خانه ابراهیم (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
آیاتی از
قرآن کریم بیان گر آن است که
ملائکه و ماموران الهی همراه با سلام و
بشارت بر ابراهیم علیهالسّلام بر خانه آن حضرت وارد شدند.
"ولقد جاءت رسلنا ابرهیم بالبشری قالوا سلـمـا... • قالوا... رحمت الله وبرکـته علیکم اهل البیت..
فرستادگان ما(فرشتگان ) برای ابراهیم
بشارت آوردند گفتند: «سلام!». .. • گفتند: «آیا از فرمان خدا
تعجب میکنی؟! این
رحمت خدا و برکاتش بر شما خانواده است چرا که او ستوده و والا است! "
فرستادههای ما نزد ابراهیم آمدند در حالی که حامل بشارتی بودند" (و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشری).
همانگونه که از آیات بعد استفاده میشود این فرستادگان الهی همان فرشتگانی بودند که مامور درهم کوبیدن شهرهای
قوم لوط بودند، ولی قبلا برای دادن پیامی به ابراهیم علیه السلام نزد او آمدند.
در اینکه این بشارتی که آنها حامل آن بودند چه بوده است، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بی مانع است: نخست بشارت به تولد
اسماعیل و
اسحاق ، زیرا یک عمر طولانی بر ابراهیم گذشته بود و هنوز فرزندی نداشت، در حالی که آرزو میکرد فرزند یا فرزندانی که حامل لوای
نبوت باشند داشته باشد، بنا بر این اعلام تولد اسحاق و اسماعیل بشارت بزرگی برای او محسوب میشد.
دیگر اینکه ابراهیم از
فساد قوم لوط و عصیانگری آنها سخت ناراحت بود، هنگامی که با خبر شد آنها چنین ماموریتی دارند، خوشحال گشت.
ابراهیم علیهالسّلام از مهمانان وارد بر خانه خویش با گوسالهای بریان شده پذیرایی نمود.
"ولقد جاءت رسلنا ابرهیم... فما لبث ان جاء بعجل حنیذ• قالوا... رحمت الله وبرکـته علیکم اهل البیت..
"
بهر حال: " هنگامی که
رسولان بر او وارد شدند،
سلام کردند" (قالوا سلاما) " او هم در پاسخ با آنها سلام گفت" (قال سلام) " و چیزی نگذشت که گوساله بریانی برای آنها آورد" (فما لبث ان جاء بعجل حنیذ) " عجل" به معنی گوساله، و" حنیذ" به معنی بریان است، و بعضی احتمال دادهاند که حنیذ هر نوع بریان را نمیگیرد بلکه تنها به گوشتی گفته میشود که روی سنگها میگذارند و در کنار آتش قرار میدهند و بی آنکه
آتش به آن اصابت کند نرم نرم بریان و پخته میشود.
اما در این هنگام واقعه عجیبی اتفاق افتاد و آن اینکه ابراهیم مشاهده کرد که میهمانان تازه وارد دست بسوی غذا دراز نمیکنند، این کار برای او تازگی داشت و به همین دلیل احساس بیگانگی نسبت به آنها کرد و باعث
وحشت او شد (فلما رآ ایدیهم لا تصل الیه نکرهم و اوجس منهم
خیفة).
این موضوع از یک
رسم و
عادت دیرینه سرچشمه میگرفت که هم اکنون نیز در میان اقوامی که به سنتهای خوب گذشته پایبندند وجود دارد، که اگر کسی از غذای دیگری تناول کند و به اصطلاح نان و نمک او را بخورد، قصد سویی در باره او نخواهد کرد. و به همین دلیل اگر کسی واقعا قصد سویی نسبت به دیگری داشته باشد سعی میکند
نان و
نمک او را نخورد، روی این جهت ابراهیم از کار این مهمانان نسبت به آنها بد گمان شد و فکر کرد ممکن است قصد سویی داشته باشند.
رسولان که به این مساله پی برده بودند، بزودی ابراهیم را از این فکر بیرون آوردند و" به او گفتند نترس ما فرستادگانی هستیم بسوی
قوم لوط" یعنی فرشتهایم و مامور
عذاب یک قوم ستمگر و فرشته غذا نمیخورد (قالوا لا تخف انا ارسلنا الی قوم لوط).
خوف ابراهیم علیهالسّلام در خانه خویش از مهمانان وارد بر خود، در پی خودداری آنان از خوردن غذا بیمناک شد.
"ولقد جاءت رسلنا ابرهیم... فما لبث ان جاء بعجل حنیذ• فلما رءا ایدیهم لا تصل الیه نکرهم واوجس منهم
خیفة... • قالوا... رحمت الله وبرکـته علیکم اهل البیت..
"
همین که دید دستشان به گوساله بریان نمیرسد بدش آمد و در خود از آنان احساس ترس کرد، و تعبیر" دستشان به گوساله بریان نمیرسد"
کنایه است از اینکه دست خود را به طرف آن دراز نکردند ، و خلاصه از آن گوساله نخوردند و این رفتار خود
علامت دشمنی و نشانه شری است که شخص وارد میخواهد به صاحب خانه برساند. و کلمه" نکرهم" و همچنین" انکرهم" یک معنا دارد و آن این است که از آنچه از آنان دید، بدش آمد و آن را رفتاری غیر معهود دانست. و
فعل " اوجس"
ماضی از باب افعال (ایجاس) است و ایجاس به معنای خطور قلبی است،
راغب در این باره گفته است: ماده" وجس" به معنای صدای آهسته است، و کلمه" توجس" که
مصدر باب تفعل است به معنای آن است که کوشش کنی تا صوت آهستهای را بشنوی، و کلمه" ایجاس" که مصدر
باب افعال است به معنای پدید آمدن چنین چیزی در نفس آدمی است و به این لفظ در
قرآن کریم آمده که فرموده است: " فاوجس منهم
خیفة"، پس بنا بر این" وجس" بطوری که گفتهاند، حالتی است که بعد از هاجس (صوتی آهسته) در دل پیدا میشود و
نفس آدمی آن را در خود ایجاد میکند، - چون ابتدا این حالت درونی و
تفکر قلبی از آن صوت آغاز شد- پس" وجس" حالتی است که نفس بعد از هاجس آن را در خود پدید آورد" و هاجس" صدایی آهسته است و واجس آن خاطرهای است که در دل پیدا میشود، این بود گفتار راغب با مختصر اضافاتی از ما .
پس بنا بر این، جمله مورد بحث از باب
کنایه است گویا
خیفه که خود نوعی از ترس است بی خبر از صاحب دل در دل او رخنه کرده و گوش دل، صدای آهسته آن را شنیده، و حاصل مقصود این است که
ابراهیم علیهالسّلام در دل خود احساس ترس کرد و به همین جهت
فرشتگان برای اینکه آن جناب را ایمنی و دلگرمی داده باشند گفتند: " لا تخف انا ارسلنا الی قوم لوط".
و معنای آیه این است که ابراهیم علیهالسّلام بعد از آنکه آن گوساله بریان را جلو فرشتگان گذاشت، دست میهمانان را دید که به غذا نمیرسد مثل اینکه نمیخواهند نان و نمک او را بخورند (و این خود نشانه دشمنی و شر رسانی است) لذا در دل خود احساس
ترس از آنها کرد، فرشتگان برای اینکه او را ایمنی و دلگرمی داده باشند گفتند: مترس که ما به سوی
قوم لوط فرستاده شدهایم. آن هنگام ابراهیم علیهالسّلام فهمید که میهمانانش از جنس فرشتگانند که منزه از خوردن و نوشیدن و امثال این اموری که لازمه داشتن بدن مادی است میباشند و برای امری عظیم ارسال شدهاند.
آنچه ابراهیم خلیل علیهالسّلام از آن منزه بود صفت زشت جبن بود، آری او بود که یک تنه از فرط
شجاعت به دعوت حقه
توحید قیام کرد و در مجتمعی قیام کرد که حتی یک نفر خدا را به یکتایی نمیپرستید، و یک تنه با
وثنیت قوم خود در افتاد، حتی با پدرش (عمویش) آزر و بستگانش
احتجاج کرد و از این مهم تر با پادشاه جبار زمانش نمرود که ادعای الوهیت میکرد بگو مگو کرد و بتهای بتکده قوم را بشکست تا آنکه او را در
آتش افکندند و خدای تعالی از آتش نجاتش داد، این صحنههای هراس انگیز، آن جناب را به هول و هراس نینداخت و در
جهاد در راه خدا فراری نداد و مثل چنین پیغمبری بزرگوار با آن موقعیت روحی که داشت اگر به تعبیر آیهای از قرآن از چیزی بترسد و یا به تعبیر آیهای دیگر از احدی بیمناک شود و یا به تعبیر آیهای دیگر چیزی او را دلواپس کند، در همه اینها خوفش خوف
احتیاط بوده است نه خوف جبن و اگر از چیزی بر جان یا عرض یا مالش بترسد به خاطر خدا میترسد (به این معنا که میترسد اگر
دفاع نکند مسئول باشد) نه به خاطر هوای نفسش.
مرکز فرهنگ و معارف قرآن، فرهنگ قرآن، ج۱۲، ص۲۹۵، برگرفته از مقاله « خانه ابراهیم»