خروج علیه حاکم از دیدگاه اهلسنت
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از دیدگاه
اهل سنت و
وهابیت،
امامت و
خلافت امری است عرفی و دنیوی که انتخاب آن با با روشهای مختلفی، از جمله انتخاب مردم، انتخاب اهل حل و عقد،
وصیت خلیفه قبلی، کودتا علیه خلیفه قبل با زور و شمشیر و... است؛ با این حال ایشان خروج علیه
حاکم را مشروع نمیدانند که این امر خود، مستلزم
ظلمپذیری و پیروی از
حاکمان جبار و ستمگر است. این مقاله به بررسی ریشههای این نوع نگرش و تفکر میپردازد.
از دیدگاه پیروان
مکتب اهل بیت (علیهماسلام)،
امامت و
خلافت، امری است الهی و شرعی که انتخاب آن تنها در حیطه اختیارات
خداوند است و بس؛ اما دیگر
مذاهب اسلامی اعتقاد دارند که امامت و خلافت امری عرفی و دنیوی است و انتخاب خلیفه را با روشهای مختلفی؛ از جمله انتخاب مردم، انتخاب اهل حل و عقد،
وصیت خلیفه قبلی، کودتا علیه خلیفه قبل با زور و شمشیر و... ممکن میدانند.
اما جالب است که آنان با وجود چنین باوری، در عین حال فتوا دادهاند که خروج علیه
حاکم ـ به هر صورتی که به قدرت رسیده باشد ـ
حرام است؛ حتی اگر آن
حاکم فاسق، ظالم و بی دین و
کافر باشد. حتی اگر به شما دستوری بدهند که بر خلاف
حکم قرآن،
سنت و خلیفه قبلی باشد.
پیروان این مکتب، برای اثبات این
حکم باطل، روایاتی را نیز از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده و بر اساس آن فتوا دادهاند.
این
روایات و
فتوا باعث شده است که فرهنگ ظلمپذیری در میان پیروان
مکتب سقیفه نهادینه شده و همواره در طول تاریخ آنان در برابر ظلم
حاکمان ستمگر سر خم نموده و در برابر انحرافات ریز و درشت آنان سکوت اختیار کنند.
اما
شیعیان با تاسی از
سیدالشهداء (علیهالسّلام) فرهنگی را پذیرفتهاند که هرگز سر تسلیم در برابر ظالمان و ستمگران فرود نیاوردهاند و مبارزه با
ظلم و ستم جزئی از عقیده آنان به حساب میآید.
شیعه، مذهبی است که بنای ظلمستیزی دارد و حاضر نیست با ظلم و استبداد حتی لحظهای هم روحیه آشتیپذیری داشته باشد؛ زیرا شعار رهبر شیعیان «کونا للظالم خصماً و للمظلوم عونا» بوده و فریاد زده است که:
انّی لا اری الموت الا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما.
این فرمان
امام حسین (علیهالسّلام) است که روحیه ظلمستیزی و زیر بار ظلم نرفتن را در شیعیان تقویت کرده است و از آنها مردمی ساخته است که هیچگاه با ظالمان هم سفره نمیشوند و زیر بار زورگویی نمیروند.
اما چرا پیروان مکتب سقیفه همواره با
حاکمان و جباران همسفره بودهاند و هیچگاه با آنها مشکلی نداشتهاند؟
ما در این مقاله ریشههای این نوع نگرش و تفکر در سه بخش بررسی کردهایم.
روایات فراوانی در صحیحترین منابع اهل تسنن وجود دارد که بر طبق آنها رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مسلمانان را از خروج علیه
حاکم برحذر داشته و حتی خروج کننده را کافر و مستحق آتش
جهنم خوانده است.
این روایات از نظر دلالت و متن به دستههای مختلف تقسیم میشود که ما هر دسته را همراه با روایات آن نقل خواهیم کرد.
دسته اول از روایات با این مضمون آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده، کسانی که از
حاکم و سلطان فاصله بگیرد و از جماعت جدا شود و با این وضعیت از دنیا برود، به
مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
این مطلب با عبارت گوناگون در کلام حضرت بیان شده است که در ذیل به چند نمونه از آن اشاره میکنیم.
طبق نقل
صحیح بخاری، اطاعت از
حاکم و خلیفه بهاندازهای مهم و ضروری است که هرکس
صبر و شکیبائی را کنار بگذارد و یک وجب از
حاکم دور شود، به مرگ جاهلی میمیرد: «حدثنا مُسَدَّدٌ عن عبد الْوَارِثِ عن الْجَعْدِ عن ابی رَجَاءٍ عن بن عَبَّاسٍ عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: من کَرِهَ من اَمِیرِهِ شیئا فَلْیَصْبِرْ فانه من خَرَجَ من السُّلْطَانِ شِبْرًا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً؛
ابن عباس میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که از حاکمش آزرده شده باشد، باید صبر کند. به درستی که هر کس از سلطانش بهاندازه یک وجب دور شود، به مرگ جاهلی از دنیا رفته است.
طبق این روایت، تمام مردم وظیفه دارند که همواره در خدمت سلطان باشند. اگر سلطان به آنها ظلمی کرد که آنها را رنجیده خاطر میکند، باید صبر و شکیبائی پیشه کنند و اگر چنین نکنند و از سلطان دور شوند و بمیرند، به مرگ جاهلی مردهاند!!!
و بازهم
بخاری در
روایت دیگری نقل کرده است که اگر کسی یک وجب از جماعت دور شود و بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است.
«حدثنا ابو النُّعْمَانِ حدثنا حَمَّادُ بن زَیْدٍ عن الْجَعْدِ ابی عُثْمَانَ حدثنی ابو رَجَاءٍ الْعُطَارِدِیُّ قال سمعت بن عَبَّاسٍ رضی الله عنهما عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال: من رَاَی من اَمِیرِهِ شیئا یَکْرَهُهُ فَلْیَصْبِرْ علیه فانه من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْرًا فَمَاتَ الا مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»
عطاردی میگوید: از ابن عباس شنیدم که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: هر کس از حاکمش چیزی (گفتار یا کردار) ناخوشایندی ببیند، باید برآن شکیبا باشد. به درستی که هر کس از جماعت بهاندازه یک وجب فاصله گیرد و در آن هنگام بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است؛
سخن
ابن اثیر جزری در شرح این روایت:
ابن اثیر جزری متوفای سال ۵۴۴ در شرح حدیث «من فارق الجماعه...» مینویسد: معناه کل جماعة عقدت عقدا یوافق الکتاب والسنة، فلا یجوز لاحد ان یفارقهم فی ذلک العقد، فان خالفهم فیه استحق الوعید.
معنای روایت آن این است که اگر جماعتی پیمانی ببندند که موافق کتاب و سنت باشد، برای احدی جایز نیست که از آن جدا شود و اگر مخالفت نماید، شایسته همان وعیدی است که در روایت آمده.
مسلم نیشابوری در
صحیح خود هر دو روایت بخاری را در یک روایت جمع کرده است:
«حدثنا شَیْبَانُ بن فَرُّوخَ حدثنا جَرِیرٌ یَعْنِی بن حَازِمٍ حدثنا غَیْلَانُ بن جَرِیرٍ عن ابی قَیْسِ بن رِیَاحٍ عن ابی هُرَیْرَةَ عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّهُ قال من خَرَجَ من الطَّاعَةِ وَفَارَقَ الْجَمَاعَةَ فَمَاتَ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً...؛
ابوهریره میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی از اطاعت (
حاکم) خارج شود و از جماعت جدا شود و در آن حال بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است (
مسلمان نمرده است)...»
دسته دیگر از روایات بیانگر این مطلب هستند که هر کسی در مقابل
حاکم زمانش ایستادگی کند و بنای مخالفت با او را داشته باشد، از
اسلام خارج شده و
حبل المتین اسلام را از گردنش دورانداخته است. این روایات از چند طریق نقل شده است:
ابوذر غفاری صحابه راستین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا یحیی بن آدَمَ ثنا زُهَیْرٌ عن مُطَرِّفِ بن طَرِیفٍ عن ابی الْجَهْمِ عن خَالِدِ بن وُهْبَانَ عن ابی ذَرٍّ قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من فَارَقَ الْجَمَاعَةَ شِبْراً خَلَعَ رِبْقَةَ الاِسْلاَمِ من عُنُقِهِ؛
ابوذر میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که از جماعت بهاندازه یک وجب جدا شود، رشته اسلام را از گردنش کنده است.»
همین روایت در
مستدرک حاکم آمده و در پایان تصریح کرده است که این روایت شرایط بخاری و مسلم را دارد:
تابعه جریر بن عبد الحمید الضبی عن مطرف عن خالد بن وهبان عن ابی ذر قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من خالف جماعة المسلمین شبرا فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه. خالد بن وهبان لم یجرح فی روایاته وهو تابعی معروف الا ان الشیخین لم یخرجاه وقد روی هذا المتن عن عبدالله بن عمر باسناد صحیح علی شرطهما.
شمسالدین ذهبی نیز در
تخلیص المستدرک نظر
حاکم را تایید کرده و گفته: علی شرطهما.
البانی نیز این روایت را در کتاب «
ظلال الجنة»
صحیح دانسته است:
۸۹۲ (صحیح) ثنا وهب بن بقیة ثنا خالد بن عبدالله عن مطرف عن ابی الجهم عن خالد بن وهبان عن ابی ذر قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من فارق الجماعة قید شبر فقد خلع ربقة الاسلام من عتقه؛ وفیه عن ابن عمر وابی هریرة وابی الدرداء وحارث الاشعری وعامر بن ربیعة عن النبی (علیهالسّلام).
روایت ابوذر، با سند دیگر نیز این گونه در منابع اهل سنت آمده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا یَزِیدُ وَمُحَمَّدُ بن یَزِیدَ قَالاَ ثنا الْعَوَّامُ قال مُحَمَّدٌ عَنِ الْقَاسِمِ وقال یَزِیدُ فی حَدِیثِهِ حدثنی الْقَاسِمُ بن عَوْفٍ الشیبانی عن رَجُلٍ قال کنا قد حَمَلْنَا لابی ذَرٍّ شَیْئاً نُرِیدُ اَنْ نُعْطِیَهُ اِیَّاهُ فَاَتَیْنَا الرَّبَذَةَ فَسَاَلْنَا عنه فلم نَجِدْهُ قِیلَ اسْتَاْذَنَ فی الْحَجِّ فَاُذِنَ له فَاَتَیْنَاهُ بِالْبَلْدَةِ وَهِیَ مِنًی فَبَیْنَا نَحْنُ عِنْدَهُ اِذْ قِیلَ له ان عُثْمَانَ صلی اَرْبَعاً فَاشْتَدَّ ذلک علی ابی ذَرٍّ وقال قَوْلاً شَدِیداً وقال صَلَّیْتُ مع رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ وصلیت مع ابی بَکْرٍ وَعُمَرَ ثُمَّ قام ابو ذَرٍّ فَصَلَّی اَرْبَعاً فَقِیلَ له عِبْتَ علی اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ شَیْئاً ثُمَّ صَنَعْتَ قال الْخِلاَفُ اَشَدُّ ان رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خَطَبَنَا فقال انه کَائِنٌ بعدی سُلْطَانٌ فَلاَ تُذِلُّوهُ فَمَنْ اَرَادَ اَنْ یُذِلَّهُ فَقَدْ خَلَعَ رِبْقَةَ الاِسْلاَمِ من عُنُقِهِ وَلَیْسَ بِمَقْبُولٍ منه تَوْبَةٌ حتی یَسُدَّ ثُلْمَتَهُ التی ثَلَمَ...»
قاسم بن عوف از شخصی نقل میکند که ما برای ابوذر میخواستیم چیزی ببریم و در
ربذه به او تحویل دهیم. به آنجا آمدیم سراغش را گرفتیم گفتند: او درخواست
زیارت خانه خدا را کرده بود و برایش اجازه دادند. ما هم به دنبال او در
منا رفتیم که در آنجا گفته شد
عثمان نماز را چهار رکعتی خوانده است و این امر بر ابوذر گران آمد و سخن درشتی به زبان آورد و گفت: ما با رسول خدا و
ابوبکر و
عمر در این جا دو
رکعت نماز خواندیم.
سپس ابوذر ایستاد و چهار رکعت نماز به جای آورد. برای ابوذر گفته شد تو بر
امیرمؤمنان عیب گرفتی؛ اما خودت چهار رکعت خواندی؟ ابوذر گفت: اختلاف شدید این است که با فرمایش رسول خدا مخالفت شود که ایشان برای ما خطبه خواند و فرمود: بعد از من سلطان و
حاکمی میآید، پس او را ذلیل نکنید و کسی که بخواهد او را ذلیل کند، از ملت اسلام خارج میشود و توبهاش قبول نمیشود تا این که آن شکافی را که وارد شده پر کند.
طبق این روایت، جناب ابوذر با این که میدانست کار عثمان یک
بدعت بزرگ است؛ اما خودش نیز نماز را در حال سفر چهار رکعت خواند تا مخالفتی با
حاکم و خلیفه نکرده باشد.
البته ما یقین داریم که این روایت
دروغ آشکاری است؛ زیرا ممکن نیست که ابوذر با دستور خدا و پیامبرش مخالفت کرده باشد. ادامه روایت از ساختههای
بنیامیه برای اثبات مشروعیت بدعتهای
خلیفه سوم است.
از آنجایی که در تعبیر روایات فوق، کلمه «
ربقة» آمده بود خواستیم معنای لغوی این واژه بیان کنیم.
الربقة فی الاصل: عروة فی حبل تجعل فی عنق البهیمة او یدها تمسکها، فاستعارها للاسلام، یعنی ما یشد المسلم به نفسه من عری الاسلامای حدوده
واحکامه واوامره ونواهیه.
ربقه به معنای ریسمانی است که به گردن و یا پای حیوان انداخته میشود تا او را از فرار کردن نگهدارد. این معنا برای اسلام
استعاره گرفته شده است؛ یعنی ربقه در اسلام همان چیزی است که یک مسلمان به واسطه آن خود را میبندد و آن عبارت از حدود،
احکام،
اوامر و نواهی اسلامی است.
در روایت فوق نیز «ربقه» به همین معنای لغوی است؛ یعنی کسی که از جماعت جدا شود و بنای مخالفت بگذارد، این ریسمان اسلامی را از گردن خود دورانداخته و خود را از حدود اسلام به دور ساخته است.
ابن ابیعاصم همین روایت را از
ابو دراء با سند ذیل نقل کرده است:
«۱۰۵۰ ثنا محمد بن عوف ثنا عبد الحمید بن ابراهیم حدثنا عبدالله بن سالم عن عمر بن یزید النصری عن ثمیل الاشعری وکان صاحب ابی الدرداء ان ابا الدرداء قال قام فینا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مخبرا فقال ان الجنة لا تحل لعاص انه من لقی الله (عزّوجلّ) وهو ناکث بیعته لقیه وهو اجذم ومن خرج من الطاعة شبرا متعمداً فقد خلع ربقة الاسلام من عنقه...»
ثمیل اشعری میگوید: ابو درداء گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در میان ما ایستاد و برای ما خبر داد همانا
بهشت برای کسی که عصیان میکند
حلال نیست، کسی که بیعتی را نقض کند، خداوند را در حالی که دستش بریده است، ملاقات میکند (کنایه از این که حجتی در دست ندارد) و کسی که از فرمان سلطان عمداً خارج شود، به تحقیق ریسمان اسلام را از گردنش بیرون کرده است...
دسته دیگر از روایات، بیان میکند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره
حاکمان بعد از خود سفارشات ویژهای داشته و تصریح میکند هر شخصی که بخواهد در مقابل سلطان و
حاکم بایستد، گویا شکاف و رخنهای در
دین ایجاد کرده است.
«ابن ابیعاصم شیبانی این روایت را از ابوذر غفاری با این
سند معتبر نقل کرده است:
«۱۰۷۹ حَدَّثَنَا الْحَسَنُ بْنُ الْبَزَّارِ، حَدَّثَنَا اَبُو تَوْبَةَ، ثنا مُحَمَّدُ بْنُ مُهَاجِرٍ، عَنِ ابْنِ حَلْبَسٍ، عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنِ اَبِی سُفْیَانَ، قَالَ: لَمَّا خَرَجَ اَبُو ذَرٍّ اِلَی الرَّبَذَةِ، لَقِیَهُ رَکْبٌ مِنْ اَهْلِ الْعِرَاقِ، فَقَالُوا: یَا اَبَا ذَرٍّ، قَدْ بَلَغَنَا الَّذِی صُنِعَ بِکَ، فَاعْقِدْ لِوَاءً یَاْتِکَ رِجَالٌ مَا شِئْتَ، قَالَ: مَهْلا یَا اَهْلَ الاِسْلامِ، فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ: سَیَکُونُ بَعْدِی سُلْطَانٌ فَاَعْزِرُوهُ، مَنِ الْتَمَسَ ذُلَّهُ ثَغَرَ ثُغْرَةً فِی الاِسْلامِ، وَلَمْ یُقْبَلْ مِنْهُ تَوْبَةٌ حَتَّی یُعِیدَهَا کَمَا کَانَت.»
معاویه میگوید: هنگامی که ابوذر به ربذه تبعید شد، کاروانی از اهل
عراق او را دید به او گفتند: ای ابوذر خبر آنچه انجام دادهای به ما رسیده است، بیا پرچمی را بلند کن مردانی دورت جمع میشود آنگاه هر کاری بخواهی انجام میدهی. ابوذر گفت: صبر کنید ای مسلمانان؛ زیرا من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: به زودی بعد از من
حاکمی میآید؛ پس او را عزیز دارید، هر شخصی که بخواهد او را ذلیل کند، گویا شکافی در دین ایجاد کرده است و توبهای از او پذیرفته نمیشود مگر این که عزت سلطان را همانند قبل، بر گرداند.
البانی نیز این روایت را تصحیح کرده است: ۱۰۷۹ (صحیح) حدثنا الحسن بن البزار حدثنا ابو توبة ثنا محمد بن مهاجر عن ابن حلبس عن معاویة بن ابی سفیان قال لما خرج ابوذر الی الزبدة لقیه رکب من اهل العراق فقالوا یا ابا ذر قد بلغنا الذی صنع بک فاعقد لواء یاتیک رجال ما شئت قال مهلا یا اهل الاسلام فانی سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول سیکون بعدی سلطان فاعزوه من التمس ذله ثغر ثغرة فی الاسلام ولم یقبل منه توبة حتی یعیدها کما کانت.
در بخشی از روایات آمده است، کسانی که از بیعت یک
حاکم و امامی خارج میشوند و در برابر وی اطاعت نمیکنند، در
روز قیامت دست خالی و بدون
حجت محشور خواهند شد. این مضمون از طریق راویان متعدد نقل شده است:
عبدالله بن عمر، برای اثبات مشروعیت خلافت
یزید با او بیعت کرد و در زمانی که مردم
مدینه علیه یزید قیام کرده بودند، روایتی را به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نسبت میدهد که بر طبق آن هر کس بر
حاکمانی همانند یزید خروج کند، در قیامت حجتی نخواهند داشت و به مرگ جاهلی از دنیا میرود.
مسلم نیشابوری در صحیح خود مینویسد:
«۱۸۵۱ حدثنا عُبَیْدُ اللَّهِ بن مُعَاذٍ الْعَنْبَرِیُّ حدثنا ابی حدثنا عَاصِمٌ وهو بن مُحَمَّدِ بن زَیْدٍ عن زَیْدِ بن مُحَمَّدٍ عن نَافِعٍ قال جاء عبد اللَّهِ بن عُمَرَ الی عبد اللَّهِ بن مُطِیعٍ حین کان من اَمْرِ الْحَرَّةِ ما کان زَمَنَ یَزِیدَ بن مُعَاوِیَةَ فقال اطْرَحُوا لِاَبِی عبد الرحمن وِسَادَةً فقال انی لم آتِکَ لِاَجْلِسَ اَتَیْتُکَ لِاُحَدِّثَکَ حَدِیثًا سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُهُ سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من خَلَعَ یَدًا من طَاعَةٍ لَقِیَ اللَّهَ یوم الْقِیَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فی عُنُقِهِ بَیْعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً.»
عبدالله بن عمر به سوی
عبدالله بن مطیع آمد؛ همان زمانی که
واقعه حره در زمان یزید اتفاق افتاد. عبدالله بن مطیع گفت: برای ابو عبدالرحمن بالش بگذارید تا تکیه بگذارید. ابن عمر گفت: من نیامدهام تا بنشینم؛ آمدهام تا این که سخنی را که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم بیان کنم. حضرت فرمود: کسی که دست از اطاعت
حاکمی بردارد، روز قیامت بدون حجت و دستاویز خداوند را ملاقات میکند و کسی که بدون بیعت بمیرد همانند مرگ جاهلیت مرده است.
ابوداود طیالسی در مسند خود همین روایت را از
زید بن اسلم از پر عمر نقل کرده است:
«حدثنا ابو داود قال حدثنا خارجة بن مصعب عن زید بن اسلم عن بن عمر قال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من مات بغیر امام مات میتة جاهلیة ومن نزع یدا من طاعة جاء یوم القیامة لا حجة له؛
ابن عمر میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: هر کسی بدون
امام بمیرد، به مرگ جاهلی مرده است و هر کسی که دست از اطاعت (
حاکم یا امام) بردارد، روز قیامت بدون
حجت محشور میشود.»
ابو نعیم اصفهانی در کتاب «
حلیة الاولیاء و طبقات الاصفیاء»، بعد از نقل روایت ابن عمر، به صحت آن تصریح کرده و در حقیقت پذیرفته است که اگر کسی بر
حاکمانی همانند یزید خروج کند، به مرگ جاهلی مرده و در قیامت حجتی نخواهد داشت:
حدثنا عبدالله بن جعفر ثنا یونس بن حبیب ثنا ابو داود الطیالسی ثنا خارجة بن مصعب عن زید بن اسلم عن ابن عمر رضی الله تعالی عنه قال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من مات بغیر امام فقد مات میتة جاهلیة ومن نزع یده من طاعة جاء یوم القیامة لا حجة له. هذا حدیث صحیح ثابت.
عبدالرزاق صنعانی در کتاب «
المصنف» مینویسد:
«۳۷۷۹ عبد الرزاق عن بن جریج قال اخبرنی عاصم بن عبید الله بن عاصم قال اخبرنی عبدالله بن عامر بن ربیعة عن ابیه ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال انه ستکون امراء بعدی یصلون الصلاة لوقتها ویؤخرون عن وقتها فصلوها معهم فان صلوها لوقتها وصلیتموها معهم فلکم ولهم وان اخروها عن وقتها فصلیتموها معهم فلکم وعلیهم من فارق الجماعة مات میتة جاهلیة ومن نکث العهد فمات ناکثا لعهده جاء یوم القیامة لا حجة له.»
عبدالله بن عامر از پدرش عامر نقل کرده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده: همانا به زودی بعد از من امیرانی میآیند که نمازشان را سر وقت و با تاخیر میخوانند اگر سر وقت خواندند با آنها نماز خواندید به نفع شما است و اگر با تاخیر با آنها نماز خواندید به نفع شما و بر ضرر آنها است. کسی که از جماعت دور شود همانند مرگ دوران جاهلیت مرده است و کسی که پیمانی را بشکند و بمیرد، روز قیامت بدون حجت محشور میشود.
طبق نقل
احمد بن حنبل در
مسند، تعبیر دیگر در روایت
عبدالله بن ربیعه این است:حدثنا عبداللَّهِ حدثنی ابی ثنا ابو النَّضْرِ وحسن قلا ثنا شَرِیکٌ عن عَاصِمِ بن عُبَیْدِ اللَّهِ عن عبد اللَّهِ بن عَامِرٍ یعنی بن رَبِیعَةَ عن ابیه قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من مَاتَ وَلَیْسَتْ علیه طَاعَةٌ مَاتَ مِیتَةً جَاهِلِیَّةً فَاِنْ خَلَعَهَا من بَعْدِ عَقْدِهَا فی عُنُقِهِ لقی اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَی وَلَیْسَتْ له حُجَّةٌ...
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که بمیرد و بر گردن او اطاعتی از
حاکمی نباشد، همانند مرگ دوران جاهلیت مرده است، پس اگر کسی بیعت را پس از بیعت کردن بشکند، خداوند را بدون حجت ملاقات میکند.
مقدسی حنبلی در کتاب «
الاحادیث المختارة»، بعد از نقل روایت
عامر بن ربیعه، سند آن را
حسن میداند:
«النضر وحسین قالا ثنا شریک عن عاصم بن عبیدالله عن عبدالله بن عامر یعنی ابن ربیعة عن ابیه قال قال رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من مات ولیست علیه طاعة مات میتة جاهلیة وان خلعها من بعد عقدها فی عنقه لقی الله (عزّوجلّ) لیست له حجة... اسناده حسن.»
طبق این روایت،
حاکم حتی اگر به نماز بی توجه باشند و دستورات خداوند را سبک بشمارد، واجب الاطاعه است و کسی حق مخالفت با او را ندارد و
واجب است مردم نیز نماز خود را به تاخیر بیندازند تا مبادا به قبای
حاکم بربخورد و او را رنجیده خاطر نماید.
در روایت دیگر، به نکتهای مهم دیگری اشاره شده است و آن این که اگر کسی بخواهد خلیفه خود را عوض کند، نزد خدا حجتی ندارد تا چه رسد به کسی که علیه خلیفه زمان خود شورش کند و یا از بیعتش بیرون رود.
حاکم نیشابوری در المستدرک علی الصحیحین از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایت کرده است:
«الشیبانی ثنا حامد بن ابی حامد المقرئ ثنا اسحاق بن سلیمان الرازی سمعت کثیرا ابا النضر یقول سمعت ربعی بن حراش یقول انطلقت الی حذیفة بالمدائن لیالی سار الناس الی عثمان فقال یا بنی ما فعل قومک قال عنای حالهم تسال قال من خرج منهم الی هذا الرجل فسمیت له رجلا ممن خرج فقال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من فارق الجماعة واستبدل الامارة لقی الله ولا حجة له عنده.»
از
ربعی روایت شده که پیش
حذیفه رفتم در شبهایی که مردم میخواستند بر عثمان (خروج کنند) حذیفه گفت: ای پسرم! قوم تو چه کار کردند؟ گفتم: از چه حالشان سؤال میکنی؟ گفت: چه کسی از آنها بر علیه این مرد خروج کردهاند؟ نام مردی از آنها را بردم. حذیفه گفت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: هر کس از جماعت مسلمانان جدا شود و امیر خود را عوض کند خدا را در حالی ملاقات میکند که (بر این کارش) حجتی ندارد.
دسته دیگر از روایات، معیار دیگری را برای عدم خروج بر
حاکم به دست میدهد و آن بر پا داشتن نماز توسط
حاکم است؛ یعنی تا زمانی که
حاکم نماز میخواند، خروج بر او
جایز نیست، هر چند از وی هزاران معصیت خدا و افعال قبیح دیگری سر زند.
مسلم نیشابوری آورده است:
«حدثنا دَاوُدُ بن رُشَیْدٍ حدثنا الْوَلِیدُ یَعْنِی بن مُسْلِمٍ حدثنا عبد الرحمن بن یَزِیدَ بن جَابِرٍ اخبرنی مولی بَنِی فَزَارَةَ وهو رُزَیْقُ بن حَیَّانَ اَنَّهُ سمع مُسْلِمَ بن قَرَظَةَ بن عَمِّ عَوْفِ بن مَالِکٍ الْاَشْجَعِیِّ یقول سمعت عَوْفَ بن مَالِکٍ الْاَشْجَعِیَّ یقول سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول خِیَارُ اَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُحِبُّونَهُمْ وَیُحِبُّونَکُمْ وَتُصَلُّونَ علیهم وَیُصَلُّونَ عَلَیْکُمْ وَشِرَارُ اَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَیَلْعَنُونَکُمْ قالوا قُلْنَا یا رَسُولَ اللَّهِ اَفَلَا نُنَابِذُهُمْ عِنْدَ ذلک قال لَا ما اَقَامُوا فِیکُمْ الصَّلَاةَ لَا ما اَقَامُوا فِیکُمْ الصَّلَاةَ الا من وَلِیَ علیه وَالٍ فَرَآهُ یَاْتِی شیئا من مَعْصِیَةِ اللَّهِ فَلْیَکْرَهْ ما یَاْتِی من مَعْصِیَةِ اللَّهِ ولا یَنْزِعَنَّ یَدًا من طَاعَةٍ...»
عوف بن مالک اشجعی میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: بهترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما آنها را دوست دارید و آنها نیز شما را دوست دارند، شما بر آنها دورود میفرستید و آنها بر شما درود میفرستند؛ و بدترین پیشوایان شما کسانی هستند که شما آنها را دشمن میدارید و آنها شما را دشمن میدارد، شما آنها را لعن میکنید و آنها نیز شما را لعن میکنند. عرض کردیم ای رسول خدا! آیا ما در این زمان آنها را رها نکنیم و یا با آنها وارد جنگ نشویم؟ حضرت فرمود: نه تا زمانی که آنها در میان شما نماز را بر پا میدارند. آگاه باشید اگر
حاکمی بر شخص ولایت پیدا کرد و از او معصیت خدا را دید، فقط از ارتکاب آن چیز ناخوشایندی خود را اعلام کند اما دست از اطاعت او بر ندارد.
روایت عوف بن مالک، در صحیح مسلم با عبارت دیگر نیز نقل شده است:
«حدثنا اسحاق بن ابراهیم الْحَنْظَلِیُّ اخبرنا عِیسَی بن یُونُسَ حدثنا الْاَوْزَاعِیُّ عن یَزِیدَ بن یَزِیدَ بن جَابِرٍ عن رُزَیْقِ بن حَیَّانَ عن مُسْلِمِ بن قَرَظَةَ عن عَوْفِ بن مَالِکٍ عن رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال خِیَارُ اَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُحِبُّونَهُمْ وَیُحِبُّونَکُمْ وَیُصَلُّونَ عَلَیْکُمْ وَتُصَلُّونَ علیهم وَشِرَارُ اَئِمَّتِکُمْ الَّذِینَ تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ وَتَلْعَنُونَهُمْ وَیَلْعَنُونَکُمْ قِیلَ یا رَسُولَ اللَّهِ اَفَلَا نُنَابِذُهُمْ بِالسَّیْفِ فقال لَا ما اَقَامُوا فِیکُمْ الصَّلَاةَ واذا رَاَیْتُمْ من وُلَاتِکُمْ شیئا تَکْرَهُونَهُ فَاکْرَهُوا عَمَلَهُ ولا تَنْزِعُوا یَدًا من طَاعَةٍ.»
مسلم نیشابوری از
ام سلمه نیز شبیه روایت اول را نقل کرده است:
«۱۸۵۴ حدثنا هَدَّابُ بن خَالِدٍ الْاَزْدِیُّ حدثنا هَمَّامُ بن یحیی حدثنا قَتَادَةُ عن الْحَسَنِ عن ضَبَّةَ بن مِحْصَنٍ عن اُمِّ سَلَمَةَ اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال سَتَکُونُ اُمَرَاءُ فَتَعْرِفُونَ وَتُنْکِرُونَ فَمَنْ عَرَفَ بَرِئَ وَمَنْ اَنْکَرَ سَلِمَ وَلَکِنْ من رضی وَتَابَعَ قالوا اَفَلَا نُقَاتِلُهُمْ قال لَا ما صَلَّوْا؛
ام سلمه میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: به زودی پیشوایان و
حاکمانی خواهند آمد که برخی از شما آنها را میشناسید و برخی نمیشناسید، هر کس آنها را شناخت از آنها برائت میجوید و هر کس که نشناخت سالم میماند (عیبی بر او نیست)؛ اما وای به حال کسی که به کارهای آنها راضی باشند و تبعیت کند (در گناه آنان شریک است). گفتند: آیا با آنها بجنگیم؟ فرمود: خیر تا زمانی که نماز میخوانند.»
این روایت هم در صحیح مسلم آمده است و طبیعتاً نزد علمای اهل سنت صحیح است و نیاز به بررسی سندی ندارد. از این رواست که
ترمذی بعد از نقل روایت مینویسد: قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ.
احمد بن حنبل در کتاب «
مسند»، روایت دیگری را به همین مضمون از
ابو سعید خدری نقل کرده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا عبد الصَّمَدِ ثنا ابی وَعَفَّانُ قالا ثنا عبد الْوَارِثِ ثنا محمد بن جُحَادَةَ حدثنی الْوَلِیدُ عن عبد اللَّهِ البهی عن ابی سَعِیدٍ الخدری قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تَکُونُ اُمَرَاءُ تَلِینُ لهم الْجُلُودُ وَتَطْمَئِنُّ اِلَیْهِمُ الْقُلُوبُ وَیَکُونُ عَلَیْکُمْ اُمَرَاءُ تَشْمَئِزُّ مِنْهُمُ الْقُلُوبُ وَتَقْشَعِرُّ مِنْهُمُ الْجُلُودُ قالوا اَفَلاَ نَقْتُلُهُمْ قال لاَ ما اَقَامُوا الصَّلاَةَ.»
در آینده امیرانی خواهند آمند که با آنها نرم برخورد میکنید و به آنها اطمینان دارید و نیز امیرانی خواهند آمد که از آنها متنفر هستید و با آنها به سختی برخورد میکنید. گفتند: آیا با آنها بجنگیم؟ فرمود: خیر تا زمانی که نماز میخوانند.
در روایتی که
عقبة بن عامر از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده، آمده است که معیار عدم خروج علیه
حاکم، بر پا داشتن نماز و روزه گرفتن است:
«حدثنا محمد بن یحیی بن مِنْدَهٍ الاَصْبَهَانِیُّ ثنا ابو کُرَیْبٍ ثنا بَکْرُ بن یُونُسَ بن بُکَیْرٍ عن مُوسَی بن عَلِیٍّ عن ابیه عن عُقْبَةَ بن عَامِرٍ قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَلا اُخْبِرُکُمْ بِخِیَارِ عُمَّالِکُمْ وَشِرَارِهِمْ قالوا بَلَی یا رَسُولَ اللَّهِ قال فان خِیَارَهُمْ لَکُمْ من تُحِبُّونَهُ وَیُحِبُّکُمْ وَتَدْعُونَ اللَّهَ لهم وَیَدْعُونَ اللَّهَ لَکُمْ وَشِرَارُهُمْ شِرَارُهُمْ لَکُمْ من تُبْغِضُونَهُمْ وَیُبْغِضُونَکُمْ وَتَدْعُونَ اللَّهَ علیهم وَیَدْعُونَ اللَّهَ عَلَیْکُمْ فَقَالُوا اَفَلا نُقَاتِلُهُمْ یا رَسُولَ اللَّهِ قال لا ادعوهم (دعوهم) ما صَامُوا وَصَلَّوْا.»
عقبة بن عامر میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: آیا از بهترین کارگذاران و بدترین آنه به شما خبر ندهم؟ گفتند: بلیای رسول خدا! حضرت فرمود: بهترین آنها کسانی هستند که شما او را دوست دارید و او شمار دوست دارد، شما نزد خدا برای او دعا میکنید و او هم برای شما دعا میکند. بدترین آنها برای شما کسانی هستند که شما آنها را دشمن میدارید و آنها نیز شما را دشمن میدارد، شما در حق آنان دعای بد میکنید و آنها نیز در حق شما. گفتند: آیا ما با آنها نجنگیم ای رسول خدا! حضرت فرمود: نه آنها را رها کنید تا هنگامی که روزه میگیرند و نماز میخوانند.
هیثمی بعد از نقل روایت در باره سند آن مینویسد: رواه الطبرانی فی الکبیر والاوسط بنحوه و فیه بکر بن یونس وثقه احمد العجلی وضعفه البخاری وابو زرعة وبقیة رجاله رجال الصحیح.
در سند این روایت
بکر بن یونس وجود دارد که
احمد عجلی او را توثیق کرده اما بخاری و
ابوزرعه تضعیف کردهاند، سایر روات آن راویان صحیح بخاری هستند.
یک دسته از روایات، بیانگر این مطلب هستند که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده: شما در برابر
حاکمی که زمام امور مردم را به دست گرفته، باید مطیع و فرمانبردار باشید؛ هرچند شما را به انجام کارهایی دستور دهند که من آن را از جانب خداوند نیاورده باشم و از جمله دستورات دین نباشد.
این مضمون از چند طریق نقل شده است:
طبرانی در
معجم الکبیر نقل کرده است که رسول خدا فرموده از
حاکمان خود اطاعت کنید هر طوری که باشند:
«۶۵۸ حدثنا عَمْرُو بن اِسْحَاقَ بن زِبْرِیقٍ الْحِمْصِیُّ ثنا ابی ح وَحَدَّثَنَا عُمَارَةُ بن وَثِیمَةَ الْمِصْرِیُّ وَعَبْدُ الرحمن بن مُعَاوِیَةَ الْعُتْبِیُّ قَالا ثنا اِسْحَاقُ بن ابراهیم بن زِبْرِیقٍ الْحِمْصِیُّ ثنا عَمْرُو بن الْحَارِثِ عن عبد اللَّهِ بن سَالِمٍ عَنِ الزُّبَیْدِیِّ حدثنی الْفُضَیْلُ بن فَضَالَةَ ان حَبِیبَ بن عُبَیْدٍ حدثه ان الْمِقْدَامَ حَدَّثَهُمْ اَنّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال اَطِیعُوا اُمَرَاءَکُمْ مَهْمَا کان فَاِنْ اَمَرُوکُمْ بِشَیْءٍ مِمَّا جِئْتُکُمْ بِهِ فَاِنَّهُمْ یُؤْجَرُونَ علیه وَتُؤْجَرُونَ بِطَاعَتِهِمْ وَاِنْ اَمَرُوکُمْ بِشَیْءٍ مِمَّا لم آتِکُمْ بِهِ فانه علیهم وَاَنْتُمْ منه بَرَاءٌ ذلک بِاَنَّکُمْ اذا لَقِیتُمُ اللَّهَ قُلْتُمْ رَبَّنَا لا ظُلْمَ فیقول لا ظُلْمَ فَتَقُولُونَ رَبَّنَا اَرْسَلْتَ اِلَیْنَا رُسُلا فَاَطَعْنَاهُمْ بِاِذْنِکَ وَاسْتَخْلَفْتَ عَلَیْنَا خُلَفَاءَ فَاَطَعْنَاهُمْ بِاِذْنِکَ وَاَمَّرْتَ عَلَیْنَا اُمَرَاءَ فَاَطَعْنَاهُمْ لک فیقول صَدَقْتُمْ هو علیهم وَاَنْتُمْ منه بَرَاءٌ.»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: امیران و
حاکمان خود را اطاعت کنید هر طوری که باشند؛ اگر آنان شما را به کارهایی که من آوردهام دستور دادند، هم آنها پاداش میبرند و هم شما به خاطر اطاعت از آنها؛ و اگر به کارهای امر کردند که من آن را نیاوردهام،
گناه آن به گردن آنهاست و شما بریء الذمه هستید. هنگامی که شما خداوند را ملاقات کنید میگویید: خدایا به ما ظلم نشود؛ ندا میرسد که ظلمی در کار نیست. شما میگویید: خدایا رسولان را فرستادی ما به اذن شما اطاعت کردیم و برای ما خلفایی گماردی آنان را نیز به اذن تو اطاعت کردیم و بر ما امیرانی را امارت دادی پس به خاطر تو آنان را اطاعت کردیم. گفته میشود: راست گفتید، گناه آن اعمال به گردن آنها است و شما از آن مبرا هستید.
هیثمی در باره سند این روایت مینویسد: رواه الطبرانی وفیه اسحاق بن ابراهیم بن زبریق وثقه ابو حاتم وضعفه النسائی وبقیة رجاله ثقات.
این روایت را طبرانی نقل کرده که در آن
اسحاق بن ابراهیم وجود دارد،
ابوحاتم او را توثیق کرده ولی
نسائی تضعیف کرده است و بقیه رجالش موثق هستند.
ابن حبان روایت دیگری را در کتابش از طریق ابوهریره نقل کرده که رسول خد در این روایت نیز دستور به اطاعت مطلق از
حاکمان داده است:
«اَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ سَلْمٍ حَدَّثَنَا حَرْمَلَةُ بْنُ یَحْیَی حَدَّثَنَا ابْنُ وَهْبٍ اَخْبَرَنِی عَمْرُو بْنُ الْحَارِثِ اَنَّ بُکَیْرًا حَدَّثَهُ اَنَّ سُهَیْلَ بْنَ ذَکْوَانَ حَدَّثَهُ اَنَّ اَبَاهُ حَدَّثَهُ عَنْ اَبِی هُرَیْرَةَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) اَنَّهُ قَالَ آمُرُکُمْ بِثَلاثٍ وَاَنْهَاکُمْ عَنْ ثَلاثٍ آمُرُکُمْ اَنْ تَعْبُدُوا اللَّهَ وَلا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئًا وَتَعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلا تَتَفَرَّقُوا وَتُطِیعُوا لِمَنْ وَلاهُ اللَّهُ اَمْرَکُمْ وَاَنْهَاکُمْ عَنْ قِیلَ وَقَالَ وَکَثْرَةِ السُّؤَالِ وَاِِضَاعَةِ الْمَالِ.»
به نقل ابوهریره رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: شما را به سه چیز امر میکنم و از سه چیز نهی میکنم. دستور میدهم که خداوند را
عبادت کنید و به او شرک نکنید و به
ریسمان الهی همگی چنگ بزنید و پراکنده نشوید؛ و کسی را که خداوند ولی شما قرار داده است اطاعت کنید....
ابونعیم اصفهانی در کتاب «
حلیة الاولیاء وطبقات الاصفیاء»، این روایت را نقل کرده و در پایان میگوید: این روایت، ثابت و
مشهور است: حدثنا ابو عمرو بن حمدان ثنا الحسن بن سفیان ثنا حرملة ثنا ابن وهب اخبرنی عمرو بن الحارث ان بکیرا حدثه عن سهیل بن ذکوان ان ابان حدثه عن ابی هریرة عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال ان الله امرکم بثلاث ونهاکم عن ثلاث امرکم ان تعبدوا الله ولا تشرکوا به شیئا وان تعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا وتسمعوا وتطیعوا لمن ولاه الله (عزّوجلّ) امرکم... ثابت مشهور من حدیث سهیل لم یروه عن بکیر الا عمرو.
بیهقی در کتاب «
شعب الایمان»، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است که از
حاکمان امرتان اطاعت کنید هرچند آنها یک عبد حبشی باشد:
«اخبرنا ابو محمد عبدالله بن یحیی بن عبد الجبار السکری ببغداد انا اسماعیل بن محمد الصفار نا عباس بن عبدالله الترقفی نا محمد بن المبارک نا معاویة بن یحیی ابو مطیع نا بجیر بن سعد عن خالد بن معدان عن العرباض بن ساریة قال
وعظنا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
موعظة بلیغة ذرفت منها العیون ووجلت منها القلوب قال قائل کان هذه
موعظة مودع فما تامرنا قال علیکم بالسمع والطاعة لمن ولاه الله امرکم وان کان عبدا حبشیا الا وسیری من بقی منکم بعدی اختلافا کثیرا فمن ادرک ذاک منکم فعلیه بسنتی وسنة الخلفاء المهدیین عضوا علیها بالنواجذ ایاکم ومحدثات الامور فانها ضلالة...»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را
موعظه بلیغ فرمود به گونهای که چشمها گریان و دلها از آن ترسان شد. شخصی گفت: ای رسول خدا! این
موعظه شما
موعظه وداع گونه است، چه دستوری میفرمایید؟ فرمود: بر شما باد که از کسی که خداوند او را متولی امر شما کرده است اطاعت کنید و سخنش را بشنوید هرچند او عبد حبشی باشد.
آگاه باشید افرادی از شما که باقی میمانند بعد از من اختلاف بسیاری را میبینند؛ پس کسی که این زمان را درک کنند به سنت من و سنت خلفای هدایت شده تمسک نمایند...
ابن قیم جوزیه در کتاب «
اعلام الموقعین عن رب العالمین»، بعد از نقل روایت در باره سند آن، مینویسد: وَهَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ اسْنَادُهُ لَا بَاْسَ بِهِ. این روایت، حسن است و سندش مشکلی ندارد.
محمد بن عبد الوهاب در کتاب «
مبحث الاجتهاد و الخلاف»، نیز این روایت را حسن دانسته است: ما رواه الترمذی من حدیث العرباض بن ساریة قال:
وعظنا رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
موعظة بلیغة، ذرفت منها العیون، ووجلت منها القلوب، فقال قائل: یا رسول الله، کانها
موعظة مودع، فماذا تعهد الینا؟ فقال: «علیکم بالسمع والطاعة، وان تامر علیکم عبد حبشی» الحدیث، وهذا حدیث حسن، اسناده لا باس به.
مسلم بن حجاج نیشابوری از رسول خدا روایتی را در کتابش آورده که حتی در مقابل
حکام شیطان صفت نیز باید مطیع و فرمانبردار بود، هر چند این
حاکمان، شما را بزند و مال و اموال شما را غصب کند:
«۱۸۴۷ وحدثنی محمد بن سَهْلِ بن عَسْکَرٍ التَّمِیمِیُّ حدثنا یحیی بن حَسَّانَ ح وحدثنا عبد اللَّهِ بن عبد الرحمن الدَّارِمِیُّ اخبرنا یحیی وهو بن حَسَّانَ حدثنا مُعَاوِیَةُ یَعْنِی بن سَلَّامٍ حدثنا زَیْدُ بن سَلَّامٍ عن ابی سَلَّامٍ قال قال حُذَیْفَةُ بن الْیَمَانِ قلت یا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّا کنا بِشَرٍّ فَجَاءَ الله بِخَیْرٍ فَنَحْنُ فیه فَهَلْ من وَرَاءِ هذا الْخَیْرِ شَرٌّ قال نعم قلت هل وَرَاءَ ذلک الشَّرِّ خَیْرٌ قال نعم قلت فَهَلْ وَرَاءَ ذلک الْخَیْرِ شَرٌّ قال نعم قلت کَیْفَ قال یَکُونُ بَعْدِی اَئِمَّةٌ لَا یَهْتَدُونَ بِهُدَایَ ولا یَسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی وَسَیَقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیَاطِینِ فی جُثْمَانِ اِنْسٍ قال قلت کَیْفَ اَصْنَعُ یا رَسُولَ اللَّهِ ان اَدْرَکْتُ ذلک قال تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْاَمِیرِ وَاِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَاُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَاَطِعْ.»
حذیفه بن یمان میگوید: به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عرض کردم ما در راه شر (و گمراهی جاهلیت) بودیم خداوند برای ما خیر (و نیکی اسلام) آورد آیا پشت این خیر، شری به ما میرسد فرمودند: آری، عرض کردم آیا بعد از آن شر، خیری هم هست؟ فرمودند: آری، عرض کردم چگونه، فرمودند: بعد از من امامانی خواهند بود که به هدایت رهنمون نمیکنند و به سنت من عمل عمل نمیکنند و در بین آنان مردانی هستند که قلوبشان قلبهای شیطان است و جسمشان جسم آدم، عرض کردم وظیفه ما در این هنگام چیست؟ فرمودند: فرمانبردار و مطیع امیر باش و سخنش را بشنو اگرچه تو را بزند و اموالت را بگیرد فرمانبردار و مطیع باش.
در روایت صحیح مسلم آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود:از
حاکمانی که حقوق مردم را پایمال کند و در حق آنان ظلم روا دارند نیز اطاعت کنید و سخنانشان را بشنوید:
«۱۸۴۶ حدثنا محمد بن الْمُثَنَّی وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قالا حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن سِمَاکِ بن حَرْبٍ عن عَلْقَمَةَ بن وَائِلٍ الْحَضْرَمِیِّ عن ابیه قال سَاَلَ سَلَمَةُ بن یَزِیدَ الْجُعْفِیُّ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال یا نَبِیَّ اللَّهِ اَرَاَیْتَ ان قَامَتْ عَلَیْنَا اُمَرَاءُ یَسْاَلُونَا حَقَّهُمْ وَیَمْنَعُونَا حَقَّنَا فما تَاْمُرُنَا فَاَعْرَضَ عنه ثُمَّ سَاَلَهُ فَاَعْرَضَ عنه ثُمَّ سَاَلَهُ فی الثَّانِیَةِ او فی الثَّالِثَةِ فَجَذَبَهُ الْاَشْعَثُ بن قَیْسٍ وقال اسْمَعُوا وَاَطِیعُوا فَاِنَّمَا علیهم ما حُمِّلُوا وَعَلَیْکُمْ ما حُمِّلْتُمْ.»
سلمه بن یزید جعفی میگوید: از رسول خدا سؤال کردم: ای پیامبر! اگر امیرانی بر ما
حاکم شدند که حق خودشان را از ما بگیرند، ولی حقی را که ما میخواهیم، به ما ندهند، تکلیف ما چیست؟ پیامبر رویش را برگرداند و اعتناء نکرد. باز سؤال کردم و پیامبر اعتنایی نکرد. باز سؤال خود را تکرار کردم، در این حال
اشعث بن قیس او را به طرفی کشید که دیگر سخن نگوید. در این حال رسول خدا فرمود: بشنوید و اطاعت کنید؛ زیرا وظیفه آنان بر عهده خود آنهاست و شما هم تکلیف خودتان را دارید.
مضمون این روایت، در روایت فوق هم آمده است که فرمود: تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْاَمِیرِ وَاِنْ ضُرِبَ ظَهْرُکَ وَاُخِذَ مَالُکَ فَاسْمَعْ وَاَطِعْ. و هر دو روایت هم در صحیح مسلم، صحیحترین کتابهای اهل سنت آمده است.
باتوجه به روایات فوق که حتی اطاعت از
حاکمان ستمگر و شیطان صفت را برای
امت اسلام توصیه میکند و واجب دانسته است، در برخی روایات دیگر آمده است که اطاعت از
حاکم، اطاعت از خداوند است.
متن روایت را طبرانی این گونه نقل کرده است:
«۹۳۶ حدثنا الْحَسَنُ بن عَلِیٍّ الْمَعْمَرِیُّ ثنا اَیُّوبَ بن مُحَمَّدٍ الْوَزَّانُ الرَّقِّیُّ ثنا هَارُونُ بن مُعَاوِیَةَ ثنا محمد بن ابی قَیْسٍ عن سُلَیْمَانَ بن حَبِیبٍ الْمُحَارِبِیُّ عن عَامِرِ بن لُدَیْنٍ عن ابی لَیْلَی الاَشْعَرِیِّ قال قال رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) تَمَسَّکُوا بِطَاعَةِ اَئِمَّتِکُمْ وَلا تُخَالِفُوهُمْ فان طَاعَتَهُمْ طَاعَةُ اللَّهِ وَاِنَّ مَعْصِیتَهُمْ مَعْصِیَةُ اللَّهِ فان اللَّهَ بَعَثَنِی اَدْعُو الی سَبِیلِهِ
بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ فَمَنْ خَلَفَنِی فی ذلک فَهُوَ مِنِّی وانا منه.»
ابولیلی اشعری میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: از پیشوایانتان اطاعت کنید و با آنها مخالفت ننمایید؛ زیرا اطاعت از آنها اطاعت از خداوند است و نافرمانی از آنها نافرمانی از خداوند است؛ چرا که خداوند مرا فرستاده تا مردم را به سوی خدا از طریق
حکمت و
موعظه نیکو فراخوانم؛ پس اگر کسی در این جهت جانشین من باشد، او از من است و من از او هستم.
با نظر داشت این نکته که در این روایت اطاعت از «ائمه» به صورت مطلق آمده و شامل پیشوایان عادل و ستمگر و شیطان صفت هم میشود، این نتیجه به دست میآید که اطاعت از هرگونه پیشوا و
حاکم، اطاعت خداوند محسوب میشود و نافرمانی از آنها نافرمانی از خداوند است.
دسته دیگر از روایاتی که در باره
حاکم آمده، جایگاه و موقعیت او را در نظام هستی بیان میکنند:
طبرانی در کتاب «المعجم الکبیر»، از
عمر بن خطاب روایت کرده است:
«۷۵۱۵ حدثنا عَمْرُو بن اِسْحَاقَ بن ابراهیم بن زِبْرِیقٍ الْحِمْصِیُّ ثنا محمد بن اِسْمَاعِیلَ بن عَیَّاشٍ حدثنی ابی عن ضَمْضَمَ بن زُرْعَةَ عن شُرَیْحِ بن عُبَیْدٍ اخبرنی جُبَیْرُ بن نُفَیْرٍ وکَثِیرُ بن مُرَّةَ وعَمْرُو بن الاَسْوَدِ وَالْمِقْدَامُ بن مَعَدِی کَرِبَ وابو امامة اَنَّ رَجُلا اتی رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فقال یا رَسُولَ اللَّهِ اَمَّا هذا الاَمْرُ اِلا فی قَوْمِکَ قال بَلَی قال فَوَصِّهِمْ بنا فقال لِقُرَیْشٍ انی اُحَذِّرُکُمِ اللَّهَ اَنْ تَشُقُّوا علی اُمَّتِی من بَعْدِی ثُمَّ قال لِلنَّاسِ سَیَکُونُ من بَعْدِی اُمَرَاءُ فَاَدُّوا اِلَیْهِمْ طَاعَتَهُمْ فان الاَمِیرَ مِثْلُ الْمِجَنِّ یُتَّقَی بِهِ فَاِنْ صَلَحُوا وتقوا (واتقوا) وَاَمَرُوکُمْ بِخَیْرٍ فَلَکُمْ وَلَهُمْ وَاِنْ اَسَاؤُوا وَاَمَرُوکُمْ فَعَلَیْهِمْ وَاَنْتُمْ منهم براءة (براء) وَاِنَّ الاَمْرَ اذا ابْتَغَی الرِّیبَةَ فی اَفْسَدَهُمْ.»
مردی خدمت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد و گفتای رسول خدا! آیا امر جانشینی و خلافت در میان قومت هست؟ فرمود: بلی، عرض کرد: پس درباره آنها برای توصیه کن. رسول خدا فرمود: این امر مال
قریش است، همانا من به شما هشدار میدهم از این که بعد از من در میان امت من اختلاف کنید. پس از آن برای مردم فرمود: بعد از من به زودی امیرانی میایند؛ از آنان اطاعت کنید؛ چرا که امیر همانند سپری است که انسان را نگه میدارد. اگر آنها صالح و
باتقوا بودند و شما را به خوبیها دستور دادند به نفع شما و آنها است؛ و اگر بد بودند و به شما دستور دادند بر ضرر آنها است و شما گناهی ندارید...
در روایت دیگر،
حاکم از موقعیت ویژه برخوردار است به گونهای که او را سایه خداوند دانسته است؛ از این رو، دشنام دادن و فحش دادن به او جایز نیست.
روایت اول از حذیفه است که آن را ابونعیم اصفهانی در کتاب «
فضلیة العادلین» نقل کرده است:
«۴۱ ثنا احمد بن عبید الله بن محمود ثنا عبدالله بن وهب الدینوری ثنا عیسی بن یونس الرملی ثنا یحیی بن عیسی عن محمد بن عبد الرحمن بن ابی لیلی عن
الحکم بن عیینة عن عبد الرحمن بن ابی لیلی عن حذیفة بن الیمان قال لا تسبوا السلطان فانه ظل الله فی الارض به یقیم الله الحق ویظهر الدین وبه یرفع الله الظلم ویهلک الفاسقین؛
حذیفه بن یمان میگوید: به
حاکم فحش ندهید؛ چرا که
حاکم سایه خدا در روی زمین است، به واسطه
حاکم خداوند حق را برپا میدارد، دین را ظاهر میسازد، ظلم را برطرف و فاسقان را هلاک میگرداند.»
این روایت در کتاب «
السنه» ابن ابی عاصم با این سند روایت کرده است:
«۱۰۱۳ ثنا عبدالله بن شبیب ثنا ابو بکر بن ابی شیبة ثنا ابن ابی فدیک ان موسی ابن یعقوب اخبره عن عبد الاعلی بن موسی بن عبدالله بن قیس بن مخرمة ان اسماعیل بن رافع یحدثه عن بن اسلم عن ابیه قال قال لی ابو عبیدة اشهد لسمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول لا تسبوا السلطان فانه ظل الله فی الارض؛
ابوعبیده جراح میگوید: شهادت میدهم که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: به
حاکم فحش ندهید؛ چرا که
حاکم سایه خداوند در روی زمین است.»
قضاعی در کتاب «
مسند الشهاب» و بیهقی در کتب «شعب الایمان» نیز روایت ابو عبیده جراح را آوردهاند با این تفاوت که قضاعی آن را با عبارت «فانه فیء الله فی ارضه» آورده است:
«۹۲۲ اخبرنا هبة الله بن ابراهیم الخولانی ابنا یوسف بن احمد الصندلانی ثنا محمد بن عمرو العقیلی ثنا محمد بن زکریا البلخی ثنا محمد بن الحسین بن جعفر السمنانی ثنا ابو بکر بن ابی شیبة ثنا بن ابی فدیک عن موسی بن یعقوب الزمعی عن عبد الاعلی بن عبدالله بن قیس ان اسماعیل مولی المزنیین اخبره ان زید بن اسلم اخبره عن ابیه انه خرج مع عمر بن الخطاب رضی الله عنه الی الشام قال فسمعت ابا عبیدة بن الجراح یقول سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول لا تسبوا السلطان فانه فیء الله فی ارضه.»
بیهقی در کتاب «شعب الایمان» و «سنن»، از
انس بن مالک نقل کرده است:
«اخبرنا ابو محمد عبدالله بن یحیی السکری ببغداد انا اسماعیل الصفار نا عباس بن عبدالله الترقفی نا سعید بن عبدالله الدمشقی نا الربیع بن صبیح عن الحسن عن انس بن مالک عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال اذا مررت ببلدة لیس فیها سلطان فلا تدخلها انما السلطان ظل الله ورمحه فی الارض؛
انس بن مالک میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: وقتی به یک شهری رفتی که
حاکم نداشت، وارد آن نشوید؛ زیرا
حاکم سایه خدا و نیزه خدا در زمین است.»
حال این روایات به صورت مطلق
حاکم را سایه خداوند شمرده است اما در روایت دیگر که از خلیفه اول نقل شده،
حاکم عادل را سایه خدا به حساب آورده است:
«سمعت ابا بکر وهو علی المنبر یقول سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول الوالی العادل المتواضع ظل الله و رمحه فی الارض فمن نصحه فی نفسه وفی عباد الله حشره الله فی وفده یوم لا ظل الا ظله...»
در برخی از روایات دیگر، پاداش شخصی که
حاکمی را گرامی میدارد و یا در این دنیا به وی اهانت میکنند بیان شده است.
احمد بن حنبل روایت را اینگونه نقل کرده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا محمد بن بَکْرٍ ثنا حُمَیْدُ بن مِهْرَانَ ثنا سَعْدُ بن اَوْسٍ عن زِیَادِ بن کُسَیْبٍ الْعَدَوِیِّ عن ابی بَکْرَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من اَکْرَمَ سُلْطَانَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی فی الدُّنْیَا اَکْرَمَهُ الله یوم الْقِیَامَةِ وَمَنْ اَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَتَعَالَی فی الدُّنْیَا اَهَانَهُ الله یوم الْقِیَامَةِ؛
ابیبکره میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: کسی که
حاکم خداوند را در این دنیا گرامی کند، خداوند او را در روز قیامت گرامی میدارد؛ اما کسی که به این
حاکم الهی اهانت کند، خداوند او را در قیامت خوار میسازد.»
هیثمی بعد از نقل روایت، روایت احمد بن حنبل را معتبر دانسته است:
«عن ابی بکرة قال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من اکرم سلطان الله تبارک وتعالی فی الدنیا اکرمه الله یوم القیامة ومن اهان سلطان الله (عزّوجلّ) فی الدینا اهانه الله یوم القیامة قلت روی الترمذی منه من اهان دون من اکرم رواه احمد والطبرانی باختصار وزاد فی اوله الامام ظل الله فی الارض ورجال احمد ثقات.»
ترمذی نیز روایت ابیبکره را این گونه نقل کرده است:
«۲۲۲۴ حدثنا بُنْدَارٌ حدثنا ابو دَاوُدَ حدثنا حُمَیْدُ بن مِهْرَانَ عن سَعْدِ بن اَوْسٍ عن زِیَادِ بن کُسَیْبٍ الْعَدَوِیِّ قال کنت مع ابی بَکْرَةَ تَحْتَ مِنْبَرِ بن عَامِرٍ وهو یَخْطُبُ وَعَلَیْهِ ثِیَابٌ رِقَاقٌ فقال ابو بِلَالٍ انْظُرُوا الی اَمِیرِنَا یَلْبَسُ ثِیَابَ الْفُسَّاقِ فقال ابو بَکْرَةَ اسْکُتْ سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من اَهَانَ سُلْطَانَ اللَّهِ فی الارض اَهَانَهُ الله قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ غَرِیبٌ.»
زیاد بن کسیب میگوید: من با ابوبکره زیر منبر ابنعامر بودم در حال خطبه خواندن پیراهن نازک پوشیده بود. ابوبلال گفت: به امیر ما نگاه کنید که لباس فاسقان را پوشیده است. ابوبکره گفت: ساکت باش، از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: کسی که به
حاکم الهی در روی زمین اهانت کند، خداوند او را خوار میسازد. ابو عیسی میگوید: این روایت حسن است.
البانی این روایت را صحیح دانسته است:
۳۶۹۵ (۳۵) (صحیح) وعن زیاد بن کسیب العدوی قال: کنت مع ابی بکرة تحت منبر ابن عامر وهو یخطب وعلیه ثیاب رقاق فقال ابو بلال: انظروا الی امیرنا یلبس ثیاب الفساق...
و در کتاب «ظلال الجنة» روایت ابیبکره را «حسن» میداند:
«(حسن) حدثنا المقدمی ثنا مسلم بن سعید الخولانی ثنا حمید بن مهران عن سعید بن اوس عن زیاد بن کسیب عن ابی بکرة قال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: السلطان ظل الله فی الارض فمن اکرمه اکرم الله ومن اهانه اهانه الله.»
حال اگر کسی با
حاکم زمانش مخالفت کرد و علیه او خروج نمود، در این دنیا آثار وضعی نیز در پی دارد. دستهای از روایات باب، این آثار را بیان میکنند.
طبق روایات اهل سنت یکی از آثار خروج بر
حاکم این است که فرد خروجکننده قبل از این که از دنیا برود، خداوند او را ذلیل و خوار میکند.
عبدالرزاق صنعانی در کتاب «
المصنف»، از حذیفه نقل کرده است:
«اخبرنا عبد الرزاق عن معمر عن ابی اسحاق عن زید بن اثیع عن حذیفة قال ما مشی قوم الی سلطان الله فی الارض لیذلوه الا اذلهم الله قبل ان یموتوا؛
حذیفه میگوید: هیچ گروهی در این زمین علیه
حاکم الهی به قصد ذلت او قیام نکرد، مگر این که خداوند او را قبل از این که بمیرد، ذلیل ساخت.»
روایت حذیفه در جای دیگر با این سند نقل شده است:
«۱۲۹ حدثنا عبدالرحمن بن عثمان قال حدثنا احمد بن ثابت قال حدثنا الاعناقی قال حدثنا نصر بن مرزوق قال حدثنا علی بن معبد قال حدثنا عیسی بن یونس عن مجالد عن ابی السفر قال حدثنی رجل من بنی عبس عن حذیفة قال ما مشی قوما شبرا الی السلطان لیذلوه الا اذلهم الله؛
هیچ گروهی بهاندازه یک وجب برای ذلیل کردن
حاکم قدم بر نداشت مگر این که خداوند او را ذلیل ساخت.»
سیوطی و
متقی هندی روایت را با این عبارت آوردهاند:
«مَا مِنْ قَوْمٍ سَعَوْا اِلَی السُّلْطَانِ لِیُذِلُّوهُ اِلاَّ اَذَلَّهُمُ اللَّهُ قَبْلَ یَوْمِ الْقِیَامَةِ.»
هیثمی از علمای
رجال اهل سنت روایت حذیفه را پس از نقل متن، روایت را تصحیح کرده است: وعن حذیفة عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال ما من قوم مشوا الی سلطان الله لیذلوه الا اذلهم الله قبل یوم القیامة. رواه البزار ورجاله رجال الصحیح خلا کثیر بن ابی کثیر التیمی وهو ثقة.
این روایت را بزار روایت کرده و رجال سندش رجال صحیح بخاری است جز کثیر بن ابی کثیر که وی نیز ثقه است.
روایت دیگری در منابع معتبر اهل سنت نقل شده است که اگر کسی بر امام زمان و
حاکم وقتش خروج کند و پرچم مخالفت را بلند کند، بدون سؤال وارد آتش خواهند شد.
احمد بن حنبل در مسند آورده است:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی اَبِی ثنا ابو عبد الرحمن ثنا حَیْوَةُ قال اخبرنی ابو هَانِئٍ اَنَّ اَبَا عَلِیٍّ عَمْرَو بن مَالِکٍ الجبنی حدثه فَضَالَّةُ بن عُبَیْدٍ عن رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انه قال ثَلاَثَةٌ لاَ تَسْاَلْ عَنْهُمْ رَجُلٌ فَارَقَ الْجَمَاعَةَ وَعَصَی امامه وَمَاتَ عَاصِیاً وَاَمَةٌ او عَبْدٌ اَبَقَ فَمَاتَ وَامْرَاَةٌ غَابَ عنها زَوْجُهَا قد کَفَاهَا مُؤْنَةَ الدُّنْیَا فَتَبَرَّجَتْ بَعْدَهُ فَلاَ تَسْاَلْ عَنْهُمْ؛
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: سه شخص هستند که مورد سؤال قرار نمیگیرند: شخصی که از جماعت جدا شود و از امامش سر پیچی کند و در این حال از دنیا رود.
کنیز یا بردهای فرار کنند و در این حال بمیرد؛ و زنی که...»
بخاری نیز این روایت را در کتاب «
الادب المفرد» آورده است:
مناوی تک تک جملات روایت را معنا کرده و معنای جملات مورد استشهاد ما این است:
«(ثلاثة لا تسال عنهم) ای فانهم من الهالکین (رجل فارق) بقلبه ولسانه واعتقاده او ببدنه (الجماعة) المعهودین وهم جماعة المسلمین (وعصی امامه) اما بنحو بدعة کالخوارج او بنحو بغی او حرابة اوصیال (ومات عاصیا) فمیتته میتة جاهلیة... ورجاله ثقات.»
(ثلاثة لا تسال عنهم)؛ یعنی آنها از جمله هلاک شدهها هستند. (رجل فارق)؛ یعنی شخصی که با دل و زبان، اعتقاد و عملاً از جماعت جدا شود. (الجماعة)؛ مراد از جماعت، جماعت مسلمانان است. (وعصی امامه)؛ امامش را عصیان کند، یا از طریق
بدعت همانند
خوارج یا از راه سرکشی، یا از راه جنگ (و مات عاصیا)؛ یعنی مردن او همانند مردن جاهلی است. در پایان میگوید: راوایان روایت
موثق هستند.
حاکم نیشابوری نیز در «المستدرک علی الصحیحین»، روایت را نقل کرده و در پایان به صحت سند آن تصریح کرده است:
«۴۱۱ اخبرنا ابو محمد عبدالله بن اسحاق بن ابراهیم الفاکهی بمکة ثنا ابو یحیی عبدالله بن احمد بن زکریا بن ابی میسرة ثنا عبدالله بن یزید المقرئ ثنا حیوة اخبرنی ابوهانئ ان ابا علی الجنبی عمرو بن مالک حدثه عن فضالة بن عبید عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انه قال ثلاثة لا تسال عنهم رجل فارق الجماعة وعصی امامه فمات عاصیا... هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین فقد احتجا بجمیع رواته ولم یخرجاه ولا اعرف له علة.»
غزالی در کتاب «
احیاء علوم الدین»، تصحیح
حاکم را نقل کرده و در رد آن چیزی یاد آور نشده است:
حدیث فضالة بن عبید ثلاثة لا یسال عنهم رجل فارق الجماعة وعصی امامه ومات عاصیا الحدیث اخرجه الطبرانی وصححه.
هیثمی نیز رجال این روایت را موثق میداند:
وعن فضالة بن عبید عن رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال ثلاثة لا یسال عنهم رجل فارق الجماعة وعصی امامه ومات عاصیا... عنهم رواه الطبرانی ورجاله ثقات.
در روایت دیگر، آمده است هنگامی که مردم میخواستند علیه
عثمان قیام کنند و بر او هجوم ببرند؛ حذیفه گفت: کسانی که میخواهند
حاکم و خلیفهای را ذلیل کنند، در روز قیامت هیچگونه ازرش و جایگاهی در نزد خداوند ندارند:
«وعن المجالد بن سعید عن ابی السفر عن رجل من قیس عیلان قال لما خرج الناس الی عثمان رض اخذنا نتجهز فقال لنا حذیفه ما تریدون قلنا نرید ان نخرج مع الناس قال ان اول من یذل السلطان لا یقوم له یوم القیامة عند الله وزن وما مشی قوم ولا ساروا مسیرا لیذلوا سلطانا الا اذلهم الله فما خرج منا رجل.»
مردی از
قبیله قیس عیلان گفت: وقتی مردم میخواستند علیه عثمان خروج کنند، حذیفه گفت: میخواهید چه کار کنید؟ گفتیم: میخواهم همراه مردم خروج کنیم. گفت: نخستین کسی که
حاکم را ذلیل کند، در روز قیامت برای او هیچ ارزش نخواهد بود و هر گروهی که بخواهد
حاکم را ذلیل کند،
خداوند او را ذلیل کند؛ پس از این سخن هیچ فردی از قبیله ما بیرون نرفت.
دستهای دیگری از این روایات بیانگر این مطلب است که اگر کسی از جماعت خارج شد و با
حاکم زمانش به مخالفت پرداخت، قطعاً پیرو شیطان است و شیطان همراه همیشگی اوست. این مطلب در دو روایت آمده است:
این روایت را طبرانی در «المعجم الکبیر»، با سند ذیل نقل کرده است:
«۳۶۸ حدثنا الْقَاسِمُ بن زَکَرِیَّا وَمُحَمَّدُ بن دَاوُدَ التَّوَّزِیُّ قَالا ثنا محمد بن سَعِیدٍ الْجَوْهَرِیُّ ثنا ابو مُعَاوِیَةَ عن یَزِیدَ بن مُرْدَانِیَّةَ عن زِیَادِ بن عِلاقَةَ عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول یَدُ اللَّهِ علی الْجَمَاعَةِ وَالشَّیْطَانُ مع من خَالَفَ الْجَمَاعَةَ یَرْکُضُ؛
عرفجه میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که فرمود: دست خدا همراه جماعت است و شیطان همراه کسی است که با جماعت مخالفت کند.»
هیثمی راویان این روایت را موثق میداند:
وعن عرفجة قال سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول یدالله مع الجماعة والشیطان مع من خالف یرکض رواه الطبرانی ورجاله ثقات.
مناوی نیز در کتاب «
فیض القدیر شرح الجامع الصغیر»، مینویسد:
ورواه الطبرانی بلفظ ید الله مع الجماعة والشیطان مع من خالف یرکض ورجاله کما قال الهیثمی ثقات.
در روایت دیگر که از عمر بن خطاب نقل شده آمده است که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرموده است: باید همراه جماعت باشید و از آن جدا نشوید؛ چرا که اگر کسی جدا شد و تنها ماند، شیطان همراه اوست.
احمد بن حنبل مینویسد:
«حدثنا عبد اللَّهِ حدثنی ابی ثنا علی بن اِسْحَاقَ اَنْبَاَنَا عبد اللَّهِ یعنی بن الْمُبَارَکِ اَنْبَاَنَا محمد بن سُوقَةَ عن عبد اللَّهِ بن دِینَارٍ عَنِ بن عُمَرَ اَنَّ عُمَرَ بن الْخَطَّابِ رضی الله عنه خَطَبَ بِالْجَابِیَةِ فقال قام فِینَا رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مقامی فِیکُمْ فقال اسْتَوْصُوا باصحابی خَیْراً... فَمَنْ اَرَادَ مِنْکُمْ بَحْبَحَةَ الْجَنَّةِ فَلْیَلْزَمِ الْجَمَاعَةَ فان الشَّیْطَانَ مع الْوَاحِدِ وهو مِنَ الاثنین اَبْعَدُ...»
عمر بن خطاب در
جابیه خطبه خواند و گفت: رسول خدا در میان ما همانجایی که من ایستادهام فرمود: در باره اصحاب من به خیر توصیه کنید... پس هر کسی از میان شما بخواهد وارد
بهشت شود، باید از جماعت جدا نشود؛ زیرا شیطان با یک نفر است و شیطان از دو نفر دور است.
ترمذی بعد از نقل روایت مینویسد: قال ابو عِیسَی هذا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ غَرِیبٌ من هذا الْوَجْهِ وقد رَوَاهُ بن الْمُبَارَکِ عن مُحَمَّدِ بن سُوقَةَ وقد رُوِیَ هذا الْحَدِیثُ من غَیْرِ وَجْهٍ عن عُمَرَ عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم).
حاکم در «المستدرک علی الصحیحین»، بعد از نقل روایت از طریق
عبدالله بن دینار از عمر بن خطاب مینویسد: هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین فانی لا اعلم خلافا بین اصحاب عبدالله بن المبارک فی اقامة هذا الاسناد عنه ولم یخرجاه.
با توجه به روایاتی که بیان شد، روشن است که خروج بر علیه
حاکم به هیچ عنوان جایز نیست و هیچگونه توجیه شرعی ندارد حتی اگر این
حاکم معصیت خداوند را هم انجام دهد. حال سؤال این است که اگر شخصی بر علیه
حاکم شورید و از فرمان او اطاعت نکرد، آیا از نظر روایات کدام
حکم جزائی برای او در نظر گرفته شده است یا نه؟ در پارهای از روایات صحیح،
حکم نهایی را برای خروجکنندگان علیه
حاکم کشتن آنها بیان کرده است:
مسلم نیشابوری در صحیح خود روایتی را آورده است که اگر کسی اراده تفرقه را داشته باشد در هر جایگاهی که باشد قتلش جایز؛ بلکه واجب است:
«۱۸۵۲ حدثنی ابو بَکْرِ بن نَافِعٍ وَمُحَمَّدُ بن بَشَّارٍ قال بن نَافِعٍ حدثنا غُنْدَرٌ وقال بن بَشَّارٍ حدثنا محمد بن جَعْفَرٍ حدثنا شُعْبَةُ عن زِیَادِ بن عِلَاقَةَ قال سمعت عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول انه سَتَکُونُ هَنَاتٌ وَهَنَاتٌ فَمَنْ اَرَادَ اَنْ یُفَرِّقَ اَمْرَ هذه الْاُمَّةِ وَهِیَ جَمِیعٌ فَاضْرِبُوهُ بِالسَّیْفِ کَائِنًا من کان.»
عرفجه گفته است که از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم میفرمود: در آینده اتفاقاتی خواهد افتاد؛ پس کسی که در امور این امت قصد تفرقه داشته باشد در حالی که امت بر آن اجتماع دارند، او را با شمشیر گردن بزنید، حال این شخص هر کسی که میخواهد باشد.
از طریق دیگر روایت عرفجه به این عبارت نقل شده است:
«۱۸۵۲ وحدثنی عُثْمَانُ بن ابی شَیْبَةَ حدثنا یُونُسُ بن ابی یَعْفُورٍ عن ابیه عن عَرْفَجَةَ قال سمعت رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول من اَتَاکُمْ وَاَمْرُکُمْ جَمِیعٌ علی رَجُلٍ وَاحِدٍ یُرِیدُ اَنْ یَشُقَّ عَصَاکُمْ او یُفَرِّقَ جَمَاعَتَکُمْ فَاقْتُلُوهُ.»
عرفجه میگوید: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمودند: هر کس به سوی شما آید در حالی که همه شما بر یک شخص اتفاق نظر دارید و او بخواهد در بین شما جدایی بیاندازد و جماعت شما را پراکنده شود، پس او را بکشید.
طبری و برخی دیگر روایتی را از
عبدالله بن عمیر اشجعی نقل کرده است که آن را در زمان شورش علیه عثمان در مسجد بیان کرده است:
«عن شعیب عن سیف عن یحیی بن مسلم عن واقد بن عبدالله عن عبدالله بن عمیر الاشجعی قال قام فی المسجد فی الفتنة فقال ایها الناس اسکتوا فانی سمعت رسول الله یقول من خرج وعلی الناس امام والله ما قال عادل لیشق عصاهم ویفرق جماعتهم فاقتلوه کائنا من کان؛
عبدالله بن عمیر اشجعی در زمان
فتنه (محاصره عثمان) در مسجد ایستاد و گفت: ای مردم ساکت باشید، من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میگفت: هر کسی خروج کند در حالی که مردم پیشوایی دارد (و به خدا سوگند که رسول خدا امام عادل هم نگفت) تا جماعتشان را پراکنده کند، او را بکشید این شخص هر شخصی که میخواهد باشد.»
این روایت در کتابهای دیگر نیز نقل شده است.
در روایت دیگر آمده است که اگر کسی بخواهد در مقابل امامی که مردم با او بیعت شده است، قیام کند، باید گردن او را زد. این روایت در
سنن ابوداود با
سند صحیح نقل شده است:
«۴۲۴۸ حدثنا مُسَدَّدٌ ثنا عِیسَی بن یُونُسَ ثنا الْاَعْمَشُ عن زَیْدِ بن وَهْبٍ عن عبد الرحمن بن عبد رَبِّ الْکَعْبَةِ عن عبد اللَّهِ بن عَمْرٍو اَنَّ النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال من بَایَعَ اِمَامًا فَاَعْطَاهُ صَفْقَةَ یَدِهِ وَثَمَرَةَ قَلْبِهِ فَلْیُطِعْهُ ما اسْتَطَاعَ فَاِنْ جاء آخَرُ یُنَازِعُهُ فَاضْرِبُوا رَقَبَةَ الْآخَرِ قلت انت سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال سَمِعَتْهُ اُذُنَایَ وَوَعَاهُ قَلْبِی...»
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمود: کسی که با امامی بیعت کند و با او دست بیعت بدهد و تا پای جان بر سر این بیعت بایستد، باید تا اندازده توانش از او اطاعت کند؛ پس اگر شخص دیگری بیاید و در امر امامت با او منازعه کند، گردن او را بزنید.
عبدالرحمن بن عبد میگوید: از
عبدالله بن عمرو سؤال کردم آیا این سخن را از رسول خدا شنیدی؟ گفت: به گوشهای خودم شنیدم و با قلب خود حفظ کردم...
نسائی این روایت را با تفصیل بیشتری با همین سند نقل کرده است:
«۷۸۱۴ اخبرنا هناد بن السری عن ابی معاویة عن الاعمش عن زید بن وهب عن عبد الرحمن بن عبد رب الکعب قال انتهیت الی عبدالله بن عمرو وهو جالس فی ظل الکعبة والناس علیه مجتمعون... ومن بایع اماما فاعطاه صفقة یده وثمرة قلبه فلیطعه ما استطاع فان جاء احد ینازعه فاضربوا رقبة الآخر...»
و البانی این روایت را صحیح میداند: تحقیق الالبانی: صحیح، ابن ماجة (۳۹۵۶)، الصحیحة (۲۴۱)
باتوجه به روایات صحیحی که تا این قسمت بیان شد، روشن میشود: خروج بر
حاکم نه تنها
حرام بلکه موجب خروج از ملت اسلام و در حقیقت
ارتداد میشود و در قیامت نیز بدون دستاویز و حجت خواهد بود.
خروج علیه
حاکم آنقدر عواقب سوء را در پی دارد که حتی ابوذر صحابی راستین رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را وادار میسازد که چشم از بدعت عثمان بپوشد و با بدعت او همراه و هم نوا شود. همان ابوذری که سابقهاش در اسلام درخشانتر از آفتاب است، اگر سخن از خروج و مخالفت بزند، شکی در ارتدادش باقی نخواهند ماند و همه افتخاراتش از بین میرفت. البته از نظر شیعه این مطلب کاملاً دروغ و بدور از شان جناب ابوذر است.
و طبق روایات دسته دهم، خروج بر
حاکم گناه نابخشودنی است و برای خروجکنندگان، جز کشتن،
تعزیر و عقوبت دیگری همانند زندان شدن و غیره در نظر گرفته نشده است و تنها اولین و آخرین راه چاره، بریدن رگ حیات اوست. از منظر همین روایات است که اهل سنت، قیام
امام حسین (علیهالسّلام) علیه
یزید و کشتن آن حضرت را به دست این جرثومه فساد و تباهی، توجیه میکنند.
بعد از این که روایات اهل سنت را درباره حرمت خروج بر علیه
حاکم دانستیم در این قسمت نظر برخی از پیامبران الهی و صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نیز از کتابهای آنها جستجو میکنیم.
سیوطی یکی از مفسران به نام اهل سنت در کتاب «
الدر المنثور»، روایتی را از ترمذی نقل کرده است که طبق این روایت، قوم
زکریای پیامبر (علیهالسّلام) از دست پادشاه ظالم به ستوه آمده بودند. برای قیام در مقابل این ظالم نزد حضرت زکریا آمدند و نظر حضرت را دراینباره جویا شدند. حضرت زکریا آنها را از این کار منع کرد.
متن روایت به نقل سیوطی این است:
«واخرج
الحکیم الترمذی فی نوادر الاصول عن یونس بن عبید قال: بلغنا انه کان رجل یجور علی مملکته ویعدی علیهم فائتمروا بقتله فقالوا: نبی الله زکریا بین اظهرنا فلو اتیناه فاتوا منزله... قالوا: ان هذا الملک یجور علینا ویظلمنا وقد ائتمرنا لقتاله قال: ای قوم لا تفعلوا فان ازالة جبل من اصله اهون من ازالة ملک مؤجل والله اعلم»
ترمذی در کتاب «
نوادر الاصول» از
یونس بن عبید نقل کرده که مردی بر کشور خودش
حکومت میکرد و بر افراد آنجا ظلم میکرد و مردم نقشه قتل او را کشیدند. با خود گفتند: پیامبر خدا زکریا در میان ما است نزد او برویم. آنها به منزل حضرت آمدند... گفتند: این پادشاه بر ما ستم و ظلم میکند و ما نقشه کشیدهایم تا با او بجنگیم، نظر شما چیست؟ حضرت فرمود: ای قوم! این کار را نکنید؛ چرا که کندن کوه از جایش سادهتر از پایین کشیدن پادشاهی که خداوند او را مهلت داده و خداوند عالمتر است.
این سخن زکریای پیامبر در منابع اهل سنت، از زبان
حضرت علی (علیهالسّلام) نیز نقل شده است. ابن ابیشیبه با سند خود کلام امیرمؤمنان (علیهالسّلام) را این گونه آورده است:
«۳۷۲۴۵ حدثنا ابو اُسَامَةَ عن عبداللهِ بن مُحَمَّدِ بن عمرو بن عَلِیٍّ قال حدثنی ابی قال قال عَلِیٌّ وَاَلَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَاَ النَّسَمَةَ لازالة الْجِبَالِ من مَکَانِهَا اَهْوَنُ من ازَالَةِ مِلْکٍ مُؤَجَّلٍ فاذا اخْتَلَفُوا بَیْنَهُمْ فَوَاَلَّذِی نَفْسِی بیده لو کَادَتْهُمْ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.»
ابواسامه از
عبدالله بن
محمد بن
عمر بن علی روایت کرده است که پدرم برایم روایت کرد که علی (علیهالسّلام) فرمودند: قسم به کسی که دانه را شکافت و موجودات را خلق کرد، کندن کوهها از مکانشان سادهتر از این است که
حاکمی که هنوز خدا او را مهلت داده است، برکنار کرد. پس زمانی که در میانشان اختلاف کنند، سوگند به آن خدایی که جانم در دست اوست نزدیک است کفتارها بر آنها غالب شوند.
شبیه سخن علی السلام از مقدم بن داود نیز در باره ملوک بنی عباس روایت شده است:
«حدثنا الولید قال: حدثنی ابو عمرو صدقة بن عمرو الجمحی عن رجل من ذی یمن من ذی عصیان انه قال له مقدم ابن داود بن علی بمکة: یا ابا عمرو والله لازالة جبل من مکانه اهون من ازالة ملک مؤجل من ملک بنی العباس.»
عمر بن خطاب خلیفه دوم اهل سنت نیز در باره عدم خروج بر
حاکم سخنانی بسیار جالبی دارد که یکی از آن، هر خوانندهای را به تعجب وا میدارد.
ابن ابی شیبه با سند صحیح از عمر بن خطاب نقل کرده است که امیر هر کسی که باشد اطاعت از او واجب است؛ حتی اگر حقوق زیردستانش را ضایع کند و حتی اگر در دینش نقص وارد کند و یا کاری کند که باعث تخریب دین شود، نباید بر علیه او شورش کرد:
«۳۳۷۱۱ حدثنا وکیع قال ثنا سفیان عن ابراهیم بن عبد الاعلی عَنْ سُوَیْدِ بْنِ غَفَلَةَ، قَالَ: قَالَ لِی عُمَرُ: یَا اَبَا اُمَیَّةَ، انِّی لَا اَدْرِی لَعَلِّی اَنْ لَا اَلْقَاکَ بَعْدَ عَامِی هَذَا، فَاسْمَعْ وَاَطِعْ وَاِنْ اُمِّرَ عَلَیْکَ عَبْدٌ حَبَشِیٌّ مُجَدَّعٌ، انْ ضَرَبَکَ فَاصْبِرْ، وَاِنْ حَرَمَکَ فَاصْبِرْ، وَاِنْ اَرَادَ اَمْرًا یَنْتَقِصُ دِینَکَ، فَقُلْ: سَمْعٌ وَطَاعَةٌ، دَمِی دُونَ دِینِی، فَلَا تُفَارِقِ الْجَمَاعَةَ.»
سوید بن غفله میگوید عمر به من گفت: ای ابوامیه! من نمیدانم که بعد از این سال نیز تو را ملاقات میکنم یا نه پس گوش کن و اطاعت کن، اگر عبد حبشی گوش بریدهای بر تو امیر و
حاکم شد فرمانبردار و مطیع او باش و اگر تو را زد شکیبا باش و اگر تو را (از حقت) محروم کرد شکیبا باش و اگر خواست کاری کنی که با انجام آن در دین تو نقصی وارد شود، بگو: «چشم و اطاعت کن، خونم را حفظ میکنم نه دینم را» و از جماعت جدا نشو.
این روایت با همین سند در کتابهای دیگر با تعبیر «وَاِنْ اَرَادَ اَمْرًا یَنْتَقِصُ دِینَکَ» آمده است.
تصریح به صحت سند روایت:
ابوبکر خلال در کتاب «السنة»، روایت را نقل کرده و در پایان سند روایت را نیز تصحیح کرده است:
«۵۴ اخبرنا محمد قال انبا وکیع عن سفیان عن ابراهیم بن عبد الاعلی عن سوید بن غفلة قال قال لی عمر یا ابا امیة انی لا ادری لعلی لا القاک بعد عامی هذا فان امر علیک عبد حبشی مجدع فاسمع له واطع وان ضربک فاصبر وان حرمک فاصبر وان اراد امرا ینقص دینک فقل سمعا وطاعة دمی دون دینی ولا تفارق الجماعة اسناد هذا الاثر عن عمر رضی الله عنه، صحیح.»
سند این روایت از عمر، صحیح است.
تغییر عبارت در نقلهای دیگر:
ابوبکر آجری، وقتی دیده است که عبارت روایت، برضرر خلیفه و یک سخن زشتی است که نباید از وی صادر شود، دست به تحریف آن زده وعبارت «ینتقص دینک» را به «منقصة فی دنیاک» تغییر داده است: وان دعاک الی امر منقصة فی دنیاک.
اما متوجه این نکته نبوده است که پایان روایت: فقل: سمعا وطاعة، دمی دون دینی؛ را نیز تغییر دهد تا هماهنگ با جمله قبل باشد. اما در پایان احتمال داده است که عبارت «فی دینک» درست باشد: وقد یحتمل ان یدعوک الی منقصة فی دینک من غیر هذه الجهة، ذلک.
در جای دیگر نیز سخن عمر بن خطاب را با این عبارت نقل کرده و در پایان این سخنش را به عنوان یک وصیت جامع ذکر کرده است: وان راودک عن دینک فقل: طاعة منی ذمتی دون دینی، ولا تخرج یدا من طاعة وهذه وصیة جامعة لما تضمنته الاحادیث المتضافرة.
عمر بن خطاب در سخنی دیگر نیز اطاعت از امیران را در ردیف
شهادت به وحدانیت خداوند دانسته است. این سخن او را
ابن ابیحاتم و
ابن کثیر دمشقی ذیل
آیه «ان یقولوا سمعنا واطعنا» از طریق
قتاده از
ابودرداء نقل کردهاند:
«وقال قتادة ذکر لنا ان ابا الدرداء... قال: وقد ذکر لنا ان عمر بن الخطاب کان یقول: عروة الاسلام شهادة ان لا اله الا الله واقام الصلاة وایتاء الزکاة والطاعة لمن ولاه الله امر المسلمین...؛
عمر بن خطاب برای ما گفت: دستگیره
محکم اسلام شهادت به وحدانیت خداوند، برپاداشتن نماز، پرداخت زکات و اطاعت از کسی است که امر مسلمانان را بر عهده گرفتهاند.»
عبدالله بن مسعود یکی از اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز سقوط
حکومت یک
حاکم را غیر ممکن میداند؛ همانگونه که نمیتوان یک کوه استوار را از جا کند.
«۳۷۴۲۵ حدثنا وَکِیعٌ قال حدثنا الاَعْمَشُ عن ابی وَائِلٍ قال قال عبداللهِ وَاللهِ لان اُزَاوِلَ جَبَلاً رَاسِیًا اَحَبُّ الَیَّ من اَنْ اُزَاوِلَ مُلْکًا مَوْجَلاً؛
عبدالله بن مسعود میگوید: سوگند به خدا اگر کوه استوار را از جا بکنم، برای من دوست داشتنیتر از این است که
حکومت حاکمی که مهلت دارد زائل نمایم.»
در جای دیگر آمده است که این سخن عبدالله بن مسعود زمانی بیان شدکه در فتنه عثمان شخصی از او خواست تا علیه او خروج کند و او نیز همراه ابن مسعود باشد:
«حدثنا ابن المبارک عن الاعمش عن ابی وائل ان عبدالله بن مسعود ذکر عثمان رضی الله عنه یوما فقال اهلکه الشح وبئست البطانة او بطانة السوء قال قلنا له الا تخرج فنخرج معک فقال لان ازاول جبلا راسیا اهون علی من ان ازاول ملکا مؤجلا.»
ابووائل میگوید: عبدالله بن مسعود روزی از عثمان یادآوری کرد و گفت:
بخل او را از پای در آورده است؛ و همراز و اطرافیان بدی دارد. به ابن مسعود گفتیم: آیا علیه او خروج نمیکنید تا همراه شما خروج کنیم؟ گفت: همانا کندن کوه استوار آسانتر است برای من از این کة پادشاهی که مهلت دارد را بر طرف کنم.
این سخن عبدالله بن مسعود حکایت از این دارد که قیام در برابر
حاکم درست نیست و به نتیجه نمیرسد.
فقهاء و متکلمان علمای اهل سنت نیز خروج برحاکم را جایز ندانستهاند. در این قسمت به سخنان برخی از آنها اشاره میکنیم:
احمد بن حنبل یکی از پیشوایان مذاهب اهل سنت، شدیداً خروج بر
حاکم را هر چند که ظالم و فاجر باشد، مورد انکار قرار داده و طبق یک فتوا و توصیه جامع میگوید: گفتن چیزی جز
موعظه و ترساندن و برحذر داشتن از
دنیا و
آخرت به سلطان، برای
حاکم حرام است و فراتر از انکار قلبی نباید کاری بر علیه سلطان کرد.
این سخن احمد بن حنبل را مقدسی در کتاب «
الآداب الشرعیة» پس از این که نظر خودش را مطرح میکند، نقل کرده است:
فصل فی الانکار علی السلطان والفرق بین البغاة والامام الجائر:
«ولا ینکر احد علی سلطان الا
وعظا له وتخویفا او تحذیرا من العاقبة فی الدنیا والآخرة فانه یجب ویحرم بغیر ذلک ذکره القاضی وغیره والمراد ولم یخف منه بالتخویف والتحذیر والا سقط وکان
حکم ذلک کغیره قال حنبل اجتمع فقهاء بغداد فی ولایة الواثق الی ابی عبدالله وقالوا له ان الامر قد تفاقم وفشا یعنون اظهار القول بخلق القرآن وغیر ذلک ولا نرضی بامرته ولا سلطانه فناظرهم فی ذلک. وقال علیکم بالانکار بقلوبکم ولا تخلعوا یدا من طاعة ولا تشقوا عصا المسلمین ولا تسفکوا دماءکم ودماء المسلمین معکم وانظروا فی عاقبة امرکم واصبروا حتی یستریح بر او یستراح من فاجر وقال لیس هذا بصواب هذا خلاف الآثار. وقال المروذی سمعت ابا عبدالله یامر بکف الدماء وینکر الخروج انکارا شدیداً»
فصل درباره انکار سلطان و فرق بین جنایتکار و امام جائر و ستمکار:
هیچکس نباید سلطان را نهی از منکر کند؛ مگر برای ارشاد و ترساندن و یا برحذر داشتن از عواقب دنیوی و اخروی و در غیر این موارد حرام است که متعرض سلطان شد. قاضی و دیگران نیز این را متذکر شدهاند و مراد از آن این است که خوف ضرر از جانب سلطان نداشته باشد و الا باز هم
تکلیف ساقط است و
حکم سلطان و غیر سلطان در
نهی از منکر یکی است.
حنبل گفته است که فقهاء
بغداد متفق النظر شدند در (شکایت کردن از)
حکومت واثق به اباعبدالله و به او گفتند که در امر
حکومت بلوی همهگیر شده و بعضی قول به مخلوق بودن
قرآن و غیر اینها را اظهار میکنند و ما نسبت به
حکومت و سلطه او رضایت نداریم،
حکم مساله را برای ما بیان فرمایید.
احمد بن حنبل گفت: شما قلبا او را انکار کنید؛ اما دست از اطاعت او بر ندارید و در بین مسلمانان تفرقه نیاندازید و خون خود و مسلمانان را نریزید و در عاقبت کارهایتان دقت کنید و شکیبا باشید تا نیکوکاران در آرامش قرار گیرند و از ظالمان در امان باشید و گفت این حرف درستی نیست و این بر خلاف روایت دیگر است. و
مروذی نیز گفته است که از اباعبدالله (احمد بن حنبل) شنیدم که دستور میداد به حفظ جان و از خروج شدیداً نهی میکرد.
ابن بطال نیشابوری بعد از ذکر تعدادی از روایاتی که خروج علیه
حاکم را منع کرده، این روایات را دلیل بر ترک خروج
حاکم ظالم میداند و تصریح میکند:
قال المؤلف: فی هذه الاحادیث حجة فی ترک الخروج علی ائمة الجور، ولزوم السمع والطاعة لهم والفقهاء مجمعون علی ان الامام المتغلّب طاعته لازمة، ما اقام الجمعات والجهاد، وان طاعته خیر من الخروج علیه؛ لما فی ذلک من حقن الدماء وتسکین الدهماء، الا تری قوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لاصحابه: (سترون بعدی اثرةً وامورًا تنکروها) فوصف انهم سیکون علیهم امراء یاخذون منهم الحقوق ویستاثرون بها، ویؤثرون بها من لا تجب له الاثرة، ولا یعدلون فیها، وامرهم بالصبر علیهم والتزام طاعتهم علی ما فیهم من الجور.
مؤلف میگوید: این حدیث
حجت است بر ترک خروج بر
حاکمان جائر و لزوم فرمانبرداری و اطاعت از آنها؛ و فقهاء نیز
اجماع بر این دارند که امام زورمند اطاعتش لازم است تا زمانی که جماعات و
جهاد را برپا دارد و اطاعت از او، بهتر از خروج بر او است، برای اینکه در اطاعت از این گونه
حاکم، خون مسلمانان حفظ میشود و از تهاجم بر مسلمین جلوگیری میشود، آیا نمیبینی که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به اصحابش فرمود: «بعد از من امور و پیشامدهایی برای شما رخ میدهد که بسیار ناپسند و ناخوشایند است»، سپس توضیح دادند که پس از او امیرانی بر آنان
حاکم میشود که حقوقشان را ضایع میکند و طلب برتری ناحق میکنند و کسانی را که دارای فضیلت نیستند، برتری میدهند و به عدالت رفتار نمیکنند و امر فرمودند که صبر کنند بر این امور و ملتزم شوند به اطاعتشان هر چند که جائرانه رفتار کنند.
قرطبی یکی از بزرگان اهل سنت، نظر علمای اهل سنت را در عدم خروج بر
حاکم ظالم نقل کرده که صبر بر اطاعت از امام جائر سزاوارتر از خروج بر اوست:
والذی علیه الاکثر من العلماء ان الصبر علی طاعة الامام الجائر اولی من الخروج علیه لان فی منازعته والخ روج علیه استبدال الامن بالخوف واراقة الدماء وانطلاق ایدی السفهاء وشن الغارات علی المسلمین والفساد فی الارض.
اکثر علماء نظرشان این است که صبر بر طاعت
حاکم جائر بهتر است از خروج و شورش بر علیه او؛ زیرا در نزاع با
حاکم کافر و شورش بر علیه او، امنیت از بین رفته و خونها ریخته میشود و دست نادانان باز میشود و تهاجمات بر مسلیمن شروع میشود و در زمین فساد میشود.
در کمال تاسف باید گفت: طبق این نقل، امنیت جانی و مالی و در یک جمله، امنیت دنیایی مهمتر از امنیت دینی و ارزشهای اسلامی و اعتقادی است. از همین جا است که معنای جمله عمر بن خطاب «دمی دون دینی» روشن میشود.
محییالدین نووی در کتاب
شرح بر صحیح مسلم، بعد از نقل روایت «اَنَّ رَسُولَ اللَّهِ بَعَثَ جَیْشًا وَاَمَّرَ علیهم رَجُلًا فَاَوْقَدَ نَارًا»، مینویسد: خروج بر علیه
حکام به اجماع مسلمین حرام است اگر چه فاسق و فاجر باشند:
و معنی الحدیث لا تنازعوا ولاة الامور فی ولایتهم ولا تعترضوا علیهم الا ان تروا منهم منکرا محققا تعلمونه من قواعد الاسلام فاذا رایتم ذلک فانکروه علیهم وقولوا بالحق حیث ما کنتم واما الخروج علیهم وقتالهم فحرام باجماع المسلمین وان کانوا فسقة ظالمین.
معنی حدیث این است که با والیان و امراء در حکومتشان منازعه نکنید و بر آنها تعرض نکنید مگر این که منکری را از آنان ببینید که محقق شده باشد و این منکرات را از پایههای اسلام بدانند؛ پس هرگاه چنین چیزی دیدید آنها را نکوهش کنید و حق را بگویید هر آنچه میخواهد بشود ولی خروج و مقاتله با آنها به اجماع مسلمانان حرام است اگر چه
حاکم، فاسق و ظالم باشد.
نووی در جای دیگر، خروج بر ضد خوارج، قرامطه و... را هم جایز نمیداند: وی در شرح روایت ۱۸۴۷ صحیح مسلم (روایت حذیفه) بعد از عبارت «دعاة علی ابواب جهنم من اجابهم الیها قذفوه فیها» میگوید:
قال العلماء هؤلاء من کان من الامراء یدعو الی بدعة او ضلال آخر کالخوارج والقرامطة واصحاب المحنة وفی حدیث حذیفة هذا لزوم جماعة المسلمین وامامهم ووجوب طاعته وان فسق وعمل المعاصی من اخذ الاموال وغیر ذلک فتجب طاعته فی غیر معصیة.
علماء گفتهاند: اینها
حاکمانی هستند که به بدعت و ضلالت و گمراهی دعوت میکنند؛ همانند خوارج و
قرامطه و اصحاب محنت و در این حدیث حذیفه لزوم جماعت مسلمانان و امامت آنان و وجوب اطاعت از او آمده است اگر چه فاسق و معصیتکار باشد؛ همانند گرفتن اموال و غیر آنان؛ پس واجب است اطاعت از
حاکم در جایی که معصیت خدا نباشد.
طبق عبارت فوق، نووی خروج بر علیه قرامطه را جایز نمیداند در حالی که از نظر
ابن تیمیه، قرامطه کافر است، با این حساب، خروج بر علیه
حاکم کافر نیز حرام است: والقرامطة الخارجین بارض العراق الذین کانوا سلفا لهؤلاء القرامطة ذهبوا من العراق الی المغرب ثم جاؤا من المغرب الی مصر فان کفر هؤلاء وردتهم من اعظم الکفر والردة وهم اعظم کفرا وردة من کفر اتباع مسیلمة الکذاب ونحوه من الکذابین...
و قرامطه کسانی هستند که به سمت عراق خروج کردند که در حقیقت پیشینیان این قرامطهای هستند که از عراق به
مغرب رفتند و از مغرب به
مصر نقل مکان کردند و کفر اینها از اعظم کفر و ارتداد است و کفر و ارتداد آنها بزرگتر از کفر پیروان
مسیلمه کذاب و کذابهایی مانند آنها است...
ابن عبد البر نیز در کتاب «
الاستذکار»، صبر کردن و اطاعت از
حاکم ظالم را بهتر از شورش بر علیه او میداند؛ زیرا در اثر شورش امنیت از بین رفته و خونها ریخته میشود و دست فتنهانگیزان باز میگردد:
«واما جماعة اهل السنة وائمتهم فقالوا هذا هو الاختیار ان یکون الامام فاضلا عالما عدلا محسنا قویاً علی القیام کما یلزمه فی الامامة فان لم یکن فالصبر علی طاعة الامام الجائر اولی من الخروج علیه لان فی منازعته والخروج علیه استبدال الامن بالخوف واراقة الدماء وانطلاق ایدی الدهماء وتبییت الغارات علی المسلمین والفساد فی الارض وهذا اعظم من الصبر علی جور الجائر.»
اما جماعت اهل سنت و ائمه آنها میگویند: عقیده مورد اختیار ما این است که امام فاضل و عالم و عادل و نیکوکار و دارای قوت قیام باشد؛ همانگونه که لازمه
امامت است؛ پس اگر اینگونه نباشد، صبر کردن بر اطاعت از امام جائر بهتر از خروج بر اوست؛ چرا که در نزاع و شورش بر امام جائر امنیت تبدیل به ترس شده و خونها ریخته میشود و دست فتنه انگیزان در جامعه باز میشود و شبیخون و تهاجم بر مسلمین و فساد بر روی زمین خواهد شد و این پیامدها از صبر کردن بر جور ظالم بزرگتر است.
ابن عبد البر در جای دیگر نیز همین سخن را تکرار کرده و درباره عدم خروج بر
حاکم توضیح بیشتری میدهد:
واما اهل الحق وهم اهل السنة فقالوا هذا هو الاختیار ان یکون الامام فاضلا عدلا محسنا فان لم یکن فالصبر علی طاعة الجائرین من الائمة اولی من الخروج علیه لان فی منازعته والخروج علیه استبدال الامن بالخوف ولان ذلک یحمل علی هراق الدماء وشن الغارات والفساد فی الارض وذلک اعظم من الصبر علی جوره وفسقه والاصول تشهد والعقل والدین ان اعظم المکروهین اولاهما بالترک وکل امام یقیم الجمعة والعید ویجاهد العدو ویقیم الحدود علی اهل العداء وینصف الناس من مظالمهم بعضهم لبعض وتسکن له الدهماء وتامن به السبل فواجب طاعته فی کل ما یامر به من الصلاح او من المباح.
اما اهل حق که همان اهل سنت هستند میگویند که عقیده مختار این است که امام باید فاضل و عادل و نیکوکار باشد؛ پس اگر اینگونه نباشد، صبر بر اطاعت
حکام ستمکار بهتر از این است که بر آنها خروج نمائیم؛ زیرا در نزاع و اختلاف با
حکماء، امنیت از بین میرود و نا امنی و ترس
حاکم میشود و موجب به هدر رفتن خون مسلمین و شروع تهاجمات به مسلمانان و فساد بر روی زمین میشود و این سختتر از صبر کردن بر ظلم و فسق
حاکم است.
اصول و
عقل و
دین شهادت میدهد بر این که وقتی انسان در مقابل دو
مکروه قرار گرفت، باید مکروه شدیدتر را ترک کرد؛ و هر امامی که
نماز جمعه و
نماز عید را به پا دارد و با دشمنان بجنگد و
حدود را بر دشمنان اقامه کند و با مردم در شکایاتشان نسبت به یکدیگر به انصاف رفتار نماید و آشوبگران و فتنه انگیزان را بر سر جای خودشان بنشاند و راهها را امن کند؛ پس واجب میشود اطاعت از او در تمام اوامرش چه در مصالحی که میبیند و چه در اموری که
مباح است.
ابن تیمیه در جاهای متعدد، نظرش را در باره عدم خروج بر
حاکم بیان کرده است:
در کتاب
رسائل و فتوای نظر ابن تیمیه در این باره چنین آمده است که اهل علم چه قدماء و چه متاخرین شورش بر علیه
حاکم را به هیچ وجه اجازه نمیدهند.
واما اهل العلم والدین والفضل فلا یرخصون لاحد فیما نهی الله عنه من معصیة ولاة الامور وغشهم والخروج علیهم بوجه من الوجوه کما قد عرف من عادات اهل السنة والدین قدیما وحدیثا ومن سیرة غیرهم.
اما اهل علم و دین و فضیلت برای هیچ کسی به هیچ دلیلی اجازه نمیدهند؛ در مواردی که خداوند از آنها نهی کرده است؛ همانند عصیان والیان امر و خروج بر آنها؛ چنانچه عادات اهل تسنن از زمان قدیم تا به حال همین است همانطوری که دیگران هم اینگونه عمل میکنند.
و در پایان به دو روایت از عبدالله بن عمر استناد میکند: وقد ثبت فی الصحیح عن بن عمر رضی الله عنه عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) انه قال: (ینصب لکل غادر لواء یوم القیامة عند استه بقدر غدره). ... (من خلع یدا لقی الله یوم القیامة ولا حجة له ومن مات ولیس فی عنقه بیعة مات میتة جاهلیة).
ابن تیمیه در جای دیگر بعد از یادآوری روایت
عبدالله بن عمر نتیجه گرفته است که خروج مسلحانه بر
حاکم جایز نیست و اگر کسی مطیع نباشد و بمیرد، به مرگ جاهلیت و غیر مسلمان میمیرد:
وهذا حدث به عبدالله بن عمر لعبدالله بن مطیع بن الاسود لما خلعوا طاعة امیر وقتهم یزید مع انه کان فیه من الظلم ما کان ثم انه اقتتل هو وهم وفعل باهل الحرة امورا منکرة. فعلم ان هذا الحدیث دل علی ما دل علیه سائر الاحادیث الآتیة من انه لا یخرج علی ولاة امور المسلمین بالسیف وان من لم یکن مطیعا لولاة الامور مات میتة جاهلیة وهذا ضد قول الرافضة فانهم اعظم الناس مخالفة لولاة الامور وابعد الناس عن طاعتهم الا کرها.
و این حدیثی است که عبدالله بن عمر برای عبدالله بن مطیع بن اسود نقل کرد، هنگامیکه نسبت به امیر وقتشان یزید بن معاویه بیعت شکنی کرده بودند با اینکه یزید بن معاویه امیر ظالم و ستمکاری بود سپس مقاتله کرد و با اهل حره کارهای ناپسنیدی (حلال شمردن زنانشان بر لشکرشان) انجام داد. دانسته شد که این حدیث همانند سایر احادیث بعدی دلالت میکند بر این که بر علیه والیان امور مسلمانان با شمشیر نباید خروج کرد و هر کسی که از امیر خود اطاعت نکند، به مرگ جاهلی و غیرمسلمان مرده است و این مخالف قول روافض است که سر سختترین مردم در مخالفت با ولاة امر و عصیانگرترین مردم نسبت به ولاة امر هستند، مگر با کراهت و سختی.
ابن تیمیه در جای دیگر مذهب و سیره اهل تسنن را، عدم اجازه شورش و مبارزه مسلحانه بر علیه
حکام میداند و آثار و پیامدهای خروج بر میشمارد:
ولهذا کان المشهور من مذهب اهل السنة انهم لا یرون الخروج علی الائمة وقتالهم بالسیف وان کان فیهم ظلم کما دلت علی ذلک الاحادیث الصحیحة المستفیضة عن النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لان الفساد فی القتال والفتنة اعظم من الفساد الحاصل بظلمهم بدون قتال ولا فتنة فلا یدفع اعظم الفسادین بالتزام ادناهما ولعله لا یکاد یعرف طائفة خرجت علی ذی سلطان الا وکان فی خروجها من الفساد ما هو اعظم من الفساد الذی ازالته.
والله تعالی لم یامر بقتال کل ظالم وکل باغ کیفما کان ولا امر بقتال الباغین ابتداء بل قال «وان طائفتان من المؤمنین اقتتلوا فاصلحوا بینهما فان بغت احداهما علی الاخری فقاتلوا التی تبغی حتی تفیء الی امر الله فان فاءت فاصلحوا بینهما بالعدل» «سورة الحجرات» فلم یامر بقتال الباغیة ابتداء فکیف یامر بقتال ولاة الامر ابتداء.
مشهور مذهب اهل سنت این است که اجازه خروج بر
حکام و شورش مسلحانه را نمیدهند اگر چه ظالمانه عمل نمایند، چنانچه احادیث صحیحه
مستفیضه از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دلالت بر آن دارد؛ زیرا فساد در قتال و فتنه بزرگتر از فسادی است که با ظلم بدون کشتار و فتنه حاصل میشود و دفع نمیشود دو فساد بزرگ با التزام به فساد کوچکتر و شاید به این خاطر است که نمیتوان یافت که طایفهای بر امیر خروج کنند و گرفتار فسادی بزرگتر از فسادی که بر میچینند نشوند.
و خداوند متعال امر به قتال و
جهاد ابتدایی با تمام ظالمین و عصاینگران را به هر صورت ممکن صادر نمیکند؛ بلکه میفرماید: و اگر دو طایفه از مؤمنان با هم بجنگند، میان آن دو را اصلاح دهید و اگر باز یکی از آن دو بر دیگری تعدّی کرد، با آن (طایفهای) که تعدّی میکند بجنگید تا به فرمان خدا بازگردد. پس اگر باز گشت، میان آنها را دادگرانه سازش دهید و عدالت کنید که خدا دادگران را دوست میدارد.
و امر به قتال و مجاهده ابتدایی با گروه باغیه نکرده است؛ پس چگونه امر به جهاد ابتدایی با
حکام مینماید. وی پس از نقل روایت صحیح مسلم:
وفی صحیح مسلم عنام سلمة رضی الله عنها ان رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) قال سیکون امراء فتعرفون وتنکرون فمن عرف بریء ومن انکر سلم ولکن رضی وتابع قالوا افلا نقاتلهم قال لا ماصلوا.
میگوید: فقد نهی رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عن قتالهم مع اخباره انهم یاتون امورا منکرة فدل علی انه لا یجوز الانکار علیهم بالسیف...
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از جنگ کردن با آنها نهی فرمودند با اینکه خبر دادهاند که کارهای ناشایست و منکری انجام میدهند؛ پس دلالت میکند بر اینکه جایز نیست مخالفت کردن مسلحانه با امراء...
و بعد از نقل روایت ابن مسعود: انکم سترون بعدی اثرة وامورا تنکرونها قالوا فما تامرنا یا رسول الله قال تؤدون الحق الذی علیکم وتسالون الله الذی لکم.
برای گرفتن حق از
حاکمان جنگیدن با انان را جایز نمیداند: فقد اخبر النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ان الامراء یظلمون ویفعلون امورا منکرة ومع هذا فامرنا ان نؤتیهم الحق الذی لهم ونسال الله الحق الذی لنا ولم یاذن فی اخذ الحق بالقتال ولم یرخص فی ترک الحق الذی لهم.
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خبر دادهاند که
حکام ظلم میکنند و کارهای منکری را انجام میدهند؛ با این حال به ما امر فرمودهاند: که حقی که برای
حکام است به آنها ادا کنیم و حقی را که برای ما است را از خدا طلب کنیم و به ما اجازه ندادند که برای گرفتن حق خود بجنگیم و همچینین اجازه نداده است حق آنان را اداء نکنیم.
و بعد از روایت ذیل: ... قال حذیفة کیف اصنع یا رسول الله ان ادرکت ذلک قال تسمع وتطیع للامیر وان ضرب ظهرک واخذ مالک فاسمع واطع.
مینویسد: فهذا امر بالطاعة مع ظلم الامیر وتقدم قوله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) من ولی علیه وال فرآه یاتی شیئا من معصیة الله فلیکره ما یاتی من معصیة الله ولا ینزعن یدا عن طاعة وهذا نهی عن الخروج عن السلطان وان عصی.
این دستور به اطاعت کردن با این که
حاکم ظالم باشد و گذشت سخن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که فرمود: اگر کسی از
حاکم معصیت خدا را ببیند باید در این قسمت ناخوشایندی خویش را نشان دهد اما به هیچ وجه دست از اطاعت او بر ندارد و این سخن نهی از خروج از اطاعت سلطان است هر چند این
حاکم معصیت کار باشد.
سخن ابن تیمیه فراوان است به همین مقدار اکتفا میکنیم.
ملا علی قاری در کتاب «
مرقاة المفاتیح»، بعد از روایت ابوهریره از رسول خدا که فرموده: «الْجِهَادُ وَاجِبٌ عَلَیْکُمْ مع کل اَمِیرٍ بَرًّا کان او فَاجِرًاو ان عمل الکبائر...» ، نظر
ابن حجر را بر این که گروهی از پیشینیان بر
حاکم ظالم خروج کردهاند، بیان کرده است و تصریح نموده که خروج پیشینیان علیه
حاکم، نبود و استقرار اجماع بر حرمت خروج علیه
حاکم جائر بوده است:
قال ابن حجرٍ: فیه جواز کون الامیر فاسقاً جائراً، وانه لا ینعزل بالفسق والجور، وانه تجب طاعته ما لم یامر بمعصیةٍ وخروج جماعة من السلف علی الجورة، کان قبل استقرار الاجماع علی حرمة الخروج علی الجائر. اه.
ابن حجر میگوید: طبق این کلام، جایز است که امیر فاسق و یا فاجر باشد و
حاکم با فسق و فجور عزل نمیشود و مادامی که امر به معصیت نکند، اطاعتش واجب است؛ اما خروج جماعتی از سلف بر
حاکم جائر، قبل از مستقر شدن اجماع علماء بر حرمت خروج بر
حاکم جایر است.
آقای مناوی در کتاب «
فیض القدیر» بعد از روایت «ان الله یؤید الدین بالرجل الفاجر»، علاوه بر این که خروج بر چنین
حاکم را جایز نمیداند، بلکه دعا کردن برای این
حاکم جائر را نیز جایز دانسته است:
... فیجب الصبر علیه وطاعته فی غیر اثم ومنه جوزوا الدعاء للسلطان بالنصر والتایید مع جوره... صبر کردن بر چین
حاکم و اطاعت او در غیر گناه واجب است از این جهت است که علماء دعا کردن برای نصرت و یاری او با این که ظالم است، جایز دانستهاند.
مناوی در جای دیگر از برخی عرفاء نقل کرده که نفرین کردن برای
حاکم جائر جایز نیست:
تنبیه: قال بعض العارفین لا تدعو علی الظلمة اذا جاروا فان جورهم لم یصدر عنهم وانما صدر عن المظلوم حتی
تحکم فیه او علیه فظهر ظلمه
فالحکام متسلطون بحسب الاعمال. «ان لکم لما تحکمون»
والحاکم الجائر عدل الله فی الارض ینتقم من خلقه به ثم یصیره الیه فان شاء عفا عنه لانه آلته وان شاء عذبه لانه حقه.
بعضی از عرفاء گفتهاند که ظالمان را نفرین نکنید زمانی که ظلم کنند؛ چون ظلم از آنها صادر نمیشود؛ بلکه از مظلومین صادر میشود تا اینکه خود شما آنها را به نفعتان و یا بر ضررتان
حاکم کردید؛ پس در حقیقت
حکام به حسب اعمال
انسان مسلط میشوند؛ چنانچه قرآن میفرماید: برای شما است آنچه را که شما بخواهید.
و
حاکم جائر، مجری
عدالت خداوند در زمین هستند که به وسیله
حاکم از خلق انتقام میگیرد سپس بازگشتش به سوی خداوند است؛ پس اگر خواست خدا او را میبخشد؛ چون که وسیله بوده و اگر خواست عذاب میکند چون ظلم روا داشتهاند.
لالکائی در کتاب «
شرح اصول اعتقاد اهل السنة و الجماعة» مینویسد: و لایحل قتال السلطان ولا الخروج علیه لاحد من الناس فمن فعل ذلک فهو مبتدع علی غیر السنة و الطریق.
جنگ با سلطان و
حاکم و نیز خروج بر او برای هیچ یکی از مردم جایز نیست، پس اگر کسی این کار را بکند، بر خلاف
سنت و روش مذهب بدعت گذاشته است.
این عبارت در برخی از کتابهای اهل سنت نیز آمده است.
بربهاری در کتاب «
شرح السنه»، مینویسد: ولا یحل قتال السلطان ولا الخروج علیه وان جار وذلک لقول رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لابی ذر الغفاری (اصبر وان کان عبدا حبشیا) وقوله للانصار (اصبروا حتی تلقونی علی الحوض) ولیس من السنة قتال السلطان فان فیه فساد الدنیا والدین.
جنگ با
حاکم و خروج بر ضد او جایز نیست هر چند
حاکم، ظالم باشد. دلیلش این سخن رسول خدا است که به ابوذر غفاری فرمود: صبر کن اگرچه امیر یک بنده حبشی باشد؛ و نیز این سخن رسول خدا که به انصار فرمود: صبر پیشه کنید تا مرا در کنار حوض ملاقات کنید و از سنت جنگ با
حاکم نیست؛ چرا که در جنگ با او، فساد دین و دنیا است.
حتی
محمد بن عبدالوهاب در کتاب «
کبائر» بر حرمت خروج از جماعت، به آیات و روایات ذیل استدلال کرده است:
باب الخروج عن الجماعة: وقول الله تعالی: (ومن یشاقق الرسول من بعد ما تبین له الهدی ویتبع غیر سبیل المؤمنین) الآیة وقوله تعالی: (واعتصموا بحبل الله جمیعاً ولا تفرقوا) الآیة.
عن ابن عباس مرفوعاً: «من کره من امیره شیئاً فلیصبر فانه من خرج من السلطان قید شبر مات میتة جاهلیة» اخرجاه. ولمسلم عن حذیفة مرفوعاً: «ستکون بعدی ائمة لا یهتدون بهدیی، ولا یستنون بسنتی، وسیقوم فیهم رجال قلوبهم قلوب الشیاطین فی جثمان انس» قلت: یا رسول الله کیف اصنع ان ادرکت ذلک قال: «تسمع وتطیع وان ضرب ظهرک، وان اخذ مالک فاسمع واطع». وله عن عرفجة الاشجعی مرفوعاً: «من اتاکم وامرکم جمیع علی رجل واحد یرید ان یشق عصاکم، ویفرق جماعتکم فاقتلوه».
قول خداوند تعالی: این (کیفر) بدان سبب است که آنان با
خدا و
پیامبر او به مخالفت برخاستند و هر کس با خدا و پیامبر او به مخالفت برخیزد قطعاً خدا سخت کیفر است و نیز فرموده است: همگی به
ریسمان الهی چنگ زنید و پراکنده نشوید.
از
ابن عباس روایتی ذکر شده که هر کس از امیر خود آزرده شود؛ پس باید شکیبا باشد به درستیکه هر کس از تابعیت امیرش حتی بهاندازه یک وجب خارج شود، به مرگ غیر مسلمان میمیرد.
شیخین نیز این روایت را آوردهاند و روایتی مرفوعهای که مسلم از
حذیفه نقل کرده است: که رسول خدا فرمود: بعد از من
حاکمانی میآیند که به دستورات من عمل نمیکنند و خلاف سنت من رفتار میکنند و در میان آنان کسانی هستند که قلبهایشان شیطانی و بدنهایشان انسانی است. عرض کردمای رسول خدا! با آنها چگونه برخورد کنیم؟ فرمودند: فرمانبردار و مطیع باشید اگرچه به کمرت بزند و اموالت را بگیرد فرمان ببر و مطیع باش؛ و همچنین
روایت مرفوع دیگری که مسلم از
عرفجه اشجعی روایت کرده است: هر کس به سوی شما بیاید به امید جداییانداختن بین شما، در حالی که بر بیعت مردی باشید، او را به هلاکت برسانید.
ابن عثمین در کتاب «
لقاء الباب المفتوح» خروج بر علیه
حاکم جائر را در صورت قدرت برکناری و عدم ترتب مفسده، جایز میداند؛ اما مفسده بزرگتری در قیام حاصل شود، خروج جایز نیست:
هل یجب علینا اذا جاز لنا ان نخرج علی
الحاکم؟ هل یجب علینا ان نخرج؟ ینظر للمصلحة، ان کنا قادرین علی ازالته فحینئذ نخرج، واذا کنا غیر قادرین فلا نخرج؛ لان جمیع الواجبات الشرعیة مشروطة بالقدرة والاستطاعة. ثم اذا خرجنا فقد یترتب علی خروجنا مفسدة اکبر واعظم مما لو بقی هذا الرجل علی ما هو علیه. لاننا (لو) خرجنا ثم ظهرت العزة له؛ صرنا اذلة اکثر وتمادی فی طغیانه وکفره اکثر
آیا بر ما
واجب است که بر علیه
حاکم خروج کنیم یانه؟ مصلحتاندیشی میکنیم: اگر قدرت بر پایین کشیدن از قدرت
حاکم را داشته باشیم خروج میکنیم و اگر قدرت نداشته باشیم خروج نمیکنیم؛ زیرا همه واجبات شرعیه مشروط به قدرت و استطاعت هستند. پس هرگاه خروج کردیم، بر خروجمان مفسده بزرگتر از مفسده بقاء این
حاکم جائر مترتب میشود؛ زیرا اگر خروج کنیم و سپس بر قدرت و عزت
حاکم افزوده شود، ذلت ما بیشتر و بر طغیان و کفر
حاکم افزوده میشود.
فوزان یکی از اعضای هیئت کبار علماء عربستان، مخالفت و شورش بر علیه
حاکم کافر را در صورتی جائز میداند که قدرت بر کناری او موجود باشد. متن سؤال وجواب وی این است:
نص السؤال: هناک من یسوّغُ للشّباب الخروج علی الحکومات دون الضّوابط الشّرعیّة؛ ما هو منهجنا فی التّعامل مع
الحاکم المسلم وغیر المسلم؟
نص الفتوی: .... وامّا التعامل مع
الحاکم الکافر؛ فهذا یختلف باختلاف الاحوال: فان کان فی المسلمین قوَّةٌ، وفیهم استطاعة لمقاتلته وتنحیته عن
الحکم وایجاد
حاکم مسلم؛ فانه یجب علیهم ذلک، وهذا من الجهاد فی سبیل الله.
امّا اذا کانوا لا یستطیعون ازالته؛ فلا یجوز لهم ان یَتَحَرَّشوا بالظَّلمة الکفرة؛ لانَّ هذا یعود علی المسلمین بالضَّرر والابادة، والنبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عاش فی مکة ثلاثة عشرة سنة بعد البعثة، والولایة للکفَّار، ومع من اسلم من اصحابه، ولم یُنازلوا الکفَّار، بل کانوا منهیِّین عن قتال الکفَّار فی هذه الحقبة، ولم یُؤمَر بالقتال الا بعدماهاجر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وصار له دولةٌ وجماعةٌ یستطیع بهم ان یُقاتل الکفَّار.
هذا هو منهج الاسلام: اذا کان المسلمون تحت ولایةٍ کافرةٍ ولا یستطیعون ازالتها؛ فانّهم یتمسَّکون باسلامهم وبعقیدتهم، ویدعون الی الله، ولکن لا یخاطرون بانفسهم ویغامرون فی مجابهة الکفّار؛ لانّ ذلک یعود علیهم بالابادة والقضاء علی الدّعوة، امّا اذا کان لهم قوّةٌ یستطیعون بها الجهاد؛ فانّهم یجاهدون فی سبیل الله علی الضّوابط المعروفة.
اما نحوه تعامل با
حاکم کافر به اختلاف احوال و موقعیتها فرق میکند. پس اگر در مسلمین قوت لازم باشد؛ یعنی قدرت مقابله با آنها و ایجاد
حکومت اسلامی را دارا باشند، واجب است که خروج کنند و این عمل از
جهاد فی سبیل الله شمرده میشود.
اما اگر قدرت براندازی نداشته باشند، جایز نیست مخالفت با ظلمه کفره؛ زیرا ضررش متوجه مسلمانان میشود و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ده سال پس از بعثتش در
مکه زندگی کردند و ولایت در دست کفار بود در حالیکه اصحابی داشت که مسلمان شده بودند و کفار مکه را از ولایت خلع نکرده بودند، بلکه نهی فرموده بودند از قتال با کفار در این سالها و امر به قتال ننمودند مگر بعد از اینکه هجرت فرمودند و دولت و جماعتی برای مسلمین تشکیل داده بودند که قدرت مقاتله با کفار را داشته باشند.
این روش اسلام است: هنگامیکه مسلمانان تحت ولایت کافر قرار گیرند و قدرت براندازی کافر را نداشته باشند، باید به اسلام و عقیدهشان تمسک کنند و دعوت به سوی خدا نمایند ولی نباید جانهایشان را به مخاطره بیاندازند و ایجاد خصومت و درگیری با کفار نمایند برای اینکه نتیجه این کار نابود شدن و
محکوم شدن است، اما هنگامیکه قدرت لازم را برای جهاد دارا باشند در راه خدا به جهاد برخیزند با ضوابط شناخته شده.
برای اطلاع بیشتر از این فتوا و فتوای بقیه علمای سلفی به این آدرس مراجعه فرمایید: http://alsalafy.com/vb/showthread. php?t=۲۲۱
بن باز مفتی اعظم معاصر وهابیت شورش بر علیه
حاکم کافر را در صورتی جایز میداند که موجب بر انگیخته شدن شری نشود.
الا اذا رای المسلمون کفراً بواحاً عندهم من الله فیه برهان فلا باس ان یخرجوا علی هذا السلطان لازالته اذا کان عندهم قدرة، اما اذا لم یکن عندهم قدرة فلا یخرجوا. او کان الخروج یسبب شراً اکثر: فلیس لهم الخروج؛ رعایة للمصالح العامة. والقاعدة الشرعیة المجْمَع علیها انه (لا یجوز ازالة الشر بما هو اشر منه)؛ بل یجب درء الشر بما یزیله او یخففه.
اما درء الشر بشر اکثر فلا یجوز باجماع المسلمین. فاذا کانت هذه الطائفة - التی ترید ازالة هذا السلطان الذی فعل کفراً بواحاً - عندها قدرة تزیله بها وتضع اماماً صالحاً طیباً من دون ان یترتب علی هذا فساد کبیر علی المسلمین وشر اعظم من شر هذا السلطان: فلا باس، اما اذا کان الخروج یترتب علیه فساد کبیر واختلال الامن وظلم الناس واغتیال من لا یستحقّ الاغتیال الی غیر هذا من الفساد العظیم فهذا لا یجوز
اگر در جایی که مسلمانان کفر آشکاری ببینند و در نزد خدا حجت و برهان داشته باشند، خروج بر این سلطان برای براندازیاش در صورتی که قدرت بر این کار را داشته باشند اشکالی ندارد، اما هنگامیکه قدرت براندازی
حاکم را نداشته باشند جایز نیست خروج کنند.
اما دفع شر اصغر به شر اکبر (دفع فاسد به افسد) به اجماع مسلمانان جایز نیست. پس زمانی که این طایفه که میخواهد سلطانی را که کفرش را آشکار کرده، عزل کند باید قدرت بر عزل و جایگزین کردن امام صالحی را نیز داشته باشد بدون اینکه بر این عزل و نصب فساد بزرگی برای مسلمانان مترتب شود و شری بدتر از شر این سلطان گردنگیر مسلمانان شود اشکالی ندارد، اما هنگامیکه برخروج بر
حاکم کافر فساد بزرگی مترتب شود و امنیت مختل شود و ظلمی بر مردم روا گردد و ترور و کشتار کسی که مستحق کشتار نیست و از این قسم امور فسادهای بزرگ گریبان مردم را بگیرد جایز نیست.
ناصرالدین البانی، بخاری دوران معاصر قائل است که اصلاً خروج بر علیه
حاکم کافر مشروع نیست.
فنحن نذکر دائماً وابدا بان الخروج علی
الحکام لو کانوا من المقطوع بکفرهم، لو کانوا من المقطوع بکفرهم، ان الخروج علیهم لیس مشروعا اطلاقا، ذلک لان هذا الخروج -ان کان ولا بد- ینبغی ان یکون خروجاً قائماً علی الشرع،
ما همیشه متذکر میشویم که خروج (ضدیت و براندازی) بر علیه
حاکم اگر چه قطع به کفرش هم داشته باشیم، (تاکیدا) اگر چه یقین به کفرش داشته باشیم، خروج بر آنها مطلقاً مشروع نیست. دلیلش این است که اگرچه خروج علیه آنها یک امر حتمی است، اما باید مستند به شرع باشد.
بعد ایشان شرایط عصر نبوی را در مکه یاد آور میشود که در آنجا زمینه قیام فراهم نبود؛ اما بعد از این که در مدینه آمدند، دست به قیام زدند.
تفصیل این متن را میتوانید در آدرس ذیل مطالعه فرمایید: http://audio.islamweb.net/audio/Fulltxt.php?audioid=۱۶۸۳
مقبل بن هادی الوادعی در کتاب خود
تحفه المجیب در پاسخ به اینکه آیا خروج بر
حاکم جایز است، چنین بیان کرده است: هل الخروج ضد
الحاکم مسموح؟ الخروج ضد
الحکام بلیة من البلایا التی ابتلی بها المسلمون من زمن قدیم، واهل السنة - بحمد الله - لا یرون الخروج علی
الحاکم المسلم؛ لان النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول: «من اتاکم وامرکم جمیع علی رجل واحد یرید ان یشق عصاکم او یفرق جماعتکم فاقتلوه».
و یقول النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم): (اذا بویع لخلیفتین؛ فاضربوا عنق الآخر منهما) وعبادة بن الصامت - رضی الله عنه - یقول: دعانا النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فبایعناه، فقال: فیما اخذ علینا: ان بایعنا علی السمع والطاعة فی منشطنا ومکرهنا، وعسرنا ویسرنا، واثرةً علینا، وان لا ننازع الامر اهله، الا ان تروا کفرًا بواحًا عندکم من الله فیه برهان فالخروج علی
الحاکم یعتبر فتنة؛ فبسببه تسفک الدماء، ویضعف المسلمون، حتی لو کان
الحاکم کافرًا؛ فلابد ان یکون لدی المسلمین القدرة علی مواجهته، حتی لا تسفک دماء المسلمین، فان الله (عزّوجلّ) یقول: «وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَاَعَدَّ لَهُ عَذَابًا عَظِیمًا»
فتاریخ اهل السنة - من زمن قدیم - لا یجیزون الخروج علی
الحاکم المسلم، وفی هذا الزمن الخروج علی
الحاکم الکافر لابد ان یکون بشروط، فاذا کان جاهلاً لابد ان یعلم، والا یؤدی المنکر الی ما هو انکر منه، ولا تسفک دماء المسلمین.
آیا خروج بر
حاکم جایز است؟ خروج بر ضد پادشاهان بلایی از بلایایی است که مسلمانان به آن مبتلاء میشوند از زمان قدیم و اهل سنت بحمد الله اجازه خروج بر
حاکم مسلمان نمیدهند؛ زیرا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: هر کسی خواست شما را دور مردی گرد آورد که میخواهد جدایی بیاندازد یا جماعت شما را متفرق سازد او را به قتل برسانید و رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند هرگاه برای دو خلیفه بیعت گرفته شود، گردن خلیفه دیگر را بزنید.
و
عباده بن صامت میگوید: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ما را خواند سپس ما با او
بیعت کردیم، سپس فرمود: بیعت کنیم بر فرمانبرداری و اطاعت و در اموری که بر آن نشاط داریم و اموری که به میل ما نیست و بر ما سخت است و در سختی و آسانی و اینکه بر خودمان دستوراتش را بپذیریم و منازعه نکنیم در
حاکمیت با اهلش، الا اینکه ببینم کفر آشکار را مشاهده کنیم که در نزد خداوند بر آن برهان حجتی داشته باشیم.
پس خروج بر
حاکم فتنه قلمداد میشود؛ پس به سبب آن خونها ریخته میشود و مسلمانان ضعیف میشوند، حتی اگر
حاکم کافر باشد؛ پس مسلمانان باید قدرتی داشته باشند برای مواجهه با
حاکم کافر تا اینکه خون مسلمانان ریخته نشود زیرا خداوند متعال میفرمایند: هر کس مؤمنی را عمداً به قتل برساند؛ پس جزایش جهنم است و در آن همیشه خواهد ماند و غضب و لعنت خداوند بر اوست و برای او عذاب عظیمی آماده کرده است.
پس تاریخ اهل سنت ـ از زمان قدیم ـ اجازه نمیدهند خروج بر
حاکم مسلمان را و در این زمان خروج بر
حاکم کافر را با شرایط ویژهای جایز میدانند، پس اگر جاهل هستند باید یاد بگیرند و گر نه به منکری مبتلا میشوند که از
حکومت کافر بر مسلمین بدتر است و نباید موجب ریختن خون مسلمانان شود.
ابوالولید الباجی در کتاب «
النصیحه البلدیه» خطاب به فرزندان خود چنین میگوید:
فالتزاما الطاعة و ملازمة الجماعة فان السلطان الجائر الظالم ارفق بالناس من الفتنة وانطلاق الایدی والالسنة.
الصبر علی السلطان الجائر: فان ربکما امر ممن ولی علیکما او وصلت منه اذیة الیکما فاصبرا وانقبضا وتحیلا لصرف ذلک عنکما بالاستنزال والاحتمال والاجمال والا فاخرجا عن بلده الی ان تصلح لکما جهته وتعود الی الاحسان الیکما نیته وایاکما وکثرة التظلم منه والتعرض لذکره بقبیح یؤثر عنه فان ذلک لا یزیده الا حنقا وبغضة فیکما ورضا باضراره بکما
ای فرزندان من! ملتزم به اطاعت کردن و با جماعت باشید؛ زیرا سلطان ظالم نسبت به مردم مداراتر از این است که فتنه شود و دست و زبان منافقان باز شود.
در باره شکیبایی در برابر
حاکم ظالم میگوید: همانا پرودگار شما دستور داده است که از کسانی که بر شما ولایت دارند و یا از او اذیتی به شما برسد، شکیبا باشید و
محکم باشید و مراقب باشید و با کوتاه آمدن و بردباری، کناره بگیرید تا شرش از شما دور شود و الا از مملکتش خارج شوید تا موقعیکه برخوردش با شما درست شود و نیتش نسبت به شما نیکو گردد. برحذر باشید از اینکه دادخواهی کنید از او و بیان کارهای زشت او بدرستیکه ابراز کارهای زشت او فایدهای جز زیاد شدن کینه و خشم و بغض او و رضایتش برای ضرر زدن به شما ندارد.
رحیبانی از علماء قرن سیزدهم تصریح میکند که بعد از انعقاد
اجماع بر حرمت خروج بر
حاکم، خروج بر او جایز نیست: اما بعد استقرار
الاحکام وانعقاد الاجماع علی تحریم الخروج علی الجائر فلا یجوز الخروج علیه.
بعد از اینکه
احکام مستقر شد و اجماع منعقد شد بر تحریم خروج بر
حاکم جائر؛ پس خروج بر
حاکم جائر جایز نیست.
تا اینجا نظر تعدادی از علمای اهل سنت بیان شد و روشن گردید که از نظر آنها خروج بر
حاکم هرچند این
حاکم ظالم و ستمگار باشد، جایز نیست و گویا عزت مسلمانان را در پیروی از
حاکمان ظالم، فاجر میدانند.
با توجه به مطالب فوق، نتایج ذیل به دست میآید:
۱. طبق روایات
اهل سنت که در قسمت نخست بیان شد، نظر مبارک رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر این است که نباید از جماعت جدا شد و نباید بیعت
حاکمی را شکست و علیه او خروج نمود؛ زیرا خروج بر
حاکم، مساوی است با: مردن جاهلی؛ خروج از اسلام؛ شکاف در
دین؛ حجت نداشتن انسان در
قیامت و همراهی با
شیطان.
۲. طبق دستهای از روایات، اطاعت از
حاکم به صورت مطلق واجب است هر چند این
حاکم ظالم و ستمگر باشد و یا
معصیت الهی را انجام دهد. بر حسب این روایات، حتی اطاعت از امیران شیطان صفت نیز واجب است و اطاعت از چنین
حاکمانی، اطاعت از
خداوند محسوب شده است.
۳. طبق دسته از روایات اگر شخصی بر
حاکم خروج نماید و از صف جماعت جدا شود هرچند مطالبات حقی داشته باشد، باید گردن او را زد و در اجرای این
حکم ملاحظه هیچ گونه مقام و منصب و نسب نخواهد شد و تنها راه برخورد با خروج کنندگان کشتن است و بس.
۴. با توجه به برخی از روایات، نظر بر خی از پیامبران الهی و
صحابه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز حرمت خروج بر
حاکم و جدا نشدن از جماعت است و اصلاً زوال یک
حاکم همانند کندن یک کوه استوار، امر غیر ممکن است.
۵. نظر علمای اهل سنت نیز براساس روایات، حرمت خروج بر
حاکم است که به تفصیل دیدگاه چند تن از آنان بیان شد.
حال سؤال ما این است که چرا وهابیون امروزی به این روایات و فتاوا عمل نمیکنند؟ چرا در سوریه، مصر، یمن و... بر
حاکمان مسلمان خروج میکنند و خون هزاران نفر را برای هیچ و پوچ میریزند؟
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «آیا خروج علیه حاکم از دیدگاه اهل سنت و وهابیت مشروعیت دارد؟»