زَیْد بن حارِثَه (مفرداتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
زَيْد (به فتح زاء و سکون یاء) از
واژگان قرآن کریم است. منظور از زَيد در آيه زَیْد بن حارِثَه پسر خوانده رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) است.
زَيْد:
(فَلَمَّا قَضى زَيْدٌ مِنْها وَطَراً زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ ...) (هنگامى كه زيد نيازش را از آن زن به سر آورد (و از او جدا شد)، ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى
مؤمنان در
ازدواج با همسران پسرخواندههايشان- هنگامى كه از آنها بىنياز شدند و آنها را
طلاق دادند- نباشد؛ ...)
مراد از زيد در آيه زيد بن حارثه پسر خوانده
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) است.
حضرت
دختر عمّه خويش
زینب را بر او تزويج كرد ولى نتوانستند الفت بكنند سرانجام زيد او را طلاق داد و حضرت او را به زنى گرفت و خواست رسم
جاهلیّت را كه زن پسر خوانده را بر شخص
حرام میدانستند بشكند.
مردم در اين باره داد و بيداد راه انداختند تا آيه نازل شد كه: «ما زينب را بعد از طلاق زيد بر تو تزويج كرديم تا مؤمنان را در خصوص ازدواج با زنان پسر خواندههايشان مشكلى نباشد.» و نيز آيه آمد كه خداوند پسر خواندهها را پسران شما نمیداند و زنان آنها مثل زنان پسران صلبى حرام نيستند اين كارى است كه شما در آوردهايد.
(وَ ما جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ ...) (و نيز پسرخواندههاى شما را پسر واقعى شما قرار نداده است؛ اين سخن شماست كه با دهان خود مىگوييد (سخنى كه واقعيت ندارد)؛ امّا خداوند
حق را مىگويد.)
در
مجمع نقل شده كه رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) زيد را بسيار دوست میداشت و اگر در آمدن پيش رسول خدا صلىاللهعليهوآله تأخير میكرد حضرت به خانه او میآمد روزى به منزل زيد آمد. ديد زن او زينب در وسط حجره عطر آماده میكند حضرت چون او را ديد فرمود :
«سُبْحَانَ اللَّهِ خَالِقِ النُّورِ تَبَارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ.» آنگاه بر گشت. زيد به خانه آمد زينب قصّه را به او حكايت كرد، زيد گفت مثل اينكه رسول خدا صلىاللّهعليهوآله به تو مايل شده حاضرى طلاقت دهم تا او تو را براى خود عقد كند؟ گفت: میترسم تو طلاقم دهى او هم عقدم نكند زيد پيش آن حضرت آمد ... تا آيه «
وَ إِذْ تَقُولُ لِلَّذِي أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِ ...»
نازل شد.
زمخشری آن را با كمى تفاوت نقل میكند.
بیضاوی نيز آن را در تفسير خود آورده است.
ابن کثیر بدان اشاره كرده و گويد مطلب ركيكى است خوش نداشتم نقل كنم.
در
المیزان از
تفسیر قمی و
در منثور نقل شده.
ناگفته نماند: اين نقل بسيار بعيد و از ساحت مقدس آن بزرگوار به دور است ماجراى زيد و زنش در
سوره احزاب از آيه ۳۶ تا ۴۰
نقل شده است علت اين ازدواج آن بود كه مردم زن پسر خوانده را مانند زن پسر صلبى ندانند و آن سنت ناحق بدست آنحضرت از بين برود كه فرموده
(زَوَّجْناكَها لِكَيْ لا يَكُونَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ حَرَجٌ فِي أَزْواجِ أَدْعِيائِهِمْ) (ما او را به همسرى تو درآورديم تا مشكلى براى مؤمنان در ازدواج با همسران پسرخواندههايشان- هنگامى كه از آنها بى نياز شدند و آنها را طلاق دادند- نباشد.)
مورد اشتباه بعضى اين جمله است
(أَمْسِكْ عَلَيْكَ زَوْجَكَ وَ اتَّقِ اللَّهَ وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ ...) يعنى «به زيد میگفتى زنت را براى خود نگهدار و از خدا بترس و در دل چيزى پنهان میداشتى كه خدا میخواست آشكار شود و از مردم مىترسيدى حال آنكه خدا سزاوارتر است كه بترسى.»
گفتهاند آنچه در دل پنهان داشت محبت زينب بود ولى آنچه در دل داشت همان اعلام خدا بود كه او را تزويج كند تا رسم جاهليّت از بين برود و نيز از اين كار میترسيد لذا آيه بعدى میگويد: ما او را بتو تزويج كرديم. در مجمع گويد: گفته شده: آنچه در دل پنهان داشت آن بود كه خدا به آن حضرت فهمانده بود كه زينب از زنان او خواهد بود و زيد او را طلاق خواهد داد، چون زيد آمد و گفت میخواهم زنم را طلاق بدهم حضرت فرمود: زنت را براى خود نگهدار. خداوند فرمود چرا اينطور گفتى حال آنكه به تو خبر دادهايم كه او از زنان تو خواهد بود. اين از
علی بن الحسین (علیهماالسلام) نقل شده است.
الميزان از
عیون الاخبار نقل میكند كه
امام رضا (علیهالسّلام) در جواب سؤال
علی بن جهم فرمود: اما محمد (صلىاللهعليهوآله) و قول خدا «
وَ تُخْفِي فِي نَفْسِكَ مَا اللَّهُ مُبْدِيهِ وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»
خداوند به آن حضرت نامهاى زنانش را در
دنیا و
آخرت فهمانده بود كه آنها مادران مؤمناناند و يكى از آنها زينب دختر جحش بود كه آن وقت زن زيد بن حارثه بود. آن حضرت نام او را در دل پنهان داشت و آشكار نكرد تا
منافقان نگويند: او درباره زنی كه در خانه ديگرى است میگويد: او يكى از زنان من و از امهات مؤمنين است و از منافقان ترسيد خداوند فرمود «
وَ تَخْشَى النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ»
يعنى «احق است كه از خدا بترسى ...»
خلاصه آن كه حضرت میدانست كه او بالاخره زن وى خواهد بود و آن را در دل پنهان داشت و از مردم كه تا آن روز چنان كارى نديده بودند میترسيد. ضمنا ترسش براى دين بود نه بر نفس خود زيرا آيه ۳۹ همين سوره درباره پيامبران گويد:
(وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلَّا اللَّهَ) (و از هيچ كس جز خدا بيم نداشتند.)
قرشی بنایی، علیاکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «زَید»، ج۳، ص۱۹۱.