دلداری به موسی (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دلداریهای خداوند به
حضرت موسی علیهالسلام که در
آیات قرآن به آنان اشاره شده، عبارتند از:
دلداری خدا به
موسی علیهالسلام در پى نگرانى آن
حضرت نسبت به تقدير
عذاب بر
بنیاسرائیل و همچنین عدم فراگيرى عذاب بر بنىاسرائيل و نزول آن براساس مشيّت خدا:
«وَ اخْتارَ مُوسى قَوْمَهُ سَبْعِينَ رَجُلًا لِمِيقاتِنا فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ قالَ رَبِّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَكْتَهُمْ مِنْ قَبْلُ وَ إِيَّايَ أَ تُهْلِكُنا بِما فَعَلَ السُّفَهاءُ مِنَّا ... أَنْتَ وَلِيُّنا فَاغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الْغافِرِينَ • وَ اكْتُبْ لَنا فِي هذِهِ الدُّنْيا حَسَنَةً وَ فِي الْآخِرَةِ إِنَّا هُدْنا إِلَيْكَ قالَ عَذابِي أُصِيبُ بِهِ مَنْ أَشاءُ وَ رَحْمَتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْءٍ فَسَأَكْتُبُها لِلَّذِينَ يَتَّقُونَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الَّذِينَ هُمْ بِآياتِنا يُؤْمِنُونَ؛
موسى از قوم خود، هفتاد تن از مردان را براى ميعادگاه ما برگزيد؛ و هنگامى كه
زمین لرزه آنها را فرا گرفت (و هلاک شدند)، گفت: پروردگارا! اگر مىخواستى، آنها و مرا پيش از اين هلاک مىكردى. آيا ما را به آنچه بى خردان ما انجام دادهاند، مجازات و هلاک مىكنى؟! ... تو ولىِّ مايى، پس ما را بيامرز، و بر ما رحم كن، و تو بهترين آمرزندگانى. و براى ما، در اين دنيا و سراى ديگر، نيكى مقرّر فرما؛ چه اينكه ما به سوى تو بازگشت كردهايم. خداوند در برابر اين تقاضا، به موسى گفت: مجازاتم را به هر كس بخواهم و سزاوار ببينم مىرسانم؛ و رحمتم همه چيز را فرا گرفته؛ و آن را براى كسانى كه
تقوا پيشه كنند، و زكات بپردازند، و كسانى كه به آيات ما ايمان مىآورند، مقرّر خواهم داشت.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام به سبب پاسخ منفى او، در تقاضاى رؤيت وى:
«وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِمِيقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَرانِي وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَرانِي فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ • قالَ يا مُوسى إِنِّي اصْطَفَيْتُكَ عَلَى النَّاسِ بِرِسالاتِي وَ بِكَلامِي فَخُذْ ما آتَيْتُكَ وَ كُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ؛
و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم. گفت: هرگز مرا نخواهى ديد. ولى به
کوه بنگر، اگر تاب بياورد كه در جاى خود ثابت بماند، مرا خواهى ديد. امّا هنگامى كه پروردگارش بر كوه تجلى نمود، آن را همسان
خاک قرار داد؛ و موسى مدهوش به
زمین افتاد. چون به هوش آمد، عرض كرد: خداوندا. منزّهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم. و من نخستين مؤمنانم. (خداوند) فرمود: اى موسى! من تو را با رسالتهاى خويش، (و با سخن گفتنم با تو)، بر مردم برترى دادم و برگزيدم؛ پس آنچه را به تو دادهام بگير؛ واز
شکرگزاران باش.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام در پى اظهار
ترس او از تجاوز و
طغیان فرعون:
«إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ • يا مُوسى اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي • اذْهَبا إِلى
فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى • قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى؛
در آن هنگام كه خواهرت در نزديكى كاخ
فرعون راه مىرفت و گفت: آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت كند (و دايه خوبى براى او باشد)؟! پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگين نگردد. و تو كسى از فرعونيان را كُشتى؛ امّا ما تو را از اندوه تعقيب فرعونيان نجات داديم؛ و بارها تو را آزموديم. پس از آن، ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى؛ سپس بنابر تقدير الهى براى فرمان رسالت به اين جا آمدى. اكنون تو و برادرت با نشانههاى من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد. به سوى
فرعون برويد؛ كه او طغيان كرده است. موسى و
هارون گفتند: پروردگارا! از اين مىترسيم كه به ما مهلت ندهد يا طغيان كند (و نپذيرد)! فرمود: نترسيد! من با شما هستم؛ همه چيز را مىشنوم و مىبينم.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام براى رفع نگرانى و ترس او، هنگام ابلاغ
رسالت خود به
فرعون:
۱. «إِذْ تَمْشِي أُخْتُكَ فَتَقُولُ هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى مَنْ يَكْفُلُهُ فَرَجَعْناكَ إِلى أُمِّكَ كَيْ تَقَرَّ عَيْنُها وَ لا تَحْزَنَ وَ قَتَلْتَ نَفْساً فَنَجَّيْناكَ مِنَ الْغَمِّ وَ فَتَنَّاكَ فُتُوناً فَلَبِثْتَ سِنِينَ فِي أَهْلِ مَدْيَنَ ثُمَّ جِئْتَ عَلى قَدَرٍ • يا مُوسى اذْهَبْ أَنْتَ وَ أَخُوكَ بِآياتِي وَ لا تَنِيا فِي ذِكْرِي • اذْهَبا إِلى
فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغى • قالا رَبَّنا إِنَّنا نَخافُ أَنْ يَفْرُطَ عَلَيْنا أَوْ أَنْ يَطْغى • قالَ لا تَخافا إِنَّنِي مَعَكُما أَسْمَعُ وَ أَرى؛
در آن هنگام كه خواهرت در نزديكى كاخ
فرعون راه مىرفت و گفت: آيا كسى را به شما نشان دهم كه اين نوزاد را كفالت كند (و دايه خوبى براى او باشد)؟! پس تو را به مادرت بازگردانديم، تا چشمش به تو روشن شود؛ و غمگين نگردد. و تو كسى از فرعونيان را كُشتى؛ امّا ما تو را از اندوه تعقيب فرعونيان نجات داديم؛ و بارها تو را آزموديم. پس از آن، ساليانى در ميان مردم مدين توقف نمودى؛ سپس بنابر تقدير الهى براى فرمان رسالت به اين جا آمدى. اكنون تو و برادرت با نشانههاى من برويد، و در ياد من كوتاهى نكنيد. به سوى
فرعون برويد؛ كه او طغيان كرده است. موسى و هارون گفتند: پروردگارا! از اين مىترسيم كه به ما مهلت ندهد يا طغيان كند (و نپذيرد)! فرمود: نترسيد! من با شما هستم؛ همه چيز را مىشنوم و مىبينم.»
۲. «يا مُوسى إِنَّهُ أَنَا اللَّهُ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ • وَ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى لا تَخَفْ إِنِّي لا يَخافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ؛
اى موسى! من خداوند توانا و حكيمم. و عصايت را بيفكن!- هنگامى كه موسى به آن نگاه كرد، ديد با سرعت همچون مارى به هر سو مىدود، ترسيد و پشت كرد (و گريخت)، و حتى به پشت سر خود نگاه نكرد- اى موسى! نترس، كه پيامبران در نزد من نمىترسند.»
۳. «وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ؛
عصايت را بيفكن. هنگامى كه عصا را افكند و ديد همچون مارى با سرعت حركت مىكند، ترسيد و به عقب برگشت، و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد! ندا آمد: اى موسى! برگرد و نترس، تو در امان هستى.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام با آگاه ساختن وى از
پیروزی وى در ميدان مبارزه با
ساحران فرعونی:
«قالُوا يا مُوسى إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى • قالَ بَلْ أَلْقُوا فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ
سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى • وَ أَلْقِ ما فِي يَمِينِكَ تَلْقَفْ ما صَنَعُوا إِنَّما صَنَعُوا كَيْدُ
ساحِرٍ وَ لا يُفْلِحُ
السَّاحِرُ حَيْثُ أَتى؛
(
ساحران) گفتند: اى موسى! يا تو عصاى خود را بيفكن، يا ما كسانى باشيم كه اوّل بيفكنيم؟! گفت: شما اوّل بيفكنيد! پس در آن هنگام طنابها وعصاهاى آنان بر اثر سحرشان چنان به نظر مىرسيد كه حركت مىكنند! و آنچه را در دست راست خود دارى بيفكن، تمام آنچه را ساختهاند مىبلعد! آنچه ساختهاند حيله
ساحر است؛ و
ساحر هر جا آيد رستگار نخواهد شد.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام با حمايت از او، در پى نگرانى وى از كشته شدن به دست
فرعونیان:
«وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ • قَوْمَ
فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ وَ لَهُمْ عَلَيَّ ذَنْبٌ فَأَخافُ أَنْ يَقْتُلُونِ قالَ كَلَّا فَاذْهَبا بِآياتِنا إِنَّا مَعَكُمْ مُسْتَمِعُونَ؛
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمكار برو، همان قوم
فرعون، آيا آنان از مخالفت فرمان پروردگار پرهيز نمىكنند؟! و آنان به اعتقاد خودشان بر گردن من گناهى دارند؛ مىترسم مرا بكشند (و اين رسالت به پايان نرسد)! فرمود: چنين نيست، (آنان كارى نمىتوانند انجام دهند)، شما هر دو با آيات ما براى هدايتشان برويد؛ ما با شما هستيم و سخنانتان را مىشنويم.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام هنگام عبور از
دریا:
«وَ لَقَدْ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنْ أَسْرِ بِعِبادِي فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِيقاً فِي الْبَحْرِ يَبَساً لا تَخافُ دَرَكاً وَ لا تَخْشى؛
ما به موسى
وحی فرستاديم كه: شبانه بندگانم را از
مصر با خود حركت ده؛ و براى آنها راهى خشک در دريا بگشا؛ كه نه از تعقيب فرعونيان خواهى ترسيد، و نه از
غرق شدن در دريا به هراس مىافتى.»
دلدارى خدا به موسى عليهالسلام در پى ابراز نگرانى وى از
تکذیب فرعونيان:
«وَ إِذْ نادى رَبُّكَ مُوسى أَنِ ائْتِ الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ • قَوْمَ
فِرْعَوْنَ أَ لا يَتَّقُونَ • قالَ رَبِّ إِنِّي أَخافُ أَنْ يُكَذِّبُونِ • فَأْتِيا
فِرْعَوْنَ فَقُولا إِنَّا رَسُولُ رَبِّ الْعالَمِينَ؛
به خاطر بياور هنگامى را كه پروردگارت موسى را ندا داد كه به سراغ قوم ستمكار برو، همان قوم
فرعون، آيا آنان از مخالفت فرمان پروردگار پرهيز نمىكنند؟! موسى گفت: پرورگارا! از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند! به سراغ
فرعون برويد و بگوييد: ما فرستاده پروردگار جهانيان هستيم.»
دلدارى
شعیب علیهالسلام به موسى عليهالسلام با بيان نجات وى از فرعونيان:
«وَ جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَى الْمَدِينَةِ يَسْعى قالَ يا مُوسى إِنَّ الْمَلَأَ يَأْتَمِرُونَ بِكَ لِيَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّي لَكَ مِنَ النَّاصِحِينَ • وَ لَمَّا تَوَجَّهَ تِلْقاءَ مَدْيَنَ قالَ عَسى رَبِّي أَنْ يَهْدِيَنِي سَواءَ السَّبِيلِ • فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِي عَلَى اسْتِحْياءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِي يَدْعُوكَ لِيَجْزِيَكَ أَجْرَ ما سَقَيْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ؛
در اين هنگام مردى با شتاب از دورترين نقطه شهر (مركز فرعونيان) آمد و گفت: اى موسى! اطرافيان
فرعون براى
کشتن تو به
مشورت نشستهاند؛ فوراً از شهر خارج شو، كه مناز خيرخواهان توام. و هنگامى كه به سوى مدين حركت كرد گفت: اميد است پروردگارم مرا به راه راست
هدایت كند. ناگهان يكى از آن دو زن به سراغ او آمد در حالى كه با نهايت
حیا گام برمىداشت، گفت: پدرم از تو دعوت مىكند تا مزد آب دادن
گوسفندان را كه براى ما انجام دادى به تو بپردازد. هنگامى كه موسى نزد او (شعيب) آمد و سرگذشت خود را براى او شرح داد، گفت: نترس، از قوم ستمكار نجات يافتى.»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲۹، ص۳۵۸، برگرفته از مقاله «دلداری به موسی علیهالسلام».