خیر و شر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خیر و شر دو مفهوم مقابل هم هستند.
خیر در مورد
انسان به چيزي گفته میشود كه با
وجود ما هماهنگ بوده، مايه پیشرفت و بهرهمندي و منفعت ما شود و
شر چيزي است كه ناهماهنگ با
وجود ما باشد و مايه ضرر و نقصان و زيان ما شود.
هيچ
موجودى نيست كه وجودش ذاتا متصف به شر گردد؛ از اين روى شر نياز به مبدا و آفرينندهاى ندارد، زيرا ايجاد و
آفرینش اختصاص به
وجود دارد. درباره آفرینش جهان و
وجود شرور در آن باید گفت که
شرور و نقایص، لازمه لاینفک نظام علی و معلولی آن است و مورد
اراده و
محبت الهی نیستند. همچنین همین
شرور نسبی و بالعرض دارای منافع زیادی میباشند.
موجودات جهان از جهت
کمال و خیری که دارند متعلق
محبت و
اراده الهی قرار میگیرند و
حکمت و عنایت الهی اقتضاء دارد که
جهان با
نظام احسن و با بیشترین خیرات و کمالات
بوجود بیاید با توجه به این مطلب چنین سؤالی مطرح میشود که منشا
شرور و جهات نقص در جهان چیست و آیا بهتر این نبود که جهان خالی از
شرور و نقایص باشد چه
شروری که در اثر عوامل طبیعی پدید میآید مانند زلزلهها و سیلها و امراض و آفات و چه
شروری که بوسیله انسانهای تبهکار
بوجود میآید مانند انواع ظلم و جنایات.
و از همین جا است که بعضی از مذاهب شرکآمیز قائل به دو مبدا برای جهان شدهاند یکی مبدا خیرات و دیگری مبدا
شرور و نیز گروهی
وجود شرور را نشانه عدم تدبیر حکیمانه برای جهان پنداشتهاند و در دره
کفر و الحاد فرو غلطیدهاند و به همین دلیل است که حکمای الهی عنایت خاصی به مساله خیر و شر مبذول داشتهاند و
شرور را به جهات عدمی بر گرداندهاند.
برای حل این مساله لازم است نخست توضیحی پیرامون مفهوم عرفی خیر و شر بدهیم و سپس به تحلیل فلسفی آنها بپردازیم.
برای دریافتن معنای خیر و شر در محاورات عرفی میتوان از دقت در ویژگیهای مشترک میان مصادیق واضح آنها سود جست مثلا سلامتی و
علم و
امنیت از مصادیق واضح خیر و بیماری و
جهل و ناامنی از مصادیق واضح شر بشمار میرود بدون شک آنچه موجب این میشود که
انسان چیزی را برای خودش خیر یا شر بداند مطلوبیت و عدم مطلوبیت است یعنی هر چه را موافق خواستههای فطری خودش یافت آن را خیر و هر چه را مخالف با خواستههای فطریش یافت آن را شر مینامد.
برای انتزاع مفهوم خیر و شر در وهله اول مقایسهای بین غبت خودش با اشیاء انجام میدهد و هر جا رابطه مثبت
وجود داشت آن شیء را خیر و هر جا رابطه منفی بود آن شیء را شر بحساب میآورد.
در وهله دوم ویژگی انسان از یک طرف اضافه و مقایسه حذف میشود و رابطه بین هر
موجودی ذیشعور و صاحب میل و رغبتی با اشیاء دیگر لحاظ میگردد و بدین ترتیب خیر مساوی با مطلوب برای هر
موجود ذیشعور و شر مساوی با نامطلوب برای هر
موجود ذیشعوری خواهد بود.
در اینجا اشکالی پیش میآید و آن این است که گاهی چیزی برای یک نوع از
موجودات ذیشعور مطلوب و برای نوع دیگری نامطلوب است چنین چیزی را باید خیر بدانیم یا شر.
ولی این اشکال جواب سادهای دارد و آن این است که شیء مفروض برای اولی خیر و برای دومی شر است این تعدد حیثیت در مورد دو فرد از یک نوع و حتی در مورد دو قوه از یک فرد نیز صادق است مثلا ممکن است غذائی برای یک فرد مطلوب و برای دیگری نامطلوب باشد یا نسبت به یکی از قوای بدن خیر و نسبت به دیگری شر باشد.
در وهله سوم ویژگی شعور هم از طرف اضافه و مقایسه حذف میشود و مثلا سر سبزی و خرمی و بارداری خیر درخت و پژمردگی و خشکیدگی و بیباری شر آن محسوب میشود در این جا است که بعضی گمان کردهاند که چنین تعمیمی در مفهوم خیر و شر برخاسته از نوعی انسانانگاری طبیعت انتروپومورفیزم است و بعضی دیگر پنداشتهاند که ملاک آن نفع و ضرر اشیاء برای انسان است یعنی میوهداری درخت در واقع برای انسان خیر است نه برای درخت ولی از نظر ما این تعمیم نکته دیگری دارد که به آن اشاره خواهد شد.
استعمال خیر و شر در محاورات عرفی منحصر به ذوات و اعیان نمیشود بلکه در مورد افعال هم جریان مییابد و بعضی از کارها خیر و بعضی دیگر شر تلقی میگردد و بدین ترتیب مفهوم خیر و شر و خوب و بد در زمینه اخلاق و ارزشها مطرح میشود و در این جا است که معرکه آرائی بین فلاسفه اخلاق در تبیین مفاهیم ارزشی و تعیین ملاک خیر و شر اخلاقی بر پا میگردد، تفصیل مطلب را باید از
فلسفه اخلاق جستجو کرد.
برای اینکه تحلیل دقیقی در باره خیر و شر از دیدگاه فلسفی داشته باشیم باید به چند نکته توجه کنیم:
اموری که متصف به خیر و شر میشوند از یک نظر قابل تقسیم به دو دسته هستند یک دسته اموری که خیریت و شریت آنها قابل تعلیل به چیز دیگری نیست مانند خیر بودن
حیات و شر بودن
فناء و دسته دیگر اموری که خیریت و شریت آنها معلول امور دیگری است مانند خیر بودن آنچه در ادامه حیات مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فناء میگردد.
در واقع خیریت افعال هم از قبیل دسته دوم است زیرا مطلوبیت آنها تابع مطلوبیت غایات و نتایج آنها است و اگر غایات آنها هم وسیلهای برای تحقق اهداف بالاتری باشند نسبت به اهداف نهائی حکم فعل را نسبت به نتیجه خواهند داشت.
همه میلها و رغبتهای فطری شاخهها و فروعی از حب ذات هستند و هر
موجود ذیشعوری چون خودش را دوست میدارد بقاء خودش و کمالات خودش را دوست میدارد و از این جهت میل به چیزهایی پیدا میکند که در ادامه حیات یا در تکاملش مؤثر هستند و به دیگر سخن نیازی از نیازهای بدنی یا روانی او را تامین میکنند و در حقیقت این میلها و رغبتها وسایلی هستند که دست
آفرینش در نهاد هر
موجود ذیشعوری قرار داده است تا او را بسوی چیزهایی که مورد نیازش هست سوق دهند.
بنا بر این مطلوب بالاصاله خود ذات و بدنبال آن بقاء ذات و کمالات ذات است و مطلوبیت اشیاء دیگر به جهت تاثیری است که در تامین این مطلوبهای اصیل دارند و همچنین منفور بالذات فناء و نقص
وجود خودش میباشد و منفوریت اشیاء دیگر به جهت تاثیری است که در منفور بالذات دارند.
بدین ترتیب وجه روشنی برای تعمیم خیر و شر به کمال و نقص و سپس به
وجود و
عدم بدست میآید یعنی با قرار دادن مصداق مطلوب و نامطلوب کمال و نقص
وجود بجای این عنوانها در یک طرف اضافه و حذف ویژگی
شعور و
میل از طرف دیگر تعمیم به کمال و نقص حاصل میشود سپس با توجه به اینکه مطلوبیت کمال
وجود تابع مطلوبیت اصل
وجود است و کمال شیء هم چیزی جز مرتبهای از
وجود آن نیست نتیجه گرفته میشود که اصیلترین خیر برای هر
موجودی وجود آن و اصیلترین شر برای هر
موجودی عدم آن خواهد بود.
این تعمیم اگر با نظر
عرف هم موافق نباشد از نظر فلسفی صحیح بلکه لازم است زیرا
فلسفه از حقایق نفس الامری بحث میکند صرف نظر از اینکه مورد میل و رغبت کسی باشد یا نباشد.
هر گاه به کمال رسیدن
موجودی متوقف بر شرط عدمی عدم مانع باشد میتوان آن امر عدمی را به یک معنی از اجزاء
علت تامه برای حصول کمال مفروض شمرد و از این جهت آن را خیری برای چنین
موجودی محسوب داشت و بر عکس هر گاه نقض
موجودی معلول مزاحمت
موجود دیگری باشد میتوان
موجود مزاحم را شری برای آن تلقی کرد.
ولی از نظر دقیق فلسفی اتصاف امر عدمی به خیر و همچنین اتصاف امر
وجودی به شر بالعرض است زیرا امر عدمی از آن جهت که کمال
موجود دیگری بنوعی استناد به آن پیدا کرده متصف به خیر شده است و همچنین امر
وجودی از این نظر که نقص
موجود دیگری به آن استناد یافته متصف به شر شده است پس خیر بالذات همان کمال
وجودی و شر بالذات همان نقص عدمی است مثلا سلامتی خیر بالذات و نبودن میکروب بیماریزا خیر بالعرض است و ضعف و بیماری شر بالذات و سموم و میکروبها شر بالعرض میباشد.
امام خمینی خیر و شر را کمال و نقص در ذات یا صفات در
وجود و کمالات
وجود میداند.
امام خمینی معتقد است خیر و شر تعریف حقیقی ندارند و تعریفهایی که از خیر و شر در کتابهای فلسفی ارائه شده، غالباً تعریف به لوازم و عوارض است؛ زیرا حقیقت خیر و شر از واضحات و
فطریات است و واگذار کردن فهم آن به
وجدان و فطرت به صواب نزدیکتر است.
امام خمینی در بیان روایتی که
خیر را وزیر
عقل و
شر را وزیر
جهل میشمارد، خیر را به
فطرت مخموره که فطرت انسان است و شر را به
فطرت محجوبه که محکوم
عالم طبیعت و محجوب از روحانیت است، تفسیر میکند. فطرت مشتمل بر فطرت اصلی و فرعی است.
فطرت اصلی همان فطرت عشق به کمال و خیر و سعادت مطلق است و فطرت فرعی فطرت تنفر از نقص،
شقاوت،
شرور و شر است.
امام خمینی ماهیت شر را امری نسبی میداند و معتقد است شر بودن یک چیز در مقایسه با چیز دیگر ممکن است اما بدون لحاظ، هیچ شری نخواهد بود؛ ازاینرو شر مطلق در جهان هستی راه ندارد.
امام خمینی در تحلیل و چگونگی مسئله شر، با نگاهی دقیق و جامع که مبتنی بر مبانی فلسفی و عرفانی است راهحلهایی را بررسی و ارزیابی میکند ازجمله: ۱- نظریه منسوب به ارسطو که خیر و شر در
موجودات را به پنج قسم تقسیم کرده است ۲- نظریه عدمی بودن
شرور: این نظریه به افلاطون نسبتدادهشده ۳- نظریه میانه: امام خمینی
شرور را امری بالعرض میداند و درنتیجه هیچ
موجودی بالذات شر نیست و تنها برخی از امور بالعرض شر هستند
و در برابر انسان و منافع او، ازآنجهت که مانع رسیدن به کمال یا موجب نقص در انسان میشوند، شر بهحساب میآیند؛ چنانکه سم مار و عقرب، ازآنجهت که موجب قطع حیات برای انسان میشوند، شر است، اما از جهت حیات خود آنها که جهت دفاعی برای آنان دارد خیر محسوب میشود.
در موجوداتی که دارای ابعاد و شؤون مختلف یا اجزاء و قوای متعدد هستند ممکن است تزاحمی بین کمالاتشان یا اسباب حصول آنها پدید بیاید البته تزاحم فقط در مورد مادیات قابل فرض است در این صورت کمال هر جزء یا هر قوهای نسبت به خودش خیر است و از آن جهت که با کمال قوه دیگری مزاحم میشود برای این قوه شر خواهد بود و برآیند کمالات و نقایص اجزاء و قوی خیر یا شر برای خود آن
موجود بشمار میرود.
این بیان در باره مجموع جهان مادی که مشتمل بر
موجودات متزاحمی هست نیز جاری میشود یعنی خیر بودن کل
جهان به اینست که مجموعا
واجد کمالات بیشتر و بالاتری باشد هر چند بعضی از
موجودات به کمال مورد نیازشان نائل نشوند و همچنین شر بودن آن به غلبه کمی یا کیفی جهات نقص و فقدان است.
با توجه به نکات فوق میتوان نتیجه گرفت که اولا خیر و شر از قبیل
معقولات ثانیه فلسفی است و همانگونه که هیچ
موجود عینی نیست که
ماهیت آن
علیت یا
معلولیت باشد هیچ
موجود عینی هم یافت نمیشود که ماهیت آن خیریت یا شریت باشد.
ثانیا همانگونه که علیت و معلولیت و سایر مفاهیم فلسفی قابل
جعل و ایجاد نیستند بلکه عناوینی هستند که
عقل از دیدگاههای معینی از
وجودهای خاصی انتزاع میکند خیریت و شریت هم عناوینی است انتزاعی که تنها منشا انتزاع آنها را باید در عالم خارج جستجو کرد و نه ما بازاء عینی آنها را.
ثالثا
وجود هیچ چیزی برای خودش شر نیست و همچنین بقاء و کمال هر
موجودی برای خودش خیر است و شر بودن
موجودی برای
موجود دیگر هم بالعرض است پس هیچ
موجودی نه از نظر ماهیت شر است و نه میتوان آن را منشا انتزاع ذاتی برای مفهوم شر دانست.
پس آنچه ذاتا منشا انتزاع شر بشمار میرود جهت نقصی است که در
موجودی لحاظ میشود که شانیت کمال مقابل آن را داشته باشد و به دیگر سخن شر بالذات عدم ملکه خیر است مانند کری و کوری و بیماری و نادانی و ناتوانی در برابر شنوایی و بینایی و سلامتی و دانایی و توانایی بنابر این ناقص بودن هر یک از مجردات تام نسبت به مجرد بالاتر یا فاقد بودن هر یک از مجردات هم عرض نسبت به کمالات دیگران را نمیتوان شری برای آن بحساب آورد زیرا شانیت
واجد شر آن کمال را ندارد.
حاصل آنکه هیچ
موجودی نیست که وجودش ذاتا متصف به شر شود و از این روی شر نیاز به مبدا و آفرینندهای نخواهد داشت زیرا ایجاد و آفرینش اختصاص به
وجود دارد و این پاسخ نخستین سؤالی است که در مقدمه مقاله مطرح شد.
سؤال دیگر این است که چرا جهان بگونهای آفریده شده که دارای این همه
شرور و نقایص باشد این سؤال حتی بعد از پذیرفتن اینکه منشا انتزاع شر عدم است نیز مطرح میشود زیرا میتوان گفت چرا
جهان بصورتی آفریده نشده که جای این اعدام را
وجودات گرفته باشند.
پاسخ به این سؤال از دقت در ویژگیهای ذاتی جهان طبیعت بدست میآید توضیح آنکه تاثیر و تاثر
موجودات مادی در یکدیگر و تغییر و تحول و
تضاد و
تزاحم از ویژگیهای ذاتی جهان مادی است بگونهای که اگر این ویژگیها نمیبود چیزی بنام جهان مادی
وجود نمیداشت به دیگر سخن نظام علی و معلولی خاص در میان
موجودات مادی نظامی است ذاتی که لازمه سنخ
وجودهای مادی میباشد پس یا باید جهان مادی با همین نظام
بوجود بیاید و یا اصلا
بوجود نیاید اما علاوه بر اینکه فیاضیت مطلقه الهی اقتضای ایجاد آن را دارد ترک ایجاد آن خلاف حکمت نیز هست زیرا خیرات آن بمراتب بیش از
شرور بالعرضش میباشد بلکه تنها کمالات
وجودی انسانهای کامل بر همه
شرور جهان برتری دارد.
از یک سوی پدید آمدن پدیدههای نوین در گرو نابود شدن پدیدههای پیشین است و همچنین بقاء
موجودات زنده بوسیله ارتزاق از نباتات و حیوانات دیگر تامین میشود و از سوی دیگر کمالات نفسانی انسانها در سایه تحمل سختیها و ناگواریها حاصل میگردد و نیز
وجود بلاها و مصیبتها مایه بیداری از غفلتها و پی بردن به ماهیت این جهان و عبرت گرفتن از حوادث میشود.
اندیشیدن در باره تدبیر نوع انسان کافی است که به حکیمانه بودن این نظام پی ببریم بلکه اندیشیدن پیرامون یکی از شؤون تدبیر وی یعنی موت و حیاتش نیز کفایت میکند زیرا اگر قانون مرگ و میر بر انسانها حاکم نبود علاوه بر اینکه به سعادتهای اخروی نائل نمیشدند و نیز از مشاهده مرگ دیگران عبرت نمیگرفتند اساسا آسایش دنیوی هم به هیچ وجه برای آنان میسر نمیگشت مثلا اگر همه انسانهای پیشین امروز زنده بودند پهنه زمین برای مسکن آنان هم کفایت نمیکرد چه رسد به تامین مواد غذائی و سایر لوازم زندگیشان پس برای تحقق چنین خیراتی چنان
شروری ضرورت دارد.
حاصل آنکه اولا
شرور و نقایص این جهان لازمه لاینفک نظام علی و معلولی آن است و حیثیت شریت آنها که بازگشت به جهات عدمی میکند ذاتا متعلق
محبت و
اراده الهی قرار نمیگیرد و تنها آنها را میتوان بالعرض متعلق اراده و ایجاد و
قضاء و قدر قلمداد کرد.
ثانیا خیرات جهان بر همین
شرور بالعرض غالب است و ترک خیر کثیر برای پدید نیامدن شر قلیل خلاف حکمت و نقض غرض است.
ثالثا همین
شرور قلیل و نسبی و بالعرض هم فوائد زیادی دارد که به بعضی از آنها اشاره شد و هر قدر بر دانش بشر افزوده شود از حکمتها و اسرار این جهان بیشتر آگاه میگردد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «خیر و شر در جهان»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۱۱/۰۶. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.