حق و باطل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در کلام
امام علی (علیهالسّلام) مرز بین
حق و باطل، بسیار اندک بوده؛ باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم.
• « من کتابه الی معاویه: الا و من اکله الحق فالی الجنه، و من اکله الباطل فالی النار.
امام (علیهالسّلام) به
معاویه نوشت: آگاه باش! آن کس که بر حق بوده جایگاهش
بهشت است و آن کس که بر
باطل باشد در
آتش است. »
• « ان البغی و الزور یوتغان المرء فی دینه و دنیاه، و یبدیان خلله عند من یعیبه.
همانا
ظلم و ستم و کارهای خلاف
حق،
انسان را در
دین و دنیایش به
هلاکت میاندازد، و نقایص و عیوبش را نزد عیب جویان آشکار و نمایان میسازد.»
• « من کتابه للاشتر لما ولاه مصر: لیس یخرج الوالی من حقیقه ما الزمه الله من ذلک الا بالاهتمام و الاستعانه، و توطین نفسه علی لزوم الحق، و الصبر علیه فیما خف علیه او ثقل.
در فرمان
استانداری مصر به
مالک اشتر:
زمامدار نمیتواند از
حقیقت آن چه که از حق آنان بر عهده دارد برآید، مگر با کوشش و
استمداد از
خداوند متعال و آماده کردن
نفس خود برای
التزام به حق چه تحمل آن همه موارد سبک باشد یا سنگین. »
• « لعمری ما علی من قتال من خالف الحق و خابط الغی من ادهان و لا ایهان.
به
جان خودم
سوگند که در جنگیدن با کسی که در برابر حق بایستد و در گمراهی فرو رود هرگز
مسامحه و سستی روا نمیدارم.»
• « ان الله قد اوضح لکم سبیل الحق، و انار طرقه. فشقوه لازمه، او سعاده دائمه!
همانا خداوند راه حق را برای شما آشکار کرد و راههای آن را روشن ساخت. پس (از آن به بعد) یا بدبختی همیشگی است و یا
سعادت پایدار.»
• « لا تقاتلوا الخوارج بعدی؛ فلیس من طلب الحق فاخطاه، کمن طلب الباطل فادرکه.
امام (علیهالسّلام) فرمود: پس از من با
خوارج نبرد نکنید؛ زیرا کسی که در جستجوی حق باشد و خطا کرد، مانند کسی نیست که دنبال باطل برود و آن را یافته باشد.»
• « لا تنفروا من الحق نفار الصحیح من الاجرب، و الباری من ذی السقم.
از حق مگریزید، آن گونه که انسان سالم از شخص گر و یا تندرست از
بیمار میگریزد.»
• « من کتاب له الی قثم بن عباس و هو عامله علی مکه: اما بعد، فان عینی بالمغرب کتب الی یعلمنی انه وجه الی الموسم اناس من اهل الشام العمی القلوب، الصم الاسماع، الکمه الابصار، الذین یلبسون الحق بالباطل، و یطیعون المخلوق فی معصیه الخالق.
در نامهای به
قثم بن عباس، کارگزار خود در
مکه، مینویسد: اما بعد،
جاسوس من در مغرب به من نوشته و اطلاع داده است که عدهای از شامیان کوردل که گوشهایشان (از شنیدن حق) به کلی
کر، همانان که به وسیله باطل حق را میجویند و از
مخلوق به بهای نافرمانی از
خالق فرمان میبرند، به سوی
حج گسیل شدهاند.»
• « انما اهلک من کان قبلکم انهم منعوا الناس الحق فاشتروه، و اخذوهم بالباطل فاقتدوه.
گذشتگان شما را در حقیقت کسانی نابود کردند که مردم را از حق (خودشان) بازداشتند و آنان هم به ناچار آن را (با
رشوه) خریدند و مردم را به باطل واداشتند و آنان لاجرم از آن پیروی کردند.»
• « الی عبدالله بن عباس: لا یکن ما نلت فی نفسک من دنیاک، بلوغ لذه او شفا غیظ، و لکن اطفا باطل او احیا حق.
به
عبدالله بن عباس: مواظب باش که برترین چیز نزد تو رسیدن به لذتهای دنیا و یا
انتقام گرفتن از
دشمن نباشد، بلکه بهترین کارها نزد تو خاموش کردن
آتش باطل و یا
زنده کردن حق باشد.»
• « سبحانه جعل حقه علی العباد ان یطیعوه، و جعل جزاهم علیه مضاعفه الثواب تفضلا منه.
خدای سبحان حق خود را بر بندگان این قرار داد که او را فرمان برند و در مقابل، برای آنان این حق را قائل شد، که از روی
تفضل خویش چند برابر پاداششان دهد.»
• « اعظم ما افترض سبحانه من تلک الحقوق حق الوالی علی الرعیه، و حق الرعیه علی الوالی... فاذا ادت الرعیه الوالی حقه، و ادی الوالی الیها حقها عز الحق بینهم، و قامت مناهج الدین، و اعتدلت معالم العدل، و جرت علی اذلالها السنن، فصلح بذلک الزمان، و طمع فی بقا الدوله، و یئست مطامع الاعدا.
مهمترین
حقوق که خداوند
واجب گردانیده، حق
زمامدار بر
ملت و حق ملت بر
زمامدار است... اگر ملت حق
زمامدار را گزارد و
زمامدار حق ملت را، حق در میان آنان
عزت و
قدرت یابد و راههای روشن
دین هموار گردد و نشانههای
عدالت و دادگری برپا شود و راه و رسمها در مجرای صحیح خود قرار گیرند، بدین ترتیب، اوضاع زمانه درست میشود و به پایداری دولت امیدواری میرود و دشمنان در رسیدن به مطامع خود مایوس میگردند.»
• « لا تکفوا عن مقاله بحق، او مشوره بعدل، فانی لست فی نفسی بفوق ان اخطی، و لا امن ذلک من فعلی، الا ان یکفی الله من نفسی ما هو املک به منی.
از گفتن سخن حق، یا راهنمایی عادلانه، خودداری نکنید؛ زیرا من خود را بالاتر از این که خطا کنم نمیدانم و از اشتباه کاری ایمن نیستم، مگر این که خدای بزرگ مرا
حفظ کند که اختیاردار هموست.»
• « من واجب حقوق الله علی عباده النصیحه بمبلغ جهدهم، و التعاون علی اقامه الحق بینهم.
از حقوق واجب خداوند بر بندگانش این است که به اندازه توانایی خود در خیرخواهی و
نصیحت بندگان خدا کوشش کنند و در راه برقراری حق در میان خود همکاری و کمک نمایند.»
• « الا و ان شرائع الدین واحده، و سبله قاصده. من اخذ بها لحق و غنم، و من وقف عنها ضل و ندم.
آگاه باشید که مقررات دین یکی است، راههای آن سهل و بی زحمت است. هر که از راهها را برگزیند، به حق رسد و
غنیمت برد و هر که از عمل به آنها باز ایستد گمراه و پشیمان گردد.»
• « الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم. و علی کل داخل فی باطل اثمان: اثم العمل به، و اثم الرضا به.
کسی که به کار گروهی راضی باشد، مانند همراه آنها در آن کار است، و بر کسی که در کار باطل دخالت کند دو
گناه است: گناه انجام کار، گناه
رضایت به آن.»
• « لاصحابه فیما یخبر عن غلبه جیش معاویه: انی والله لاظن ان هولا القوم سیدالون منکم باجتماعهم علی باطلهم، و تفرقکم عن حقکم، و بمعصیتکم امامکم فی الحق، و طاعتهم امامهم فی الباطل، و بادائهم الامانه الی صاحبهم و خیانتکم، و بصلاحهم فی بلادهم و فسادکم.
امام علی (علیهالسّلام) آن جا که از چیره شدن
سپاه معاویه به یاران خود خبر میدهد، میفرماید: به خدا سوگند، من
گمان میکنم که پیروان معاویه بر اثر داشتن این امتیازها بر شما
حکومت کنند: آنها روی باطل و شکاف شما در حق، نافرمانی شما از امام خودتان در طریق حق و
اطاعت آنان از زمامدارشان در راه باطل. تحویل
امانت از طرف آنها به صاحبانش و
خیانت شما در امانت و خدمت آنها به مردم در سرزمین خودشان و فساد شما در میان مردم.»
• « اما انه لیس بین الحق و الباطل الا اربع اصابع. فسئل (علیهالسّلام) عن معنی قوله هذا، فجمع اصابعه و وضعها بین اذنه و عینه ثم قال: الباطل ان تقول: سمعت، و الحق ان تقول: رایت!.
آگاه باشید که میان حق و باطل چهار
انگشت فاصله است! از امام علی (علیهالسّلام) معنی این گفته سوال شد، حضرت (علیهالسّلام) انگشتانش را کنار هم گذاشت و بین
گوش و
چشم خود قرار داد، سپس فرمود: باطل آن است که بگویی شنیدم، و حق آن است که بگویی دیدم.»
• « المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده الا بالحق، و لا یحل اذی المسلم الا بما یجب.
مسلمان کسی است که مسلمانها از
دست و
زبان او آسوده باشند، مگر که پای حق در میان آید و
آزار رساندن مسلمان روا نیست، مگر آن جا که خداوند واجب فرموده است.»
• « اعلموا رحمکم الله! انکم فی زمان القائل فیه بالحق قلیل، و اللسان عن الصدق کلیل، و اللازم للحق ذلیل. اهله معتکفون علی العصیان، مصطلحون علی الادهان.
رحمت، خدا بر شما، بدانید که شما در روزگاری به سر میبرید که حق گویان اندکاند و زبان از راستگویی کند است و پیرو حق خوار و بی مقدار، مردمان این زمانه به نافرمانی خو گرفتهاند و بر
مسامحه (در حق) با یکدیگر هم داستان شدهاند.»
• « لا یعاب المرء بتاخیر حقه، انما یعاب من اخذ ما لیس له.
بر مرد عیب نیست که حقش تاخیر افتد،
عیب آن است که چیزی را که حقش نیست بگیرد.»
• « انظر ایها السائل! فما ذلک القران علیه من صفته فائتم به، و استضی بنور هدایته، و ما کلفلک الشیطان علمه مما لیس فی الکتاب علیک فرضه، و لا فی سنه النبی (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه الهدی اثره، فکل علمه الی الله سبحانه، فان ذلک منتهی حق الله علیک.
ای پرسشگر! بنگر، هر یک از صفات خدا را که
قرآن به آن راهنمایات کرده است، پیروی کن و از پرتو
هدایت قرآن روشنایی برگیر و آن صفاتی را که
شیطان تو را به آموختن آن واداشته و دانستن آن در کتاب (قرآن) بر تو واجب نشده و در
سنت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پیشوایان هدایت نیز اثری از آنها نیست، علم به آن صفات را به خدای سبحان واگذار؛ زیرا این منتهای خدا بر تو است.»
• « هلک من ادعی و خاب من افتری.
نابود شده کسی که (به ناحق)
مدعی شد و ناکام شد کسی که
دروغ بست.»
• « اقل ما یلزمکم لله الا تستعینوا بنعمه علی معاصیه.
کمترین حقی که لازم است برای خداوند متعال رعایت کنید این است که از نعمتهایش در
عصیان و نافرمانیاش کمک و بهره نگیرید.»
• « من ابدی صفحته للحق هلک.
هر که در برابر حق
سینه سپر کند نابود شود.»
• « لابی ذر لما اخرج الی الربذه: ما احوجهم الی ما منعتهم، و ما اغناک عما منعوک! و ستعلم من الرابح غدا.
امام (علیهالسّلام) به
ابوذر در هنگام تبعیدش به
ربذه فرمود: چه نیازمندند آنان به چیزی که تو از آن منعشان کردی و چه بی نیازی تو از آن چه تو را از آن منع کردند! و به زودی خواهی دانست که فردا برنده کیست!»
• « الحق اوسع الاشیا فی التواصف، و اضیقها فی التناصف، لا یجری لاحد الا جری علیه، و لا یجری علیه الا جری له. و لو کان لاحد ان یجری له و لا یجری علیه، لکان ذلک خالصا لله سبحانه.
دایره حق در توصیف و گفتار گستردهترین چیزهاست، اما در عمل تنگترین دایرهها است. کسی را حقی نیست جز آن که بر او نیز حقی است بر او حقی نیست جز آن که او نیز (بر دیگری) حقی است. اگر بنا بود کسی را حقی باشد، اما بر او حقی نه، آن کس فقط خدای سبحان بود.»
• « لما اتاه الحارث بن حوط فقال: اترانی اظن اصحاب الجمل کانوا علی ضلاله؟! فقال (علیهالسّلام): یا حارث، انک نظرت تحتک و لم تنظر فوقک فجرت! انک لم تعرف الحق فتعرف من اتاه، و لم تعرف الباطل فتعرف من اتاه.
حارث بن حوط نزد امام علی (علیهالسّلام) آمد و عرض کرد: آیا فکر میکنی که من
اصحاب جمل را گمراه میکنم. حضرت فرمود: ای حارث! تو زیر پایت را نگریستهای و بالای پیرامونت را نگاه نکردهای و از این رو در
حیرت و سرگردانی به سر میبری. تو حق را نشناختی تا اهلش را بشناسی و باطل را نشناختی تا باطل گرایان را بشناسی.»
• « قال عبدالله بن عباس: رضی الله عنه: دخلت علی امیرالمومنین (علیهالسّلام) بدی قار و هو یخصف نعله فقال لی: ما قیمه هذا النعل؟ فقلت: لا قیمه لها! فقال (علیهالسّلام): و الله لهی احب الی من امرتکم، الا ان اقیم حقا، او ادفع باطلا.
عبدالله بن عباس رضی الله میگوید: در
ذی قار خدمت
امیرالمومنین (علیهالسّلام) رسیدم. آن حضرت (علیهالسّلام) مشغول تعمیر
کفش خود بود. به من فرمود: ارزش این کفش چه قدر است؟ عرض کردم: ارزشی ندارد! حضرت (علیهالسّلام) فرمود: به خدا سوگند، این کفش را بیش از فرمانروایی بر شما دوست دارم. مگر آن که به وسیله آن حکومت حقی را برپا دارم یا باطلی را براندازم.»
• « ان افضل الناس عند الله من کان العمل بالحق احب الیه: و ان نقصه و کرثه من الباطل و ان جر الیه فائده و زاده.
برترین مردم نزد خدا کسی است که عمل به حق را از عمل به باطل بیشتر دوست داشته باشد، اگر چه برای او زیانمند و غمبار باشد و باطل برایش سودمند و فزاینده.»
• « اللهم انک تعلم انه لم یکن الذی کان منا منافسه فی سلطان، و لا التماس شیء من فضول الحطام، ولکن لنرد النرد المعالم من دینک.
خداوندا! تو میدانی که آن چه از ما سرزده است (و زمام تو را به دست گرفتهایم) نه به خاطر
تسلط بر
مردم بوده است و نه برای به دست آوردن مال و
دنیا، بلکه برای بازگرداندن نشانههای حقیقی
دین تو بوده است.»
• « من کثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق؛ و من زاغ سات عنده الحسنه، و حسنت عنده السیئه، و سکر سکر الضلاله.
آن کس که به ستیزه جویی و نزاع پرداخت از دیدن حق
نابینا شد و آن کس که از راه حق منحرف گردید، نیکویی را زشت و زشت را نیکویی پنداشت و سرمست گمراهیها گشت.»
• « ان الحق ثقیل مریء و ان الباطل خفیف و بیء.
همانا حق سنگین است، اما گوارا و باطل سبک و آسان است، اما کشنده.»
• « ان للولد علی الوالد حقا، و ان للوالد علی الولد حقا. فحق الوالد علی الولد ان یطیعه فی کل شیء، الا فی معصیه الله سبحانه؛ و حق الولد علی الوالد ان یحسن اسمه، و یحسن ادبه، و یعلمه القرآن.
فرزند را بر
پدر حقی است و پدر را نیز بر فرزند حقی است، حق پدر بر فرزند آن است که در همه چیز جز در
معصیت خدا اطاعتش کند و حق فرزند بر پدر آن است که نام نیک برایش انتخاب کند و تربیتش را خوب نماید و قرآن به او بیاموزد.»
• « الله الله! ایها الناس! فیما استحفظکم من کتابه، و استودعکم من حقوقه، فان الله سبحانه لم یخلقکم عبثا، و لم یترککم سدی.
خدا را خدا در نظر بگیرید (بترسید از خدا) درباره آن چه که از شما در حفظ و عمل به قرآن خواسته است و در مراعات عمل به حقوقی که نزد شما به
ودیعت نهاده است؛ زیرا خداوند سبحان شما را بیهوده نیافریده و به حال خودتان وانگذاشته است.»
• « اتقوا ظنون المومنین؛ فان الله تعالی جعل الحق علی السنتهم.
از پیشگویی مومنان پرهیز کنید؛ چرا که خداوند حق را بر زبانشان قرار داده است.»
• « من تعمق لم ینب الی الحق؛ و من کثر نزاعه بالجهل دام عماه عن الحق.
آن که (در کار دیگران) کنجکاوی کند به حق نمیرسد، و آن که در اثر
جهل به
نزاع و ستیز زیاد برخیزد، همواره از دیدن حق کور خواهد بود.»
• « اذا ازدحم الجواب، خفی الصواب.
هرگاه پاسخ ها درهم و انبوه شود، پاسخ درست پوشیده ماند.»
• « الا و انه من لا ینفعه الحق یضره الباطل، و من لا یستقیم به الهدی، یجربه الضلال الی الردی.
هشیار باشید! کسی را که حق سودش نبخشید، باطل ضررش خواهد زد و کسی را که
هدایت راستش نسازد، گمراهی به هلاکتش خواهد کشید.»
• « من مات منکم علی فراشه و هو علی معرفه حق ربه و حق رسوله و اهل بیته مات شهیدا، و وقع اجره علی الله، و استوجب ثواب ما نوی من صالح عمله، و قامت النبیه مقام اصلانه لسیفه.
کسی از شما که با
معرفت حق خدا و حق
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اهل بیتش (علیهمالسّلام) در رختخوابش
چشم از این دنیا بپوشد، از این دنیا
شهید رفته و پاداش او بر خدا است و چنین شخصی مستحق
ثواب نیتی است که برای انجام عمل صالح نموده و همان نیت جانشین کشیدن
شمشیر (در میدان
جهاد) است.»
• « فی الصالحین من اصحابه: انتم الانصار علی الحق، و الاخوان فی الدین... فاعینونی بمناصحه خلیه من الغش.
درباره یاران صالحش فرمود: شمایید یاران حق و برادران یکدیگر در دین. پس مرا در خیرخواهی خالی از
خیانت کمک کنید.»
• « خض الغمرات للحق حیث کان، و تفقه فی الدین.
برای نیل به حق و حقیقت هرجا که باشد در حوادث شدید غوطه ور شو و حقایق دین را فراگیر!»
• « نفسک نفسک! فقد بین الله لک سبیلک، و حیث تناهت بک امورک.
بر خود بترس، بر خود بترس، که همانا خدا راه
سعادت را برای تو بیان فرموده، همان جا که کارت به آن منتهی گردیده، برایت کافی است در همان جا درنگ بنما.»
• « ایها الناس! ان لی علیکم حقا، و لکم علی حق: فاما حقکم علی فالنصیحه لکم... و اما حقی علیکم فالوفا بالبیعه، و النصیحه فی المشهد و المغیب.
ای مردم! حقی من بر شما دارم و حقی شما بر من دارید. خیرخواهی درباره شما و تنظیم و فراوان نمودن
بیت المال برای تهیه
معیشت سالم برای شما و تصدی بر
تعلیم شما که از جهل
نجات پیدا کنید. و اما حق من بر شما: وفا به بیعتی است که با من کردهاید و خیرخواهی در حضور و غیاب.»
• « من قضی حق من لا یقضی حقه فقد عبده.
آن که حق کسی را که او حق وی را نمیپردازد ادا نماید، پس به تحقیق بندگی او را نموده است (زیرا
تواضع و
تسلیم در برابر کسی که حق
انسان را ادا نمیکند، نوعی بردگی است).»
• « عباد الله! الله الله فی اعز الانفس علیکم، و احبها الیکم: فان الله قد اوضح لکم سبیل الحق، و انار طرقه. فشقوه لازمه، او سعاده دائمه!.
ای بندگان خدا! خدا را در نظر بگیرید، خدا را درباره عزیزترین نفوس و محبوبترین آنها برای شما؛ زیرا خداوند متعال راه حق را برای شما آشکار و طرق آن را نورانی فرموده است، (مسیر این راه) یا به
شقاوت لازمه اعمال زشت منتهی میگردد و یا به سعادت دائمی.»
• « ان المرء لیفرح بالشیء الذی لم یکن لیفوته، و یحزن علی الشیء الذی لم یکن لیصیبه، فلا یکن افضل ما نلت فی نفسک من دنیاک بلوغ لذه او شفا غیظ، ولکن اطفا باطل او احیا حق. ولیکن سرورک بما قدمت، و اسفک علی ما خلفت، و همک فیما بعد الموت.
بنده خدا وقتی به چیزی که به او خواهد رسید (
رزق) دست مییابد خوشحال میشود و نسبت به چیزی که مقدر نشده به او برسد ناراحت میگردد، بنابراین (که مقدرات تغییر نمیکند) نباید بهترین چیزها که در دنیا به آن دست مییابی، رسیدن به اوج لذت و یا
انتقام گرفتن باشد، بلکه بهترین کارها ریشه کن کردن باطل و زنده نمودن حق است. باید با اعمال شایستهای که پیش از
مرگ میفرستی، خوشحال باشی و نسبت به آن چه در دنیا باقی میگذاری، تاسف بخوری و همیشه در
غم بعد از مرگ باشی.»
• « اجعلوا ما افترض الله علیکم من طلبکم، و اسالوه من ادا حقه ما سالکم.
آن چه را که خداوند بر شما مقرر فرموده است مطلب و مطلوب خود تلقی کنید و از ادای حق خداوندی آن چه را که از شما خواسته است یاری طلبید.»
• « الذلیل عندی عزیز حتی اخذ الحق له، و القوی عندی ضعیف حتی اخذ الحق منه.
هر ذلیلی نزد من
عزیز است تا آن جا که حق او را از ستمگران بستانم و هر نیرومندی نزد من ناتوان است تا آن جا که از او حق دیگران را بگیرم.»
• « و الذی نفسی بیده؛ لیظهرن هولا القوم علیکم، لیس لانهم اولی بالحق منکم، ولکن لاسراعهم الی باطل صاحبهم، و ابطائکم عن حقی.
سوگند به آن خداوندی که جانم به دست قدرت او است، آن مردم بر شما پیروز خواهند گشت. نه از آن جهت که آنان به حق شایسته تر از شما هستند، بلکه به جهت سرعتی که آنان در تایید و حمایت از باطل امیرشان دارند و بی اعتنایی و کندی که شما در حق من (که امیر شما هستم) دارید.»
• « من کتابه للاشتر لما ولاه مصر: ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق، و اعمها فی العدل، و اجمعها لرضا الرعیه، فان سخط العامه یجحف برضا الخاصه، و ان سخط الخاصه یغتفر مع رضا العامه. و لیس احد من الرعیه اثقل علی الوالی موونه فی الرخا، و اقل معونه له فی البلا، و اکره للانصاف، و اسال بالالحاف، و اقل شکرا عند الاعطا، و ابطا عذرا عند المنع، و اضعف صبرا عند ملمات الدهر من اهل الخاصه. و انما عماد الدین، و جماع المسلمین، و العده للاعدا العامه من الامه؛ فلیکن صغوک لهم، و میلک معهم.
نامه آن حضرت به
مالک اشتر: باید بهترین امور در نزد تو، متوسطترین آنها در حق، و فراگیرترین آنها در
عدالت، و جامعترین آنها به
رضایت مردم باشد؛ زیرا
غضب عموم رضایت خواص را از بین میبرد و غضب خواص در صورت وجود رضایت عموم مردم بخشوده میشود. خواص در دوران آسودگی بیش تر از همه افراد رعیت موجب
تکلف و
مشقت زمامدار هستند و در موقع
آزمایش یاری آنان از همه کمتر میباشد، (و همچنین) هیچ احدی مانند خواص از عدل و
انصاف احساس ناراحتی نمیکند، این خواص بیش از همه در
سوال اصرار میورزند و در موقع عطا کم تر از همه شکر میگزارند و در صورت امتناع
زمامدار از عطا، دیرتر عذر میپذیرند و هیچ فرد و گروهی در حوادث بزرگ روزگار، مانند خواص کم
صبر و بی تحمل نیستند و جز این نیست که ستون برپا دارنده
دین، تشکل جمعی مسلمانان و وسیله
دفاع دشمنان، عموم مردم و
امت اسلامی هستند. پس گوش شنوای سخنان این مردم و تمایلت به سوی آنان باشد.»
• « اجعل لذوی الحاجات منک قسما تفرغ لهم فیه شخصک، و تجلس لهم مجلسا عاما فتتواضع فیه لله الذی خلقک، و تقعد عنهم جندک و اعوانک من احراسک و شرطک حتی یکلمک متکلمهم غیر متتعتع، فانی سمعت رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یقول فی غیر موطن: لن تقدس امه لا یوخذ للضعیف فیها حقه من القوی غیر متتعتع.
برای نیازمندان که مراجعه آنان به تو ضروری است قسمتی از وقت خود را اختصاص بده که با شخص تو به طور مستقیم ارتباط برقرار کنند و برای آنان مجلس عمومی قرار بده که در آن جا به خدایی تواضع کنی که تو را آفریده است و در این ارتباط لشکریان و معاونانت مانند نگهبانان و پاسبانانت را از آنان دور بساز که کسی که از آن نیازمندان با تو سخن میگوید بدون گرفتگی زبان (و بدون نقص) سخنش را بگوید؛ زیرا من در مواردی متعدد از
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) شنیدم که میفرمود: هیچ امتی به پاکی و قداست نخواهد رسید مگر آنکه حق
ضعیف آن امت از قدرتمندش بدون گرفتگی زبان (و بدون نقص) گرفته شود.»
• « ولیکن احب الامور الیک اوسطها فی الحق، و اعمها فی العدل، و اجمعها لرضا الرعیه.
باید که میانه روی در حق، و گسترش عدالت، و عمل به آن چه که بیش از هر چیز مایه دلخوشی همه مردم است از نظر تو محبوبترین کارها باشد.»
• « الا و ان الله سبحانه قد جعل للخیر اهلا، و للحق دعائم، و للطاعه عصما، و ان لکم عند کل طاعه عونا من الله سبحانه یقول علی الالسنه، و یثبت الافئده فیه کفا لمکتف، و شفا لمشتف.
آگاه باشید! خداوند برای خوبیها مردمی و برای حق ستونهای استواری و برای
اطاعت نگهدارندهای قرار داد و هر گامی که در اطاعت برمی دارید، یاوری از طرف خدای سبحان وجود دارد که زبانها به نیروی آنها سخن میگویند و دلها با کمک آنها استوارند، و برای یاری طلبان یاور و برای شفا خواهان
شفا دهندهاند.»
• « رحم الله رجلا رای حقا فاعان علیه، او رای جورا فرده، و کان عونا بالحق علی صاحبه.
خدای بزرگ
رحمت کند بر مردی که حق را بییند و یاور آن باشد، یا ستمی را مشاهده کند و آن را باز دارد و یار و مددکار صاحب حق باشد.»
• « لا تعرفون الحق کمعرفتکم الباطل، و لا تبطلون الباطل کابطالکم الحق!.
آن چنانکه با باطل آشنایید حق را نمیشناسید و آن سان که حق را باطل میکنید در صدد از بین بودن باطل نیستید.»
• « من اطاع التوانی ضیع الحقوق.
کسی که پیرو سستی و
کاهلی باشد، حقوق افراد را ضایع خواهد کرد.»
• « الباطل ان تقول: سمعت، و الحق ان تقول: رایت!.
باطل آن است که بگویی شنیدم و حق آن که بگویی دیدم.»
• « حق و باطل، و لکل اهل، فلئن امر الباطل لقدیما فعل، و لئن قل الحق فلربما و لعل، و لقلما ادبر شیء فاقبل!.
در دنیا حق و باطل وجود دارد و هر کدام را پیروانی است. اگر میبینید که باطل بیش از حق است شگفت مدارید؛ زیرا از دیرباز چنین بوده است، و اگر میبینید که حق اندک است و قلیل، بر باطل چیره خواهد شد، وانگهی هر چه از میان برود دیگر باز نگردد و
زنده نشود!»
• « لا خیر فی الصمت عن الحکم؛ کما انه لا خیر فی القول بالجهل.
خاموشی گزیدن از بیان حق خوب نیست و سخن گفتن از روی نادانی روا نباشد.»
• « من کتابه لالشتر حین ولاه مصر: ایاک و الدما و سفکها بغیر حلها، فانه لیس شیء ادنی لنقمه، و لا اعظم لتبعه، و لا احری بزوال نعمه و انقطاع مده، من سفک الدما بغیر حقها.
فرمان امیرالمومنین (علیهالسّلام) به مالک اشتر نخعی وقتی که او را والی
مصر و اطراف آن ساخت؛ بپرهیز از خونها و ریختن خونهای مردم بدون مجوز قانونی؛ زیرا هیچ چیزی همانند خون ناحق
کیفر الهی را نزدیک و
مجازات را بزرگ نمیکند و نابودی نعمتها را سرعت نمیبخشند و زوال حکومت را نزدیک نمیگرداند. »
• « الله سبحانه مبتدی بالحکم بین العباد، فیما تسافکوا من الدما یوم القیامه.
خدای سبحان در
روز رستاخیز پیش از هر چیز درباره
خونریزی ناحق آغاز
داوری میکند.»
سایت اندیشه، برگرفته از مقاله «حق و باطل».