حضرت حزقیل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حِزْقیل، از پیامبران بزرگ
بنیاسرائیل در
سده ششم پیش از میلاد است. او سومین خلیفه از خلفای
حضرت موسی (علیهالسلام) پس از
یوشع و
کالب بن یوفنا بود که به
نبوت بنیاسرائیل مبعوث شد.
حضرت حزقیل (علیهالسلام)، سومین خلیفه از خلفای
حضرت موسی (علیهالسلام) پس از یوشع و
کالب بن یوفنا بود که به نبوت بنیاسرائیل مبعوث شد.
او پسر
بوذی (بوزی)
یا نوری
بود. حزقیل را «ابنالعجوز» گویند؛ زیرا مادرش پیرزنی
عقیم بود که صاحب فرزندی نمیشد تا عاقبت در سن پیری از
خدا فرزندی درخواست کرد و خداوند حزقیل را به او داد.
در روایات از حضرت حزقیل با عنوان «حزقیل نبی» یاد شده است.
مشهور مورخان و مفسران گفتهاند که حزقیل همان ذوالکفل است که از
پیامبران بوده
و در
قرآن بعد از نام
اسماعیل و
ادریس («وَ اِسْماعیلَ وَ اِدْریسَ وَ ذَا الْکِفْلِ کُلٌّ مِنَ الصَّابِرینَ»)
نام برده شده است.
درباره علت موسوم شدنش به این نام گفته شده که هفتاد پیغمبر را از
قتل نجات داد و به آنها گفت: شما با آسایش خاطر بروید؛ زیرا اگر من یک نفر کشته شوم، بهتر از آن است که همه شما کشته شوید. چون
یهودیان به نزد حزقیل آمده و در مورد هفتاد پیغمبر از او سؤال کردند، به آنها گفت: از آنجا رفتند و من نمیدانم کجا هستند. خدای تعالی ذوالکفل را نیز از
شر آنها حفظ فرمود.
او در تدبیر امور بنیاسرائیل با
کالب همکاری داشت و بعد از وی زمام امور را به دست گرفت.
پس از مرگ حزقیل،
الیاس بر قوم بنیاسرائیل مبعوث شد.
نام او در
زبان عبری یحِزْقیل است که، با استناد به
عهد عتیق، معانی گوناگونی برای آن ذکر شده است، از جمله «خدا قوی است» یا «خدا قوی میسازد».
براساس عهد عتیق، حزقیل، پسر بوزی کاهن، در
اورشلیم متولد شد و دوران کودکی و نوجوانیاش را در آنجا گذراند
در منابع اسلامی نام پدر حزقیل، به اختلاف، بور، بوری، بوذی و بوزی آمده
و گفته شده که از نسل لاوی پسر
یعقوب بوده است.
در سال ۵۹۷ ق م، در ۲۵ سالگی، به همراه یهودیاکین، پادشاه یهودا، و هزاران تن دیگر به فرمان نبوکدنصر به سرزمین
بابل تبعید شد.
حزقیل و دیگر تبعیدیها ظاهرآ در دهکدهای در تل ـ ابیب، کنار نهر خابور (منشعب از
فرات) در نزدیکی شهر بابل، اقامت داشتند
و در همین مکان وی به نبوت رسید.
حزقیل در دوران
اسارت (حدود سالهای ۵۹۳ تا ۵۷۰قم) پیامبر قومِ تبعید شده بود.
دانیال و
ارمیا نیز از پیامبران معاصر وی در این دوران بودند.
رسالت حزقیل در میان اسرا مبارزه با انبیای دروغین و خبردادن از نابودی قریبالوقوع اورشلیم بود.
کتاب حزقیل یکی از کتابهای عهدعتیق و شامل ۴۸ باب و دربردارنده موضوعاتی چون سقوط اورشلیم، نبوات حزقیل درباره ملتهای بیگانه و اتحاد دوباره بنیاسرائیلاست.
نام حزقیل صریحاً در قرآن نیامده است، اما مفسران
مسلمان آیه ۲۴۳
سوره بقره را با وی مرتبط دانستهاند. در این
آیه از قومی سخن گفته شده است که از ترس
مرگ سرزمینشان را ترک کردند، سپس خدا آنها را میراند و دوباره زنده کرد.
منابع تفسیری در توضیح این آیه اقوالی ذکر کردهاند، از جمله اینکه شمار بسیاری از بنیاسرائیل، اهل شهری به نام داوَردان، از ترس
طاعون، و به روایتی وبا، سرزمینشان را ترک کردند، اما خدا جان همه آنان را گرفت.
حزقیل نبی که در حال عبور از کنار اجساد آنان بود، با دیدن استخوانهای پوسیده و پراکندهشان، از خدا خواست که آنان را زنده کند و به دعای حزقیل، خدا همه آنان را زنده کرد.
در برخی منابع اسلامی،
در توضیح آیه ۲۸
سوره مؤمن (وَ قالَ رَجُلٌ مؤمنٌ مِن آلِ فِرعونَ یکتُمُ ایمانَهُ...)، از حزقیل دیگری یاد شده که ملقب به
مؤمن آل فرعون است. بنابه گزارش
ثعلبی،
او نجار بود و به درخواست مادر موسی برای او صندوقی ساخت تا فرزندش را در آن بگذارد و به رودخانه بیندازد. وی مدت زیادی در خدمت
فرعون بود، در حالیکه
ایمان خود را مخفی میکرد. پس از غلبه موسی بر ساحران، ایمانش را آشکار کرد و همراه آنان، به دستور فرعون، به قتل رسید.
در تواریخ اسلامی نیز ماجرای این قوم، با اختلافاتی و گاه در نهایت اختصار، نقل شده است.
همچنین ثعلبی در
قصص الانبیاء اقوال مفسران و مورخان را درباره این ماجرا آورده است. به نظر میرسد برخی از قسمتهای این داستان در منابع تاریخی و تفسیری، از داستان رؤیای استخوانهای خشک که در عهد عتیق
آمده، گرفته شده است.
حزقیل را گروهی از یهودیان در سرزمین بابل کشتند.
یاقوت حموی مدفن او را بَرمَلاحه، منطقهای در بابل نزدیک
حلّه، دانسته
و همچنین در جاهای دیگر
نوشته است که اهالی داوردان در همان جایگاهی که با دعای حزقیل زنده شدند، دیری ساختند که به دیر هزقل معروف شد. این دیر، که بین بصره و عسکر مُکْرَم قرار دارد، همان جایی است که داستان مذکور در قرآن، در آن روی داده است. منابع جدید نیز مدفن وی را نزدیکی حلّه یا حوالی
بغداد دانستهاند.
براساس حدیثی نبوی، حزقیل،
حبیب نجار (مؤمن آلیس) و
حضرت علی (علیهالسلام) کسانیاند که حتی لحظهای به خدا
کافر نشدند.
هشام بن سالم میگوید: عبدالاعلی مولی بنیسام از
امام صادق (علیهالسلام) در حضور من درباره روایتی که در میان مردم شایع بود، میپرسد و امام (علیهالسلام) فرمود: «خدای (عزوجل) به حزقیل پیامبر (علیهالسلام)
وحی نمود که به فلان پادشاه خبر ده که خداوند جان تو را فلان روز خواهد گرفت. حزقیل نزد آن پادشاه آمد و پیغام پروردگار را رساند، پس او از وحشت از تخت پادشاهی فرو افتاد و به حزقیل گفت: به من مهلت ده تا کودکم را بزرگ کنم و امورم را سرانجام دهم. خدای تعالی به حزقیل وحی کرد، من به او پانزده سال مهلت دادم، حزقیل گفت: پروردگارا! قسم به عزتت تو میدانی که من هرگز
دروغ نگفتهام. خداوند فرمود: تو فقط بنده مأموری از جانب من هستی، این مطلب را به او ابلاغ کن».
از
امام باقر و امام جعفر صادق (علیهماالسلام) درباره آیه «اَ لَمْ تَرَ اِلَی الَّذینَ خَرَجُوا مِنْ دِیارِهِمْ وَ هُمْ اُلُوفٌ حَذَرَ الْمَوْت...»؛
آیا ندیدی جمعیتی را که از ترس مرگ، از خانههای خود فرار کردند؟ و آنان، هزارها نفر بودند (که به بهانه بیماری طاعون، از شرکت در میدان
جهاد خودداری نمودند)».
نقل شده است: «این قوم اهل شهری از شهرهای
شام و از
بنیاسرائیل بودند و تعداد آنها هفتاد هزار نفر بود که بیماری طاعون برخی اوقات میان آنها شایع میشد و احساس کردند این بیماری تازه میان آنان رایج شده است.
ثروتمندان از شهر خارج شدند و مستمندان به جهت فقر در شهر باقی ماندند؛ لذا مرگ و میر بیشتر در میان فقرا واقع شد و بیشتر ثروتمندانی که از شهر فرار کرده بودند، نجات پیدا کردند، بعد از این ماجرا، فقرا گفتند: اگر ما هم از شهر خارج شده بودیم، زنده میماندیم و ثروتمندان گفتند: اگر ما در شهر مانده بودیم، میمردیم؛ پس فقرا نیز تصمیم گرفتند مانند اغنیا از شهر خارج شوند.
بار دیگر که طاعون شایع شد، همگی از بیم مرگ از شهر خارج شدند و در شهرها به راه افتادند تا به شهر ویرانی رسیدند که طاعون اهالی آنجا را هلاک کرده بود. وقتی بار و وسایل همراه خود را نهادند، امر الهی مبنی بر مرگ آنها صادر شد؛ پس همگی هلاک شدند و استخوانهایشان هم پوسید، آنگاه پیامبری از پیامبران الهی به نام حزقیل از کنار آنها عبور کرد و با دیدن استخوانهای پوسیده آنها گریست و در مقام
مناجات گفت: پروردگارا! اگر تو بخواهی در همین لحظه میتوانی آنها را زنده سازی، در همان دم
خداوند آنها را زنده کرد».
(۱) علاوه بر قرآن و کتاب مقدس عهد عتیق.
(۲) ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) عبدالرحمن
بن محمد ابنخلدون، العبر تاریخ ابن خلدون.
(۴) ابن قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۵) احمد
بن محمد ثعلبی، قصصالأنبیاء، المسمی عرائسالمجالس، بیروت: المکتبة الثقافیة.
(۶) احمد
بن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۷) حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده.
(۸) جارالله زمخشری، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل.
(۹) ساموئل شولتس، عهد عتیق سخن میگوید، ترجمه مهرداد فاتحی: شورای کلیساهای جماعت ربانی، آموزشگاه کتاب مقدس.
(۱۰) فضل
بن حسن طبرسی، تفسیر مجمع البیان.
(۱۱) محمد
بن جریر طبری، تاريخ الطبري تاريخ الرسل والملوك، چاپ بیروت.
(۱۲) محمد
بن جریر طبری، جامع البیان.
(۱۳) علی
بن حسین مسعودی، مروجالذهب، چاپ بیروت.
(۱۴) مقاتل
بن سلیمان، تفسیر مقاتل
بن سلیمان، چاپ عبداللّه محمود شحاته، (قاهره) ۱۹۷۹ـ۱۹۸۹.
(۱۵) مطهر
بن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۱۶) جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، بیروت ۱۹۲۸، چاپ افست تهران ۱۳۴۹ش.
(۱۷) علی
بن ابیبکر هروی، کتاب الاشارات الی معرفة الزیارات، چاپ ژانین سوردل ـ تومین، دمشق ۱۹۵۳.
(۱۸) هنری هلی، راهنمای کتاب مقدس، ترجمه جسیکا باباخانیان، سابرینا بدلیان، و ادوارد عیسیبیک، هلند ۲۰۰۰.
(۱۹) یاقوت حموی، معجم البلدان.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حزقیل»، شماره۶۰۹۰. پایگاه اسلام کوئست، برگرفته از مقاله «حضرت حزقیل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۱۲/۱۰.