حکم حجر (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَجْر یعنی بازداشتن
انسان از تصرف در همه یا بعض اموالش.
مهمترین
اسباب حجر عبارتند از: عدم بلوغ،
دیوانگی،
بردگی،
سفاهت،
ورشکستگی .
سفیه، ممنوع و محجور از هرگونه تصرف در اموال:
•«یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... فان کان الذی علیه الحق سفیهـا اوضعیفـا او لایستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل...
اى كسانى كه
ایمان آوردهاید، هنگامى كه دینى را تا مدت معینى (به خاطر گرفتن
وام یا داد و ستد) به یكدیگر
بدهکار شدید آن را بنویسید، و باید نویسندهاى (سند آن را) در میان خودتان به
عدالت بنگارد، و هرگز نباید نویسنده از نوشتن آن- همان گونه كه خدا به وى آموخته- امتناع ورزد، او باید بنویسد و كسى كه حق به گردن اوست (بدهكار) املا كند، و از خداوند كه پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزى را كم نگذارد، و اگر كسى كه حق به گردن اوست سفیه یا ناتوان (سنّى) باشد یا (به خاطر آفت
زبان) نتواند املا كند، ولىّ او به عدالت املا نماید. و دو گواه از مردانتان (مردان مسلمان) را به
شهادت بطلبید، و اگر دو
مرد نباشد، یك مرد و دو
زن را از میان گواهانى كه (از دینشان)
رضایت دارید گواه بگیرید، تا اگر یكى از آن دو زن فراموش نمود آن دیگرى او را یادآورى نماید. و چون گواهان (براى تحمل شهادت یا اداء آن) دعوت شوند خوددارى نكنند. و از نوشتن بدهیى كه تا مدتى معین مهلت دارد، كوچك باشد یا بزرگ، ملول نشوید. این كار در نزد خدا عادلانهتر و براى گواهى استوارتر و به اینكه
شک نكنید (و نزاعى برنخیزد) نزدیكتر است، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه در میان خود تبادل مىكنید، كه بر شما گناهى نیست كه آن را ننویسید. و (بهتر است كه) هر زمان داد و ستد كنید شاهد بگیرید، و نباید نویسنده و گواه (به واسطه زیاد و كم كردن، به صاحب حق) ضرر بزنند و نباید به نویسنده و شاهد به سبب ندادن حقشان ضرر برسد، و اگر چنین كنید براى شما
فسق و
گناه است. و از خدا پروا كنید، و خدا به شما مىآموزد و خدا به همه چیز داناست.»
•«ولا تؤتوا السفهاء امولکم التی جعل الله لکم قیـمـا وارزقوهم فیها واکسوهم...
و اموالتان (و اموال یتیمان) را كه خدا وسیله قوام (زندگى) شما قرار داده به سفیهان (و خود یتیمان) ندهید، و آنها را از درآمد آن مال روزى دهید و
لباس بپوشانید، و با آنها به نحوى شایسته سخن بگویید.»
افراد غیر
بالغ، ممنوع و
محجور از هرگونه تصرف در اموال خود:
•«وان طـلقتموهن من قبل ان تمسوهن وقد فرضتم لهن فریضة فنصف ما فرضتم الا ان یعفون او یعفوا الذی بیده عقدة النکاح...
و اگر آنان را پیش از آنكه نزدیكى كنید
طلاق دادید در حالى كه
مهری معین كردهاید پس نصف آنچه تعیین كردهاید (بر عهده شماست) مگر آنكه (آن را) خود آنها گذشت كنند یا آن كس كه
عقد ازدواج به دست اوست (
ولیّ یا
وکیل مطلق) گذشت كند. و گذشت شما (كه همه مهر را بدهید) به
تقوی نزدیكتر است، و
احسان و فزونبخشى را در میان خودتان فراموش نكنید، كه خداوند به آنچه مىكنید بیناست.»
•«یـایها الذین ءامنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه... فان کان الذی علیه الحق سفیهـا اوضعیفـا او لایستطیع ان یمل هو فلیملل ولیه بالعدل...
اى كسانى كه ایمان آوردهاید، هنگامى كه دینى را تا مدت معینى (به خاطر گرفتن وام یا داد و ستد) به یكدیگر بدهكار شدید آن را بنویسید، و باید نویسندهاى (سند آن را) در میان خودتان به عدالت بنگارد، و هرگز نباید نویسنده از نوشتن آن- همان گونه كه
خدا به وى آموخته- امتناع ورزد، او باید بنویسد و كسى كه
حق به گردن اوست (بدهكار)
املا كند، و از خداوند كه پروردگار اوست پروا نماید و از حق چیزى را كم نگذارد، و اگر كسى كه حق به گردن اوست سفیه یا ناتوان (سنّى) باشد یا (به خاطر آفت زبان) نتواند املا كند، ولىّ او به عدالت املا نماید. و دو گواه از مردانتان (مردان مسلمان) را به شهادت بطلبید، و اگر دو مرد نباشد، یك مرد و دو زن را از میان گواهانى كه (از دینشان) رضایت دارید گواه بگیرید، تا اگر یكى از آن دو زن فراموش نمود آن دیگرى او را یادآورى نماید. و چون گواهان (براى تحمل شهادت یا اداء آن) دعوت شوند خوددارى نكنند. و از نوشتن بدهیى كه تا مدتى معین مهلت دارد، كوچك باشد یا بزرگ، ملول نشوید. این كار در نزد خدا عادلانهتر و براى گواهى استوارتر و به اینكه شك نكنید (و نزاعى برنخیزد) نزدیكتر است، مگر آنكه داد و ستدى نقدى باشد كه در میان خود تبادل مىكنید، كه بر شما گناهى نیست كه آن را ننویسید. و (بهتر است كه) هر
زمان داد و ستد كنید شاهد بگیرید، و نباید نویسنده و گواه (به واسطه زیاد و كم كردن، به صاحب حق) ضرر بزنند و نباید به نویسنده و شاهد به سبب ندادن حقشان ضرر برسد، و اگر چنین كنید براى شما فسق و گناه است. و از خدا پروا كنید، و خدا به شما مىآموزد و خدا به همه چیز داناست.»مقصود از «ضعیف» در
آیه صغیر (و غیر بالغ) است.
•«وابتلوا الیتـمیحتی اذا بلغوا النکاح فان ءانستم منهم رشدا فادفعوا الیهم امولهم...
و یتیمان را بیازمایید تا آن گاه كه به حد
ازدواج رسند (به حد توان
آمیزش جنسی كه نخستین مرحله
تکامل روحى و جسمى
بشر و هر
حیوان است) پس اگر در آنان رشدى (از نظر فكر و
عقل) دیدید اموالشان را به خودشان رد كنید، و آن را به
اسراف و شتاب از (بیم) آنكه مبادا بزرگ شوند (و اموالشان را از شما پس بگیرند) مخورید، و آن كس (از اولیاء یتیمان) كه بىنیاز باشد (از تصرف در آن) خوددارى كند، و آن كه
فقیر باشد به مقدار متعارف (و حق الزحمه عادلانه) بخورد. پس هر گاه خواستید اموالشان را به خودشان رد كنید بر آنها گواه بگیرید (تا بعدا نزاعى پیش نیاید) و خداوند
حسابرسی كافى است.»
•«واما الجدار فکان لغلـمین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صــلحـا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما...
و اما آن دیوار از آن دو
پسر نوجوان یتیم در
شهر بود و در زیر آن گنجى براى آن دو بود و پدرشان هم مردى نیكوكار بود، پس پروردگارت خواست كه آن دو به حد
بلوغ خود رسند، و گنج خود را بیرون آورند، به جهت رحمتى كه پروردگارت به آن دو داشت، و من آن را به خواست خود نكردم. این (اسرارى كه براى تو بازگفتم) تأویل آن سرگذشتها بود كه نتوانستى بر آنها
صبر ورزى.»
خضر (علیهالسّلام) گفت: پروردگار تو
اراده کرد که آن دو
غلام به رشد و
قدرت برسند و گنج خود را استخراج کنند میتوان استفاده کرد که نابالغ نمیتواند در مال خود تصرف کند.
ممنوعیت یتیمان از تصرف در اموال خود، تا هنگام بلوغ و
رشد لازم:
•«وابتلوا الیتـمیحتی اذا بلغوا النکاح فان ءانستم منهم رشدا فادفعوا الیهم امولهم... فاذا دفعتم الیهم امولهم فاشهدوا علیهم...
و یتیمان را بیازمایید تا آن گاه كه به حد ازدواج رسند (به حد توان آمیزش جنسى كه نخستین مرحله
تكامل روحى و جسمى بشر و هر حیوان است) پس اگر در آنان رشدى (از نظر فكر و
عقل) دیدید اموالشان را به خودشان رد كنید، و آن را به اسراف و شتاب از (بیم) آنكه مبادا بزرگ شوند (و اموالشان را از شما پس بگیرند) مخورید، و آن كس (از اولیاء یتیمان) كه بىنیاز باشد (از تصرف در آن) خوددارى كند، و آن كه فقیر باشد به مقدار متعارف (و حق الزحمه عادلانه) بخورد. پس هر گاه خواستید اموالشان را به خودشان رد كنید بر آنها گواه بگیرید (تا بعدا نزاعى پیش نیاید) و خداوند حسابرسى كافى است.»
•«ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده...
و به مال یتیم جز به شیوهاى كه بهتر است نزدیك نشوید تا به حد بلوغ (جسمى و روانى) خود برسد، و پیمانه و
ترازو را عادلانه به تمام بدهید- ما هیچ كس را (در
عقاید و اعمال) جز به اندازه توانش
تکلیف نمىكنیم- و چون (به عنوان
داوری یا گواهى یا
افتاء یا غیره) سخن گویید
عدالت ورزید هر چند (در مورد) خویشاوند باشد، و به
پیمان خدا (در پذیرش
اصول و
فروع شریعت) به
كمال وفا نمایید. اینهاست كه خدا شما را بدان سفارش نموده شاید متذكّر شوید.»
•«ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده...
و به مال یتیم نزدیك نشوید (هیچ تصرفى در آن نكنید) مگر به شیوهاى كه نیكو است (تصرف به اجازه
شرع و به صلاح مال یا صاحب آن باشد) تا او به حد رشد (و ظهور نیروى جسمى و
عقلى) خود برسد، و به پیمانتان وفا كنید (چه پیمان خدا با شما و چه پیمان شما با خدا و چه پیمان خودتان با یكدیگر) همانا پیمان (در روز جزا) مورد سؤال خواهد بود (از صاحب پیمان یا از پیمان مجسم مىپرسند).»
•«واما الجدار فکان لغلـمین یتیمین فی المدینة وکان تحته کنز لهما وکان ابوهما صــلحـا فاراد ربک ان یبلغا اشدهما ویستخرجا کنزهما...
و اما آن دیوار از آن دو پسر نوجوان یتیم در شهر بود و در زیر آن گنجى براى آن دو بود و پدرشان هم مردى نیكوكار بود، پس پروردگارت خواست كه آن دو به حد بلوغ خود رسند، و گنج خود را بیرون آورند، به جهت رحمتى كه پروردگارت به آن دو داشت، و من آن را به خواست خود نكردم. این (اسرارى كه براى تو بازگفتم) تأویل آن سرگذشتها بود كه نتوانستى بر آنها صبر ورزى.»
محجور بودن
بردگان از هر گونه تصرف مالی و غیر مالی، بدون اجازه مولای خود:
•«ضرب الله مثلا عبدا مملوکـا لا یقدر علی شیء ومن رزقنـه منا رزقـا حسنـا فهو ینفق منه سرا وجهرا هل یستوون الحمد لله...
خداوند مثلى زده: برده مملوكى را كه (دارایى و) توانایى بر هیچ چیزى ندارد، (نه بر
نفس و مال خود و نه بر كار و مال مولا) و شخص آزادى را كه او را روزیى نیكو (
حلال و فراوان) عطا كردهایم كه از آن در نهان و آشكار
انفاق مىكند، آیا اینان مساویند؟»از آیه یاد شده در محجوریت مملوک و برده نسبت به هر نوع تصرفی استدلال شده است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حکم حجر».