حدیث متواتر ثقلین و کتاب عظیم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
انسان ، با
آدمِ صفی علیهالسّلام؛ حرکت تکاملیِ خویش را آغاز کرد. با
نوحِ نبی علیهالسّلام؛ به تطهیر
زمین پرداخت. با
ابراهیم خلیل علیهالسّلام؛ پا به بتخانهِ نمرودیان گذاشت و بتها را شکست. با موسای کلیم علیهالسّلام؛ به انقلابی راستین دست زد، و سه طاغوت (سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) را برانداخت. و با عیسای مسیح علیهالسّلام؛ پا به دایرهِ مدنیّت دینی نهاد... لیکن با این همه، هنوز مستعدّ ‹‹ نزول قرآن ›› نگشته بود.
موسی علیهالسّلام در یک تجلّی الهی به کوه از پای در آمد و بیهوش گشت.
و قرآن بیش از شش هزار تجلّی است.
و
حقیقت کاملهای اکمل همهِ هستها و هستیها - میخواهد، تا هیمنه این تشعشع اعظم را برتابد، و مطلع تابشهای بس گران قرآن قرار گیرد، و نیوشای ‹‹ قول ثقیل ››
باشد.
روزگارانی گذشت، و میلاد بزرگ تحقّق یافت؛ و سپس
محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در چهل سالگی مبعوث گشت، و
آیات ‹‹
قرآن کریم ›› فرود آمد، و ‹‹ حیثِ عقلیِ ›› انسان دگرگون شد؛ یعنی
عقل انسان، مخاطب به خطابی چونان خطابهای ‹‹ قرآن ›› قرار گرفت. و معرفت، به عمق عقول راه یافت (و یُثیرُوا لَهُم دَفائنَ العُقول).
و این چگونگی (نزول قرآن و رسیدن آن به دست انسان)؛ بواسطهِ قرب جمالی و جلالی کاملِ حقیقتِ محمّدیّه صورت گرفت.
و چنان امر عظیم و نعمت بزرگ بود، که خدای سبحان بر بشریّت منّت نهاد (لَقد مَن اللّهُ علَی المؤ منین...)؛
زیرا انسانِ پس از نزول قرآن، دیگر انسانِ پیش از نزول قرآن نبود. انسانِ پیش از نزول قرآن، ‹‹ آدمی ››، ‹‹ نوحی ››، ‹‹ ابراهیمی ››، ‹‹ موسوی ›› و ‹‹ عیسوی ›› بود، اما محمّدی نبود؛ ‹‹ صُحُفی ››، ‹‹ توراتی ›› و ‹‹ انجیلی ›› بود، امّا ‹‹ قرآنی ›› نبود.
و این قرآن کریم بود، که
بشر را تا سدره`ُ المنتهای ‹‹ محمّدی ›› بالا برد، و با شعاع کتاب الهی به عالم لاهوت ازلی پیوند داد، و به ‹‹ تعقّل قرآنی ›› که سابقه نداشت فرا خواند، و تقوی را فرع بر
عدالت دانست؛
و
عدالت را اساس اجتماع، و اجتماع را مرکز تربیت، و تربیت را شالودهِ رشد، و
رشد را سبب معرفت، و معرفت را عامل حب، و حب را انگیزهِ
عبادت ، و عبادت را وسیلهِ قرب، و قرب را بدایت سیر انسان در عالم بی نهایت الهی و جَلَوت و جَذَبات سرمدی معرّفی کرد.
و البتّه لازم بود که ‹‹ حکمتِ بعثت ››، مخدوش نگردد، و ‹‹
قرآن کریم ›› هماره و با همهِ ابعادِ علمی و عملی، معرفتی و اقدامی، فردی و اجتماعی، تربیتی و سلوکی، در میان بشریّت بماند.
و این امر عظیم، نیاز به آن داشت که وجود محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و گسترهِ تربیت فرد و
جامعه ، بر شالودهِ هدایت خالص قرآنی، بوسیلهِ انسانی مُسانِخِ او (و تربیت یافتهِ همارهِ او، و عالم به علوم و تعالیم او، و آشنا به رموز و
تفسیر کتاب او، و سالک به سلوک او)؛
امتداد یابد؛ و آیینهِ تمام نمای محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ در
علم و عمل و
زهد و
سیاست و
عدالت و فضیلت، و تربیت و صیرورت - پس از رفتن او - در میان امّت باشد.
قرآن کریم خود تصریح کرده است که پیامبرانی غیر خاتم، به جای خود، ‹‹ وصیّ ›› (جانشینی کامل از نظر علم و عمل) میگذاشتهاند،
و امّت و تعالیم خود را به دست انسانی از گونهِ خود (هارونَ اخی)
میسپردهاند.
بنابراین اصل مسلّم قرآنی،
پیامبر خاتم - که پس از رفتن او
وحی آسمان منقطع میگردد، و ‹‹ هدایت تذکاری ››، (‹‹ وَ ذَکّر، فان الذٍّکری تَنفَعُ المؤ منین ››،
) و ‹‹ تزکیه ›› و ‹‹ تعلیم ›› نَبَوی از هم میگسلد بطریق اولی باید، ‹‹ وصیّ ›› داشته باشد، یعنی انسانی از گونهِ خود او - در همه چیز - و همخون و همسرشت با او (لَحُمک لَحمی و دَمُک دَمی)؛
در میان امّت (بلکه جامعهِ بشری - به دلیلِ ‹‹ و ما ارسَلناکَ الاّ کافه`ً لِلنّاسِ بشیرا و نذیرا ››)؛
باقی بماند و امتداد یابد.
این بود که پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم - از نخست - دربارهِ ‹‹ وصایت الهی ›› سخن گفت، و هنگامی که در سال سوّم
بعثت ، ‹‹ آیهِ انذار ›› (و انذِر عشیرتَکَ الا قرَبین)
نازل گشت،
علی علیهالسّلام را بعنوان ‹‹ وصیّ ›› و خلیفهِ خویش معرّفی کرد. و از آن پس نیز - در مناسبتهای مختلف - بارها گفت: ‹‹ علی ››، ‹‹ علی ››، بویژه در حدیث عظیم و بنیادین و متواتر ‹‹ ثَقَلین ›› - که به آن اشاره خواهیم کرد.
پیش از نزول ‹‹
آیات غدیر ›› نیز، آیات بسیاری دیگر در شان علی علیهالسّلام نازل گشته بود... تا اینکه ‹‹ آیات غدیر ›› نازل گشت، و خود قرآن کریم، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را، برای معرّفی علی علیهالسّلام؛ به عنوان ‹‹ صاحب وصایت ›› و جانشین خاتم پیامبران الهی مامور کرد.
و واقعهِ فوقِ قطعیِ ‹‹ غدیر ›› بوقوع پیوست، و به روشنترین روش، یعنی نصب قاطع، با ‹‹ نصّ صریح ››، بوسیلهِ خودِ آورندهِ قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعیین گشت، که به گفتهِ ابن سینا - ناظر به ‹‹ واقعهِ غدیر ››: ‹‹ و الاستخلافُ بالنصٍّ اصوَب ››.
بدینگونه علی علیهالسّلام که پروردهِ دامان
وحی و
نبوّت بود، و آیات قرآن را از نخستین لحظههای نزول نیوشیده بود، و همه چیز قرآن را دریافته بود، و از آغاز جوانی - بدون آلوده شدن به ضلال جاهلیّت - با قرآن بزرگ شده و به آن عمل کرده بود، و با پیامبر علیهالسّلام به ‹‹ اقامهِ نماز ›› پرداخته بود، و به جای ظلمات بتکدهها، سر بر آستان فروغ ازلیّت مطلق نهاده بود، و سینه اش تا بیکرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و
عدالت و حب انسانیّت بود، در کنار قرآن قرار گرفت، و با قرآن توام گشت (علیُّ مَعَ القرآن و القرآنُ مَعَ علی)؛
و دو سعد اکبر قِران یافت، و ‹‹ قرآن صامت ›› با ‹‹ قرآن ناطق ›› قرین گردید، و
امّت و قرآن به دست علی علیهالسّلام سپرده شد.
آری، کتاب معلّم میخواهد، معلّمی عالم به همهِ کتاب و عامل به همهِ آن؛ معلّمی که ‹‹ عالم ›› نباشد منحرف میشود، و معلّمی که ‹‹ عامل ›› نباشد منحرف میکند. پس - به حکم
عقل و نقل - نمیشود، ‹‹ قرآن ›› را که بزرگترینِ
امانت الهی - از ازل تا ابد - است به دست هر کس داد و رفت، و امّت را همینگونه رها کرد و خفت.
و پیامبر خدا، هرگز چنین نکرد، بلکه او قرآن و علی علیهالسّلام را در میان امّت نهاد، و بر پیروی کامل از آن دو تاکید بسیار کرد، و نجات انسانها را منحصر در این پیروی دانست... و اکنون این وظیفهِ آنان بود که آنهمه تصریح و تاکید را نا دیده نگیرند، و اکثریّت امّت را - با اقدامهای گوناگون - از علی علیهالسّلام جدا نسازند، و راه عمل به قرآن را در ساختن فرد و جامعه و
جامعه و فرد - با علی علیهالسّلام بسپرند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ در طول ۲۰ سال، همواره از علی علیهالسّلام و شایستگیهای الهی و قرآنی او، برای تداوم بخشی بر ‹‹ تربیت قرآنی ›› (در راستای ‹‹ یُزَکّیهم ›› (
و نشر ‹‹ معرفت قرآنی ›› (در راستای ‹‹ و یُعَلٍّمُهُمُ الکتابَ و الحکمه` ››)؛ سخن گفت. واقعهِ غدیر - با همهِ اهمیّت - یک جمعبندی از آنچه درباره علی علیهالسّلام و امامت او گفته بود، بود. و
غدیر روز بلوغ آفتاب در تابش بر پیکرهِ
عدل مجسّم است. و
عدل یعنی شالوده رشد و سعادت همهِ اجتماعات، در همهِ تاریخ.
عدالت، یک ارزش ابدی است نه یک امر قراردادی و اعتباری و عرفی... تا انسان و زندگی باشد، باید انسان در جهت رشد خود حرکت کند. و رشد
انسان بر رفع نیازهای مختلف او متوقّف است. و برای رفع همهِ نیازها - برای همهِ مردم - اجرای کامل
عدالت ضروری است. و این امر، فطری همهِ انسانهاست، در همهِ اعصار بشریّت؛ و هیچ ربطی به قراردادی، یا عرف خاص یا عرف عامّی ندارد، بلکه حقیقتی است در نهاد انسان. پس تا انسان هست ضرورت
عدالت هم هست. و تا
خورشید طبیعت بر این سیّاره میتابد، خورشید
عدالت نیز باید بر زندگیها بتابد (لِیَقُومَ النّاسُ بالقِسط؛
قُل: امَرَ رَبّی بالقِسط.
و قرآن، کتاب
عدالت است، به گونهای که
عدالت را راه رسیدن به تقوی دانسته است (اعدِلُوا! هُو اقرَبُ لِلتقوی).
و
عدالت مُجری میخواهد، و مجریِ
عدالت باید هم عالم باشد و هم عامل (
لایَعدِلُ الاّ مَن یُحسِنُ
العدل).
و به اتّفاق همهِ مسلمین (و دانشمندان مطلّع و مصنف و محقّق غیر مسلمان)؛ هیچ کس در
اسلام - پس از پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم - مانند علی علیهالسّلام؛ عالم به همهِ قرآن (و در کنار آن سنّت) و عامل به همهِ قرآن نبود. به گفتهِ ادیب و متفکّر معروف قرن دوّم،
خلیل بن احمد فراهیدی : ‹‹ اسغناوِه عن الکلّ، واحتیاجُ الکُلٍّ الیه، دلیل علی انّه امام الکلّ ››.
با اینهمه، اما امّت اسلام، استفادهای را که باید از امام امیرالمؤ منین علی علیهالسّلام بکند نکرد، و بهرهای را که باید از این فرصت شگفت تاریخی ببرد نبرد. صرفنظر از مقام ‹‹
امامت و غدیر ›› و جریان ‹‹ خلافت و سقیفه ››، امّت میبایست علی علیهالسّلام را درست میشناخت، و به آنهمه آیاتی که در شان او نازل گشته بود،
توجّهی ژرف میکرد، و آن وجوهی را که علی علیهالسّلام (در ابعاد گوناگون هدایت و تربیت، یعنی راهبری به معرفت و عمل)؛ به آن ‹‹ وجوه ›› ممتاز بود، بخوبی مورد اندیشیدن قرار میداد، و تعبیرهایی را که در ‹‹ قرآن کریم ››، دربارهِ علی علیهالسّلام بکار رفته بود، به ژرفی و ژرفنگری در مییافت؛ و در راه شناختِ ‹‹ انسان هادی ››، (و بازشناسی او از ‹‹ انسان عادی ››)؛ که مبدا هر شناخت درست و حرکت صحیح دیگری است، و اصل هدایت به چگونگیهای علم و عمل و صیرورت و تعالی است (و بدون این شناخت، شناختهای دیگر - هر چیز و از هر جا و هر کس که باشد - در مقیاس حقیقتهای ابدی و بزرگ و معالم بنیادین ‹‹ حرکت انتقالیِ ›› انسان، سخن نهایی نتواند بود)؛ به جان میکوشید، و راه قرآن، به تعلیم و عمل علی علیهالسّلام را - چنانکه خدا و پیامبر خدا خواسته بودند - بر میگزید، که تنها راه ‹‹ تزکیهِ ربّانی ››، و ‹‹ حکمت وَحیانی ››، و ‹‹ سلوک الهی ›› و ‹‹ صعود انسانی ›› است، و تنها ‹‹ صراط مستقیم ›› است، یعنی: صراط موصِل.
راه قرآن به تعلیم علی علیهالسّلام - که بر آن تاکید شده است - راه علم توام با عمل است، یعنی راه خدا، راه قرآن و محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم (... یَتلُوا علَیهم آیاتِهِ و یُزَکٍّیهِم و یُعَلِّمُهُم...)؛ که راه منحصرِ ساختن و ساخته شدن است، چه در سطح فرد (تربیت)؛ و چه در سطح
جامعه (سیاست). و از اینجاست که در حدیث مشهور و متواتر ‹‹ غدیر ›› - از جمله در روایت محدّث و مفسّر و مورّخ معروف اهل سُنّت،
محمّد بن جریر طبری (م: ۳۱۰ ق) - پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ با ادات نفی تابیدی (لَن)؛ دربارهِ تفسیر ‹‹ قرآن کریم ›› و مفسّر راستین کتاب خدا میفرماید:
افهَمُوا مُحکَمَ القرآن، و لا تَتبِعُوا مُتَشابِهَه. و لَن یُفَسٍّرَ ذلکَ لَکُم، الاّ مَن انَا آخذٌ بیدِه، و شائلٌ بعَضُدِه... آیات محکم قرآن را درست بفهمید، و در پی آیات متشابه (برای اهداف و مقاصدی) مروید. و هرگز کسی این کتاب (عظیم) را برای شما تفسیر نخواهد کرد، مگر این کس که من اکنون دست او را گرفتهام و بلند کرده به شما نشان میدهم (یعنی علیّ بن ابیطالب علیهالسّلام.
احادیث بسیار دیگری نیز - چنانکه اشارهای گذشت - (بجز برخی از آیات قرآنی، مانند (فَاسئَلُوا اهلَ الذٍّکر...) ،
کلیّت امّت را به سوی آموختن معالم الهی و تفاصیل علمی و عملی تعالیم قرآنی و سُنن محمّدی صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ از علی و آل علی علیهالسّلام - با تاکید و تصریح - سوق میدهد، از جمله احادیثی که میگوید، علوم نبوّت و حکمت محمّدی، و علومی که ورای
قرآن کریم نیز به حضرت محمّد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم داده شده است،
به علی و آل علی علیهالسّلام رسیده است، و آنانند باب ‹‹ مدینهِ جامعهِ علمِ ›› هدایت تفصیلی (و لَقَد جِئناهُم بکتابٍ فَصلناهُ علی علم)؛
و صیرورت کمالی، و تربیت محمّدی در ساختن فرد و اجتماع. این
احادیث فراوان است، و در کتابهای معتبر فریقین روایت شده است، و نیازی به آوردن نمونه ندارد.
پس -بنابر کتاب و سُنّت و عقل و اعتبار و تجربههای شناختی در تاریخ قرآن کسی را جز علی علیهالسّلام؛ توان تفسیر درست و بیان ‹‹ تفصیل صحیح ›› قرآن کریم نیست. اوست که میداند هر آیهای در کجا نازل شده است و برای چیست، که ‹‹ علیُّ مع القرآن و القرآنُ مَعَ علی ››. و این معیّت، معیّت قوامیّه است، چنانکه در برخی از احادیث رسیده است که ‹‹ علیُّ قیّمُ القرآن ››.
همچنین امّت میبایست، ‹‹ سُنّت نبوی ›› را - اگر به واقع مدّعی پیروی از سنّت بود - پسِ پشت نمیافکند، و دربارهِ همهِ آن بخش عظیم و گسترده و پر تعبیر سُنّت که دربارهِ شناختهای ابعاد وجودی و وجود ابعادی علی علیهالسّلام وارد شده است (و هم اکنون نیز کتابهای معتبر
اهل سنّت ،
که تفاصیل
دین و
احکام دین خود را از آنها میگیرند، مانند ‹‹ صِحاح ›› و ‹‹ مسانید ››، از این سُنّت سرشار است؛ هر چه میتوانست میاندیشید، و از اینهمه تعالیم مسیر آموز مسیر میآموخت، و از این دریای احادیث نبویِ معتبر دربارهِ شناخت ‹‹ انسان هادی ››، ‹‹ انسان هادی ›› را میشناخت، و راه پر پیچ و خم حیات و تکلیف را با او میسپرد.
نیز میبایست همهِ مسلمانان - بویژه عالمان آنان - از کنار احادیثی که از ائمّهِ طاهرین علیهالسّلام؛ در فلسفهِ عالیِ ‹‹ علی شناسی ›› رسیده است، بسادگی (یا غفلت، یا تغافل) نمیگذشتند، و نقطهِ آغاز ‹‹ هدایت تفصیلی ›› و ‹‹ تربیت تذکاری ›› را، که مبدا علم و عمل صیرورتی و معرفت کمالی انسان متکامل است، مبهم و مخدوش نمیساختند، و متروک نمینهادند؛ و نمیگذاشتند تا در درازنای سدهها - و تا هم اینک - کار به جایی برسد که در حوزهِ حضور قرآن کریم و معارف محمّدی و تعالیم اوصیایی، اینهمه اندیشههای شرقی و غربی، و فلسفههای تراویده از ‹‹ سطوح عقل ››، و شبه فلسفههای سفارشی سیاسی و استعماری جدید، و افکار نشئت یافته از مغزهای کم رسای بشر - در ابواب مختلف معارف عالیه - و مسائل سراسر اختلافی (و منتهی به چندین نظریه و مکتب، و همه در برابر هم)؛ در ابعاد گوناگون حیات و معرفت و اقدام، در مجموعهِ ذهنیّت اهل قرآن و قبله جای گیرد؛ و مغز
انسان جویا و بی پناه - در سطح
جهان - به جای فروغگیری از تلا لؤ انوار قرآنی، معالم محمّدی، و تعالیم علی و آل علی علیهالسّلام؛ از این سنخ امور و مطالب آکنده گردد.
و قرآن کریم، به عنوان کتابی عینگرا (قُل: سیرُوا فی الا رض، فَانظُروا کیفَ بَدَا الخلقَ.
..؟ !)؛ به کتابی ذهنگرا بدل شود، و امّت قرآن و
قبله ، در حرکتهای علمی و تاریخی و تمدّنی، از نگرش تجربی و اختراعی به پدیدهها و نمودها و رسیدن به تحرّکهای وسیع و اکتشافات مهم - و بالاتر و بالاتر از آنچه اکنون هست - باز مانند، و از منطق فرا صوری بهره نبرند، و ‹‹ رود عظیم ››
معطّل مانَد، و انسانهای تشنه برای رفع تشنگی به سوی آبهای اندکِ خشکیده روی نهند، و بپندارند که به چیزی چندان دست یافتهاند، و به معرفت حقایق جاودان، و معالم تالّه بیکران، در قلمرو بی انتهای تعالی انسان پی بردهاند!
اینهمه
آیات و
روایات دربارهِ علی علیهالسّلام؛ به منظور شناساندن پیشوایی
معصوم ، همه - به یک ملاحظه - دربارهِ ‹‹ انسان ›› و عظمت مراحل تربیت پذیری انسان، و اوجگیری تعالی صیرورتی ژرف این موجود شگرف است؛ موجودی که جنبش سترگ و همارهِ کائناتی، در حرکت تسبیحی - بلکه در تسبیح و حرکت - با همهِ عظمت کائنات و با همهِ ابعاد جنبش و اعماق آن - از جمله - در جهت هدایت تکوینی و تشریعی او و حرکت انتقالی او از عالم طبیعی به عالم الهی جریان یافته است و جریان مییابد.
امت اسلام میبایست - دست کم - در بُعد علمی و تربیتی، از باب مدینهِ جامعهِ علوم و معارف محمّدی (انا مدینه`ُ العلم و علیُّ بابُها)؛ روی بر نمیگرداند، و از چنگ زدن در دامان هدایت هادیان باز نمیایستاد.
امّت میبایست بنیان فرهنگ قرآنی را (در علم و عمل، اقتصاد و سیاست، و
عدالت و
تربیت )؛ بر شالودههای خالص و فیّاض مینهاد، و آیات قرآنی، و
احادیث نبوی ، و سخنان امامان علیهالسّلام و مواقف تاریخی، و آفاق سیرهای را، در نشان دادن مقام
اهل بیت علیهالسّلام؛ در کار تربیت انسان و ساختن
جامعه و هدایت آفاقی و انفسی بشریّت ملاک قرار میداد، و رسمیّتی را که خدا و پیامبر خدا (کتاب و سنّت)؛ به اهل بیت علیهالسّلام داده بودند میپذیرفت، و مشعل هدایتی را که میتوانست انسان را به حقایق برسانَد، و در ‹‹ بحر مسجور حقایق ›› سیر دَهد، و ‹‹ نظام عامل
بالعدل ›› و ‹‹ جامعهِ قائم بالقسط ›› را پدید آورَد، بر
زمین نمیگذاشت...
تا اینجا مطالبی به عنوان مقدّمه آورده شد، تا نظر صاحبنظران و تامّل پیشگان و حقیقت جویان، به یک تجلّی دیگر از رسالت ابدی محمّدی، و یک رکن دیگر از ارکان کلیدی تضمین بقای نوامیس آسمانی جلب شود. و آن رکن بزرگ، در امر
تبلیغ رسالت و تضمین بقای دین (هم در علم و هم در عمل)؛
حدیث متواتر و تکلیف آفرینِ ‹‹ ثَقَلین ›› است.
پیامبر اکرم علیهالسّلام؛ در این حدیث عظیم، مجموعهِ میراث الهی، یعنی ‹‹ کتاب خدا ›› و ‹‹ معلّمان کتاب خدا ›› (‹‹ معلّم کتاب ›› کسی است که علم کتاب و عمل به کتاب را - بوجه دقیق - از آورندهِ کتاب فرا گرفته باشد. حکم عقل نیز همین است که ‹‹ کتاب ›› و ‹‹ معلّم کتاب ›› از هم جدا نشوند، تا در ارکان هدایت و سعادت دو جهانی خللی نیفتد. از اینرو پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ در متن ‹‹ حدیث ثَقَلین ›› میفرماید: این دو (کتاب و عترت)؛ تا قیامت از هم جدا نمیشوند. و راه سعادت با پیروی یکی از آن دو بدون دیگری پیموده نمیشود. بلکه پیروی از یکی از آن دو بدون دیگری، پیروی از آن یک نیز نیست (لَن یَفتَرِقا حتی یَرِدا عَلَی الحوض)) را با هم توام میسازد، و به دست امّت میسپارد، و امّت را بدست آنان. و آن دو را تا دامنهِ رستاخیز جدایی ناپذیر میشمارد، و امّت را به پیروی مؤ کّد و قاطع و همه جانبه از آن دو، بسیار توصیه میکند، و یادآور میشود که ‹‹ تمسّک ›› به آن دو (ما ان تَمَسکتُم بِهما) نجاتبخش است و مصونیّت دهنده از ضلال (لَن تَضِلُّوا). و به صراحت میفرماید که قرآن با آنان و آنان با قرآن - تواما راهنمای شما و بشریّتند. و برای مصون ماندن حقایق معارف و تعالیم الهی، از هر گونه
تحریف و خلط و التقاط - میفرماید: آنان به
علم و دانش شما نیازی ندارند، پس شما به آنان چیزی یاد ندهید، و مطالبی دیگر را در معارف و تعالیم آنان وارد مکنید. شما و بشریّت، در پیمودن مراحل تربیت، تا رسیدن به اوج متعالی انسانیّت، به آنان و معارف آنان نیاز دارید. بکوشید تا جز به هدایت آنان راهی مسپرید، و جز معارف و تعالیم آنان را - که خالص و ناب و آسمانی است - معارف خویش قرار مدهید، و از غیر قرآن طلب هدایت مکنید، و در نزد غیر عترت به فراگیری قرآن نپردازید، که معلّمان صادق کتاب خدا اولیای خدایند، یعنی عترت معصوم علیهالسّلام؛ پس ای مؤ منان! تقوی داشته باشید، و با صادقان و صدّیقان راه را بپیمایید (یا ایُّهَا الّذین آمَنُوا، اتقُوا اللّه، و کُونُوا مَعَ الصّادقین).
اینها همه - با همهِ اهمیّت ژرف و فراگیری که در آنها میبینید - تصریحات و مضامین ‹‹ حدیث ثَقَلین ›› است. خوشبختانه علمای امّت - از برادران
اهل سنّت و
شیعه - در طول سدهها، در کتابهای معتبر و صحیح با اسناد متقن، این حدیث را نقل کردهاند، که جای تردید نمیگذارد، و برای همه حتی شیعه، از جهات متعدّدی، تکلیف آور و جهت دهنده میباشد.
پس از اقدام بزرگانی از مسلمین - در این ۱۵۰ سال اخیر - برای ایجاد وحدت در میان مسلمانان، و موفّق شدن آنان تا مراحلی بسیار، دشمنان اسلام و مسلمین، و صلیبیهای عصر جدید و غارتگران بین المللی منابع و معادن مادّی و ذخایر علمی مسلمین، و کینه توزان نسبت به ارزشها و سنّتهای اخلاقی و اعتقادات انسان پرور و دوران ساز
اسلام ، در صدد برآمدند تا زمینههای این اتّحاد مقدّس را - که صد در صد به زیان آنان و به سود اسلام و مسلمین است - در هم ریزند، و بهم برآشوبند. از اینرو برخی از قلم بدستان مامور و مزدور را واداشتند تا علیه شیعه و مطالب متقن و مستند شیعه، به هر گونه که شده است - اگر چه با جعل مطالب و انکار حقایق - کتاب بنویسند، و کتابهای مستند و استوار شیعی را - به اصطلاح خود - رد کنند...
متاسّفانه برخی از عالمان و مؤ لّفان عاقبت نیندیش اهل سنّت نیز بدین کار دست یازیدند، و حتی حاضر شدند، به منظور نقض مستندات شیعه، کتب صِحاح و اسناد معتبر حدیثی خود را (که احکام اسلامی و دینی را از همانها میگیرند و اعمال شبانه روزشان، در سراسر دنیای اسلام، و از هر نقطه از
جهان که مسلمانی هست بر آن کتابها متوقّف است)؛ تخطئه و تضعیف کنند، چرا؟ چون عالمان شیعه به منابع خود اهل سنّت، یعنی آن کتابها استناد مینمایند...
لیکن واقعیّات علمی نیز مانند واقعیّات طبیعی، حضور خود را اثبات میکنند، و دوباره حق به نصاب خود میرسد و بر منصّهِ خود مینشیند. و از همینجاست که مینگریم که پس از پژوهشهای علمی و تابفرسای علاّمه بزرگ و مجاهد، افتخار سادات، حضرت
میرحامد حسین هندی (م: ۱۳۰۶ ق)؛ در تالیف کتاب سترگ ‹‹
عبقات الانوار ›› (که شش جلد آن دربارهِ ‹‹
حدیث ثقلین ›› است، هم از نظر
سند و هم از نظر
دلالت ، و آیتی است در تحقیق و پژوهش و دفاع از حقایق و اعتقادات)؛ جمعی از فاضلان جوان و عالمان کوشا و متعهّد و رسالت شناسِ حوزهِ مقدّس
قم ، دست به دست هم میدهند، و ۸ سالِ پیگیر، سر در کتاب میبرند، و قلم بر کاغذ میرانند، و یادداشت برمی دارند و یادداشت، و کتاب میخوانند و کتاب... تا سرانجام کتابی عظیم، به جامعهِ علم و دین، بلکه به بشریّت جویا، و محقّقان عالم، و
عدالت طلبان جهان تقدیم میکنند، و حدیث عظیم و هدایتگر ‹‹ ثَقَلین ›› را، در منشوری گرانسنگ به تلا لؤ در میآورند، و قلوب صافیه را به سرچشمهِ زلال حقایق رهنمون میشوند، و باروی مستحکم معتقدات حقه را - از نو پاس میدارند، و تشعشع جاودان حدیث عظیم را، چونان خورشید، بر آفاق فکر و
ذهن دنیای اسلام و رواق بلند حقایق پرتو افکن میسازند، و مشعلی جاوید فرا راه اقوام بر سر دست میگیرند.
این کتاب (در ۱۰ جلد)؛ با اصولیترین روش تحقیق، و زیباترین صورت تدوین، و جذّابترین فصلبندی و تقسیم، در دسترس همگان قرار میگیرد. من در این مقدّمه، دربارهِ طلوع این کتاب درخشان، در آفاق علم و تحقیق، و دین شناسی علمی، و علمی نگری به حقایق دینی، از این بیش سخن نمیگویم. و ارزیابیهای دقیق و بیشتر را به استادان و دانشمندان وا میگذارم، تا پس از اینکه معرّفی آن را وظیفه دانستند، بدان بصورتهایی در خور بپردازند.
گلستان قرآن؛ شماره ۱۵۵، برگرفته از مقاله«حدیث متواتر ثقلین و کتاب عظیم».