• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رابطه حدیث ثقلین در غدیر خم و اثبات امامت

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حدیث ثقلین حدیثی متواتر از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) درباره ارزش و جایگاه قرآن و عترت نبوی می‌باشد. این حدیث از احادیث متقنی است که در اثبات امامت اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده است، اما ابن‌تیمیه حرانی با نگاه شک و تردید به حدیث نگریسته و شبهاتی را بر این حدیث وارد نموده است؛ لذا لازم است که شبهات را ذکر نموده و آنها را نقد و بررسی نماییم.

فهرست مندرجات

۱ - طرح شبهه
۲ - مفهوم حدیث ثقلین
       ۲.۱ - درلغت
       ۲.۲ - در اصطلاح
۳ - بررسی شبهات حدیث ثقلین
       ۳.۱ - عدم تواتر حدیث ثقلین
              ۳.۱.۱ - بررسی و نقد
                     ۳.۱.۱.۱ - مسلم نیشابوری
                     ۳.۱.۱.۲ - ترمذی
                     ۳.۱.۱.۳ - حاکم نیشابوری
                     ۳.۱.۱.۴ - احمد بن حنبل
                     ۳.۱.۱.۵ - احمد بن علی نسائی
                     ۳.۱.۱.۶ - ابن‌کثیر دمشقی
                     ۳.۱.۱.۷ - روایت دیگر حاکم
                     ۳.۱.۱.۸ - حافظ ابونعیم
       ۳.۲ - شبهه دلالی حدیث
              ۳.۲.۱ - نقد و بررسی
                     ۳.۲.۱.۱ - معنای تعابیر
                     ۳.۲.۱.۲ - مفاد حدیث ثقلین
       ۳.۳ - عدم وجود حدیث ثقلین در بخاری
              ۳.۳.۱ - رد شبهه
       ۳.۴ - وجود علی بن منذر در حدیث
              ۳.۴.۱ - نقد و بررسی شبهه
       ۳.۵ - شبهه تعارض
              ۳.۵.۱ - تعارض با حدیث اصحابی کالنجوم
                     ۳.۵.۱.۱ - نقد این شبهه
              ۳.۵.۲ - تعارض با حدیث اقتدوا
                     ۳.۵.۲.۱ - طریق اول حدیث حذیفه
                     ۳.۵.۲.۲ - طریق دوم حدیث حذیفه
                     ۳.۵.۲.۳ - بررسی طریق ابن‌مسعود
                     ۳.۵.۲.۴ - بررسی طریق انس بن مالک
                     ۳.۵.۲.۵ - بررسی طریق عبدالله عمر
       ۳.۶ - شبهه اخذ دین از عایشه
              ۳.۶.۱ - نقد و بررسی
       ۳.۷ - اشکال در مراد از اهل‌بیت
              ۳.۷.۱ - نقد و بررسی
                     ۳.۷.۱.۱ - روایات نبوی درباره اهل‌بیت
                     ۳.۷.۱.۲ - نبود همسران پیامبر جزو اهل‌بیت
       ۳.۸ - اشکال دیگر ابن‌تیمیه
              ۳.۸.۱ - نقد و بررسی شبهه
۴ - نتیجه‌گری و جمع‌بندی نهائی
۵ - پانویس
۶ - منبع


ابن‌تیمیه حرانی در منهاج السنه می‌نویسد:
والذی رواه مسلم انه بغدیر خم قال انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله فذکر کتاب الله وحض علیه ثم قال وعثرتی اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم یروه البخاری وقد رواه الترمذی وزاد فیه وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض،
وقد طعن غیر واحد من الحفاظ فی هذه الزیادة وقال انها لیست من الحدیث والذین اعتقدوا صحتها قالوا: انما یدل علی ان مجموع العترة الذین هم بنو‌هاشم لا یتفقون علی ضلالة وهذا قاله طائفة من اهل السنة وهو من اجوبة القاضی ابی یعلی وغیره،
والحدیث الذی فی مسلم اذا کان النبی• قد قاله فلیس فیه الا الوصیة باتباع کتاب الله وهذا امر قد تقدمت الوصیة به فی حجة الوداع قبل ذلک وهو لم یامر باتباع العترة لکن قال اذکرکم الله فی اهل بیتی وتذکیر الامة بهم یقتضی ان یذکروا ما تقدم الامر به قبل ذلک من اعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا امر قد تقدم بیانه قبل غدیر خم، فعلم انه لم یکن فی غدیر خم امر یشرع نزل اذ ذاک لا فی حق علی ولا غیره لا امامته ولا غیرها.

آنچه که مسلم در صحیحش درباره غدیرخم نقل کرده است این جمله است که رسول خدا فرمود: من در میان شما دو یادگار گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا است که درباره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنید' ولی بخاری آن را نقل نکرده است.
اما ترمذی با این اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: این دو از هم جدا شدنی نیستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
گروهی از حافظان حدیث این بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته‌اند: آنچه از این حدیث فهمیده می‌شود این است که همه عترت یعنی بنی‌هاشم بر ضلالت و گمراهی اجتماع نمی‌کنند.
گروهی از اهلسنت همین جواب را داده‌اند که از جمله آنان جواب قاضی ابویعلی و غیر او است.
در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن را فرموده باشد چیزی جز سفارش به پیروی از کتاب خدا دیده نمی‌شود که در حجة الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولی درباره تبعیت و پیروی از عترت فرمانی وجود ندارد فقط تذکر به ایفای حقوق و دوری از ستم به آنان شده است که قبل از این هم بوده است.
بنابراین نه سخن از علی به میان آمده است و نه امامت اهل‌بیت و نه غیر آن.

در این شبهه نگاه مغز متفکر مبارزه با آرمان‌های فکری تشیع و اهل بیت نگاهی آمیخته به شک و تردید به حدیثی است که جزو ارزشمند‌ترین سخنان پایانی رسول گرامی اسلام است آنجا که جناب ابن‌تیمیه می‌گوید: والحدیث الذی فی مسلم اذا کان النبی• قد قاله فلیس فیه الا الوصیة باتباع کتاب الله، پس او نه تنها سفارش پیامبر را درباره اهل بیت قبول ندارد بلکه در نقل دیگران هم اگر متقن و محکم باشد ایجاد تردید می‌کند.
بنابراین در این پاسخ هر چند کوتاه به توضیح اصل ماجرا و بخش‌های اصلی فرمایش رسول خدا اشاره داریم و در آغاز تفسیر و تشریح الفاظ و لغات موجود در این حدیث.


مفهوم این حدیث در لغت و اصطلاح بررسی می‌شود.

۲.۱ - درلغت

این حدیث، مشهور است به «حدیث ثَقَلیْن»، و ثَقَلَیْن، تثنیه «ثَقَل» می‌باشد، و کلمه ثَقَل در لغت به معنای چیزی است که مسافر با خود حمل می کند.
عدّه‌ای از محدّثین و اهل لغت، این کلمه را «ثِقْلَیْن» یعنی به کسر ثاء و سکون قاف، قرائت کرده‌اند، که در این صورت تثنیه ثِقْل، خواهد بود، و ثِقْل به معنای بار سنگین و گنج آمدهاست، ولی به نظر می‌رسد کلمه «ثقلین» در این حدیث شریف، به فتح ثاء و قاف باشد. فیروزآبادی در کتاب «القاموس المحیط» می‌گوید: و ثَقَل به (حرکت قا) متاع مسافر و اثاثیه او و نیز هر چیز نفیسی را که پنهان و محفوظش دارندگفته می‌شود، و از همین لغت است حدیث: اِنِّی تارِکٌ فِیْکُمُ الثَّقَلَیْنِ، کِتابَ اللهِ وَعِتْرَتِی.

ابن‌منظور در این‌باره می‌نویسد: سمیا ثقلین لان الاخذ بهما ثقیل والعمل بهما ثقیل، قال: واصل الثقل ان العرب تقول لکل شیء نفیس خطیر مصون ثقل، فسماهما ثقلین اعظاما لقدرهما وتفخیما لشانهما.
کتاب خدا و عترت را ثّقّلین نامیده‌اند چون تمسک به این دو و عمل به آن سنگین است، و از طرفی عرب به هر چیزی که ارزشمند و مهم و حفاظت شده باشد ثّقّل می‌گوید، پس نامیدن کتاب خدا و عترت به این نام به جهت والا بودن جایگاه این دو و نگاهداری مرتبه آن است.
ترجیح ضبط اوّل بر ضبط دوّم بدین جهت است که: تناسب ضبط اوّل (ثَقَلَیْن) با شرائطی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در آن سخن گفته است بیشتر و مناسب‌تر است، زیرا مسافری که از شهری به شهری کوچ می‌کند ـ خصوصاً اگر قصد بازگشت به مبدا را نداشته باشد - اسباب و اثاثیه زندگانی‌اش را با خود می‌برد، و از آنجا که حمل و نقل در آن زمان به سختی و مشقّت انجام می‌گرفت و جابجائی تمام لوازم و اثاثیه زندگی از جائی به جای دیگر ممکن نبود، لذا هنگام کوچ کردن، گرانبهاترین و نفیس‌ترین اشیاء تحت تملّک را منتقل می‌کردند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در مقدّمه «حدیث ثقلین» می‌فرماید:
من دعوت شده‌ام و به این دعوت جواب گفته‌ام، و بنابر بعضی از نقلها فرمود: من دعوت خواهم شد و جواب مثبت به این دعوت خواهم داد، آن حضرت خبر از نزدیک بودن رحلت و سفر آخرت می‌دهد و متعاقب این خبر، می‌فرماید: «وانّی تارکٌ»، موقعیّت سفر آخرت اقتضاء می‌کند آن حضرت عزیزترین و گرانبهاترین اشیاء را با خود ببرد، ولی به مقتضای رافت و لطف بی‌شائبه‌ای که به امّت دارد، و از آنجائی که نسبت به بقای دین حنیف و برپائی شریعت حریص است، گرانبهاترین اشیاء که در طول زندگی پربرکتش نهایت اعتناء و توجّه به آنها را داشته است در بین امّت باقی می‌گذارد، سپس توصیه فرمود تا امّت قدر آن دو را بداند و از آن دور نشود، زیرا هدایت ابدی آنان در گرو تمسّک به این دو گوهر نفیس و گرانبهایی است که آن بزرگوار به مقتضای لطف خاصّش بر امّت در بین آنان باقی گذاشته است.
با توجه به این توضیح، ضبط کلمه «ثَقَلین» انسب خواهد بود، اگرچه با قرائت دیگر نیز وافی به مقصود خواهد بود که در ادامه مبحث و با تحقیق در الفاظ «حدیث ثقلین» نکاتی را متذکر خواهیم شد.

۲.۲ - در اصطلاح

کیفیّت دلالت الفاظی مانند «اخذ» و «تمسّک» و «اعتصام» بدینگونه است که چون این الفاظ دلالت بر وجوب تبعیّت و پیروی و اطاعت مطلق بدون قید و شرط می‌نمایند، قهراً مفاد حدیث، امامت و خلافت خواهد بود، زیرا شکّی نیست که بین اطاعت مطلق و بین امامت و خلافت، تلازم و همبستگی غیر قابل انکاری وجود دارد.
مراجعه به سخنان شارحین «حدیث ثقلین» از اعلام و مشاهیر اهل سنّت، مانند: مناوی در «شرح جامع صغیر» ملاّ علی قاری در «شرح شکاة»، و نیز به کتاب‌های «نسیم الرّیاض»، «شرح المواهب اللَّدُنیّة»، «السّراج المنیر فی شرح الجامع الصّغیر»، «الصّواعق المحرقه»، و «جواهر العقدین» حقیقت را روشن‌تر به اثبات می‌رساند که مفاد «حدیث ثقلین» عبارت است از تشویق و وادار نمودن و برانگیختن جمیع امّت به پیروی و تبعیت از رفتار و کردار و اقوال خاندان نبوّت ‌(علیهم‌السّلام) و حجت دانستن سیره و روش آنان در تمام مسائل دین و دنیا و آنچه که در اداره زندگی فردی و اجتماعی انسان مؤثر می‌باشد و در یک کلام آنان را مقتدای خویش در جمیع امور قرار دهند، که برای نمونه به سخن مناوی در این‌باره اشاره می‌کنیم:
عن عبدالله بن زید عن ابیه انه علیه الصلاة والسلام قال: من احب ان ینسا له فی اجله وان یمتنع بما خلفه الله فلیخلفنی فی اهلی خلافة حسنة فمن لم یخلفنی فیهم بتر عمره وورد علی یوم القیامة مسودا وجهه.
کسی که دوست دارد خداوند مرگش را به تاخیر‌ اندازد و از شر آنچه برجای گذاشته محفوظ بماند پس باید حرمت مرا در خاندانم به بهترین و نیکوترین جایگزینی‌ها به انجام رساند، و کسی که به نیکوئی با آنان رفتار نکند عمرش کوتاه و در قیامت با صورتی سیاه بر من وارد خواهد شد.


شبهات حدیث ثقلین را آورده به پاسخ آنها می‌پردازیم.

۳.۱ - عدم تواتر حدیث ثقلین

ابن‌تیمیه متواتر بودن حدیث ثقلین را مورد تردید قرار داده و بر آن اشکال و اعتراض نموده و می‌نویسد:
والذی رواه مسلم انه بغدیر خم قال انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله فذکر کتاب الله وحض علیه ثم قال وعترتی اهل بیتی اذکرکم الله فی اهل بیتی ثلاثا وهذا مما انفرد به مسلم ولم یروه البخاری وقد رواه الترمذی وزاد فیه وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض وقد طعن غیر واحد من الحفاظ فی هذه الزیادة وقال انها لیست من الحدیث والذین اعتقدوا صحتها قالوا انما یدل علی ان مجموع العترة الذین هم بنو‌هاشم لا یتفقون علی ضلالة وهذا قاله طائفة من اهل السنة وهو من اجوبة القاضی ابی یعلی وغیره والحدیث الذی فی مسلم اذا کان النبی• قد قاله فلیس فیه الا الوصیة باتباع کتاب الله وهذا امر قد تقدمت الوصیة به فی حجة الوداع قبل ذلک وهو لم یامر باتباع العترة لکن قال اذکرکم الله فی اهل بیتی وتذکیر الامة بهم یقتضی ان یذکروا ما تقدم الامر به قبل ذلک من اعطائهم حقوقهم والامتناع من ظلمهم وهذا امر قد تقدم بیانه قبل غدیر خم.

آنچه که مسلم در صحیحش درباره غدیرخم نقل کرده است این جمله است که رسول خدا فرمود: من در میان شما دو یادگار گرانبها می‌گذارم یکی کتاب خدا است که درباره آن سفارش نموده است سپس فرمود: عترت و خاندانم را فراموش نکنید، ولی بخاری آن را نقل نکرده است.
اما ترمذی با این اضافه نقل کرده است که رسول خدا فرمود: این دو از هم جدا شدنی نیستند تا در کنار حوض کوثر بر من وارد شوند.
گروهی از حافظان حدیث این بخش را زائد دانسته و قبول ندارند و گفته‌اند: آنچه از این حدیث فهمیده می‌شود این است که همه عترت یعنی بنی‌هاشم بر ضلالت و گمراهی اجتماع نمی‌کنند.
گروهی از اهل سنت همین جواب را داده‌اند که از جمله آنان جواب قاضی ابویعلی و غیر او است.
در نقل مسلم اگر رسول خدا هم آن‌را فرموده باشد چیزی جز سفارش به پیروی از کتاب خدا دیده نمی‌شود که در حجة الوداع هم به آن سفارش فرموده بود ولی درباره تبعیت و پیروی از عترت فرمانی وجود ندارد فقط تذکر به ایفای حقوق و دوری از ستم به آنان شده است که قبل از این هم بوده است.
بنابراین نه سخن از علی به میان آمده است و نه امامت اهل بیت و نه غیر آن.

۳.۱.۱ - بررسی و نقد

اگرچه از شخصی مانند ابن‌تیمیه بیش از این انتظار نداریم که حدیثی از این قبیل را که به اعتراف بزرگانی از محدثان اهل سنت جزو احادیث متواتر و صحیح است انکار نماید زیرا نه تنها در منابع شیعی اسناد و طرق گوناگونی بر نقل این حدیث حاکی است بلکه منابع حدیثی و از همه مهمتر اعترافات مصنفین و شارحان آثار حدیثی اهل سنت قوی‌ترین مستند بر اثبات تواتر این حدیث است، زیرا حدیث متواتر خبر جماعتی است که سلسله روات آن تا معصوم، در هر طبقه به‌حدی باشد که امکان توافق آنها بر کذب، به‌طور عادی محال بوده و نیز موجب علمگردد.
با توجه به اینکه حدیث شریف ثقلین را تعداد قابل توجهی از راویان در منابع فریقین روایت کرده‌اند، پس می‌توان آن را از دیدگاه مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) و اهل سنت حدیث متواتر نامید، و علاوه بر آن بسیاری از علمای حدیثی اهل سنت نیز حدیث شریف ثقلین را صحیح و معتبر نامیده‌اند که به اسامی و کتاب‌های برخی از آنها اشاره می‌کنیم.

۳.۱.۱.۱ - مسلم نیشابوری

مسلم بن حجاج نیشابوری (۲۰۶-۲۶۱ق) با نقل حدیث ثقلین در کتاب صحیح خود، بر صحت و اعتبار آن صحه گذاشته است. روایت زید بن ارقم را در همین زمینه پیش از این ملاحظه نمودید.
حدثنی زُهَیْرُ بن حَرْبٍ وَشُجَاعُ بن مَخْلَدٍ جمیعا عن بن عُلَیَّةَ قال زُهَیْرٌ حدثنا اسماعیل بن ابراهیم حدثنی ابو حَیَّانَ حدثنی یَزِیدُ بن حَیَّانَ قال انْطَلَقْتُ انا وَحُصَیْنُ بن سَبْرَةَ وَعُمَرُ بن مُسْلِمٍ الی زَیْدِ بن اَرْقَمَ فلما جَلَسْنَا الیه قال له حُصَیْنٌ لقد لَقِیتَ یا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا رَاَیْتَ رَسُولَ اللَّهِ• وَسَمِعْتَ حَدِیثَهُ وَغَزَوْتَ معه وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ لقد لَقِیتَ یا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا حَدِّثْنَا یا زَیْدُ ما سَمِعْتَ من رسول اللَّهِ• قال یا بن اَخِی والله لقد کَبِرَتْ سِنِّی وَقَدُمَ عَهْدِی وَنَسِیتُ بَعْضَ الذی کنت اَعِی من رسول اللَّهِ  فما حَدَّثْتُکُمْ فَاقْبَلُوا وما لَا فلا تُکَلِّفُونِیهِ ثُمَّ قال قام رسول اللَّهِ یَوْمًا فِینَا خَطِیبًا بِمَاءٍ یُدْعَی خُمًّا بین مَکَّةَ وَالْمَدِینَةِ فَحَمِدَ اللَّهَ وَاَثْنَی علیه وَوَعَظَ وَذَکَّرَ ثُمَّ قال اَمَّا بَعْدُ الا اَیُّهَا الناس فَاِنَّمَا انا بَشَرٌ یُوشِکُ اَنْ یَاْتِیَ رسول رَبِّی فَاُجِیبَ وانا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ اَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ فیه الْهُدَی وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللَّهِ وَاسْتَمْسِکُوا بِهِ فَحَثَّ علی کِتَابِ اللَّهِ وَرَغَّبَ فیه ثُمَّ قال وَاَهْلُ بَیْتِی اُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی اَهْلِ بَیْتِی اُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی اَهْلِ بَیْتِی اُذَکِّرُکُمْ اللَّهَ فی اَهْلِ بَیْتِی فقال له حُصَیْنٌ وَمَنْ اَهْلُ بَیْتِهِ یا زَیْدُ اَلَیْسَ نِسَاؤُهُ من اَهْلِ بَیْتِهِ قال نِسَاؤُهُ من اَهْلِ بَیْتِهِ وَلَکِنْ اَهْلُ بَیْتِهِ من حُرِمَ الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ قال وَمَنْ هُمْ قال هُمْ آلُ عَلِیٍّ وَآلُ عَقِیلٍ وَآلُ جَعْفَرٍ وَآلُ عَبَّاسٍ قال کُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَةَ قال نعم.

یزید بن حیان می‌گوید: همراه با حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم بعد از این‌که در کنار او نشستیم حصین گفت: ‌ای زید! ترا خیر بسیار نصیب شده است. پیغمبر را دیده‌ای و حدیث او را شنیده‌ای و همراه با آن حضرت جهاد کرده‌ای. شمه‌ای از آن‌چه از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیده‌ای باز گوی. زید گفت: فرزند برادر! به خدا سوگند که عمرم زیاد و عهدم با رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کهن شده و بسیاری از آنچه از او شنیده بودم فراموش کرده‌ام. پس آن‌چه برای شما می‌گویم بپذیرید و آن‌چه را نمی‌گویم مرا به گفتن آن مجبور نسازید. سپس گفت: روزی پیغمبر خدا بین ما برای خواندن خطبه برخاست. ما در مکانی بین مکه و مدینه بودیم که «خم» خوانده می‌شود. حمد خدا و ثنای او را به جای آورد و به وعظ و ذکر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانید‌ای مردم که من هم بشرم و به زودی فرستاده خدای نزد من می‌آید و دعوت او را اجابت می‌کنم. من بین شما دو چیز گرانبها از خود بر جای می‌گذارم. نخستین آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. کتاب خدا را محکم در دست بگیرید و آن را رها نکنید ـ پس درباره قرآن سفارش بسیار نمود و بدان تشویق و ترغیب فرمود ـ سپس فرمود: اهل بیت من. درباره اهل بیت من همواره خدای را به یاد داشته باشید (این جمله را سه بار فرمود) حصین از زید پرسید: اهل بیت او چه کسانی هستند؟ مگر زنان او اهل بیت او نیستند؟ ـ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بیت رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کسانی هستند که بعد از او صدقه برایشان حرام است ـ حصین گفت: آنان چه کسانی هستند؟ ـ گفت: آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس. حصین گفت: آیا صدقه بر همه ایشان حرام است؟ ـ گفت: آری. مسلم به سند دیگری از زید بن ارقم روایت کرده است که از او پرسیدند: آیا زنان پیغمبر هم اهل بیت او هستند؟ ـ گفت نه ـ به خدا قسم ـ زن تا مدتی از زمان با مرد است. بعد او را طلاق می‌دهد و نزد پدر و مادر خود بر می‌گردد. اهل بیت او اصل و جماعت او هستند که صدقه بر ایشان حرام است.

۳.۱.۱.۲ - ترمذی

ابوعیسی محمد بن عیسی ترمذی (۲۰۹-۲۹۷ق) در کتاب الجامع الصحیح با نقل دو روایت مربوط به ثقلین، هر دو روایت را حسن (حدیثی که از نظر اعتبار پس از حدیث صحیح قرار می‌گیرد) نامیده و می‌نویسد:
«حدثنا علی بن المنذر کوفی حدثنا محمد بن فضیل قال حدثنا الاعمش عن عطیة عن ابی سعید والاعمش عن حبیب بن ابی ثابت عن زید بن ارقم رضی الله عنهما قالا قال رسول الله• انی تارک فیکم ما ان تمسکتم به لن تضلوا بعدی احدهما اعظم من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی ولن یتفرقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما قال هذا حدیث حسن غریب».
«رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: من چیزی بین شما بر جای می‌نهم که اگر بدان چنگ زنید، بعد از من هرگز گمراه نخواهید شد. یکی از آن دو از دیگری عظیم‌تر است: کتاب خدا رشته‌ای است که از آسمان به زمین کشیده شده است. و دیگری عترت که اهل بیت منند. این دو هرگز از هم جدا نمی‌گردند تا کنارحوض (کوثر) بر من وارد شوند. پس بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار می‌کنید. سپس می‌گوید: این حدیثی است حسن و غریب (مشتمل بر لفظ خاص).

همچنین ترمذی در صحیح از جابر بن عبدالله انصاری روایت کرده است:
حدثنا نصر بن عبد الرحمن الکوفی حدثنا زید بن الحسن هو الانماطی عن جعفر بن محمد عن ابیه عن جابر بن عبدالله قال رایت رسول الله فی حجته یوم عرفة وهو علی ناقته القصواء یخطب فسمعته یقول یا ایها الناس انی قد ترکت فیکم ما ان اخذتم به لن تضلوا کتاب الله وعترتی اهل بیتی...
جابر می‌گوید: رسول الله را در حجة الوداع، در روز عرفه دیدم که بر ناقه قصوای خود سوار بود و خطبه می‌خواند. شنیدم که می‌فرمود: ‌ای مردم، همانا من چیزی را بین شما بر جای می‌گذارم که اگر تسلیم آن بوده و بدان عمل کنید هرگز گمراه نخواهید شد. آن کتاب خدا و عترت، یعنی اهل بیت من است»

۳.۱.۱.۳ - حاکم نیشابوری

حافظ ابوعبدالله حاکم نیشابوری (م ۴۰۵ق)، حدیث ثقلین را در کتاب المستدرک علی الصحیحین ذکر نموده و پس از نقل آن چنین گفته است:
«لما رجع رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) من حجة الوداع و نزل غدیر خم امر بدوحات فقمن فقال: کانی قد دعیت فاجبت. انی قد ترکت فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر. کتاب الله تعالی و عترتی فانظروا کیف تخلفونی فیهما فانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ثم قال: ان الله عزوجل مولای و انا مولی کل مؤمن. ثم اخذ بید علی فقال: من کنت مولاه فهذا ولیه اللهم و آل من والاه و عاد من عاداه»

«چون رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از حجة الوداع بازگشت و در غدیرخم فرود آمد دستور داد زیر درخت‌ها را از خار و خاشاک پاک کردند... سپس فرمود: گویا مرا فرا خوانده‌اند و من اجابت کرده‌ام. همانا من بین شما دو شی ء گرانبها بر جای گذاشته‌ام که یکی از آنها از دیگری بزرگتر است، کتاب خدای تعالی و عترت من. پس بنگرید که بعد از من با آن دو چگونه رفتار می‌کنید، کتاب خدا و عترت من از هم جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض (کوثر) نزد من حاضر شوند. سپس گفت: همانا خدای (عزّوجلّ) مولای من است و من مولای همه مؤمنانم. آنگاه دست علی را گرفت و فرمود: هر که را من مولای اویم پس علی هم ولی و سرور اوست. خدایا دوست بدار هرکه او را دوست دارد و دشمن بدار هر که با او دشمنی کند.»
حاکم تصریح می‌کند: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه بطوله.
این حدیث (ثقلین) بر اساس شرط بخاری و مسلم صحیح است ولیکن آن دو این حدیث را (در کتب خود) به‌طور کامل نقل نکرده‌اند

۳.۱.۱.۴ - احمد بن حنبل

احمد بن حنبل ابوعبدالله شیبانی (م۲۴۱): حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا بن نُمَیْرٍ ثنا عبد الْمَلِکِ یعنی بن ابی سُلَیْمَانَ عن عَطِیَّةَ عن ابی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ انی قد تَرَکْتُ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ اَحَدُهُمَا اَکْبَرُ مِنَ الآخَرِ کِتَابُ اللَّهِ (عزّوجلّ) حَبْلٌ مَمْدُودٌ مِنَ السَّمَاءِ الی الاَرْضِ وعترتی اَهْلُ بیتی الا انهما لَنْ یَفْتَرِقَا حتی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ.
ابوسعید خدری از رسول خدا نقل کرده است که فرمود: من دو شیء گرانبها باقی می‌گذارم که یکی بزرگ‌تر از دیگری است و آن کتاب خدای بلند مرتبه و ریسمان متصل به آسمان تا زمین است و دیگری عترت و خاندانم، بدانید که این دو از یکدیگر جدائی ناپذیرند تا در حوض کوثر بر من وارد شوند. و نیز: احمد بن حسین بیهقی در سنن بیهقی، و عبدالله بن عبدالرحمن دارمی در سنن دارمی علی متقی در کنز العمال فی سنن الاحوال و الافعال احمد بن محمد طحاوی در مشکل الآثار و سایر محدثین نیز روایت کرده‌اند.

۳.۱.۱.۵ - احمد بن علی نسائی

احمد بن علی نسائی (م ۳۰۳ ق)، در کتاب خصائص امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب همین حدیث را با‌ اندک اضافه‌ای نقل کرده است: فقلت لزید سمعته من رسول الله • فقال ما کان فی الدوحات احد الا رآه بعینیه وسمعه باذنیه.
«به زید گفتم آیا تو خود این سخن را از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شنیدی؟ گفت: زیر آن درخت‌ها هیچ کس نبود مگر آن‌که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را با چشم دیده و سخنش را با گوش شنیده است.

۳.۱.۱.۶ - ابن‌کثیر دمشقی

حافظ ابوالفداء اسماعیل بن کثیر دمشقی (م ۷۷۴ق)، نیز در تفسیرش، ذیل آیه ۲۳ از سوره شوری، حدیث شریف ثقلین را صحیح نامیده است، متن سخن وی و حدیث مورد نظر چنین است:
وقد ثبت فی الصحیح م ۲۴۰۸ ان رسول الله قال فی خطبة بغدیر خم: ان تارک فیکم الثقلین کتاب الله وعترتی وانهما لم یفترقا حتی یردا علی الحوض...
در صحیح مسلم آمده است که پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در خطبه غدیرخم چنین فرمود: همانا من در میان شما دو چیز سنگین را می‌گذارم: کتاب خدا و اهل بیتم را آن دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا روزی که در کنار حوض بر من وارد شوند.

۳.۱.۱.۷ - روایت دیگر حاکم

حاکم در روایت دیگری از سلمه بن کهیل از پدرش از ابوالطفیل از وائله از زید بن ارقم چنین حدیث کرده است:
«نزل رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بین مکه و المدینة عند شجرات خمس دوحات عظام فکنس الناس ما تحت الشجرات. ثم راح رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عشیة فصلی ثم قام خطیبا فحمد الله و اثنی علیه و ذکر و وعظ فقال ما شاء الله ان یقول، ثم قال: ایها الناس. انی تارک فیکم امرین لن تضلوا ان اتبعتموهما و هما کتاب الله و اهل بیتی عترتی، ثم قال: اتعلمون انی اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ ثلاث مرآت قالوا نعم. فقال رسول الله صلی الله علیه وآله: من کنت مولاه فعلی مولاه»

«رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بین مکه و مدینه نزدیک پنج درخت بزرگ و پر شاخ و برگ فرود آمد. مردم زیر درخت‌ها را جارو کردند. رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) شامگاهان به آن‌جا رسید و بعد از نماز برای ایراد خطبه برخاست. ابتدا حمد و ثنای الهی را به جای آورد و سخنانی در ذکر و وعظ بیان کرد و آنچه را خدای می‌خواست که او بگوید گفت. سپس فرمود: ایها الناس، من دو امر را بین شما باقی می‌گذارم که اگر از آن دو پیروی کنید هرگز گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترت و اهل بیت من. (سپس گفت) آیا می‌دانید که من بر مؤمنان از جان‌های خودشان اولی ترم؟ (سه بار) گفتند: آری. پس رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمود: هر که را من مولی و سرورم، علی هم مولی و سرور اوست.

۳.۱.۱.۸ - حافظ ابونعیم

حافظ ابونعیم احمد بن عبدالله، در کتابش از حذیفة بن اسید غفاری از رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) چنین نقل کرده است که فرمود:
«ایها الناس انی فرطکم و انکم واردون علی الحوض. فانی سائلکم حین تردون علی عن الثقلین فانظروا کیف تخلفونی فیهما. الثقل الاکبر کتاب الله. سبب طرفه بید الله و طرفه بایدیکم. فاستمسکوا به لا تضلوا و لا تبدلوا. و عترتی اهل بیتی. فانه قد نبانی اللطیف الخبیر انهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»

‌ای مردم همانا من پیشگام و پیشاهنگ شمایم. و شما همه در کنار حوض نزد من خواهید آمد. وقتی که بر من وارد شدید از شما درباره ثقلین پرسش خواهم کرد. بنگرید بعد از من با ایشان چگونه رفتار می‌کنید ـ ثقل (وزنه) بزرگ کتاب خدا است. ریسمانی است که یک طرفش در دست خداست و طرف دیگرش در دستهای شماست. پس بدان چنگ بزنید تا گمراه نگشته و دگرگون نشوید. و عترت من که اهل بیت‌منند زیرا خدای مهربان دانا مرا خبر داده است که این دو گوهر گرانبها از هم جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد گردند.

۳.۲ - شبهه دلالی حدیث

در این بخش و پس از اشاره به نقل حدیث ثقلین و توصیه و سفارش پیامبر اکرم به حلقه زدن در محور قرآن و اهل بیت، اکنون نوبت به این مبحث می‌رسد که همانگونه که ابن‌تیمیّة و قبل از ایشان قاضی عبدالجبار و بعد از او عبدالعزیز دهلوی گفته‌اند آیا حدیث ثقلین دلالت بر امامت و گوش‌جان سپردن به سفارش‌ها و دستورات آنان و در یک سخن پذیرش پیشوائی و امامت آنان می‌کند یا خیر؟ به دیگر سخن آیا از این حدیث می‌توان گفتار شیعه را بر امامت و رهبری اهل بیت استفاده نمود؟
[۲۰] ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التفسیر، ج۲، ص۱۱.
[۲۱] ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة الفتاوی، ج۱۳، ص۱۱۳.
[۲۲] قاضی عبدالجبّار، المغنی، ج۲۰، ص۱۹۱.
[۲۳] دهلوی، عبدالعزیز، تحفة اثنا عشریّه، ص۴۳۹،
[۲۴] غرسی، فصل الخطاب، ص۹۶.


۳.۲.۱ - نقد و بررسی

توجه به واژه‌های بکار گرفته شده در این حدیث و آشنائی با مفاهیم آن نزدیک‌ترین راه برای پی‌بردن به مقصود شارع و گوینده حدیث است که ذیلاً به آن اشاره می‌گردد:
۱ - الامر بالاخذ: در یک تعبیر رسول (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «ما ان اخذتم بهما لن تضلّوا»
۲- الامر بالتمسّک:
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جای دیگر فرمودند: «ما ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا»
۳- الامر بالمتابعه:
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرمودند: «لن تضلّوا ان اتبعتم واستمسکتم بهما» او «لن تضلّوا ان اتبعتموها» وقال صحیح علی شرط الشیخین.
۴ ـ الامر بالاعتصام:
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در حدیث دیگر فرمودند: «ترکت فیکم ما لن تضلّوا ان اعتصمتم، کتاب اللّه وعترتی اهل بیتی» عن ابن‌ابی شیبة والخطیب فی المتفق والمفترق

۳.۲.۱.۱ - معنای تعابیر

تعابیری مانند: اخذ و تمسک و متابعه و اعتصام هر یک به تنهائی صراحت دارد بر این‌که ثقلین واجب الاطاعه است و پیروی از آن دو بر هر مکلفی واجب است. زیرا این الفاظ دلالت بر وجوب تبعیّت و پیروی و اطاعت مطلق بدون قید و شرط دارد، بنابراین مفاد حدیث، امامت و خلافت خواهد بود، زیرا شکّی نیست که بین اطاعت مطلق و بین امامت و خلافت، تلازم و همبستگی تامّ و غیر قابل انکاری وجود دارد.
سخن ابن‌الملک که در آن کلمه و واژه تمسک را تشریح کرده است خواندنی است، او در توضیح و بیان مفهوم این کلمه چنین گفته است: «التمسک بالکتاب العمل بمافیه وهو الائتمار باوامر اللّه والانتهاء بنواهیه. ومعنی التمسک بالعترة محبّتهم والاهتداء بهداهم وسیرتهم»
تمسک به کتاب عمل کردن به آن یعنی پذیرش دستورات و ترک نواهی الهی است و معنای تمسک به عترت محبت آنان و هدایت یافتن به وسیله و سیره و روش آنان است.

مُناوی در بیان و شرح «انّی تارک فیکم» و «تمسک» گفته است: تلویح بل تصریح بانّهما کتوامین خلّفهما ووصّی امّته بحسن معاملتهما وایثار حقّهما علی انفسهم والاستمساک بهما...،
این تعبیر نه اشاره بلکه تصریح دارد که کتاب وعترت هردو مانند دو قلوهایی هستند که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را در بین امّت باقی گذاشته و به امّت توصیه فرموده است تا به نیکی با آن دو سلوک نمایند، و حقّ آن دو را بر خودشان مقدّم کرده و در امور دینشان به آن دو تمسّک جویند.

تفتازانی نیز پس از نقل حدیث صحیح مسلم می‌نویسد: الاتری انّه علیه الصلاة والسلام قرنهم بکتاب اللّه تعالی فی کون التمسک بهما منقذاً عن الضلالة، ولا معنی للتمسک بالکتاب الاّ الاخذ بما فیه من العلم والهدایة فکذا فی العترة.
آیا نمی‌بینی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عترت وکتاب را باهم قرین قرار دا ده است که تمسک به آن دو نجات از گمراهی است و تمسک به کتاب معنایی ندارد مگر عمل نمودن به آنچه از دانش و ارشاد و هدایت در آن است و در اخذ به عترت هم همین مفهوم اراده شده است.
و اما لفظ «الاعتصام» در قرآن و حدیث به معنای «تمسّک» است، امام صادق (علیه‌السّلام) در روایتی ذیل آیه ۱۰۳ سوره آل عمران «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا» فرموده است:
نَحْنُ حَبْلُ الله الذی قال الله: (وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللهِ جَمِیعاً وَلاَ تَفَرَّقُوا) ما آن ریسمان الهی هستیم که اعتصام و تمسک به آن را خداوند متعال فرمان داده است.
این روایت در کتب فریقین موجود است.
[۳۸] فخرالدين رازی، محمد بن عمر، تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۱۷۳، دار الکتب العلمیّة ـ بیروت ـ ۱۴۱۵ هـ. ق.


۳.۲.۱.۲ - مفاد حدیث ثقلین

پس الفاظ و تعابیری مانند: «اخذ» «اعتصام» «تمسّک»، در حقیقت به یک مفهوم و معنی باز می‌گردند که نتیجه آن «اتّباع و پیروی» است، و مفاد «حدیث ثقلین» چیزی غیر از این نیست. بنابراین بدون هیچگونه تامّل و اشکالی، امامت و خلافت اهل بیت (علیهم‌السّلام) با این حدیث اثبات می‌شود، و این نتیجه از الفاظ «حدیث ثقلین» بدست می‌آید که: علی و اهل بیت (علیهم‌السّلام) خلفاء رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بعد از آن حضرت می‌باشند.
نکته لازم به ذکر و توجه این است که علاوه بر استفاده از مفردات این حدیث، در برخی از نقلها واژه «خلیفتین» به جای «ثقلین» آمده است که در کتب روائی اهل سنت موجود است، که این لفظ نیز صراحت در مرجعیت دینی و سیاسی اهل بیت دارد.

۳.۳ - عدم وجود حدیث ثقلین در بخاری

شبهه دیگری که ابن‌تیمیه درباره حدیث ثقلین مطرح کرده است عدم نقل آن در صحیح بخاری است، وی می‌نویسد: وهذا مما انفرد به مسلم ولم یروه البخاری...
حدیث ثقلین را فقط مسلم نقل کرده است و در صحیح بخاری از آن اثری نیست.

۳.۳.۱ - رد شبهه

جناب ابن‌تیمیه با طرح این شبهه و ادعا، با آبروی نداشته خودش بازی کرده و زحمت دیگران را زیاد کرده است، زیرا نقل نکردن بخاری در صورتی که طریق صحیح برای حدیث وجود داشته باشد دلیل بر ضعف روایت نیست، زیرا بسیاری از علمای اهل سنت گفته‌اند: احادیث صحیح منحصر در منقولات صحیحین نمی‌باشد بلکه به اعتراف خود آنان چه بسیار روایات صحیحی که از قلم افتاده باشد ولی در دیگر آثار حدیثی مکتوب و محفوظ مانده باشد.

نووی در این‌باره می‌نویسد: «انّهما لم یلتزما استیعاب الصحیح بل صحّ عنهما تصریحهما بانّهما لم یستوعبا وانّما قصدا جمع جمل من الصحیح کما یقصد المصنف فی الفقه جمع جملة من مسالة»
«بخاری و مسلم التزام نداده‌اند که تمام احادیث صحیح‌السند را نقل کنند و خود نیز به این مطلب تصریح کرده‌اند، بلکه قصد آنان این بوده که مقداری از احادیث صحیح السند را جمع‌آوری کنند، همان‌گونه که نویسنده و مصنف در فقه تمام مسائل فقه را ذکر نمی‌کند»
[۴۵] نووی، یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱، ص۳۷، دار النشر: دار احیاء التراث العربی - بیروت - ۱۳۹۲، الطبعة: الطبعة الثانیة


ابن‌قیّم جوزیه در مورد حدیث ابی‌الصهباء که تنها مسلم نقل کرده، می‌گوید: «انفراد مسلم در نقل، به صحت حدیث ضرری نمی‌رساند.
آیا کسی می‌تواند ادعا کند که منفردات مسلم صحیح نیست؟ آیا هرگز بخاری ادعا کرده است هر حدیثی را که در کتاب خود ذکر نکرده‌ام، باطل و ضعیف بوده و حجّت نیست؟
چه بسیار احادیثی که بخاری در غیر صحیح خود به آن احتجاج کرده، در حالی که در صحیح نیاورده است و چه بسیار احادیثی که بخاری آن‌ها را تصحیح کرده ولی در صحیح نیاورده است».

ابن‌الصلاح می‌گوید:
«لم یستوعبا الصحیح فی صحیحیهما ولا التزما ذلک، فقد روینا ذلک عن البخاری انّه قال: ما ادخلت فی کتابی الجامع الاّ ما صحّ و ترکت من الصحاح لحال الطول. وروینا عن مسلم انّه قال: لیس کل شیء عندی صحیح وضعته هنا، انّما وضعت‌هاهنا ما اجمعوا علیه. وقال البخاری: احفظ مائة الف صحیح ومائتی الف حدیث غیر صحیح، وجملة ما فی کتابه سبعة آلاف ومائتان وخمسة وسبعون حدیثاً بالاحادیث المتکررة. وقیل: انّها باسقاط المکررة اربعة آلاف حدیث»
«بخاری و مسلم تمام احادیث صحیح‌السند را در صحیح خود نیاورده‌اند و اصلا چنین التزامی هم نداده‌اند. از بخاری روایت شده است: من تنها احادیث صحیح‌السند را در کتاب خود آورده‌ام، چه بسیار احادیث صحیح‌السند را که به جهت طولانی شدن کتاب ترک نموده‌ام. همچنین از مسلم روایت شده است: این چنین نیست که تمام احادیث صحیح‌السند نزد خود را در این کتاب آورده باشم، تنها روایاتی را در صحیح خود ذکر کرده‌ام که مورد اجماع است... بخاری می‌گوید: صدهزار حدیث صحیح حفظ دارم و دویست هزار حدیث غیرصحیح، در حالی که در کتاب «الجامع الصحیح» خود بیش از ۷۲۷۵ حدیث با احادیث مکرّر، نقل نکرده است و بنا بر نظر برخی با حذف مکرّرها چهار هزار حدیث است».

۳.۴ - وجود علی بن منذر در حدیث

اشکالی که دکتر سالوس بر حدیث ثقلین وارد نوده است این است «در روایت دوّم ترمذی علی بن منذر کوفی است که او از شیعیان کوفه به حساب می‌آید...»
[۴۸] سالوس، علی احمد، اثر الامامة فی الفقه الجعفری و اصوله.


۳.۴.۱ - نقد و بررسی شبهه

در جای خود اشاره شده به اینکه، در صورتی که راوی ثقه باشد تشیّع ضرری به احادیث وی وارد نمی‌کند.
[۴۹] البانی، محمدناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۵۶ـ۳۵۸.

از ترجمه علی بن منذر کوفی استفاده می‌شود که او از مشایخ ترمذی، ابن‌ماجه و نسائی و جماعت کثیری از بزرگان ائمه حدیث، از قبیل: ابوحاتم، مطیّن، ابن‌منده، سجزی، ابن‌صاعد و ابن‌ابی‌حاتم بوده است. صاحب تهذیب در این‌باره می‌نویسد:
روی عنه: الترمذی، والنسائی، وابن‌ماجة، وابو بکر احمد ابن‌جعفر بن محمد بن اصرم البجلی، واحمد بن الحسین بن اسحاق الصوفی الصغیر، وابو علی احمد بن محمد بن مصقلة.
ترمذی، و نسای، ابن‌ماجه ابوبکر... از او روایت نموده است.
عده زیادی از علمای اهلسنت، از قبیل: ابوحاتم رازی، نسائی، ابن‌حبّان، ابن‌نمیر و دیگران او را توثیق کرده‌اند.
قال عبد الرحمان بن ابی حاتم سمعت منه مع ابی وهو صدوق، ثقة.
قال النسائی: شیعی محض ثقة. وذکره ابن‌حبان فی کتاب " الثقات. وقال محمد بن عبدالله الحضرمی... سمعت ابن‌نمیر یقول هو ثقة صدوق
ابن‌حاتم می‌گوید: از او من و پدرم شنیدم و او صادق و ثقه بود.
نسائی می‌گوید: ابن‌منذر شیعی و ثقه است.
ابن‌حبان می‌کوید: از ابن‌نمیر شنیدم که می‌گفت او ثقه و راست‌گو است.

۳.۵ - شبهه تعارض

راه دیگری که مخالفان رهبری اهل بیت برای بی‌اثر کردن حدیث ثقلین انتخاب کرده‌اند از طریق شبهه تعارض است و لذا بعضی از علمای اهل سنت تعدادی از احادیثی که به نظر آنها متعارض با حدیث ثقلین است مطرح کرده‌اند که به بررسی آنها می‌پردازیم.

۳.۵.۱ - تعارض با حدیث اصحابی کالنجوم

یکی از احادیثی که مدعی تعارض آن شده‌اند حدیثی است که از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در شان اصحاب و اقتدای به آنان در کتب حدیثی اهل سنت آمده این حدیث است که فرمود: «اصحابی کالنجوم بایّهم اقتدیتم اهتدیتم» اصحاب من مانند ستارگان آسمان هستند به هر یک از آنها اقتدا کنید هدایت خواهید شد.
مفاد این حدیث می‌گوید: اصحاب و یاران رسول خدا مظهر و نشانه ارشاد و هدایت مردم هستند، و فرد خاصی را از بین اصحاب نام نبرده است تا ترجیح و امتیازی درست شود.
و از طرفی مفاد حدیث ثقلین منحصر شدن هدایت و رشد در پیروی از اهل بیت (علیهم‌السّلام) است، بنابراین جمع بین این دو مفاد و برداشت ممکن نیست، زیرا در یک روایت تمام اصحاب را‌ هادیان و نشانه‌های نجات معرفی فرموده است و در حدیث دیگر «ثقلین» اهل بیت را راهنمایان و منجیان امت نامیده است.
آمدی از بزرگان اهل سنت پس از بیان مفهوم اهل بیت و سرایت‌دادن آن به همسران پیامبر به وجه تعارض اشاره کرده و می‌گوید: دلیلی نداریم که انحصار نجات از گمراهی را در تبعیت از اهل بیت بدانیم زیرا پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در برابر حدیث ثقلین حدیث اقتدا به اصحاب را نیز فرموده است.
[۵۳] آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، دار النشر: دار الکتاب العربی- بیروت - ۱۴۰۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سید الجمیلی


۳.۵.۱.۱ - نقد این شبهه

شرط تعارض
متعارض بودن دو حدیث در صورتی است که هر دو از جهاتی یکسان باشند، یعنی از نظر صحت سند و قوت متن در یک حد و‌ اندازه باشند.
البانی می‌گوید: ان التعارض شرطه التساوی فی قوة الثبوت، واما نصب التعارض بین قویوضعیف فمما لا یسوغه عاقل منصف.
شرط تعارض دو حدیث مساوی بودن در استحکام رساندن محتوا است و اما ایجاد تعارض بین دو حدیثی که یکی قوی و دیگری ضعیف باشد هیچ انسان عاقل منصف نمی‌پذیرد.
[۵۴] البانی، محمدناصرالدین، رسالة حول المهدی.

با توجه به این شرط سراغ سخنان‌ اندیشمندان اهل سنت می‌رویم تا معلوم شود که آیا حدیث: «اصحابی کالنجوم» شرائط و قدرت تعارض با حدیث ثقلین را دارد یا نه؟
دیدگاه دانشمندان اهلسنت
در موسوعه دارقطنی آمده است: وفیه «اصحابی کالنجوم، بایهم اقتدیتم اهتدیتم»، اخرجه الدارقطنی فی (غرائب مالک)، والخطیب، فی الرواة عن مالک، ... قال الدارقطنی لا یثبت عن مالک، ورواته مجهولون.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» را دارقطنی در زمره غرائب مالک و خطیب در زمره راویان از مالک ذکر نموده... و سپس گفته است: این روایت از مالک ثابت نمی‌باشد و تمام راویان آن مجهولند.

فتنی در تذکره می‌گوید: ان اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم " من نسخة نبیط الکذاب.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» از روایات نبیط کذّاب است.

ابن‌قیم جوزیه در این‌باره می‌نویسد: وَاَمَّا مَا یُرْوَی عَنْ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ {اَصْحَابِی کَالنُّجُومِ بِاَیِّهِمْ اقْتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ} فَهَذَا الْکَلَامُ لَا یَصِحُّ عَنْ النَّبِیِّ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» کلامی است که از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) صادر نشده و صحت ندارد.

شوکانی می‌نویسد: روی عنه صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ انه قال: "اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم" فهذا لم یثبت قط، والکلام فیه معروف عند اهل هذا الشان، بحیث لا یصح العمل بمثله فی ادنی حکم من احکام الشرع.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» قطعا ثابت نیست و اشکالات آن نزد محدثان شناخته شده است که عمل به آن در ساده‌ترین احکام شرع صحیح نمی‌باشد.

زیعلی در کتاب تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف می‌نویسد: هَذَا حَدِیث مَشْهُور وَاَسَانِیده کلهَا ضَعِیفَة لم یثبت مِنْهَا شَیْء.
این حدیث مشهور و تمام سند‌های آن ضعیف است و هیچ چیزی را ثابت نمی‌کند.

ابن‌قدامه مقدسی می‌گوید: قول النبی صلی الله علیه وسلم: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» لا یصح هذا الحدیث.
این سخن رسول خدا که فرموده است: «اصحابی کالنجوم...» حدیث صحیحی نیست.
[۶۰] ابن‌قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد، ملتقی اهل الحدیث، المنتخب من علل الخلال لعلل للخلال، ج۱، ص۱۲.


ابن‌حزم در باره این روایت می‌نویسد: ان اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم.، واما الحدیث المذکور فباطل مکذوب.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» باطل و دروغ است.
و در جای دیگر می‌نویسد: واما قولهم: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»، فحدیث موضوع.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» حدیثی جعلی است.

ابن‌حجر می‌گوید: ان اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم اخرجه الدارقطنی فی غرائب مالک و قال لا یثبت عن مالک. ورواته مجهولون.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» را دارقطنی در زمره غرائب مالک آورده و گفته است این روایت از مالک ثابت نیست و راویان آن مجهولند.

البانی درباره عدم صحت روایت می‌نویسد: «اصحابی کالنجوم فبایهم اقتدیتم اهتدیتم» لا یصح: واه جدا وموضوع.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» صحیح نبوده و حدیثی پوچ و جعلی است.

ابن‌تیمیه درباره صحت روایت مزبور می‌نویسد: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم» ضعیف باطل.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» حدیثی ضعیف و باطل است.

همچنین در مجموعه‌ای از فتاوای علمای الازهر حدیث فوق ردّ شده است که بعضی از آنا به شرح ذیل است: قول النبی صلی الله علیه وسلم: «اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم»
وهو ایضا ضعیف وقیل موضوع، رواه الدارمی وغیره، واسانیده ضعیفة.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» ضعیف است و گفته شده است جعلی است و دارمی و غیر او آن را روایت نموده‌اند و سلسله سند آن ضعیف است.
[۶۶] مجموعه‌ای از علمای الازهر، فتاوی الازهر، ج۸، ص۲۰۹، المصدر: موقع وزارة الاوقاف المصریة.

السؤال: هل من الحدیث ما یقال: اصحابی کالنجوم بایهم اقتدیتم اهتدیتم؟
آیا آنچه که در شان اصحاب از پیامبر اکرم نقل شده است که فرمود: یاران من همانند ستارگان آسمانند، به هر یک که اقتدا نمودید هدایت می‌شوید، صحیح است؟
الجواب: هذا حدیث ضعیف و قیل موضوع.
جواب: حدیث «اصحابی کالنجوم...» حدیث ضعیفی است. وگفته شده است: جعلی است.
[۶۷] مجموعه‌ای از علمای الازهر، فتاوی الازهر، ج۸، ص۲۰۹، المصدر: موقع وزارة الاوقاف المصریة.


محمَّد بن ابراهیم بن عَبداللطِیف آل الشیخ مفتی مکه مکرمه و رئیس قضات و شؤون اسلامی می‌نویسد: اصحابی کالنجوم المعروف عند اَهل الحدیث حقاً اَنه لا یثبت سنده ولا یصلح للاحتجاج فلا تقوم به حجة.
حدیث «اصحابی کالنجوم...» که مشهور و معروف شده است، حق نزد اهل حدیث این است که این حدیث سند آن قابل اثبات نیست و صلاحیت برای احتجاج را نداشته و شایستگی اثبات حکمی را ندارد.
با توجه به کثرت سخنان حدیث‌شناسان از اهل سنت، مدعیان تضاد حدیث ثقلین با روایت مجعول و دروغ «اصحابی کالنجوم» پاسخ خویش را گرفته و امیدواریم برای همیشه دست از منفی‌بافی و دروغ‌پردازی بر دارند تا افراد عادی از امت اسلامی راه درست و صحیح را انتخاب کنند.

۳.۵.۲ - تعارض با حدیث اقتدوا

عبدالعزیز دهلوی در کتابش بنام «التحفة الاثنا عشریه» در مقام رد حدیث ثقلین آن را معارض با حدیثی که در کتب اهل سنت بصورت «اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر وعمر» نقل شده است می‌داند.
بررسی سندی روایت
۱- اهل سنت به این دلیل که چون بخاری و مسلم این روایت را در صحیح خودشان نیاورده‌اند آن را بی‌اساس دانسته و با همین ملاک روایاتی را که در فضائل امیرالمومنین (علیه‌السّلام) و سایر اهل بیت (علیهم‌السّلام) نقل شده است رد نموده و بی‌اعتبار تلقی کرده‌اند، از جمله ابن‌تیمیه درباره مشروعیت خلافت ابوبکر می‌گوید: چون در دو کتاب صحیح بخاری و مسلم، نصوص فراوان و از طرفی اجماع بر خلافت ابوبکر داریم ولی درباره علی چیزی وجود ندارد پس خلافت ابوبکر ثابت می‌شود.
لان النص والاجماع المثبتین لخلافة ابی بکر لیس فی خلافة علی مثلها فانه لیس فی الصحیحین ما یدل علی خلافته وانما روی ذلک اهل السنن.
و یا در جای دیگر دلیل عدم صحت روایت صادره از رسول خدا که «امت من هفتاد و سه یا هفتاد و دو فرقه می‌شوند» را عدم وجود آن در صحیحین دانسته و می‌گوید:
ان حدیث الثنتین والسبعین فرقة لیس فی الصحیحین.
۲- این روایت با سند‌های مختلف توسط جمعی از صحابه مثل حذیفة بن یمان - عبدالله بن مسعود - ابودردا - انس بن مالک - عبدالله بن عمر- عبدالله بن ابی‌الهذیل نقل شده، ولی معتبر‌ترین آنها روایت حذیفه و ابن‌مسعود می‌باشد که تحقیق در سند، ضعف ادعاها روشن می‌گردد.

۳.۵.۲.۱ - طریق اول حدیث حذیفه

روایاتی که از طریق حذیفه بن یمان نقل شده، در سلسله سند آن «عبدالملک بن عمیر» واقع شده است که در کتب رجالی اهل سنت با تعبیراتی همچون: «رجل مدلس» «ضعیف جدا»، «کثیر الغلط»، «مضطرب الحدیث جدا»، «مخلّط»، «لیس بحافظ» از او یاد شده است.
به عنوان مثال: مزی در تهذیب الکمال و ابن‌حجر در تهذیب التهذیب درباره او آورده‌اند:
وقال علی بن الحسن الهسنجانی: سمعت احمد بن حنبل یقول: عبد الملک بن عمیر مضطرب الحدیث جدا مع قلة روایته.
احمد بن حنبل می‌گوید: احادیث عبدالملک بن عمیر، بسیار مضطرب و دگرگون است و روایات او در کتب روایی نیز‌ اندک می‌باشد.

ذهبی در سیر اعلام النبلاء درباره او آورده است:
وروی اسحاق الکوسج، عن یحیی بن معین قال: مخلّط. وقال علی بن الحسن الهسنجانی: سمعت احمد بن حنبل یقول: عبد الملک بن عمیر مضطرب الحدیث جدا مع قلة روایته، ما اری له خمس مئة حدیث، وقد غلط فی کثیر منها. وذکر اسحاق الکوسج عن احمد، انه ضعفه.
اسحاق کوسج از یحیی بن معین نقل کرده است که می‌گفت: عبدالملک بن عمیر مخلّط است یعنی احادیث صحیح را با ضعیف به هم می‌آمیخته است، و احمد بن حنبل گفته است: وی احادیثش با اینکه‌ اندک است ولی مضطرب و ضعیف است.
هم چنین ذهبی از ابوحاتم نقل کرده: عبد الملک بن عمیر لم یوصف بالحفظ.
... عبد الملک بن عمیر جزو حافظین به شمار نمی‌آید.

خوارزمی از علمای اهل سنت درباره عبدالملک بن عمیر چنین آورده است: «او همان کسی است که عبدالله بن یقطر و یا قیس بن مسهر صیداوی را که سفیر و نماینده حسین بن علی (علیهما‌السّلام) به سوی مردم کوفه بود، شهید کرد و به دستور ابن‌زیاد او را از بالای دارالاماره به زیر‌ انداخت و در حالی که هنوز جان و رمق در کالبد او بود سر از تن او جدا نمود و چون او را نکوهش نمودند گفت: خواستم او را راحت سازم.»
از سوی دیگر همین عبدالملک بن عمیر حدیث را مستقیماً از ربعی بن حراش نشنیده و ربعی بن حراش نیز مستقیما از حذیفه بن یمان نشنیده است. مناوی در این رابطه می‌گوید: عبد الملک لم یسمعه عن ربعی و ربعی لم یسمع من حذیفه...
عبدالملک این حدیث را از ربعی و ربعی از حذیفه نشنیده است...
[۷۹] حنظلی، الانساب، ج۴، ص۲۵۱.


۳.۵.۲.۲ - طریق دوم حدیث حذیفه

در روایت دیگری که از طریق حذیفه بن یمان وارد شده است اشخاص زیر آمده‌اند:
۱- «سالم بن علاء مرادی» که ذهبی درباره وی می‌نویسد: ضعفه ابن‌معین، والنسائی. ابن‌معین و نسائی او را تضعیف کرده‌اند.
ابن‌حجر درباره او می‌نویسد: قال الدوری عن ابن‌معین ضعیف الحدیث. دوری از ابن‌معین نقل کرده است که او ضعیف‌الحدیث است.
[۸۱] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۸۱.


۲- «عمر بن هرم» که ذهبی در میزان الاعتدال درباره او آورده است: عمرو بن هرم ضعفه یحیی القطان.
عمرو بن هرم را یحیی بن قطان تضعیف نموده است.

۳- «وکیع بن جراح» که او را «مقدوح» (مورد قدح و خدشه) دانسته‌اند.
... قال عبدالله بن احمد حنبل عن ابیه: ... سمعت ابی یقول: ابن‌مهدی اکثر تصحیفا من وکیع، و وکیع اکثر خطا من ابن‌مهدی، و وکیع قلیل التصحیف... و سمعت ابی یقول: اخطا وکیع فی خمس مائه حدیث.
وکیع از ابن‌مهدی پر غلط‌تر و روایاتش کم است... وکیع در پانصد حدیث اشتباه کرده است.

۴- همچنین در سند غلام «ربعی بن حراش» وجود دارد که ابن‌حزم تصریح به مجهول بودن او نموده است.
قال ابن‌حزم: و قد سمی بعضهم المولی فقال: هلال مولی ربعی و هو مجهول لا یعرف من هو اصلا. هلال غلام ربعی مجهول است و کسی او را اصلا نمی‌شناسد.

۳.۵.۲.۳ - بررسی طریق ابن‌مسعود

اما روایتی که از طریق «ابن‌مسعود» نقل شده، نکات ذیل در آن قابل توجه است:
الف: ترمذی تصریح نموده و گفته است: هذا حدیث غریب من هذا الوجه من حدیث ابن‌مسعود لا نعرفه الا من حدیث یحیی بن سلمه بن کهیل و یحیی بن سلمه یضعف فی الحدیث.
این حدیث (حدیث اقتدوا) حدیث غریبی است که فقط از طریق یحیی بن سلمه نقل شده است و او در نقل حدیث ضعیف است.

ب: در همین سلسله سند «یحیی بن سلمه بن کهیل» قرار دارد.
ابن‌حجر در لسان المیزان می‌گوید: ضعفه یحیی بن معین. یحیی بن معین او را تضعیف نموده است.
ابن‌حجر در لسان المیزان آورده است: یحیی بن سلمة بن کهیل بالتصغیر الحضرمی ابو جعفر الکوفی متروک.
او شخصی متروک است احادیث او باید ترک شود و نقل نشود و یا مورد عمل قرار نگیرد.
ذهبی در میزان الاعتدال گفته است:
یحیی بن سلمة بن کهیل. عن ابیه. قال ابو حاتم وغیره: منکر الحدیث. وقال النسائی: متروک. وقال عباس، عن یحیی: لیس بشئ، لا یکتب حدیثه.
یحیی بن سلمه بن کهیل را ابوحاتم و دیگران منکرالحدیث دانسته‌اند و نسائی گفته است: حدیثش متروک است. و عباس از یحیی نقل کرده است: قابل اعتناء نیست و حدیثش ارزش نوشتن ندارد.

ج: و نیز در همین سلسله سند «اسماعیل بن یحیی بن سلمه» واقع شده است که مزی در تهذیب الکمال او را متروک الحدیث نامیده است.
ذهبی در میزان الاعتدال آورده است: قال الدارقطنی: متروک.
علاء‌الدین مغلطای در اکمال تهذیب الکمال آورده است:
اسماعیل بن یحیی بن سلمة بن کهیل الکوفی. قال ابو حاتم بن حبان: لا تحل الروایة عنه وقال ابو الفتح الازدی، فیما ذکره ابن‌الجوزی: متروک الحدیث. اسماعیل بن یحیی بن سلمة بن کهیل الحضرمی الکوفی متروک.
... ابو حاتم بن حبان گفته است: نقل روابت از او جایز نیست... ابن‌جوزی او را متروک الحدیث دانسته است.
و نیز ابن‌حجر در تهذیب التهذیب و تقریب التهذیب آورده است:
اسماعیل بن یحیی بن سلمة بن کهیل الحضرمی الکوفی. قال الدارقطنی متروک. ونقل ابن‌الجوزی عن الازدی انه قال متروک.
... دار قطنی و ازدی گفته‌اند: او متروک الحدیث است.

د: و نیز در همین سلسله سند «ابراهیم بن اسماعیل بن یحیی» آمده است که درباره او گفته‌اند:
۱- «لین، متروک، ضعیف، مدلس، قال الذهبی: لینه ابو زرعه و ترکه ابوحاتم.»
او شخصی بی‌مبالات، متروک، ضعیف و حیله‌گر در نقل حدیث است، ذهبی درباره او گفته است: ابوزرعه او را بی‌مبالات دانسته و ابوحاتم احادیث او را طرد کرده است.
۲- «و قال العقیلی عن مطین: کان ابن‌نمیر لا یرضاه و یضعفه و قال: روی احادیث مناکیر. قال العقیلی: و لم یکن ابراهیم هذا بقیم الحدیث.»
عقیلی از مطین نقل می‌کند که: ابن‌نمیر از روایات او راضی نبود و او را تضعیف می‌کرد و می‌گفت: او احادیث ناشناخته نقل می‌کرد. عقیلی می‌گوید: حدیث ابراهیم ارزشی نداشت.

۳.۵.۲.۴ - بررسی طریق انس بن مالک

اما حدیث از طریق «انس»: در همه سندهای آن افرادی چون: عمرو بن هرم، عمر بن نافع، حماد بن دلیل وجود دارند: «عمرو ین هرم» که قبلا وضعیت وی مشخص گردید.
درباره «عمر بن نافع» آمده است: «حدیثه لیس بشیء»، «لا یحتج بحدیثه»
«حدیث او قابل اعتنا نیست»، «به حدیث او احتجاج نمی‌شود»
درباره «حماد بن دلیل» گفته‌اند: «من الضعفاء»، «ضعفه ابو الفتح الازدی و غیره»، «و ابن‌الجوزی فی الضعفاء»

۳.۵.۲.۵ - بررسی طریق عبدالله عمر

در تمام سندهایی که در کتب اهل سنت از طریق «عبدالله بن عمر» نقل کرده‌اند پس از آن با تعبیرات مختلف روایت او را از درجه اعتبار ساقط کرده‌اند، نظیر این موارد:
حدیث اقتدوا باللذین من بعدی. وهذا غلط، واحمد لا یعتمد علیه.
حدیث اقتدوا باللذین من بعدی ابی بکر وعمر، وهذا غلط واحمد لا یعتمد علیه.
حدیث اقتدوا اشتباهی است که احمد بن حنبل به آن اعتماد نمی‌کرد.
ان حدیث عبدالله بن عمر هذا باطل بجمیع طرقه... این حدیث عبدالله بن عمر از همه طرقش باطل است...
[۱۰۵] ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۲۳۷.

با توجه به نقل اقوال متعدد درباره راویان این حدیث، آیا باز هم عقل و منطق صحیح اجازه می‌دهد که روایتی از این دست را با حدیثی صحیح‌السند و محکم، مانند حدیث ثقلین معارض بدانیم؟

۳.۶ - شبهه اخذ دین از عایشه

آمدی دهلوی در اصول الاحکام این شبهه را مطرح می‌کند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فرموده است: «خذوا شطر دینکم عن الحمیراء» نصف دین خود را از عایشه بگیرید. پس ضرورتی ندارد که ما دین خود را فقط از اهل بیت بگیریم زیرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در کنار حدیث ثقلین امر به تبعیت و گرفتن احکام دین از عایشه نیز کرده است و ما دین خود را از عایشه گرفته‌ایم و به سخن پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) عمل کرده‌ایم.

۳.۲.۱ - نقد و بررسی

آمدی این حدیث را در برابر و معارض با حدیث ثقلین مطرح کرده است در حالیکه بسیاری از علمای اهل سنت به جعلی و کذب بودن حدیث اشاره کرده‌اند تا جائی که البانی راجع به آن می‌گوید: این حدیث موضوع و جعلی و کذب بر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است.
قال القاری فی الموضوعات الصغری: لا یعرف له اصل. قال ابن‌القیم الجوزیة فی المنار المنیف ص۶۰ وکل حدیث فیه " یا حمیراء " او ذکر حمیراء فهو کذب مختلق.
قاری در موضوعات صغری گفته است: این حدیث اصل و اساسی ندارد، ابن‌جوزیه گفته است: هر حدیثی که در آن تعبیری مانند: یا حمیراء و یا نامی از حمیراء باشد دروغ و ساختگی است.
ابن‌کثیر می‌گوید:
خذوا شطر دینکم عن هذه الحمیراء فانه لیس له اصل ولا هو مثبت فی شئ من اصول الاسلام، وسالت عنه شیخنا ابا الحجاج المزی فقال: لا اصل له.
این حدیث که در آن گفته شده است: نصف دین خود را از حمیرا بگیرید اصل و اساسی ندارد و در کتب معتبر دیده نشده است، از استادمان مزی پرسیدم گفت: اصلی ندارد.
همچنین ابن‌حجر عسقلانی می‌نویسد: لااعرف له اسنادا، ولا رایته فی شئ من کتب.
سندی درباره آن ندیدم و در هیچ کتابی آن را نیافتم.
با ملاحظه آنچه نقل شد، آیا این حدیث قابلیت تعارض با حدیث صحیح متواتر ثقلین را دارد؟.

۳.۷ - اشکال در مراد از اهل‌بیت

ابن‌تیمیه اشکال می‌کند که مراد از اهل بیت تمام بنی‌هاشم است و منظور این است که بنی‌هاشم اتفاق بر کذب نمی‌کنند، این مطلب را اهل سنت نیز قبول دارند.
ابن‌تیمیه می‌نویسد: انما یدل علی ان مجموع العترة الذین هم بنو‌هاشم لا یتفقون علی ضلالة وهذا قاله طائفة من اهل السنة وهو من اجوبة القاضی ابی یعلی وغیره.

۳.۲.۱ - نقد و بررسی

در پاسخ این شبهه باید گفت که فهمیدن این نکته چندان مشکل نیست و هرکس در محتوای حدیث شریف «ثقلین»‌ اندکی تامل و تفکر نماید، منظور از اهل بیت در آن را به خوبی به دست خواهد آورد، که منظور از اهل بیت در این حدیث شریف که به عنوان ثقل اصغر (امانت سنگین کوچک‌تر) معرفی شده است، باید کسانی باشند که لیاقت و شرایط رهبری همه جانبه امت اسلامی را داشته و در عین حال از هرگونه لغزش و گناه و انحراف دور باشند. ثقل اکبر (امانت سنگینن بزرگ‌تر) یعنی قرآن کریم نیز دارای چنین ویژگی است و ضامن رستگاری و سعادت امت اسلامی است. اما افراد غیرمعصوم توان و لیاقت ایفای چنین نقش الهی و بزرگی را ندارند.
بدون شک منظور از اهل بیت در حدیث شریف «ثقلین» کسانی هستند که خداوند متعال در آیه ۳۳ از سوره احزاب، از تطهیر آنها از هرگونه پلیدی و گناه خبر داده است، و منظور از آنها کسانی است که خداوند متعال در آیه ۵۹ از سوره نساء به صاحبان واقعی امر بودن آنها اشاره نموده و بر اطاعت مطلق مسلمانان از آنها تاکید ورزیده است.
در قرآن می‌بینیم که لفظ اهل برای بعضی خاص از خاندان انبیا استعمال شده است و مقصود تمامی نزدیکان ایشان نیست. زیرا در قرآن حتی پسر نوح نبی (علیه‌السّلام) هم از اهل ایشان استثنا شده است. تا چه رسد به همسر. (مانند همسر نوح و لوط)
«قَالَ یَا نُوحُ انَّهُ لَیسَ مِن اهلِکَ انَّهُ عَمَلٌ غَیرُ صَالِحٍ؛ خداوند فرمود‌ ای نوح او از خاندان تو نیست او (صاحب) عمل ناشایست است.»
پس برای فهمیدن معنای اهل بیت هر رسولی باید به منبع وحی تمسک جست تا معنای اهل بیت روشن شود.

۳.۷.۱.۱ - روایات نبوی درباره اهل‌بیت

بنابراین در مورد اهل‌بیت رسول خدا بهتر است به روایات نبوی مورد اتفاق شیعه و سنی مراجعه کنیم تا حقیقت امر روشن شود.
در مورد شان نزول این آیه سوره احزاب، اهل تسنن روایت حدیث کساء را نقل می‌کنند:
عن صَفِیَّةَ بِنْتِ شَیْبَةَ، قَالَتْ: قَالَتْ عَائِشَةُ: خَرَجَ النَّبِیُّ صلی الله علیه وسلم غَدَاةً وَعَلَیْهِ مِرْطٌ مُرَحَّلٌ مِنْ شَعْرٍ اَسْوَدَ فَجَاءَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ فَاَدْخَلَهُ ثُمَّ جَاءَ الْحُسَیْنُ فَدَخَلَ مَعَهُ ثُمَّ جَاءَتْ فَاطِمَةُ فَاَدْخَلَهَا ثُمَّ جَاءَ عَلِیٌّ فَاَدْخَلَهُ ثُمَّ قَالَ (اِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا).
عائشه گفت که رسول خدا صبح هنگام بیرون رفتند و بر روی دوش ایشان عبایی طرح دار از موی سیاه بود، حسن بن علی آمد، او را در زیر عبا گرفت، حسین آمد او را نیز وارد کرد، علی آمد او را نیز وارد کرد، سپس فرمود: خداوند می‌خواهد از شما اهل بیت پلیدی‌ها را دور کند و شما را پاک نماید.
ودعا رسول الله صلی الله علیه وسلم الحسن والحسین وعلیا وفاطمة فمد علیهم ثوبا فقال اللهم هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.
رسول خدا، حسن، حسین، علی و فاطمه را خواست پس پارچه‌ای بر روی ایشان کشید و گفت: خداوندا ایشان اهل بیت من هستند، پس بدی را از ایشان دور گردان و ایشان را پاک نما.
حدثنا محمود بن غیلان حدثنا ابو احمد الزبیری حدثنا سفیان عن زبید عن شهر بن حوشب عن‌ام سلمة ان النبی صلی الله علیه وسلم جلل علی الحسن والحسین وعلی وفاطمة کساء ثم قال اللهم هؤلاء اهل بیتی وخاصتی اذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا فقالت‌ام سلمة وانا معهم یا رسول الله قال انک الی خیر. قال هذا حدیث حسن وهو احسن شیء روی فی هذا وفی الباب عن عمر بن ابی سلمة وانس بن مالک وابی الحمراء ومعقل بن یسار وعائشة.
‌ام‌سلمه همسر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌گوید: رسول خدا بر روی حسن، حسین، علی و فاطمه عبایی کشید، آنگاه عرض کرد: خداوندا ایشان اهل بیت من و نزدیکان من هستند. از ایشان پلیدی را ببر و ایشان را پاک گردان. ‌ام‌سلمه می‌گوید: از رسول خدا پرسیدم: آیا من همراه ایشان هستم (از اهل بیتم)؟ فرمود: تو بر خوبی هستی (از اهل بیت نیستی اما از نیکانی).

ترمذی گفته است: این حدیث خوبی است و بهترین روایت در این زمینه است...
همچنین این روایت را حاکم نیشابوری نقل کرده و گفته است: هذا حدیث صحیح علی شرط البخاری ولم یخرجاه.
این روایت طبق نظر بخاری ومسلم صحیح است ولی آن را ذکر نکرده‌اند.
همچنین بعد از ذکر روایتی با همین مضمون می‌گوید: هذا حدیث صحیح علی شرط مسلم ولم یخرجاه.
این روایت طبق نظر مسلم صحیح است ولی آن را نقل نکرده است.
طبرانی در از حدیث ۲۶۶۲ تا ۲۶۷۳ ده روایت می‌آورد که در آنها تصریح به همین مضمون شده است که اهل بیت رسول خدا تنها علی فاطمه حسن و حسین هستند و حتی‌ ام‌سلمه از همسران رسول خدا در آن مجموعه نیست.
احمد بن حنبل و طبرانی در ضمن این روایت نقل کرده‌اند که‌ ام‌سلمه گفت: فرفعت الکساء لادخل معهم فجذبه من یدی وقال: انّک علی خیر.
پس من عبا را بالا بردم تا همراه ایشان داخل شوم، رسول خدا عبا را از دست من کشید و فرمود: تو بر خیر هستی.

ابن‌تیمیه در این‌باره می‌نوسید: والحسن والحسین من اعظم اهل بیته اختصاصا به کما ثبت فی الصحیح انه دار کساءه علی علی وفاطمة وحسن وحسین ثم قال اللهم هؤلاء اهل بیتی فاذهب عنهم الرجس وطهرهم تطهیرا.
حسن و حسین از مهمترین و بزرگترین اعضای خاندان پیامبرند، همانگونه که در خبر صحیح آمده است که رسول خدا عبا را روی بدن علی و فاطمه و حسن و حسین کشید، سپس عرضه داشت: خداوندا اینان خاندان من می‌باشند، پلیدی را از آنان دور و پاکشان فرما.
محصور نمودن افرادی خاص و با نام و نشان قطعا افراد دیگری مانند همسران پیغمر را از دایره و محدوده اهل بیت خارج می‌کند.

۳.۷.۱.۲ - نبود همسران پیامبر جزو اهل‌بیت

در بعضی از روایات صحیحه اهل تسنن نیز به این حقیقت اشاره و اعتراف شده و بعضی از بزرگان صحابه صریحا همسران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را جزو اهل‌بیت ندانسته‌اند:
عَنْ زَیْدِ بْنِ اَرْقَمَ قَالَ دَخَلْنَا عَلَیْهِ فَقُلْنَا لَهُ لَقَدْ رَاَیْتَ خَیْرًا لَقَدْ صَاحَبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ وَسَاقَ الْحَدِیثَ بِنَحْوِ حَدِیثِ اَبِی حَیَّانَ غَیْرَ اَنَّهُ قَالَ اَلَا وَاِنِّی تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ اَحَدُهُمَا کِتَابُ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ هُوَ حَبْلُ اللَّهِ مَنْ اتَّبَعَهُ کَانَ عَلَی الْهُدَی وَمَنْ تَرَکَهُ کَانَ عَلَی ضَلَالَةٍ وَفِیهِ فَقُلْنَا مَنْ اَهْلُ بَیْتِهِ نِسَاؤُهُ قَالَ لَا وَایْمُ اللَّهِ اِنَّ الْمَرْاَةَ تَکُونُ مَعَ الرَّجُلِ الْعَصْرَ مِنْ الدَّهْرِ ثُمَّ یُطَلِّقُهَا فَتَرْجِعُ اِلَی اَبِیهَا وَقَوْمِهَا اَهْلُ بَیْتِهِ اَصْلُهُ وَعَصَبَتُهُ الَّذِینَ حُرِمُوا الصَّدَقَةَ بَعْدَهُ.

به زید بن ارقم گفته شد: تو بهره‌های فراوانی برده‌ای، همنشین رسول خدا بوده و پشت سرش نماز خوانده‌ای و... گفت: رسول خدا فرمود: من دو یادگار ارزنده باقی می‌گذارم، کتاب خدا که ریسمان او است، هر کس آن را پیروی نماید هدایت یابد، و هر کس آن‌را ترک گوید گمراه شود، پرسیدیم: آیا همسران رسول خدا از اهل بیت او محسوب می‌شوند؟ گفت: نه، زیرا زن مدت زمانی نزد مرد می‌ماند سپس او را طلاق می‌دهد و او نزد پدر و خویشانش باز می‌گردد، اهل بیت رسول خدا افرادی هستند که بعد از او صدقه بر آنان حرام شده است.

۳.۸ - اشکال دیگر ابن‌تیمیه

ابن‌تیمیه اشکال دیگری بر حدیث ثقلین دارد و آن اشکال این است که به این حدیث مطلب دیگری اضافه شده است.
... وقد رواه الترمذی وزاد فیه وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض...

۳.۴.۱ - نقد و بررسی شبهه

جمله‌ای که ترمذی در صحیحش آورده مطلبی نیست که او آن را اضافه کرده باشد بلکه این فقره را بقیه محدثین اهل سنت نیز آورده‌اند که ذیلاًَ به آن اشاره می‌شود:
۱- احمد بن حنبل:
عن ابی سعید قال قال رسول الله صلی الله علیه وسلم: «انی تارک فیکم الثقلین احدهما اکبر من الآخر کتاب الله حبل ممدود من السماء الی الارض وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»
۲ - ابن‌سعد در طبقات:
... لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما...
۳ - بلاذری در انساب الاشراف:
عن زید بن ارقم... قال (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ه: انا تارک فیکم ما ان تمسکتم به لم تضلوا، کتاب الله وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض. ثم اخذ بید علی فقال: من کنت ولیه فهذا ولیه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه.
۴ - عقیلی:
... وعترتی اهل بیتی وانهما لن یفترقا حتی یردا علی الحوض... وقران لا یتابع علیه، هذا یروی باصلح من هذا الاسناد.
ابن‌کثیر می‌نویسد: شیخ ما ابو زهره می‌گوید: ... وهذا حدیث صحیح...،
۵ - ابن‌حجر هیثمی:
ابن‌حجر بعد از نقل «لن یفترقا حتی یردا علی الحوض» درباره سند حدیث می‌نویسد: مشکلی ندارد.
لن یفترقا حتی یردا علی الحوض فانظروا بم تخلفونی فیهما وسنده لا باس به.


اساس هدایت اسلام تعلیماتی است که دین اسلام برای انسان آورده است تا صراط مستقیم را به او شناسانده و او را به پیمودن آن موفق سازد. این تعلیمات در دو رکن پیوسته به هم گرد آمده است، قرآن و حدیث. دو رکنی که طلب هدایت از هر یک بدون رجوع به دیگری امکان‌پذیر نیست، تصور این‌که با قرآن کریم بدون مراجعه به عترت و تعلیمات و آموزش‌ها و همچنین سیره و سنن آنان می‌توان به «هدایت فعلیه» رسید، درست نیست و برخلاف خود قرآن کریم و وصیت‌های مکررو مؤکد پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد، همانگونه که تعلیمات عترت نیز بدون عرضه بر قرآن کریم درست نیست و برخلاف تعلیمات خود عترت است، این موضوع بسیار مهم، در حدیث نبوی مسلّم الصدور، یعنی «حدیث ثقلین» به روشنی تبیین شده است «انی تارک فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدی - احدهما اعظم منالاخر کتاب الله حبلٌ ممدود من السماء الی الارض، و عترتی اهل بیتی، و لنیفترقا حتی یردا علیّ الحوض فانظروا کیف تخلفونی فیهما» من در بین شما دو شیء گرانقدر را می‌گذارم که تا وقتی به آن دو تمسک جویید، گمراه نمی‌شوید یکی از آن دو از دیگری بزرگتر است: کتاب خدا که طناب کشیده شده از آسمان به زمین است و عترت و خاندان من، این دو از یکدیگر جدا نمی‌شوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند. پس بنگرید که در نبود من چگونه با آنان رفتار می‌کنید.
حدیث ثقلین از پرآوازه‌ترین و از گنجینه‌های با ارزش حدیثی مسلمانان است و بزرگان مذاهب اسلامی در کتاب‌هایشان، اعم از صحاح و سنن و مسانید و تفسیر و سیره و تاریخ و لغت و غیر آن، از این حدیث یاد کرده‌اند. شیعیان این حدیث صحیح و متواتر را یکی ازدلائل امامت و وصایت بلافصل حضرت امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) می‌دانند و آن را به هشتاد و دو طریق، با عباراتی متفاوت از پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده‌اند. اهل سنت نیز این حدیث را بهتر دانسته و آن را از ده‌ها طریق و از بیست و اندی صحابه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) روایت کرده‌اند، و شبهه و اشکالی که نسبت به دلالت و سند و تغییرات در این حدیث از ناحیه برخی مانند ابن‌تیمیه ودیگران مطرح شده است را مورد نقد و بررسی قرار گرفته و مطابق اسناد و مدارک معتبر اهل سنت پاسخ آن داده شده و به جرات می‌توانیم بگوئیم که هیج یک از این شبهه‌ها و اشکالات نسبت به این حدیث وارد نبوده و نخواهد بود.


۱. ابن‌تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹، ناشر:مؤسسة قرطبة، الطبعة:الاولی، ۱۴۰۶.    
۲. فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، القاموس المحیط، ج۳، ص۳۴۲.    
۳. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۸۸، دار النشر:دار صادر - بیروت، الطبعة:الاولی.    
۴. مناوی، عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۱۷۵، دارالنشر:المکتبة التجاریة الکبری - مصر - ۱۳۵۶ه، الطبعة:الاولی.    
۵. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸.    
۶. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۳، دار النشر:دار احیاء التراث العربی - بیروت.    
۷. ترمذی، محمد بن عیسی، الجامع الصحیح سنن الترمذی، ج۵، ص۶۶۲، دار النشر:شرکة مکتبة ومطبعة مصطفی البابی الحلبی - مصر.    
۸. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، دارالنشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م، الطبعة:الاولی.    
۹. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۷، ص۳۰۹.    
۱۰. بیهقی، احمد بن حسین، سنن بیهقی، ج۱۰، ص۱۹۴.    
۱۱. دارمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، ج۲، ص۲۰۹۰.    
۱۲. متقی هندی، علی، کنز العمال فی سنن الاحوال و الافعال، ج۱۳، ص۱۰۴.    
۱۳. طحاوی، احمد بن محمد، مشکل الآثار، ج۵، ص۱۸.    
۱۴. نسائی، احمد بن شعیب، السنن الکبری، ج۷، ص۴۳۷.    
۱۵. متقی هندی، علاء‌الدین علی، کنز العمال فی سنن الاقوال والافعال، ج۱۳، ۱۰۴.    
۱۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، ج۷، ص۱۸۵.    
۱۷. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸، دار النشر:دار الکتب العلمیة - بیروت - ۱۴۱۱ه - ۱۹۹۰م، الطبعة:الاولی.    
۱۸. ابونعیم اصبهانی، احمد بن عبدالله، حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء، ج۱، ص۳۵۵.    
۱۹. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۷، ص۳۱۷-۳۱۹.    
۲۰. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، التفسیر، ج۲، ص۱۱.
۲۱. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، مجموعة الفتاوی، ج۱۳، ص۱۱۳.
۲۲. قاضی عبدالجبّار، المغنی، ج۲۰، ص۱۹۱.
۲۳. دهلوی، عبدالعزیز، تحفة اثنا عشریّه، ص۴۳۹،
۲۴. غرسی، فصل الخطاب، ص۹۶.
۲۵. البانی، محمدناصرالدین، صحیح الترمذی، ج۸، ص۲۸۶.    
۲۶. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۸، ص۱۱۴.    
۲۷. البانی، محمدناصرالدین، صحیح الترمذی، ج۸، ص۲۸۸.    
۲۸. سیوطی، عبد الرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، ج۷، ص۳۴۹.    
۲۹. ابن‌کثیر، اسماعیل بن کثیر، تفسیر ابن‌کثیر، ج۴، ص۱۲۳.    
۳۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۱۸، ص۱۱۴.    
۳۱. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۱۸.    
۳۲. متقی هندی، علاء‌الدین علی، کنز العمال، ج۱، ص۱۸۷.    
۳۳. ملاعلی قاری، علی بن محمد، المرقاة فی شرح المشکاة، ج۹، ص۳۹۷۴.    
۳۴. مناوی، عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۳، ص۱۴، دار النشر:المکتبة التجاریة الکبری - مصر - ۱۳۵۶ه، الطبعة:الاولی.    
۳۵. تفتازانی، مسعود بن عمر، شرح المقاصد فی علم الکلام، ج۵، ص۳۰۳.    
۳۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۳.    
۳۷. ابن‌حجر هیثمی، احمد بن محمد، الصّواعق المحرقة، ج۲، ص۴۴۴.    
۳۸. فخرالدين رازی، محمد بن عمر، تفسیر فخر رازی، ج۸، ص۱۷۳، دار الکتب العلمیّة ـ بیروت ـ ۱۴۱۵ هـ. ق.
۳۹. خازن، علی بن محمد، تفسیر خازن، ج۱، ص۲۷۷، دار الکتب العلمیّة بیروت ۱۴۱۵ ه. ق.    
۴۰. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۴۵۶، حدیث ۲۱۰۶۸ و ص۲۴۴، حدیث ۲۱۱۴۵.    
۴۱. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۳۵، ص۵۱۲.    
۴۲. ابن‌ابی‌عاصم، احمد بن عمرو، السُّنّة، ج۲، ص۳۴۳.    
۴۳. هیثمی، علی بن ابی‌بکر، مجمع الزّوائد، ج۱، ص۱۷۰.    
۴۴. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.    
۴۵. نووی، یحیی بن شرف، صحیح مسلم بشرح النووی، ج۱، ص۳۷، دار النشر: دار احیاء التراث العربی - بیروت - ۱۳۹۲، الطبعة: الطبعة الثانیة
۴۶. ابن‌قیم، محمد بن ابی‌بکر، زاد المعاد فی هدی خیر العباد، ج۵، ص۲۴۲، دار النشر:مؤسسة الرسالة - مکتبة المنار الاسلامیة - بیروت - الکویت - ۱۴۰۷ - ۱۹۸۶، الطبعة:الرابعة عشر.    
۴۷. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، تدریب الراوی فی شرح تقریب النواوی، ج۱، ص۱۰۴.    
۴۸. سالوس، علی احمد، اثر الامامة فی الفقه الجعفری و اصوله.
۴۹. البانی، محمدناصرالدین، سلسلة الاحادیث الصحیحة، ج۴، ص۳۵۶ـ۳۵۸.
۵۰. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۱۴۶.    
۵۱. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۲۱، ص۱۴۷.    
۵۲. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۱۵۷.    
۵۳. آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، دار النشر: دار الکتاب العربی- بیروت - ۱۴۰۴، الطبعة: الاولی، تحقیق: د. سید الجمیلی
۵۴. البانی، محمدناصرالدین، رسالة حول المهدی.
۵۵. مسلمی، محمد مهدی، و دیگران، موسوعة اقوال الدارقطنی، ج۱، ص۱۷۷.    
۵۶. فتنی، محمد طاهر بن علی، تذکرة الموضوعات، ص۹۸.    
۵۷. ابن‌القیم جوزیه، محمد بن ابی‌بکر، اعلام الموقعین عن رب العالمین، ج۲، ص۱۷۱.    
۵۸. شوکانی، محمد بن علی، ارشاد الفحول الی تحقیق الحق من علم الاصول، ج۲، ص۱۸۸، الناشر:دار الکتاب العربی، الطبعة الاولی ۱۴۱۹ه، ۱۹۹۹م.    
۵۹. زیعلی، عبدالله بن عبدالرحمن، تخریج الاحادیث والآثار الواقعة فی تفسیر الکشاف، ج۲، ص۲۳۰، ناشر:دارابن‌خزیمة - الریاض، الطبعة:الاولی، ۱۴۱۴ه    
۶۰. ابن‌قدامه مقدسی، عبدالله بن احمد، ملتقی اهل الحدیث، المنتخب من علل الخلال لعلل للخلال، ج۱، ص۱۲.
۶۱. ابن‌حزم اندلسی، علی بن احمد، الاحکام، ج۵، ص۶۴.    
۶۲. ابن‌حزم اندلسی، رسائل ابن‌حزم اندلسی، ج۳، ص۹۶، الناشر:المؤسسة العربیة للدراسات والنشر.    
۶۳. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۲، ص۱۳۷.    
۶۴. البانی، محمدناصرالدین، صفة صلاة النبی (صلی‌الله‌علیه‌وسلم)، ج۱، ص۴۹، الناشر:مکتبة المعارف للنشر والتوزیع، الریاض.    
۶۵. احمد حرانی حنبلی، احمد بن حمدان، صفة الفتوی والمفتی والمستفتی، ج۱، ص۵۵، الناشر:المکتب الاسلامی - بیروت الطبعة:الرابعة - ۱۴۰۴.    
۶۶. مجموعه‌ای از علمای الازهر، فتاوی الازهر، ج۸، ص۲۰۹، المصدر: موقع وزارة الاوقاف المصریة.
۶۷. مجموعه‌ای از علمای الازهر، فتاوی الازهر، ج۸، ص۲۰۹، المصدر: موقع وزارة الاوقاف المصریة.
۶۸. آل شیخ، محمد بن ابراهیم، فتاوی و رسائل، ج۲، ص۱۳.    
۶۹. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۲۷۲.    
۷۰. ابن‌حبان، محمد بن‌ حبان، الثقات، ج۲، ص۱۹۰.    
۷۱. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۴، ص۳۸۸.    
۷۲. ابن‌تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة، ج۵، ص۲۴۹.    
۷۳. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۱۸، ص۳۷۳.    
۷۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۶، ص۴۱۱.    
۷۵. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۱۵۶.    
۷۶. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۶، ص۱۵۷.    
۷۷. خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (علیه‌السّلام)، ج۱، ص۳۲۷.    
۷۸. مناوی، عبدالرؤوف، فیض القدیر شرح الجامع الصغیر، ج۲، ص۵۶.    
۷۹. حنظلی، الانساب، ج۴، ص۲۵۱.
۸۰. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۲، ص۱۱۲.    
۸۱. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۳، ص۳۸۱.
۸۲. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۳، ص۲۹۱.    
۸۳. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۳۰ ص۴۷۱.    
۸۴. ابن‌حنبل، احمد بن محمد، العلل ومعرفة الرجال لأحمد، ج۱، ص۳۹۴.    
۸۵. آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۶، ص۸۱.    
۸۶. البانی، محمد ناصرالدین، صحیح ترمذی، ج۸، ص۳۰۵.    
۸۷. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۷، ص۴۳۱.    
۸۸. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۵۹۱.    
۸۹. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۴، ص۳۸۱.    
۹۰. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۳، ص۲۱۲ - ۲۱۳.    
۹۱. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۵۴.    
۹۲. بکجری مصری، مغلطای بن قلیج، اکمال تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، ج۲، ص۲۰۸.    
۹۳. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تقریب التهذیب، ج۱، ص۱۱۰.    
۹۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۳۳۶.    
۹۵. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۲۰.    
۹۶. ذهبی، محمد بن احمد، المغنی، ج۱، ص۱۰.    
۹۷. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۱۰۶.    
۹۸. ابن‌عدی، ابواحمد بن عدی جرجانی، الکامل فی ضعفاء الرجال، ج۶، ص۹۳.    
۹۹. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، ج۱، ص۵۰۰.    
۱۰۰. ذهبی، محمد بن احمد، المغنی فی الضعفاء، ج۱، ص۱۸۹.    
۱۰۱. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۵۹۰.    
۱۰۲. مزی، یوسف بن عبدالرحمن، تهذیب الکمال، ج۷، ص۲۳۶.    
۱۰۳. ذهبی، محمد بن احمد، میزان الاعتدال، ج۱، ص۱۰۵.    
۱۰۴. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۱، ص۱۸۸.    
۱۰۵. ابن‌حجر عسقلانی، احمد بن علی، لسان المیزان، ج۵، ص۲۳۷.
۱۰۶. آمدی، علی بن محمد، الاحکام فی اصول الاحکام، ج۱، ص۲۴۸، دار النشر:دار الکتاب العربی - بیروت - ۱۴۰۴، الطبعة:الاولی.    
۱۰۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة والنهایة، ج۱۱، ص۳۳۹.    
۱۰۸. صائب عبدالحمید، منهج فی الانتماء المذهبی، ص۲۱۴.    
۱۰۹. ابن‌تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷ ص۳۱۸-۳۱۹.    
۱۱۰. هود/سوره۱۱، آیه۴۶.    
۱۱۱. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۸۳.    
۱۱۲. نسائی، احمد بن شعیب، سنن النسائی الکبری، ج۵، ص۱۱۳.    
۱۱۳. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن الترمذی، ج۵، ص۶۹۹.    
۱۱۴. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۳، ص۱۵۹.    
۱۱۵. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۵۱.    
۱۱۶. حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله، المستدرک علی الصحیحین، ج۲، ص۴۵۱.    
۱۱۷. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۳، ص۵۲.    
۱۱۸. شیبانی، احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، ج۴۴، ص۳۲۷.    
۱۱۹. طبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر للطبرانی ج۳ ص۵۳.    
۱۲۰. ابن‌تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۴، ص۵۶۱.    
۱۲۱. مسلم نیشابوری، مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۸۷۴، کتاب فضائل الصحابة باب من فضائل علی بن ابی‌طالب    
۱۲۲. ابن‌تیمیه حرانی، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبویة، ج۷، ص۳۱۸-۳۱۹.    
۱۲۳. شیبانی، احمد بن حنبل، فضائل الصحابة، ج۲ ص۷۷۹، دار النشر:مؤسسة الرسالة - بیروت - ۱۴۰۳ - ۱۹۸۳، الطبعة:الاولی.    
۱۲۴. ابن‌سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۲ ص۱۹۴، دار النشر:دار صادر - بیروت.    
۱۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۱۱.    
۱۲۶. عقیلی، محمد بن عمر، الضعفاء الکبیر، ج۴، ص۳۶۲، دار النشر:دار المکتبة العلمیة - بیروت - ۱۴۰۴ه - ۱۹۸۴م، الطبعة:الاولی.    
۱۲۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، السیرة النبویة لابن‌کثیر، ج۴، ص۴۱۶، ناشر:دار المعرفة للطباعة والنشر والتوزیع بیروت - لبنان.    
۱۲۸. هیثمی، احمد بن محمد، الصواعق المحرقة علی اهل الرفض والضلال والزندقة، ج۲، ص۴۳۸، دار النشر:مؤسسة الرسالة - لبنان - ۱۴۱۷ه - ۱۹۹۷م، الطبعة:الاولی.    



موسسه ولی‌عصر، برگرفته از مقاله «بررسی حدیث ثقلین در خطبه غدیر و نقش آن در اثبات امامت»    






جعبه ابزار