• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رسوایی حکومت بنی امیه پس از واقعه کربلا

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




رسوایی حکومت بنی امیه، یکی از بازتاب‌های اجتماعی واقعه کربلا است. شهادت مظلومانه امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش، باعث شد تا چهره واقعی و ماهیت حقیقی امویان که به نام اسلام بر مردم حکومت می‌کردند، افشا شود. موج این رسوایی به حدی بود که، باعث خشم و نفرت عموم مردم از بنی امیه و همه کسانی شد که در واقعه عاشورا نقشی داشتند، تا جایی که شخصیت‌های برجسته مسلمان و غیر مسلمان، این اقدام جنایتکارانه را محکوم کردند. محکومیت این فاجعه حتی به خانواده جنایتکاران نیز سرایت کرد و چیزی نگذشت که یزید برای در امان ماندن از خشم مردم و ادامه حکمرانی خود، مجبور شد ابن زیاد را مسئول این جنایت، معرفی کند.



حکومت اموی، حکومتی مبتنی بر عصبیت موروثی و انحراف از دستورهای قرآن، و عدول از سنت نبوی بود که تنها بر پایه مصالح و منافع مادی استوار شده بود. امویان که برای استمرار حکومت بر مردم از ارتکاب ظلم و تجاوز در نهان و آشکار پروایی نداشتند، در جهت مشروعیت بخشی به چنین نظام سیاسی، خود را جانشینان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) معرفی می‌کردند و می‌کوشیدند با تقویت و ترویج جبرگرایی در جامعه، چنین القا کنند که خلیفه اموی واجب‌الاطاعه بوده و حکومت‌شان بر مبنای دین و بنا بر تقدیر الهی است.
آنها بدین وسیله از عقاید دینی مردم بهره‌برداری می‌کردند تا با اتکا به مردم، هر صدای مخالفی را به جرم مخالفت با دین، سرکوب کنند. در این میان محدثان و خطیبان درباری نیز، با تبلیغات دروغین، چنان مردم را به حکومت اموی مؤمن و معتقد کرده بودند که مردم قیام بر ضد حکومت را، در هر شرایطی و توسط هر فردی، حرام می‌دانستند و اطاعت از حاکمان را عین طاعت و بندگی خدا می‌پنداشتند. رشد و نفوذ این عقیده در میان مسلمانان تا بدانجا بود که معاویه توانست برای یزیدِ عیاش و خوشگذران که ابایی از انجام محرمات الهی نداشت، به عنوان جانشین پیامبر اسلام از مردم بیعت بگیرد. با گذشت زمان، وجهه دینی امویان در افکار عمومی پررنگ‌تر و آبرومندتر می‌شد و کار به جایی رسیده بود که اگر کسی برای تخریب این وجهه دروغین به پا نمی‌خاست، دیگر هرگونه کوشش احتمالی برای اصلاح جامعه اسلامی، محکوم به شکست بود.
آثار شوم این طرز تفکر سرانجام در زمان قیام‌ امام حسین (علیه‌السّلام) موجب شد تا بنی امیه و کارگزارانشان با تظاهر به دینداری، مردم را به نام انجام یک وظیفه دینی، به جنگ با‌ امام وادار کنند که در نهایت به شهادت مظلومانه امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش در کربلا و اسارت اهلل بیت ایشان انجامید. بازتاب اجتماعی و سیاسیِ واقعه کربلا و شهادت مظلومانه امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش باعث شد چهره واقعی و ماهیت حقیقی کسانی که به نام اسلام بر مردم حکومت می‌کردند، افشا شود. تاثیر این واقعه کربلا به حدی بود که بنا به گواهی تاریخ، باعث خشم و نفرت مردم از بنی امیه و همه کسانی که در واقعه عاشورا و در شهادت امام حسین و اصحابش نقشی داشتند، شد و شخصیت‌های برجسته مسلمان، این اقدام جنایتکارانه را محکوم کردند. موج مظلومیت شهدای کربلا و محکومیت این فاجعه به خارج از جهان اسلام و حتّی به خانواده جنایتکاران نیز سرایت کرد و چیزی نگذشت که سرسخت‌ترین دشمن اهل بیت یعنی یزید که خود، نخستین مجرم در این فاجعه بود؛ برای در امان ماندن از خشم مردم و ادامه حکمرانی خود، مجبور شد ابن زیاد را مسئول این جنایت، معرفی کند. در ادامه به برخی از شواهد تاریخی رسوایی حکومت بنی امیه پس از واقعه کربلا اشاره می‌شود.


ابن زیاد در خطبه‌ای کـه ضـمن آن مردم را از یاری مسلم بن عقیل بازداشت، گفت: «از دستور خدا و پیشوایان دینی اطاعت کنید...». چنین بود که مسلم به زودی در کوفه تنها ماند و دستگیر شد. وقتی مسلم بن عقیل پس از دستگیری، از ماموران درخواست آب کرد، مسلم بن عمرو به او گفت: «به خدا قطرهای آب نخواهی چشید تا در آتش دوزخ از آب جوشان جهنم چشی». مسلم بن عقیل به او گفت: تو که هستی؟ مسلم بن عمرو گفت: «من آنم که وقتی تو دست از حق برداشتی، احترام حق را نگاه داشتم؛ زمانی که تو به امام خـود خیانت کردی، من خیراندیش امام خویش بودم؛ و هنگامی که تو بر امام خود عاصی شدی، من از او اطاعت کردم».
عمرو بن حجاج زبیدی – یکی از فرماندهان سپاه اموی در کربلا نیز با همین نگرش، در حالی که خود را به سپاه امام (علیه‌السّلام) نزدیک می‌کرد، خطاب به یارانش فریاد زد: «ای اهـل کوفه، از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و در کشتن کسی که از دین خارج شده و با امام از در مخالفت درآمده است، شکی به خود راه ندهید».
این شواهد تاریخی نشان می‌دهد که بنی امیه و کارگزارانشان با تظاهر به دینداری و با اتکا به نفوذ خود، مردم را به نام انجام یک وظیفه بزرگ دینی، به جنگ با‌ امـام حسین (علیه‌السّلام) واداشتند و هرچه بر این عقیده، یعنی عقیده دینی مردم به بنی امیه، زمـان بیشتری می‌گذشت، وجهه دینی امویان در افکار عمومی پررنگ تر و آبرومندتر می‌شد و کار به جایی رسیده بود که اگر کسی برای تخریب این وجهه دروغین به پا نمی‌خاست، دیگر هرگونه کوشش احتمالی برای اصلاح جامعه اسلامی، محکوم به شکست بود. واقعه کربلا باعث شد چهره واقعی و ماهیت حقیقی کسانی که به نام اسلام بر مردم حکومت می‌کردند، افشا شود. به این ترتیب حکومت بنی امیه بیش از پیش نزد مردم منفور شد و آماج نکوهش‌ها و سرزنش‌ها قرار گرفت؛ به طوری که مردم یزید را نفرین می‌کردند و ناسزا می‌گفتند و بر او عیـب می‌گرفتند و از او روی گرداندند.


خشم و تنفر مردم از مسببان شهادت مظلومانه امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش، یزید را وادار کرد تا پس از واقعه کربلا، در برخورد با اهل بیـت پیامبر (علیه‌السّلام) راه احتیاط را در پیش بگیرد. از این رو بود که در جریان انقلاب مردم مدینه (واقعه حره) و حمله وحشیانه سپاه شام به مدینه، یزید دستور داد که سربازانش حساب امام سجاد و اهل بیت او را، از مردم دیگر جدا بدانند و متعرض وی نشوند.
شیخ مفید می‌نویسد: وقتی مسلم بن عقبه وارد مدینه شد، علی بن الحسین (علیه‌السّلام) (علیه‌السّلام) را خواست. وقتـی حـضرت حاضر شد، او را نزدیک خود نشاند و احترام کرد و گفت: امیرالمؤمنین بـه مـن سـفارش کرده است که به تو نیکی و بخشش کنم و حساب تو را از دیگران جدا سازم. _ آنگاه به اطرافیان خود گفت: استر مرا برای او زین کنید و به او گفت: بـه میـان خانواده ات برگرد. گویا آنها را ترساندیم و شما را با فراخواندن به اینجـا، بـه زحمـت افکندیم. اگر در دست ما چیزی بود، چنانکه سزاوارت باشد، صله‌ای می‌دادیم. طبری نیز قریب به این مضمون را نقل کرده است.
البته مشارکت نکردن امام (علیه‌السّلام) در انقلاب مردم مدینه، برای حفظ مکتـب تشیع و خون شیعیان، خود عاملی مؤثر در این نرم خویی یزید بود؛ اما این نیز مسلم است که چون شهادت حـسین بـن عـلـی بـرای حکومت یزیـد بسیار گران تمـام شـده بـود، وی نمی‌خواست با آزار خاندان امامت، خود را بیش از آن بدنام کند. مقدسی نقل می‌کند یزید در هنگام مرگ، شعرهایی زمزمه می‌کرده که حاکی از شدت زبونی و سرنوشت نکبت بار و درعین حـال پشیمانی بی فایده او بوده است. شاعری درباره یزید گفته است:
یا ایها القبر بحواریناضممت شر الناس اجمعینا

«ای گوری که در خوارین (محلی است در حلب، که یزید بن معاویه در سال ۶۴ قمری در آنجا درگذشت) هستی! بدترین همه مردمان را دربرگرفته‌ای».


این اظهار پشیمانیها، که ثمره رسوایی حکومت بنی امیه نزد افکار عمومی بود، تنها به نام یزید ثبت نشده است. عبیدالله بن زیاد نیز پس از واقعه کربلا، ننگ چنین اقدامی را مشاهده کرد و در صدد محو نامه‌ای برآمد که به دستور او بر این جنایت، دلالت می‌کرد. از این رو بعد از ورود عمر سعد به کوفه، عبیدالله از او خواست آن نامه را به او بازگرداند. این اقدام عبیدالله، حاکی از نگرانی او و ترسش از آینده بود؛ گویی احتمال می‌داده است که روزی مخالفان بنی امیه بر سر کار بیایند و با استناد به همین نامه، از او انتقام بگیرند. طولی نکشید که کار حکومت یزید در بدنامی به جایی رسید که وقتی یزید در نامهای به عبیدالله بن زیاد دستور داد نهضت ابن زبیر را در مکه، مانند نهضت کربلا سرکوب کند، عبیدالله گفت: «من هرگز به خاطر یزید تبهکار، دو ننگ را به گردن نمی‌گیرم».
عمر بن سعد نیز که تا پیش از عاشورا، درباره وارد شدن به این ماجرا دودل بود و سرانجام وعده پست و مقام را بر سعادت اخروی ترجیح داد، پس از واقعه کربلا، تمام آرزوهای خود را بربادرفته دید و با پشیمانی خود را سرزنش می‌کرد. حمید بن مسلم می‌گوید: من با عمر بن سعد دوست بودم؛ از این رو بعـد از اینکه او از جنگ بـا‌ امـام حـسین برگشت، به دیدن او رفتم و حالش را پرسیدم. او گفت: از حـالم نپرس که هیچ مسافری مانند من از سفر برنگشته است. رابطه خویشاوندی را گسستم و گناه بزرگی مرتکب شدم.سبط ابن جوزی نیز نقل کرده که وی در هنگام بازگشت از مجلس ابن زیاد به سمت خانه اش گفته است: «هیچ کس مانند من از سفر برنگشت. فاسق ظالم، پسر زیاد را اطاعت کردم، و معصیت خدا نمودم و رابطه خویشاوندی شریفی را قطع کردم».
عبدالملک بن مروان به حجاج، که از طرف وی حاکم حجاز بود، نوشت: «مرا به خون فرزندان ابوطالب آلوده نکن؛ زیرا من دیدم که چون خاندان حرب (ابوسفیان) با آنان درافتادند، پیروز نشدند».
این دستور نشان می‌دهد که خاندان ابوسفیان، با همه فشاری که به دودمان ابی طالب وارد آوردند، سرانجام در رسیدن به اهداف شـوم خـود نـاکـام ماندند و واقعه کربلا، برای حکومت بنی امیه جـز رسوایی و از بین رفتن وجهـه دینی شان، ثمره دیگری به همراه نیاورد. یکی از نویسندگان معاصر عرب می‌گوید: به نظر من در درازمدت حسین پیروز شد. گرچه در رویارویی نظامی به هدف خود دست نیافت، شهادت برای او پیروزی در یاری دین خـدا بـود. او بذر کینه و عداوت و نفرت نسبت به بنی امیه را در دل همه مردم کاشت. تردید ندارم که حسین در درازمدت پیروز شد و شهادت او عامـل بی واسطه در تزلزل حکومت بنی امیه بود و به سبب آن جنایت زشت، طوفان لعـن و خـشم مردم، دامان امویان را گرفت.
[۳۴] طبری، محمد بن جریر، استشهاد الحسین، مقدمه، تحقیق سید الجمیلی، ص۲۳.



۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۶۸.    
۲. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۵۱.    
۳. ابن اعثم، احمد، الفتوح، ج۵، ص۴۹.    
۴. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۲۹۷.    
۵. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۴، ص۲۰۶.    
۶. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۴، ص۲۰۷.    
۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۳۷۶.    
۸. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص۶۰.    
۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۷۲-۱۷۱.    
۱۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۵۵.    
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۳۵.    
۱۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۹.    
۱۳. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۱۳، ص۱۶۲.    
۱۴. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۱۳، ص۱۶۳.    
۱۵. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۵۹.    
۱۶. مفید، محمد بن محمد، الارشاد، ج۲، ص١٥٢.    
۱۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص٤٩٣.    
۱۸. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۶.    
۱۹. بحرانی، عبدالله، العوالم الامام الحسین (علیه‌السّلام)، ص۳۸۵.    
۲۰. ابومخنف الازدی، لوط بن یحیی، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ص۲۳۶.    
۲۱. ابن نما حلی، محمد بن جعفر، مثیر الاحزان، ص۱۰۹-۱۱۰.    
۲۲. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۱۱۸.    
۲۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص٤٨٣.    
۲۴. ابن مسکویه، احمد بن محمد، تجارب الامم، ج۲، ص۸۶.    
۲۵. ابن جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۶، ص۱۳.    
۲۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۳۹.    
۲۷. دینوری، ابو‌حنیفه، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.    
۲۸. سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، ص۲۳۳.    
۲۹. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۹، ص۹۴.    
۳۰. محمدی ری‌شهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیه‌السّلام)، ج۹، ص۹۵.    
۳۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری متمم الصحابه الطبقه الخامسه، ج۱، ص۵۱۰.    
۳۲. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص٣٠٤.    
۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۷، ص۲۳۳.    
۳۴. طبری، محمد بن جریر، استشهاد الحسین، مقدمه، تحقیق سید الجمیلی، ص۲۳.



• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۲، ص۲۳۷-۲۴۱.






جعبه ابزار