در این زمان علی است و بعد از ایشان وصی او است و برای هر زمان عالمی است که خداوند توسط او احتجاج میکند تا مردم علیه خدا احتجاج نکنند".
در روایت دیگری از امام باقر (علیهالسّلام) آمده است که در عالم قبر درباره ولایت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) از میت مؤمن و کافر سؤال میشود:
"۴۷۲۰ - ۸ عِدَّةٌ مِنْ اَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ
بْنِ زِیَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ
بْنِ الْحَسَنِ
بْنِ شَمُّونٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ
بْنِ الْقَاسِمِ عَنْ اَبِی بَکْرٍ الْحَضْرَمِیِّ قَالَ قُلْتُ لِاَبِی جَعْفَرٍ (علیهالسّلام) اَصْلَحَکَ اللَّهُ مَنِ الْمَسْئُولُونَ فِی قُبُورِهِمْ قَالَ مَنْ مَحَضَ الْاِیمَانَ وَ مَنْ مَحَضَ الْکُفْرَ قَالَ قُلْتُ فَبَقِیَّةُ هَذَا الْخَلْقِ قَالَ یُلْهَی وَ اللَّهِ عَنْهُمْ مَا یُعْبَاُ بِهِمْ قَالَقُلْتُ وَ عَمَّ یُسْاَلُونَ قَالَ عَنِ الْحُجَّةِ الْقَائِمَةِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ فَیُقَالُ لِلْمُؤْمِنِ مَا تَقُولُ فِی فُلَانِ
بْنِ فُلَانٍ فَیَقُولُ ذَاکَ اِمَامِیفَیُقَالُ نَمْ اَنَامَ اللَّهُ عَیْنَکَ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ الْجَنَّةِ فَمَا یَزَالُ یُتْحِفُهُ مِنْ رَوْحِهَا اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ یُقَالُ لِلْکَافِرِ مَا تَقُولُ فِی فُلَانِ
بْنِ فُلَانٍ قَالَ فَیَقُولُ قَدْ سَمِعْتُ بِهِ وَ مَا اَدْرِی مَا هُوَ فَیُقَالُ لَهُ لَا دَرَیْتَ قَالَ وَ یُفْتَحُ لَهُ بَابٌ مِنَ النَّارِ فَلَا یَزَالُ یُتْحِفُهُ مِنْ حَرِّهَا اِلَی یَوْمِ الْقِیَامَة".
"ابوبکر حضرمی میگوید: به امام باقر (علیهالسّلام) عرض کردم: خداوند امر تو را اصلاح کند؛ (مشکلاتت را برطرف کند) از چه کسانی در قبر سؤال میشود؟ فرمود: از مؤمنان و کافران خالص. عرض کردم از بقیه مخلوقات چطور؟ فرمود: به خدا سوگند آنها رها میشوند و به آنها اعتنا نمیشود (یعنی آنها بدون سؤال به جایگاه شان فرستاده میشوند). عرض کردم: از چه چیزی سؤال میشود؟ فرمود: از کسی که در میان شما دین را بر پا داشته است. پس برای مؤمن گفته میشود: در باره فلان و فلان چه میگویی؟ میگوید: او امام من است. برایش گفته میشود: راحت بخواب، خداوند چشمانت را راحت نگهدارد. برای او دری از بهشت باز میشود و پیوسته تا روز قیامت از بوی خوش بهشت به او میرسد. برای کافر گفته میشود: در باره فلان و فلان چه میگویی؟ او میگوید: من در باره او سخن شندیم ولی او را نشناختم که چه کسی است. به او گفته میشود: در همچون حالت بمانی. امام فرمود: برای او دری از آتش گشوده میشود و پیوسته از گرمای آتش تا روز قیامت به روی او باز میشود".
این روایت از امام باقر (علیهالسّلام) است که در باب تلقین بعد از خاکسپاری است و اشاره به همین حقیقت دارد که تلقین، در واقع بیان پاسخ سؤالات دو ملک است و لذا بعد از تلقین دو ملک از میت سؤال نخواهند پرسید:
"(۱۴۹۶) ۱۴۱ عنه عن سعد
بن عبدالله عن محمد
بن الحسین واحمد ابن الحسن
بن علی
بن فضال عن ابیه عن علی
بن عقبة وذبیان
بن حکیم عن موسی ابن اکیل عن عمرو
بن شمر عن جابر
بن یزید عن ابی جعفر (علیهالسّلام) قال: ما علی احدکم اذا دفن میته وسوی علیه وانصرف عن قبره ان یتخلف عنده ثم یقول: یا فلان
بن فلان اانت علی العهد الذی عهدناک به من شهادة ان لا اله الا الله وان محمدا رسول الله صلی الله علیه وآلهوان علیا امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) امامک وفلان وفلان) حتی یاتی علی آخرهم فانه اذا فعل ذلک قال: احد الملکین لصاحبه قد کفینا الوصول الیه ومسالتنا ایاه فانه قد لقن فینصرفان عنه، ولا یدخلان علیه".
این روایت از امام صادق (علیهالسّلام) است که در باب تلقین میگوید: وقتی از تو سؤال شد چنین جواب بده که:
"ثم تقول «یا فلان
بن فلان اذا سئلت فقل الله ربی ومحمد نبی والاسلام دینی والقرآن کتابی وعلی امامی» حتی تستوفی الائمة...؛ اسحاق
بن عمار میگوید: از امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: وقتی میت را در قبر وارد کردی، بگو: به نام خدا و به یاد خدا و بر دین رسول خدا، آنگاه آرام آرام آن را وارد میکنی. پس زمانی که میت را در قبر گذاشتی بندهای کفنش را باز کن و بگو: خدایا ای پروردگار، بنده تو و فرزند بنده است بر تو وارد شد و تو بهترین میزبانی هستی که بر تور وارد میشوند. خدایا اگر او نیکوکار است در نیکیاش بیافزا و اگر گنهکار است از گناهش درگذر و او را به پیامبرت و شیعیان صالح ملحق کن ما و او را به سوی راه مستقیم هدایت فرما، خدایا آمرزشت را شامل او کن. سپس دست راست خود را بر بازوی راستش بگذار و به شدت تکان بده و بگو: ای فلانی فرزند فلانی! وقتی مورد سؤال قرار گرفتی، بگو: خداوند پروردگارم، و محمد پیامبر، اسلام دینم، قرآن کتابم، و علی امام من است؛ تا این که همه ائمه را نام میبری...".
این روایت نیز از امام صادق (علیهالسّلام) است که در باب تلقین بعد از خاکسپاری است و اشاره به همین حقیقت دارد که تلقین، در واقع بیان پاسخ سؤالات دو
ملک است و لذا بعد از تلقین دو ملک از میت سؤال نخواهند پرسید:
"۱۱ - محمد
بن یحیی، عن بعض اصحابنا، عن احمد
بن محمد
بن ابی نصر، عن اسماعیل قال: حدثنی ابو الحسن الدلال، عن یحیی
بن عبدالله قال: سمعت ابا عبدالله (علیهالسّلام) یقول: مَا عَلَی اَهْلِ الْمَیِّتِ مِنْکُمْ اَنْ یَدْرَءُوا عَنْ مَیِّتِهِمْ لِقَاءَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ فَقُلْتُ وَ کَیْفَ نَصْنَعُ فَقَالَ اِذَا اُفْرِدَ الْمَیِّتُ فَلْیَتَخَلَّفْ عِنْدَهُ اَوْلَی النَّاسِ بِهِ فَیَضَعَ فَاهُ عَلَی رَاْسِهِ ثُمَّ یُنَادِیَ بِاَعْلَی صَوْتِهِ- یَا فُلَانَ
بْنَ فُلَانٍ اَوْ یَا فُلَانَةَ بِنْتَ فُلَانَةَ هَلْ اَنْتَ عَلَی الْعَهْدِ الَّذِی فَارَقْنَاکَ عَلَیْهِ مِنْ شَهَادَةِ اَنْ لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّداً صعَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ سَیِّدُ النَّبِیِّینَوَ اَنَّ عَلِیّاً اَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ سَیِّدُ الْوَصِیِّینَوَ اَنَّ مَا جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حَقٌّ وَ اَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ اَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لا رَیْبَ فِیها وَ اَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَنْ فِی الْقُبُورِ فَاِذَا قَالَ ذَلِکَقَالَ مُنْکَرٌ لِنَکِیرٍ انْصَرِفْ بِنَا عَنْ هَذَا فَقَدْ لُقِّنَ بِهَا حُجَّتَه".
"از یحیی
بن عبداللَّه روایت شده که گفت: از امام صادق (علیهالسّلام) شنیده که میفرمود: بر خانواده کسی که
وفات میکند چه مانعی است که دیدار منکر و نکیر را از میّت خود دفع کنند؟ گفتم: چکار کنیم؟ آن حضرت فرمود: هنگامی که میّت تنها شد و همه رفتند باید کسی که از دیگران به میّت نزدیکتر است نزد او بماند و دهانش را نزدیک سر میّت برده و با بلندترین صدای خود آواز کند: ای فلان فرزند فلانی- و نام او و پدرش را بگوید چه مرد باشد و چه زن- و بعد از گفتن نام او این تلقین را با صدای بلند بگوید: ای فلانی آیا بر آن اعتقادات که وقتی از تو جدا میشدیم داشتی، هنوز هم باقی هستی، بر آن اعتقاد که عبارت بود از گواهی بر اینکه هیچ معبود نیست جز اللَّه که واجب الوجود و جامع جمیع صفات کمالیه و واحد من جمیع الوجوه است و در خداوندی و یگانگی او را شریک نیست و شهادت بر اینکه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بنده و فرستاده اوست و بهترین و برترین پیامبران است، و شهادت بر اینکه علی (علیهالسّلام) امیر و فرمانروای مؤمنان است و برترین و بزرگوارترین اوصیاء و جانشینان پیغمبران است و نیز اینکه آنچه محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آورده فرموده حقّ است و اینکه مردن با همه آن خصوصیّات که آن حضرت فرمود و قرآن از آن خبر داده جملگی حقّ میباشد و بر انگیخته شدن در روز رستاخیز و زنده شدن دوباره در قیامت حق است، و روز جزا که قرآن و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و احادیث، از آن خبر دادهاند خواهد آمد و هیچ تردید و شکّی در آن نیست و اینکه خداوند آنان را که در گورها هستند برخواهد انگیخت و دوباره زنده خواهد ساخت و به اعمال آنان رسیدگی نموده و جزای متناسب خواهد داد. و چون این تلقین را بگوید منکر به نکیر گوید: از این شخص که
حجّت او را بوی تلقین کردند بیا تا باز گردیم، دیگر ما را با او کاری نیست".
در روایت دیگر آمده است که امام صادق (علیهالسّلام) فرمود: یکی از پنج مورد سؤال در قبر، ولایت ما اهل بیت است: "۴۷۲۷ - ۱۵ - عنه، عن ابیه، رفعه قال: قال ابو عبدالله (علیهالسّلام): یسال المیت فی قبره عن خمس، عن صلاته و زکاته و حجه وصیامه و ولایته ایانا اهل البیت فتقول الولایة من جانب القبر للاربع: ما دخل فیکن من نقص فعلی تمامه".
در این روایت نیز امام کاظم (علیهالسّلام) از سؤال در قبر خبر میدهد و از جمله سؤالات قبر، ولایت ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) است:
"۴۷۲۳ - ۱۱ - محمد
بن یحیی، عن احمد
بن محمد، عن الحسین
بن سعید، عن ابراهیم
بن ابی البلاد، عن بعض اصحابه، عن ابی الحسن موسی (علیهالسّلام) قال: یقال للمؤمن فی قبره: من ربک؟ قال: فیقول: الله فیقال له: ما دینک؟ فیقول: الاسلام فیقال له: من نبیک؟ فیقول: محمد فیقال: من امامک؟ فیقول: فلان فیقال: کیف علمت بذلک؟ فیقول: امر هدانی الله له وثبتنی علیه، فیقال له: نم نومة لا حلم فیها، نومة العروس، ...".
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله "آیا در قبر و قیامت از ولایت حضرت علی و ائمه (علیهمالسلام) سؤال میشود؟"