خاندان بزغش شیرازی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بُزْغُشِ شیرازی، خاندانی از عالمان و عارفان سلسله
سهروردیه که در فاصله سدههای (۷-۱۰ق/۱۳-۱۶م) در
شیراز میزیستهاند و طریقت عرفانی
بزغشیه، از شعبههای طریقه سهروردیه به آنان منسوب است.
نسبت این
خاندان به شخصی به نام بزغش بزغوش، و به گفته فصیحخوافی
بزغش بن عبدالله (که لقب او را رومی و کنیهاش را ابومنصور آورده است) میرسد. بزغش نامی است ترکی و ظاهراً مرکب از بوز، یعنی خاکستری و قوش به معنی پرنده یا باز.
برخی از افراد شاخص خاندان بزغش شیرازی عبارتند از:
نجیب
الدین علی بن بزغش (د ۶۷۸ق/۱۲۷۹م)، عالم و عارف مشهور طریقت سهروردیه بود.
از او با القاب و عناوینی چون «شیخالشیوخ المحققین»، «کهفالواصلین» و «امامائمه دهر» یاد کردهاند.
اصل وی از
شام، و پدرش بزغش از تجار و ثروتمندان بزرگ آن دیار بود که ظاهراً در اواخر
سده۶ق به شیراز آمد، در آنجا اقامت گزید و با دختر قاضی شرف
الدین محمدحسنیحسینی (د ۶۴۱ق/۱۲۴۳م)
ازدواج کرد. ثمره این ازدواج نجیب
الدین علی، سرسلسله عارفان بزغشیه بود
تاریخ ولادت او را تنها
احمد زرکوب در ۵۹۴ق/۱۱۹۸م ذکر کرده است.
جنید شیرازی
و به تبع او دیگران، گفتهاند که پیش از ولادت وی امیرالمؤمنین
علی (علیهالسّلام) در خواب به پدرش بشارت فرزندی نجیب و صالح داد و به همین سبب، پدرش او را علی نام نهاد و به نجیب
الدین ملقبش ساخت.
در شرح احوال نجیب
الدین آمده است که از اوایل عمر به
زهد و
تصوف تمایل داشت و از تنعمات دنیوی دوری میجست و به جای لباسهای فاخری که پدرش برای او فراهم میآورد، پشمینه میپوشید؛ سرانجام، دردِ طلب در او فزونی یافت و پس از مدتی گوشهنشینی، در پی رؤیایی صادقه، ارشاد و هدایت وی در طریق تصوف به شیخ
شهابالدین سهروردی (د ۶۳۲ق/۱۲۳۵م) واگذار شد
و او با کسب اجازه از
پدر از طریق
بغداد رهسپار حجاز گردید. به گفته
جامی در این سفر شیخ
شمسالدین صفی نیز با او همراه بود.
از این سخن جامی که «وی شیخ شمس
الدین صفی بر شیخ نجیب
الدین قرآن خوانده، و شیخ نجیب
الدین بر وی چیزی از
فقه»، چنین بر میآید که او پیش از آغاز سلوک در طریق تصوف، علوم
دینی، از
جمله فقه را در زادگاه خود آموخته بود. نجیب
الدین در بغداد با شیخ شهاب
الدین سهروردی ملاقات کرد و به سلک مریدان او پیوست. وی چندین
سال در خدمت شیخ شهاب
الدین به سیر و سلوک عرفانی پرداخت و از او
خرقه ارادت دریافت. وی علاوه بر طی مراحل عملی سلوک، برخی از مصنفات شیخ از
جمله عوارف المعارف، و نیز برخی آثار عرفانی دیگر را نزد او فرا گرفت.
پس از آن، با اجازه شیخ- به احتمال در
دهه ۲۰ق- به زادگاه خود بازگشت و در آنجا تاهل اختیار کرد. نجیب
الدین خانقاهی در
شیراز ساخت و به ارشاد و هدایت خلق و نیز تعلیم علوم و معارف
صوفیه پرداخت. وی علاوه بر پرداختن به مباحث تصوف،
حدیث نیز روایت میکرد.
نجیب
الدین مریدان بسیاری تربیت کرد که برخی از آنان در شمار مشهورترین و بزرگترین عالمان و عارفان عصر خود بودند؛ از آن
جمله میتوان به سعیدالدین
محمد بن احمد فرغانی (د ۶۹۹ق/۱۳۰۰م)، علامه
قطبالدین شیرازی (د ۷۱۰ق/۱۳۱۰م) و ظهیرالدین عبدالرحمان فرزند خود شیخ نجیب
الدین اشاره کرد. فرغانی خود از شیخ نجیب
الدین به عنوان
شیخ خرقه خود یاد کردهاست.
برخی دیگر از مریدان و ارادتمندان وی اینانند:
شهابالدین زرکوب شیرازی، پدر احمد زرکوب شیرازی؛ شیخ بهاء
الدین ابوبکر بن
جمال
الدین محمد باکالنجار (باکالیجار)؟ (د ۷۱۲ق/۱۳۱۲م)؛
نورالدین
عبدالصمد بن علی اصفهانی؛ شیخ نورالدین عبدالقادر، معروف به حکیم (د ۶۹۸ق/ ۱۲۹۹م)؛ و
ابن قنّاد.
علاوه بر اینها، بزرگان دیگری از
جمله شیخاحمد بن عبدالله، معروف به شهره (د ۶۲۳ق/۱۲۲۶م) و شیخ ابوموسی محب
الدین جعفر بن مکی بن جعفر موصلی (د ۷۱۱ق/۱۳۱۱م) نیز از مصاحبان و معاشران وی بودهاند.
نجیب
الدین در شیراز از شهرت و اعتبار بسزایی برخوردار شد، تا آنجا که آوازه او مشتاقان و طالبانی چون شیخ
اوحدالدین عبدالله بلیانی (د ۶۸۳ یا ۶۸۶ق)، تاج
الدین دُزلقی و
شیخصفیالدین اردبیلی (د ۷۳۵ق) را به شیراز کشانید.
علاوه بر
صوفیه، دولتمردان نیز دیدار شیخ را مغتنم میشمردند، چنانکه اَنکیانو، امیر
مغول که در ۶۶۷ق/۱۲۶۹م از طرف اباقاخان، پسر هولاکو به
حکومت فارس منصوب شد، به دیدار شیخ رفت.
شیخ نجیب
الدین در شیراز درگذشت و جنازه او را در
خانقاه خودش، در نزدیکی محله باغ قتلغ یا قطلغ به خاک سپردند
که مزار او را در
بغداد دانسته است. قاضی
سیدمجتبی عثمانی در رثای او قصیدهای سروده که ابیاتی از آن در شد الازار جنید شیرازی
آمده است. در
سده ۸ق، به دستور ملکخاتون، دختر محمود شاه اینجو بر مزار شیخ گنبدی ساختند و در اطراف آن
مدرسه و عمارتهای دیگر بنا کردند.
هرچند نجیب
الدین را صاحب سخنان لطیف و رسالهها و تصانیف عرفانی دانستهاند
اما بجز سخنان نغز و عرفانی او در پاسخ به پرسشهای انکیانو، اثر دیگری از او به جای نمانده است. وی در پاسخ به سؤال
انکیانو درباره حقیقت
انسان، عوالم ملک و ملکوت را به صدفی
تشبیه کرده که وجود انسان گوهراندرون آن است. باز در وجود انسان نیز دل، سپس
عقل فیاض و پس از آن، نور معرفت
خداوند را نیز چون صدفهای تو در تویی دانسته است که از آن میان، نور دل عارف چون اشعه آفتاب نورانی در مقابل چراغ و
شمع و مشعل است.
ظهیرالدین عبدالرحمان بن علی بن بزغش (د ۷۱۴ق/۱۳۱۴م)، مکنی به ابوالنجاشی، عالم و عارف طریقه
سهروردیه بود.
وی در
شیراز ولادت یافت. تولد او با توجه به گفته جنید شیرازی
و به تبع او جامی،
دائر بر اینکه در
زمان حاملگی مادرش، شیخشهاب
الدین سهروردی پارهای از خرقه خود را برای وی فرستاد، میبایست در حیات سهروردی، یعنی پیش از ۶۳۲ق بوده باشد.
ظهیرالدین نزد پدر علوم و معارف
صوفیه را فرا گرفت و بیشتر عمر خود را در شیراز و در خدمت پدر گذراند و تنها یکبار در زمان حیات نجیب
الدین به
حج رفت
وی علاوه بر پدر، نزد علما و بزرگان دیگر، از
جمله شرف
الدین عمر بن زکی بوشکانی (د ۶۸۰ق/۱۲۸۱م) نیز شاگردی کرد،
که نام او را عبدالله آورده است.
ظهیرالدین پس از وفات شیخنجیب
الدین، عهدهدار مسند وی شد و به تعلیم علوم
دینی و معارف صوفیه همت گماشت. در حوزه درس و ارشاد او، مریدان بسیاری گرد آمدند و علما و عارفان بزرگ و صاحبنامی چون
عبدالرزاق کاشانی (د ۷۳۶ق/۱۳۳۶م)، عزالدین
محمود بن علی کاشانی (د ۷۳۵ق)، ابوالبقاء عبدالله بن محمود بن حسن شیرازی (د ۷۷۲ق/۱۳۷۰م)، و نیز احمد زرکوب شیرازی مؤلف شیرازنامه در شمار شاگردان و مریدان او بودند
احمد زرکوب
در ۷۱۳ق نزد ظهیرالدین قسمتی از کتاب عوارفالمعارف سهروردی را خوانده، و از او اجازه
تدریس آن را دریافت داشته است. عبدالرزاق کاشانی نیز در نامهای که به
علاءالدوله سمنانی د ۷۳۶ق نوشته،
اشاره کرده است که صحبت ظهیرالدین را درک کرده، و او را موافق با مساله وحدت وجود
ابن عربی یافته است. اما به گفته
ابن بزاز،
صفی
الدین اردبیلی که در پی یافتن پیری راهبر به شیراز
سفر کرده بود، در ملاقات با ظهیرالدین او را ناتوان از حل مشکلات طریقتی خود یافت.
وفات ظهیرالدین را برخی در ۷۱۴ق/۱۳۱۴م،
و عدهای در ۷۱۶ق
یاد کردهاند؛
که وفات او را در ۲۵
رمضان ۷۱۴دانسته است). مزار او در جوار پدرش در
خانقاه محله قتلغ واقع است.
تنها اثر او ترجمه
عوارف المعارف سهروردی است که نسخهای از آن در کتابخانه برلین موجود است. این ترجمه همراه با تعلیقات و فصلی جداگانه در حل مشکلات عوارف المعارف است که ظاهراً ظهیرالدین خود موفق به تکمیل آن نشد و نوهاش شیخ صدرالدین جنید آن را به اتمام رسانید.
صدرالدین جنید بن فضلالله بن ظهیرالدین عبدالرحمان بن علی بن بزغش د ۷۹۱ق/۱۳۸۹م،
محدث و عارف بود. جنید شیرازی
از معاصران وی بوده، و او را «شیخالاسلام» و «قدوةالانام» خوانده، و از او با عناوین و القابی چون «مرشد کامل»، «مکمل فاضل» و «جامع میان
علم ظاهر و
علم باطن و...» یاد کرده است.
وی از دوران کودکی به کسب
علم روی آورد
و سپس مدتی در
بغداد نزد شیخ جبریل کردی به سیر و سلوک و خلوت نشینی پرداخت. پس از آن رهسپار
مکه مکرمه گردید و چندی نیز در آنجا اقامت گزید؛ سپس به شام
سفر کرد و نزد علمای آن دیار به تحصیل
علم حدیث پرداخت. برخی از استادان وی که جملگی از فقها و محدثان مشهور شام بودهاند، اینانند: شیخ
جمال
الدین ابراهیم بن ابی البرکات
حنبلی بعلبکی، معروف به
ابن قرشیه د ۴۰ق/۳۳۹م، شیخ صلاح
الدین خلیل بن کیکلدی علایی د ۷۶۱ق/۱۳۶۰م، شیخ علاء
الدین علی بن ایوب مقدسی د ۷۴۸ق/۱۳۴۷م و زینب بنت احمد بن عبدالرحیم، معروف به بنت الکمال د ۷۴۰ق.
جنید شیرازی گوید که برخی از کتابهای
فقه و
حدیث را نزد او خوانده است.
صدرالدین در ۷۹۱ق وفات یافت و در جوار نیاکانش به خاک سپرده شد.
محمدنصیر فرصت از آرامگاهی به نام مزار شیخ جنید واقع در زاویهای در صحن
مسجد حاجی باقر در محله دزک، و نیز حمامی در نزدیکی آن مسجد، معروف به حمام
شیخ جنید یاد کرده، و به سبب از میان رفتن خطوط روی سنگ مزار در انتساب آن به جنید تردید کرده است.
۱. المعارف فی ترجمة العوارف، ذیلی است بر کتاب عوارف المعارف که ظاهراً برای تکمیل شرحی که جدش ظهیرالدین به اتمام آن توفیق نیافته بود، نوشته شده است.
از آنجا که صدرالدین این کتاب را به نام
شاه شجاع آل مظفر د ۷۸۶ق/۱۳۸۴م نوشت، تاریخ تالیف آن را در حدود
سال ۷۷۵ق
حدس زدهاند.
از این اثر نسخهای در کیمبریج و نسخهای دیگر با عنوان ذیل عوارف المعارف شم ۱۵۷ در کتابخانه
آستان قدس رضوی موجود است.
۲. نقاوة الاخبار من النقلة الاخیار فی شرح احادیث النبی المختار، که از آن با عنوان شرح احادیث نبویّه نیز یاد شده است.
بغدادی به اشتباه، شد الازار تالیف جنید شیرازی را به او نسبت داده است.
ابوسعید بزغش، شاعر و عارف. دانستههای ما درباره ابوسعید بسیاراندک است. از آنجا که نویسندگان پیش از اوحدی بلیانی از وی نام نبردهاند و اوحدی نیز
به گونهای از او سخن میگوید که گویی از هم عصران او بوده، میتوان احتمال داد که در
سده ۱۰ق/۱۶م میزیسته است. علاوه بر این، صاحب طرائق الحقائق
از شخصی به نام شیخ
سعدالدین ابوسعید علوی حسینی بزغشی یاد کرده که مرید پیر
جمالالدین اردستانی، از عارفان سده ۹ق
بوده است. اگر وی همان ابوسعید بزغش باشد، میبایست در فاصله نیمه دوم سده ۹ق تا نیمه اول سده ۱۰ق زنده بوده باشد. اوحدی بلیانی او را «خوش طبیعت، با مزه سخن، نیکو قریحت» معرفی نموده، و برخی از اشعار او را نقل کرده است.
(۱) آستان قدس، فهرست.
(۲) ابن بزاز توکل، صفوة الصفا، به کوشش غلامرضا طباطبایی مجد، اردبیل، ۳۷۳ش.
(۳) ابن حجر عسقلانی، احمد، لسان المیزان، بیروت، ۴۰۶ق/۹۸۶م.
(۴) احمد زرکوب، شیرازنامه، به کوشش اسماعیل واعظ جوادی، تهران، ۳۵۰ش.
(۵) اوحدی بلیانی محمد، عرفات العاشقین، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، شم ۳۲۴.
(۶) بغدادی، هدیة العارفین.
(۷) جامی عبدالرحمان، نفحات الانس، به کوشش محمود عابدی، تهران، ۳۷۰ش.
(۸) جنید شیرازی ابوالقاسم، شد الازار، به کوشش محمد قزوینی و عباس اقبال آشتیانی، تهران، ۳۲۸ش.
(۹) جنید شیرازی ابوالقاسم، هزار مزار ترجمه شدالازار، ترجمه عیسی بن جنید شیرازی، به کوشش عبدالوهاب نورانی وصال، شیراز، ۳۶۴ش.
(۱۰) داراشکوه محمد، سفینة الاولیاء، کانپور، ۸۸۴م.
(۱۱) رازی امیناحمد، هفت اقلیم، تهران، ۳۴۰ش.
(۱۲) روملو حسن، احسن التواریخ، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۳۴۹ش.
(۱۳) سامی شمس
الدین، قاموس ترکی، به کوشش احمد جودت، استانبول، ۳۱۷ق.
(۱۴) شرف
الدین ابراهیم، «تحفة العرفان»، روزبهان نامه، به کوشش محمدتقی دانش پژوه، تهران، ۳۴۷ش.
(۱۵) عبدالرزاق کاشانی کمال
الدین، «مکتوب»، مصنفات فارسی علاءالدوله سمنانی، به کوشش نجیب مایل هروی، تهران، ۳۶۹ش.
(۱۶) غلام سرور لاهوری، خزینة الاصفیا، لکهنو، ۲۹۰ق/۸۷۳م.
(۱۷) فرصت محمدنصیر، آثار عجم، تهران، ۳۶۲ش.
(۱۸) فرغانی، محمد، مناهج العباد الی المعاد، استانبول، ۹۹۰م.
(۱۹) فصیح خوافی احمد،
مجمل فصیحی، به کوشش محمود فرخ، مشهد، ۳۳۹ش.
(۲۰) قزوینی محمد، حاشیه بر شد الازار نک: هم، جنید شیرازی.
(۲۱) محمود ابن عثمان، فردوس المرشدیة فی اسرار الصمدیة، به کوشش ایرج افشار، تهران، ۳۳۳ش.
(۲۲) مدرس محمدعلی، ریحانة الادب، تبریز، چاپخانه شفق.
(۲۳) معصومعلیشاه محمدمعصوم، طرائق الحقائق، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۳۳۹- ۳۴۵ش.
(۲۴) منزوی، خطی.
(۲۵) وصاف، تاریخ، بمبئی، ۲۶۹ق.
(۲۶) هدایت رضاقلی، ریاض العارفین، به کوشش مهرعلی گرکانی، تهران، ۳۴۴ش.
(۲۷) قطب
الدین شیرازی محمود، درة التاج، به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران، ۳۶۹ش.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «بزغش شیرازی»، شماره۴۸۴۳.