درمان آدلری
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
درمان آدلری، یکی از مباحث مطرح در علم
روانشناسی بوده و به معنای سبکی از
درمان که بر اساس دیدگاه اجتماعی و غایتنگر طراحی شده که انسان را کلا و در مجموع موجودی خلاق، مسئول و در حال شدن میداند که در جهت هدفهای خیالی، در محدوده زمینه تجربیاش در حال حرکت است. عقیده زیربنایی این نظام آن است که رفتار، معمولا به وسیله تلاشهایی هدایت و کنترل میشود که درصدد جبران
احساس حقارت است. در این مقاله بعد از بیان تاریخچه و مفاهیم اساسی
درمان آدلری به راهبردهای عملی و فرایند مشاوره در این نوع از
درمان میپردازیم و در نهایت به ارزیابی
درمان آدلری اشاره میکنیم.
آلفرد
آدلر (Alfred Adler)، برداشتی از
ماهیت انسان را ارایه داد که قربانی غرایز و تعارضها و محکوم به نیروهای زیستی و تجربیات کودکی نیست. او رویکرد خود را "
روانشناسی فردنگر" نامید، زیرا برای بیهمتا بودن هر فرد تاکید داشته و عمومیت انگیزههای زیستی و هدفهایی را که
فروید به انسان نسبت میداد، قبول نداشت. به
نظر آدلر، هر کسی در درجه اول موجودی اجتماعی است. شخصیت فرد به وسیله محیط اجتماعی و تعاملهای منحصربهفرد او (نه توسط تلاشهای فرد برای ارضاء
نیازهای زیستی) شکل میگیرد. گرچه
میل جنسی به عنوان عامل تعیینکننده در
شخصیت، اهمیت زیادی برای فروید داشت،
آدلر نقش مسائل جنسی را در سیستم خود به حداقل رساند. از
نظر آدلر،
هشیار نه
ناهشیار، محور شخصیت است، به جای اینکه فرد توسط نیروهایی برانگیخته شود که نمیتواند آنها را ببیند یا کنترل کند، فعالانه درگیر آفریدن خود و هدایت کردن آینده خویش میباشد.
آلفرد
آدلر، در هفتم فوریه سال ۱۸۷۰ میلادی، در رودلفهایم (حومه
شهر وین) و در خانوادهای از طبقه متوسط متولد شد. در سال ۱۸۹۵ میلادی به دریافت درجه دکترای پزشکی از
دانشگاه وین و سپس در رشته
چشمپزشکی به درجه تخصصی نائل آمد. بعدها در
روانپزشکی نیز تخصص گرفته و یک جهتگیری اجتماعی را در زمینه روانشناسی و
رواندرمانی تعقیب کرد.
آدلر، با نوشتن کتابی درباره خیاطها، نشانههایی از جهتگیری اجتماعیاش را نشان داد و از این لحاظ میتوان او را مبدع
طب صنعتی دانست.
تاثیرات بسیار زیادی را میتوان در زمینههای
نظری آدلر یافت. در این میان آنچه که قابل توجه است، تاثیرات نویسندگان معروفی
نظیر داستایوفسکی،
گوته و
شکسپیر است. ضمنا
انجیل و همچنین
رواقیون نیز تاثیرات زیادی در شکلگیری
نظریه شخصیت آدلر داشتند. بهویژه او نکاتی را از افرادی چون
کارل مارکس،
نیچه،
هنری برگسون،
ایمانوئل کانت و امریکاییهایی
نظیر جیاستانلی هال،
جان دیویی و
ویلیام جیمز اخذ کرده است.
روانشناسی
آدلر،
نظریه شخصیت و نظام
درمانی او یک دیدگاه اجتماعی و غایتنگر است که انسان را کلا و در مجموع موجودی خلاق، مسئول و در حال شدن میداند که در جهت هدفهای خیالی، در محدوده زمینه تجربیاش در حال حرکت است. عقیده زیربنایی این نظام آن است که رفتار، معمولا به وسیله تلاشهایی هدایت و کنترل میشود که درصدد جبران احساس حقارت است. در این
نظریه، اعتقاد بر آن است که ادراک فرد از خودش و زندگی (یعنی شیوه زندگیاش)، به علت وجود احساس حقارت، گاهگاهی برایش ناکامکننده است. همچنین قدرتطلبی، تعیینکننده چگونگی اعمال انسان و مسیر رشد اوست. بنابراین، رشد، فرایند رهایی از احساس ناچیزی و حقارت است. با وجود این، در سالهای اخیر، روانشناسان
آدلری نیروی برانگیزاننده واقعی را تمایل به احساس تعلق (علاقه اجتماعی و ارتباط با همنوعان) دانستهاند.
بنابراین، چون فرد غیرعادی فردی مایوس است و نه مریض و از طرف دیگر،
علایق اجتماعی مختل دارد، وظیفه درمانگر آن است که او را تشویق و تهییج کند و قوت قلب دهد، علائق اجتماعیاش را بیدار کند و از طرفی روشهای ایجاد رابطه، تجزیه و تحلیل و عملیات ثمربخش دیگر، امکان شیوه جدید زندگی را برایش فراهم آورد.
مشاوره و
رواندرمانی آدلر، یک جریان آموزشی است که برای اجرای موفق آن همکاری نزدیک بین مراجع و مشاور ضرورت دارد.
نظزیه
آدلر دارای واژهها و اصطلاحات اساسی است که به آنها اشاره میکنیم.
اشتباهات بنیادی basic mistakesعبارت است از نگرشهای غلطی که زمانی صحیح بودهاند، اما دیگر نگرش صحیح تلقی نمیشوند. معمولا ناهوشیار بوده و برای گمراه کردن شیوه زندگی بهکار گرفته میشوند.
برتری superiority دو شکل مخالف دارد. برتری بیفایده اجتماعی که دربرگیرنده نیاز شدید به صلاحیت داشتن، مفید بودن یا شهید شدن است. برتری بافایده اجتماعی عبارت است از سلطه یک فرد بر محیطش.
ترتیب ولادت birth order ترتیبی است که فرزند در یک خانواده به دنیا میآید، به عنوان مثال اولین فرزند.
تشویق encouragement جوهر
اعتمادبهنفس را در فرد افزایش داده و به شخص پیام میدهد که او آنگونه که هست، بهاندازه کافی خوب است.
جو خانوادگی family atomos
الگوی ویژهای است که توسط والدین بنیانگذاری شده و به فرزندان به عنوان معیاری برای زندگی اجتماعی ارائه میگردد.
حقارت اندامی organ inferiority
در برخی از افراد،اندام بهخصوصی در هنگام استرسهای غیرمعمول، نخستین بخشی از بدن آنهاست که از کار میافتد، زیرا که مقاومت آن قسمتها کم است.
خاطرات اولیه early recollections
حوادث معینی هستند که شخص میتواند به وضوح جزئیات افکار و احساسات همراه با آن را که در زمان وقوع حوادث وجود داشته است، بهخاطر بیاورد.
روانشناسی فردی inpidual psychology
آدلر واژه "فردی" را برای شناساندن نظام خود بهکار برد، زیرا او میخواست که مفهوم جامعه متحدی را ایجاد کند.
شیوه زندگی style of life یک فرد، شیوه عمل، شیوه فکر کردن و ادراک را در یک چارچوب شناختی ایجاد کرده و اعمال خاصی را انتخاب میکند تا قادر شود که با امور زندگی دستوپنجه نرم کند.
عقده حقارت inferiority complex اعتقاد راسخ یک فرد به ناتوانی خودش برای بهبود بخشیدن به آنچه که اشتباه است.
علاقه اجتماعی social interest تمایل به همکاری با دیگران برای یک صلاح عمومی و آگاهی از مناسبات مشترک جهانی همه افراد بشر.
منطق خصوصی private logic در حالی که
منطق عمومی دربرگیرنده ارزشهای مشابه و تجربیات معتبر بوده و یک نفر را به دیگری مرتبط میسازد، منطق خصوصی یک نقشه خصوصی است که فرد بدان وسیله راه خود را در زندگی پیدا میکند. منطق خصوصی در درجه اول به اهداف و نیات افراد وابسته بوده و با آن سازگار میباشد.
هدف خیالی fictional goal هر فردی در دوران اولیه کودکی خود، تصویری تخیلی را که تاکنون درک نشده، رشد میدهد.
یأس discouragement کاربرد آن، هم برای شخصی است که مایوس شده و هم به فرایندی گفته میشود که فرد را مایوس کرده است.
فرایند یأس، فرایندی است که شخص را به سوی
انتظار شکست میکشاند.
تاریخچه
درمان آدلری را میتوان به سه دوره تقسیمبندی کرد:
۱. آغاز آن در اروپا و در سالهای ۱۹۰۰ که به اسم آلفرد آدلر از تحلیلهای فرویدی، جدا شد.
۲. کوششهای اولیه که برای ریشهدار کردن و رشد آن در آمریکا و طی کارهای رودلف درایکوز (که خود یک نویسنده، درمانگر، ویراستار و ترویجدهنده درمان آدلری بود) انجام گرفت.
۳. توسعه و نشر مفاهیم و فنون آدلری در نهضت راهنمایی مدارس ابتدایی که با کمک نوشتههای داندینکمیر، به وقوع پیوست.
شاید بتوان گفت، استفاده
آدلر از روانشناسی فردی نوعی اسم بیمسمی یا غلط باشد. دلیل این گفته نیز آن است که رویکرد یا دیدگاه
آدلر، متوجه
روانشناسی اجتماعی است و مسائل جامعه را دربرمیگیرد. آخرین سالهای زندگی
آدلر در
آمریکا سپری شد. بعد از آنکه به وسیله نازیها و به اجبار از اروپا بیرون رانده شد، چون روانشناسی فردی
آدلر در مقابل رویکرد روانتحلیلی فروید قد علم کرده بود و از طرف دیگر، به دلیل آنکه در سالهای ۱۹۳۰ روانتحلیلی فروید، بدون رقیب بر اریکه قدرت رویکردهای
درمانی آمریکا نشسته بود، در این کشور شدیدا مورد توجه قرار گرفت.
آدلر در سال ۱۹۳۷ درگذشت و اگر رودلف دریکورز قدم به میدان نگذاشته بود، این احتمال وجود داشت که نهضت تازهپاگرفته
آدلری به فراموشی سپرده شود.
عهدهدار شدن مقام سردبیری مجله روانشناسی فردی و پژوهشنامه روانشناسی فردی، تاسیس
موسسه آلفرد آدلر در
شیکاگو و نیز تاسیس
جامعه آمریکای شمالی روانشناسی آدلری، بر پذیرفتهشدن این رویکرد به عنوان یک رویکرد
درمانی جامع برای نوع انسان – و نه یک رویکرد تهی که فقط میتواند برای صحبت کردن با کودکان مناسب باشد – سهم عمدهای داشته است.
پیش از بررسی
نظریههای شخصیت و روان
درمانی آدلر بهتر است ببینیم چه عواملی روی
آدلر تاثیر گذاشتند.
النبرگر، تاثیر تمایل کانت به پیداکردن راههایی برای کمک به افراد را در شناخت عملی خود و دیگران بر
آدلر نشان میدهد.
آدلر و نیچه هر دو از مفهوم قدرتطلبی استفاده کردند. این مفهوم برای
آدلر به معنای دستیابی به قابلیت و برای نیچه به معنای کسب قدرت روی دیگران بود که با تاکید
آدلر بر برابری خیلی فرق داشت. همانگونه که گفته شد،
آدلر تحت تاثیر
سوسیالیسم خصوصا عقاید
کارل مارکس بود. وی طرفدار
برابری اجتماعی بود ولی با "اجرای سوسیالیسم از طریق خشونت" توسط بلشویکها سخت مخالفت میکرد. هرچند سایر نوشتههای فلسفی نیز روی
آدلر تاثیر گذاشته بودند، ولی
آدلر بیشتر تحت تاثیر معاصران خودش بود. در این میان، کتاب فلسفهگویی
هانس وایهینگر روی چند مورد از سازههای
نظری آدلر تاثیر گذاشت. مفهوم "
کارکردگرایی" وی در مفهوم "
هدف کارکردی"
آدلر نقش داشت.
شهرت و محبوبیت
آدلر بعد از مرگش برای مدتی کمرنگ شد، اما در سالهای اخیر، دیدگاههای او در محافل علمی و بالینی مقبولیت بیشتری کسب کرده است.
هاریاستک سالیوان،
کارن هورنای،
جولین راتر،
آبراهام مازلو،
کارل راجرز، و دیگران، عقاید او را درباره اهمیت
روابط میانفردی، گسترش دادند. تاکید او بر
برداشت ذهنی، مبنای
درمان عقلانی – هیجانی (منطقی – عاطفی)
البرت الیس است. علاوه بر این،
آدلر با عقیده خود درباره خیال یا افسانهای که افراد برای هدایت کردن فعالیتهای روزمره خود میآفرینند، بر
رولومی و سایر وجودگرایان، تاثیر عمیقی داشته است. موارد زیر از فهرستی اقتباس شدهاند که بیانیه نهایی روانشناسی فردنگر
آدلر را نشان میدهد:
· نیروی پویا در پس رفتار افراد، تلاش برای موفقیت یا برتری است.
· برداشتهای ذهنی افراد، رفتار و شخصیت آنها را شکل میدهند.
· شخصیت، یکپارچه و منسجم است.
· ارزش تمام فعالیتهای انسان را باید از زاویه علاقه اجتماعی در نظر گرفت.
· ساختار شخصیت منسجم، از سبک زندگی فرد به وجود میآید.
· نیروی خلاق، سبک زندگی افراد را شکل میدهد.
در این قسمت به مفاهیم اساسی
نظریه آدلر اشاره میکنیم.
دیدگاه
آدلر در مورد
شخصیت، یک دیدگاه باز و گسترده بود. وی نه تنها فرد را یک
ارگانیسم کلی و واحد در
نظر میگرفت، بلکه برای تعامل فرد با جامعه نیز اهمیت قایل بود. در
نظر گرفتن فرد به عنوان یک ارگانیسم کلی با این دیدگاه
آدلر که فرد یک موجود خلاق و هدفدار بوده و سرنوشتش در اختیار خودش است، همسو بود.
آدلر، در نوشتههایش علاقه خاصی به کمالجویی یا برتریطلبی افراد داشت. تاکید
آدلر بر فرد و
جامعه مغایرت بارزی با تاکید فروید بر مبنا بودن نیازهای زیستشناختی در شخصیت داشت.
مفاهیم اختصاصیتر
نظریه آدلر بر مبنای تعدادی اصول بنا شدهاند که عبارتنداز:
احساس حقارت،
اصل برتریجویی،
اسلوب زندگی،
ترتیب تولد،
خودآگاهی،
علاقه اجتماعی، غایت و هدف زندگی و
خود خلاق.
احساس حقارت، منبع تمام تلاشهای انسان است که از تلاشهای فرد برای جبران کردن این احساس ناشی میشود. احساس حقارت، همگانی است و
درماندگی و
وابستگی کودک به بزرگسالان، آن را تعیین میکند.
عقده حقارت، از ناتوانی در جبران کردن احساس حقارت ناشی میشود. عقده حقارت در کودکی از طریق
حقارت عضوی، لوس کردن یا غفلت کردن سرچشمه میگیرد.
عقده برتری، از جبران افراطی ناشی میشود.
هدف اصلی هر فردی، برتری یا
کمال است به این معنی که فرد میکوشد تا شخصیت خود را کامل یا یکپارچه کند. غایتنگری خیالی به عقاید خیالی، مانند کمال اشاره دارد که رفتار فرد را هدایت میکند.
به
نظر آدلر، در شکلگیری شخصیت هر کس، سه عامل در کار است: عامل بدنی، عامل روانی و عامل اجتماعی. تعامل این سه عامل، اسلوب زندگی را به وجود میآورد. در این میان، عوامل اجتماعی در تعیین شخصیت نقش مهمی را بازی میکنند، برای مثال، کودکانی که نقص بدنی دارند در روبرو شدن با پیشامدهای زندگی احساس ناتوانی میکنند و همین احساس ممکن است سبب بازداری آنها از فعالیت شود.
نگرشی سلطهجویانه را نشان میدهد که دارای آگاهی و علاقه اجتماعی ضعیفی است. رفتارهای چنین شخصی بدون ملاحظه نسبت به دیگران انجام میگیرد. نوع کینهجوتر این گروه، مستقیما به دیگران میتازد و فردی بزهکار و ستمگر میشود. نوع کمتر ستیزهجوی این گروه، معتاد و متمایل به خودکشی میشود.
آدلر، معتقد بود که گروه دوم از طریق حمله کردن به خود، در واقع به خیال خود به دیگران صدمه وارد میکنند.
یا سنخ گیرنده که
آدلر آن را رایجترین سنخ میدانست،
انتظار دارد که همه چیز خود را از دیگران بگیرد و بنابراین، شدیدا به دیگران وابسته میشود.
یا سنخ اجتنابگر، چنانکه از نام آن پیداست، کوششی در جهت روبرو شدن با مسایل زندگی نشان نمیدهد. چنین سنخی، با اجتناب از مسایل، از احتمال مغلوب شدن دوری میکند.
این سه سنخ، هیچ کدام برای روبرو شدن اصولی با مسایل زندگی آمادگی ندارند و نمیتوانند با دیگران همکاری کنند و تعارض بین اسلوب زندگی آنها و جهان واقع کافیست که آنها را به رفتار نابهنجار بکشاند، چنانکه در رواننژندها و روانرنجورها مشاهده میشود.
سنخ اجتماعی مفید، قادر به همکاری با دیگران و عمل کردن مطابق با نیازهای آنهاست. چنین افرادی در چارچوب مناسبی که شکل گرفته از علایق اجتماعی است، از پس مسایل زندگی برمیآیند.
به عقیده
آدلر، ترتیب تولد یک عامل موثر اجتماعی در دوران کودکی است.
فرزندان اول، که در آغاز محور توجه و محبت بودهاند، با تولد فرزند بعدی دچار شوک خلعشدن از مقام خود میشوند. آنها گذشتهگرا، بدبین نسبت به آینده و علاقمند به نظم و اقتدارند. در عین حال،
حسادت و
نفرت ایجادشده در آنان ممکن است انسانها را به سوی
رواننژندی،
دایمالخمر شدن، جنایتکاری و فساد سوق دهد.
فرزندان دوم، یک راهنما یا الگو دارند، یعنی فرزند پیش از خود، که با آنها رقابت میکنند. در نتیجه، فرزندان دوم، مثل خود
آدلر، مستعد رقابتجویی و جاهطلبی شدیداند.
فرزندان آخر یا به اصطلاح تهتغاریها، ممکن است عزیزدردانه خانواده شوند. آنها که با نیاز پشتسر گذاشتن برادران یا خواهران بزرگتر از خود برانگیخته شدهاند، ممکن است افرادی بسیار موفق شوند.
فرزندان یکییکدانه، ممکن است در خانواده وضعیت موفقیتآمیزی داشته باشند، اما وقتی به مدرسه میروند، ممکن است ناگهان دچار این شوک شوند که ببینند دیگر مرکز و محور توجه دیگران نیستند و احتمالا دچار ناکامی و شکست میشوند.
آدلر با
فروید در مورد وجود
ضمیر نیمههوشیار و
ضمیر ناهشیار مخالف بود و همه اهمیت را به "
خودآگاهی" میداد و عقیده داشت که انسان از اعمال خود، آگاهی دارد و میتواند با خودنگری بفهمد که چرا رفتار وی آنگونه است که هست. بدینترتیب،
آدلر معتقد بود که انسان دارای
اختیار و اراده بوده و محکوم به
جبر و تقدیر نیست. در واقع، انکار نیمههشیار و ناهشیار و تردید
آدلر نسبت به اهمیت میل جنسی در
نظریه فروید بود که سبب اختلاف میان آنها و پایان بخشیدن به همکاری آن دو گردید.
علاقه اجتماعی در سه مرحله ایجاد میشود:
استعداد، توانایی و
خصوصیات پویای ثانویه. انسانها بهطور فطری توانایی یا استعداد همکاری و زندگی اجتماعی را دارند. پس از پرورش یافتن این استعداد در آنها، صاحب تواناییهایی جهت ابراز گرایش خویش به همکاری اجتماعی میشوند. پس از آن هم نوبت به خصوصیات پویای ثانویه میرسد که در قالب نگرشها و علایق بروز مینمایند. علاقه اجتماعی، برای اولین بار در جریان رابطه مادر و کودک بروز کرده و آموخته میشود. به
نظر آدلر، وظیفه مادر عبارت است از ایجاد حس همکاری و دوستی در کودک. مادر با مراقبت عمیق از کودک، برای فرزندش نقش الگوی دلسوزی را بازی میکند. دلسوزی او برای شوهرش، خواهر و برادرهای دیگر کودک و دوستان و بستگان نیز او را به الگوی علاقه اجتماعی تبدیل میکند.
اگر مادر فقط برای دوستان و بستگان دلسوزی کند و از کودکان غافل شود یا فقط برای شوهرش دلسوزی کند، جریان پرورش علاقه اجتماعی در کودک با مانع مواجه میشود. در صورت وارد آمدن لطمه جدی به این جریان، کودک ممکن است
سبک زندگی سلطهگری یا چشمداشت و اجتناب را پیشه کند. با اینکه رابطه مادر با کودک، اولین و مهمترین رابطه در جریان ایجاد علاقه اجتماعی است ولی رابطه پدر و کودک نیز مهم است. در نتیجه پدر باید نسبت به خانواده، شغل و نهادهای اجتماعی موضع و نگرش مطلوبی داشته باشد. مفهوم علاقه اجتماعی، آنقدر اهمیت دارد که
آدلر آن را
معیار سلامت روانی در
نظر میگرفت. کسی که علاقه اجتماعی کمی دارد، انسان خودمحوری خواهد شد که دیگران را تحقیر میکند و هدفهای سازنده ندارد.
آدلر، علاقه زیادی به ایجاد علاقه اجتماعی در مجرمان داشت.
آدلر، پس از جدایی از فروید و استفاده از عقاید
ویهینگر، مبنی بر اینکه زندگی بشر مجموعهای از افکار تخیلی است که در عالم واقعیت وجود خارجی ندارند، اعتقاد بر آن پیدا کرد که محرک اصلی رفتار بشر، هدفها و انتظارات او از آینده است. در این زمینه میتوان گفت که
روانشناسی فروید بر اساس قانون علیت بنا شده است ولی روانشناسی فردی بر
اصل فینالیزم یا توصیف اعمال از راه تشخیص هدف (غایتگرایی) استوار است. در
نظریه آدلر، هدفهای تخیلی علت ذهنی رویدادهای روانی هستند. پیشفرض پیروان
آدلر آن است که هدف روان، تامین برتری است. هدف هر فردی در ماههای اولیه زندگیاش در کودکی شکل گرفته و تحت تاثیر محیط تعیین میشود. هر یک از ما فقط آن چیزی را ارزش مینهد که متناسب با هدف اوست. بدون درک روشنی از هدف نهایی فرد، درک واقعی رفتار او غیرممکن است.
از
نظر آدلر،
خود خلاق میکوشد تا به تجارب شخصی معنی و مفهوم ببخشد و یا اینکه تجاربی را که حتی در عالم خارج موجود نیستند، خلق کند و بر مبنای آنها شیوه خاص زندگی فرد را پیریزی کند. در حالی که "من" فروید حاصل یک سلسله مکانیزمهای درونی است و هدف آن ارضای نیازهای غریزی با توجه به اصل واقعیت است. به عبارت دیگر، اعتقاد به خود خلاق حاکی از آن است که انسان خود، شخصیت خویش را بر مبنای وراثت و تجربه میسازد.
اعتقادات مربوط به شیوه زندگی به چهار گروه تقسیم میشود:
· مفهوم خود یا خویشتنپنداری، یعنی اعتقاد فرد به اینکه "من کیستم".
· خود آرمانی، یعنی اعتقاد فرد به اینکه "من چه باید باشم"، یا "مجبورم چه باشم تا جایگاهی در میان دیگران داشته باشم".
· تصویری از جهان، یعنی اعتقادات فرد درباره اطرافیان و محیط پیرامونش.
· اعتقادات اخلاقی، یعنی مجموعه چیزهایی که فرد آنها را درست یا نادرست میداند.
برداشت
آدلر از
ماهیت انسان، از برداشت فروید امیدوارکنندهتر است. از
نظر آدلر، افراد بیهمتا هستند و از اراده آزاد و توانایی شکل دادن به
رشد خود برخوردارند.
گرچه تجربیات کودکی مهم هستند ولی ما قربانی آنها نیستیم.
آدلر، انسان را ذاتا موجودی اجتماعی، خلاق و هدفدار میداند که احساسی از حقارت زیربنای رشد روانی اوست و همواره او را در جهت تفوق و برتری سوق میدهد. به عبارت دیگر، هر انسانی با توجه به این هدف به جلو رانده شده و به فعالیتهایی میپردازد که در نهایت، شیوه زندگی او را مشخص میکنند. از اینرو، رفتار فرد را در درون شیوه زندگیاش قابل بررسی میداند. به عقیده او، انسان سازنده سرنوشت خویش است و به تجارب خویش معنی و مفهوم میبخشد.
اضطراب، یک خصوصیت فوقالعاده گسترده و همهگیر است که از روزهای اول کودکی تا سنین پیری با کودک همراه است. خواستهای زندگی به اضافه محیط به اضافه تجربه به اضافه فرد برابر است با
رواننژندی. علایم مرضی فرد رواننژند در این بیان است که میگوید: "چون من مریضم، از من ساخته نیست". حرکت شخص مضطرب موید این بیان است که "من نخواهم توانست، زیرا ممکن است عزتنفسم آسیب ببیند". او میداند که چه چیزی را باید انجام دهد یا احساس کند، ولی نمیتواند.
آدلر، بر این شخص نام شخصیت "بلی، اما... " را گذاشته است.
اضطراب فراگیر: از
نظر پیروان
آدلر، اضطراب فراگیر و تنش، عرق کردن، تپش قلب و دیگر نشانههای بدنی، معرف ناتوانی مراجع در کنارآمدن با مشکلات هستند. چنین مراجعانی در زندگی شکست خوردهاند و در تصمیمگیریهای مهم تردید دارند. این مراجعان،
احساس حقارت کرده و نمیتوانند تصمیم بگیرند و یا به دیگران بیعلاقهاند. در سطح بیرونی نیز گاهی دیگران را متوجه اضطراب خود میکنند و با ایجاد نگرانی در آنان بابت نشانههای اضطرابی خویش درصدد زیر سلطه گرفتن آنان برمیآیند.
روانشناسی
آدلر، نوعی روانشناسی اجتماعی است که نسبت به نوع انسان دیدگاه مثبتی دارد. آدمیان همواره در حال "شدن" هستند و طی آن به سوی آن دسته از هدفهای خیالی که میاندیشند به برتری آنها منتهی خواهد شد، حرکت میکنند.
دراین قسمت به فرایند مشاوره در
درمان آدلری میپردازیم.
درمان بر اثر مکتب
آدلر، بر این فرض استوار است که مراجع زندگی خود را با شیوه زندگی غلط طراحی و هدایت کرده و بنابراین در ایجاد علاقه اجتماعی شکست خورده است. در نتیجه وظیفه درمانگر این است که به مراجع کمک کند تا
نظر عینیتری از واقعیت داشته باشد و
علاقه اجتماعی فعالتری را در او به وجود بیاورد. حاصل
درمان این خواهد بود که مراجع نه تنها رفتار خود را درک میکند، بلکه
درمییابد که او قادر است زندگی خود را از طریق شیوههای ارضاکنندهتری هدایت نماید. در حالی که درک او تغییر مییابد، اعمال و رفتارش نیز دگرگون میشود.
چون درمانگران
آدلری نسبت به فرد و مسایل او نگرشی اجتماعی دارند، از اینرو، میتوانند در مقام مشاوره و والدین و معلمان به بهترین وجه انجام وظیفه کنند. درمانگران
آدلری با استفاده از شیوهای تحلیلی و غایتانگار، یعنی بررسی مقاصد و هدفهای نهایی رفتار، سعی میکنند به هدفها و انتظارات خود دست یابند.
مشاوران
آدلری، رابطه خود را با مراجع یک نوع همکاری میدانند. رابطه گاهی اوقات در یک قرارداد نوشته میشود. این قرارداد، اهداف فرایند مشاوره و مسئولیتهای هر یک (مشاور و مراجع) را مشخص میکند. بنابراین، مشاور از رابطه به عنوان یک شیوهی حمایتکنندهای که بر روی نقاط قوت بهجای نقاط ضعف و تشویق بهجای تجزیه و تحلیل تاکید میورزد، استفاده میکند.
پیروان
آدلر، شیوهی زندگی را به عنوان بنایی شخصی که بر ادراکات، باورها و احساسات فرد استوار است، تلقی میکنند. بنابراین، مرحله دوم مشاوره دربرگیرندهی رشد و تعمق (برای مشاور و مراجع) در درک شیوه زندگی مراجع و گفتگو با او در این مورد است. تمرکز، همواره بر "چارچوب مرجع" مراجع و اهداف او میباشد. هنگامی که مشاور شیوه زندگی مراجع را درک میکند، آنوقت میتواند به مراجع کمک نماید تا او نیز درک نماید که چگونه شیوه زندگیش تحت تاثیر باورها و اعتقادات اساسی قرار گرفته است.
عوامل سنجش سبک زندگی عبارتند از:
خاطرات گذشته، اطلاعاتی در مورد
سبک زندگی مراجعان در اختیارمان میگذارند. پیروان
آدلر، در جمعآوری خاطرات گذشته سعی میکنند حداکثر جزئیات را بگیرند و به همین
منظور سوالات مختلفی مطرح میکنند. به
نظر آدلر، خاطرات بهطور اتفاقی به یاد نمیآیند، مردم همواره خاطراتی را به یاد میآورند که در زندگی آنها موثر بودهاند. معمولا درمانگران پیرو
آدلر در طول
درمان از خاطرات قدیمی مراجعان میپرسند و آن را به شروع
درمان محدود نمیکنند. به
نظر آدلر اگرچه خاطرات جدید نیز مفیدند ولی خاطرات قدیمی مثل خاطرات ۴ یا ۵ سالگی از همه مفیدترند، چون به زمان تثبیت سبک زندگی نزدیکترند. در تحلیل خاطرات باید ببینیم چه موضوعاتی مضمون اصلی خاطره را میسازند. وضعیت مراجع در خاطره نیز مهم است. باید ببینیم آیا وی در آن وضعیت مشارکت دارد یا فقط
ناظر است. توجه به احساسات مطرح شده در خاطره و هماهنگی آنها نیز مهم است.
پیروان
آدلر در سنجش سبک زندگی، به رویاهای دوران کودکی و رویاهای تکرار شده اخیر نیز توجه دارند. آنها در جریان
درمان، مراجعان را تشویق میکنند رویاهای خود را بیان کنند. به
نظر آدلر، رویاها هدفمند هستند و غالبا سبک زندگی و علاقه و ترسهای شخص در آینده را نشان میدهند. نمادهای رویاها در
درمان آدلر معانی ثابت و واحدی ندارند. فهمیدن یک رویا منوط به شناخت خواببیننده است.
مشاور پیرو
آدلر، همراه با احساس همدلی و پذیرش، مواجهه نیز میکند. او مراجع را با اشتباهات اساسی، اهداف اشتباه، رفتارهای مبتنی بر شکست خود و باورهای محدودکنندهاش مواجهه میکند. این مواجهه به مراجعان کمک میکند تا تضادهای ظاهری خود را حل کرده و اهداف اشتباه خود را تصحیح نمایند.
انواع اشتباهات اساسی عبارتند از:
· تعمیمهای افراطی، مثل "مردم دشمن ما هستند".
· هدفهای غلط یا غیرممکن مربوط به امنیت خاطر، مثل گفتن اینکه "من باید همه افراد را مشعوف کنم" و یا "این اقدام اشتباه موجب مرگم خواهد شد".
· سوء ادراک از زندگی و نیازها و خواستها که به صورت توهمات لمسی و بصری تجلی میکنند، مثل اینکه "زندگی هیچ وقت به من فرصت نفس کشیدن نمیدهد" و یا "زندگی بسیار دشوار است".
· انکار ارزش خود و یا به حداقل رساندن آن، مثل گفتن اینکه "من کودن هستم" و یا "من شایستگی آن را ندارم".
· ارزشهای غلط، مثل اینکه گفته شود "شخص باید اول شود حتی اگر پا بر دوش دیگران بگذارد".
آدلر، درباره بصیرت
نظر خاصی دارد. بصیرت، عبارت از شناختی است که به عمل سازنده منجر میشود، بصیرت موید شناخت ماهیت هدف، ادراکهای اشتباهی و پی بردن به شیوه زندگی توسط مراجع است. از طریق تمام تعبیر و تفسیر، درمانجو به بصیرتی نائل میآید که در بهبود وضع و روحیه او موثر میافتد.
در
نظریه رواندرمانی آدلر، روان
درمانی یک امر تربیتی و تعاونی است که به اقتضای موقعیت، متضمن شرکت یک یا دو درمانگر و یک یا چند نفر مراجع است. همزمان با تجزیه و تحلیل، آموزش و جهتگیری مجدد هم انجام میشود. تجزیه و تحلیل و جهتگیری مجدد، پابهپای هم، انجام میگیرند و تفکیک این دو فرآیند موجب میشود که آموزش پس از تجزیه و تحلیل مشکل مراجع انجام گیرد و این برخلاف عقیده
آدلر و پیروان اوست.
در تمام
درمانها، با تشویق مراجع، چه با ملایمت چه با زور، جهت دادن را شروع میکنند و آن را نافعترین عمل برای مراجع میدانند. بازآموزی و جهتگیری مجدد هماهنگ با هدفهای
درمان صورت میگیرد، بهطوری که مراجع به آن هدفها برسد و انسانی بشود که احساس تعلق و برابری میکند، پذیرای خود و دیگران است و متوجه شود که "نیروی برانگیزنده" در درون خود اوست و او در چارچوب محدودیتهای زندگی میتواند سرنوشت خویش را تعیین کند و در نتیجه فردی امیدوار، خوشبین، دارای اعتمادبهنفس، باشهامت و مطمئن خواهد شد و دیگر علائم مرضی نخواهد داشت.
فرایند روانی – آموزشی مشاوره
آدلر دارای اهداف زیر است:
· پرورش علاقه اجتماعی
· کاهش احساس حقارت و غلبه بر یاس
· تغییر در ادرکات و اهداف فرد
· تغییر نگرش اشتباه که زیربنای رفتار حتی رفتار قابلقبول و یا ارزشهای در حال تغییر است
· تشویق فرد برای تشخیص برابری خود با همردیفانش
· کمک به او برای آنکه به فردی مشارکتکننده تبدیل شود.
طرفداران
آدلر، معتقد هستند که مراجع از یاس و فقدان شهامت و کمبود
اعتماد به نفس رنج میبرد، بنابراین از اساسیترین تکنیکهای
درمان آن است که با تشویق و تهییج و امیدوار کردن و ایجاد اعتماد، کار بازآموزی و جهتگیری جدید انجام گیرد. اجتناب درمانگر از توقعات بیجا از مراجع، ابراز ایمان و اعتقاد نسبت به مراجع و محکوم نکردن او موجب امیدواریش میشود. اعتماد مراجع به شایستگی درمانگر، خودمانی بودن، عشق و محبت درمانگر و توجه او به مراجع، گوش دادن همدلانه، همکاری صمیمانه و احساس اینکه درمانگر او را درک میکند، موجب ایجاد امید و علاقمندی در مراجع میشود. در عینحال درمانگر نباید مراجع را بیش ازاندازه تحت حمایت قرار دهد، یا او را لوس و کودک صفت کند، یا تن به وسوسه کارهای بیربط بدهد و بالاخره نباید خود را قربانی اتهامات مراجع کند.
اغلب درمانگران
نصیحت نمیکنند، ولی پیروان
آدلر آن را تا حدی که ایجاد
وابستگی نکند، تایید میکنند. درمانگر صرفا شقوق مختلف عمل را برای مراجع توصیف میکند و مراجع خودش یکی از آنها را برمیگزیند. این نوع عملکرد موجب تقویت ایمان مراجع به خودش میشود. این صرفا یک فریب است که درمانگر به اینکه نظام او هیچگونه جهتگیری ارزشی ندارد، اعتقاد پیدا کند، روی این اصل باید از تلقین اخلاقیات و ارزشها خودداری کند. ممکن است صحبتها حول امور مفید و غیرمفید، سازنده و غیرسازنده، موثر و غیرموثر دور بزند ولی نباید به آنها برچسب خوب و بد زده شود. با این شیوه، درمانگر با ارزشهای اجتماعی مراجع مقابله میکند، به او کمک میکند تا معنا و مفهومی بدانها ببخشد و نظرش را نسبت به زندگی تغییر دهد.
تکنیکهای پالایش روانی، بروز احساسات و اعتراف، علاوه بر آنکه به مراجع فراغت خاطر میدهند، ممکن است نشانه آن باشند که آیا مراجع میتواند به درمانگر اعتماد کند یا نه.
آدلر، که به تاثیر و اهمیت نیروهای درونی در ساختار
شخصیت تاکید داشت، تاکید اصلی خود را بر اهمیت عوامل اجتماعی در شکلگیری شخصیت متمرکز کرد.
در این قسمت به راهبردهای عملی
درمان آدلری میپردازیم.
فنون
آدلری برای کمک به مددجویان، بسیار متعدد و متنوع است.
مراحل راهبردهای عملی و تکنیکهای هر مرحله بدین شرح است:
برای ایجاد رابطه به
منظور تسهیل حرکت به سوی اهداف این مرحله (ایجاد اعتماد متقابل، تعهد به اهداف، ایجاد فرضیات آموزشی درباره رفتار مراجع و شناسایی نگرشها، افکار و رفتارهای مراجع که میتواند در رابطه مشاورهای دخالت داشته باشند)، تکنیکهای زیر بهکار میرود:
رفتار توام با توجه و گوش دادن با دقت، مشتمل است بر تماس خوب چشمی، حالتی آرام که همراه با فعالیت و درگیری است و اظهارنظرهایی که مستقیما از گفتههای مراجع نشات میگیرد.
بستن یک قرارداد، مراجع را نسبت به
اهداف مشاوره متعهد میکند که به وضوح انتظارات و اهداف مراجع و همچنین برنامه مشاور را برای کمک مشخص میکند.
در گوشدادن بازتابشی، درمانگر نه تنها به کلمات و سخنان مددجو گوش فرا میدهد، بلکه میکوشد تا احساسهایی را که در ورای جملهها و کلمات بیانشده از طرف مددجو وجود دارد، حس کند.
استفاده از سکوت به معنی آن است که مشاور، سکوت را بدون آنکه مضطرب شود، بپذیرد. این کار به مراجع کمک میکند تا مسئولیت خود را برای شروع صحبت و در میان گذاشتن نگرانیهای خود بشناسد.
ارتباط غیرکلامی مانند
حالت چهره،
حالت بدن، سفتکردن عضلات، آهنگ و زیروبمی صدا و سرعت نفس کشیدن میتواند بهاندازه ارتباطات کلامی مهم باشد.
مشاور، پس از اینکه چندین بار حالتهای غیرکلامی را مشاهده نمود براساس آنها استنباط کرده و میگوید: به
نظر میرسد که برایت مشکل است در این مورد صحبت کنی.
این مرحله دارای دو هدف عمده است: درک شیوه زندگی مراجع و اینکه چگونه این شیوه زندگی کارکرد فعلی فرد را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مرحله دو تکنیک متفاوت وجود دارد که میتواند مورد استفاده قرار گیرد:
آدلر، برای آگاهی از شخصیت بیماران از آنها میخواست خاطرات قدیمی خود را تعریف کنند. گرچه او باور داشت که خاطرات یادآوریشده، سرنخهایی را برای آگاهییافتن از سبک زندگی بیماران در اختیار میگذارند، اما معتقد نبود که این خاطرات تاثیر تعیینکنندهای دارند.
سبک زندگی فرد در رویاها نیز منعکس میشود.
آدلر، با عقیده
فروید مبنی بر اینکه رویاها ابراز امیال کودکانه هستند، مخالف بود، در عوض، او رویاها را آیندهنگر میدانست و باور داشت که سرنخهایی را برای حل کردن مشکلات آینده در اختیار میگذارند.
تشخیص دارای مراحلی است در این شیوه از
درمان که به آنها اشاره میکنیم.
عبارت است از فرایند بررسی گفتههای مراجع به
منظور اطمینان یافتن از اینکه مشاور، مفاهیم مراجع را به همانگونهای که وی در
نظر دارد متوجه شده و درک کرده است.
مشاور، میتواند با یاری گرفتن از فن تفسیر، امکان کاملتر یا روشنتر شدن ظنها و فرضیهها را فراهم سازد. مشاور، میکوشد با استفاده از شیوهی تفسیر کردن، دلایل اصلی رفتار مددجو را روشن سازد. در این موارد، پاسخ مشاور به صورت آزمایشی و غیرقطعی بیان میشود تا مددجو مقاومت نشان ندهد. مشاور، در هنگام استفاده از شیوهی تفسیر، میکوشد تا چراهای رفتار مددجو را بیش از هنگامی که فنون دیگر را بهکار گیرد، روشن سازد. تفسیر باید در زمان مناسب و هنگام ارزیابی یا آزمایش قرار گیرد که:
· مددجو، آمادگی آن را پیدا کرده باشد.
· مددجو، بتواند آن را با هدفهای خیالی خود همخوان احساس کند.
· مددجو، قادر باشد از آن برای توجه نشان دادن و استفاده از شیوههای جدید رفتار، استفاده کند.
مشاور، در بهکارگیری
فن مواجهه، میکوشد با شیوهای غیرتنبیهی، همه ناهمخوانیها و تفاوتهای بین آنچه مددجو میگوید و آنچه انجام میدهد را مشخص ساخته و دربارهی این ناهمخوانیها با او به گفتگو بپردازد.
درست در موقعی که مددجو، هدفهای خیالی خود را درک میکند و میخواهد دربارهی آن کاری انجام دهد، مشاور فهرستی از علایم توقف ذهنی را در اختیار او قرار میدهد. در اختیار داشتن این فهرست به مددجو امکان میدهد تا در حین انجام چنین رفتارهایی، متوجه عمل خود شود و بدون متهم کردن خود یا دیگری و بدون داشتن
احساس گناه، از رفتار غیرمنطقی خویش دست بردارد. مددجو باید به دفعات مختلف به تمرین فن درک یا فهم خویشتن بپردازد تا این توانایی را پیدا کند که برخلاف تمرینات اولیه، سریعتر متوجه رفتار خود شود.
آدلر، از آن جهت سوال میکرد که تشخیص دهد آیا مشکل شخص دارای ریشه ارگانیکی است یا کارکردی.
در این مرحله، مشاور و مراجع با یکدیگر کار میکنند تا مراجع، دیدگاه موثرتری نسبت به زندگی داشته باشد.
انواع راهبردهای آشناسازی مجدد، مشتمل است بر:
به معنی آن است که مراجعان بتوانند در هر لحظه از
درمان، تجربه خود را ابراز نمایند.
در این فن، از مراجعان خواسته میشود نشانههایشان را تشدید کنند. برای مثال، به کسی که
وسواس دست شستن دارد، میگویند دستش را بیشتر بشوید.
گاهی مراجع و درمانگر روی برخی اقدامات به توافق میرسند. پس از انتخاب اقدام مورد
نظر، بهترین راه اجرای آن را مشخص میکنند. بهترین راه آن است که کوتاه و شانس موفقیت در آن زیاد باشد. به این ترتیب، درمانگر راحتتر میتواند مراجع را دلگرم کند. در صورت عدم موفقیت نیز درمانگر و مراجع سعی میکنند تغییراتی بدهند که اقدام مورد
نظر موثرتر شود.
پیروان
آدلر غالبا به مراجعان
تکلیف منزل میدهند. تکلیفهایی که آنان میدهند، معمولا سادهاند و بین جلسات
درمان اجرا میشوند. درمانگران در تکلیف دادن به مراجعان خیلی دقت میکنند. بعضی از درمانگرها هر هفته به مراجعان تکلیف میدهند.
مشاوران، رفتارهای مراجعان را میسنجند و اظهارنظرهایی میکنند تا جذابیت رفتار آنها را کم کنند. مثلا وقتی مادر پولداری میگوید وقت و پول زیادی صرف فرزندانش میکند، درمانگر، به آن زن نمیگوید آن رفتار را انجام ندهد بلکه جذابیت آن رفتار را کم میکند.
در این فن، از مراجعان خواسته میشود که چشمان خود را ببندند و یک واقعه خوشایند را به یاد آورند و بعد از آن یک موضوع ناخوشایند و دوباره صحنه خوشایند قبلی را تجسم کنند. این فن به مراجعان نشان میدهد قدرت تغییر احساسشان را دارند.
مشاور و مراجع هدفها را تنظیم و راههای مختلف را بررسی میکنند و آن وقت موثرترین شیوه را اجرا مینماید.
علاقه اجتماعی، چیزی نیست که بتوان یاد داد بلکه چیزی است که از طریق فعالیت و ارتباط بین مراجع و درمانگر به وجود میآید. این علاقه، در وهله اول از طریق
پذیرش کلامی و غیرکلامی به مراجع منتقل میشود و هنگامی که درمانگر، نقش یک الگو برای مراجع را دارد شدت مییابد. علاقه اجتماعی، به روش سومی نیز شدت مییابد و آن هنگامی است که درمانگر به مراجع کمک میکند تا او به ارزش خود به عنوان یک انسان و ارزش دیگران پی ببرد.
ارزیابی
درمان آدلری، یکی از مباحثی است که در آن، شیوه
درمانی آدلر، تاثیرات، نقاط ضعف و کاربردهای این نوع از
درمان بررسی میشود. در این موضوع ابتدا به تاثیرات
نظریات آدلر بر روانشناسی و انتقادات وارد بر این
نظریات اشاره و در ادامه تفاوت
نظریه او با
فروید مطرح، و در نهایت زمینه اجرای
درمان آدلری و کاربردهای آن بیان میشود.
آدلر، در روانشناسی نفوذ قابلملاحظهای داشته است. این خدمات،
نظریه شخصیت آدلر را یکی از ماندگارترین
نظریهها میسازد. او از زمان خود جلوتر بود و تاکیدهای شناختی و اجتماعی او با گرایشهای امروزی در روانشناسی دوران وی هماهنگ هستد.
تاکید
آدلر بر نقش نیروهای اجتماعی در
شخصیت را میتوان در آثار
کارن هورنای Karen Horney و
اریک فروم Eriek Fromm مشاهده کرد. همچنین تاکید وی بر وحدت شخصیت و کلیت فرد، در آثار بعدی
گوردون آلپورت Gordon Alport انعکاس یافته است.
جولیان راتر،Julian Rotter
نظریهپرداز یادگیری اجتماعی، چنین نوشت: "من تحت تاثیر بینشهای
آدلر در مورد ماهیت انسان قرار داشته و هنوز هم قرار
دارم. "
همچنین، میتوان به تاثیر آن در سایر
نظریات و کارهای دیگران اشاره کرد، به طوری که اندیشههای
آدلر حتی به
روانکاوی فرویدی نیز سرایت کرد. این
آدلر بود که برای اولینبار، ۱۲ سال پیش از اینکه فروید
پرخاشگری را به عنوان یک "
نیروی انگیزشی نخستین" در کنار پدیده جنسی قرار دهد، وجود
سائق پرخاشگری را مطرح کرد. مطالعات طرفداران جدید فروید موسوم به "روانشناسان خود" که بیشتر بر بخش هشیار فرد، فرایندهای منطقی و کمتر بر بخش ناهشیار تاکید میورزیدند، به دنبال رهنمودهای
آدلر آغاز شد.
آدلر،
اراده و وسیله تصمیمگیری در مورد خود و همچنین موثرترین چارچوب را برای
درک رفتار خود و دیگران ارائه داد. یکی از برجستگیهای درک غایت شناختی رفتار بشر، مشکل و پیچیده نکردن
مشاوره و
درمان است. به جای اینکه به توضیحات افسانهای رفتار پناه ببریم، فقط احتیاج
داریم که بپرسیم، شما از این کار چه به دست میآورید.
پیروان
آدلر مانند بسیاری از روانکاوان و متخصصان بالینی اروپایی نسبت به روشهای
تحقیق آماری با شک و تردید نگاه میکنند. در نتیجه تحقیقاتی که صورت گرفت، مبنی بر بررسی موارد بالینی بود. اخیرا کسانی که پیرو
آدلر نبودند تحقیقات آماری در این مورد انجام دادهاند که بخش اعظم رویکرد
آدلر را معتبر دانستهاند.
الیس، تاثیر شیوههای روانکاوی،
التقاطی و
درمان منطقی – هیجانی را با یکدیگر مقایسه نمود. قسمت اعظم
درمان نوع اخیر که به وسیله الیس تدوین شده، بر اصول
آدلری استوار است و بسیار بیشتر از دو رویکرد دیگر موثر بوده است.
با اینکه عقاید
آدلر مقبولیت عام یافت ولی شهرت
آدلر بعد از مرگ او در سال ۱۹۳۷ افت کرد و بعدا کمتر از خدمات او تجلیل شد. مفاهیم متعددی از
نظریه او اقتباس شده، بدون آنکه به آن اعتراف شده باشد. نمونهای از این فقدان شهرت را میتوان در آگهی ترحیم زیگموند فروید در
روزنامه تایمز لندن یافت که از فروید به عنوان مبتکر اصطلاح
عقده حقارت نام برد.
با اینکه
نظریه آدلر بسیار بانفوذ بود اما منتقدانی نیز داشت. فروید، این اتهام را به
آدلر زد که روانشناسی او سادهانگاری بیش از حد است و به این علت برای خیلی از افراد جالب است که ماهیت پیچیده ناهشیار را حذف کرده، مفاهیم دشوار ندارد و مسایل جنسی را نادیده گرفته است. فروید، اظهار داشت که برای آگاهی از روانکاوی او ۲ سال یا قدری بیشتر زمان لازم است، در حالی که عقاید و فنون
آدلر را میتوان به راحتی ظرف دو هفته یاد گرفت، زیرا در
نظریه آدلر چیز چندانی برای دانستن وجود ندارد. اتهام دیگر این است که به
نظر میرسد مفاهیم
آدلر قویا بر مشاهدات
عقل سلیم از زندگی روزمره استوار هستند.
آیا
روانشناسی فردنگر، همسانی درونی دارد؟ آیا اصطلاحاتی را دربردارد که به صورت عملیاتی تعریف شده باشند؟
نظریه آدلر فاقد تعریفهای عملیاتی دقیق است. اصطلاحاتی چون
هدف برتری و
نیروی خلاق، تعریف علمی ندارد. اصطلاح نیروی خلاق بسیار موهوم است. این نیروی سحرآمیز چیست که مواد خام
وراثت و
محیط را میگیرد و شخصیت منحصر به فردی را از آن شکل میدهد؟ متاسفانه، روانشناسی فردنگر تااندازهای فلسفی است و حتی اخلاقباورانه است و برای این سوالها جوابی ندارد. بنابراین، به خاطر فقدان تعاریف عملیاتی، روانشناسی فردنگر به لحاظ همسانی درونی، ضعیف ارزیابی میشود. آخرین ملاک برای
نظریه مفید، سادگی یا ایجاز است. روانشناسی فردنگر، از این
نظر، متوسط ارزیابی میشود.
منتقدان،
آدلر را متهم میکنند به اینکه از لحاظ تفکر بیثبات و نامنظم بوده و
نظریه او شکافها و سوالهای بدون جوابی را دربردارد. آیا احساسات حقارت تنها مشکلی هستند که در زندگی با آنها روبرو میشویم؟ آیا میتوانیم با درجاتی از حقارت خود را سازگار کنیم که دیگر برای جبران کردن آن تلاش نکنیم؟ به این سوالها و سوالهای دیگری که مطرح شدهاند، نمیتوان با سیستم
آدلر به نحوه شایسته جواب داد، با این حال، اغلب
نظریهپردازان سوالهای بدون جوابی را برای ما باقی گذاشتهاند. برخی روانشناسان، موضع
آدلر را درباره مساله
جبرگرایی در برابر اراده آزاد زیر سوال بردهاند.
آدلر در اوایل زندگی حرفهای خود با مفهوم جبرگرایی مخالف نبود. جبرگرایی در علم آن زمان بهطور گسترده پذیرفته شده بود و مشخصه
نظریه روانکاوی فروید نیز بهشمار میرفت. بعدا
آدلر احساس کرد که بهتر است خودمختاری بیشتری به
خود (self) بدهد و در تدوین نهایی، جبرگرایی را رد کرد. دیدگاه او درباره
خود خلاق اعلام میدارد که قبل از ۵ سالگی، سبک زندگی را از موادی که وراثت و محیط در اختیار ما قرار داده است، میسازیم. با این حال، معلوم نیست که چگونه کودک میتواند چنین تصمیم بسیار مهمی بگیرد. میدانیم که
آدلر طرفدار اراده آزاد و مخالف این عقیده بود که ما قربانی نیروهای فطری و رویدادهای کودکی هستیم. این موضع روشن است ولی جزئیات شکلگیری سبک زندگی روشن نیست.
محدودیت عمدهای که به
نظر میرسد در تکنیک
آدلر وجود داشته باشد این است که
آدلر و شاگردانش وقت بسیار کمی را به
نظریه و اصول
درمان روانشناسی فردی و همینطور به تحقیق و تجربه درباره این شیوه اختصاص دادهاند. خوشبختانه بسیاری از پیروان جدید
آدلر شروع به پرکردن این شکاف کردند و آنها به
نظر میرسد که از اعتراف به کمکهایی که غیر پیروان
آدلر به نظام
آدلر کردهاند، ابایی ندارند.
فروید و
آدلر از طبقه متوسط بوده و هر دو پیشینه یهودی داشتند. هر دو، بخش عمدهای از زندگی خود را در وین گذراندند و هر دو
پزشک بودند. با این حال، اختلافات بین فروید و
آدلر از این شباهتهای سطحی بسیار فراتر بودند.
· فروید، کل
انگیزش را به
میل جنسی و
پرخاشگری کاهش داد، در حالی که
آدلر معتقد بود انسانها عمدتا با تاثیرات اجتماعی و با تلاش برای برتری یا موفقیت برانگیخته میشوند.
· برداشت فروید از
انسان اصولا بدبینانه بود، در حالی که
آدلر نظر خوشبینانهای در مورد انسان داشت.
· فروید، فرض کرد افراد در شکل دادن شخصیت خود حق انتخاب کمی دارند یا هیچ انتخابی ندارند، در حالی که
آدلر باور داشت افراد عمدتا مسئول شکل دادن شخصیت خود هستند.
· فرض فروید مبنی بر اینکه تجربیات گذشته، رفتار جاری را به وجود میآورند، با دیدگاه
آدلر مبنی بر اینکه
نظر افراد درباره آینده، رفتار موجود را شکل میدهد، کاملا مخالف بود.
· برخلاف فروید که بر عناصر ناهشیار رفتار خیلی تاکید داشت،
آدلر معتقد بود افرادی که از لحاظ روانی سالم هستند، معمولا از آنچه انجام میدهند و اینکه چرا آن را انجام میدهند، آگاهند.
درمان در هر محلی، اعم از مطب خصوصی،
بیمارستان،
زندان و یا
مدارس امکانپذیر است. مراجعان یا شخصا برای
درمان مراجعه میکنند و یا توسط متخصصان دیگر و احتمالا توسط کسانی که قبلا در جریان
درمان قرار گرفتهاند و یا از نتایجش راضی بودهاند، ارجاع داده میشود. دفتر کار از هرگونه تجمل و تزئین خاص به دور است. ضبط کردن صدا امری الزامی نیست، ولی توصیه میشود برای استفاده خود از مراجع و یا مقاصد آموزشی به این کار اقدام شود. در
مصاحبه اولیه باید نحوه مراجعه مراجع، علل امتناع از صحبت کردن، علل مراجعه، انتظارات او از
درمان و خودش، هدفهای مراجع از مراجعه و غیره مشخص شود.
درمان آدلری را میتوان در موارد زیادی بهکار بست و در مسائل کلینیکی، امور تربیتی و اجتماعی و
روانپزشکی از آن استفاده کرد. آدلریستها حتی بیماران
سایکوتیک را هم به دفعات معالجه کردهاند و
آدلر از جمله اولین کسانی بوده است که به معالجه جنایتکاران دست زده است.
الگوی رشد مطرحشده در
نظریه آدلر، مسائل انسان را از دیدگاه بیماری نمینگرد، بلکه معتقد است که مردم میخواهند خود را بازیافته و همنوع خوبی برای یکدیگر بشوند. بنابراین، بسیاری از فعالیتهای
درمانی در موارد افراد عادی و مسائل عادی زندگی آنها اعمال شده است.
به عقیده
آدلر،
درمانی که هر کار دیگری انجام دهد، از قبیل رفع مشکل و یا تخفیف علایم مرضی، تغییر رفتار و یا ایجاد بصیرت، ولی مراجع را به فلسفه خاصی از زندگی مجهز نکند،
درمان ناقصی خواهد بود. از اینرو، آدلریستها به مسائل زندگی و مسائل وجودی فرد توجه بیشتری دارند و معتقدند که کسی میتواند وارد مرحله
درمان شود که بخواهد درباره خودش، رشدش و تحقق وجودش چیزهایی بیاموزد.
آدلر، در زمینه
تعلیم و تربیت به پیشگیری علاقهمند است، نه به شفا دادن و به همین دلیل، مراکز تربیت خانوادگی را تاسیس کرده بود تا روش تربیت صحیح را به والدین بیاموزد.
•
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ارزیابی درمان آدلری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۳. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «راهبردهای عملی درمان آدلری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۳. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «تعریف و تاریخچه درمان آدلری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۳. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «مفاهیم اساسی در درمان آدرلی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹۰۴/۰۴. •
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «فراین مشاوره در درمان آدلری»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۴/۰۴.