خیل (مفرداتنهجالبلاغه)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خِيْل (به کسر خاء و سکون یاء) و
خَيْل (به فتح خاء و سکون یاء) از
واژگان نهج البلاغه به معنای
گمان است.
امام علی (علیهالسّلام) در توصیف
طاووس و درباره شبيخون نيروى
معاویه به شهر
انبار، از این واژه استفاده کرده است.
از مشتقات این ماده در
نهج البلاغه آمده است، به صورت:
خُيَلاَءِ (به ضم خاء و فتح یا و لام) به معنای
تکبّر از روى
خیال و
فرض.
مُختال (به ضم میم) به معنای متکبر است.
از اين ماده نه مورد در «نهجالبلاغه» آمده است
خِيْل و
خَيْل به معنای گمان است.
«خال الشیء: ظّنه»
خَيْل به معنای اسبان نیز است که از لفظ خويش مفرد ندارد.
به عقيده
راغب اسبان را از آن جهت خيل گفتهاند كه سوار شونده در خود احساس
تکبر مىكند.
طبرسی فرمايد
علت اين تسميه تكبّر اسب در راه رفتن است.
برخی از مواردی که در «نهجالبلاغه» به کار رفته است، به شرح ذیل میباشد:
درباره طاووس فرموده:
«تَخالُ قَصَبَهُ مَدارِىَ مِنْ فِضَّة.» یعنی: «گمان میکنی که نیهای دم او چیزهای ریخته از
نقره است.»
قصب جمع قصبه به معنی
ریش (نی، پر) «مداری» جمع مدری به کسر میم چیزی که از چوب یا
آهن بسازند مانند دندانه شانه.
باز درباره طاووس فرموده:
«يَخْتالُ بِأَلْوانِهِ، وَ يَميسُ بِزَيَفانِهِ.» «تكبّر و عجب ميكند به وسيله رنگهايش و تفاخر مىورزد با حركت دادن دمش.»
«خيلاء» دو بار در
خطبه ۱۹۲ آمده است.
درباره شبيخون نيروى معاويه به شهر
انبار فرموده:
«وَ هذا أَخو غامِد قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الاَْنْبارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسّانَ بْنَ حَسّانَ البَكْريَّ.» «اين است
سفیان بن عوف از
بنیغامد كه اسبان و سپاهيانش به شهر انبار وارد شده و فرماندار آنجا را كشته است.»
در اشاره به گروهى مخالف فرموده:
«أَلا و إنَّ الشَّيْطانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجِلَهُ.» «بدانيد
شیطان تابعان خويش را جمع كرده و سواران و پيادگانش را بر انگيخته است.»
خيل به معنى سواران و
رجل (بر وزن كتف) جمع راجل به معنى پياده است.
خُيول جمع خيل است. درباره دشمن فرموده:
«إِنَّهُمْ لَنْ يَزولوا عَنْ مَواقِفِهمْ...حَتَّى يُجَرَّ بِبِلادِهِمُ الْخَميسُ يَتْلوهُ الْخَميسُ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُيولُ فی نَواحِر أَرْضِهِمْ.» «آنها از موقف خويش كنار نمىروند... تا لشكرى بعد از لشكرى به ديارشان كشيده شود و تا اسبان با سمهاى خود بكوبد زمينشان را.»
مخيله به معنای
تكبر و
عجب است، چنانكه در (ا ب ه) گذشت
«
مخايل» جمع مخيله است يعنى: خيال آور و گمان آور. در دعاى استسقاء فرموده:
«اللَّهُمَّ خَرَجْنا إِلَيْكَ حينَ ... وَ أَخْلَفَتْنا مَخايِلُ الْجودِ.» «خدايا به طرف تو آمديم... وقتى كه
خلف وعده كرد با ما ابرهاى
خیال آورد كه به خيال مىآوردند: باران خواهد باريد.»
از اين ماده نه مورد در «نهجالبلاغه» آمده است.
•
قرشی بنایی، علیاکبر، مفردات نهج البلاغه، برگرفته از مقاله «خیل»، ج۱، ص۳۷۱.