رجعت در بنی اسرائیل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از عقاید ما
اعتقاد بر
رجعت است، که گروهی از انسانهای پیشین بار دیگر
در همین دنیا به زندگی باز میگردند و قرآن کریم می فرماید، هزاران بنی اسرائیلی پس از
مرگ دسته جمعی، به دنیا رجعت کردند.
قرآن کریم می فرماید، هزاران بنی اسرائیلی پس از
مرگ دسته جمعی، به دنیا رجعت کردند: «الم تر الی الذین خرجوا من دیـرهم وهم الوف حذر الموت فقال لهم الله موتوا ثم احیـهم...» ( براساس بعضی نقلها این واقعه
در بنی اسرائیل و
در زمان
حزقیل اتفاق افتاده است.
)
کلمه رؤیت که
مصدر فعل تری است و به معنای دیدن است،
در اینجا معنای دیدن نیامده، بلکه به معنای علم آمده، و علت اینکه از
علم تعبیر به رؤیت کرده برای این است که بفهماند مطلب آنقدر روشن است که میتوان آگاهی از آن را دیدن خواند.
«فقال لهم الله موتوا...» امر
در این آیه شریفه، امر تکوینی است و منافاتی ندارد که مرگ این گروه از مجرای طبیعی واقع شده باشد، همچنانکه
در روایات هم آمده است که به مرض
طاعون مردهاند، و اگر تعبیر به امر (بمیرید) کرده و نفرمود: خدا ایشان را میراند و سپس زنده کرد، برای این بود که بهتر بر نفوذ قدرت و غلبه
امر الهی دلالت کند، چون تعبیر به
انشاء در امور تکوینی از تعبیر به خبر دادن مؤثرتر و مؤکدتر است، همچنانکه
در اوامر تشریعی تعبیر به اخبار مؤکدتر است از تعبیر به انشاء.
و جمله : «ثم احیاهم» تا حدی دلالت دارد بر اینکه خدای تعالی زنده شان کرده تا زندگی کنند، و بعد از زنده شدن مدتی زندگی کردهاند، برای اینکه اگر این
احیاء و زنده ساختن، صرفا معجرهای بوده تا دیگران از آن
عبرت بگیرند و یا دلیلی و یا بیانی برای
اثبات حقیقتی بوده باشد، باید آن را ذکر میکرد، چون رسم
قرآن در بلاغتش همین است.
گر چه آیه فوق
اشاره به عدد خاصی نکرده، و تنها واژه الوف که به معنی هزارها است، به کار برده، ولی بعضی از روایات، تعداد نفرات آنها را ده هزار و بعضی هفتاد یا هشتاد هزار ذکر میکند.
دانشمند معروف
شیعه مرحوم
صدوق به این آیه برای امکان
مساله رجعت
استدلال کرده و میگوید: یکی از عقاید ما
اعتقاد بر
رجعت است (که گروهی از انسانهای پیشین بار دیگر
در همین دنیا به زندگی باز میگردند). و نیز میتواند این آیه سندی برای
مساله معاد و احیای
مردگان در قیامت باشد.
قرآن
در مورد مرگ عزیر علیه
السلام از انبیای بنی اسرائیل و زنده شدن وی، پس از صد سال می فرماید: «او کالذی مر علی قریة وهی خاویة علی عروشها قال انی یحیی هـذه الله بعد موتها فاماته الله مائة عام ثم بعثه قال کم لبثت قال لبثت یوما او بعض یوم قال بل لبثت مائة عام...» یا همانند کسی که از کنار یک آبادی (ویران شده) عبور کرد،
در حالی که دیوارهای آن، به روی سقفها فرو ریخته بود، (و اجساد و استخوانهای
اهل آن،
در هر سو پراکنده بود، او با خود) گفت: «چگونه خدا اینها را پس از مرگ، زنده میکند؟! » (
در این هنگام،) خدا او را یکصد سال میراند، سپس زنده کرد، و به او گفت: «چه قدر درنگ کردی؟ » گفت: «یک روز، یا بخشی از یک روز». فرمود: «نه، بلکه یکصد سال درنگ کردی!... . (بنا بر قولی، مقصود از «الذی»، «
عزیر » از انبیای
بنی اسرائیل است.
)
آیه اشاره به سرگذشت کسی میکند که
در اثنای
سفر خود
در حالی که بر مرکبی سوار بود و مقداری آشامیدنی و خوراکی همراه داشت از کنار یک آبادی گذشت
در حالی که به شکل وحشتناکی
در هم ریخته و ویران شده بود و اجساد و استخوانهای پوسیده ساکنان آن به چشم میخورد هنگامی که این منظره وحشتزا را دید گفت چگونه خداوند این
مردگان را زنده میکند؟ البته این سخن از روی
انکار و تردید نبود بلکه از روی تعجب بود زیرا قرائن موجود
در آیه نشان میدهد که او یکی از پیامبران علیهمالسلام بوده که
در ذیل آیه می خوانیم خداوند با او سخن گفته است و روایات نیز این
حقیقت را تأیید میکند چنانکه بعدا اشاره خواهیم کرد.
در این هنگام خداوند جان او را گرفت و یکصد سال بعد او را زنده کرد و از او سوال نمود چقدر
در این بیابان بوده ای؟ او که خیال میکرد مقدار کمی بیشتر
در آنجا درنگ نکرده فورا
در جواب عرض کرد: یک روز یا کمتر! به او خطاب شد که یکصد سال
در اینجا بودهای اکنون به غذا و آشامیدنی خود نظری بیفکن و ببین چگونه
در طول این مدت به فرمان خداوند هیچگونه تغییری
در آن پیدا نشده است ولی برای اینکه بدانی یکصد سال از مرگ تو گذشته است نگاهی به مرکب سواری خود کن و ببین از هم متلاشی و پراکنده شده و مشمول قوانین عادی
طبیعت گشته و مرگ آن را از هم متفرق ساخته است سپس نگاه کن و ببین چگونه اجزای پراکنده آن را جمع آوری کرده و زنده میکنیم او هنگامی که این منظره را دید گفت میدانم که خداوند بر هر چیزی توانا است یعنی هم اکنون آرامش خاطر یافتم و
مساله رستاخیز مردگان در نظر من شکل حسی به خود گرفت.
زنده شدن بنی اسرائیل، قوم موسی پس از هلاکتشان با صاعقه، از نعمتهای خداوند به آنان بوده است: «یـبنی اسرءیل اذکروا نعمتی التی انعمت علیکم وانی فضلتکم علی العــلمین• واذ قلتم یـموسی لن نؤمن لک حتی نری الله جهرة فاخذتکم الصعقة وانتم تنظرون• ثم بعثنـکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون» ای بنی اسرائیل نعمتهائی را که به شما ارزانی داشتیم به خاطر بیاورید و نیز به یاد بیاورید که من شما را بر جهانیان برتری بخشیدم• و (نیز به خاطر بیاورید) هنگامی که گفتیدای
موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا (با چشم خود) ببینیم،
در همین حال
صاعقه شما را گرفت
در حالی که تماشا میکردید• سپس شما را پس از مرگتان حیات بخشیدیم، شاید شکر
نعمت او را بجا آورید.
این دو آیه یکی دیگر از نعمتهای بزرگ خدا را به بنی
اسرائیل یادآور میشود، و نشان میدهد چگونه آنها مردمی لجوج و
بهانه گیر بودند و چگونه مجازات سخت الهی دامانشان را گرفت ولی بعد از آن باز
لطف خدا شامل حالشان شد.
آیه نخست میگوید به خاطر بیاورید هنگامی را که گفتیدای موسی ما هرگز به تو ایمان نخواهیم آورد مگر اینکه خدا را آشکارا با چشم خود ببینیم، این
در خواست ممکن است به خاطر
جهل آنها بوده، چرا که درک افراد نادان فراتر از محسوساتشان نیست، حتی میخواهند خدا را با چشم خود ببینند. و یا به خاطر
لجاجت و بهانه جوئی بوده است که یکی از ویژگیهای این قوم بوده. به هر حال آنها صریحا به موسی گفتند: تا خدا را بالعیان و با همین چشم نبینیم هرگز ایمان نخواهیم آورد!.
در اینجا چارهای جز این نبود که یکی از مخلوقات خدا که آنها تاب مشاهده آن را ندارند ببینند، و بدانند چشم ظاهر ناتوانتر از این است که حتی بسیاری از مخلوقات خدا را ببیند، تا چه رسد به ذات پاک پروردگار: صاعقهای فرود آمد و بر
کوه خورد، برق خیره کننده و صدای رعب انگیز و زلزلهای که همراه داشت آنچنان همه را
در وحشت فرو برد که بیجان به روی زمین افتادند. چنانکه
قرآن در دنبال جمله فوق میگوید: سپس
در همین حال صاعقه شما را گرفت
در حالی که نگاه میکردید، موسی از این ماجرا سخت ناراحت شد، چرا که از بین رفتن هفتاد نفر از سران بنی اسرائیل
در این ماجرا بهانه بسیار مهمی بدست ماجراجویان بنی اسرائیل میداد که زندگی را بر او تیره و تار کند، لذا از خدا تقاضای بازگشت آنها را به زندگی کرد، و این تقاضای او پذیرفته شد، چنانکه قرآن
در آیه بعد میگوید: سپس شما را بعد از مرگتان حیات نوین بخشیدیم شاید شکر نعمت خدا را بجا آورید.
به هر حال این داستان نشان میدهد که پیامبران بزرگ خدا
در مسیر
دعوت مردم نادان و لجوج با چه مشکلات بزرگی روبرو بودند، گاه معجزات اقتراحی از آنها میطلبیدند و گاه قدم را فراتر نهاده مشاهده خدا را با چشم ظاهر تقاضا میکردند و قاطعانه میگفتند تا چنین درخواستی انجام نگیرد
ایمان آوردن محال است! و هنگامی که با عکس العمل شدیدی از ناحیه پروردگار روبرو میشدند باز هم مشکل تازه ای پیش میآمد، که اگر لطف خدا نبود،
مقاومت در برابر این بهانه جوئیها امکان نداشت.
قرآن کریم
رجعت و زنده شدن مقتول قوم موسی،
در پی زنده شدن پارهای از گاو ذبح شده بر وی را چنین توصیف می فرماید: «واذ قال موسی لقومه ان الله یامرکم ان تذبحوا بقرة... • واذ قتلتم نفسا فادرءتم فیها والله مخرج ما کنتم تکتمون• فقلنا اضربوه ببعضها کذلک یحی الله الموتی ویریکم ءایـته لعلکم تعقلون» (و بخاطر بیاورید) هنگامی را که موسی بقوم خود گفت خداوند به شما دستور میدهد ماده گاوی را
ذبح کنید... • و بخاطر بیاورید هنگامی را که فردی را به
قتل رساندید سپس درباره (قاتل) او به نزاع پرداختید و خداوند آنچه را مخفی داشته بودید آشکار میسازد• سپس گفتیم قسمتی از گاو را به مقتول بزنید (تا زنده شود و قاتل را معرفی کند) خداوند این گونه
مردگان را زنده میکند و آیات خود را به شما نشان میدهد شاید درک کنید.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۶، ص۳۶۷، برگرفته از مقاله «رجعت در بنی اسرائیل».