حذیفة بن اسید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از چهرههای بهنام صدر
اسلام که
دوران اموی را نیز درک کرده بود، حذیفه بن اسید بود که جزء
اصحاب رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز به شمار میرود.
درباره نام کامل او بین مورخین
اختلاف وجود دارد که در
الاستیعاب به برخی از آن اشاره شده است: حذیفة بن اسید بن خالد بن اغوس ابن وقیعة بن حرام بن غفار بن ملیل غفاری و ابن الکلبی نام او را حذیفة بن اسید بن اغوز بن واقعة بن حرام بن غفار میداند. خلیفه نیز با کمی اختلاف نسبت به بیان
ابن کلبی نامش را ذکر میکند: اغوس به جای اغوز میآورد و به جای واقعه ویقعه مینویسد.
برخی او را حذیفه بن امیه بن اسید بن خالد غفاری معرفی میکنند.
در رجال
شیخ طوسی نیز وی را معروف به
ابو سریحه و ابن امیه معرفی میکند.
راویان بزرگی از وی
روایت نقل نمودند، کسانی که صحیح السند و در راوی گری مشهورند همچون: ابوطفیل، شعبی،
ربیع بن عمیله،
حبیب بن حماز،
هلال بن ابی حصین،
معبد بن خالد و...
درباره تاریخ
تولد حذیفه بن اسید چیزی در تاریخ نیامده است؛ اما آن چه مسلم است این که وی در دوران حضور پیامبر اسلام در
مدینه جوان سال بوده است که با این حساب وی در دهه دوم پیش از اسلام به دنیا آمده است.
وی در بین مورخین به
کنیه خود معروف است. او را به ابوسریحه میشناسند. البته برخی کنیه او را ابوشریحه بیان میدارند که اشتباه میباشد و ابوسریحه درست است.
چرا که در غالب منابع از او به ابوسریحه نام
برده شده است. برخی نیز او را ابوسرعه عنوان نمودند که آن نیز خطا میباشد.
او از
قبیله غفار بود و با ابوذر غفاری هم طایفهای بود.
او همیشه مصاحب ابوذر بوده است.
وی از جمله مردم مدینه بود که در تحت شجر (
بیعت رضوان) با
رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بیعت کرد و به
دین اسلام درآمد و پس از این
بیعت، وی از جمله کسانی بود که در جنگ
حدیبیه نیز حضور داشته
است. در واقع نخستین واقعهای که در رکاب
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حضور داشت حدیبیه بوده است.
حذیفه بن اسید از راویان
حدیث از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به شمار میرود. وی مستقیما هم از پیامبر و هم از
ابوذر غفاری روایت نقل کرده است. از جمله روایات معروفی که وی نقل کرده، حدیث معروفی از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است که میفرماید: همانا مثل و شباهت
اهل بیت من در این امت شباهت سفینه
نوح در دریای متلاطم است، هر کس بر آن سوار شود، نجات یابد و هر کس از آن تخلف کند،
غرق خواهد شد، آیا به شما
ابلاغ نکردم.
روایات زیادی از وی نقل شده است. او از ابوبکر
و
امام علی (علیهالسّلام) نیز روایاتی نقل کرده است.
درباره حقانیت امام علی (علیهالسّلام) نیز روایات مختلفی از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل کرده است. از جمله
روایت معروف رسول خدا در
غدیر خم که فرمودند: هر که من مولای اویم علی مولای اوست.
در روایت دیگری، ابوسریحه از پیامبر نقل میکند: رسول الله (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به من فرمود: ای حذیفه، به درستی که
حجت خدا بر تو بعد از من
علی بن ابی طالب است و... ؛ این روایت، از جمله روایت طولانی در باب حقانیت امام علی (علیهالسّلام) است که از حذیفه نقل گردیده است.
در
الطرائف آمده است که نام وی جزء کسانی که روایت معروف: «انت منی بمنزلة هارون من موسی» که پیامبر در مورد امام علی (علیهالسّلام) فرمودند، آمده است.
حتی در الغدیر آمده است که
ابن عقده، در کتاب خود به نام
حدیث الولایه، واقعه غدیر را از حذیفه روایت کرده است.
در زمان
حیات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نام وی فقط در ماجرای حدیبیه آمده است و آن چه از تواریخ به نظر میرسد در دیگر غزوات حضور نداشت. بعد از وفات پیامبر عظیم الشان اسلام، حذیفه در فتح
ایران شرکت داشت و فرماندهی بخشی از سپاه
اسلام را برعهده داشت.
در دوران عمر بن خطاب و
فتح ایران، حذیفه در برخی
نبردها حضور داشت. در فتح دربند،
سراقه بن عمرو از سوی عمر بن خطاب فرماندهی سپاه اسلام را برعهده داشت. این فرمانده، حذیفه بن اسید را به همراهی
بکیر بن عبدالله، به فرماندهی دو جناح منصوب کرد.
در این جنگ که به فتح باب معروف است، حذیفه و یارانش
نبردهای موفقیت آمیزی را انجام دادند.
بعد از این که مناطق مورد نظر را به دست آوردند، سراقه بن عمرو، بکیر بن عبدالله و
حبیب بن مسلمه و حذیفة بن اسید و
سلمان بن ربیعه را به مردم کوهستانهای اطراف
ارمینیه فرستاد: بکیر را به موقان فرستاد، حبیب را به
تفلیس فرستاد و حذیفة بن اسید را سوی کوه نشینان الان فرستاد، و سلمان بن ربیعه را به سمت دیگر فرستاد. در این جنگ، حذیفه منطقه دربند
الان را فتح کرد و بعد از آن به دربند
خزران یورش
برد و مردم آن جا را نیز به تحت لوای اسلام درآورد.
سراقه بعد از فتح این مناطق، خبر را به عمر بن خطاب فرستاد، عمر
انتظار این فتح را نداشت چرا که این منطقه، درهای هولناک در اطراف
ارمنستان بود که مردم آن جا همه مشرک بودند، لذا عمر از این خبر بسیار شادمان شد. این رویداد در سال بیست و یکم هجری به وقوع پیوست.
بعد از این
جنگ، نام حذیفه در هیچ جنگی به چشم نمیخورد و ظاهرا دیگر در جنگی حضور نداشت.
درباره پست سیاسی باید گفت که عمر بن خطاب، حذیفه بن اسید و
جابر بن عمرو مزنی را عاملان آبخور
فرات و
دجله قرار داد که هر دوی آنها از عمر خواستند که از این کار معافشان دارد که مورد پذیرش عمر قرار گرفت.
ظاهر امر نشان میدهد که وی به پستها و مقامات سیاسی روی خوشی نشان نمیداد.
وی بعد از جنگ فتح باب و گرفتن مناطق ارمنستان و
آذربایجان به کوفه رفت و در آن جا به زندگی خود پرداخت و به روایت حدیث از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ادامه داد و از جنگ کناره گرفت. در دوران
خلافت امام علی (علیهالسّلام) جزء یاران امام به شمار میرفت و در کنار
امام بود و از ایشان حمایت مینمود. در دوران خلافت
امام حسن (علیهالسّلام) از امام حمایت کرد و در مقابل امویان و معاویه ابن ابی سفیان ایستاد. او در هنگامی که امام حسن (علیهالسّلام)
اعلام جنگ بر علیه معاویه را نمود در رکاب امام قرار گرفت و جزء کسانی بود که به پیروی از سخنان امام به حمایت از امام مشغول شد.
عاقبت امر وی این که حذیفه تا پایان امرش را در
کوفه گذراند و همیشه و در همه حال از اهل بیت پیامبر حمایت نمود و از شیعیان واقعی امام علی (علیهالسّلام) و امام حسن (علیهالسّلام) به شمار میرفت و سرانجام در سال چهل و به قولی چهل دوم هجری در کوفه درگذشت.
زید بن ارقم بر او
نماز گذارد و وی را در کوفه
دفن نمود.
دو روایت در باب این که نشان میدهد که حذیفه تا پایان عمر جزء یاران
ائمه اطهار (علیهمالسّلام) بوده است، آورده میشود که نشان از شیعه واقعی بودن اوست. در روایتی از
امام کاظم (علیهالسّلام) آمده است: هنگامی که روز
قیامت فرا رسد منادی ندا میکند: یاران و
حواریون حسن بن علی که پسر
فاطمه دختر پیغمبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است کجایند؟ پس از این
ندا سفیان بن ابی لیلا همدانی و حذیفة بن اسید غفاری
قیام میکنند. سپس ندا میکند: یاران
حسین بن علی کجایند؟ در این موقع تمام آن افرادی که با آن بزرگوار
شهید شده باشند برمی خیزند و احدی از ایشان از آن حضرت تخلف نخواهند کرد.
در حدیثی که به خود ابوسریحه منصوب است از امام حسن (علیهالسّلام) روایت شده است: چون حسن (علیهالسّلام) با معاویه
صلح کرد و به مدینه بازگشت من همراه او بودم در پیش روی او شتری با بار میراندند که آن حضرت به هر جای رو میکرد آن
شتر را از او جدا نمیکردند، روزی با او گفتم: جعلت فداک یا ابا محمد بار این شتر چیست که از خود جدا نمیکنی هر جا که روی؟ گفت: ای حذیفه نمیدانی چیست؟ گفتم: نه. گفت:
دیوان است. گفتم: چه دیوان؟ گفت: دیوان شیعیان ما و نام ایشان در آن نوشته است. گفتم: فدای تو شوم نام مرا به من بنمای. گفت فردا بامداد نزد من آی. من
بامداد نزد او رفتم و برادرزاده خویش را با خود بردم او خط خواندن میدانست و من نمیدانستم امام (علیهالسّلام) فرمود: برای چه آمدی؟ گفتم: آن حاجت که دیروز وعده دادی. گفت: این جوان همراه تو کیست؟ گفتم: برادرزادهام که خواندن میتواند و من نمیتوانم. گفت: بنشین، نشستم فرمود: آن دیوان اوسط را بیاورید آوردند، پس آن جوان نگریست نامها در آن آشکار بود ناگاه گفت: ای عم اینک نام من. گفتم: داغت بدل مادرت (تلطف است نه
نفرین) ببین نام من کجاست. گفت: لختی بجست آن گاه گفت: اینک نام تو پس خرسند شدیم و آن جوان با حسین (علیهالسّلام) کشته شد.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «خوارج دوران یزید بن عبدالملک»، تاریخ بازیابی ۹۵/۲/۸.