خواهشهای نفسانی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
نفس انسان دارای خواهشهایی است که به آنها خواهشهای
نفسانی میگویند. از تبعیت آنها حذر شده است. در
نهج البلاغه امیرالمومنین (علیهالسلام) به برخی خواهشهای
نفسانی اشاره شده است.
انما قلب الحدث كالارض الخالية، ما القي فيها من شيء قبلته. فبادرتك بالادب قبل ان يقسو قلبك، و يشتغل لبك.
همانا دل
نوجوان مانند
زمین خالي است كه هرچه در آن افكنده شود، آن را مي پذيرد. از اين رو، من پيش از آن كه دلت سخت گردد و خردت مشغول شود، به تاديب و تربيت تو شتافتم.
المغبون من غبن
نفسه، و المغبوط من سلم له دينه.
بازنده كسي است كه
نفس خود را ببازد و نكوحال كسي است كه دينش سالم باشد.
الهوي شريك العمي.
هوا و هوس،
شریک كوري دل و
بصر است.
من حاسب
نفسه ربح، و من غفل عنها خسر.
كسي كه از
نفس خود حساب بكشد، سود برد و هر كه از آن
غافل ماند،
زیان كند.
ايها الناس! تولوا من انفسكم تاديبها، واعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.
اي مردم!
تربیت نفس هاي خود را به عهده گيريد و آن ها را از آزمندي و ولع عادت هايشان بازداريد.
وايم الله يمينا استثني فيها بمشيئة الله لاروضن
نفسي رياضة تهش معها الي القرص اذا قدرت عليه مطعوما، و تقنع بالملح مادوماً.
سوگند به خدا سوگندي كه در آن مشيت خدا را مستثني مي كنم
نفس خود را چنان
ریاضت دهم كه اگر براي خوراك خود به قرص ناني دست يابد، شاد گردد و از نان خورش به
نمک قناعت كند.
ما جراك علي ذنبك؟ و ما غرك بربك؟ و ما إنسك بهلكة
نفسك؟ اما من دائك بلول، ام ليس من نومتك يقظة.
هان اي انسان؟ چه چيز و را بر گناهت دلير كرد و چه چيز تو را به پروردگارت دلير ساخت و چه چيز تو را با نابودي خودت مانوس و دمخور كرد؟ مگر درد تو دوايي ندارد؟ يا
خواب تو را
بیداری نيست؟
كل
نفس معها سائق و شهيد: سائق يسوقها الي محشرها؛ و شاهد يشهد عليها بعملها.
با هر
نفسي، راننده اي است و گواهي؛ راننده او را به سوي
محشرش ميراند و گواه به كارهايي كه كرده است، گواهي ميدهد.
اعلموا، عبادالله! ان عليكم رصدا من انفسكم، و عيونا من جوارحكم، و حفاظ صدق يحفظون اعمالكم، و عدد انفاسكم!.
بدانيد اي بندگان خدا! ديده باناني از خود شما و جاسوساني از
اعضای بدن شما و نگهدارندگان راستگويي كه كردارهاي شما و شمار
نفس هايتان را حفظ ميكنند، بر شما گماشته شدهاند.
عبادالله! اين الذين عمروا فنعموا، و علموا ففهموا، و انظروا فلهو.
اي بندگان خدا! كجا هستند كساني كه به آنان عمر داده شد از نعمتها برخوردار شدند. به آنان تعليم داده شد و آنان فهميدند و كساني كه مهلت داده شدند و آن فرصت را در
غفلت و
لهو و
لعب سپري كردند.
اللهم اغفرلي ما وايت من
نفسي، و لم تجد له وفا عندي.
خداوندا ! بر ما ببخشا آن چه را كه از
نفس خود وعده كردم و تو درباره آن وعده از من
وفا نديدي.
حاسب
نفسك لنفسك، فان غيرها من
الانفس لها حسيب غيرك.
تو به
حساب نفس خودت رسيدگي كن؛ زيرا ديگران را حسابرسي جز تو نيست.
لا يحمد حامد الا ربه، و لا يلم لائم الا
نفسه.
هيچ ستايشگري جز پروردگار خود را نستايد و هيچ سرزنش كننده اي جز
نفس خود را توبيخ ننمايد.
اللهم اغفرلي رمزات الالحاظ، و سقطات الالفاظ، و شهوات الجنان، و هفوات اللسان.
اي خدا من! بر من ببخشا اشاراتي را كه با چشمانم نموده ام و الفاظ بي معني و
باطل را كه گفته ام و اميال و تمنياتي را كه در دلم سرزده اند و لغزش هايي را كه با زبانم مرتكب شده ام.
في وصيته لشريح بن هاني لما جعله علي مقدمته الي الشام اعلم انك ان لم تردع
نفسك عن كثير مما تحب، مخافة مكروه؛ سمت بك الاهوا الي كثير من الضرر. فكن
لنفسك مانعا رادعاً.
در
وصیت به
شریح بن هانی هنگامي كه او را سالار اعزامي خود به سوي
شام كرد، فرمود: بدان كه اگر
نفس خود را از مقداري فراوان از چيزهايي كه دوست ميداري به جهت ترس از يك ناگواري بازنداري، هوا و هوس هاي
نفساني تو را به مقداري فراوان از ضررها ميكشاند. پس همواره مانع جلوگير
نفس خويشتن باش.
من اشتاق الي الجنة سلا عن الشهوات.
هر كس كه اشتياق به
بهشت دارد
شهوات را از دل بزدايد.
من كرامت عليه
نفسه هانت عليه شهواته.
هر كس كه نفسش برايش داراي
کرامت و حيثيت باشد، شهوات و تمايلات براي او پست مي شود.
اذا كثرت المقدرة قلت الشهوة.
در آن هنگام كه توانايي بيشتر شود، اشتها (
شهوت) كم شود.
هيهات! ان يغلبني هواي، و يقودني جشعي الي تخير الاطعمة.
هيهات! اگر هواي
نفس، بر من پيروز شود و
حرص و آز من به گزينش خوراكها وادارم سازد.
بعثه والناس ضلال في حيرة، و خابطون في فتنة، قد استهوتهم الاهوا.
خداوند سبحان
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) را در حالي كه فرستاد كه مردم در وادي حيرت گمراه در آشوب مشوش و منحرف بودند و هواي
نفساني آنان را در خود غوطه ور ساخته بود.
احذروا عبادالله! حذر الغالب
لنفسه، المانع لشهوته، الناظر بعقله.
اي بندگان خدا! برحذر باشيد، مانند برحذر بودن كسي كه بر نفسش پيروز است و مانع شهوتراني و ناظر به وسيله عقلش.
رحم الله امرا... كابر هواه، و كذب مناه.
خدا رحمت كند انساني را كه ... با هوايش به مبارزه برخاست و آرزويش را تكذيب كرد.
انما بدء وقوع الفتن اهوا تتبع ، و احكام تبتدع.
جز اين نيست كه ابتداي بروز آشوب ها و فتنه ها، هواهايي است كه مورد تبعيت قرار ميگيرند و احكامي است كه
بدعت گذاشته ميشوند.
لا تكن ... تغلبه
نفسه علي ما يظن، و لا يغلبها علي ما يستيقن.
از كساني مباش كه
نفس او درباره آنچه كه گمان دارد و بر او غالب مي شود، ولي او نمي تواند درباره آن چه يقين دارد بر
نفس خويشتن پيروز گردد.
في
صفة اخ له في الله: ... و كان اذا بدهه امران ينظر ايهما اقرب الي الهوي فيخالفه.
امام در صفت برادر در راه خدايش اين گونه فرمود: ... وقتي كه دو كار براي وي پيش ميآمد، ميديد كه كدام يكي از آن دو به هوي و هوس نزديك تر بود و با آن مخالفت مي كرد.
رحم الله امرا نزع عن شهوته، و قمع هوي
نفسه، فان هذه
النفس ابعد شيء منزعا. و انها لا تزال تنزع الي معصية في هوي.
خدا رحمت كند كسي كه
شهوت خود را مهار كند و
هوای نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواي اين
نفس را كندن، بسيار دشوار است و اين
نفس همواره به مقتضاي هواطلبي خود ميل به معصيتي دارد.
اقول ما تسمعون، والله المستعان علي
نفسي و انفسكم، و هو حسبنا و نعم الوكيل!
ميگويم آن چه را كه ميشنويد و خدا است كه از او براي
نفس خود و
نفوس شما ياري ميطلبم و او است كفايت كننده موجوديت من و بهترين تكيه گاه هستي ما.
في وصيته لابنه الحسن عليه السلام: و اجمعت عليه من ادبك ان يكون ذلك و انت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذونية سليمة و
نفس صافية.
امام(عليهالسلام) در وصيت به فرزندش
امام حسن (علیهالسلام) فرمودند: تصميم به تاديب تو گرفتم كه
ادب را در حالي از من بپذيري كه در بهار زندگي هستي و رو به سپري كردن
عمر و آينده روزگار مي روي و داراي نيتي سالم و
نفسي صاف و پاك هستي.
لا ترخصوا لانفسكم؛ فتذهب بكم الرخص مذاهب الظلمة، و لا تداهنوا فيهجم بكم الادهان علي المعصية.
نفس خود را (به آن چه ميخواهيد) رها نكنيد؛ زيرا رهايي
نفس (به آن چه كه مي خواهد) شما را به راه هاي ستمكاران رهنمون مي گردد. تملق و چرب زباني نكنيد كه شما را به ارتكاب
معصیت ميكشاند.
اعلموا! انه ليس بهذا الجلد الرقيق صبر علي النار، فارحموا نفوسكم، فانكم قد جربتموها في مصائب الدنيا.
آگاه باشيد! اين پوست نازك بدن شما طاقت
آتش جهنم را ندارد، پس به
نفس خويش رحم كنيد، كه اين حقيقت را در مصايب و ناگواري هاي
دنیا آزموده ايد.
من كتابه الي معاوية: اما بعد اتتني منك موعظة موصلة ... و كتاب امري ليس له بصر يهديه، ولا قائد يرشده، قد دعاه الهوي فاجابه و قاده الضلال فاتبعه.
در نامه اي به
معاویه: پس از
حمد و ثناي خداوندي و درود بر
پیامبر و دودمان او، پندي از تو به دستم رسيده كه از جملاتي به هم چسبيده، اين نامه از مردي است كه براي او نه بينايي هدايت كننده اي وجود دارد و نه راهنمايي كه او را به رشد و كمالش برساند (نويسنده نامه) مردي است كه هوي او را خوانده و او اجابتش كرده است و گمراهي او را رهبري نموده است، او هم از آن پيروي نموده است.
من كتاب للاشتر: و شح
بنفسك عما لا يحل لك؛ فان الشح
بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت ... انصف الله و انصف الناس من
نفسك و من خاصة اهلك و من لك فيه هوي من رعيتك، فانك الا تفعل تظلم! ... و تفقد امور من لا يصل اليك منهم ممن تفتحمه العيون، و تحقره الرجال. ففرغ لاولئك ثقتك من اهل الخشية و التواضع، فليرفع اليك امورهم، ثم اعمل فيهم بالاعذار الي الله يوم تلقاه، فان هؤلا من بين الرعية احوج الي الانصاف من غيرهم، و كل فاعذر الي الله في تادية حقه اليه.
نفست را از اقدام به آن چه براي تو
حلال نيست سخت بازدار؛ زيرا انصاف و
عدالت درباره
نفس جلوگيري جدي از اقدام
نفس است در هر چه كه بخواهد يا نخواهد. ما بين خدا و مردم از يك طرف و
نفس و دودمان و هر كسي از رعيت كه هوايي از او بر سر داري، از طرف ديگر انصاف برقرار كن، اگر انصاف برقرار نكني
ستم ورزيده اي و امور كساني از اين طبقه را كه نميتوانند به حضور تو برسند و مردم به آنان با تحقير مي نگرند و مردان چشمگير آنان را پست ميشمارند، تحت نظر بگير و براي رسيدگي به امور آنان مردمي را معين كن كه در نزد تو مورد اطمينان و اهل
ترس از خدا و
فروتن ميباشند تا نيازها و مسائل آنان را به تو اطلاع دهند. سپس درباره اين طبقه
مستمند چنان رفتار كن كه روز ديدار با
خداوند سبحان معذور و سربلند باشي.
قد مر بقتلي الخوارج يوم النهروان فقال عليه السلام: بؤساكم، لقد ضركم من غركم، فقيل له: من غرهم يا إميرالمؤمنين؟ فقال: الشيطان المضل، و
الانفس بالسوء، غرتهم بالاماني، و فسحت لهم بالمعاصي، و وعدتهم الاظهار، فاقتحمت بهم النار.
در حالي كه بر كشتگان
خوارج در روز
نهروان ميگذشت فرمود: بدا به حال شما! ضرر بر شما زد آن كه شما را فريب داد. به آن حضرت گفته شد: چه كسي آنان را فريب داد؟
فرمود:
شیطان گمراه كننده و
نفس هايي كه فرمان به بدي ها ميدهند. اين دو عامل آنان را با ارائه آرزوها فريب داد و راه هاي
گناهان را بر آنان هموار نمود و به ياري و پيروزساختن آنان وعده داد. در نتيجه آنان را به
آتش دوزخ انداخت.
عبادالله! ان من احب عبادالله اليه، عبدا اعانه الله علي
نفسه، فاستشعر الحزن، و تجلبب الخوف؛ فزهر مصباح الهدي في قلبه.
اي بندگان خدا! از محبوب ترين بندگان خدا در پيشگاه ربوبي بنده اي است كه
خداوند (سبحان) او را در شناخت
نفس خود و ساختن آن ياري فرمايد، (اين انسان مورد عنايت خداوندي) لباسي از اندوه بر تن نمود و پوشاكي از بيم بر خود پوشيد، نيتجه چنين شد كه چراغ
هدایت در دلش برافروخت.
من كتابه الي معاوية: ان
نفسك قد اولجتك شرا، و اقحمتك غيا، و اوردتك المهالك، و اوعرت عليك المسالك.
نامه اي است از آن حضرت به معاويه: همانا
نفس تو، تو را به شر و فساد وارد كرد و به گمراهي كشاند و در مهلكه ها غوطه ور ساخت و همه راه ها را براي تو سنگلاخ نمود.
(المؤمن) اوسع شي ء صدرا، و اذل شي ء
نفساً.
(مؤمن) سينه اش از هر چيزي گشاده تر و هوس هاي
نفساني اش از هر چيزي نزد او خوارتر است.
من كتابه للاشتر لما ولاه مصر: امري بتقوي الله، و ايثار طاعته ... و امره ان يكسر
نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات، فان
النفس امارة بالسوء، الا ما رحم الله ... فاملك هواك، و شح
بنفسك عما لا يحل لك، فان الشح
بالنفس الانصاف منها فيما احبت او كرهت.
فرمان مبارك
امیرالمؤمنین (علیهالسلام) به
مالک اشتر نخعی، وقتي كه او را از والي
مصر و اطراف آن ساخت:
دستور مي دهد او را به تقواي الهي و تقديم
اطاعت خداوندي بر همه چيز و (دستور ميدهد) كه
نفس خود را از
شهوت بكشد و از طغيان ها بازبدارد؛ زيرا
نفس آدمي سخت به بدي وادار ميكند، مگر آن كه خدا
رحم كند. پس هوايت را مالك باش و
نفست را از اقدام به آن چه براي تو
حلال نيست سخت بازدارد؛ زيرا
انصاف و
عدالت درباره
نفس، جلوگيري جدي از اقدام
نفس است در هر چه كه بخواهد يا نخواهد.
لو رميت ببصر قلبك نحو ما يوصف لك منها، لعزفت
نفسك عن بدائع ما اخرج الي الدنيا من شهواتها و لذاتها، و زخارف مناظرها.
اگر با ديده دل به آن چه كه از
بهشت توصيف ميگردد بنگري،
نفس تو از آن چه در اين
جهان از زيبايي ها و خوشيها و زينتهاي ظاهري آن وجود دارد، دوري مي كند.
من وصيته لشريح بن هاني لما جعله علي مقدمته الي الشام: اعلم انك ان لم تردع
نفسك عن كثير مما تحب، مخافة مكروه؛ سمت بك الاهوا الي كثير من الضرر. فكن
لنفسك مانعا رادعا، و لنزوتك عند الحفيظة واقما قامعاً.
وصيتي است از آن حضرت به
شریح بن هانی موقعي كه او را در مقدمه
لشکر خود به سوي شام قرار داده بود:
بدان كه اگر
نفس خود را از مقداري فراوان از چيزهايي كه دوست ميداري به جهت
ترس از يك ناگواري بازنداري، هوي و هوس هاي
نفساني تو را به مقداري فراوان از ضررها ميكشاند، پس همواره مانع و جلوگير
نفس خويشتن باش و در هنگام
خشم، آن گاه كه هيجان و جهش شديد وجودت را فرا گيرد آن را بكوب و ريشه كن كن!
لا تدخروا انفسكم نصيحة.
از خيرخواهي
نفس خويش خودداري نكنيد!
من كرمت عليه
نفسه، هانت عليه شهواته.
كسي كه
نفس خويش را ارجمند دارد شهواتش را خوار شمارد.
ما من طاعة شيء الا ياتي في كره. و ما من معصية الله شيء الا ياتي في شهوة. فرحم الله امرا نزع عن شهوته، و قمع هوي
نفسه؛ فان هذه
النفس ابعد شيء منزعا. و انها لا تزال تنزع الي معصية في هوي.
در هيچ چيز نمي توان خدا را
معصیت كرد مگر با ميل و رغبت. پس خداوند
رحمت كند كسي را كه شهوت خود را مهار كند و هواي
نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواي اين
نفس را كندن، بسيار دشوار است و اين
نفس همواره به مقتضاي هواطلبي خود، ميل به معصيتي دارد.
ايها الناس! كل امري لاق ما يفر منه في فراره. ( و) الاجل مساق
النفس؛ و الهرب منه موافاته.
اي مردم! هر فردي از آنچه فرار مي كند در حال فرار آن را ملاقات خواهد كرد و اجل سرآمد
نفس و فرار از آن رسيدن به آن است.
ايها الناس! تولوا من انفسكم تاديبها، و اعدلوا بها عن ضراوة عاداتها.
اي مردم! به تاديب
نفس خويش و اصلاح خود بپردازيد و
نفس را از دليري و گستاخي بر خوي ها و عادات زشت بازداريد.
من كان له من
نفسه واعظ، كان عليه من الله حافظ.
هر كه از درون خود واعظي داشته باشد، از جانب خداوند نگهدارندهاي دارد.
الحمدلله الواصل الحمد بالنعم بالشكر. نحمده علي آلائه، كما نحمده علي بلائه علي بلائه. و نستعينه علي هذه
النفوس البطا عما امرت به، السراع الي ما نهيت عنه.
حمد خداي راست كه
حمد را به نعمتها و نعمتها را به سپاس پيوسته است. به نعمتهاي خداوند همان گونه حمد مي نماييم كه به بلايش و كمك از او ميخواهيم براي (اصلاح) اين
نفس هاي كندرو در جايي كه دستور به سرعت داده شده است و شتابنده به سوي آن چه كه از آن نهي شده است.
رحم الله رجلا نزع عن شهوته، و قمع هوي
نفسه، فان هذه
النفس ابعد شيء منزعا، و انها لا تزال تنزع الي معصية في هوي.
خداوند
رحمت كند كسي را كه از شهوت هايش خودداري كند و هواي
نفس را ريشه كن سازد؛ زيرا هواي
نفس خيلي دير ريشه كن ميشود و همواره ميل به
گناه و
معصیت دارد.
حاسب
نفسك لنفسك، فان غيرها من
الانفس لها حسيب غيرك.
به خاطر خود از خويشتن حساب بكش؛ زيرا ديگران، حسابرسي غير از تو دارند.
اذكروا انقطاع اللذات، و بقا التبعات.
به ياد داشته باشيد كه لذت ها پايان مي پذيرد؛ ولي آثار زشت آن بر جاي ميماند.
المغبون من غبن
نفسه.
مغبون كسي است كه به
نفس خود ضرر رساند.
ايها الناس! ان اخوف ما اخاف عليكم اثنان: اتباع الهوي، و طول الامل؛ فاما اتباع الهوي فيصد عن الحق، و اما طول الامل فينسي الاخرة.
اي مردم! ترسناك ترين چيزي كه بر شما ميترسم دو چيز است: پيروي از هواي
نفس و آرزوي طولاني؛ اما پيروي از هواي
نفس انسان را از حق باز ميدارد و آرزوي طولاني آخرت را به دست فراموشي ميسپارد.
طوبي لمن ذل في
نفسه، و طاب كسبه، و صلحت سريرته، و حسنت خليقته، و انفق الفضل من ماله، و امسك الفضل من لسانه، و عزل عن الناس شره، و وسعته السنة، و لم ينسب الي البدعة .
خوشا به حال كسي كه
نفس خود را خوار كرد و كار و كسبش را پاكيزه نمود و باطنش را آراسته و خوي خود را نيكو ساخت، زيادي مالش را بخشيد و زبان را از زياده گويي فرو بست، و شر خود را به مردم نرساند و سنت برايش كافي بود، و خود را به نوآوري و بدعت منسوب نساخت.
قاتل هواك بعقلك.
با خرد و عقلت هواي
نفس را بكش.
امره عليه السلام: أن يكسر
نفسه من الشهوات و يزعها عند الجمحات، فإنّ
النفس أماره بالسوء، إلا ما رحم الله.
امام ـ عليه السّلام ـ به او (عني
مالک اشتر) دستور مي دهد كه: هواي
نفس را در هم بشكند و به هنگام وسوسه هاي
نفس، خويشتن داري كند؛ زيرا كه
نفس، همواره
انسان را به بدي وادار مي كند مگر آن كه
رحمت الهی شامل او ميشود.
انما بدء وقوع الفتن إهوا تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولي عليها رجال رجالا، علي غير دين الله.
همانا سرآغاز فتنه ها پيروي از هواي
نفس و حكم هاي خلاف
شرع است كه كتاب خدا با آنها مخالفت مي ورزد و گروهي نيز از كساني كه راهي جز راه دين خدا مي روند، (از آن فتنه ها و هواي
نفس) پيروي ميكنند.
اكرم
نفسك عن كل دنية و ان ساقتك الي الرغائب، فانك لن تعتاض بما تبذل من
نفسك عوضا.
نفس خود را بزرگ بشمار و از هر پستي، هر چند تو را به مقصود ميرساند دوري كن؛ زيرا هرگز نمي تواني در عوض آنچه از آبرو و شخصيت در اين راه ميدهي بهايي به دست آوري.
(الي محمد بن ابي بكر): فانت محقوق ان تخالف علي
نفسك، و ان تنافح عن دينك، و لو لم يكن لك الا ساعة من الدهر.
(به محمد بن ابي بكر): بر تو لازم است كه با خواسته هاي
نفست مخالفت كني و از دينت دفاع نمايي، گرچه يك ساعت از عمرت باقي باشد.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «خواهشهای نفسانی».