خلعت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خِلعت «در تداول فارسیزبانان:
خَلعت»، جامههای فاخر و گاه سایر اشیای گرانبها که
خلفا و پادشاهان به رسم تکریم و قدردانی عمومآ به صاحبمنصبان میبخشیدند؛ نیز از جمله لوازم و شعائر رسمی
خلافت و
سلطنت در دوره اسلامی بوده.
خلعت به سبب انتساب آن به
خلیفه یا
سلطان، همواره مایه افتخار گیرنده آن بوده و در واقع خلیفه یا سلطان با
خلعت بخشیدن به کارگزاران بر آنان
منت مینهاد و آنان نیز این منّت را با افتخار میپذیرفتند. جعل واژه تشریف ــکه ظاهرآ جدیدتر از اصطلاح
خلعت است ــ برای معنای
خلعت، گویای همین جنبه افتخارآمیز بودنِ
خلعت است؛ چه، گیرنده
خلعت با دریافت آن شرف و
فضیلت مییافته است، در واقع، هر کدام از این دو واژه با نظر بر محدوده معناییِ معیّنی از رسم
خلعتبخشی وضع شدهاند؛ برخلاف واژه
خلعت، به جنبه مشترک همه
خلعتها «افتخارآمیز بودن» اشاره میکند و گاه نیز در منابع به تنهایی و به جای
خلعت به کار رفته است ــ رساتر و گویاتر باشد. همین تعدد و تنوع احکام
خلعت باعث شده است که نویسندگان، همه آنها را یا تحت عنوان «
الخِلَع و التشاریف» «
خلعتها و تشریفها» گردآورند یا به گونهای به کاربرند که تردیدی در ترادف آنها نماند،
(د. ا. د. ترک، ذیل Hilat. Osmanlllarda hilat.)
صرفنظر از بحثهای لغوی، شناخت موضوع
خلعت و تحلیل جنبههای آن دشواریهای بسیاری دارد؛ از جمله، گزارشهای راجع به اعطای
خلعت، در موارد بسیاری با بخششهایی چون
انعام و
هدیه و
جایزه و صله و پیشکش، درآمیخته است و برای مثال هدایای پادشاهان به سفیران خارجی یا جامههای اعطایی
پادشاهان به همتایان خود و یا جامههایی که به عنوان مستمری غیرنقدی به کارکنان دیوانها میدادند، نیز گاه
خلعت به شمار آمدهاند.
سابقه اعطای
خلعت به صورت نظاممند در تشکیلات حکومتی دوره اسلامی، به اوایل
دوره عباسی میرسد.
البته در
صدراسلام ،
کعببن زهیر (متوفی ۲۶) ــکه به سبب
هجو کردن
پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم در
مکه، محکوم به
مرگ شده بودــ با سرودن قصیده معروف بانَتْ سعاد، جان خود را خرید و پیامبر اکرم بُرده خود را به او پوشاند
اما، در این جریان به واژه
خلعت یا تشریف اشارهای نشده است.
سیطره نظام دیوان سالاری ساسانی بر تشکیلات اداری دوره عباسی از یک سو، و رواج گسترده
خلعتبخشی از همان اوایل دوره عباسیان از سوی دیگر، گرتهبرداری این سنّت را از تشکیلات اداری عصر ساسانی کاملا محتمل میسازد. این احتمال را گزارشهای متعدد فردوسی ــبا فرض قبول اصالت تاریخی آنهاــ از سنّت
خلعتبخشی در ضمن نقل حوادث مربوط به حکومتهای شاهان
ایران باستان و هخامنشی و اشکانی و ساسانی تقویت میکند
این رسم، که در سرزمینهای شرقی اسلامی بسیار معمول بوده، در مغرب اسلامی نیز رواج تام یافت و
فاطمیان در
مصر بدان اقبال بسیار کردند و ممالیک مصر، که میراثبرِ سنّتهای فاطمی بودند، آن را گسترش دادند. به همین سبب و نیز به سبب تألیف آثار متعدد در عصر مملوکی و محفوظ ماندن بسیاری از آنها و رویکرد ویژه نویسندگان این عصر، اطلاع درباره ماهیت
خلعت در دوره مملوکی از هر دوره دیگری بیشتر است. رواج رسم
خلعتبخشی در همه سلسلههای اسلامی حکومتگر، کثرت و تنوع
خلعتها، نفاست و ضرورت خوشدوختی جامههای
خلعتی، و بالاخره لزوم دلالت و احتوای آنها بر شعائر و نشانههای ویژه هر خلافت،
اقتضا میکرد که تهیه این جامههای فاخر به ادارات ویژهای چون دارالطِراز، خزانةالکسوات، خزانه و جامهخانه سپرده شود
د. ا. د. ترک، ذیل "Hilat. Osmanlllarda hilat"). این وظیفه در دستگاه
صفویان برعهده قیجاجیخانه و در
دوره قاجار، برعهده صندوقخانه بوده است.
چنانکه از مصدر
خلعت پوشیدن و از فعل «
اَخْلَعَ عَلیه» «بر او جامه پوشانید» و نیز از دلالتهای منابع تاریخی برمیآید، هسته اصلی
خلعت، تنپوش بوده و ضمایم بعدی آن، از قبیل دستار و
کمربند و
کفش، نیز به گونهای جزو
پوشاک بوده است. با این همه عناصر بسیار دیگری «از
پول و گوهرهای قیمتی و عَلَم و
طبل تا
اسب و
فیل و
غلام و
کنیز» بدان اضافه شده است. اقلام افزوده بر هسته اصلی
خلعت، معمولا از لوازم منصبِ گیرنده
خلعت بوده و به کار وی میآمده است. سلطان مسعود وقتی سُباشی را حاجب بزرگ «حاجبالحُجّاب» کرد، «
خلعتی تمام از عَلم و منجوق و طبل و
دهل کاسه و تختهای جامه و خریطه «=کیسه» های سیم و دیگر چیزها که این شغل را دهند»، به او بخشید.
در میان
خلعتهای خواجه میکائیل، سالار
حج، نیز لوازمی چون تخت روان، ساز و برگزین و زینپوش بود که به کار
سفر میآمد.
بیش و کم
خلعتهای اعطایی به عوامل گوناگون بستگی داشتهاست، از جمله مناسبات سلطان یا خلیفه با گیرندگان
خلعت، رتبه و جایگاه و مناصب آنان، ملاحظات ویژه
خلعتدهنده و بنیه مالی خزانه دولت.
با این همه، در منابع از
خلعتهای ویژه هر دسته از صاحبمنصبان سخن رفته است مثلا، به نوشته صابی،
به فرماندهان نظامی علاوه بر
عمامه سیاهِ یکرنگ و دو جامه سیاه «یکی با گریبان و دیگری بیگریبان» و خز شوشتری و جامه ابریشمین زربفت و قبای دبیقی، شمشیری سرخ با بندی سیمین و ستوری با زینعربی میدادند «درباره خلعتهایی که در این دوره به وزیران داده میشد».
در مصر دوره فاطمی،
خلعت امیران
عالیرتبه «امراءالمقدم» معمولا اینها بود: روپوشی از اطلس سرخ رنگ و طراز زرکش، قبای اطلس زردرنگ و کمربندی زرین که کیفیت آن بسته به مراتب فرماندهی مرصّع یا نامرصّع بود، و چنانچه امیری به حکومت ولایتی بزرگ گسیل میشد، شمشیری زرنشان و اسبی با زین و لگام و کفلپوش نیز بر
خلعت افزوده میشد.
به گفته
ابنطویر در این دوره طبل و بوق و عَلَم نیز جزو
خلعتهای امیران بود و همین
خلعتها به نقیبالاشراف هم داده میشد.
خلعت، اصالتآ و عمومآ، همزمان با انتصاب اشخاص به منصبی و به نشان رسمیت و اعتبار بیشتر بخشیدن به این انتصاب داده میشده و هرگاه قدرت مرکزی، به رغبت یا اکراه، تسلط امیری را بر ناحیهای میپذیرفته، با فرستادن
خلعت و لوا، او را به رسمیت میشناخته است.
ملازمه انتصاب و
خلعت دادن چندان بود که در موارد بسیاری در منابع، افعال و جملاتی چون «لَبِسَالخلعة» و «
خَلَعَ علی...» و «
اَخْلَعَ علی...» به معنای منصوب شدن یا منصوب کردن تلقی شده است.
به سببِ همین ملازمه معنایی بود که اگر استثنائآ کسی بدون دریافت
خلعت، متصدی منصبی میشد، مورخْ خود را ملزم میدید حتمآ این پیشامد استثنایی را گزارش کند.
در مصر دوره ممالیک به
خلعتی که هنگام نصب شخص به منصبی به او داده میشد،
خلعت استقرار میگفتند
و چنانچه پس از اتمام مأموریت کسی، تصمیم بر تمدید آن گرفته میشد، به او
خلعت استمرار میدادند
و چون امیری از محل خدمت خود به پایتخت میآمد و به خدمت سلطان میشتافت و به او
خلعت استمرار داده نمیشد، درمییافت که عزل شده است.
گاه حتی هنگام عزلِ صاحب منصب نیز به او
خلعت میدادند که در منابع از آن با عنوان
خلعت عزل یاد شده است.
در کنار
خلعت بخشی با دلالت نصب و تمدید و عزل، دادن
خلعت با معنایِ صرف تشویق و تقدیر نیز بسیار معمول بوده، از آن جمله است: ۱)
خلعت قدوم، که به یُمن بازگشت امیری از محل مأموریت
اهدا میشد، ۲)
خلعت سفر، که در هنگام عزیمت صاحب منصب به محل مأموریت به او داده میشد،
۳)
خلعت رضا، که در مصر مملوکی به امیر معزولِ مقصر یا امیرِ سرکش به نشان بخشایش و گذشت میدادند.
در
هند نیز گاه به امیر عاصی که متنبّه و تسلیم شده بود
خلعت میدادند.
همچنین گاه پس از مجازات و حبس افراد، با دادن
خلعت از آنان دلجویی میکردند و رضایت آنان تحصیل میشد.
خلعت رضا در دورههای قدیمتر مفهوم دیگری داشت. به نوشته
بیهقی سلطانمسعود به خواجه احمد عبدالصمدِ وزیر ــکه عازم سرکوب شورش در نواحی ختلان، از ولایت بدخشان، بودــ
خلعت رضا داد، ۴)
خلعت عافیت، که پس از بهبود
بیمار به او داده میشد
و ۵)
خلعت ماتمی، که معمولا برای دلداری صاحب عزا و واداشتن او به کندن
لباس عزا میدادند
).
نظر به جنبه اعتبارآور و افتخارانگیر
خلعت، دریافت و پوشیدن
خلعت «بهویژه
خلعتهای صاحب منصبان بزرگ در هنگام انتصاب یا ابقای آنان»، معمولا با مراسم شکوهمندی همراه میشده است. این مراسم، هم به نشان سپاس از سلطان یا خلیفه بوده و هم جنبه مباهات و
فخرفروشی بر دیگران داشته است. مثلا در دوره عباسی و فاطمی، وزیر پس از پوشیدن
خلعت، با شکوه تمام به همراه بزرگان از کاخ خلافت بیرون میآمد و مردم او را تا خانهاش همراهی میکردند.
در دوره ممالیک، خلفای عباسی مصر، پس از برگزاری مراسم بیعت بزرگان با سلطان، خود بر تن وی تشریف خلیفتی میپوشاندند.
مراسم
خلعتپوشی در دوره صفوی با تشریفات بسیار همراه شد. در این دوره، بیرون از شهر مکانی به نام
خلعتپوشان میساختند و چاپار خان یا حاکم، به محض آگاهی از ارسال
خلعت، تا یکی دو فرسخ آنسوتر از
خلعتپوشان «محل پوشیدن
خلعت» میرفتند و وضع و محل حاملان
خلعت را لحظه به لحظه گزارش میکردند تا حاکم و همراهان در لحظه ورود حاملان
خلعت، در محل حاضر باشند. همراهان حاکم با ساز و نقاره از حاملان
خلعت شاه استقبال میکردند و حاکم به محض دیدن
خلعت از اسب پایین میآمد و کرنش میکرد و پس از
دعا برای سلامت شاه،
خلعت میپوشید. آنگاه در میان استقبال جماعت وارد
شهر میشد، به عمارت سلطنتی میرفت و در آستان درِ عمارت نیز شاه را دعا میکرد. سپس به خانهاش بازمیگشت و مردم دسته دسته به او تبریک میگفتند.
همین آداب و تشریفات، با شاخ و برگ بیشتر، در
دوره قاجار هم تداوم یافت. به گفته کارلا سرنا،
در نزدیکی بیشتر شهرها و مراکز ایالات در ایران، ساختمانهایی برای اجرای مراسم «
خلعتپوشان» به همین نام وجود داشته است.
خلعت که در آغاز یکی از جنبههای اصلیاش بخشش و اعطا بوده، گاه در برخی از دورهها و سرزمینها، به ویژه در ادوار متأخرتر، بیشتر جنبه مادی گرفته و حتی به
معامله گذاشته میشده است. اقبال امیران سودجو به خرید
خلعت از یک سو ناشی از ارزش و اعتبار معنوی
خلعت و تصمیم آنان بر سوءاستفاده از این اعتبار معنوی برای افزودن
قدرت و
ثروت خویش و از دیگر سو برخاسته از ضعف مالی حکومتها و درآمدزا بودن فروش
خلعت بوده است. به همین سبب، برای مثال در دوره ممالیک، پارهای از امیرانِ اقطاعدار در ازای دادن محصولات زمینهای اقطاعی یا حتی با پرداخت مبلغی پول، از سلطان
خلعت کاملی میستاندند.
در دوره صفوی، گاه اگر قدری از موعد رسیدن
خلعت سلطانی میگذشت، امیران و حکام ولایات واسطهها میانگیختند و برای مقربان دربار و
محارم شاه
هدیه میفرستادند تا آنان اسباب فرستادن
خلعت را فراهم سازند.
در دوره قاجار، بهویژه در عهد ناصری، پرداخت
خلعتبها به صندوقدار ــکه متصدی تهیه نشان و
خلعت بودــ کاملا مرسوم شد.
گیرنده
خلعت همچنین موظف بود به حامل
خلعت نیز انعام درخورتوجهی بپردازد، که بسیار بیشتر از خرج سفرش بود. از همینرو، حمل
خلعتِ حکام بزرگ، امتیازی بود که پیشخدمتهای شخص شاه از آن برخوردار میشدند، اما
خلعت حاکمان کوچکتر را فرّاشخلوتان حمل میکردند
برای آداب
خلعتپوشی در عثمانی رجوع کنید به د. ا. د. ترک.
(۱) ابناثیر، تاریخ ابن اثیر.
(۲) ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائع الدهور، چاپ محمدمصطفی، قاهره ۱۴۰۲ـ۱۴۰۴/۱۹۸۲ـ۱۹۸۴.
(۳) ابنتغری بردی، حوادثالدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ محمد کمالالدین عزالدین،) بیروت (۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۴) ابنتغری بردی، النجوم الزاهرة فی ملوک مصروالقاهرة، قاهره) ۱۳۸۳ (ـ۱۳۹۲/) ۱۹۶۳ (ـ۱۹۷۲.
(۵) ابنخلدون، تاریخ ابن خلدون.
(۶) ابنطویر، نزهة المُقْلَتین فی اخبارالدولتین، چاپ ایمن فؤاد سید، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۷) ابنعمرانی، الإنباء فی تاریخ الخلفاء، چاپ قاسم سامرائی، لیدن ۱۹۷۳.
(۸) ابنفضلاللّه عمری، التعریف بالمصطلحالشریف، چاپ محمدحسین شمسالدین، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۹) اسماعیلبن
علی ابوالفداء، المختصر فی أخبارالبشر، ج ۴، چاپ محمد زینهم محمد عزب و یحیی سیدحسین، قاهره) ۱۹۹۹ (.
(۱۰) بیهقی، تاریخ بیهقی.
(۱۱) محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج ۲، چاپ کبیرالدین احمد، کلکته ۱۸۷۴.
(۱۲) محمدبن عبدالرحمان سخاوی، کتابالتبر المسبوک فی ذیلالسلوک، چاپ نجوی مصطفی کامل و لبیبه ابراهیم مصطفی، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲ ـ.
(۱۳) کارلا سرنا، مردم و دیدنیهای ایران: سفرنامه کارلا سرنا، ترجمه غلامرضا سمیعی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۱۴) هلالبن مُحَسِّن صابی، رسوم دارالخلافة، چاپ میخائیل عوّاد، بغداد ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
(۱۵) احمدبن عبداللّه صاعدی شیرازی، حدیقةالسلاطین قطبشاهی، چاپ
علیاصغر بلگرامی، حیدرآباد، دکن ۱۹۶۱.
(۱۶) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۷) عالم آرای شاه طهماسب، چاپ ایرجافشار، تهران: دنیای کتاب، ۱۳۷۰ش.
(۱۸) محمدبن عبدالجبار عتبی، ترجمه تاریخ یمینی، از ناصحبن ظفرجرفادقانی، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۹) ابوالفضلبن مبارک علّامی، اکبرنامه، چاپ آغا احمد
علی، کلکته ۱۸۷۷ـ۱۸۸۶.
(۲۰) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، از روی چاپ وولرس، تهران ۱۳۱۴ش.
(۲۱) قلقشندی، صبح الاعشی.
(۲۲) لیوآری مایر، الملابس المملوکیة، ترجمة صالح شیتی،) قاهره ۱۹۷۲ (.
(۲۳) محمدبن عبیداللّه مُسَبِّحی، الجزءالاربعون من اخبار مصر، چاپ ایمن فؤاد سید و تیاری بیانکی، قاهره ۱۹۷۸.
(۲۴) عبداللّه مستوفی، شرح زندگانی من، یا، تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، تهران ۱۳۷۷ش.
(۲۵) احمدبن
علی مَقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۷.
(۲۶) میرزاسمیعا، تذکرةالملوک، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۲۷) محمدبن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمدبن محمدبن نصر قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۱ش.
(۲۸) فریدون نوزاد، «
خلعت و
خلعت پوشان»، فرهنگ گیلان، سال ۱، ش ۱ (زمستان ۱۳۷۷).
(۲۹) احمدبن عبدالوهاب نویری، نهایةالارب فی فنون الادب، ج ۳۲، چاپ فهیم محمد
علوی شلتوت، قاهره ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۳۰) EI۲, sv "Khil'a", (by N A Stillman).
(۳۱) Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimleri sozlugu, Istanbul ۱۹۷۱-۱۹۷۲.
(۳۲) Jean Baptiste Tavernier, Les sixvoyagesde Turquie et de Perse, introduction et notes deStephane Yerasimos, Paris ۱۹۸۱.
(۳۳) TDVIA, sv "Hilat Osmanlilar'da hilat" (by Filiz Karaca).
(۳۴) Fritz Wolff, Glossar zu Firdosis Schahname, Hildesheim, ۱۹۶۵, repr Tehran ۱۳۷۷sh
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خلعت»، شماره ۷۱۹۳.