خوف ابراهیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از مصادیق
خائفان که در
آیات قرآن به آنها اشاره شده، «
ابراهیم علیه
السلام» است.
ترسيدن
ابراهیم علیهالسلام از
مهمانان ناشناخته:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا
إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ • فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ؛
فرستادگان ما با
بشارت نزد
ابراهيم آمدند گفتند:
سلام (او نيز) گفت
سلام، و طولى نكشيد كه
گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود (اما به زودى) به او گفتند نترس ما به سوى
قوم لوط فرستاده شديم.»
۲. «وَ نَبِّئْهُمْ عَنْ ضَيْفِ
إِبْراهِيمَ • إِذْ دَخَلُوا
عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ إِنَّا مِنْكُمْ وَجِلُونَ؛
و به آنها (بندگانم) از ميهمانهاى
ابراهيم خبر ده. هنگامى كه بر او وارد شدند و
سلام گفتند (
ابراهيم) گفت ما از شما بيمناكيم!»
۳. «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ
إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ • إِذْ دَخَلُوا
عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ • فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ؛
آيا خبر مهمانهاى بزرگوار
ابراهيم به تو رسيده است؟ در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند:
سلام بر تو! او گفت
سلام بر شما كه جمعيتى ناشناختهايد!و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند.»
خوددارى
ملائکه ميهمان از خوردن غذا، مايه
ترس و نگرانى
ابراهيم علیه
السلام:
«هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ
إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ • إِذْ دَخَلُوا
عَلَيْهِ فَقالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ قَوْمٌ مُنْكَرُونَ • فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ؛
آيا خبر مهمانهاى بزرگوار
ابراهيم به تو رسيده است؟ در آن زمان كه بر او وارد شدند و گفتند:
سلام بر تو! او گفت
سلام بر شما كه جمعيتى ناشناختهايد!و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند.»
رفع نگرانى
ابراهيم علیه
السلام، پس از
شناخت مهمانان خويش:
«وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا
إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ • فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ • فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ
إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ؛
فرستادگان ما با بشارت نزد
ابراهيم آمدند گفتند:
سلام (او نيز) گفت
سلام، و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود (اما به زودى) به او گفتند نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شديم.»
هنگامى كه ترس
ابراهيم فرو نشست و بشارت به او رسيد، با ما، در باره قوم لوط
مجادله مىكرد.
دلدارى
مهمانان به
ابراهيم علیه
السلام براى رفع ترس و نگرانى از او:
۱. «وَ لَقَدْ جاءَتْ رُسُلُنا
إِبْراهِيمَ بِالْبُشْرى قالُوا سَلاماً قالَ
سَلامٌ فَما لَبِثَ أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنِيذٍ • فَلَمَّا رَأى أَيْدِيَهُمْ لا تَصِلُ إِلَيْهِ نَكِرَهُمْ وَ أَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قالُوا لا تَخَفْ إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى قَوْمِ لُوطٍ؛
فرستادگان ما با بشارت نزد
ابراهيم آمدند گفتند:
سلام (او نيز) گفت
سلام، و طولى نكشيد كه گوساله بريانى (براى آنها) آورد. (اما) هنگامى كه ديد دست آنها به آن نمىرسد (و از آن نمىخورند) آنها را زشت شمرد و در دل احساس ترس نمود (اما به زودى) به او گفتند نترس ما به سوى قوم لوط فرستاده شديم.»
۲. «هَلْ أَتاكَ حَدِيثُ ضَيْفِ
إِبْراهِيمَ الْمُكْرَمِينَ • ... فَأَوْجَسَ مِنْهُمْ خِيفَةً قَالُوا لَا تَخَفْ وَبَشَّرُوهُ بِغُلَامٍ عَلِيمٍ؛
آيا خبر مهمانهاى بزرگوار
ابراهيم به تو رسيده است؟ و از اين كار احساس وحشت كرد، گفتند: نترس (ما رسولان پروردگار توايم) و او را بشارت به تولد پسرى دانا و هوشيار دادند.»
ترس و نگرانى
ابراهيم علیه
السلام از گرفتار شدن
آزر به
عذاب الهی:
«وَاذْكُرْ فِي الْكِتَابِ
إِبْرَاهِيمَ إِنَّهُ كَانَ صِدِّيقًا نَّبِيًّا • ... يَا أَبَتِ إِنِّي أَخَافُ أَن يَمَسَّكَ عَذَابٌ مِّنَ الرَّحْمَن فَتَكُونَ لِلشَّيْطَانِ وَلِيًّا؛
در اين كتاب از
ابراهيم ياد كن كه او بسيار راستگو و پيامبر خدا بود. ... اى پدر! من از اين مىترسم كه عذابى از ناحيه خداوند رحمن به تو رسد در نتيجه از دوستان شيطان باشى!»
ترس نداشتن
ابراهيم علیه
السلام از معبودان
باطل و خدايان
مشرکان :
«وَكَذَلِكَ نُرِي
إِبْرَاهِيمَ مَلَكُوتَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِينَ • ... وَحَآجَّهُ قَوْمُهُ قَالَ أَتُحَاجُّونِّي فِي اللّهِ وَقَدْ هَدَانِ وَلاَ أَخَافُ مَا تُشْرِكُونَ بِهِ إِلاَّ أَن يَشَاءَ رَبِّي شَيْئًا وَسِعَ رَبِّي كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا أَفَلاَ تَتَذَكَّرُونَ • وَكَيْفَ أَخَافُ مَا أَشْرَكْتُمْ وَلاَ تَخَافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُم بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطَانًا فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالأَمْنِ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ؛
اينچنين
ملکوت آسمانها و
زمین را به
ابراهيم نشان داديم، تا
اهل یقین گردد.
قوم او (
ابراهيم) با وى به گفتگو پرداختند، گفت چرا درباره خدا با من گفتگو مىكنيد در حالى كه خداوند مرا (با دلايل روشن) هدايت كرده و من از آنچه شما شريک (خدا) قرار مىدهيد نمىترسم (و به من زيانى نمىرسد) مگر پروردگارم چيزى را بخواهد، آگاهى پروردگار من آن چنان وسيع است كه همه چيز را در بر مىگيرد آيا متذكر (و بيدار) نمىشويد؟! چگونه من از بتهاى شما بترسم در حالى كه شما از اين نمىترسيد كه براى خدا شريكى قرار دادهايد كه هيچگونه دليلى درباره آن بر شما نازل نكرده، (راست بگوئيد) كداميك از اين دو جمعيت (
بت پرستان و
خدا پرستان) شايستهتر به
امنیت (از مجازات) هستند اگر شما مىدانيد.»
سزاوار بودن مشركان به
خوف، از ديدگاه
ابراهيم عليه
السلام، به دليل
شرک آنان به خداوند:
«وَ إِذْ قالَ
إِبْراهِيمُ لِأَبِيهِ آزَرَ أَ تَتَّخِذُ أَصْناماً آلِهَةً إِنِّي أَراكَ وَ قَوْمَكَ فِي ضَلالٍ مُبِينٍ • وَ كَيْفَ أَخافُ ما أَشْرَكْتُمْ وَ لا تَخافُونَ أَنَّكُمْ أَشْرَكْتُمْبِاللَّهِ ما لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ عَلَيْكُمْ سُلْطاناً فَأَيُّ الْفَرِيقَيْنِ أَحَقُّ بِالْأَمْنِ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ؛
(به خاطر بياوريد) هنگامى را كه
ابراهيم به پدرش (سرپرستش كه در آن زمان عمويش بود) «آزر» گفت: آيا بتهايى را به عنوان معبود خود انتخاب مىكنى؟! به يقين تو و قومت را در گمراهى آشكارى مىبينم. چگونه من از آنچه همتاى خدا قرار مىدهيد بترسم؟! در حالى كه شما از اين نمىترسيد كه براى خدا، همتايى قرار دادهايد كه هيچ گونه دليلى درباره آن، برشما نازل نكرده است. راست بگوييد كدام يك از اين دو دسته (مشركان و خداپرستان)، شايستهتر به ايمنى از مجازات هستند اگر مىدانيد؟!»
خوف
ابراهيم عليه
السلام از معبودان باطل، منوط به
مشیّت الهی:
«إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِيفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ • وَ حاجَّهُ قَوْمُهُ قالَ أَ تُحاجُّونِّي فِي اللَّهِ وَ قَدْ هَدانِ وَ لا أَخافُ ما تُشْرِكُونَ بِهِ إِلَّا أَنْ يَشاءَ رَبِّي شَيْئاً ...؛
من روى خود رابه سوى كسى متوجه كردم كه آسمانها و زمين را آفريده؛ در حالى كه ايمان من خالص است؛ و از مشركان نيستم. ولى قوم او (
ابراهيم)، با وى به گفتگو و ستيز پرداختند؛ گفت: آيا درباره خدا با من گفتگو و ستيز مىكنيد؟! (در حالى كه خداوند با دلايل روشن)، مرا هدايت كرده؛ و من از آنچه شما همتاى او قرار مىدهيد، نمىترسم (و زيانى به من نمىرسانند)؛ مگر اينكه پروردگارم چيزى را بخواهد....»
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۲، ص۱۰۸، برگرفته از مقاله «ترس ابراهیم علیهالسلام». مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۳، ص۱۶۲، برگرفته از مقاله «خائفان (حضرت ابراهیم علیهالسلام)».