حضرت یعقوب
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یعقوب یا اسرائیل از پیامبرانی است که داستان دعوتشان به طور کامل در
قرآن نیامده و تنها مواضعی از آن جهت درس آموزی و
عبرت اندوزی مطرح گردیده است.
یعقوب یا
اسرائیل فرزند اسحاق و نوه
ابراهیم است و مادرش دختر
حضرت لوط(ع) بود. نامش در قرآن ۱۶ بار ذکر شده است.و یک بار نیز با عنوان اسرائیل از او یاد شده است.
یعقوب توسط پدر خود اسحاق نسبت به همه برادران خود و نیز خاندان اسحاق، برتری یافت و برکت گرفت و جانشین وی و ابراهیم گردید و به مقام پیامبری رسید. اسحاق به او دستور داده بود تنها با دختران
بین النهرین (که در آن زمان از باز ماندگان
طوفان حضرت نوح بودند)
ازدواج کند. و
یعقوب نیز چنین کرد. قرآن هم فرزندان
یعقوب یا
بنی اسرائیل را «باقیمانده کسانی که با نوح بر
کشتی سوار شدهاند»، خواندهاست.
حضرت یعقوب چهار زن داشت و از آنان ۱۲ پسر پیدا کرد که به آنان فرزندان اسرائیل و
اسباط دوازده گانه و بنی اسرائیل می گویند. لذا
یعقوب جدّ بنی اسرائیل بود.
شریعتی که تبلیغ می کرد همان
شریعت ابراهیم(ع) و
کتاب او هم همان
صحف ابراهیم بود.
«از وقایع دوران
یعقوب، قرآن دو واقعه را ذکر می کند. یکی آن که هنگام
مرگ از فرزندان خود پرسید: بعداز من چه کسی را خواهید پرستید؟ گفتند: خدای تو و خدای پدرانت ابراهیم و
اسماعیل و اسحاق را خواهیم پرستید.
واقعه دیگر، داستان یوسف است که
یعقوب از حوادثی که بر یوسف می گذرد رنج می برد و در اندوه
فراق او چشمانش به سپیدی می گراید و بالأخره به
وصال یوسف نایل می گردد و
شفا می یابد.»
ستایش یعقوب در قرآن در چند جا
ذکر شده که در پی می آید:
وَاذکرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَإِسْحقَ
وَیعْقُوبَ أُولِیَ الأَیدِی وَالأَبْصارِ إِنّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ المُصْطَفَینَ الأَخْیارِ.
و بندگان ابراهیم و اسحاق و
یعقوب را که نیرومند و دیده ور بودند به یادآور. ما آنان را با
موهبت ویژهای که یاد آوری آن سرای بود خالص گردانیدیم. و آنان در پیشگاه ما جداً از برگزیدگان نیکانند.
وَوَهَبْنا لَهُ إِسْحقَ
وَیعْقُوبَ کلّاً هَدَینا.
و به او اسحاق و
یعقوب را بخشیدیم و همه را هدایت نمودیم.
وَإِنَّهُ لَذُو عِلْمٍ لِما عَلَّمْناهُ وَلکنَّ أَکثَرَ النّاسِ لا یعْلَمُونَ.
و او به برکت دانشی که به او آموختیم دارای علم فراوان بود ولی بیشتر مردم نمی دانند.
برای
یعقوب در طول زندگی مصیبت ها و حوادث تلخی پیش آمد که کمتر کسی یارای تحمل آن را داشت و رأس آنها فراق چندین ساله(در روایات بین هفده تا هشتاد سال نقل شده، ولی
محمد باقر مجلسی در
حیاة القلوب بر اساس بعضی
روایات، ۲۰ سال را ارجح می داند.)
یوسف، عزیزترین فرزندش بود. با عنایت به این که وی بر اساس علم الهی از ارزش و منزلت والای یوسف با خبر بود، از دست دادن یوسف برایش سخت گران آمد.
یعقوب در این مصیبت ها غرق بود، اما آنی از ذکر خدا و سپاس نعمت های او غافل نگشت و با
توکل بر ذات حق تعالی شکیبایی ورزید و به رحمت و
فرج الهی امیدوار بود.
ازاین رو چون خبر مرگ یوسف را به او دادند گفت: قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکمْ أَنْفُسُکمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ.
گفت: بلکه نفس شما کار بدی را پیش شما آراسته است پس اینک، صبری نیکو میکنم.
به علاوه، دربرابر فرزندان خطاکار و حسودش که با سهل انگاری یا
خیانت موجب این مصیبت شده بودند
عفو و گذشت و حتی آمرزش خواهی در پیش گرفته بود، که این از نهایت کرامت و بزرگواری او حکایت می کرد.
قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکمْ رَبِّی إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ.
گفت: بزودی از پروردگارم برای شما آمرزش می خواهم. به درستی که او آمرزنده مهربان است.
مطابق بیان قرآن،
یعقوب نیز چون سایر پیامبران اهل تلاش و کوشش برای کسب معاش و خدمت به خلق خدا بود. این خود می تواند درسی آموزنده از جانب یک
اسوه قرآنی و حاوی یک روش
تبلیغ غیر مستقیم باشد.
وَاذکرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَإِسْحقَ
وَیعْقُوبَ أُولِیَ الأَیدِی وَالأَبْصارِ.
و بندگان ما ابراهیم و اسحاق و
یعقوب را به یادآور که ایشان صاحبان قدرت و دیدگان بصیر بودند.
زمخشری در تبیین «أُولی الأیدی و الأبصار» می گوید:
منظور این است که اینها صاحبان اعمال و اندیشه ها هستند، گویی کسانی که اعمال نیکو انجام نمی دهند و اندیشه های دینداران در تفکرشان نیست مانند افراد زمین گیری هستند که جوارحشان به هیچ کاری نیاید و مثل کسانی که عقل خویش از کف داده و هیچ بینشی ندارند.
حضرت یعقوب در خوشی و ناخوشی همواره یاد خدا را بر زبان و در دل داشت. خداوند طی آیه ای او و ابراهیم و اسحاق را به ویژگی یادآوری عمیق
قیامت می ستاید:
إنّا أخلَصْناهُم بِخالِصَةٍ ذِکرَی الدّارِ.
ما ایشان را با موهبت ویژهای که یاد سرای دیگر بود، خالص گردانیدیم.
و اینک نمونه هایی از یاد خدا در برخوردها و گفتارهای
یعقوب.
- زمانی که فرزندان خطا کارش، یوسف را به چاه انداخته و عذرهای باطلی تراشیدند، گفت:
فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ المُسْتَعانُ عَلی ما تَصِفُونَ.
و اینک صبری نیکو برای من بهتر است و خدا بر آنچه وصف می کنید، یاری ده است.
- و چون در یکی از سفرهای فرزندانش به
حضور عزیز مصر، برادر دیگر یعنی
بنیامین را نیز از دست دادند و باز گشتند،
یعقوب امیدوارانه گفت:
فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یأْتِینِی بِهِمْ جَمِیعاً إِنَّهُ هُوَ العَلِیمُ الحَکیمُ.
پس صبر من صبری نیکوست، امید که خدا همه آنان را به سوی من باز آورد، که او دانای حکیم است.
- و زمانی که خواستند فرزند کوچک را از پدر ستانده و نزد عزیز مصر ببرند، گفته بود:
فَاللَّهُ خَیرٌ حافِظاً وَهُوَ أَرْحَمُ الرّاحِمِینَ.
پس خدا بهترین نگهبان است و اوست مهربان ترین مهربانان.
- نیز وقتی که فرزندان را در سفر پایانی به سوی عزیز فرستاد، آنها را به رحمت الهی امید بسیار داد.
یا بَنِیَّ اذهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ یوسُفَ وَأَخِیهِ وَلا تَیأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِنَّهُ لاییأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلّا القَوْمُ الکافِرُونَ.
ای پسران من، بروید و از یوسف و برادرش جست و جو کنید و از رحمت خدا نومید مباشید، زیرا جز گروه کافران کسی از رحمت خدا نومید نمی شود.
هر چند از دعوت عمومی
یعقوب به توحید در قرآن ذکری به میان نیامده، اما با توجه به دعوت ویژه خانواده و نیز
رسالت کلی
انبیا می توان گفت
یعقوب دارای
دعوت عام نیز بودهاست، اما ضرورتی برای ذکر آن در قرآن وجود نداشته است. قرآن پس از آن که روی گردانی از
آیین ابراهیم را دلیل سفاهت و نادانی شمرده و دین او را همان
اسلام معرفی میکند، می فرماید:
وَوَصّی بِها إِبْراهِیمُ بَنِیهِ
وَیعْقُوبُ یا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفی لَکمُ الدِّینَ فَلا تَمُوتُنَّ إِلّا وَأَنْتُمْ مُسْلِمُونَ.
و ابراهیم و
یعقوب پسران خود را به همان آیین اسلام سفارش کردند و گفتند: ای پسران من خدا برای شما این دین را برگزید، پس نباید جز مسلمان بمیرید.
و چون هنگام رحلتش فرا می رسد از فرزندان خود بر توحید و یگانه پرستی اعتراف می گیرد:
أَمْ کنْتُمْ شُهَداءَ إِذ
حَضَرَ یعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذ قالَ لِبَنِیهِ ما تَعْبُدُونَ مِنْ بَعْدِی قالُوا نَعْبُدُ إِلهَک وَإِلهَ آبائِک إِبْراهِیمَ وَإِسْمعِیلَ وَإِسْحقَ إِلهاً واحِداً وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُون.
آیا وقتی
یعقوب را مرگ فرا رسید
حاضر بودید؟ هنگامی که به پسران خود گفت: پس از من چه را خواهید پرستید؟ گفتند:
معبود تو و معبود پدرانت ابراهیم و اسماعیل و اسحاق، معبودی یگانه را می پرستیم و دربرابر او
تسلیم هستیم.
با وجود
دروغ ها و توطئه های برادران یوسف، وقتی ایشان پس از رسوایی اظهار ندامت کرده و از پدر طلب
استغفار نمودند، نه تنها آنان را سرزنش نکرد، که به درخواستشان عمل کرد و از خداوند برایشان آمرزش طلبید.
قالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکمْ رَبِّی إِنَّه هُوَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ.
گفت: به زودی برای شما از خدا استغفار خواهم کرد که او آمرزنده و مهربان است.
گفته اند وی استغفار را تا سحر به تأخیر انداخت و قول دیگر این است که طلب مغفرت برای پسران را تا شب
جمعه که هنگام
استجابت دعا ست، تأخیر داد و گفته اند این بدان سبب بود تا معلوم شود آیا پشیمانی و توبه آنها صادقانه است یا نه و نیز روایت شدهاست که در طول بیست و چند سال هر شب جمعه برای ایشان طلب آمرزش و استغفار می کرد.
چنانکه در آغاز بحث گفتیم استقامت و شکیبایی
یعقوب بر
مصیبت فراق یوسف به حدی بود که می توان او را اسوه
صبر و برد باری دانست. وقتی پیراهن دروغین یوسف را برای او آوردند گفت:
قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکمْ أَنْفُسُکمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ.
گفت: بلکه نفس شما کاری بد را برای شما آراسته است. اینکه صبری نیکو برای من بهتراست.
و چون فرزند کوچکتر را نیز از دست داد، باز بر شکیبایی و صبر خویش اصرار فرمود:
فَصَبْرٌ جَمِیلٌ عَسَی اللَّهُ أَنْ یأْتِینِی بِهِمْ جَمِیعاً.
پس صبر من صبری نیکوست، امید که خدا همه آنان را برای من باز آورد.
جمله دیگر او نیز نهایت صبر و شکیبایی درونی او را می رساند. زمانی که به او هشدار می دهند که با این همه اندوه و حزن ممکن است خود را تلف کنی، می گوید:
قالَ إِنَّما أَشْکوا بَثِّی وَحُزْنِی إِلَی اللَّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ.
گفت: من شکایت غم و اندوه خود را پیش خدا می برم و از عنایت خدا چیزی می دانم که شما نمی دانید.
یعقوب به تصریح قرآن دارای اندیشهای نافذ و ذهنی بصیر بود (أُولِیَ الأَیدِی وَالأَبْصارِ). نمونه این بصیرت، تیز بینی و آینده نگری را در سفارش
یعقوب به یوسف شاهدیم که پس از رویای یوسف مبنی بر مشاهده
سجده یازده
ستاره و
ماه و
خورشید در مقابل او صورت گرفت و او با توجه به روحیات برادران و حسادت ایشان بر یوسف، او را از باز گفتن رویا
نهی کرد.
قالَ یا بُنَیَّ لا تَقْصُصْ رُؤْیاک عَلی إِخْوَتِک فَیکیدُوا لَک کیداً.
ای پسرم، خواب خود را برای برادرانت حکایت نکن، مبادا علیه تو حیلهای بسازند.
در روایات، از
مهمان نوازی
یعقوب ذکر مختصری به میان آمده که شیوهای مؤثر در نفوذ عاطفی و جذب قلوب مخاطبان و زمینه سازی برای القای پیام های الهی را نشان میدهد.
علامه مجلسی چنین روایت کرده است:
یعقوب یک منادی داشت که هر صبح از کنار منزل او تا یک فرسنگی اعلام میکرد: هرکس خواهان طعام است به خانه
یعقوب درآید. و هنگام عصر نیز اعلام می کرد، هرکس غذای شب می خواهد به خانه
یعقوب بیاید.
سنت ابراهیمی خدمت به
بیت الله و عابدان، در سیره سایر پیامبران نیز مشهود است،
یعقوب بنا بر روایات رسیده اقامت دائمی و خدمت در
مسجد و خانه خدا را غنیمت می شمرد.
إنّ
یعقوب(
ع) کان یخدم
بیت المقدس و کان أوّل مَن یدخل و آخر مَن یخرج و کان یسرج القنادیل.
یعقوب، خادم بیت المقدس و
مسجدالاقصی بود و همواره نخستین کسی بود که وارد مسجد می شد و واپسین فردی بود که از آنجا خارج می گشت و قندیل ها و چراغ های آن را روشن می نمود.
حضرت یعقوب ۵۰ سال اهل
کنعان رابه راه راست و
شریعت حضرت ابراهیم دعوت کرد . آن
حضرت مدت ۱۷ سال در
مصر زندگی کرد.درهنگام وفات .از اندرز های ایشان این است که آدمی باید خود کار کند و سربار دیگران نباشد. ایشان تمام عمر به ارشاد و هدایت مردم پرداخت به گونه ای که در ادب و عبادت و احترام به بزرگان و تربیت فرزندان نمونه و مربی بزرگی بود .
یعقوب پس از تحمل و رنج و اندوه بسیار، در ۱۴۰ یا ۱۴۷ سالگی در مصر از دنیا رفت و هنگام مرگ فرزندش
حضرت یوسف را به عنوان وصی و جانشین خود معرفی کرد وبه ایشان وصیت کرد که جنازه او را به فلسطین ببرد و نزد پدر و جدش، اسحاق و ابراهیم،
دفن کند.
یوسف نیز به
وصیت پدر عمل کرد و وی را در حرم ابراهیم در شهر
الخلیل به خاک سپرد. اکنون نیز
قبر این خاندان در الخلیل بر جا است.
اندیشه قم