• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

دارالاسلام‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




به سرزمین مسلمانان ، دارالإسلام گفته می شود



دارالاسلام به سرزمینى گفته مى‌شود که احکام اسلام در آن منطقه نافذ و جارى است.


برخى قدما براى دارالاسلام سه مصداق ذکر کرده‌اند: شهرى که در اسلام بناشده و مشرکان به آن راه نیافته‌اند، مانند بغداد و بصره؛ شهرى که به کافران تعلّق داشته است، لیکن مسلمان ان آن را به تصرف خود درآورده‌اند؛ و شهرى که از‌آنِ مسلمانان بوده، لیکن به سیطرۀ کفار در آمده است. برخى دارالاسلام را تنها به دو مورد اوّل اختصاص داده‌اند. بنابر تعریف و تقسیم یاد شده، دارالاسلام سرزمینى خواهد بود که تحت تصرف مسلمانان و احکام اسلام در آن، جارى باشد، هرچند مسلمانان در آن جا زندگى نکنند.


از این عنوان در بابهاى طهارت، خمس، جهاد و لقطه سخن گفته‌اند.


میت ى که در دارالاسلام پیدا شده و مسلمان یا کافر بودن وى معلوم نیست، محکوم به مسلمانى و تجهیز (غسل، کفن، نماز و دفن) او واجب است. البته مراد از دارالاسلام در این جا منطقه‌اى است که مسلمانان در آن جا سکونت دارند.


اگر کسى در دارالاسلام گنج ى بیابد، در صورتى که اثر اسلام بر آن نباشد، از آنِ یابنده است؛ لیکن باید خمس آن را بپردازد . در صورت وجود اثر اسلام بر آن، در اینکه حکم لقطه را دارد یا نه، اختلاف است.


دفاع از دارالاسلام در برابر یورش کفار، واجب کفایی است.


اهل کتاب با پذیرفتن شرایط ذمه و پرداخت جزیه مى‌توانند در دارالاسلام زندگى کنند و از حقوق شهروندى برخوردار باشند؛ لیکن بنابر مشهور، حقّ سکونت در حجاز را ندارند
براى اهل ذمه احداث معبد در دارالاسلام جایز نیست و در صورت احداث، حاکم اسلامى باید آن را ویران سازد، مگر در شهرهاى فتح شده با صلح، با این مفاد که زمین مال ذمّیان باشد و آنان در مقابل، به دولت اسلامی مالیات ( خراج) بپردازند؛ امّا اگر مفاد صلح نامه این باشد که زمین از آنِ مسلمانان باشد، احداث معبد در آن جایز نیست؛ لیکن معابد موجود قبل از فتح بنابر مشهور تخریب نمى‌گردند


کودک پیدا شده در دارالاسلام محکوم به مسلمانی است.
مراد از دارالاسلام در این جا منطقه‌اى است که مسلمانان در آن زندگى مى‌کنند نه منطقه کافرنشینى که تحت تصرف مسلمانان است.


۱. عاملی، محمد بن مکی، الدروس الشرعیة، ج۳، ص ۷۸.    
۲. طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۳، ص ۳۴۳.    
۳. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج ۲، ص ۲۷۵.    
۴. حلی، حسن بن یوسف، تذکرة الفقهاء، ج ۲، ۲۷۶.    
۵. حلی، جعفر بن حسن، المعتبر، ج۱، ص ۳۱۵.    
۶. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۱۶، ص ۲۷- ۲۹.    
۷. خمینی، روح الله، تحریر الوسیلة، ج ۱، ص ۴۸۵- ۴۸۶.    
۸. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۲۲۷.    
۹. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۲۸۹.    
۱۰. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۲۱، ص ۲۸۰- ۲۸۳.    
۱۱. عاملی جبعی، علی بن احمد، مسالک الافهام، ج۳، ص ۷۸.    
۱۲. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام، ج ۳۸، ص ۱۸۱.    



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج‌۳، ص ۵۶۸.    


رده‌های این صفحه : اصطلاحات فقهی | جهاد | فقه




جعبه ابزار