رکوب (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رُكوب (به ضم راء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای سوار شدن است.
تَرْكيب (به فتح تاء) به معنای بالاى هم گذاشتن، چيزها را به هم پيوستن؛
رَكْب (به فتح راء و سکون کاف) جمع راكب میباشد.
رِكاب (به کسر راء) یعنی شتر، مفرد آن راحله است.
رُكْبان (به ضم راء و سکون کاف) جمع راكب میباشد.
رُكوب و
رَكِب به معنای سوار شدن است.
راغب گويد: ركوب در اصل بودن انسان است در پشت حيوانى و گاهى به كشتى نشستن اطلاق مىشود.
ابن سکیّت گويد: راكب فقط به شتر سوار گفته مىشود. اسب سوار و خرسوار را فارس گويند.
به برخی از مواردی که در نهج البلاغه بهکار رفته است، اشاره میشود:
امیرالمومنین علی (علیهالسلام) درباره
شیطان فرموده:
«فَرَكِبَ بِهِمُ الزَّلَلَ، وَ زَيَّنَ لَهُمُ الخَطَلَ.» یعنی: « آنها را به لغزش سوار كرده و كار قبيح را در نظرشان خوب نشان داده است.»
«تركيب»: بالاى هم گذاشتن، چيزها را به هم پيوستن.
امام علی (صلواتاللهعلیه فرموده:
«ألا تَنْظُرونَ إِلى صَغيرِ ما خَلَقَ اللهُ، كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ، وَ أَتْقَنَ تَرْكيبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ.» یعنی: «آيا نمىنگرند به مخلوق كوچک (مانند مورچه مثلا) چطور وجود او را محكم كرده و تركيب اعضايش را متقن نموده و براى او گوش و چشم باز كرده است.»
«رَكْب» (بر وزن عقل) جمع راكب است.
«أَهْلُ الدُّنْيا كَرَكْب يُسارُ بِهِمْ وَ هُمْ نيامٌ.» یعنی: «اهل دنيا مانند كاروان شترسوار است كه خود در خواباند ولى آنها را مىبرند.»
«رِكاب»
شتر. مفرد آن راحله است.
به اهل
بصره نوشت:
«فَها أَنا ذا قَدْ قَرَّبْتُ جيادي، وَ رَحَلْتُ رِكابي.» یعنی: «سپاه من آماده و پا در ركابند!.»
كه در رحل گذشت.
و نيز فرموده:
«و لا تَسْأَلوني عَنْ... فِئَة تَهْدي مائةً وَ تُضِلُّ مائةً إِلاّ نَبَّأْتُكُمْ بِناعِقِها وَ قائِدِها وَ سائِقِها، وَ مناخِ رِكابِها، وَ مَحَطِّ رِحالِها.» یعنی: «و نه درباره گروهى كه صد نفر را هدايت و يا صد نفر را گمراه كنند از من پرسش كنيد جز آن كه از دعوت كننده و
رهبر و آن كس كه زمام اين گروه را به دست دارد و جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها.»
كه در رحل یا حطط گذشت.
«رُكْبان» بر وزن غفران، جمع راكب است.
درباره بعضى فتنهها فرموده:
«يَضيعُ في غُبارِها الْوُحْدانُ، وَ يَهْلِكُ في طَريقِها الرُّكْبانُ.» «وحدان» جمع واحد است يعنى: «در غبار آن تنها روندهها ضايع مىشوند و در راهش سوارها هلاک مىگردند.»
از اين كلمه موارد زيادى با اطلاقهاى مختلف در
نهج البلاغه آمده است، مانند راكب الجهل، راكب المعصيه، راكب المجهول و غيره.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «رکوب»، ج۱، ص۴۶۴.