دگرگونیهای ردیهنویسی پیروان ادیان ابراهیمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جریان ردیهنویسی و تالیف آثاری در نقد و تخطئه ادیان دیگر، با ورود مبلغان مسیحی در
دوره صفویه به
ایران، سمت و سوی متفاوتی بهخود گرفت. از این زمان به بعد، گفتگو و تعامل میان
ادیان ابراهیمی، به نوعی
مجادله و مشاجره قلمی و شفاهی میان رهبران و علمای دینی تبدیل شد که نتیجهای جز افزایش کدورت و
کینه میان پیروان ادیان نداشت.
حضور پررنگ جدیدالاسلامها در این جریان، نکته درخور تاملی است. این گروه با استفاده از تعلیمات دینی سابق خود، به خوبی توانستهاند چهره مذاهب
مسیحیت و
یهودیت را مخدوش سازند و حتی گاهی در افزایش کدورت و دشمنی عمومی علیه جوامع مسیحی و یهودی نقش داشتهاند. شدت
انزجار آنان از همکیشان سابق در مواردی، به مراتب بیش از سایر مردم بوده است.
در قلمرو جغرافیای تاریخی
اسلام از روز نخست گفتگوی مابین ادیان ابراهیمی رواج داشته است. پس از گسترش سریع قلمرو حکومت اسلامی بهویژه در
ایران،
هند،
شامات و
بین النهرین، این گفتمانها به صورت کلامی و علمی سه مرحله مهم را گذرانیده است: در گام نخست دانستههای پیروان این ادیان در نقد آراء دگراندیشان محدود به اطلاعاتی بوده که در سنت دینی خودشان وجود داشته، بدون اینکه بهطور مستقیم از متون ادیان رقیب آگاهی یابند. در گام دوم که از
دوره صفویه در ایران و
گورکانیان در هند آغاز شده، گروهی از عالمان در جهت اثبات ادعای خود و ابطال خصم، به منابع دین مقابل مراجعه میکردهاند. گام سوم دینپژوهی نوین برخی از محققان معاصر است که از منابع همه ادیان استفاده مستقیم انجام میشود، بدون آنکه پژوهنده درصدد اثبات یا ابطال دینی باشد.
این مقاله به گزارش، دسته بندی و معرفی آثاری میپردازد که در گام دوم پدید آمده و آنها را به سه دسته تقسیم و معرفی میکند: نخست آثاری که مسیونرها از قبیل رژوم خاویر، گبراییل فرنجی، هنری مارتین، و فاندر در اثبات
مسیحیت و یا علیه اسلام تالیف کردهاند.
دوم: ردیههایی که علمای مسلمان از قبیل
سیداحمد علوی،
ملااحمد نراقی،
میرزای قمی و کوثر علیشاه نوشتهاند؛ و دسته آخر ردیههایی است که جدید الاسلامهایی با سابقه مسیحی از قبیل علیقلی، حسینعلی و کوثر علیشاه نوشتهاند؛ و دسته آخر ردیههایی است که جدید الاسلامهایی با سابقه مسیحی از قبیل علیقلی، حسینعلی داغستانی، و
محمدصادق فخرالاسلام و
یهودیان مسلمان شده از جمله، محمدرضا جدیدالاسلام، اسماعیل حاج بابا قزوینی در نقد دیانت پیشین نگاشتهاند.
عمده ردیههای مذکور درباره مسیحیت است، در حالی که یهودیان به دلایل تاریخی و آموزه برگزیدگی نژادی و دینی، فعالیت تبشیری نداشتهاند و حتی به دفاع قلمی از دیانت خود برنخاستهاند و در این خصوص فقط کسانی که از یهودیت به اسلام درآمدهاند، ردیههای تندی بر ضد همکیشان پیشین نگاشتهاند.
«و کان الانسان اکثر شیء جدلا؛
»
شبه جزیره عربستان به اقتضای موقعیت جغرافیایی و به ویژه شهرهای
مکه و
مدینه به دلایل بازرگانی و حضور بردگان آورده شده از دیگر اقالیم، همواره زمینهساز گفتگوی مابین پیروان سه دین ابراهیمی (
یهود،
مسیحیت و
اسلام) بوده است چنانکه
عهد جدید در
قرن نخست میلادی به وجود هم ایمانان عرب اشارت دارد.
گسترش سریع و جهانگیر آیین اسلام در سه قاره این مواجهه را با دیگر ادیان عالم به خصوص در شهرهای
شام،
بصره،
بغداد و در قرون بعد در شبه قاره و
اندلس و دیگر کانونهای علمی و تمدنی نیز فراگیر ساخته است.
قدیمیترین سند بر جای مانده از این احتجاجات، قرن و سنت است. چنانکه مفاهیم و تفاسیر بسیاری از
آیات قرآن مانند
سوره توحید جز با دانستن تلمیحات یهودی و مسیحی آن ممکن نیست. بجز
کتاب و
سنت، متن سریانی گزارشی از مناظرهای بین یک امیر عرب و پتریارک یعقوبی انطاکه به نام یوحنا سدرا که در سال ۶۶۴ م/۲۲ق. روی داده،
ظاهراً کهنترین متن بر جای مانده در این باب است.
همچنین مناظره نسبت داده شده مابین پتریارک تیمونی و خلیفه المهدی و همچنین مکاتبه بین لئوی سوم امپراتور بیزانس (حکومت از ۷۱۷ تا ۷۱۴ م) و خلیفه عبدالعزیز (حکومت ۷۱۷ تا ۷۲۰ م/ ۹۹ تا ۱۰۱ق) و نیز رساله عبدالمسیح کندی در پاسخ به عبدالله هاشمی
و رساله ابن لیث از قدیمیترین سندهای بر جای مانده مناظرات اسلام و مسیحیت است.
در غالب کتب تفسیری و تاریخی برجای مانده در ادوار بعد نیز این احتجاجات بازتاب دارد و کتب بسیاری با عناوین ملل و نحل و احتجاجات به این موضوع اختصاص یافته است.
ویژگی مشترک قریب به اتفاق این ردود و مناظرات این است که هریک از طرفین قصد اثبات دین خود و ابطال خصم داشتهاند، در حالی که شناخت آنان از سخنان رقیبان محدود به منابع دین و سنت خود بوده و نه مراجعه مستقیم به متون طرف مقابل. از معدود استثناهایی که بهطور نسبی این رویه را نداشته می توان از آثار ماندگار بیرونی،
ابن حزم در
الفصل و رحمتالله کیرانوی در مناظره با فاندر
میتوان نام برد. آثار ایناندیشمندان نشان میدهد که گزارش و یافتههای آنان مستند به مراجعه متون اصلی دین مقابل بوده است.
حاکمیت گورکانیان در
هند و
صفویه را در
ایران میتوان نقطه عطفی در گفتگوی اسلام با دیگر ادیان دانست. از این دوره به بعد در ایران به دلیل موقعیت خاص سیاسی، شمار زیادی از سفرا و نمایندگان سیاسی اروپایی به این کشور آمدند و در اکثر موارد، هیئتهای تبلیغی مسیحی نیز آنان را همراهی کردند؛ آنان ضمن آماده کردن زمینه مناسب برای مطامع استعماری کشورهای متبوع، تبلیغ دین مسیحیت را نیز در دستور داشتند؛ یکی از مهمترین فعالیتهای آنان نوشتن کتابهایی بر ضد اسلام و دفاع از حقانیت مذهب خودشان بود. علمای مسلمان و جدید الاسلامها نیز، متقابلاً کتابهایی بر ضد آثار آنان میانگاشتند؛ در نتیجه ادبیات گستردهای در این زمینه به وجود آمد و از عصر صفویه به بعد، بحثهای کلامی و اعتقادی میان پیروان اسلام، مسیحیت و یهودیت، اوج گرفت و حضور مبلغان و هیئتهای مسیحی اروپایی در این زمینه، تاثیر مهمی در گسترش این فرایند داشت.
از جمله سرشناسترین ردیه نویسان در میان مبلغان مسیحی میتوان به گزاویه، مارتین و فاندر اشاره کرد. ردیه نویسان برجسته شیعه عبارت بودند از سیداحمد علوی، ملااحمد نراقی و کوثر علیشاه؛ از جمله «جدید» هایی که در این جریان وارد شدند، محمدرضا جدیدالاسلام، علیقلی جدیدالاسلام، اسماعیل حاج بابای قزوینی، حسینعلی داغستانی و محمدصادق فخراسلام قابل ذکر است. این ردیهها را میتوان در سه بخش جای داد:
۱. ردیههایی که توسط میسیونرها تالیف شده است:
یکی از
اصول در روابط حسنه بین جامعه اسلامی و اقلیتهای دینی (اهل کتاب)، آزادی عقیده و تدین ذمیون، توام با ممنوعیت ایشان از تبلیغ و ترویج آیین خود در بین مسلمانان یعنی ممنوعیت ایشان از القای شبهه یا تسهیل ارتکاب جرم
ارتداد بین مسلمانان است؛ چنانکه یکی از شروط مهم قرارداد ذمه یا امتیازات امان برای شخص ذمی یا مستامن، همین التزام
اهل ذمه به تبلیغ نکردن دین خود در قلمرو اسلام است.
به رغم این دستور دین، مطالعات تاریخی نشان میدهد که داعیان و مبلغان مسیحی، پیوسته در کشورهای مسلمان به تبلیغ و
تبشیر مسیحیت پرداخته و حتی رسالهها و کتب متعددی در رد اسلام نشر دادهاند. اگرچه که نقض این قاعده قانونی و فعالیتهای تبلیغی مسیحیان در ایران، موجب تزلزل عقیدتی مسلمانان نشده است.
فعالیتهای تبلیغی و ردیهنویسی مبلغان مسیحی در
عصر صفوی در نواحی جنوبی کشور، به ویژه جزیره هرمز و نیز کشور هند، شکوفایی خاصی داشت؛ از جمله این مبلغان، فرانسیس خاویر (Francis Xavier) بود که در سال ۱۵۴۱ م/ ۹۴۸ ق، به بندر گوا آمد و در آنجا به تبلیغ مسیحیت کاتولیک پرداخت. پس از او برادرزادهاش، ژروم خاویر (Jerome Xavbier)، در سال ۱۵۷۱ م. از پرتغال به هند آمده و در دربار جلالالدین اکبر و پسرش جهانگیر مورد اکرام و احترام فراوان قرار گرفت. او در هند،
زبان فارسی را آموخت و کتابهایی در رد اسلام و اثبات مسیحیت نوشت که دوتا از آنها به دست عبدالستار بن قاسم لاهوری، با عناوین «آیینه حق نما» و «حواریون دوازده گانه، به فارسی برگردانده شده.
ژروم خاویر را به فارسی «ژروم گزاویه» و «پادری گرونیم شور»، مینامیدند. وی در کتاب آیینه حقنما، با یک عالم مسلمان، محاجه و مباحثهای داشته، که بنابر ادعای خود، روحانی مسلمان در برابر استدلالات این پادری جوان مجاب شده، از آیین اسلام برگشته و به دین مسیح گرویده است.
اما بعدها کشیش دیگری به نام «لودی ویکوس دیوید پادری»، احتمالاً به دلیل اختلافات فرقهای بین خود پادریان، تابی در رد آیینه حق نما تالیف کرده است.
گزاویه، کتاب خود را از این جهت آیینه حقنما نامید که انسان خردمند و کنجکاو، بدی و خوبی مذهب خود را میتواند در آن مشاهده نماید. وی اکبر شاه را تشویق کرد تا کتب مهم دین نصاری را به زبان فارسی ترجمه کند. کتاب گزاویه دارای پنج باب است و هر باب شامل فصول متعددی است. شیوه کتاب به صورت پرسش و پاسخ میان پادری و حکیم مسلمان است و ملایی نیز حضور دارد که بر آیین پادری ایراد میگیرد، اما استدلال پادری، بارها ملا را به بیان اظهاراتی چون «خوب ثابت کردید» و «بسیار بسیار پسندیده مینماید مرا آنچه از شما استماع نمودیم»، وادار میکند و سرانجام آن ملا، مسیحی میشود. نسخهای از این کتاب در
کتابخانه آستان قدس رضوی موجود است که مؤلف آن ناشناس ذکر شده، اما در فهرست کتب خطی آن کتابخانه، نویسنده کتاب، پادری زیر و نیمو شاویر، ذکر شده است که
ظاهراً همان گزاویه است.
چنانکه گذشت، عصر صفوی، یکی از مقاطع مهم تاریخی برای اعزام مبلغان مسیحی به اقصی نقاط جهان اسلام و بهویژه ایران بود. در این زمان لوئی سیزدهم، ضمن اعزام هیئت تبلیغی به ایران طی فرمانی هدف از تبلیغ و تبشیر را چنین تبیین کرد: «موضوع حقیقی که آقای دهی برای آن فرستاده میشود، برقراری مذهب کاتولیک در ایران است.»
یکی دیگر از پادریان (پادُری/ فادُری (Padori) عنوان عام مبشّران و داعیان عیسوی است که از کشورهای مسیحی برای تبلیغ مسیحیت به قلمرو ایران و اسلام میآمدهاند. این عنوان عام به معنای «پدر روحانی» در مذهب ترسایان و معادل اسقف و کشیش است. واژه پادُری، به قولی (داعیالاسلام، ذیل واژه) عین واژه پرتغالی/ایتالیایی Padre و به قولی دیگر (فرهنگ معین، ذیل واژه) ترکیبی از واژه لاتینی پاتر Pater یا واژه انگلیسی فادر Father با یاء نسبت فارسی است. این واژه از لحاظ اشتقاق، همریشه با پدر فاررسی، پدر و Pedro یونانی، پاتر Pater لاتینی، و پتر، پیتر، پتریک، در زبانهای هند و اروپایی است. مفهوم این عنوان عام، داعی و مبشّر مسیحی است. چنانکه پدر آنتونیو دو ژزو، رئیس اسبق دیر اگوستینهای اصفهان، بعد از آنکه از مسیحیت بازگشت و مسلمان شد و نام علیقلی جدیدالاسلام بر خود نهاد، در کتاب هدایة الضالین و تقویة المؤمنین مینویسد:
جنگ و
جهاد از واجبات مسیحیان نیست، بلکه
عیسی (علیهالسّلام) به
حواریون گفته است مردم را تنها با زبان به خدا دعوت کنند، و این قاعده تا امروز در میان نصاری جاری است و این است که پادریان خود را به اطراف عالم به اعتقاد خودشان از برای هدایت مردم روانه مینماید»
) معروف عصر صفوی، گبراییل فرنجی است که
زبان عربی،
فارسی و
ترکی را آموخته و در
اصفهان،
تبریز و گرجستان به تبلیغ و اشاعه دیانت مسیح پرداخته و در تبریز کتابی با نام «دین الهی»،
ظاهراً به زبان فارسی، و کتابهایی به زبان عربی در اثبات حقانیت مسیحیت در برابر اسلام نگاشته است. وی با ظهیرالدین بن مولا مراد تفرشی، ملقب به «ملاظهیرا»، پیشنماز گرجستان در عصر
شاه عباس دوم و شاه سلیمان، به
احتجاج پرداخته است. ملا
ظهیرا در ردیهای با نام «نصرة الحق»، به زبان عربی، گزارشی از این مجادلهها را آورده است و شاه صفوی، پس از دریافت این کتاب، از ملا
ظهیرا خواسته است که خلاصه آن را به فارسی بنویسد.
با انقراض سلسله صفویه و ناامنیهای ناشی از حمله افاغنه، فعالیتهای تبلیغی مسیحیان برای مدتی متوقف ماند؛ اما با روی کار آمدن نادرشاه افشار و اقداماتی که وی برای تقریب مذاهب صورت میداد، زمینه مناسب برای فعالیت مجدد این مبلغان فراهم شد. آنگونه که مورخان عصر افشاریه ادعا میکنند، اگرچه که روابط سیاسی دول اروپایی با ایران، در این عصر، چندان امیدوار کننده نبود، اما روابط مذهبی همچنان ادامه داشت و کشور فرانسه در این میان تفوق و برتری ویژهای در ایران داشت. شعبانی فرانسه را «دختر بزرگ کلیسا» میخواند و بر تفوق مذهبی این کشور در
عصر افشاریه اذعان دارد.
در این زمان، کشیشان ژوزوئیت همچنان به فعالیت خود ادامه میدادند. یک کشیش فرانسوی به نام پربازن (Per Bazen)، در دربار نادرشاه نفوذ قابل توجهی یافت و در بین طبقات عامی مسیحی نیز بسیار تاثیر داشت. وی که در سالهای ۱۷۴۷-۱۷۴۱ م در ایران میزیست، نزد شاه خود را به دروغ، پزشک معرفی نمود، در حالی که هدف اصلیاش اشاعه دین مسیحیت بود. نفوذ وی تا حدی بالا رفت که به سمت «طبیب اول» دربار رسید.
در دوره نخستین حکومت
قاجاریه، رفت و آمد مبلغین مذهبی مسیحی افزایش چشمگیری یافت. تکاپوی
علما نیز برای رد کردن و انتقاد آیین مسیح و یهود بیشتر شد؛ تا جایی که بسیاری از اندیشمندان اهل قلم در این عصر تالیفاتی در رد آیین نصاری و یهود دارند. یکی از محققان معاصر، روزگار ولیعهدی
عباس میرزا را زمان بحبوحه فعالیت مذهبی و تدوین رسالههای جدلی علیه صوفیگری، اخباریگری و مسیحیت میداند. در این زمان علما از مناظره لذت میبردند. ولف (Wolff) از ملاقات با یک مجتهد شیرازی سخن میگوید که مکالمه با خارجی را دوست داشت و میگفت «به فهم حلوت میبخشد.».
از سوی دیگر، از این زمان به بعد و به دنبال عصر نوزایی در اروپا و
جدایی دین از سیاست، مبلغان مسیحی در ایران، چندان مورد حمایت دولتهای متبوع خود نبودند و گاهی کشورهای اروپایی از تبلیغ و گسترش مسیحیت در کشورهای اسلامی ممانعت میکردند. همچنان که هنری مارتین (Henry Martin)، در این دوره، تحت فشار دولت انگلیس، متعهد گردید که در ایران فعالیت تبلیغی انجام ندهد و هم و غم خود را مصروف یافتن نسخههای قدیمی انجیل و ترجمه دقیق کتاب مقدس به دو زبان فارسی و عربی کند. (کتاب مقدس (ترجمه قدیم: انتشارات ایلام): ترجمه فارسی کتاب مقدس که به ترجمهی قدیمی معروف شده، حاصل زحمات افراد متعدد از اوایل
قرن نوزدهم میباشد. در سال ۱۸۱۲ هنری مارتین با یاری میرزا سیدعلیخان در شیراز
عهد جدید را از یونانی و میرزا از
عبری به فارسی برگرداندند. این ترجمه در سالهای بعد به چاپ رسید. در سال ۱۸۴۵، ویلیام گلن و میرزا محمدجعفر شیرازی ترجمهی کامل
عهد عتیق را از عبری به پایان رساندند و آن را منتشر ساختند. در سال ۱۸۴۶، کتاب مقدسِ کامل که شامل ترجمهی عهد عتیق توسط گلن و ترجمهی عهد جدید توسط مارتین بود، انتشار یافت. سالها بعد نیاز به تجدیدنظر در این ترجمه احساس شد. لذا رابرت بروس به کمک کاراپت اوهانس اهل جلفا و چند تن دیگر با صرف بیست سال وقت این ترجمه را تجدیدنظر و اصلاح کردند. حاصل کوشش آنان در ۱۸۹۵ منتشر شد که تاکنون بهترین و دقیقترین ترجمهی عهدین بهشمار میآید.
)
به رغم چنین رویهای که سفارت انگلیس بنا به مصالح سیاسی خود در ایران آن زمان اتخاذ کرده بود، کشیشان مسیحی در ایران و کشورهای مجاور دست از تبلیغ مسحیت در بین مسلمانان برنداشتند. شگفتا هنری مارتین برخلاف ضمانتی که به واسطه در برابر دولت متبوع خود کرده بود که دست به تبلیغ دینی نزند، به محض ورود به ایران، در شهرهای
شیراز،
اصفهان و
تهران، به تبلیغ و ترویج آیین مسیح و رد و ابطال دیانت اسلام پرداخت و با عالمان و حکیمان و عارفان شیعی مناظره کرد و کتابی در ابطال اسلام به نام «میزان الحق» نوشت.
یکی از پژوهندگان ایرانی در مقالهای در زمینه موضوع فعالیتهای تبلیغی هیئتهای میسیونی در عصر قاجار، در مورد طرز نگرش هنری مارتین راجع به غیر پروتستانها و بهویژه مسلمانان، اینگونه مینویسد: «هنری مارتین در زمان اقامت در
هندوستان، مردم هند را به چهار دسته مسلمانان، کاتولیکهای وابسته به رم،
بتپرستان، و
کافران تقسیم کرده و سپس همه آنها را چهار چهره از اهریمن بهشمار آورده است. وی هنگامی که به ایران آمد، براساس همین باور تعصب آمیز،
اظهار داشت که بیشتر سرشناسان خاورزمین آدمکش هستند. این بددلی هنری مارتین نسبت به همه غیر پروتستانها، در مورد مسلمانان به شیوهای چشمگیرتر، ژرفتر وگستردهتر خودنمایی کرده است تا جایی که وی آشکارا میگوید: من هنوز بر این باور هستم که سرشت انسانی درستترین جلوه خود یک مسلمان است، و از خدا میخواهد به زودی قلمرو
نفرت انگیزشان نابود گردد! این نکته مسلم است که ایرانیان مسلمان از جمله مردمی بودهاند که هنری مارتین به ویژه نسبت به آنان ابراز بیزاری کرده است. وی درست یک ماه پس از ورود به ایران، در حالی که از میهماننوازی گرم میزبان خود بهره میبرد و هنوز تلخیهای ناشی از رویارویی با روحانیان شیراز و تهران را لمس نکرده بود، نوشت که من از سرزمین فارس و مردم آن یکسره بیزارم».
البته امثال مارتین در برخورد با مسلمانان همیشه از در دوستی درآمده و حتی گاهی
تظاهر میکردند که به دین مبین اسلام متمایل شدهاند تا به این طریق بتوانند در دلهای مسلمانان رسوخ کرده، آنان را برای پذیرش آیین مسیح آماده کنند. برای نمونه مارتین در ابتدای ورود به شیراز از در دوستی با مسلمانان درآمد و با
اظهار تمایل به قبول اسلام از یکی از علمای شیراز به نام آقا میرزا سیدمحمد ابراهیم شیرازی خواست تا دلایل خود را بر اثبات نبوت
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نگاشته و به او بدهد؛ اما در حقیقت قصد او از این تقاضا آن بود که سندی به قلم یکی از عالمان بزرگ مسلمان بر عدم کفایت ادله مسلمانان بر اثبات نبوّت پیامبر اسلام بهدست آورد و در برابر آن، دلایل خود را علیه اسلام شرح و بسط دهد.
مبلغ دیگری که به تالیف اثری در اثبات مسحیت اقدام کرد، فاندر یا فندر (P. fander)، که کتابی با عنوان میزان الحق (همنام کتاب مارتین) نوشته است. این کتاب و اثر دیگرش با نام «طریق الحیاة و مفتاح الاسرار» را علمای اسلام نقد کردند. از آنجا که این کتاب در هند چاپ شد، ابتدا، توسط علمای هندی پاسخ داده شد؛ سیدعلی حسن از اندیشمندان هندی، کتابی با نام «استفتار» بر رد فندر (فاندر) نگاشت که در سال ۱۲۶۱ ق/۱۸۴۴ م، به چاپ رسید. شیخ رحمتالله هندی از فندر برای مناظره دعوت بهعمل آورد. مجلس مناظره در شهر اکبرآباد برقرار گردید. کتاب «
اظهار الحق» حاصل این مجادلات است که به زبان اردو تنظیم گردیده و به وسیله شیخ رفاعی الخولی به عربی ترجمه شده است. اساس بحثها در مورد تحریف و نسخ است.
کتاب فاندر در ایران نیز مورد نقد واقع شد. یکی از کسانی که در رد این کتاب، اثری نگاشت، میرزا یوسف قرهداغی تبریزی است که در کتابی با عنوان «لسان الحق فی اثبات مظالم المسیحین»، آرای فندر و نورتن، یکی دیگر از پادریان نقد و تخطئه کرده است.
کوششهای مبلغان عیسوی در عصر ناصری و مظفری همچنان ادامه داشت و کتابهای زیادی بر ضد اسلام نوشته شد. علمای یهود برخلاف مبلغان مسیحی، به دلیل باور به آموزه برگزیدگی نژاد، برای اشاعه دیانت خود نکوشیده و در این دوره، فعالیت تبشیری نداشتهاند، بلکه تنها برخی از روحانیون یهودی از نقاط مختلف دنیا به ایران آمده و امور مربوط به یودیان این سرزمین را سامان میدادهاند، اما باید توجه داشت از آنجا که مبلغان مسیحی مشروعیت کتاب
تورات را پذیرفته بودند، در تبلیغ دیانت خود، به متون مقدس یهودیان نیز استناد میکردند و ناخودآگاه در اشاعه دین یهود نیز تاثیر داشتهاند.
از اواسط قاجاریه به بعد و مخصوصاً پس از
مشروطیت و آشنایی ایرانیان با زبان فرانسه، در ایران پادریها، بیشتر میسیونر نامیده شدند. در
اصفهان میسیونرهای انگلیسی مدرسههایی ساختند که مدتی اسقف لینتن رئیس آن بود. وی برای پیشبرد اهداف خود حتی حاضر شد دست آقانجفی، مجتهد مقتدر اصفهان را ببوسد.
؛ این فعالیتهای میسیونری در تهران، اصفهان و شیراز به جلب بعضی از ایرانیان به مسیحیت منجر شد که نمونه بارز آن یک ایرانی یزدی الاصل به نام حسن دهقانی تفتی مقیم لندن است، که در کلیسای انگلیکن به مقام اسقفی منسوب شد.
یکی از واکنشهای طبیعی علمای اسلام در مواجهه با گسترش روند ردیه نویسی از سوی مبلغان مسیحی در ایران، اقدام به پاسخگویی و نوشتن ردودی علیه ادیان مسیحیت و یهودیت بود. در طول پنج سده اخیر بسیاری از علما و روحانیون شیعه درصدد پاسخ به آثار میسیونرها، بهویژه کتابهای آیینه حقنما و میزان الحق برآمدهاند.
یکی از پژوهشگران معاصر، در مورد تالیفات سیداحمد علوی در رد مسیحیت و یهودیت چنین مینویسد: «سیداحمد علوی، یکی از علمای اصفهان بر این کتاب
[
آیینه حقنما
]
ردیهای به نام مصقل الصفا در تجلیه آئینه حقنما در رد
تثلیث نصاری نوشت. علوی از علمای
عصر صفویه و شاگرد و داماد
میرداماد و نواده
محقق کرکی بود ... پروفسور هانری کربن معتقد است که او به زبان عبری مسلط بوده و توانسته است کتاب عهد عتیق را شرح کند. وی احتمال میدهد که علوی ارتباط محرمانهای با علمای یهود و احبار ایشان داشته باشد؛ به این دلیل توانسته به خوبی زبان عبری را بداند.».
وی دو کتاب دیگر نیز در رد مذاهب یهود و مسیحیت تالیف کرده به نامهای «صواعق رحمان در رد مذهب یهودیان» و «اللوامع الربانیه فی رد شبه النصرانیه»؛ کتاب نخست در بیان تغییر و تحریف
تورات و
زبور و دیگر متون مقدس یهودیان است و دیگری، در رد یک یکی از «قسیسان فرنگیان» نگاشته شده است.
وی در مورد تالیف کتاب مصقل الصفا، ادعا میکند که پس از مطالعه آیینه حقنما، امام زمان را در خواب دیده و از جانب او مامور شده که کتب نصاری را پاسخ گوید. زمان تالیف کتاب سال ۱۶۲۲ م/ ۱۰۳۲. ق است و مولف در آن، سخنان گزاویه را «خزعبلات» و «ترّهات» میخواند و مینویسد: چون «آن آئینه به کدورت شبه و شکوک غبار آلود» بود «فلا محاله آن را حاجت به مصقلی افتاد که رنگش را حک و تجلیه و غبارش را محو و تصفیه کند». مصقل الصفا دارای یک مقدمه و سه فصل است و با خطاب «یا معشر النصاری» کتب مقدس و باورهای مسیحیان را نقد میکند.
کتاب مصقل الصفا توسط چند تن از پادریان مسیحی پاسخ داده شد، از جمله یکی از مسیحیان فرقه فرانسیسکن به نام «فیلیپ گودا گندلی»، که در سال ۱۶۱۳م، کتابی در رد مصقل نگاشت و نیز «بوتاوانتورمال والیه» در سال ۱۶۲۸ م، جوابی بر ضد مصقل نوشت و یکی از دوستان گزاویه کتابی به نام «آلایشهای مصقل الصفا» نوشت و ضمن رد سخنان علوی، ادعا کرد که وی کتاب آئینه حقنما را ندیده، بلکه جوابهای وی متکی بر منتخب آن کتاب بوده که توسط گزاویه تالیف گردیده است.
کتاب گندلی به ایران آمد و توسط تعداد زیادی از علما پاسخ داده شد؛ بهطوری که پس از گذشت سیصد سال نیز علما مطالب کتاب او را مورد نقد و رد قرار دادهاند.
جمع دیگری از علمای شیعه در مقام پاسخگویی به شبهات پادریان برآمدهاند که از میان باید به احمد بن عبدالحلیم، احمد بن ادریس، عبدالطیف و علی المنیر الشفیعی، اشاره کرد؛ با وجود این، مهمترین ردیه همان مصقل الصفای احمد عاملی است که در جواب آیینه حقنما نوشته شده است و کشیشان کرملی برای پاسخگویی به آن، نسخهای از آن را به رم فرستادند و در آنجا پادری فیلیپ گودا گنولی، پاسخی به آن داد که در ۱۶۳۱م/ ۱۰۴۱ ق در رم چاپ شد.
میرمحمدباقر بن اسماعیل خاتونآبادی در سال ۱۱۰۸. ق، اناجیل اربعه را به دستور شاه صفوی ترجمه کرد. وی این کتاب را اینگونه معرفی میکند: «کتابی که گمراهان مسیحیه موافق آراء خود تصنیف ... و اناجیل نامیده و به لغت عربی نقل نمودهاند». وی در این اثر با استفاده از کتب و رسائل مورد اعتماد مسیحیان، تناقضات موجود در اناجیل را یادآور شده است.
به طور کلی در عصر صفوی، منازعه قلمی و شفاهی میان مبلغان مسیحی و عالمان شیعه گرم بوده است؛ چنانکه
سیدعبدالحسین خاتونآبادی (۱۱۰۵-۱۰۳۹ق) از مناظره خود با یکی از پادریان کاتولیکی فرنگی، سخن میگوید و
اظهار میدارد که: «ایمان حق را پیش خود منحصر میدانند در این صنف، و مابقی را همه کافر می دانند.».
از جمله اشخاصی که اثر هنری مارتین را پاسخ گفتهاند،
میرزای قمی (د ۱۲۴۴ق)، کریمخان قاجار و پسر او حاج محمدکریمخان کرمانی (۱۲۸۸ق)، میرزا عیسی قائم مقام فراهانی معروف به میرزای نایب السلطنه (د۲۴۸ق)،
آقا محمدرضا همدانی ملقب به کوثرعلی شاه (۱۲۴۷ق)،
آخوند ملاعلی نوری (۱۲۴۶ ق)،
سیدمحمدحسین سلطان العلماء خاتونآبادی (۱۲۳۳ق)، شیخ زینالدین اصفهانی ملقب به حسینعلی شاه (۱۲۳۴ق)،
ملااحمد نراقی،
ملامحمدتقی برغانی،
ملاعلیاکبر اصفهانی، سیدمحمد کربلایی،
ملاابراهیم کلباسی، حاج شیخ موسی نجفی و
میرزامحمد اخباری قابل ذکرند.
حاجی ملااحمد نراقی (۱۲۴۵ق/۱۸۲۹م) از علمای مشهور قاجار بود که فتوای
جهاد بر ضد روسها را در جنگهای اول ایران و روس صادر کرد. گفته شده «از تمامت علمای اثنای عشری فضیلتش بر زیادت بود». نراقی کتابی به نام «سیف الامه» نوشت، که در سال ۱۳۳۰ ق/۱۹۱۲م، چاپ گردید. او ده تن از علمای یهود را خواست و از کتابخانه ملاموشه یهودی، کتابهای بسیاری گردآورد و به یاری آنان تعدادی از عبارتهای
عهد عتیق و آثار مربوط به مذهب یهود را به فارسی برگرداند و کتاب سیف الامه را نوشت. این کتاب بر ضد نظریات هنری مارتین کشیش انگلیسی است.
وی در
کاشان که از دیرباز مسکن تعداد زیادی یهودی بوده است از ده
نفر از خاخامهای آن شهر تقاضا کرد که عبارات تورات (عهد عتیق) را برای او به فارسی ترجمه کنند و سپس بر اساس آن کتابی در ردّ هنری مارتین به نام سیف الامّه تالیف کرد.
کوثر علیشاه دو اثر در رد اثر مارتین داشت به نامهای «ارشاد المضلین فی اثبات نبوه خاتم النبیین» و «مفتاح النبوه». فردی به نام لی (Lee)، استاد عربی دانشگاه کمبریج، دوازده سال بعد از مرگ مارتین، چندتا از ردیههای مسلمانان و مسیحیان را ترجمه و در کتابی به عنوان «رسالات مربوط به مناظرات بین مسیحیت و آئین محمدی» منتشر کرد. وی در این کتاب کوشیده است دروغ بودن دیدگاههای مذهبی مسلمانان ایران را به اثبات برساند. کتاب «ارشاد المضلین» کوثر علیشاه، از جمله آثاری است که توسط لی ترجمه شده است.
از جمله سیاستمدارانی که در رد سخنان و اندیشههای مارتین، اثری تالیف کرد، میرزا بزرگ قائم مقام (متوفی ۱۲۳۹ ه ق/ ۱۸۲۴ م) است؛ نام کتابش «اثبات النبوه» است، که آن را بر ضد نظریات مارتین و سایر نصاری و یهودیان و اثبات پیامبری رسول اکرم نوشته است. این کتاب به دستور
فتحعلی شاه نوشته شد.
ملاعلی نوری اصفهانی (م ۱۲۴۶ هق/ ۱۸۳۰م) از علمای امامیه، کتابی بر ضد مارتین نوشت. فتحعلیشاه و میرزا آقا بزرگ مشوقان او برای تدوین این کتاب بودهاند. وی نام کتاب خود را «حجه الاسلام فی رد میزان الحق» نهاد و معتقد بود کسانی که با مارتین بحث کردهاند بیشتر، از بی خبرانی بودهاند که خود را در زمره علمای اسلام دانستهاند.
ملاتقی کاشانی، دو اثر در رد آرای پادریان و در پاسخ به سؤالها و شبهاتی که آنها در اذهان مردم ایجاد میکنند، نگاشته است. یکی از آنها با عنوان «هدایة الجاحدین» در سال ۱۳۰۵ هـ. ق/۱۸۸۷م، تالیف شده و در آن به هفت سؤال پاسخ داده شده که برخی از سؤالات مارتین در میزان الحق نیز از آن جمله است. کتاب «
هدایة المسترشدین» هم در جواب مارتین و پادری فیلیپ است. فرد اخیر رسالهای بر رد
قرآن و
دین اسلام نگاشته بود.
بجز علمای مسلمان که درصدد پاسخگویی به تبلیغات پادریان اروپائی برآمدند، نومسلمانان که سابقاً یهودی و یا مسیحی بودند نیز به خلق آثاری در این زمینه مبادرت کردند. اهمیت این آثار از آن جهت است که نشان میدهد، برخلاف ادعای بسیاری از مورخان یهودی و مسیحی، تغییر کیش
یهودیان و
مسیحیان در
ایران، در همه موارد به دلیل شرایط سیاسی و فشارهای دینی و یا اقتصادی نبوده است، بلکه این تغییر رویه در مواردی، به ویژه در مورد مسیحیان، از روی رغبت و در نتیجه مشاهده تناقضات در آیات متون مقدس مسیحی و یهودی و مقایسه میان دیانت خود و اسلام صورت گرفته است؛ زیرا در غیر این صورت، آنها تنها به تغییر
ظاهری اکتفا میکردند و به نوشتن ردیه بر علیه دین سابق و اثبات حقانیت دین جدید نمیپرداختند.
برخی از مسیحیان در جریان ردیهنویسی به اسلام گرویدند:
علیقلی جدیدالاسلام از علمای برجسته مسیحی در عصر شاه سلطان حسین صفوی بود. بنا به اظهاراتی که خود در کتابش آورده، ابتدا
نصرانی بوده و بعد از مطالعه و تتبع در کتب نصاری و «بعد از بطلان دلائل ایشان که بر حقیقت مذهب خود دارند به بینه و برهان عقلی اختیار دین حق» کرده است. وی ابتدا سرآمد نصاری و سرآمد پادریان بود؛ بهطوری که گمان میکردند که «روح القدس در قلب» او طلوع کرده است. پس از مسلمانی، کتابی به زبان فرنگی در جواب اعتراضات آنها نوشت. وی بعداً این کتاب را به فارسی ترجمه کرد و نام آن را «هدایة الظالین و تقویة المؤمنین» نهاد؛ به این امید که: «ان شاء الله تعالی بعد از اتمام همچنان که آن نسخه اولی بهکار نصاری اگر عقل داشته باشد میآید، این نسخه فارسی نیز در میان
شیعیان به یادگار مانده، بعد از مطالعه بر حقیقت مذهب خود واقف، و باعث مزید رسوخ ایشان گردد و از طریقه باطله نصاری اجتناب و احتراز لازم دانند.».
این کتاب چهار جلد دارد، که هر یک دارای فصول متعددی است: جلد اول، رد اصول دین نصاری و ثبوت
اصول دین مبین محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کتب ایشان.
جلد دوم، در رد فروع دین نصاری و ثبوت
فروع دین محمدی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از کتب ایشان.
جلد سوم، در اثبات
نبوت و
خاتمیت و علامات
ظهور رسول از کتب ایشان.
جلد چهارم، در اثبات امامت حضرات
ائمه معصومین (علیهمالسّلام) و
ظهور علامات زمان قائم آل محمد موافق کتب ایشان.
وی کتاب دیگری با نام «سیف المؤمنین»، در پاسخ به تبلیغات مبشران مسیحی در ایران، تالیف کرد. او در این کتاب سعی دارد تحریفات کارگزاران کلیسا را افشا کند. از آنجا که به زبان فرنگیان تسلط دارد، متوجه واژگون سازیهای یکی از پادریان مسیحی در ترجمه کتاب مقدس از لاتین به عربی، شده و پرده از آن برمیدارد. علیقلی معتقد است، دلیل تحریف تورات از سوی این پادریان در دو مسئله نهفته است: یکی اینکه «مردم از روی آن ترجمه عربی بر مضامین فقرات تورات آگاه گردیده، ایشان را در رسوخ به طریقه باطل ملامت نکرده»، و دیگر اینکه وقتی علمای اسلام خواستند براساس استدلال به کتب نصاری، دین آنان را رد کنند و حقانیت اسلام را به ثبوت برسانند، به ترجمه عربی رجوع خواهند کرد، «بنابر آنکه ترجمه عربی موافق خواهش نصارا قالب زده شده بود بعد از آنکه نصارا بر اجوبه و دلایل علمای اسلام مطلع گردیدند از روی استخفاف رد اقوال علماء کرده،
اظهار بیدانشی ایشان مینمودند.».
یکی از تحریفات پادری مسیحی در ترجمه
تورات این بود که وی دیباچه جرانیم را به عربی ترجمه نکرد. علیقلی معتقد است، از آنجا که هرکس این دیباچه را میخواند «از آن دیباچه علم به بازیچه بودن کتب و طریقه نصاری بهم میرساند» و اعتمادش را به کتب آنها از دست میداد، لذا این قسمت ترجمه نشده است. وی ضمن ترجمه این بخش به فارسی و مقابله متن لاتین و عربی تورات، قسمتهایی را که دلیل بر حقانیت
دین اسلام و رد دین نصاری بود، تفسیر و تاویل کرد و کتاب قطور سیف المؤمنین را نگاشت. وی در پایان این کتاب یادآوری میکند که با «ترجمه این دوازده فصل رشته غدر نصاری و یهود بالکلیه منقطع و اعضای مذهب باطل ایشان را به این سیف قاطع از یکدیگر منفصل گردانیدم.».
در واقع تبلیغات ضد اسلام، که از سوی اشخاصی مانند «فیلیپ پادری» منتشر میشد، نهتنها از سوی مسلمانان، بلکه از سوی رئیس دیرآگوستینها، آنتونیو دو ژرو، نیز پاسخ داده میشد. وی در سال ۱۱۱۲ ق به دیانت اسلام درآمد و نام خود را علیقلی نهاد و به پیشنهاد شاه سلطان حسین و تشویق یکی از علمای شیعه معروف به فضیل، کتابی در رد و نقد عهد عتیق نگاشت، که نام آن را «سیف المؤمنین فی قتال المشرکین» نهاد و در رد تبلیغات نصاری، کتابی با نام «هدایة الضالین و تقویة المؤمنین» نوشت. پیش از او شخصی به نام «میرسید زین العابدین علوی عاملی» کتابهایی با عنوان «مصقل الصفا» در رد کتاب آیینه حقنما و نیز در رد شبهات نصرانی و
عهد عتیق نگاشته بود که فیلیپ پادری، مجدداً، آنها را به عربی و لاتین پاسخ گفته بود. آنتونیو در آثار خود به رد متن عربی و لاتین اثر فیلیپ پادری اهتمام ورزیده و در کتاب «هدایة الضالین» از او به عنوان «فیلیپ پادری ملعون» یاد میکند.
بهنظر میرسد، انگیزه اصلی مؤلف از تالیف کتاب سیف المؤمنین، ارائه ترجمه دقیقی از کتاب مقدس بوده است، تا به این وسیله علمای شیعه را در نقد این کتاب یاری کرده باشد. از دیگر انگیزههای وی، بازداشتن مسیحیان از راه اشتباه و هدایت آنان به اسلام و آگاه کردن مسلمانان از مبانی فساد در آیین مسیحیت ذکر شده است.
نویسنده در این کتاب ضمن تخطئه مسیحیت و عرفان مسیحی، قصد دارد، ثابت کند گرایشهای صوفیانه اسلام نیز ریشه در آیین مسیحیت دارد. وی که دارای گرایشهای کلامی اخباری و ضد صوفی بوده، همزمان، آرای نصارا، سنیها و صوفیان و فلاسفه را نقد و انکار کرده است. نکته جالب توجه در مورد او و دیگر جدیدالاسلامها، عمق ایمان آنان به
مکتب تشیع و
اظهار انزجار و
تنفر شدید از آیین مسیحیت، پس از روی آوردن به اسلام است؛ بهطوری که علیقلی، از مسلمانان میخواهد روابط خود را با طایفه
یهود و
نصارا قلع کرده و به خاطر «سه غاز پول دنیا» دین خود را ضایع نکنند. وی در اینباره مینویسد: «بر هر شیعه لازم است که آن رشته محبتی که از برای محبت دو سه غاز پول دنیا ما بین او و یهود و نصارا هست قطع کرده، هر عداوتی که مقدورش شود درباره ایشان هرچند که خویش او هم باشد به
ظهور برساند، و اگر چنین نکند دشمن خدا و انبیا و مستوجب لعن خواهد بود ...».
در ادامه، نویسنده در توجیه این عداوت عمیق، به دشمنی طایفه یهود و نصارا با مسلمانان اشاره کرده و اتهام ریختن خون مسلمانان در فطیر شب عید پسح را بهطور مفصل شرح میدهد و با آوردن جزئیات مربوط به این رسم، سعی در جریحهدار کردن احساسات شیعیان و افزودن بر دشمنی میان آنان و یهودیان و مسیحیان دارد. علیقلی بر این باور است که احترام زیاده از حد به نصارا در
ایران، سبب شده آنان، خود را در قالب مسیحی بودن محترم بدانند و به دین اسلام در نیایند. او همچنین از شیعیان میخواهد تا رشته محبت و رعایت این طایفه را از دل بگسلند و به نظر حقارت در ایشان بنگرند تا آنان بیشتر نسبت به اسلام رغبت نشان دهند.
یکی دیگر از جدید الاسلامها، حسینقلی داغستانی بوده است، که از علمای ارمنی شیروان بود و بعد از مراوده با علمای مسلمان به دین اسلام گرایید. آثار زیادی از وی بر جای مانده است. کتاب «کشف الظلم عن معتقدات البابیه و بیان معتقدات المسیحیین» وی در سال ۱۳۲۴ق. چاپ شده است. او در این کتاب به رد تفکرات مسیحی پرداخته است. از طرف دیگر، وی از جمله افرادی است که نسبت به وضعیت هم کیشان سابق خود، حساسیت داشته و در کتاب تذکرة المدبرین، ضمن توصیه به مردم و حکومت، در مورد شیوه برخورد با اروپا، در مورد رعایای اجنبی و اقوام یهودی و نصاری نیز توصیههایی دارد و از حکومت خواسته تا با آنها با عدل و انصاف برخورد کند. وی در این مورد مینویسد: «باید برایشان
ظلم و تعدی نشود و حکام باید با ایشان مدارا و با
عدالت و
انصاف و
بصیرت حکم کنند. اقوام یهودی و نصارا و غیر ذلک باید در امن و امان باشند نه سر بلند کنند که به اسلام زیادتی کنند و نه اسلام آنها را زیر پا پامال کند، بلکه حکومت چنان باید حکم و عدالت کند و چنین
اظهار کند که این حکم خدا و رسول است تا که هر زمان مدح پادشاه کنند و از احکام محمد راضی شوند.».
یکی دیگر از جدید الاسلامهای عصر ناصری،
محمدصادق فخرالاسلام بوده است. او نیز ابتدا مسیحی بوده و حتی به درجه کشیشی نیز دست یافته است. وی با تحقق و تفحص در دیانت اسلام به این دین گراییده و با تحصیل
علوم اسلامی در
نجف، به مدت شانزده سال، به درجه
اجتهاد رسیده است. از جمله آثار او که میتوان به عنوان ردیه محسوب داشت یکی «تعجیز المسیحیین و خلاصة الکلام فی افتخار الاسلام» است که به اشاره
آیتالله بروجردی نوشته شده و دیگری کتاب «انیس الاعلام فی نصرة الاسلام» است که در مورد تحریف عهدین و ابطال اعتقادات کلیسا نگاشته شده است. معروف است که ناصرالدین شاه، دلیل اسلام آوردن او را پرسید و پس از اینکه او ادله کافی در این زمینه نشان داد، شاه او را به «فخرالاسلام» ملقب ساخت.
بجز مسیحیان، شماری از علمای یهودی نیز به همین شیوه اسلام آورده و در رد دیانت سابق خود آثاری را تالیف کردند:
از جمله یهودیانی که در این دوره به سلک اسلام درآمدند، محمدرضا جدیدالاسلام یا ملا آقا بابا است، که پیش از مسلمان شدن از علمای بزرگ یهود بود. وی در سال ۱۸۲۲ م، در محضر ملا احمد نراقی و میرزا بزرگ قائم مقام، اسلام آورد و سپس کتابی به نام «اقامه الشهود فی رد الیهود» نوشت. این کتاب، ابتدا به زبان عبری بود و بعد از مرگ مؤلف، توسط برادر زادهاش و شخصی به نام علی ابن الحسین حسینی، به فارسی ترجمه و چاپ شد. نویسنده در مقدمه کتابش مینویسد:
«کمترین حقیر فقیر از سلسله علمای
بنی اسرائیل بودم و در میان ایشان از افاضل و اعیان بودم و همگی علمای
بیت المقدس و ارباب فهم آن طایفه به فضل و تتبع من معترف بودند و در تمام عمر مشغول به تحصیل علوم و مطالعه کتب سماوی و در مقام و متابعت روم انبیاء سلف و علمای خلف بودم و در آن تجسس و طلب به غیر از تمیز میانه حق و باطل ادیان و وصول به طریق حق و ایقان مطلبی و مقصودی نداشتم و پیوسته
ظهور راه صواب را از مفتح الابواب سائل... بودم».
ملا آقا بابا، در سال ۱۲۳۷ ق/ ۱۸۲۲ م، در دوره حکومت فتحعلی شاه، اسلام آورد. در روزگار سلطنت محمدشاه و دو سال پس از سلطنت
ناصرالدین شاه، زنده و مورد احترام بود.
خلاصه گزارش لوی از این حادثه چنین است: در سال ۱۲۳۷ ق. (۱۸۲۲ م)، در محله یهودیهای تهران، دو ملا وجود داشت: یکی، ملارحمیم و دیگری، ملاآقا بابا، که در اثر اختلاف این دو، ملاآقا بابا به همراه خانوادهاش، نزد مجتهد شهر رفته، اسلام آورد و موجبات ناراحتی یهودیان را فراهم کرد. وی، کتابی به نام «رد الیهود» یا «منقول الرضا» نوشت، که توسط برادرزادهاش، چاپ شد.
سال وفات وی مشخص نیست؛ اما بنابه گفته کهن صدق، در قبرستان مسلمین و بر سر قبر آقا دفن شده است. (سر قبر آقا محلی است در جنوب تهران که قبلاً گورستان بوده و در آنجا بقعهای منسوب به سیدابوالقاسم بن محمدمحسن اصفهانی معاصر محمدشاه و ناصرالدین شاه قاجار بود.
) روی سنگ قبر او، این ابیات حک شده است.
از منزل عدم به وجود آشنا شدم ••••• در امت کلیم خدا پیشوا شدم
در مصحف کلیم و در احکام انبیا ••••• دیدم محمد است، محمدرضا شدم
رفتم از این جهان به بر دوست شادمان ••••• از بهر آنکه طالب دین خدا شدم
طبیعی است که علت اسلام آوردن ملاآقا بابا در منابع اسلامی و یهودی، به صورت متفاوت ذکر شده باشد. در کتاب منقول الرضایی، علت اسلام آوردن او، مطالعه و تتبع در دین یهود و اسلام آمده و اینکه، وی به این نتیجه رسیده که دین یهود، جاودانی نیست و به حقانیت دین اسلام پی برده است. وی، در چندجا، اشاره دارد که «از روی طمع مال و جاه و توقع قرب امیر و شاه مسلمان نشده است». بلکه «بر خدا
ظاهر است که من متابعت خبرهای بیست و پنج
نفر از انبیای بنی اسرائیل بل بیشتر کردهام و به خواهش خود هیچ کاری نکردهام و از مؤاخذه روز جزا ترسیدهام».
کتاب منقول الرضائی یا اقامة الشهود فی رد الیهود، سه و به عبارتی چهار باب داشته است: باب اول آن، در این مورد است که آیا در شریعت موسی تفحص و تجسس لازم است یا نه؟ باب دوم در این مورد است که آیا باید به سخنان موسی و انبیای گذشته عمل کرد یا به آنچه علمای بنی اسرائیل گفتهاند، اعتماد کرد؟
باب سوم، در اینباره است که آیا دین موسی همیشگی است یا موقت بوده و مختص به زمان خاصی است؟ و باب چهارم، با اثبات موقت بودن دیانت موسی، به این موضوع میپردازد که آیا باید به پیامبر آخرالزمان ایمان آورد یا متردد بود؟ نویسنده در این کتاب، با اتکا به آگاهیهایی که از کتب مقدس یهود دارد، به رد آرای یهودی پرداخته و از این آگاهیها و وسعت اطلاعاتش، علیه دیانت یهود استفاده کرده است. یکی از مهمترین مسائلی که در این کتاب و کتاب «محضر الشهود» مطرح شده، مسئله وحی کودک است. بر اساس داستانی که وی و دیگر یهودیان مسلمان شده ذکر کردهاند مبنی بر اینکه کودکی هفتاد سال پیش از تولد پیامبر اکرم به دنیا آمده و به زبانی گنگ و مبهم سخنانی به زبان آورده که بر اساس حروف ابجد، بشارت تولد حضرت محمد را داده و مطالبی در مورد او و
ائمه اطهار بیان داشته است. گفته شده، کتابی با این موضوع و تحت عنوان «نبوت هیلد» در اختیار یهودیان قرار داشته است.
بر اساس آنچه که محمدرضا جدیدالاسلام و نیز اسماعیل حاجی بابا در کتابهای خود آوردهاند، یهودیان سعی در پنهان کردن این کتاب داشتهاند. نویسنده محضر الشهود، ادعا میکند، پدرش کتاب مذکور را در چاپخانه یزد دیده است، اما این مسئله، با توجه به عدم رواج صنعت چاپ در آن زمان، بهویژه در شهر کوچکی چون
یزد، بعید بهنظر میرسد.
به هر ترتیب، وحی کودک، از این زمان به بعد، دستمایه خوبی برای علمای اسلامی و نیز برخی از شعرا و قصیدهپردازان ایرانی شد تا در اثبات حقانیت حضرت محمد و بر حق دانستن
حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف)، از اقرار یهود نیز کمک بگیرند؛ آنگونه که
محمدتقی کاشانی، پس از جستجوی فراوان، نسخهای از این کتاب را یافته و بر اساس آن با یهودیان محاجه کرده.
و یا محمدصادق طهرانی که در صفحه یازده «بشارت عهدین»، به کتاب وحی کودک اشاره و دلایلی برای درستی و صحت آن میآورد. همچنین، ادیب الممالک فراهانی، در قصیدهای که به مناسبت تولد حضرت خاتم میسراید، به این موضوع اشاره دارد:
مخدوم اسرائیل به ساعیر خبر داد ••••• و آن کودک ناشسته لب از شیر خبر داد
یهودی دیگری که، احتمالاً، در دوران قاجار، مسلمان شد و ردی بر یهود نوشت، اسماعیل حاجی بابا بود. او که با نام جلیل بن محمد اسماعیل قزوینی نیز وی را میشناسند، فرزند محمداسماعیل قزوینی نیز، در این جلسات بحث و مناظره با یهودیان ترتیب میداد و پسرش نیز، در این جلسات حضور داشت و بعدها، با الهام از مناظرههای پدر و نیز با اتکا بر اطلاعات و آگاهیهایش از دیانت یهود، کتاب «محضر الشهود فی رد الیهود» را در سال ۱۲۱۱ هـ ق/ ۱۷۹۶ م، به زبان فارسی به نگارش درآورد.
وی، که به زبان عبری مسلط بود، در این کتاب، به بررسی کتب مقدس یهودیان پرداخته و نبوت
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را، با استناد به این کتب، اثبات کرده است. صاحب «
الذریعه»، تاریخ تالیف کتاب را، ۱۲۱۱ قمری، ذکر کرده است.
لوی از این شخصیت، در تاریخ یهود ایران نامی نبرده است. کتاب محضرالشهود، دارای هفت باب است، که هر باب شامل فصول متعددی است. اساس بحث، بر کتب مورد قبول یهود گذاشته شده و پیامبری حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را هم براساس آن کتابها اثبات کرده است.
بسیاری از اندیشمندان، از جمله
آقا بزرگ تهرانی، وی را با محمدرضا جدیدالاسلام اشتباه گرفته و هر دو کتاب را به یک
نفر نسبت دادهاند، شباهتهایی که میان این دو کتاب وجود دارد، باعث قوت گرفتن فرضیه فوق میشود (برای آگاهی از این مشابهتها به این آدرس مراجعه کنید:
)؛ اما باید توجه داشت که تاریخ اتمام کتاب محضرالشهود، ۲۶ سال پیش از اسلام آوردن محمدرضا بوده است.
آنگونه که در مقدمه محضرالشهود آمده، مؤلف در جواب
ملامت و تعبیر
قوم یهود، اذعان داشته که «جناب اقدس اله که بر نیت و ضمیر هرکس آگاه و شهید و گواه است
[
میداند
]
که اختیار کمترین،
دین اسلام ار نه از راه طمع مال و جاه و توقع قرب امیر و شاه است، بلکه باید از استعانت به عنایت بینهایت حضرت رب العزه، بذل جهد خود را در تحقیق حقیقت مذهب و ملت نموده، از تتبع کتب و آثار و تامل در آیات و اخبار حقیقت دین مبین سیدالمرسلین و خاتم النبیین (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) المعصومین را به ادله قاطعه و براهین ساطعه بدون شائبه شک و شبهه به علم الیقین دانسته و فهمیدم و از بیم مؤاخذه و عقاب روز حساب و امید اکتساب ثواب از ملت آباء و اجداد خود اجتناب و به شرف اسلام بهرهمند و کامیاب گردیدهام».
کتاب محضرالشهود، به هفت باب تقسیم میشود؛ باب اول در ذکر آنچه خداوند عالمیان به
حضرت ابراهیم و اولاد آن حضرت وعده فرموده و اثبات شان و مرتبه
حضرت اسماعیل (علیهالسلام)، باب دوم در ذکر اخبار انبیا به پیغمبری عظیمالشان و اینکه، آن پیغمبر، از غیر بنی اسرائیل است. این باب، به سه فصل تقسیم میشود؛ فصل اول در رد اثبات مقید بودن حکم
تورات به زمانِ بودن بنی اسرائیل در ارض مقدس، فصل دوم در اثبات اینکه عباداتی که اکنون در میان بنی اسرائیل متداول است، اختراعی است و فصل سوم در ذکر ادلهای که برای ابدی بودن تورات اقامه کرده بودند و جواب آنها. باب سوم در ذکر علاماتی که در کتب انبیا به جهت
ظهور پیغمبر صاحب شریعت مذکور است و بیان اینکه مصداق این علامات، کیست.
این باب به شش فصل تقسیم میشود؛ فصل اول در علاماتی که از تورات استنباط میشود، فصل دوم در نقل آیاتی که در کتاب اشعیا مذکور است، فصل سوم در نقل آنچه که در کتاب صفنیاء پیغمبر است، فصل چهارم در ذکر آیاتی در کتاب حیقول مذکور است، فصل پنجم در نقل آیات و اخباری که در کتاب دانیال است و فصل ششم در وحی کودک است. باب چهارم در احوال عیسی و ایراد آنچه در این مقام ضرور است. این باب شامل دو فصل است؛ فصل اول در ذکر آیات و اخباری که دلالت بر فضیلت بنیاسرائیل میکند، مطلقاً و فصل دوم در ذکر آیات و اخباری که دلالت بر فضیلت بنی اسرائیل میکند، به شرط اینکه فرمانبرداری کنند و از اوامر و نواهی الهی تجاوز نکنند. باب ششم، در ذکر مذمتهایی که خدا به زبان انبیا، بنی اسرائیل را فرموده، و باب هفتم در ذکر اخبار و احوالی است که ایراد آن، مناسب رساله مذکور بوده است.
اگرچه که ردیهنویسی این افراد را، نمیتوان آنگونه که لوی معتقد است نوعی خیانت به یهودیان به حساب آورد، اما با توجه به اینکه، در هیچ دوره و منبع تاریخی، اثری از ردیه نویسی یهودیان بر اسلام دیده نمیشود؛ و حتی تالیف آثاری در زمینه نشر و تبلیغ
یهودیت نیز، در بین این جماعت مرسوم نیست، نوشتن این آثار، چندان ضروری به نظر نمیرسد و هیچ دلیلی بجز خوش خدمتی این افراد به علمای اسلامی و برخورداری از وجهه و محبوبیت اجتماعی در بین مسلمانان، نمیتواند محرک آنها بر اینکار باشد برخلاف
مسیحیان که در دوران
صفویه و
قاجار از این راه برای تخطئه مسیحیان که در دوران صفویه و قاجار از این راه برای تخطئه
اسلام و تبلیغ مسیحیت بهره بردهاند؛ اگرچه که امثال حاج بابای قزوینی، انگیزه خود را از تالیف اینگونه کتب و رسائل، دعوت سایر یهودیان و غیرمسلمانان به اسلام و پاسخ به شبهاتی میداند که، یهودیان، پس از اسلام آوردن او، انتشار داده بودند.
از اواخر عصر صفوی به بعد، جریانی در ایران شکل گرفت که مبلغان و مبشران مسیحی در ایجاد و تشدید آن تاثیر بسیار اساسی داشتند؛ به عبارت دیگر جریان ردیه نویسی و تالیف آثاری در نقد و تخطئه ادیان دیگر، با ورود این دسته از میسیونهای مسیحی به ایران، سمت و سوی متفاوتی به خود گرفت. از این زمان به بعد، گفتگو و تعامل میان ادیان ابراهیمی، به نوعی مجادله و مشاجره قلمی و شفاهی میان رهبران و علمای دینی تبدیل شد که نتیجهای جز افزایش کدورت و کینه میان پیروان ادیان نداشت. یهودیان ایران، بیش از دیگران، از این جریان متحمل آسیب شدند، زیرا به سبب تبلیغی نبودن دین و آیینشان و نیز به علت قلت شمار و نفوذ کمی که در دربارهای صفوی و قاجاری داشتند، در مقام پاسخگویی به این مجادلات و مناظرات برنیامده و از این جهت، صدمه شدیدی، بهویژه از سوی همکیشان سابق خود، متحمل گردیدند.
حضور پررنگ جدیدالاسلامها در این جریان، نکته در خور تاملی است. این گروه با استفاده از تعلیمات دینی سابق خود، به خوبی توانستهاند چهره مذاهب مسیحیت و یهودیت را مخدوش سازند و حتی گاهی در افزایش کدورت و دشمنی عمومی علیه جوامع مسیحی و یهودی نقش داشتهاند. شدت
انزجار آنان از همکیشان سابق در مواردی، به مراتب بیش از سایر مردم بوده است.
در سیر گفتگوی بین ادیان دوره صفویه از این جهت نیز نقطه عطفی است که ردیههای طرفین پس از استماع سخنان طرف دیگر و حتی مراجعه مستقیم به کتب مقدس دین مقابل انجام شده است، در حالیکه در قرون پیشین چنین نبوده و با واسطه و محرف مدعیات دین مقابل شنیده و رد میشد. البته در دوره جدید گام سوم آغاز شد یعنی آشنایی با دینهای دیگر نه با انگیزه رد یا قبول، بلکه با ادعای بی طرفی و داعیه پژوهش. این رویکرد در ادوار قدیم بهندرت دیده میشد و امثال ابوریحان از نوادر تاریخ تحقیق در ادیان به شمار میروند.
• آریان، قمر، چهره مسیح در ادبیات فارسی، تهران، معین، ۱۳۶۹.
• امین، سیدحسن، تبلیغ مسیحیت در قلمرو اسلام و پادریان در ایران، مقالات و بررسیها، دفتر ۶۶، زمستان ۷۸، ص۱۹۲-۱۶۱.
• جدید الاسلام (پدر آنتونیو دوژزو)، علی قلی، ترجمه، شرح و نقد سفر پیداش تورات (سیف المؤمنین فی قتال المشرکین)، به کوشش رسول جعفریان، چاپ اول، قم، انتشارات انصاریان، ۱۳۷۵؛
• حائری، عبدالهادی، نخستین رویاروییهایاندیشه گران ایران با دو رویه تمدن بورژوازی غرب،
[
تهران
]
، امیرکبیر، ۱۳۷۲؛
• حیدری، حسین، کتاب شناسی گزینشی و توصیفی مطالعات ادیان، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، ۱۳۸۸.
• سعیدی محمدباقر، بررسی مسئله تحریف عهدین در مجادلات مسلمانان با یهودیان و مسیحیان، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه کاشان به راهنمایی دکتر حسین حیدری، ۱۳۸۶.
• شعبانی، رضا، تاریخ اجتماعی ایران در عصر افشاریه، ج۱، تهران، نوین، ۱۳۶۵؛
• عبدالله الهاشمی و عبدالمسیح الکندری، رسالتان فی الحوار و الجدل بین المسیحیه و الاسلام، تحقیق و تقدیم و شرح: المستشرق جورج ترنار، جامعه سترابورغ، فرنسا.
• عظیمزاده، طاهره، درآمدی بر ردیه نویسی دینی در عصر صفویه و دوران نخستین قاجاریه، مقالات و بررسیها، دفتر ۶۱، تابستان ۷۶، صص ۱۹۷-۱۷۹؛
• عظیمزاده، طاهره، محمدرضا جدیدالاسلام و کتاب منقول الرضایی، آیینه میراث، ش ۴۱، تابستان ۸۷، ص۴۳۲-۴۱۱؛
• قزوینی یزدی، حاج بابا
[
اسماعیل
]
، «مبلغان مسیحی و تبلیغ علیه اسلام در ایران عصر قاجاریه»، رواقاندیشه، ش ۴۹، دی ۸۴، ص ۵۳-۳۰؛
• قزوینی یزدی، حاج بابا
[
اسماعیل
]
، «رسالهای در رد یهودیت (محضر الشهود فی رد الیهود)، تحقیق: حامد حسن نواب، چاپ اول، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی حضور، ۱۳۷۸؛
• لوی، حبیب، تاریخ یهود ایران (و قسمتهایی از تواریخ بعضی مال که وابسته به تاریخ یهود میباشد)، ج۳،
[
تهران
]
، کتاب فروشی بروخیم، ۱۳۳۹؛
• میراحمدی، مریم، دین و مذهب در عصر صفوی، تهران، امیرکبیر، ۱۳۶۳؛
• P. Crone & M. Cook، Hagarism: The Making of the Islamic World، Cambridge، ۱۹۷۷.
• Adang، Camilla، Muslim Writers on Judaism and the Hebrew Bible form Ibban to Ibn Hazm، Brill-Leiden، ۱۹۹۶
• Trimingam، J، Spencer، Christianity Among the Arabs in Preislamic times، Longman ۱۹۷۹
حیدری، حسین و محبوبه کریمیان طاهری، «دگرگونیهای ردیهنویسی پیروان ادیان ابراهیمی در ایران پس از دوره صفویه»، کتاب ماه دین، شهریور ۱۳۹۱ - شماره ۱۷۹ (۱۱ صفحه - از ۱۰۴ تا ۱۱۴).