حَنیف (لغاتقرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَنیف: (مِلَّةَ اِبْراهیمَ حَنیفاً)«حَنیف» از مادّه
«حنف» (بر وزن هدف) به معنای تمایل پیدا کردن
از
گمراهی به درستی و راستی است، به معنای کسی است که از ادیان باطل به سوی
حق گراییده است، و نیز به معنای خالص است چنانکه شرح آن در ذیل آیه ۶۷ سوره «آل عمران»، بیان گردید، و در اصطلاح قرآن، به کسی گفته میشود که از آئین باطل زمان خود روی گرداند و به آئین حق توجّه کند. کسی که از «انحراف» به «راستی و استقامت» میگراید، از آئینها و روشهای منحرف چشم میپوشد، و متوجّه آئین مستقیم
خداوند میشود، همان آئینی که موافق
فطرت است، و به خاطر همین موافقتش با
فطرت، صاف و مستقیم است.
بنابراین، یک نوع اشاره به
فطری بودن توحید در درون آن نهفته است، زیرا انحراف چیزی است که بر خلاف
فطرت باشد (دقت کنید). و به خاطر همین هماهنگی، صراط مستقیم محسوب میشود. بنابراین، در تعبیر «حنیف» اشاره لطیفی به
فطری بودن توحید نیز شده است.
ترجمه و تفاسیر آیات مرتبط با
حَنیف:
(وَقَالُواْ كُونُواْ هُودًا أَوْ نَصَارَى تَهْتَدُواْ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (
اهل کتاب گفتند: «یهودی یا مسیحی شوید، تا هدایت یابید.» بگو: « (این آیینهای تحریف شده و شرک آلود، هرگز نمیتواند موجب هدایت گردد، بلکه از
آیین ابراهیم، که ایمانی خالص داشت و از
مشرکان نبود، پیروی کنید.»)
علامه طباطبایی در
تفسیر المیزان میفرماید: اين آيه جواب همان گفتار
یهود و
نصاری است، مىفرمايد: بگو بلكه ملت ابراهيم را پيروى مىكنيم، كه
فطرى است، و ملت
واحدهايست كه تمامى
انبیاء شما از
ابراهیم گرفته تا بعد از او همه بر آن ملت بودند، و صاحب اين ملت يعنى ابراهيم از مشركين نبود، و اگر در ملت او اين انشعابها و ضميمههايى كه اهل بدعت منضم بان كردند و اين اختلافها را راه انداختند، مى
بود، ابراهيم هم مشرک
بود، چون چيزى كه جزء دين خدا نيست هرگز بسوى خداى سبحان دعوت نمىكند، بلكه بسوى غير خدا میخواند، و اين همان شرک است، در حالىكه ملت ابراهيم دين توحيديست كه در آن هيچ حكمى و عقيدهاى كه از غير خدا باشد، وجود ندارد.
(دیدگاه
شیخ طبرسی در
مجمع البیان:
)
(وَمَنْ أَحْسَنُ دِينًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لله وَهُوَ مُحْسِنٌ واتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَاتَّخَذَ اللّهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا) (
دین و آیین چه کسی بهتر از آن کس است که خود را تسلیم خدا کند، و نیکوکار باشد، و از آیین ابراهیم که ایمانی خالص و پاک داشت پیروی کند؟! و خدا ابراهیم را به دوستی انتخاب کرد.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: کانه این آیه میخواهد از یک سؤالی و شبههای که ممکن است به ذهن شنونده بیاید قبلا پاسخ داده باشد و آن سؤال این است که وقتی برای
اسلام مسلمان و یا ایمان یهودیان و نصرانیان هیچ تاثیری در جلب خیر به سوی آنان در حفظ منافعشان ندارد و کوتاه سخن اینکه وقتی در برابر ایمان به خدا و آیات او هیچ چیز به انسان نمیدهند و وجود و عدم آن یکسان است، دیگر چه کرامتی و ارزشی برای اسلام هست و دیگر چه مزیتی برای ایمان تصور میشود که یک انسان به عشق رسیدن به آن مزیت به سوی ایمان گرایش پیدا کند؟.
در پاسخ به این سؤال (که گفتیم ممکن است در دل شنونده آیات قبل پیدا شود) گفته شده: کرامت و احترام داشتن دین امری است که شکی در آن نبوده، حسن آن بر هیچ عاقلی پوشیده نیست:
(وَ مَنْ اَحْسَنُ دِیناً) و با این استفهام از طریق اصطلاحی (ارسال مسلم) این معنا را مسلم داشت که اسلام بهترین دین است، توضیح اینکه هیچ انسانی چارهای از داشتن دین ندارد و بهترین دین این است که انسان روی خود تسلیم خدایی کند که آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است از آن او است و در برابر او
خضوع کند، خضوع عبودیت و بر طبق آنچه کیش و ملت حنیف ابراهیم اقتضا میکند عمل نماید و کیشی که مطابق
فطرت باشد همین است و به همین جهت است که خدای سبحان ابراهیم (علیهالسّلام) را که اولین کسی است که وجه خود را در حالیکه نیکوکار
بود تسلیم خدای تعالی نموده، ملت حنفیت را پیروی کرد، خلیل خود گرفت.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(وَأَنْ أَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا وَلاَ تَكُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (و به من دستور داده شده که: روی خود را با
اخلاص به آیین الهی متوجّه ساز؛ و از مشرکان مباش!)
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِنَّ إِبْرَاهِيمَ كَانَ أُمَّةً قَانِتًا لِلّهِ حَنِيفًا وَلَمْ يَكُ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (ابراهیم به تنهایی امّتی
بود مطیع فرمان خدا؛ خالی از هرگونه انحراف؛ و از مشرکان نبود.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: كلمه حنيف از
حنف است كه به معناى ميل از دو طرف
افراط و
تفریط، به طرف وسط و
اعتدال است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَةَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ) (پس روی خود را متوجه آیین خالص پروردگار کن. این سرشت الهی است که خداوند، انسانها را بر آن آفریده؛ دگرگونی در آفرینش الهی نیست؛ این است آیین استوار؛ ولی اکثر مردم نمیدانند.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: کلمه حنیفا حال از فاعل اقم است، و ممکن هم هست حال از دین و یا حال از وجه باشد، اما اولی ظاهرتر و با سیاق مناسبتر است، و کلمه مذکور از ماده حنف است، که به معنای تمایل دو پا بسوی وسط میباشد، و در آیه منظور اعتدال است.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (من روی خود رابه سوی کسی متوجه کردم که آسمانها و
زمین را آفریده؛ در حالی که ایمان من خالص است؛ و از مشرکان نیستم.)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: درباره معنای حنیف گفته است: حنف به معنای اعراض از گمراهی و میل به استقامت است، همچنان که
جنف به معنای اعراض از استقامت و میل به گمراهی است. و اگر میبینید حاجیان و هر کسی را که
ختنه شده است حنیف مینامند برای اشاره به این است که این اشخاص متدین به دین ابراهیم (علیهالسّلام) هستند. و احنف کسی را گویند که در پایش کژی باشد، و این از باب تفاؤل است. بعضیها هم گفتهاند که: از این باب نیست، بلکه استعاره است برای مجرد کجی.
اینک در تفسیر آن میگوییم: پس از آنکه ابراهیم (علیهالسّلام) از شرک قومش و از شرکای آنان با گفتن
(یا قَوْمِ اِنِّی بَرِیءٌ...) تبری جست و حال آنکه تدریجا به آن رسید زیرا نخست با جمله
(لا اُحِبُّ الْآفِلِینَ) اظهار کرد که دل من علقه و دلبستگی به این شرکا ندارد، آن گاه با جمله
(لَئِنْ لَمْ یَهْدِنِی رَبِّی لَاَکُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّینَ) گوشزدشان کرد که پرستش شرکا گمراهی است، و در مرحله آخر با جمله
(یا قَوْمِ اِنِّی بَرِیءٌ مِمَّا تُشْرِکُونَ) صریحا بیزاری خود را اعلام نمود، اینک با جملات آیه مورد بحث به سوی
توحید تام گراییده، ربوبیت و معبودیت را منحصرا برای کسی اثبات میکند که آسمانها و زمین را از نیستی به هستی درآورده، و
بتپرستی و
شرک را از خود نفی کرده و میفرماید:
(اِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْاَرْضَ حَنِیفاً وَ ما اَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ) بنابراین معنای اینکه گفت: روی خود را متوجه آن کسی میکنم... کنایه از این است که من با
عبادت خود تنها به سوی خداوند روی میآورم، چون لازمه عبودیت و مربوبیت این است که مربوب در نیروی خود و ارادهاش وابسته به
رب خود باشد، و او را بخواند، و در جمیع کارهایش به او رجوع کند، و معلوم است که
دعا و رجوع، جز با توجیه وجه و روی آوردن، محقق نمیشود.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
(قُلْ إِنَّنِي هَدَانِي رَبِّي إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ دِينًا قِيَمًا مِّلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ) (بگو: «پروردگارم مرا به راه راست هدایت کرده؛ آیینی استوار و ضامن سعادت دین و
دنیا؛ آیین ابراهیم؛ که ایمانی خالص داشت؛ و از مشرکان نبود.»)
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان میفرماید: در این آیه خدای تعالی
پیغمبر گرامی خود را دستور میدهد که به مردم بگوید: پروردگارش او را به هدایت الهی خود به سوی صراط مستقیم و آن راه روشنی که قیم بر سالکان خویش است، و تخلف و اختلاف در آن راه ندارد دینی که- چون مبنی بر
فطرت است- به بهترین وجهی قائم به مصالح دنیا و آخرت انسانی است هدایت فرموده، همچنان که ابراهیم را به آن دین حنیف و یا به عبارت دیگر آن دینی که از انحراف شرک به سوی اعتدال
توحید متمایل است هدایت فرمود. آری، ابراهیم هم از مشرکان نبود. توضیح این معانی در خلال تفسیر آیات این سوره گذشت.
(دیدگاه شیخ طبرسی در مجمع البیان:
)
•
مکارم شیرازی، ناصر، لغات در تفسیر نمونه، برگرفته از مقاله «حَنیف»، ص۱۹۷.