خ
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خ (خاء)، از همخوانها، نهمین
حرف الفبای فارسی، هفتمین حرف
الفبای عربی، دهمین حرف
الفبای اردو و بیست و چهارمین حرف در ترتیب
ابجدی میباشد.
ارزش عددی آن در
حساب جمل ششصد است.
«خ» را خای ثَخِذ،
منقوطه و
معجمه نیز مینامند.
«خ» در اختصارات به معنای
کتاب خطی یا
نسخه خطی و نیز به معنای مؤخر است و اگر بر حرفی واقع شود،
علامت تخفیف است.
از نظر
عرفا که برای حروف، رموز و مراتب و عوالمی قائلاندــ «خ» از
عالم غیب و
ملکوت و در مرتبه هفتم است
واج «خ» به لحاظ
آواشناسی، همخوانی است
سایشی،
ملازی،
بیواک و سخت.
اندامهای تولیدکننده آن انتهاییترین قسمت عقب
زبان و قسمت پایانی نرمکاماند.
عقب زبان، که روبه روی زبان کوچک قرار دارد، بالا میرود و در مقابل نرمکام و در فاصله کمی از آن قرار میگیرد و بدین ترتیب، مجرای تنگی برای گذر
هوا پدید میآید.
جریان هوا با فشار از مجرای تنگ میگذرد و سایش تولید میکند، گاهی شدت فشار هوا موجب لرزش زبان کوچک میگردد.
ابن سینا تولید این
واژه را همانند تولید واژه «ح»
دانسته، با این اختلاف که
مخرج آن بیرونیتر و موضع سختتر و رطوبت کمتر است و هوا در همه سطح
کام میغلتد.
لازار «خ» را نظیر
صوت ch در
زبان آلمانی، مثلا در واژه buch (
کتاب )، و
دیهیم این واج را همتای «ر» در
لهجه پاریسی (
زبان فرانسه ) دانسته است.
تحولات تاریخی «خ» در
زبان فارسی به این صورت است :
این واژه در فارسی بازمانده اصوات gh, q
هند و
اروپایی و kو g
آریایی قدیم است، در برخی موارد، «خ» از
فارسی باستان تا فارسی جدید بدون دگرگونی باقیمانده است، بهویژه در آغاز واژه
:
اوستایی : xratav/xara، فارسی میانه: xrat/xar، فارسی نو: خِرَد/خر.
«خ» باستانی در بعضی موارد به «ه» /h/ بدل شده است: اوستایی: suxra/suxra،
فارسی میانه : suxr/suhr،
فارسی نو : سرخ/سُهر، سهر در واژههای ترکیبی باقیمانده است، مانند سهراب و سهرورد (
گل سرخ).
واژه «خِ» باستانی گاه در تحول حذف شده است: فارسی باستان: rautas-taxma، فارسی میانه: rustahm، فارسی نو: رستم.
در فارسی باستان، خوشههای دوهمخوانی، سههمخوانی و چهارهمخوانی از واج «خ» وجود داشته است که در میان واژه، بین دو
واکه قرار میگرفتند.
خوشه دوهمخوانی xr گاه به xl
بدل شدهاست.
اغلب در این
تحول،
قلب صورت گرفته و به شکل rx یا lxدر آمده، مانند tÁxrدر فارسی میانه که در فارسی نو به talx (تلخ) بدل شده است.
گاهی از واجِ «خ» حذف شده و تنها «ش» باقیمانده است: فارسی باستان: xsap، فارسی میانه:šap، فارسی نو:
شب .
البته در مواردی xš تا فارسی نو باقیمانده است، مثل درخشش،
آذرخش، بخشیدن و غیره.
از گروه صوتی xv (
خْوْ) باستانی، واج/ v/ حذف شده است، ولی هنوز در
رسم الخط و صورت مکتوبِ زبان نشان داده میشود.
این گروه صوتی، بازمانده sv هند و اروپایی است که در فارسی باستان به «(h) uv» و در
اوستایی به xv بدل شده است
: اوستایی: xva®har، فارسی میانه: xvÁhar، فارسی نو: (xÁhar) خواهر.
«xv» در خط اوستایی با نشانه متمایز از نشانه حرف «خ» نوشته میشده است.
خواجه نصیرالدین طوسی گروه صوتی «
خْوْ» را (مثلا در واژه خوش) یک حرف دانسته که از ترکیب حرفی که
مخرج آن آخر کام است با حرف واو
حادث شده است و دلیل وی آن است که «
خْوْ» در
وزن شعر به جای یک حرف به کار میرود.
خانلری و
ادیب سلطانی xv را واج ملازی و لبی دانستهاند.
تلفظ آوای xv در
فارسی دری قرون نخستین اسلامی
وجود داشته است.
بعدها که تلفظ اصیل آن از میان رفت، واوِ آن را واو
معدوله خواندند، هنوز در
افغانستان و
تاجیکستان و بعضی
گویشهای ایرانی، xv را به صورت اصلی آن ادا میکنند.
گروه صوتی xt
دوره باستان در موارد اندکی در فارسی نو به ft بدل شده است
:فارسی باستان: yÙxta، فارسی میانه: yuxt، فارسی نو: جفت.
در برخی گویشها نیز چنین تبدیلی صورت گرفته است، مثلا در
گویش سیوندی forden به معنای خوردن است.
جایگاه تولید واج «خ» در
عربی و
فارسی متفاوت است، این واج در عربی نیز سایشی، نرم و بیواک و جفت واکدار آن «
غ» است.
زبانشناسان متقدم
عرب جایگاه تولید این واج را ابتدای
حلق دانستهاند
، که به
اعتقاد برخی زبانشناسان
معاصر عرب، منظور همان
نرمکام است.
«خ» در عربی همواره یکی از حروف اصلی ریشه است که میتواند در هر سه جایگاه
فاءالفعل (خَرَجَ)،
عین الفعل (صَخِبَ) و
لام الفعل (مَرَخَ) قرار گیرد.
به نظر
ابن جنّی، خاء و حاء بدل از یکدیگر نیستند و مجزا و مستقل از هماند.
ابن جنّی به برخی مثالهایی که در آثار
دانشمندان پیش از وی آمده و در آنها خاء و حاء را بدل از هم و مساوی گرفتهاند اشاره کرده است
، اما به نظر وی
، تفاوتهای ظریفی در
معانی این
جفت کلمات وجود دارد، مثلا در آیه ۶۶
سورهالرحمن : «فیهِما عَینانِ نَضّاخَتان»، اگر
تلفظ «نَضّاحتان» باشد به معنای اندک بودن و کم فشار بودن آب
چشمههاست و اگر «نَضّاختان» باشد زیاد بودن و پرفشار بودن
آب را میرساند.
ابن سکّیت در
کتاب الابدال مثالهایی از ابدال «ح» به «خ» ذکر کرده است.
بنابه قول وی،
یحیی بن یَعْمر «سَبْحاً» را «سَبخاً»
قرائت نموده است.
به نوشته ابن سکیت، فراء معنای این دو
کلمه را یکی دانسته است، اگرچه دیگران «سبحاً» را به معنای
آرامش و «سَبخاً» را به معنای
خواب دانستهاند.
سیبویه در
الکتاب،
در مبحث
ادغام حروف هم مخرج (قریبا لمخرج)، به ادغام غین با خاء و بر
عکس آن اشاره کرده است.
به نظر وی، در «اَدْمَغ خَلَفناً» ادغام این دو حرف (اَدْمَ خّلَفاً) نیکوست، چرا که غین،
حرفی حلقی و
واکدار است که با خاءِ نرم و بیواک تفاوت دارد.
زمخشری نیز در
المفصّل فی علم اللغة در همین باب مثالهایی آورده است.
سیبویه
«خ» را یکی از
حروف استعلا (
ص،
ض،
ط،
ظ،
ق،
غ، خ) دانسته است که مانع اماله یا افتادگیِ
الف میگردند، زیرا به هنگام تولید
اصوات استعلا،
زبان به سوی نرمکام افراشته میشود.
به نظر او،
اگر قبل یا بعد از الف، یکی از این حروف باشد، الف بر آن غالب میشود. مثال: خامِدٌ، غائبٌ، ناخِلٌ، واغِلٌ.
بررسی تاریخی واج «خ» در
زبان عربی نشان میدهد که این واج در
زبان سامی آغازین نیز وجود داشته و به تعاقب آن در بسیاری از شاخههای
زبانهای سامی باقیمانده است، مثلا در عربی و
حبشی و
اکدی، البته در
زبانهای عبری و آرامی معادلِ «خ»، واجِ «ح» است .
فرهنگ نویسان زبان اردو، این
واج را همانند عربی واجی حلقی دانستهاند،
اما
وثوقی در مقایسه دستگاه صوتی
زبان فارسی و اردو، واج «خ» را در اردو همتای این واج در زبان فارسی دانسته و آن را سایشی، ملازی و بیواک وصف کرده است.
در الفبای امروزی
ترکیه، نشانه h معادل واجهای «ه، ح و خ» است.
در
ترکی باستان، آوای «خ» وجود نداشته است، اما در الفبای زبانهای
سغدی،
اویغوری،
مانوی و
براهمی برای نوشتن واژههای دخیلی که دارای این آوا بودهاند، حرف «خ» به کار رفته است، در
ترکی قراخانی،
خوارزمی و
چغتایی نیز که به الفبای عربی نوشته میشدندــ وضع به همین منوال بوده است، در برخی لهجههای قدیم ترکی، «خ» گونهای تغییریافته از آوای «غ» (یا «
ق») بوده، مثلا در اویغوری، قاغان به خاقان
بدل شده است
(۱) ابن جنّی، الخصائص، چاپ محمدعلی نجار، (قاهره ۱۳۷۲ـ ۱۳۷۶/ ۱۹۵۲ـ ۱۹۵۷)، چاپ افست بیروت .
(۲) ابن جنّی، سِرُّ صناعة الأِعراب، چاپ احمد فرید احمد، (قاهره).
(۳) ابن سِکّیت، کتاب الابدال، چاپ حسین محمد شرف، قاهره ۱۳۹۸/۱۹۷۸.
(۴) ابن سینا، مخارج الحروف، یا، اسباب حدوثالحروف، دو روایت از متن رساله با مقابله و تصحیح و ترجمه از پرویز ناتل خانلری، تهران ۱۳۴۸ش.
(۵) ابن عربی، الفتوحات المکیة، سفر ۱، چاپ عثمان یحیی، قاهره ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۶) میرشمس الدین ادیب سلطانی، درآمدی بر چگونگی شیوهی خط فارسی، تهران ۱۳۷۸ش.
(۷) مهری باقری، واجشناسی تاریخی زبان فارسی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۸) یداللّه ثمره، آواشناسی زبان فارسی: آواها و ساخت آوایی هجا، تهران ۱۳۷۸ش.
(۹) پرویز خانلری، تاریخ زبان فارسی، تهران ۱۳۶۵ش.
(۱۰) دهخدا.
(۱۱) احمد دهلوی، فرهنگ آصفیّه، لاهور ۲۰۰۳.
(۱۲) گیتی دیهیم، درآمدی برآواشناسی عمومی، تهران ۱۳۵۸ش.
(۱۳) محمود بن عمر زمخشری، کتاب المفصّل فی النحو، چاپ ی پ بروخ، اسلو ۱۸۷۹.
(۱۴) محمود بن عمر زمخشری، المفصّل فی علم اللغة، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۱۵) عمروبن عثمان سیبویه، الکتاب، چاپ امیل بدیع یعقوب، بیروت ۱۴۲۰/۱۹۹۹.
(۱۶) محمود عکاشه، اصوات اللغة: دراسة فی الاصوات و مخارجها و صفاتها و تماثلها و تخالفها بین القدماء و المحدثین، قاهره ۱۴۲۸/۲۰۰۷.
(۱۷) فیروزالدین، فیروزاللغات اردو جامع، لاهور: فیروز سنز.
(۱۸) کمال بشر، «الاصوات عند و سیبویه»، در ۱۶ مقاله تحقیقی به زبان عربی درباره سیبویه (کنگره جهانی بزرگداشت دوازدهمین سده درگذشت سیبویه، دانشگاه شیراز از ۷ تا ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۳۵۳)، به اهتمام احمد افشار شیرازی، شیراز: دانشگاه شیراز، ۱۳۶۸ش.
(۱۹) محمد رضا مامقانی، معجم الرموز و الاشارات، قم ۱۴۱۱.
(۲۰) محمد بن محمد نصیرالدین طوسی، معیارالاشعار، چاپ جلیل تجلیل، (تهران) ۱۳۶۹ش.
(۲۱) علی اکبر نفیسی، فرهنگ نفیسی، تهران ۱۳۵۵ش.
(۲۲) حسین وثوقی، «مقایسه دستگاه صوتی زبان فارسی و زبان اردو» در مجموعه خطابههای نخستین کنگره تحقیقات ایرانی، ج۱، به کوشش مظفر بختیار، تهران: دانشگاه تهران، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، ۱۳۵۰ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «خ»، شماره۶۷۰۷.