دولتهای عرب جاهلی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اعراب جنوب
عربستان، اولین شهرنشینان ملت عرب بودند؛ بالطبع آنان، نخستین دولتهای عربی را تشکیل دادند. دولتهایی که در این منطقه شکل گرفت نه دولت سیاسی، بلکه بیشتر دولتی تجاری به حساب میآیند. متاسفانه از چند و چون این دولتها چندان اطلاعی در دست نیست. اطلاعات به دست آمده از این دولتها مرهون تلاش باستان شناسان در مطالعه کتیبهها و آثار و ابنیههای تاریخی به جا مانده از آن دوران است.
در اینجا به مهمترین این دولتها پرداخته و اجمالاً مطالبی را یادآور میشویم.
اولین دولتی که در
یمن اخبارش به دست ما رسیده اخبار «
دولت معین» است. اصل این کلمه «معان» است به معنای چشمه که بعداً به صورت معین نوشته شد.
این دولت که از معاصرین دولت
هخامنشیان در
ایران برشمرده میشود، توانسته از حدود سال ۲۵۰۰ قبل از میلاد و تا سال ۱۲۰۰ قبل از میلاد به اوج قدرت خود برسد.
از کتیبههای موجود در شمال
وادیالقری،
صفا،
حوران و... چنین برمیآید که در این زمان سرزمین دولت معین علاوه بر قسمت اعظم عربستان جنوبی،
عُلی و
مدین در شمال
حجاز و حوران در
شام و کرانههای
فرات را نیز شامل میشده است.
دولت معین را باید بیشتر دولتی تجاری دانست؛ لذا مناطق تحت امرش را بیشتر مناطق عمده تجاری تشکیل میداد.
گرچه این دولت بر شالوده دینی استقرار یافت؛ اما رفتهرفته از بنیادهای دینیاش فاصله گرفته و راه ملکداری پیش گرفت.
در معین حکومت شهرها بر پا بود. در هر شهری، حکومتی کوچک با هیئات دینیه و مجلس مشورتی خاص آن شهر بود.
پادشاه دخالتی در امورشان نداشت؛ او به عنوان «
کبیر» تنها در مسائل سیاسی مهمی که متعلق به تمام مملکت معین میشد، دخالت میکرد. احکام حکومتی نیز با مشورت رجال دینی و سیاسی و بزرگان قبایل صادر میگردید.
اولین پادشاه معین که خبرش به دست ما رسیده "الیفع وقه" بوده که نامش بر کتیبههای شهر «
براقش» و «
نشن» ذکر شده است. در این کتیبه همچنین آمده که مردم به معبدش هدایا و نذورات تقدیم میکردند.
ملوک معین خود را به القابی مشابه القاب ملوک
روم و ایران ملقب میساختند. «یتع» به معنای
مخلص،
صدوق؛ «دیام» به معنای عالی؛ «نبط» به معنای درخشنده؛ «وتر» به معنای متعالی و... از جمله القابی بودند که شاهان معین برای خود در نظر میگرفتند.
از شهرهای مهم آنها «
قرن» بود که پایتخت حکام معینی بود. معین، حزم، یثل، نشن، کمنه و... از دیگر شهرهای مهم دولت معین به شمار میآمدند.
در قلمرو سرزمین معین هر شهری معبدی داشت و هر معبدی مختص الههای خاص بود. معابد شکوه خاصی داشتند و زمینهای زیادی متعلق به آنان بود و نذورات زیادی به آنها اهدا میشد.
در کتیبههای بر جا مانده از سلسله معین، به تعدای از الهههای معین اشاره شده، الهههایی همچون «
ود»، «
مئل عثتر» و «
نکرح». عبادت «ود» که الهه ماه به شمار میآمد تا ظهور
اسلام نیز در بین مردم مرسوم بود و اسمش نیز در
آیه ۲۳
سوره نوح آمده است.
از جلوههای تمدنی این دولت میتوان به ضرب سکه اشاره کرد. سکهای به نام «
درهم» که با آن حقوق کارمندان و کارگران و دیگر اقشار جامعه را پرداخت میکردند.
ایام ضعف دولت معین با استقلال حکومتهای شهری تابع دولت همراه بود که مهمترین این دولت شهرها ملوک «
کمنه» بودند. اسامی تعدای از این ملوک در کتیبهها آمده است.
این دولت در ابتدای قرن اول قبل از میلاد رو به ضعف نهاد تا اینکه سرانجام توسط سبئیها از پای در آمدند.
این دولت نیز از نخستین دولتهایی بود که در جنوب عربستان شکل گرفت. این دولت مدت مدیدی از تاریخ خود را با دولت معین معاصر بوده و به مانند دولت معین، در آغاز اساسی دینی داشت؛ اما رفتهرفته به صورت دولتی غیردینی درآمد.
دوران حکومت سبا حداکثر از سال ۷۵۰ تا ۱۱۵ قبل از میلاد تداوم داشته است.
آنها توانستهاند با غلبه بر دولت معین قلمرو خود را در سراسر جنوب عربستان گسترش دهند. آنها «
صرواح» را پایتخت خود قرار دادند.
دولت سبا را نیز به مانند دولت معین، باید در درجه اول دولتی تجاری برشمرد. آنها پا در جای پای دولت معین گذاشته؛ امپراطوری عظیم تجاری به راه انداختند. آنها راهها و اقوام و بنادر را خوب میشناختند و بادهای موسمی بیبند و بار دریا را به تجربه رام کردند.
دوران پرفراز و نشیب دولتهای سبئی را میتوان به سه دوره تقسیم کرد:
دوره اول این حکومت از سال ۸۰۰ قبل از میلاد تا سال ۴۵۰ قبل از میلاد ادامه داشت.
در این دوره رؤسای لدوت «
مکرُب» لقب داشتند. مکربون در حقیقت کاهنانی بودند که وظیفه شاهی را تقبل کرده بودند.
مکرب در این دوره حکمرانی کردند که قدیمیترینشان که خبرش به دست ما رسیده است، "
سمه علی" است.
دوره دوم حکمرانی حکام سبئی از ۶۵۰ قبل از میلاد تا ۱۱۵ قبل از میلاد ادامه یافت.
در این زمان امرای دولت بر خود لقب «
ملک» نهاده و تنها به منصب حکومت اکتفا کردند و منصب دینی را به کاهنان سپردند.
"
کرب ایل وتر" اولین نفری بود که خود را به این عنوان ملقب کرد.
در این دوره حکومت از صرواح به "
مارب" منتقل شد و حکومت سبئیان به اوج قدرت خود رسید.
«
سد مارب» از بناهای عظیم این دوره است.
در دوره سوم که دوره ضعف این سلسله است، پادشاهان لقب ملک سبا، «
وذی ریدان» را برگزیدند. تا اینکه عمر این دولت توسط «
شمر یرعش» از امرای
حمیری خاتمه یافت.
علاوه بر دو دولت معین و سبئی، دولت مهم دیگر نیز در جنوب عربستان شکل گرفت به نام «
قتبان» و «
حضرموت». این دو دولت گاه تحت سطله سلاطین معین و گاه تحت سطله حکام سبئی بودند.
این دولت، معاصر با دولت معین بوده است. آنچه از منابع قدیم عربی به دست ما رسیده این است که آنها از قبایل
حمیر بوده و قتبان نام موضعی در
عدن بوده است.
در مبدا قیام و فروپاشی این دولت اختلاف است و ابتدای این دولت را از ۱۰۰۰ تا ۶۴۵ ق. م. و فروپاشی آنها را حداکثر تا ۱۴۰ یا ۱۴۶ ق. م، برشمردهاند.
حکام این دولت در ابتدا لقب حکام سبئی را بر خود نهادند؛ اما با بالا گرفتن کار خود را «ملک» ملقب کردند
و «
تمنع» را به پایتختی برگزیدند.
کتیبههای به دست آمده از این دوره نشانگر این مطلب است که قوانین جزایی مفصلی در قلمرو این حکومت برقرار بوده است، به خصوص در زمان پادشاهی "
یدع اب زبیان بن شهر".
بر طبق قوانین قتبان، پادشاه تنها مرجع دولتی بود که میتوانست قوانین را ابلاغ و بر اجرای آن نظارت کند.
از جمله شهرهای عمده این دولت، علاوه بر تمنع، میتوان به
کحلان،
شور و
حرب اشاره کرد.
این دولت نیز از معاصران دولت معین به شمار میآید. این دولت با مرکزیت «
شبوه»
از اواسط قرن پنجم قبل از میلاد تا اواخر قرن اول میلادی برقرار بوده است.
حضرموت در زمان "شمر یرعش" به سرزمین
حمیریان اضافه شد.
شمر یرعش آخرین حاکم حضرموت به نام "
شرح ایل" را که حاکمی نیمه مستقل و تحتالحمایه شمر یرعش شده بود را کنار زده، به حکومت حکام حضرموت خاتمه داد. از کتیبههای به دست آمده، نام شمر یرعش، پادشاه سبا و ذی
ریدان و حضرموت و یمنات، در کنار اسم شرح ایل آخرین شاه حضرموت آمده که نشان دهنده آن است که حکومت حضرموت تا بعد از میلاد نیز ادامه داشته است. ذکر لقب «ملک» برای شرح ایل گویای این مطلب است که حکام شهرهای حضرموت تا آن زمان در حکومت مستقل بودهاند.
از شهرهای عمده این حکومت علاوه بر پایتختشان «شبوه»، میتوان به
انود،
عقله و
میفعه اشاره کرد.
سال ۱۱۵ قبل از میلاد،
یمن شاهد تشکیل دولتی بود که بعدها به نام دولت «حمیریان» خوانده میشد.
حمیر از مهمترین قبایل عرب در جنوب عربستان به شمار میآمد که مناطق وسیعی از سواحل
دریای سرخ تا حضرموت را در اختیار داشت. در ابتدا سرزمین حمیر جزیی از سرزمین قتبان به شمار میآمد و به آنها
جزیه میپرداخت. سبئیون به آنها «
ولداله عم» و «ملت عم» میگفتند.
در ابتدا سرزمینشان محدود به سرزمین «
رشای» و «
حبان» در شمال و «حضرموت» در شرق و سرزمین «
ذبیب» در غرب بود. رفتهرفته سرزمینهای دیگری همچون «
رعین» و «
عرش» را نیز تصرف کرده و «
ظفار» را به پایتختی برگزیدند
و چون «
مارب» به تصرفشان درآمد ـ به مانند ملوک سبئی ـ لقب رسمی «ذوریدان» را برگزیدند.
آغازگر حکومت حمیری، "
یاسر یهصدق" بود که در حوالی سال ۷۵ میلادی به حکومت پرداخت.
حمیریان خویشاوند سبئیان به شمار میرفتند؛ اما چون شاخه کوچکتر خاندان بودند وارث فرهنگ و بازرگانی معینی ـ سبئی شدند. زبانشان همان زبان معینی ـ سبئی بود و منبع اصلی درآمدشان از راه تجارت، بخصوص تجارت کندر و بخور تامین میشد.
عظمت و شکوه تجاری حمیریان در قبل از میلاد به حدی رسید که "
اغسطوس" قیصر روم را به حمله به
یمن و به دست آوردن اموالشان تحریض کرد؛ اما این حمله در سال ۲۴ قبل از میلاد ناکام ماند؛
اما رفتهرفته حمیریان اختیار بازرگانی در
دریای سرخ را که روزگاری خاص آنان بود، از دست دادند.
رومیان در اواخر دوران
بطلمیوسی موفق شدند بر جریانات موسمی دریا فائق آیند و دارچین و فلفل را از
هند به روم برسانند و این به منزله ختم سیادت حمیریان بر تجارت بود و آغازی برای سقوط دولت تجاری حمیریان شد.
در سال ۳۰۰ میلادی، حمیریان با خروج از این حالت خمودگی و رکود، حکومت جدیدی را طرحریزی کردند. آنها حضرموت و
شحر و شرق
یمامه را نیز به قلمرو خود افزودند و امرایشان به «
شاه سبا و ذوریدان و حضرموت و
یمنات»
و «تبع»
ملقب گردیدند.
بر اساس روایات تاریخی، قبایل متفرق حمیری که در قلمرو پادشاهی سبا و حضرموت بودند در زمان نیای بزرگ تبابعه، "
حارث رائش" متحد شده و به فرمان او در آمدند. او با جنگاوری غنائم بسیاری را برای یمنیان به ارمغان آورد.
درباره کشور گشاییهای تبابعه در کتب عربی، افسانههای زیادی ذکر شده است.
بعد از "
تبع بن حسان"، خاندان "
عبید کلال" به ریاست "
مرثد بن عبید کلال" قدرت یافتند.
آنها با تفرقه افکنی بین امرای حمیری، این دولت را به ضعف کشاندند، تا اینکه بعد از قتل "
ذونواس" آخرین شاه حمیری توسط قوای حبشی در ۵۲۴ میلادی بساط این حکومت برچیده شد.
امرای حمیری از جایگاه ویژهای در بین اعراب جاهلی برخوردار بودند. اعراب، دینداری و عزتشان را مرهونشان میدانستند.
آنچه که روشن است، این است که حمیریان نیز در ابتدا بتپرست بوده و «
الهه نسر» را میپرستیدند.
گفته شده در
صنعا بتخانهای به نام «
رئام» داشتند و برای آن
قربانی میکردند؛ اما در اشعار شعرای جاهلی عرب از جمله شعرای حمیری، نامی از آن برده نشد،
تا اینکه در زمان حسان بن تبع از پرستش اصنام دست کشیده و به آیین یهود گرویدند.
قبل از میلاد، در منطقه شمال غربی جزیرةالعرب، در حد فاصل بین
موصل و
فرات (
اردن کنونی)،
دولتی شکل گرفت که به مانند دولتهای جنوب عربستان از راه تجارت نیرو میگرفت. این دولت را اعراب «
الحضر»
و رومیان بدان «پترا» میگفتهاند.
گفته شده عدهای از «
کلدانیان» (انباط)
که مردمی ساکن بین
بصره و
کوفه بودند
در قرن ششم قبل از میلاد، با تصرف
پترا که بر سر راههای بازرگانی قرار داشت آن را به پایتختی خویش برگزیدند.
آنها در زمینهایشان کشت میکردند و به واسطه قرار داشتن در مسیرهای بزرگ تجاری، به تجارت نیز میپرداختند.
آنها به یُمن راههای تجاری بزرگی که
مصر و
شام را به
غزه و شهرهای
فینیقیه متصل میکرد و نیز راه تجاری دیگری که از طریق خلیج به شهر پترا رسید، به سرعت ترقی کردند.
آنها مصنوعات مسی و آهنی را به یمن و شام و
یونان تجارت کرده و کالاهای ایران و هند و ماورای هند را در مصر و شام و دیگر نقاط تجاری توزیع میکردند.
نخستین خبرهایی که از تاریخ نبطیان به دست ما رسیده، از سوی "
دیودور سیسیلی" متوفای ۵۷ ق. م. صورت گرفته، او مینویسد: «در حدود سال ۳۱۲ ق. م. نبطیان به چنان قدرتی دست یافتند که طی دو جنگ در برابر "
انتیکونوس" جانشین "
اسکندر" در شام به پیروزی رسیدند».
در قرن اول میلادی پترا به جهت حمایتهای رومیان، به اوج قدرت و ثروت خود رسید.
در این زمان قلمرو حکومتشان از شمال عربستان تا
دمشق را دربرداشت.
اما بعد از گذشت دو قرن از میلاد کمکم پترا موقعیت ممتاز خود را از دست داده و در سراشیبی سقوط قرار گرفت، زمانی که "
بطلمیوس فیلادلفیوس" راههای تجاری دریای سرخ و بلاد حاره را در اختیار گرفت، تاثیرات بسیار سوئی را بر اوضاع سیاسی جزیرهالعرب موجب شد؛ چرا که در راههای خشکی، امکان تجارت با هند و
افریقا وجود نداشت.
از سوی دیگر از مسیر کاروانهای شرق نیز به تدریج به طرف مناطق شمالی به مرکزیت «
تدمر»، تغییر جهت دادند
و راه تجارت شمال و جنوب نیز به قسمت شرقی شبه جزیره منتقل شد.
با تصرف شام از سوی
امپراطوری روم، این دولت به شدت دچار مخاطره شده،
بارها مورد هجوم رومیان، بخصوص
تراژان، امپراطور روم واقع شد. گفته شده،
سرانجام در سال ۱۰۵ میلادی، تراژان امپراطور روم به عمر حکومت نبطیان خاتمه داد.
اما بسیاری از مورخان نیز این حملات را ناکام توصیف کرده، از ادامه حیات آن تا زمان "
شاپور بن اردشیر" بحث رانده، متذکر شدهاند که آنها در پی همپیمانی با دولت روم در سال ۲۳۵ میلادی،
مغضوب
دولت فارس گردیده، از این رو شاپور، شاه ایران، در سال ۲۴۱ میلادی به آن حمله برده
به عمر این دولت خاتمه داد.
نبطیان به لحاظ فرهنگی به شدت تحت تاثیر یونانیان قرار داشتند. آنها علوم شایع را از یونانیان آموختند و نویسندگانشان به خط نبطی و یونانی نگارش میکردند.
شهرهای مهم این دولت علاوه بر پترا، «
حجر»، «
حشبون» و «
جرش» بود.
جرش جایگاه «
الهه ارتمیس» بود.
تا قبل از میلاد، اطلاع چندانی از «تدمر» در دست نیست. وجه تسمیه این شهر به درستی مشخص نیست. گویا این نام برگرفته از لفظ عربی «تمر» به معنای خرماست. این نام در دورههای بعدی توسط یونانیان و رومیان به «
پالمیرا» تغییر نام یافت که به معنای همان نخل خرماست.
هسته نخستین این شهر توسط اعراب بیابان گردی که عهدهدار راهنمایی و هدایت کاروانهایی بودند که از بادیةالشام میگذشت و به مبادله کالاهای بازرگانی میپرداختند، در اطراف چشمهای پر آب موسوم به «افقی» بنیاد نهاده شد. آنها به تدریج با
آرامیان در آمیخته و خط و زبانشان را پذیرفتند.
موقعیت مناسب جغرافیایی و واقع شدن تدمر در محل تلاقی راههای کاروان رویی که
بینالنهرین را به سوریه و از سویی دیگر آسیای صغیر در شمال را به نواحی جنوبی آن مرتبط میساخت، سبب شد تا این شهر در اواخر هزاره دوم قبل از میلاد به عنوان منزلگاهی مهم اهمیت یابد.
توسعه و ثروت تدمر در این زمان، هجوم اقوام بیابان گرد را موجب شد. این تهاجمات آسیبهای جبران ناپذیری بر تدمر وارد ساخت به گونهای که تا مدتها نامی از این شهر در کتب تاریخی دیده نمیشود؛ اما در سده نخست قبل از میلاد، تدمر دوباره رونق گذشتهاش را باز یافت.
واقع شدن تدمر بین ایران و روم نیز بر اهمیت آن را دو چندان افزود. آنها برای حفظ موجودیت خود میان دو دولت توازن را حفظ کرده، از اصل بیطرفی بهره میجستند.
در قرون اولیه میلادی، تدمر مستعمره دولت روم گردید. آنها از استقلال داخلی برخوردار بودند؛ اما اسماً تابع دولت روم بودند.
آنها راساً به دریافت مالیات و عوارض گمرگی پرداخته، بخشی از درآمدهای عمومی را به خزانه دولت روم واریز میکردند. در مقابل، حاکم تدمر ماموریت دفاع از مرزهای شرقی را به عهده داشت.
مابین سالهای ۱۳۰ تا ۲۷۰ میلادی پر رونقترین دوران تدمر رقم خورد. در این زمان بازرگانی جهانی تدمر در مشرق زمین تا
چین میرسید.
شهرت تدمریان به عنوان مردمی جنگاور، زمانی آغاز شد که "
اذینه" (اودیناتوس) در سال ۲۶۵ میلادی، توانست شاپور اول را از سوریه بیرون کند. او به جهت اقداماتش به القابی چون «
دوکس اوریتانتیس» به معنای «نائب رئیس امپراطور در شرق» مفتخر گردید؛ اما چهار سال بعد در سال ۲۶۷ میلادی اذینه به همراه پسر بزرگش در
حمص با حیله رومیان کشته شدند.
بعد از مرگ اذینه، همسرش
زنوبیا (زباء) به نیابت از فرزند کوچکش "
وهب اللات" زمام امور را به دست گرفت.
او با درایت خود، حدود کشورش را گسترش داده و مصر و قسمت اعظم آسیای صغیر را ضمیمه کشورش کرد. در سال ۲۷۰ میلادی
اسکندریه، دومین شهر امپراطوری روم را تصرف کرد.
"زنوبیا" برای استقلال کامل تدمر تلاش بسیار کرد؛ اما سرانجام در سال ۲۷۳ میلادی از "
آورلیانوس" امپراطور روم شکست خورد و به اسارت درآمد. بدین ترتیب عصر طلایی امیران تدمری پایان یافت.
«غسانیان» از مهاجران جنوبی بودهاند که پس از کوچیدن از جنوب مدتی در
تهامه بر کنار چشمه یا چاه آبی به نام «غسان» اقامت کردهاند و این نسبت را از نام آن آب گرفتهاند. «غسانیان» بعد از شکستن سد «مارب» از «یمن» به سمت «شام» کوچ کردند و با غلبه بر سایر قبایل عرب بر شام مسلط شدند.
در ابتدا پایتخت معینی نداشتند، گاه جابیه (
جولان) و گاه جلق (
جلولا) را پایتخت خود قرار میدادند.
تا اینکه از سوی رومیان، حاکمان شام گردیدند.
به نظر مورخین عرب، اولین حاکم غسانی "
جفنه بن عمرو مزیقیاء" بود؛
لذا غسانیان به «
آل جفنه» نیز نامیده میشوند. اولین امیرشان که اخبارش بدست ما رسیده و از لحاظ تاریخی قابل اعتماد است، "
جبله" است که در سال ۴۹۷ م به فلسطین حمله برد.
پسرش "
حارث" نیز نقش مهمی در جنگهای ایران و اعراب
عراق داشت.
او ملقب به «
فیلارک» و «
پاتریک» از سوی رومیان شد که پس از عنوان باسلیوس (ملک) مهمترین لقب
دولت بیزانس بشمار میآمد او با "
منذر بن ماء السماء"، حاکم
حیره، درگیریهای فرسایندهای داشت. روزگار او درخشانترین ایام غسانیان است.
اوسرزمین غسان را از «پترا» تا «
رصافه» در شمال «تدمر» گسترش داد.
در قرن چهارم میلادی غساسنه به تدریج
مسیحی شدند. حارث طی دیداری از بیزانس موفق شد، "
ژوستینیان" امپراطور بیزانس را متقاعد کند که "
یعقوب برادایس" (برادعی) را
اسقف کلیسای مونوفیزیتی سوریه کند. یعقوب عقیده خود را که بر خلاف مذهب رسمی دولت بیزانس بود را، در بین غسانیان و شامیان ترویج داد.
منذر پسر حارث نیز راه پدر را ادامه داد و با
مناذره به جنگ برخاست. مهمترین این جنگها نبرد «
عین اباغ» بود که به پیروزیاش انجامید؛
اما بین او و دولت بیزانس در ظاهر بخاطر عقیده مذهبی مونوفیزیتیاش اختلاف افتاد. رومیان موقتا از منذر روی برگردانده، او را از کمکهایی که برایش ارسال میکردند، محروم کردند؛
اما بعد دوباره، چهرهای دوستانه گرفته، در سال ۵۸۰ م، از او و پسرش در
قسطنطنیه استقبال با شکوهی بعمل آوردند. با تصرف «حیره» در این سال، هراس رومیان از طغیان منذر شدت گرفت؛ از این رو، زمانی که منذر برای افتتاح کلیسایی در حوران، مابین دمشق و تدمر، رفته بود، دستگیر و تبعیدش کردند تا اینکه در سال ۵۸۴ م. درگذشت.
بعد از منذر قلمرو غسانیان از هم پاشید و وارثان حکومت هر یک بر قسمتی از این سرزمین حکم راندند.
سلطه
خسرو پرویز بر
بیتالمقدس و دمشق در سال ۶۱۴م. نیز ضربه کاری دیگری بر پیکره این دولت وارد آورد.
مورخان عرب آخرین شاه غسانی را «
جبله ایهم» معرفی کردهاند که در ایام خلافت
عمر مسلمان شد؛ اما طولی نکشید که مرتد شد و فرار کرد.
منذریان را از تبار
لخمیان ذکر کردهاند؛ که اصالتی یمنی داشتند. آنها به همراه برخی دیگر از قبایل از
یمن به
عراق مهاجرت کردند تا اینکه مورد توجه دربار
ساسانی قرار گرفتهاند.
از مشاهیر ملوک
حیره "
نعمان بن منذر" است. او از سوی پادشاه ایران، حاکم حیره شد.
حسن تدبیر و عملکرد بجا و شایستهاش اعتماد دربار ایران را به خود جلب کرد تا حدی که
یزدگرد اول پسرش
بهرام را بدو سپرد تا از آنها سوارکاری و شکار بیاموزد.
درخشانترین دوران حکومت مناذره عصر "منذر بن نعمان" است. در این زمان منذریان به اوج قدرت خود رسیدند.
نفوذش در دربار ایران بحدی بود که بعد از مرگ یزدگرد موبدان ایران ناچار شدند، نظر او را در به حکومت رسیدن بهرام، پذیرا باشند.
کثرت استعمال نام منذر بن ماءالسماء، در اشعار جاهلی حکایت از آن دارد که حیره دوران دزخشانی را زمان حکومت او تجربه کرده است.
او در ابتدای حکومتش، روابط تیرهای با
قباد، شاه ایران داشت که احتمالا، علتش مزدکی شدن، قباد بود.
قباد او را از حکومت برکنار و "
حارث بن عمرو کندی" را جانشین کرد.
طولی نکشید که با به حکومت رسیدن "
انوشیروان" ورق برگشت و منذر دوباره به حکومت رسید. "منذربن حارث" و پنجاه تن از بزرگان خویشاوندش را کشت.
مرگ حارث، قدرت
کندیان را در
عراق در هم شکست. منذر با تفرقه افکنی بین فرزندان حارث موجبات جنگ و خونریزی را بین فرزندان حارث، فراهم آورد. مرگ فرزندان حارث، فرجام کار دولت «کنده» را رقم زد.
منذر جنگهای پیروزمندانه بسیاری با رومیان و غسانیان انجام داد تا اینکه سرانجام در سال ۵۵۴م. در نبرد «
یوم حلیمه» مغلوب حارث امیر قدرتمند غسانی شده، کشته شد.
آخرین امیر قدرتمند آلمنذر، "
نعمان سوم" ملقب به "
ابوقابوس" است.
او اولین مسیحی از سلسله امیران بتپرست
حیره است.
با برچیده شدن حکومت حیره توسط
خسرو پرویز، تزلزل و بیثباتی دربار ایران، به حیره نیز سرایت کرد و این منطقه حساس و استراتژیک را نیز به شدت نابسامان کرد؛ و چون خبر پادشاهی
پوران، دختر خسرو پرویز رسید در سرزمینهای اطراف شایعه شد که ایران را پادشاهی نیست و ایشان از روی ناچاری به درگاه زنی پناه آوردهاند؛ از اینرو عدهای از اعراب، از جمله قبیله
بکر بن وائل، که در گذشته در خدمت دولت حیره بودند، طغیان کرده، به رهبری
مثنی بن حارثه شیبانی و
سوید بن قطبه عجلی، لشکر فراهم آورده، به مرزهای ایران تاختند و بر دهقانان، تاخت و تاز و غارت آغاز کردند و آنچه میتوانستند، میگرفتند و چون تعقیب میشدند، به صحرا میگریختند و کسی به تعقیبشان نمیپرداخت.
مثنی از ناحیه حیره حمله میبرد و غارت میکرد و سوید از جانب
ابله و این به روزگار
ابوبکر بود؛ مثنی به ابوبکر نامه نوشت و از هجوم خود به ایران و پریشانی کار ایرانیان او را آگاه ساخت و تقاضا کرد، لشکری به یاری او بفرستد. چون این خبر به ابوبکر رسید به
خالد بن ولید نوشت که به حیره رود و با ایرانیان بجنگد و مثنی و همراهان او را ضمیمه سپاه خود کند.
در این زمان ایرانیان، که دراندیشه احیاء مجدد دولت حیره بر آمده، با وعده اعاده حکومت ابا و اجدادی به
قابوس بن قابوس بن منذر او را رهسپار جنگ با اعراب کردند؛ اما این تلاش ایرانیان نیز سودی نبخشید؛ چرا که، قابوس و سپاهیانش مورد حمله شبانه اعراب قرار گرفتند و تارومار شدند. حیره نیز سرانجام، در سال ۱۲ ه. ق. بدست خالد بن ولید فتح شد.
ادامه وضعیت نابسامان ایران و پیروزیهای اولیه اعراب، بر جسارت اعراب در ادامه فتوحات افزود؛ به طوری که برخوردها و تنشهای بین ایرانیان و مسلمانان، بعد از ابوبکر، در زمان خلافت
عمر، با شدت بیشتری، ادامه یافت تا اینکه، سرانجام به سقوط امپراطوری ایران منجر گردید.
در کنار دو امیرنشین حیره و غسان امارت سومی برپا شد، بنام
کنده که ظاهرا موالی حکومت یمن به شمار میآمدند؛
آنها یمنی بودند.
کتیبههایی یافت شده که پیدایش این امارت را در قرن چهارم میلادی، ثابت میکند.
اولین و مشهورترین امیر کندی، در قرن پنجم میلادی، حجر ملقب به
آکلالمرار بود
که توانست در حدود سالهای ۴۸۰ م. سیادتش را بر قبایل شمالی
نجد تحمیل کند و نفوذ خویش را تا
یمامه و
مرض قلمرو منذریان بگستراند.
در زمان حکومت حارث بن عمرو دولت کنده به اوج قدرت خود رسید و قبایل نجد مطیعش شدند و
بکر و
تغلب به او پناه جسته و با وساطت و شفاعت او از جنگ چهل ساله خود معروف به «
بسوس» رهایی یافتند. او با امپراطور بیزانس همپیمان شده و با منذریان وارد جنگ شد. در جریان خلع منذر بن ماءالسماء، حاکم مناذره از سوی قباد، خواهرش را به منذر به زنی داد.
اما وقتی ورق برگشت و منذر دوباره حاکم شد، حارث را به همراه ۴۰ یا ۵۰ تن از سرداران خویشاوندش به قتل رساند. او بین پسران حارث تفرقه انداخت، آنها با همدیگر وارد جنگ شده و همدیگر را از بین بردند.
منابع:
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «دولت های عرب جاهلی (حمریان، نبطیان، تدمر)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۲ سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «دولت های عرب جاهلی(معین، سبا، قتبان، حضرموت)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۲ سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «دولتهای عرب جاهلی(غسانیان،حیره، کنده)»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۷/۰۲