رانَ (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
رانَ: (بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِم) «رانَ» از مادّه «
رین» (بر وزن عين) به طورى كه
«راغب» در «
مفردات» مىگويد: همان زنگارى است كه روى اشياء قيمتى مىنشيند،
و به گفته بعضى ديگر از ارباب لغت، قشر قرمز رنگى است كه بر اثر رطوبت هوا روى
آهن و مانند آن ظاهر مىشود كه در فارسى ما آن را
«زنگ» يا
«زنگار» مىناميم. و معمولًا نشانه پوسيدن و ضايع شدن آن
فلز و طبعاً از بين رفتن شفافيت و درخشندگى آن است.
و گاه، آن را به معناى غلبه و تسلط چيزى بر شىء ديگر، يا افتادن در چيزى كه راه خلاص از آن نيست تفسير كردهاند، كه در واقع اينها همه لازمه همان معناى اصلى است.
(لَّا بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا كَانُوا يَكْسِبُونَ) (چنين نيست (كه آنها مىپندارند)، بلكه اعمالشان چون زنگارى بر دلهايشان نشسته است.)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اين جمله ردع و انكار سخن تكذيبگران، يعنى رد (
أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ) است.
راغب گفته: كلمه رين به معناى غبار و زنگ، و يا به عبارتى تيرگى است كه روى چيز گرانبهايى بنشيند (در نسخهاى ديگر آمده روى چيز شفافى بنشيند)، در قرآن آمده كه: (
بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ...) يعنى گناهان مانند زنگى و غبارى شد كه روى جلاى دلهاشان را گرفت، و آن دلها را از تشخيص خير و شر كور كرد.
پس اين زنگ بودن گناهان بر روى دلهاى آنان عبارت شد از حائل شدن گناهان بين دلها، و بين تشخيص
حق، آن طور كه هست.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «رانَ»، ص۲۴۳.