حدیث علی مع القرآن و القرآن مع علی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
روایت «علِی مع القرانِ، والقرآن مع علِی»، با تعبیرهای مختلف و با سند معتبر از زبان مبارک
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در شان والای امیرمؤمنان
حضرت علی بن ابیطالب (علیهما
السّلام) صادر شده است.
از این روایت، چند مطلب مهم درباره
امیرمؤمنان (علیهالسّلام) ثابت میشود.
قرآن کریم کلام خداوند است که از طریق
جبرئیل امین بر
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده و آن حضرت نیز بدون دخل و تصرف آن را برای امت
اسلامی ابلاغ فرموده است.
بنابراین، همانگونه که قرآن کریم کلام الهی و پیراسته از سخنان بشری و اوهام شیطانی است، امیرمؤمنان (علیه
السّلام) که همراه همیشه قرآن است، نیز
معصوم از هرگونه خطا و اشتباه در هر زمان است.
بدون تردید، کسی که طبق نص صریح رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) همواره با قرآن است و لحظه از قرآن جدا نبوده، بر کسانی دیگر که این ویژگی را ندارند و یا احیاناً به مدت دوازده سال روخوانی یک
سوره را یاد میگیرند و یا معانی کلمات قرآن را نمیدانند، برتر است.
البته ویژگیهای برتری آن حضرت تنها در
عصمت خلاصه نمیشود؛ بلکه ویژگیهای علمی، و سایر فضائل منحصر به فرد آن حضرت نیز در اثبات برتری ایشان نقش ویژه دارند که در این مختصر مجال بحث آن نیست.
بعد از اثبات عصمت و برتری آن حضرت، گذشته از نص قرآنی و روایات رسول وحی، از دیدگاه
عقل سلیم نیز شخصی برای جانشینی رسول خدا و
امامت و هدایت امت
اسلامی، سزاوار است که این ویژگیها را داشته باشد. طبق این روایت معتبر، علی (علیه
السّلام) این ویژگیها را داشتهاند و در نتیجه ایشان برای تصدی مقام خلافت و امامت الهی، لیاقت دارد و سزاوارتر از دیگران است.
در این نوشتار به دو طریق روایت اشاره میکنیم:
«
امالمؤمنین
ام
سلمه» یکی از بهترین زنان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بوده که تا آخر عمر در کنار
اهل بیت آن حضرت بوده و به مناسبتهایی، از ساحت امیرمؤمنان و اهل بیت دفاع میکرده است.
واقعه جمل، یکی از بهترین فرصتهایی بود که
ام
سلمه، برتری امیرمؤمنان و شایستگی آن حضرت را برای مقام ولایت از زبان رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) بیان کرده است.
حاکم نیشابوری، روایت
ام
سلمه را با این سند از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) نقل کرده است:
(۴۵۶۶) اَخْبَرَنَا اَبُو بَکْرٍ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْحَفِیدُ، ثنا اَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ نَصْرٍ، ثنا عَمْرُو بْنُ طَلْحَةَ الْقَنَّادُ الثِّقَةُ الْمَاْمُونُ، ثنا عَلِیُّ بْنُ هَاشِمِ بْنِ الْبَرِیدِ، عَنْ اَبِیهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی اَبُو سَعِیدٍ التَّیْمِیُّ، عَنْ اَبِی ثَابِتٍ مَوْلَی اَبِی ذَرٍّ، قَالَ: کُنْتُ مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَوْمَ الْجَمَلِ، فَلَمَّا رَاَیْتُ عَائِشَةَ وَاقِفَةً دَخَلَنِی بَعْضُ مَا یَدْخُلُ النَّاسَ، فَکَشَفَ اللَّهُ عَنِّی ذَلِکَ عِنْدَ صَلاةِ الظُّهْرِ، فَقَاتَلْتُ مَعَ اَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ، فَلَمَّا فَرَغَ ذَهَبْتُ اِلَی الْمَدِینَةِ، فَاَتَیْتُ
اُمَّ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ: اِنِّی وَاللَّهِ مَا جِئْتُ اَسْاَلُ طَعَامًا وَلا شَرَابًا وَلَکِنِّی مَوْلَی لاَبِی ذَرٍّ، فَقَالَتْ: مَرْحَبًا فَقَصَصْتُ عَلَیْهَا قِصَّتِی، فَقَالَتْ: اَیْنَ کُنْتَ حِینَ طَارَتِ الْقُلُوبُ مَطَائِرَهَا؟ قُلْتُ: اِلَی حَیْثُ کَشَفَ اللَّهُ ذَلِکَ عَنِّی عِنْدَ زَوَالِ الشَّمْسِ، قَالَ: اَحْسَنْتَ، سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ
وَسَلَّمَ یَقُولُ: "عَلِیٌّ مَعَ الْقُرْآنِ، وَالْقُرْآنُ مَعَ عَلِیٍّ لَنْ یَتَفَرَّقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ".
در روز جمل، وقتی چشمم به «
عایشه» افتاد که ایستاده بود، پارهای از خیالات که در دل دیگران وارد میشود، در دل من پدید آمد، هنگام نماز ظهر،
خداوند شک و تردید را از دل من برطرف ساخت و سرانجام به پشتیبانی از
حضرت علی (علیهالسّلام) با دشمنان او نبرد کردم. پس از پایان جنگ به
مدینه بازگشتم. و به خانه «
امّ
سلمه» رفتم و به او گفتم: به خدا سوگند! به منظور درخواست خوراکی و آشامیدنی به خانه تو نیامده
ام. من آزاده شده «
ابوذر» هستم.
ام
سلمه، به من خوش آمد گفت و من حکایت حال خود را در روز جمل بازگو کردم. «
ام
سلمه» گفت: آنگاه کجا بودی که دلها به سوی منطقه پرواز خود میرفتند؟ در پاسخ گفتم: تا آنجا پرواز کردم که خداوند پرده شک را از چشم دل من برطرف کرد و در هنگام ظهر، دروازه حقیقت به روی من گشوده شد و در راه حقیقت، از جان گذشته و عاشقانه با دشمنان نبرد کردم.
ام
سلمه، از شنیدن سخنان من، شادمان گشت و به من آفرین گفت و اظهار داشت: از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیدم که فرمود:
علی همراه قرآن است و قرآن نیز همراه با علی (علیه
السّلام) است. هیچگاه علی (علیه
السّلام) از قرآن و قرآن از علی (علیه
السّلام)، جدا نمیشوند تا اینکه کنار
حوض کوثر بر من وارد شوند.
حاکم نیشابوری در پایان، روایت را تصحیح کرده و مینویسد:
هَذَاحَدِیثٌ صَحِیحُ الاِسْنَادِ، وَاَبُو سَعِیدٍ التَّیْمِیُّ هُوَ عُقَیْصَاءُ ثِقَةٌ مَاْمُونٌ، وَلَمْ یُخَرِّجَاهُ.
این روایت سندش صحیح و
ابوسعید تیمی همان عقیصاء است که ثقه و مورد اعتماد است؛ ولی
بخاری و
مسلم این روایت را نقل نکردهاند.
شمسالدین ذهبی نیز نظر حاکم را تایید کرده و روایت را صحیح میداند
این روایت، با عبارت «انت مع الحق و الحق معک حیث ما دار» از طریق
سعد بن ابیوقاص در حضور
معاویة بن ابیسفیان،
عبدالله بن عمر و
ابنعباس در مدینه بیان شده است.
نکته مهم این که: معاویه برای اثبات صدور این روایت از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) از سعد بن ابیوقاص شاهد خواست. از اینرو، آنها نزد «
امالمؤمنین
ام
سلمه» آمدند و
ام
سلمه نیز صدور این روایت از رسول خدا در خانه خود تایید کرد.
حال متن روایت را از کتاب «
تاریخ مدینه دمشق» به نقل
ابنعساکر میخوانیم:
(۱۹۵۶۷) اَخْبَرَنَا اَبُو الْحَسَنِ عَلِیُّ بْنُ اَحْمَدَ بْنِ مَنْصُورٍ، انا اَبُو الْحَسَنِ اَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ اَبِی الْحَدِیدِ، انا جَدِّی اَبُو بَکْرٍ، انا اَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ یُوسُفَ بْنِ بِشْرٍ، نَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ رَاشِدٍ الطَّبَرِیُّ، بِصُورَ، وَاَحْمَدُ بْنُ حَازِمِ بْنِ اَبِی غرزة الْکُوفِیُّ، قَالا: انا اَبُو غَسَّانَ مَالِکُ بْنُ اِسْمَاعِیلَ، نَا سَهْلُ بْنُ شُعَیْبٍ النِّهْمِیُّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْمَدِینِیِّ، قَالَ: حَجَّ مُعَاوِیَةُ بْنُ اَبِی سُفْیَانَ فَمَرَّ بِالْمَدِینَةِ، فَجَلَسَ فِی مَجْلِسٍ فِیهِ سَعْدُ بْنُ اَبِی وَقَّاصٍ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ، وَعَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسٍ، فَالْتَفَتَ اِلَی عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقَالَ: یَا اَبَا عَبَّاسٍ، اِنَّکَ لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا مِنْ بَاطِلِ غَیْرِنَا، فَکُنْتَ عَلَیْنَا وَلَمْ تَکُنْ مَعَنَا، وَاَنَا ابْنُ عَمِّ الْمَقْتُولِ ظُلْمًا یَعْنِی عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَکُنْتُ اَحَقَّ بِهَذَا الاَمْرِ مِنْ غَیْرِی، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: اللَّهُمَّ اِنْ کَانَ هَکَذَا فَهَذَا وَاَوْمَاَ اِلَی ابْنِ عُمَرَ اَحَقُّ بِهَا مِنْکَ، لاَنَّ اَبَاهُ قُتِلَ قَبْلَ ابْنِ عَمِّکَ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: وَلا سَوَاءً، اِنَّ اَبَا هَذَا قَتَلَهُ الْمُشْرِکُونَ، وَابْنَ عَمِّی قَتَلَهُ الْمُسْلِمُونَ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: هُمْ وَاللَّهِ اَبْعَدُ لَکَ وَاَدْحَضُ لِحُجَّتِکَ، فَتَرَکَهُ وَاَقْبَلَ عَلَی سَعْدٍ، فَقَالَ: یَا اَبَا اِسْحَاقَ، اَنْتَ الَّذِی لَمْ تَعْرِفْ حَقَّنَا، وَجَلَسَ فَلَمْ یَکُنْ مَعَنَا وَلا عَلَیْنَا، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: اِنِّی رَاَیْتُ الدُّنْیَا قَدْ اَظْلَمَتْ، فَقُلْتُ لِبَعِیرِی: اِخْ، فَاَنَخْتُهَا حَتَّی انْکَشَفَتْ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: لَقَدْ قَرَاْتُ مَا بَیْنَ اللَّوْحَیْنِ، مَا قَرَاْتُ فِی کِتَابِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم): اِخْ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: اَمَا اِذْ اَبَیْتَ، فَاِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) یَقُولُ لِعَلِیٍّ: "اَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ"، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: لَتَاْتِیَنِّی عَلَی هَذَا بِبَیِّنَةٍ، قَالَ: فَقَالَ سَعْدٌ: هَذِهِ
اُمُّ سَلَمَةَ تَشْهَدُ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) فَقَامُوا جَمِیعًا فَدَخَلُوا عَلَی
اُمِّ سَلَمَةَ، فَقَالُوا: یَا
اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اِنَّ الاَکَاذِیبَ قَدْ کَثُرَتْ عَلَی رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وَهَذَا سَعْدٌ یَذْکُرُ عَنِ النَّبِیِّ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) مَا لَمْ نَسْمَعْهُ، اَنَّهُ قَالَ، یَعْنِی لِعَلِیٍّ: " اَنْتَ مَعَ الْحَقِّ وَالْحَقُّ مَعَکَ حَیْثُ مَا دَارَ "، فَقَالَتْ
اُمُّ سَلَمَةَ: فِی بَیْتِی هَذَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) لِعَلِیٍّ، قَالَ: فَقَالَ مُعَاوِیَةُ لِسَعْدٍ: یَا اَبَا اِسْحَاقَ، مَا کُنْتُ اَلْوَمَ الآنَ اِذْ سَمِعْتَ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) وَجَلَسْتَ عَنْ عَلِیٍّ، لَوْ سَمِعْتُ هَذَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) لَکُنْتُ خَادِمًا لِعَلِیٍّ حَتَّی اَمُوتَ.
معاویه، پس از
حج به مدینه آمد و در مجلسی نشست که در آن سعد بن ابیوقاص، عبدالله بن عمر و عبدالله بن عباس حضور داشتند. رو به عبدالله بن عباس کرد و گفت: ای ابا عباس! تو حق ما را از باطل دیگران تشخیص ندادی؛ علیه ما بودی نه با ما؛ در حالی که من پسر عموی کسی هستم که مظلوم کشته شد ـ یعنی
عثمان بن عفان ـ و من برای این کار شایسته تر دیگران بودم.
ابنعباس با اشاره به پسر عمر جواب داد: اگر اینطور بود، او از تو شایستهتر بود؛ چرا که پدر او پیش از پسر عموی تو کشته شد. معاویه گفت: این دو با هم مساوی نیستند؛ چرا که پدر او را
مشرکان کشت؛ اما پسر عموی مرا
مسلمانان. ابنعباس جواب داد: این که آنها
مسلمان بودند، خلافت را از تو دورتر و حجت تو را راحتتر باطل میکند.
پس معاویه، ابنعباس را رها کرد و رو به سعد بن ابیوقاص گفت: ای ابواسحاق! تو کسی بودی که حق ما را نشناختی و کنار نشستی نه با ما بودی و نه علیه ما!
سعد گفت: من دیدم که دنیا تاریک شده بود؛ پس به شترم گفتم: اخ (بخواب)، شترم را خواباندم تا تاریکیها از بین برود. معاویه گفت: من در بین لوحتین (قرآن) را خواندم؛ اما در کتاب خدا کلمه «اخ» نخواندم.
سعد در جواب گفت: حالا که نمیپذیری؛ پس من از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیدم که به علی (علیه
السّلام) میگفت: «تو با حق هستی و حق با تو است؛ هر کجا که باشی». معاویه گفت: باید برای این سخنی که گفتی شاهد بیاوری. سعد گفت:
ام
سلمه شهادت میدهد که رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) آن را گفته است.
پس همگی بلند شدند و پیش
ام
سلمه آمدند؛ گفتند: ای مادر مؤمنان!
دروغ بستن به رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) زیاد شده است، ابنسعد، از رسول خدا چیزی را نقل میکند که ما نشنیدهایم که خطاب به علی (علیه
السّلام) فرموده باشد: «تو با حق هستی و حق با تو است، هر کجا که باشی». پس
ام
سلمه گفت: رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) این مطلب را در این خانه من به علی (علیه
السّلام) گفت.
پس معاویه به سعد گفت: ای ابواسحاق! من الآن بیش از تو نباید ملامت شوم؛ چرا که تو این مطلب را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیدی و به علی (علیه
السّلام) نپیوستی، اگر من آن را از رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله
وسلّم) شنیده بودم، تا زمان مرگ خادم علی (علیه
السّلام) میشدم.
روایانی که در سند این روایت قرار دارند، از سوی علمای رجال
اهل سنت توثیق شدهاند و در نتیجه روایت معتبر است.
در مقاله جداگانه، روایان سند این روایت را بررسی کردهایم. برای اطلاع از تصحیح این سند و سایر تعبیرهای روایت، به آدرس ذیل مراجعه فرمایید.
موسسه ولیعصر، برگرفته از مقاله «روایت «علِی مع القرانِ، والقرآن مع علِی» با سند معتبر».