خسرو پرویز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خسرو پرویز، یا خسرو دوم، پسر هرمز چهارم و پادشاه سلسله
ساسانیان که سرگذشت وی در روایتهای
ایرانی و متنهای دوره اسلامی
مشهور است.
نسب خسرو از جانب
مادر به یکی از خاندانهای بزرگ ایرانی میرسد، زیرا دایی وی، بِستام (گُستَهم) را گاه از اخلاف بهمن، پسر اسفندیار، و بنابراین از خاندان اسپندیار،
و گاه از خاندان اسپهبد
دانستهاند. پرویز لقب وی است که در پهلوی ابرویز (abarwez)، به معنی پیروز/ پیروزمند، خوانده میشد.
ظاهراً این لقب در اوج قدرت و کامیابی به او داده شد.
روایات مربوط به خسروپرویز در منابع کهن با سرگذشت بهرام چوبین ارتباط دارد. پس از پیروزی بهرام بر ترکان غربی به رهبری شاوه (شابه/ سابه/ ساوه)، هرمز چهارم به بهانه آنکه سردارش تنها بخش اندکی از
غنایم جنگی را نزد او فرستاده است، بهرام چوبین را
تحقیر و از فرماندهی سپاه خلع کرد.
بهرام ابتدا با خاقان ترکان پیمان دوستی بست، سپس به سوی
خراسان رفت و بر شاه ساسانی
شورش کرد (درباره علل این شورش رجوع کنید به این).
پس از آن، به
قصد برکناری هرمز به
تیسفون تاخت. او در میان راه، در
ری، فرمان ضرب سکههایی با تصویر و نام خسرو داد. بهرام سپس در نامهای عتاب آمیز از هرمز خواست تا حکومت را به پسرش، خسرو، واگذار کند.
هرمز که ظاهرآ پیشتر نیز به خسرو بدبین بود، به توصیه اطرافیانش، تصمیم به بازداشت یا
قتل پسرش گرفت. البته مرزبان و بزرگان آن ولایت از خسرو که از
ترس تنبیه پدر به
آذربایجان گریخته بود حمایت کردند.
هم زمان با نزدیک شدن لشکر بهرام به تیسفون، سپاه ساسانیان بر هرمز شورید و بِستام و بِندوی داییهای خسرو، با یاری بزرگان، هرمز را دستگیر و کور کردند. خسرو نیز به تیسفون بازگشت و در سال ۵۹۰ میلادی تاج بر سر نهاد.
بهرام با خسرو نیز به توافق نرسید و شاه
جوان که پایداری در برابر سردار شورشی را بیاثر میدید، به
روم شرقی گریخت و از ماوریکیوس، امپراتور روم، درخواست پشتیبانی کرد
ماوریکیوس سپاهی در
اختیار خسرو نهاد و
دختر خود، مریم، را نیز به
ازدواج وی درآورد. چندی بعد، خسرو برای بازپس گرفتن تاج و تخت به سوی
ایران حرکت کرد. در میان راه، گروهی از سپاهیان ساسانی به او پیوستند. سرانجام، خسرو در ۵۹۱ میلادی در محلی نزدیک دریاچه ارومیه، سپاه بهرام چوبین را درهم شکست. بهرام نزد ترکان گریخت، اما حدود یک سال بعد، ظاهرآ به تحریک خسرو در آنجا کشته شد.
سلطنت واقعی خسروپرویز با پیروزی بر بهرام چوبین آغاز شد؛ اما قدرت روزافزون بندوی و بستام بر خسرو گران میآمد. خسرو پس از چند سال فرمانروایی، بندویِ سَرگنجور را به بهانه نافرمانی کشت و بستام را، که مرزبان نواحی شرقی بود، فراخواند. بستام که از سرنوشت برادر آگاه شده بود، به سرزمین
دیلم نزد یاران بهرام چوبین رفت و گُردیه، خواهر بهرام، را به همسری گرفت و چندی بعد ادعای شاهی کرد. در نبردی که میان خسرو و بستام در نزدیک
ری رخ داد، سپاهیان ساسانی پیروز شدند و بستام گریخت. مدتی بعد در حدود ۵۹۶ میلادی، بستام با توطئه خسرو کشته شد.
در حدود ۶۰۲ میلادی به فرمان خسرو، نعمان بن مُنذِر، آخرین پادشاه لخمی
حیره، دستگیر و کشته شد؛ بدین ترتیب، فرمانروایی لخمیان در حیره پایان یافت. از آن پس، برخی قبایل
عرب که دیگر
حکومت لخمیان را مانع خود نمیدیدند، گاه و بیگاه به سرزمینهای مرزی
ایران میتاختند.
مناسبات
ایران و رومشرقی در روزگار ماوریکیوس دوستانه باقی ماند؛ اما پنج ماه پس از کشته شدن ماوریکیوس (در ۶۰۲ میلادی)، با شورش مردم و سپاهیان، فکاس، به امپراتوری رسید و پیکی به دربار ساسانی فرستاد؛ خسرو نیز وی را دستگیر کرد و با پناه دادن به تئودسیوس، که خود را پسر مارویکیوس میخواند، جنگهای
ایران و روم را تجدید کرد.
این نبردها، در حدود سال ۶۰۴ میلادی آغاز شد و بیش از بیست سال ادامه یافت.
به سبب شکستهای پی در پی سپاه رومشرقی، شماری از ناراضیان به رهبری هِرَقْل در ۶۱۰ میلادی فکاس را کشتند. هرقل بر تخت نشست، اما اوضاع آشفته رومشرقی همچنان ادامه یافت و خسرو پیشنهاد
صلح امپراتور جدید را نپذیرفت
امپراتور نیز با خزرها بر ضد
ساسانیان پیمان بست و به
بین النهرین پیشروی کرد. در ۶۲۷ میلادی پس از شکست سپاه ساسانی در نزدیک
نینوا، دستگردِ خسرو که محل نگاهداری بخشی از گنجینههای خسرو بود به تصرف هرقل درآمد و خسرو به تیسفون گریخت. خسرو با اینکه به شدت تضعیف شده بود، باز هم پیشنهاد صلح امپراتور رومشرقی را رد کرد.
مردم و سپاهیان که از پافشاری شاه ساسانی برای ادامه جنگ به تنگ آمده بودند، بر او شوریدند. سرانجام در ۲۵ فوریه ۶۲۸ هواداران پسر بزرگِ خسرو، شیرویه، خسرو را دستگیر و از شاهی خلع کردند. خسرو در زندان درباره کردارش در دوران سلطنت بازجویی شد، اما از خود دفاع کرد و پاسخهایی مغرورانه داد. چند روز بعد، خسرو پرویز در زندان کشته شد
از رویدادهای مهم زندگی خسروپرویز نامه
پیامبر اسلام خطاب به اوست. هنگامی که پیامبر اکرم پس از
صلح حُدَیبیّه (سال ۶) با ارسال نامههایی شاهان و زمامداران جزیرةالعرب و کشورهای مجاور را به
اسلام دعوت کرد،
عبداللّه بن حُذافه سَهمی را نیز نزد خسروپرویز شاه
ایران فرستاد و در نامهاش به او نوشت که اسلام بیاورد تا
سلامت بماند، چه اگر خودداری ورزد،
گناه مجوس بر او خواهد بود. درباره مواجهه خسروپرویز با این نامه دو روایت در دست است. بنابه یک روایتِ
یعقوبی،
وی با احترام نامهای در پاسخ پیامبر نوشت و آن را در میان دو قطعه پارچه
معطر شده با
مشک نهاد، ولی پیامبر برای او پیام فرستاد که نیازی به
حریر ندارد و بر همان
دعوت تأکید ورزید. به روایت دوم یعقوبی
که بیشتر مورخان نیز آن را نقل کردهاند، خسرو با
غرور و گستاخی اسلام نیاورد و از اینکه پیامبر وی را به
دین خود دعوت کرده و نام خود را پیش از نام وی نوشته تندی نمود و نامه آن حضرت را پاره کرد و مقداری
خاک برای
رسول خدا فرستاد، به علاوه باذان عامل خود در
یمن را مأمور کرد کسانی به
حجاز بفرستد تا خبر پیامبر را برایش ببرند. پیامبر نیز فرمود «چنان که نامه را پاره کند، خدا پادشاهیاش را پاره کند و خاکی که فرستاده است نشان آن است که به زودی
مسلمانان کشور وی را میگشایند». افزون بر این، پیامبر به آگاهی غیبی، فرستادگان باذان را از
قتل خسروپرویز آگاه ساخت.
خودسریهای خسرو پرویز در مدت ۳۸ سال پادشاهی و جنگهای بیحاصل او با رومشرقی،
ایران را ناتوان و مردم را بیچیز کرد. استغراق خسرو در زندگی حرمخانه، وی را به
خرافات، فال و پیشگویی علاقهمند ساخت و گاه، تصمیمگیریهایش را تحتتأثیر قرار داد.
(۱) ابنحزم، جوامعالسیرة، و خمس رسائل اخری، چاپ احسان عباس و ناصرالدین اسد،(قاهره ۱۹۵۶ ).
(۲) ابنسعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۳) ابنشهرآشوب، مناقب آلابیطالب، نجف ۱۹۵۶.
(۴) ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی،) قاهره ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶ (، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۵) حسینبن محمد ثعالبی مرغنی، تاریخ غررالسیر، المعروف بکتاب غرر اخبار ملوکالفرس و سیرهم، چاپ زوتنبرگ، پاریس ۱۹۰۰، چاپ افست تهران ۱۹۶۳.
(۶) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
(۷) عبدالحسین زرینکوب،
روزگاران ایران: گذشته باستانی
ایران، تهران ۱۳۷۴ش.
(۸) طبری، تاریخ (بیروت).
(۹) ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، دفتر ۷، چاپ جلال خالقی مطلق و ابوالفضل خطیبی، تهران ۱۳۸۸ش.
(۱۰) الی ایوانوویچ کالسنیکوف،
ایران در آستانه یورش تازیان، ترجمه م ر یحیایی، تهران ۱۳۵۷ش.
(۱۱) آرتور امانوئل کریستنسن، داستان بهرام چوبین، ترجمه منیژه احدزادگان آهنی، تهران ۱۳۸۳ش.
(۱۲) مسعودی، مروج (بیروت).
(۱۳) یعقوبی، تاریخ.
(۱۴) Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides, Copenhagen ۱۹۴۴.
(۱۵) Beate Dignas and Engelbert Winter, Rome and Persia in late antiquity, Cambridge ۲۰۰۷.
(۱۶) Richard Nelson Frye, The history of ancient Iran, Munchen ۱۹۸۴.
(۱۷) David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London ۱۹۷۱.
(۱۸) The Roman eastern frontier and the Persian wars, ptII, ed Geoffrey Greatrax and Samuel N C Lieu, London: Routledge, ۲۰۰۲.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خسرو پرویز»، شماره ۷۰۵۷.