حلم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حِلْم، فضیلتی اخلاقی در
قرآن و
حدیث و
متون اخلاقی میباشد و از آن به مناسبت در باب
تجارت و
قضاء سخن گفتهاند.
از آداب
تجارت این است که
تاجر حلیم باشد.
مستحب است
قاضی حلیم باشد.
برخى
قدما بردبار بودن را در
قاضی شرط اهلیت وى براى
قضاوت دانستهاند.
این واژه مصدری عربی، از ریشه حل م، و معادل بردباری در
زبان فارسی است.
صفت مشبهه آن
حلیم است.
منابع لغت،
حلم را علاوه بر بردباری، به درنگ و تأمل، تأخیر در
کیفر خطاکار، خویشتنداری از هیجان
غضب و،
عقل معنا کردهاند
و سبکسری، سبکمغزی (طَیْش) و
سَفَه (بیخردی) را مفهوم مخالف آن دانستهاند.
البته عقل از معانی حقیقی
حلم نیست، اما چون یکی از اسباب بروز
حلم است، مجازاً
حلم را عقل معنا کردهاند.
مفاهیم دیگری چون
صبر ،
وَقار ، عَفو، و
کَظْمِ غَیْظ (فروخوردن خشم)، معنایی نزدیک به
حلم دارند، اما بعضی بین
حلم و برخی مفاهیم یاد شده، تفاوتهایی ذکر کردهاند.
در
قرآن کریم ، واژه
حلم بهکار نرفته، اما از مشتقات آن،
حلیم، پانزده بار آمده است.
در قرآن کریم، هم خدا و هم انسانها با صفت
حلیم مدح شدهاند.
در یازده
آیه ، این صفت به
خدا نسبت داده شده است و در بقیه آیات به
پیامبران الهی ، یعنی
حضرت ابراهیم ،
فرزند ابراهیم علیهالسلام که خدا فرمان به
ذبح او داده بود
و حضرت شُعَیب.
صفت
حلم از
مکارماخلاق و صفات
خداوند متعال و
پیامبران و
امامان علیهم السّلام و
مؤمنان شمرده شده
و در
روایات فراوانى بدان سفارش و تأکید شده است.
یکی از صفات رئیس قبیله، همچنین یکی از شرایط لازم برای سیادت و
قضاوت در میان مردم،
حلم بود.
کسی شایسته ریاست و سیادت بود که آزار و اذیتهای قومش را تحمل کند، از رفتارهای زشت و سفیهانه چشمپوشی کند و بهسرعت دچار خشم و
غضب نشود.
مَثَلِ «
اُحلُم تَسُد» (
حلم پیشه کن تا سیادت بیابی) حاکی از این امر است.
در عین حال، گاهی
حلم را نشانه ضعف میدانستند.
مفسران
حلیم بودن خدا را به تأخیر او در
عقوبت گناهکاران تفسیر کردهاند، که از روی تفضل و با وجود توانایی بر کیفر ایشان، صورت میپذیرد.
صفت
حلیم درباره حضرت ابراهیم علیهالسلام ناظر بر شکیبایی و بردباری او در برابر نسبتهای ناروا و آزار و اذیت
کافران است.
به گفته مفسران،
بشارت به حضرت ابراهیم، که صاحب فرزندی
حلیم میشود،
بدینمعناست که این فرزند به سنی میرسد که صفتِ
حلم و وقار در او بروز و ظهور مییابد
و همین صفت، باعث
صبر او در مقابل امتحان دشوار الهی، یعنی فرمان ذبح،
میگردد.
آیه ۸۷
سوره هود حاکی از آن است که کافران، این صفت را درباره
حضرت شعیب به کار میبردهاند.
برخی از لغویان و مفسران گفتهاند این سخن بر وجه کنایه و برای
استهزا ی شعیب علیهالسلام بهکار میرفته است و درواقع او را
سفیه و
جاهل خواندهاند.
برخی دیگر، علاوه بر این قول، گفتهاند احتمال دارد این سخن به معنای واقعی به کار رفته باشد؛ بدینمعنی که کافران دعوت شعیب به
توحید و رعایتِ
عدل در
داد و ستد و درست پیمانه کردن را مخالف
حلیم و رشید بودن او دانستهاند.
فحوای برخی
آیات قرآن نیز ناظر بر انتساب
حلم به
خدا و انسانهاست.
مثلاً واژه «هَوْناً» را در آیه ۶۳
سوره فرقان ، به
حلم و
وقار بندگان خدا (عِبادُ آلرَّحمن) در برخورد با جاهلان
تفسیر کردهاند.
کظمِ غیظ نیز ــ که تقریباً مترادف
حلم است ــ در آیات قرآن کریم از صفات مُتَّقین و مُحْسِنین دانسته شده است.
همچنین عبارت «وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ اِلی اَجَلٍ مُسَمًّی» در آیه ۶۱
سوره نحل بر
حلم خدا در تأخیر عقوبتِ ظالمان دلالت دارد.
حلم در میان مردم
عرب پیش از
اسلام نیز از فضائل مهم و یکی از اجزای هفت گانه
مروت ــ که نزد آنان جایگاهی مانند
دین داشت ــ محسوب میشد.
گولدتسیهر، و به پیروی از او ایزوتسو، با استناد به کاربرد دو واژه
حلم و
جهل در
اشعار جاهلی و متون
صدر اسلام ، متضاد واقعی جهل را
حلم دانستهاند نه
علم .
اگرچه علم گاه در تقابل با جهل قرار میگیرد، اما در این موارد، جهل در معنایی ثانوی بهکار رفته است.
در واقع، نامیده شدن دوره پیش از
بعثت پیامبر صلیاللّهعلیهوآله، به
دوران جاهلیت ، به معنای «عصر نادانی» نیست، بلکه مراد از آن، دورهای است که روحیه
خشونت ، بیرحمی، انتقامجویی و غرور قبیلهای حاکم بوده است.
باتوجه به این روحیه، دستیابی به
حلم برای
مشرکان عرب امری دشوار، و در صورت نیل بدان، حفظ آن برای مدت طولانی سخت بود، زیرا این فضیلت در میان آنان مبنای استوار و محکمی نداشت.
پیامبر صلیاللّهعلیهو آلهوسلم در معنای
حلم تغییری اساسی ایجاد کرد و آن را بر شالودهای محکم، یعنی
توحید ، استوار ساخت.
در اسلام مهمترین امری که در تقابل با جاهلیت است، رویگردانی از
پرستش بتها ، ستمگری و رفتارهای غیراخلاقی است.
بدینترتیب، متضاد جهل، گستره معناییای بهوسعت
دین مییابد.
در
احادیث نیز
حلم به
کظم غیظ و تسلط بر
نفس معنا شده است
و سَفَه و غَضَب مفاهیم متضاد
حلم معرفی شدهاند.
حلم به چراغ خداوند تشبیه شده است که راه رسیدن به
قرب الهی را برای دارنده آن روشن میسازد.
از
حلم به عنوان برترین
عزت و بهترین یاور
انسان یاد کردهاند
و آن را در شمار اصول هفت گانه مراودات اجتماعی برشمردهاند.
از این گذشته،
حلم یکی از ده
فضیلت اخلاقی برتر، که از خصایص
رسولان الهی هستند، و نیز یکی از نشانههای
امام بر
حق است.
ازاینروست که در
احادیث ، افراد به
حلمورزی توصیه شدهاند
و ایشان را ترغیب کردهاند که اگر واجد این
خلقنیک نیستند، آن را از خداوند درخواست نمایند.
معصومین علیهمالسلام، با بیان ریشه
حلم و لوازم و نتایج آن، به تبیین هرچه بیشتر ابعاد این موضوع پرداختهاند.
به بیان
علی علیهالسلام،
حلم در بلند همتی،
صبر و صَمْت (سکوت) ریشه دارد.
اما تلاش در راه تخلق به خوی
حلم، بدون
معرفت پروردگار و اقرار به
توحید وی، ره به جایی نخواهد برد.
در همین باره،
امام صادق علیهالسلام به بیان مواردی از موقعیتهایی که
انسان باید در آنها
حلم بورزد و سختی این کار را تحمل نماید اشاره کردهاند.
بنابر احادیث،
حلم و
کظم غیظ موجب میانهروی انسان در امور و آرامش یافتن روان او میشود.
همچنین عیوب انسان را میپوشاند و جایگاه وی را در بین مردم و نیز در
آخرت بالا میبرد.
در برخی احادیث به رابطه
حلم و مفاهیمی چون عقل،
علم و
ایمان پرداخته شده است.
حلم از نتایج
عقل و علم
و در عین حال از ارکان آن دو دانسته شده است.
همچنین
حلم از ارکان ایمان،
از نشانههای زاهدان و اهل
تقوا ،
یکی از ارکان
عدل و از اوصاف لازم
قاضی و یکی از شرایط عابدان است.
در متون اخلاقی،
حلم و کظمغیظ از جمله فضائلی هستند که از فضیلت
شجاعت (بهمعنای فرمانبرداری قوه «غضبیّه» از عقل) ناشی میشوند.
بنابر نظر
عبدالرزاق گیلانی ،
نقش و نتیجه اصلی
حلم، واداشتن افراد به صفت رحمانیِ تأنّی و بازداشتن آنها از صفت شیطانیِ
عجله است.
این نتیجه چنان با اهمیت است که خود منشأ فواید بسیار دیگری خواهد شد، زیرا منشأ همه خطاهای زبانی و عملی
انسان در عجله کردن است.
غزالی حلم را از نشانههای
حسن خلق ، به
کمال رسیدن عقل و تسلط آن بر نیروی غضب میداند.
غزالی
و
نراقی حلم را برتر از کظم غیظ دانستهاند، زیرا کظمغیظ از کسی سر میزند که هنوز به خُلقِ
حلم دست نیافته و غضب توانایی آن را دارد که در وی بروز کند، اما او با تلاش در فروخوردنِ آن، سعی در مهارکردن غضب دارد.
به نظر نراقی
نیز
حلم، بعد از علم، شریفترین کمال انسانی است، بهگونهای که علم بدون آن سودی نخواهد بخشید.
اخلاقیون
حلم را به سکون و آرامش نفس در برابر هیجانِ غضب معنا کردهاند، بهگونهای که انسان بهسرعت و بهسهولت غضبناک نشود.
امام خمینی حلم را صفتی نفسانی میداند که از شعب
اعتدال در
قوه غضب است. این صفت، کنترل نفس را در ناملایمات و اموری که با نفس سازگاری ندارند، به دست میگیرد و باعث آرامش آن میشود.
در برخی روایات،
صفت «
سفه» به معنای سبک مغزی و جهالت، در برابر هم قرار گرفته است.
امام خمینی این بیان از روایت را، موافق اعتبار و ریشه لغوی آن میدانند؛ زیرا کسی که بر حفظ قوه غضب، قدرت و بردباری ندارد، دارای سبک مغزی و جهالت است.
لذا؛ اگر کسی برای مدتی
کظم غیظ کند و با زحمت خود را
حلیم نشان دهد، سرانجام این
تحلم به
حلم منتهی میشود و صفت
حلیم ملکه نفسانی او شده و برای او عادی میشود.
از این رو اگر قوه
غضب، بر پایه
عقل و
شرع تربیت شود، موجب سعادت انسان و حفظ نظام عالم و بقای شخص و نوع انسان میگردد
؛ زیرا
حلم از صفاتی است که سبب میشود انسان دارای سکون و
طمانینه گردد و هیجان و غضب خود را کنترل کرده و اگر برخلاف
میل نفسانی او چیزی رخ دهد، از حد اعتدال خارج نگردد.
عارفان و صوفیان نیز کم و بیش مطالب یادشده را درباره معنای
حلم و نیز فضیلت آن بیان کردهاند.
ایشان مبنای
حلم خدا را در این دانستهاند که تعجیل بر کیفرِ خطاکار ناشی از ترس مجازاتکننده از گریز اوست و چون خدا از این ترس منزه است، پس در کیفر گناهکاران
حلم میورزد و این امر البته اقتدار مطلق ذات وی را به اثبات میرساند.
بنابر اعتقاد آنان،
حلم یکی از هفت صفت اصلی
روح است که صفات دیگر از آنها ناشی میشوند، چنانکه
حلم منشأ وقار،
حیا و تحمل آزار و اذیت دیگران است.
آخرین مقامات سالکان، یعنی تسلیم و رضا، نیز از
حلم نشئت میگیرند.
یحیی بن عدی به این معنا جنبه عملی داده و
حلم را به ترک انتقام به هنگامِ شدت یافتنِ غضب، با وجود قدرت بر
عقوبت ، معنا کرده است.
از شروط تحقق
حلم این است که
حلم باید از سوی
انسان فَرادَست در برابر فرودست صورت پذیرد، زیرا خودداری فرودست از انتقام، با وجود قدرت، خوف نامیده میشود، نه
حلم.
به نظر
راغب اصفهانی ،
کمال این صفت وقتی است که انسان با قرارگرفتن در شرایط بروز غضب، اعضا و جوارح خود را از اعمالی که در واقع پاسخ مثبت به هیجان غضب است، بازدارد.
حلم به همراه تواضع، سخا و حسنخلق موجب صعود به بالاترین درجات
قرب الهی میشود، حتی اگر
علم و عمل بندگان کم باشد.
(۱) قرآن.
(۲) ابن بابویه، الامالی، قم ۱۴۱۷.
(۳) ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش.
(۴) ابن شعبه، تحفالعقول عن آلالرسول صلیاللّه علیهم، چاپ علیاکبر غفاری، قم ۱۳۶۳ش.
(۵) ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت: دارصادر، (بیتا).
(۶) ابن فارس.
(۷) ابن ماجه، سنن ابن ماجة، چاپ محمدفؤاد عبدالباقی، (قاهره ۱۳۷۳/ ۱۹۵۴)، چاپ افست (بیروت، بیتا).
(۸) ابن منظور،لسان العرب.
(۹) احمد بن علی بیهقی، تاجالمصادر، چاپ هادی عالمزاده، تهران ۱۳۶۶ـ۱۳۷۵ش.
(۱۰) جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۱۱) خلیل بن احمد، کتابالعین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۱۲) حسین بن محمد راغب اصفهانی، کتاب الذریعة الی مکارم الشریعة، چاپ ابویزید عجمی، قاهره (۱۴۰۷/ ۱۹۸۷)، چاپ افست قم ۱۳۷۳ش.
(۱۳) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران (۱۳۳۲ش).
(۱۴) محمد بن محمد زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۴.
(۱۵) احمد بن منصور سمعانی، روحالارواح فی شرح اسماء الملک الفتّاح، چاپ نجیب مایل هروی، تهران ۱۳۶۸ش.
(۱۶) طباطبائی،المیزان.
(۱۷) طبرسی،تفسیر مجمع البیان .
(۱۸) طبری، جامع.
(۱۹) فخرالدین بن محمد طریحی، تفسیر غریبالقرآن الکریم، چاپ محمدکاظم طریحی، قم: زاهدی، (بیتا).
(۲۰) طوسی،التبیان فی تفسیر القرآن .
(۲۱) حسن بن عبداللّه عسکری، معجمالفروق اللغویة، الحاوی لکتاب ابیهلال العسکری و جزءآ من کتاب السید نورالدین الجزائری، قم ۱۴۱۲.
(۲۲) علی بن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ شیخمحمد عبده، بیروت (بیتا).
(۲۳) محمد بن محمد غزالی، احیاء علومالدین، بیروت: دارالندوة الجدیدة، (بیتا).
(۲۴) محمد بن عمر فخررازی، شرح اسماء اللّه الحسنی للرازی، و هو الکتاب المسمی لوامع البینات شرح اسماءاللّه تعالی و الصفات، چاپ طه عبدالرؤوف سعد، قاهره ۱۳۹۶/۱۹۷۶، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ش.
(۲۵) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲۶) کلینی، الکافی.
(۲۷) عبدالرزاق بن محمدهاشم گیلانی، شرح فارسی مصباحالشریعه و مفتاحالحقیقه، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران ۱۳۴۳ـ۱۳۴۴ش.
(۲۸) مجلسی،بحارالانوار.
(۲۹) محمد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قم ۱۳۸۰ش.
(۳۰) احمد بن محمد مسکویه، تهذیبالاخلاق و تطهیرالاعراق، چاپ حسن تمیم، بیروت (۱۳۹۸)، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۳۱) مصباحالشریعة، (منسوب به) امام جعفرصادق (ع)، بیروت: مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰/۱۹۸۰.
(۳۲) عبداللّه بن محمد نجم رازی، مرصادالعباد، چاپ محمدامین ریاحی، تهران ۱۳۶۵ش.
(۳۳) احمد بن محمد نحاس، معانی القرآن الکریم، چاپ محمدعلی صابونی، مکه ۱۴۰۸ـ۱۴۱۰.
(۳۴) محمدمهدی بن ابیذر نراقی، جامعالسعادات، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۸۷/۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۳۵) یحیی بن عدی، تهذیبالاخلاق، با مقدمه و تصحیح و ترجمه و تعلیق محمد دامادی، تهران ۱۳۶۵ش.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حلم»، شماره۶۶۵. •
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۳،ص ۳۶۸. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی