حیا در راه رفتن (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حیا عبارت است از حالت و خویی نفسانی در
انسان که مانع ارتکاب اعمال زشت میشود. و از جمله موارد حیا، در راه رفتن است.
رعایت
حیا و آزرم در راه رفتن، کاری پسندیده است.
«فجاءته احدهما تمشی علی استحیاء..؛
ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد در حالی که با نهایت حیا گام بر میداشت، گفت: پدرم از تو دعوت میکند تا مزد آب دادن (به گوسفندان) را که برای ما انجام دادی به تو بپردازد. هنگامی که
موسی (علیهالسّلام) نزد او (
شعیب (علیهالسّلام)) آمد و سرگذشت خود را شرح داد، گفت: نترس، از
قوم ظالم نجات یافتی!»
«وقل للمؤمنـت... ولایضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من
زینتهن..؛
و به آنان با ایمان بگو چشمهای خود را (از
نگاه هوس آلود) فروگیرند، و دامان خویش را حفظ کنند و
زینت خود را- جز آن مقدار که نمایان است- آشکار ننمایند و (اطراف) روسریهای خود را بر
سینه خود افکنند (تا
گردن و سینه با آن پوشانده شود)، و
زینت خود را آشکار نسازند مگر برای شوهرانشان، یا پدرانشان، یا پدر شوهرانشان، یا پسرانشان، یا پسران همسرانشان، یا برادرانشان، یا پسران برادرانشان، یا پسران خواهرانشان، یا زنان هم کیششان، یا بردگانشان (کنیزانشان)، یا افراد
سفیه که تمایلی به
زن ندارند، یا کودکانی که از امور جنسی مربوط به زنان آگاه نیستند و هنگام راه رفتن پاهای خود را به
زمین نزنند تا
زینت پنهانیشان دانسته شود (و صدای
خلخال که برپا دارند به
گوش رسد). و همگی بسوی خدا بازگردید ای
مؤمنان، تا رستگار شوید.»
چهارمین حکم را چنین بیان میکند: آنها به هنگام راه رفتن پاهای خود را به زمین نزنند تا
زینت پنهانیشان دانسته شود" (و صدای خلخالی که بر پا دارند به گوش رسد) (و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من
زینتهن).
آنها در رعایت
عفت و دوری از اموری که آتش
شهوت را در دل مردان شعلهور میسازد و ممکن است منتهی به
انحراف از جاده عفت شود، آن چنان باید دقیق و سختگیر باشند که حتی از رساندن صدای خلخالی را که در پای دارند به گوش مردان بیگانه خود داری کنند، و این گواه باریکبینی
اسلام در این زمینه است.
و لا یضربن بارجلهن لیعلم ما یخفین من
زینتهن: قبلا
زنها پاها را به زمین میزدند تا صدای خلخال آنها شنیده شود.
قرآن کریم آنها را از این کار
نهی کرد.
برخی گویند: مقصود این است که پاها را در موقع راه رفتن طوری حرکت ندهند که خلخال آنها آشکار گردد یا صدای خلخال آنها شنیده شود.
امام باقر (علیهالسّلام) فرمود: جوانی از
انصار در
مدینه به زنی برخورد، در آن موقع
زنان زیادی روسری را بر پشت میانداختند. هم چنان که
زن میآمد، این
جوان هم شیفته او شده، به او مینگریست. وقتی که زن از او گذشت، روی خود را برگردانید و همینطوری که میرفت به تماشای او پرداخت و سرانجام بدون توجه وارد کوچه تنگی شد و پیشانیش به استخوانی خورد که در
دیوار بود و شکافته شد و
خون جاری گشت. پس از آنکه زن پنهان شد، متوجه شد که خون از صورتش جاری است. با همین حال نزد
پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آمد. پیامبر پرسید: این چیست؟ همین موقع بود که
جبرئیل نازل شد و این
آیه را آورد.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حیا در راه رفتن».