دعاهای امام حسین در عاشورا برای اصحابش
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دعاهای امام حسین در عاشورا برای اصحابش، از مباحث مرتبط به دعاهای
امام حسین (علیهالسلام) در
روز عاشورا است. امام حسین (علیهالسّلام) در طول حیات پربار خویش، به ویژه در لحظات سخت و طاقتفرسای نبرد عاشورا، همواره با
توسل به
دعا و نیایش به درگاه الهی، مراتب
تسلیم،
توکل و
عشق حقیقی خود به معبود را به نمایش میگذاشتند و برای اصحاب و یارانش روسفیدی در
آخرت،
رحمت الهی، همنشینی با
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
بهشت و اجر پرهیزگاران را از خداوند متعال میطلبیدند. گوشه ای از دعاهای امام (علیه السلام) برای اصحاب و یاران باوفایش در برخی منابع و مقاتل گزارش شده است که در ادامه به آنها میپردازیم.
ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهاصر کِنْدی از
اصحاب امام حسین (علیهالسلام) و یکی از شهدای
کربلا است. او که مردی
شجاع و بیباک بود و در تیراندازی مهارتی ویژه داشت، پس از کشتن شماری از سپاه دشمن به
شهادت رسید. امام حسین (علیهالسلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوندا تیرش را به هدف بنشان و
پاداش وی را
بهشت قرار ده!".
ابوالشعثاء یزید بن زیاد مهاصر كِنْدی از
اصحاب امام حسین (علیهالسلام) و
شهیدان کربلا است.
نام وى زیاد و زائده نیز آمده است.
ابوالشّعثا، مردی شریف،
شجاع و بیباک بود، و در تیراندازی مهارتی ویژه داشت.
در چگونگی پیوستن وی به کاروان حسینی میان مورخان اختلاف است، برخی گفتهاند: ابوالشعثا همراه
عمرسعد از
کوفه به
کربلا آمد و آنگاه که او پیشنهادهای امام حسین (علیهالسلام) را رد کرد از لشکرش جدا شد و به سپاه امام (علیهالسلام) پیوست و با آن حضرت بود تا در رکابش به
شهادت رسید.
برخی دیگر آوردهاند که ابوالشّعثا از کوفه بیرون آمد و پیش از رسیدن سپاه
حرّ به امام حسین (علیهالسلام) در میان راه به امام (علیهالسلام) پیوست. هنگامی که فرستاده
ابن زیاد، برای حُر پیام آورد که بر امام حسین (علیهالسّلام) سختگیری کند، ضمن برخوردی تند، به او گفت: پروردگارت را نافرمانی کردی و در نابودی خود، از پیشوایت، پیروی کردی و برای خود، ننگ و آتش دوزخ را کسب کردی. خداوند (عزّوجلّ) فرموده است: «و آنها را پیشوایانی قرار دادیم که به سوی آتش، فرا میخوانند و روز قیامت، یاری نمیشوند». پس او (ابن زیاد)، پیشوای توست.
وی پس از وداع با امام حسین (علیهالسلام)
به میدان رفت و پس از جنگی دلیرانه، اسبش به وسیله سپاه
عمر سعد پی شد.
ابومخنف از
فضیل بن خدیج کندی نقل میکند که گفت: آن دلاورمرد کنار امام (علیهالسلام) زانو زد و
دشمن را هدف
تیر قرار داد. ابوالشّعثا پس از پرتاب صد تیری که به همراه داشت برخاست و گفت: جز پنج تیر خطا نرفت و بر من معلوم شد که -دست کم- پنج تن از نیروهای دشمن را کشتم.
با پایان یافتن تیرها، ابوالشعثا برخاست و
شمشیر کشید و به دشمن حمله برد
و پس از کشتن شماری از سپاه دشمن به
شهادت رسید.
بر اساس نقل منابع و مقاتل امام حسین (علیهالسلام) برای وی چنین
دعا کرد: خداوندا تیرش را به هدف بنشان و
پاداش وی را
بهشت قرار ده!
•
«عن فضیل بن خُدیج الکندی: انَّ یَزیدَ بنَ زِیادٍ وهُوَ ابُو الشَّعثاءِ الکِندِیُّ مِن بَنی بَهدَلَةَ، جَثا عَلی رُکبَتَیهِ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام، فَرَمی بِمِئَةِ سَهمٍ ما سَقَطَ مِنها خَمسَةُ اسهُمٍ، ... ویَقولُ حُسَینٌ (علیهالسّلام): اللّهُمَّ سَدِّد رَمیَتَهُ، وَ اجعَل ثَوابَهُ الجَنَّةَ. فَلَمّا رَمی بِها قامَ فَقالَ: ما سَقَطَ مِنها الّا خَمسَةُ اسهُمٍ، ولَقَد تَبَیَّنَ لی انّی قَد قَتَلتُ خَمسَةَ نَفَرٍ، وکانَ فی اوَّلِ مَن قُتِلَ.»در کتاب
تاریخ طبری به نقل از
فُضَیل بن خدیج کِنْدی آمده است: یزید بن زیاد، یعنی همان ابوشَعثای کِنْدی، از تیره بنی بَهدَله، پیشِ روی حسین (علیهالسلام)، دوزانو نشست و صد تیرانداخت که پنج تیر از آنها هم به خطا نرفت. ... حسین (علیهالسّلام) نیز میفرمود: «خدایا! پرتابش را درست و و پاداشش را
بهشت قرار بده». پس چون تیرهایش را انداخت، برخاست و گفت: تنها پنج تیر به خطا رفت. برایم روشن است که پنج نفر را کشته
ام. او در زمره نخستین شهیدان بود.
در «
زیارت رجبیّه» نام وی برده شده است:
«السَّلامُ عَلی زائِدَةَ بنِ مُهاجِرٍ» و همچنین در «
زیارت ناحیه مقدّسه» درباره وی چنین آمده است:
«السَّلامُ عَلی یَزیدَ بنِ زِیادِ بنِ المُظاهرِ الکِندِیِّ»
مالک بن عبد بن سریع از یاران جوان امام حسین (علیهالسلام) و یکی از شهدای
کربلا است. امام حسین (علیهالسلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوند برای علاقه و همدردیتان با من، بهترین پاداش پرهیزکاران را نصیبتان گرداند".
مالک بن عبدالله بن سریع جابری از یاران جوان امام حسین (علیهالسلام) و یکی از شهدای
کربلا است که منابع به صورتهاى گوناگون از وی، نام بردهاند: مالک بن عبد و و مالک بن سریع.
وی همراه
سیف ، عموزاده و برادر مادریاش، با مولای خود، شبیب به
کربلا آمد و به
امام حسین علیه السلام پیوست.
هنگامی که بسیاری از اصحاب کشته شده بودند و سپاه
کوفه به خیمه گاه
اباعبدالله (علیهالسلام) نزدیک می شد، مالک بن عبد بن سریع با پسرعمو و برادر مادری اش،
سیف بن حارث با چشم اشکبار خدمت
امام حسین (علیهالسلام) آمد و اجازه میدان گرفت. امام (علیهالسلام) فرمود: ای برادرزادگانم چرا می گریید؟ امیدوارم به زودی از فرط شادی دیدگانتان روشن شود. گفتند:
سوگند به خدا برخود نمی گرییم. بلکه
گریه ما برای شما است که دشمن شما را محاصره کرده و ما جز جان، چیزی که در راه شما تقدیم کنیم نداریم. امام (علیهالسلام) بر ایشان دعای خیر کرد و فرمود: ای پسران برادر! برای علاقه و همدردی تان، بهترین پاداش پرهیزکاران نصیبتان باد. در این حال
حنظلة بن سعد به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و در حال نبرد به فیض
شهادت نایل گردید. مالک و سیف در حالی که متوجه امام (علیهالسلام) بودند به سرعت به سوی دشمن رفته و خطاب به امام (علیهالسلام) گفتند: ای پسر رسول خدا درود و رحمت الهی بر تو باد! امام (علیهالسلام) فرمود: بر شما نیز درود و رحمت الهی باد! آنگاه هر دو با مواظبت از یکدیگر جنگیدند و به درجه رفیع
شهادت نایل گشتند.
امام حسین (علیهالسّلام) به آن دو جوان جابری فرمود: ای برادرزادهها، چرا گریه میکنید؟ امیدوارم به زودی چشمانتان روشن گردد و شادمان شوید. آن دو گفتند:
خداوند ما را فدای تو گرداند، اما برای تو
گریه میکنیم، نه برای خود؛ چون میبینیم در محاصره دشمنان قرار گرفتهای و ما قادر به دفع دشمن از تو نیستیم. امام فرمود: ای برادرزادگان،
خداوند بر این
فداکاری و
دوستی و همدلی شما با من، نیکوترین پاداشهای پارسایان را عطا فرماید.
تا اینکه پس از
شهادت حنظله، آن دو جوان جابری نزد امام آمدند. آن دو رو به امام (علیهالسّلام) کردند (و به عنوان سلام وداع) عرض کردند: سلام بر توای
فرزند رسول خدا، امام در جواب فرمودند: درود و
رحمت خدا بر شما باد. آنگاه به میدان رفتند و جنگیدند تا به
شهادت رسیدند.
•
«عن محمّد بن قیس: جاءَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ: سَیفُ بنُ الحارِثِ بنِ سُرَیعٍ، ومالِکُ بنُ عَبدِ بنِ سُرَیعٍ، وهُمَا ابنا عَمٍّ واخَوانِ لِاُمٍّ، فَاَتَیا حُسَینا (علیهالسّلام) فَدَنَوا مِنهُ وهُما یَبکیانِ. فَقالَ: ایِ ابنَی اخی، ما یُبکیکُما؟ فَوَاللّه ِ انّی لَاَرجو ان تَکونا عَن ساعَةٍ قَریرَی عَینٍ. قالا: جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! لا وَاللّه ِ ما عَلی انفُسِنا نَبکی، ولکِنّا نَبکی عَلَیکَ، نَراکَ قَد اُحیطَ بِکَ ولا نَقدِرُ عَلی ان نَمنَعَکَ. فَقالَ: جَزاکُمَا اللّه ُ یا بَنی اخی بِوَجدِکُما مِن ذلِکَ ومُواساتِکُما ایّایَ بِاَنفُسِکُما احسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ... ثُمَّ استَقدَمَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ یَلتَفِتانِ الی حُسَینٍ (علیهالسّلام) ویَقولانِ: السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: وعَلَیکُمَا السَّلامُ ورَحمَةُ اللّه ِ، فَقاتَلا حَتّی قُتِلا.»در کتاب
تاریخ طبری به نقل از
محمّد بن قیس آمده است: دو جوان جابری:
سیف بن حارث بن سریع و
مالک بن عبد بن سریع که پسرعمو و برادرِ مادری یکدیگر بودند، نزد حسین (علیهالسّلام) آمدند و در حالی که میگریستند، به او نزدیک شدند. امام (علیهالسّلام) فرمود: ای پسران برادرم! چرا گریه میکنید؟ به خدا سوگند، من امیدوارم که به زودی، چشمتان روشن شود!». آن دو گفتند: خداوند، ما را فدایت کند! به خدا سوگند که برای خود، گریه نمیکنیم؛ بلکه بر تو میگِرییم! میبینیم که محاصره شدهای و کاری از ما بر نمیآید. امام (علیهالسّلام) فرمود: «ای پسران برادرم! خداوند، شما را بر این غمخواری و همدردی و جانبازی تان برای ما، بهترین پاداش پرواپیشگان را عطا فرماید». ... سپس، آن دو جوان پیش رفتند و در همان حال، به سوی حسین (علیهالسّلام) رو کرده، گفتند: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا! امام (علیهالسّلام) نیز پاسخ داد: «و بر شما باد سلام و رحمت خدا!». سپس جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
در
زیارت ناحیه از وی چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی مالِک بن عَبدِ بن سَریع»
و در
زیارت رجبیه چنین بر او درود فرستاده شده است: السَّلامُ عَلی مالک بن عبدالله الحائری.
ام وهب، نام یکی یا دو تن از زنان حاضر در
کربلا بوده است. هویت این بانوی شجاع در منابع تاریخی آشفته گزارش شده است. با اتکا به شواهد تاریخی معتبر، به نظر میرسد که دو زن با کنیه "
ام وهب" در واقعه کربلا حضور داشتهاند: یکی
ام وهب همسر
عبدالله بن عمیر کلبی که توسط
غلام شمر به
شهادت رسید و دیگری
ام وهب مادر
وهب نصرانی است. به هر حال شجاعت و از خودگذشتگی
ام وهب در دفاع از حریم اهل بیت و تهییج همسر (بنابر قولی) یا فرزندش (بنابر قول دیگر)، مورد توجه و ستایش امام حسین (علیهالسلام) قرار گرفت و امام (علیهالسلام) در حق این بانوی فداکار
دعا کرده و از خداوند متعال برای او
رحمت الهی و همراهی با
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
بهشت را طلبیدند.
ام وهب، نام یکی یا دو تن از زنان حاضر در کربلا بوده است. شخصیت این بانوی شجاع در منابع تاریخی آشفته گزارش شده است. به همین جهت برخی از مورخان در
ذکر ماجرای وهب بن عبدالله بن حباب و عبدالله بن عمیر دچار خلط شدهاند. بعضی تنها یک
اموهب را ذکر کرده و داستان او را صورت آمیخته به هم آوردهاند؛ به همین سبب هویت این بانوی شجاع در منابع تاریخی با ابهاماتی گزارش شده است. با اتکا به شواهد تاریخی معتبر، به نظر میرسد که دو زن با کنیه "
ام وهب" در واقعه کربلا حضور داشتهاند و این دو نفر با هم متفاوتاند. شاید علت خلط مبحث، نام
ام وهب باشد که هر دو به این کنیه معروف بودند.
یکی از زنان مکنی به کنیه
ام وهب، همسر ابو وهب،
عبدالله بن عُمَیر کلبی؛ از اصحاب
امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهماالسلام) است. او پس از شهادت همسرش بر بالین او حاضر شد و توسط
رستم غلام شمر به
شهادت رسید. منابع تاریخی شهادت وی را چنین گزارش دادهاند:
پس از شهادت عبدالله بن عمیر توسط
هانی بن ثبیت حضرمی و
بکیر بن حَی تَمیمی همسر عبدالله از
خیمه بیرون آمد و به طرف همسرش رفت و بالای
سر وی نشست تا
خاک از
چهره وی پاک بنماید؛ در آن حال میگفت:
بهشت بر تو مبارک باد. شمر به غلامش رستم گفت: با عمود خیمه بر سر وی بکوب. او با عمود خیمه سر وی را شکافت؛ که درجا جان سپرد.
از دیگر زنان حاضر در کربلا
ام وهب، مادر
وَهْب بن حباب (جناب) کلبی بود که به همراه پسر و عروسش به
کربلا وارد شده بود.
او زنی
مسیحی بود که به همراه فرزندش وهب، خدمت
امام حسین (علیهالسلام) آمد و مسلمان شد.
پس از شهادت وهب، دشمنان سر او را از بدن جدا کردند و سپس آن را به سمت اردوگاه امام (علیهالسلام) پرتاب کردند.
ام وهب، سر فرزند را برداشت و آن را به سمت دشمن انداخت. سر وهب به مردی از سپاه دشمن اصابت کرد و او را کشت. سپس
ام وهب شمشیری برداشت و به سوی میدان شتافت. امام او را مورد خطاب قرار داد و فرمود: «
ام وهب (برگرد و) جای خود بنشین؛ خداوند جهاد را از شما
زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در
بهشت خواهید بود».
در روایتی دیگر آمده که وهب پس از مدتی مبارزه به اسارت دشمن درآمد و به دستور عمر بن سعد گردن زده شد. سر مطهر او را به سمت اردوگاه امام (علیهالسلام) پرتاب کردند، پس مادر وهب سر او را برداشت و بوسید و سپس سر را به سوی دشمن پرتاب کرد و آنگاه عمود خیمهای را برداشت و به سوی دشمن حمله برد و دو تن از آنان را کشت. امام (علیهالسلام) به او فرمود: «ای
ام وهب برگرد خداوند
جهاد را از شما زنان برداشته است. همانا تو و فرزندت، همراه جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در بهشت خواهید بود؛ بهدرستی که خداوند جهاد را از شما زنان برداشته است». او بازگشت در حالی که میگفت: «پروردگارا امیدم را ناامید مکن». امام (علیهالسلام) فرمود: «خداوند امیدت را ناامید نخواهد کرد؛ همانا تو و فرزندت، با
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) محشور خواهید بود».
از آنجا که برخی متون مربوط به وَهْب، مشابهتها و مشترکاتی با متون مربوط به عبداللّه بن عُمَیر دارند؛ همین باعث شده تا برخی محقّقان، معتقد شوند که وَهْب نصرانی، وجودِ خارجی نداشته و در واقع، همان عبداللّه بن عُمَیر است که نامش بر اثر خلط، شخص یا اشخاص دیگری پدید آمدهاند در حالی که تفاوتهای فاحشی هم بین این دو ماجرا وجود دارد. بنابراین، ضمن آن که سخن برخی محقّقان، مبنی بر دو نفر بودن آنها امکان دارد و دلایل بر یک نفر بودن آنها در حدّ اطمینانآوری نیست و دو نفر بودن آنها، بعید نیست، بویژه بحث نصرانی بودن وَهْب که در برخی منابع آمده، با عبد اللّه بن عُمَیر که از یارانِ نامی امام حسین (علیهالسّلام) است، به هیچ وجه، قابل جمع نیست.
بر اساس گزارشات متعدد منابع و مقاتل، شجاعت و از خودگذشتگی
ام وهب در دفاع از حریم اهل بیت و تهییج همسر (بنابر قولی) یا فرزندش (بنابر قول دیگر)، مورد توجه و ستایش امام حسین (علیهالسلام) قرار گرفت و امام (علیهالسلام) در حق این بانوی فداکار
دعا کرده و از خداوند متعال برای او
رحمت الهی و همراهی با
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
بهشت را طلبیدند:
•
«عن عبد اللّه بن منصور عن جعفر بن وبَرَزَ... وَهبُ بنُ وَهبٍ، وکانَ نَصرانِیّا اسلَمَ عَلی یَدَیِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) هُوَ واُمُّهُ، فَاتَّبَعوهُ الی کَربَلاءَ، فَرَکِبَ فَرَسا وتَناوَلَ بِیَدِهِ عودَ الفُسطاطِ، فَقاتَلَ وقَتَلَ مِنَ القَومِ سَبعَةً او ثِمانِیَةً، ثُمَّ استُؤسِرَ. فَاُتِیَ بِهِ عُمَرَ بنَ سَعدٍ لَعَنَهُ اللّه ُ فَاَمَرَ بِضَربِ عُنُقِهِ، فَضُرِبَت عُنُقُهُ، ورُمِیَ بِهِ الی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام، واخَذَت اُمُّهُ سَیفَهُ وبَرَزَت. فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیهالسّلام): یا اُمَّ وَهبٍ! اجلِسی فَقَد وَضَعَ اللّه ُ الجِهادَ عَنِ النِّساءِ، انَّکِ وَابنَکِ مَعَ جَدّی مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فِی الجَنَّةِ.»در کتاب
الامالی شیخ صدوق به نقل از
عبداللّه بن منصور، از
امام صادق (علیهالسلام) روایت کرده است: وَهْب بن وَهْب، به میدان آمد. او و مادرش،
مسیحی بودند که به دست امام حسین (علیهالسلام)، مسلمان شده بودند و تا
کربلا به دنبال او آمده بودند. وَهْب، بر اسب، سوار شد و عمود خیمه را به دست گرفت و جنگید تا هفت یا هشت تن از سپاه دشمن را کُشت و سپس، اسیر شد. او را نزد
عمر بن سعد ـ که خدا، لعنتش کند ـ آوردند. فرمان داد تا گردنش را بزنند. او را گردن زدند و سرش را به سوی لشکر امام حسین (علیهالسّلام) انداختند. مادرش، شمشیر او را بر گرفت و به میدان آمد. امام حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «ای
امّ وَهْب! بنشین که خداوند، جهاد را از دوشِ زنان، برداشته است. تو و پسرت، با جدّم
محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
بهشت خواهید بود».
•
«خَرَجَ وَهبُ بنُ حُبابٍ الکَلبِیُّ فَاَحسَنَ فِی الجِلادِ وبالَغَ فِی الجِهادِ، وکانَ مَعَهُ زَوجَتُهُ ووالِدَتُهُ، فَرَجَعَ الَیهِما وقالَ: یا اُمّاه، ارَضیتِام لا؟ فَقالَت: لا ما رَضیتُ حَتّی تُقتَلَ بَینَ یَدَیِ الحُسَینِ علیه السلام، وقالَتِ امرَاَتُهُ: بِاللّه ِ عَلَیکَ لا تَفجَعنی فی نَفسِکَ. فَقالَت لَهُ اُمُّهُ: یا بُنَیَّ! اعزُب عَن قَولِها، وَارجِع فَقاتِل بَینَ یَدَیِ ابنِ بِنتِ نَبِیِّکَ تَنَل شَفاعَةَ جَدِّهِ یَومَ القِیامَةِ. فَرَجَعَ ولَم یَزَل یُقاتِلُ حَتّی قُطِعَت یَداهُ، فَاَخَذَتِ امرَاَتُهُ عَمودا فَاَقبَلَت نَحوَهُ وهِیَ تَقولُ: فِداکَ ابی واُمّی قاتِل دونَ الطَّیِّبینَ حَرَمِ رَسولِ اللّه ِ صلی الله علیه و آله، فَاَقبَلَ لِیَرُدَّها الَی النِّساءِ فَاَخَذَت بِثَوبِهِ وقالَت: لَن اعودَ دونَ ان اموتَ مَعَکَ. فَقالَ الحُسَینُ (علیهالسّلام): جُزِیتُم مِن اهلِ بَیتٍ خَیرا، ارجِعی الَی النِّساءِ یَرحَمُکِ اللّه ِ، فَانصَرَفَت الَیهِنَّ، ولَم یَزَلِ الکَلبِیُّ یُقاتِلُ حَتّی قُتِلَ رِضوانُ اللّه عَلَیهِ.»در کتاب
الملهوف آمده است: وَهْب بن حُباب کَلْبی، به میدان آمد و خوب، شمشیر زد و نیکو جنگید. سپس، به سوی همسر و مادرش ـ که با او آمده بودند ـ، باز گشت و گفت: ای مادر! آیا راضی شدی یا نه؟ مادر گفت: نه. راضی نمیشوم تا آن که در رکاب حسین (علیهالسلام)، کُشته شوی. همسرش نیز گفت: تو را به خدا سوگند میدهم که مرا به مرگ خودت، سوگوار مکن. امّا مادرش به او گفت: پسر عزیزم! سخنش را نشنیده بگیر و باز گرد و پیشِ روی فرزند دختر پیامبرت بجنگ تا به
شفاعت جدّش در روز
قیامت، نائل شوی. وَهْب نیز باز گشت و جنگید تا دستانش قطع شد. همسرش، عمود خیمهای را برداشت و به سوی او پیش رفت، در حالی که میگفت: پدر و مادرم، فدایت باد! در دفاع از پاکانِ حرم پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بجنگ. وَهْب، جلو آمد تا او را به سوی زنان بازگردانَد؛ امّا همسرش، لباس او را گرفت و گفت: باز نمیگردم تا این که همراه تو بمیرم. امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «پاداش خیر، نصیب شما خانواده باد! به سوی زنان، باز گرد، خدا، رحمتت کند!». او نیز به سوی آنها باز گشت، و کَلْبی نیز پیوسته میجنگید تا کشته شد. رضوان الهی بر او باد!
•
«خَرَجَ وَهبُ بنُ عَبدِ اللّه ِ بنِ جَنابٍ الکَلبِیُّ، وکانَت مَعَهُ اُمُّهُ، فَقالَت لَهُ: قُم یا بُنَیَّ فَانصُرِ ابنَ بِنتِ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: افعَلُ یا اُمّاه، ولا اُقَصِّرُ ان شاءَ اللّه ُ، ... ثُمَّ امَرَ فَضُرِبَ عُنُقُهُ ورُمِیَ بِرَاسِهِ الی عَسکَرِ الحُسَینِ علیه السلام، فَاَخَذَت اُمُّهُ الرَّاسَ فَقَبَّلَتهُ؛ ثُمَّ شَدَّت بِعَمودِ الفُسطاطِ، فَقَتَلَت بِهِ رَجُلَینِ. فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیهالسّلام): اِرجِعی اُمَّ وَهبٍ، فَاِنَّ الجِهادَ مَرفوعٌ عَنِ النِّساءِ، فَرَجَعَت وهِیَ تَقولُ: الهی لا تَقطَع رَجائی، فَقالَ لَهَا الحُسَینُ (علیهالسّلام): لا یَقطَعُ اللّه ُ رَجاءَکَ یا اُمَّ وَهبٍ، انتِ ووَلَدُکِ مَعَ رَسولِ اللّه وذُرِّیَّتِهِ فِی الجَنَّةِ.»در کتاب
مقتل الحسین خوارزمی گزارش شده است: وَهْب بن عبد اللّه بن جَناب کَلْبی ـ در حالی که مادرش همراهش بود ـ، بیرون آمد. مادرش به او گفت: برخیز ـای پسرم ـ و فرزند دختر
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را یاری ده. او گفت: ای مادر! چنین میکنم ... سپس
عمر سعد، فرمان داد تا گردنش را بزنند و سرش را به سوی لشکر حسین (علیهالسّلام) بیندازند. مادرش، سر وی را برگرفت و آن را بوسید و با عمود خیمه، به دشمن حمله کرد و با آن، دو تن را کُشت. امام حسین (علیهالسّلام) به او فرمود:
امّ وَهْب باز گرد که جهاد، از دوش زنان، برداشته شده است». او نیز باز گشت، در حالی که میگفت: خدای من! امید مرا، قطع مکن. پس
امام حسین (علیهالسّلام) به او فرمود: «خداوند، امیدت را قطع نمیکند، ای
امّ وَهْب! تو و فرزندت، در
بهشت، همراه پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و فرزندانش خواهی بود».
جون،
غلام آزادشده
ابوذر غفاری و یکی از
شهدای کربلا بود. امام حسین (علیهالسلام) پس از
شهادت جون، در کنار پیکر او حاضر شده و برای او چنین
دعا فرمودند: "خدایا! صورتش را سفید گردان، بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان، او را با
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محشور کن."
جون یا حوی،
غلام آزادشده
ابوذر غفاری، یکی از
شهدای کربلا بود که بعد از
شهادت زهیر بن قین، یا
حبیب بن مظاهر، به شهادت رسید.
جون همراه امام حسین (علیهالسلام) از
مدینه به
کربلا آمد و در زمره یاران آن حضرت قرار گرفت.
در
شب عاشورا که امام (علیهالسلام) سلاح خویش را اصلاح میکرد، وی در کنار امام بود.
جون
روز عاشورا از امام اجازه خواست، امام به او اجازه نداد، و فرمود: من به تو اذن میدهم که از این سرزمین بروی و جان خود را حفظ کنی، زیرا تو همراه ما آمدی تا به
عافیت و خوشی برسی، پس در گرفتاری ما خود را مبتلا مساز. جون گفت: ای پسر پیغمبر آیا سزاوار است که من در زمان خوشی و نعمت نانخور شما باشم، ولی در سختیها شما را تنها بگذارم؟ درست است که بوی بد، نژاد پست و رنگ سیاه دارم، ولی شما بر من منّت بگذار و مرا به آسایش جاویدان بهشتی برسان تا بدنم خوشبو، نژادم شریف، و رویم سفید شود. نه، هرگز! به
خدا قسم از شما دور نمیشوم تا اینکه خون سیاه خویش را با خون پاک شما درآمیزم! امام اجازه داد. به گفته برخی از معاصرین جون ۲۵ تن از دشمن را به هلاکت رساند،
سپس خود به
شهادت رسید.
امام (علیهالسلام) در کنار بدن او ایستاد و گفت: «خدایا صورتش را سفید گردان، بوی او را پاکیزه و خوشبو گردان، او را با محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محشور کن و میان او و
خاندان پیامبر آشنایی برقرار ساز.»
امام باقر (علیهالسلام) از پدرش
امام زینالعابدین (علیهالسلام) نقل میکند که پس از گذشت ده روز از شهادت جون، بدن او بوی
مشک میداد.
•
«ثُمَّ تَقَدَّمَ جَونٌ... ثُمَّ بَرَزَ لِلقِتالِ وهُوَ یُنشِدُ ... ثمَّ قاتَلَ حَتّی قُتِلَ، فَوَقَفَ عَلَیهِ الحُسَینُ (علیهالسّلام) وقالَ: اللّهُمَّ بَیِّض وَجهَهُ، وطَیِّب ریحَهُ، وَاحشُرهُ مَعَ الاَبرارِ، وعَرِّف بَینَهُ وبَینَ مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ.»در کتا
تسلیه المجالس گزارش شده است: سپس، جَون، پیش رفت... و به جنگ تن به تن پرداخت و چنین رَجَز میخواند: ... سپس، جنگید تا کشته شد. امام حسین (علیهالسّلام) بر سرش ایستاد و گفت: «خداوندا! رویش را سفید کن و بویش را خوش دار و با نیکان، محشورش بدار و
قیامت با محمّد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و خاندان محمّد، آشنایش کن».
در
زیارت ناحیه از جون چنین یاد شده است:
«السَّلامُ عَلی جُونِ بْنِ حَرِیّ مَوْلی ابی ذَرِ الْغَفّارِیِّ».
سیف بن حارث جابری از یاران جوان امام حسین (علیهالسلام) و یکی از شهدای
کربلا است. امام حسین (علیهالسلام) در حق او چنین دعا نمودند: "خداوند برای علاقه و همدردیتان با من، بهترین پاداش پرهیزکاران را نصیبتان گرداند".
سیف بن حارث جابری از یاران جوان امام حسین (علیهالسلام) و یکی از شهدای
کربلا است که منابع به صورتهاى گوناگون از وی، نام بردهاند: سيف بن حارث بن سريع، سيف بن حارث، شَبيب بن حارث بن سريع و سُفيان بن سريع.
وی پیش از آغاز جنگ در روز
عاشورا با
شَبیب، از
کوفه به
کربلا آمد و به
امام حسین (علیهالسلام) پیوست. هنگامی که بسیاری از اصحاب کشته شده بودند و سپاه
کوفه به خیمه گاه
اباعبدالله (علیهالسلام) نزدیک می شد، سیف با پسرعمو و برادر مادری اش،
مالک بن عبد بن سُرَیْع جابری با چشم اشکبار خدمت
امام حسین (علیهالسلام) آمد و اجازه میدان گرفت. امام (علیهالسلام) فرمود: ای برادرزادگانم چرا می گریید؟ امیدوارم به زودی از فرط شادی دیدگانتان روشن شود. گفتند:
سوگند به خدا برخود نمی گرییم. بلکه
گریه ما برای شما است که دشمن شما را محاصره کرده و ما جز جان، چیزی که در راه شما تقدیم کنیم نداریم. امام (علیهالسلام) بر ایشان دعای خیر کرد و فرمود: ای پسران برادر! برای علاقه و همدردی تان، بهترین پاداش پرهیزکاران نصیبتان باد. در این حال
حنظلة بن سعد به میدان رفت و دشمن را موعظه کرد و در حال نبرد به فیض
شهادت نایل گردید. سیف و مالک در حالی که متوجه امام (علیهالسلام) بودند به سرعت به سوی دشمن رفته و خطاب به امام (علیهالسلام) گفتند: ای پسر رسول خدا درود و رحمت الهی بر تو باد! امام (علیهالسلام) فرمود: بر شما نیز درود و رحمت الهی باد! آنگاه هر دو با مواظبت از یکدیگر جنگیدند و به درجه رفیع
شهادت نایل گشتند.
امام حسین (علیهالسّلام) به آن دو جوان جابری فرمود: ای برادرزادهها، چرا گریه میکنید؟ امیدوارم به زودی چشمانتان روشن گردد و شادمان شوید. آن دو گفتند:
خداوند ما را فدای تو گرداند، اما برای تو
گریه میکنیم، نه برای خود؛ چون میبینیم در محاصره دشمنان قرار گرفتهای و ما قادر به دفع دشمن از تو نیستیم. امام فرمود: ای برادرزادگان،
خداوند بر این
فداکاری و
دوستی و همدلی شما با من، نیکوترین پاداشهای پارسایان را عطا فرماید.
تا اینکه پس از
شهادت حنظله، آن دو جوان جابری نزد امام آمدند. آن دو رو به امام (علیهالسّلام) کردند (و به عنوان سلام وداع) عرض کردند: سلام بر توای
فرزند رسول خدا، امام در جواب فرمودند: درود و
رحمت خدا بر شما باد. آنگاه به میدان رفتند و جنگیدند تا به
شهادت رسیدند.
•
«عن محمّد بن قیس: جاءَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ: سَیفُ بنُ الحارِثِ بنِ سُرَیعٍ، ومالِکُ بنُ عَبدِ بنِ سُرَیعٍ، وهُمَا ابنا عَمٍّ واخَوانِ لِاُمٍّ، فَاَتَیا حُسَینا (علیهالسّلام) فَدَنَوا مِنهُ وهُما یَبکیانِ. فَقالَ: ایِ ابنَی اخی، ما یُبکیکُما؟ فَوَاللّه ِ انّی لَاَرجو ان تَکونا عَن ساعَةٍ قَریرَی عَینٍ. قالا: جَعَلَنَا اللّه ُ فِداکَ! لا وَاللّه ِ ما عَلی انفُسِنا نَبکی، ولکِنّا نَبکی عَلَیکَ، نَراکَ قَد اُحیطَ بِکَ ولا نَقدِرُ عَلی ان نَمنَعَکَ. فَقالَ: جَزاکُمَا اللّه ُ یا بَنی اخی بِوَجدِکُما مِن ذلِکَ ومُواساتِکُما ایّایَ بِاَنفُسِکُما احسَنَ جَزاءِ المُتَّقینَ... ثُمَّ استَقدَمَ الفَتَیانِ الجابِرِیّانِ یَلتَفِتانِ الی حُسَینٍ (علیهالسّلام) ویَقولانِ: السَّلامُ عَلَیکَ یَابنَ رَسولِ اللّه ِ، فَقالَ: وعَلَیکُمَا السَّلامُ ورَحمَةُ اللّه ِ، فَقاتَلا حَتّی قُتِلا.»در کتاب
تاریخ طبری به نقل از
محمّد بن قیس آمده است: دو جوان جابری: سیف بن حارث بن سریع و
مالک بن عبد بن سریع که پسرعمو و برادرِ مادری یکدیگر بودند، نزد حسین (علیهالسّلام) آمدند و در حالی که میگریستند، به او نزدیک شدند. امام (علیهالسّلام) فرمود: ای پسران برادرم! چرا گریه میکنید؟ به خدا سوگند، من امیدوارم که به زودی، چشمتان روشن شود!». آن دو گفتند: خداوند، ما را فدایت کند! به خدا سوگند که برای خود، گریه نمیکنیم؛ بلکه بر تو میگِرییم! میبینیم که محاصره شدهای و کاری از ما بر نمیآید. امام (علیهالسّلام) فرمود: «ای پسران برادرم! خداوند، شما را بر این غمخواری و همدردی و جانبازی تان برای ما، بهترین پاداش پرواپیشگان را عطا فرماید». ... سپس، آن دو جوان پیش رفتند و در همان حال، به سوی حسین (علیهالسّلام) رو کرده، گفتند: سلام بر تو، ای فرزند پیامبر خدا! امام (علیهالسّلام) نیز پاسخ داد: «و بر شما باد سلام و رحمت خدا!». سپس جنگیدند تا به شهادت رسیدند.
در
زیارت رجبیه از سیف چنین یاد شده است: «السَّلامُ عَلی سَیفِ بنِ الحارِثِ»
همچنین در
زیارت ناحیه مقدسه نام وی به صورت «شَبیب بن حارث» آمده است:
«السَّلامُ عَلى شَبيبِ بنِ الحارِثِ بنِ سَريعٍ.»
• محمدی ریشهری، محمد، دانشنامه امام حسین (علیهالسلام) بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ.
• پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء.