حجاج بن یوسف ثقفی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حَجّاج بن یوسف ثقفی، کنیهاش ابومحمد، مشهورترین ظالمترین کارگزار
عراق در عصر
اموی می باشد .
او در روستای بنیصخر بهدنیا آمد.
درباره تاریخ تولد حجاج اختلاف وجود دارد؛
سال ۳۹، ۴۰ یا ۴۱،
و به روایتی منحصر، سال ۴۵ یا اندکی بعد
از آن را تاریخ تولد وی دانستهاند.
حَجّاج در
لغت به معنای کسی است که بسیار
حج به جا میآورد و به مفهوم بریدن
استخوان نیز هست.
برخی گفتهاند نام وی در
کودکی کُلَیب بود و سپس حجاج نامیده شد.پارهای نیز گفتهاند کلیب لقبی بود که برای
تفأل و
خوشیمنی ، برحسب سنّت
عرب ، به وی اطلاق گردید
پدرش، یوسفبن حکم ثقفی، از سران و اشراف
قبیله ثقیف بود.
دوستی محکمی با خاندان
مروانبن حکم اموی داشت و در جنگهای وی و
عبدالملکبن مروان شرکت کرد و در دوران خلافت عبدالملک، حکومت برخی نواحی را عهدهدار شد تا اینکه در دوران ولایت پسرش حجاج بر
حجاز (
مدینه )، وفات یافت.
مادرش، فارعه/ فریعه، دختر هَمّامبن عروة ثقفی بود .
از آغاز زندگی و
جوانی حجاج اطلاع چندانی در دست نیست، تنها از برخی
اشعار و گزارشهای پراکنده
تاریخی چنین برمیآید که او، همانند نیاکانش، در طائف سنگکشی و چاهکنی
چوپانی و
دباغی میکرده است.ظاهرآ حجاج در کودکی
قرآن و
علوم دینی مقدماتی را در
مکتبخانه پدرش در
طائف فراگرفته
و سپس از استادانی مانند
عبداللّهبن عباس و
أَنسبن مالک و
سَمُرَةبن جُندَب و
ابوبُرْدَةبن ابیموسی اشعری بهره گرفته است.
حجاج در طائف به معلمی کودکان پرداخت.
وی در روستای کوثر طائف، به کودکان
تعلیم میداد
و ظاهراً مدتی نیز
معلم فرزندان سلیمانبن نعیم حِمْیری،
کاتب سلیمانبن عبدالملک، بود،
.
تا بیستوچند سالگی در طائف بود، سپس همراه پدرش راهی
شام شد
و همانجا پرورش یافت
حجاج و پدرش از سپاهیان مروانبن حکم بودند که در سال ۶۴ عازم
مصر شدند و آنجا را از دست عبدالرحمانبن جَحْدم فِهری، کارگزار
عبداللّهبن زبیر ، خارج ساختند و بدینترتیب مصر جزو قلمرو
امویان شد.
پس از حدود دو ماه اقامت در شهر فسطاط، حجاج و پدرش به همراه مروان به شام بازگشتند
مروانبن حکم در
شعبان یا
رمضان ۶۵، سپاهی به فرماندهی حُبَیشبن دَلَجه (دُلجه) قَینی برای سرکوبی عبداللّهبن زبیر راهی حجاز کرد.
در این لشکرکشی حجاج و پدرش، که پرچمدار دستهای از
سپاه بود، شرکت داشتند.لشکریان در نزدیکی روستای
رَبَذَه در اطراف مدینه
از عبداللّهبن زبیر شکست خوردند و گریختند.
بعدها حجاج از این فرار ننگین به زشتی یاد میکرد.
در این باره ابنقتیبه داستانی ذکر کرده که کاملا نادرست است.
در زمان خلافت عبدالملکبن مروان، حجاج رئیس شُرطه اَبانبن مروان، برادر و کارگزار خلیفه در
فلسطین ، شد.
و سپس جزو افراد شُرطه رَوحبن زنباع جُذامی، وزیر خلیفه و نزدیکترین فرد به او، گردید.
چون خلیفه، عبدالملکبن مروان، از بیانضباطی اردوگاهش با روحبن زنباع سخن گفت، روح پیشنهاد کرد حجاج را مسئول انضباط و حرکت دادنِ به موقعِ سپاه کند.عبدالملک بلافاصله این پیشنهاد را پذیرفت.حجاج در این کار جدیت بسیار به خرج داد، بهطوری که مورد توجه خاص عبدالملک قرار گرفت
چون زُفَربن حارث کِلابی در قَرقیسیا در منطقه جزیره ابنعمر، بر ضد عبدالملک شورش کرد و محاصره زفر به درازا کشید، عبدالملک هیئتی را، به سرپرستی رجاءبن حَیوَه کندی، برای
مذاکره و
صلح بازفرستاد، که حجاج یکی از اعضای آن بود.او، برخلاف اعضای هیئت اعزامی، پشت سر زفربن حارث
نماز نخواند و گفت با کسی که
منافق است و از اطاعت خلیفه اموی سر باز زده، نماز نمیگزارد.
این مطلب شأن حجاج را در نزد عبدالملک بالاتر برد و خلیفه برای نخستینبار، حکومت شهرکی به نام تباله را به وی تفویض کرد، ولی چون حجاج نزدیک تباله رسید و آن را کوچک و بیاهمیت شمرد، نزد عبدالملک بازگشت و از پذیرفتن چنین ولایتی عذر خواست
حجاج در سال ۷۲ در بسیج مردم شام برای رفتن به عراق و
جنگ با
مصعببن زبیر سهم بسزایی داشت و در لشکرکشی عبدالملکبن مروان به عراق، در سپاه شام قرار داشت.در این جنگ، مصعب کشته شد و عراق جزو قلمرو خلافت اموی گردید
عبدالملک پس از تصرف عراق، حجاج را از
کوفه ، در رأس سپاهی که بیشتر آن از مردم شام بودند، برای سرکوبی عبداللّهبن زبیر روانه حجاز کرد.
پارهای روایات مبالغهآمیز شمار سپاهیان حجاج را از بیست هزار تا چهل هزار نفر ذکر کردهاند،
ولی روایتهای مقبول شمار لشکریان حجاج را، با نیروهای کمکی که به وی پیوست، تا هفت هزار نفر برشمردهاند
در
جمادی الاولی ۷۲، حجاج کوفه را ترک کرد و در شعبان همان سال وارد طائف شد و در آنجا اردو زد.
ظاهرآ دلیل این کار آن بود که وی در آغاز مأمور بود به
مکه و
مسجدالحرام تعرض نکند.
پس از یک یا دو ماه اقامت در طائف و درگیریهای جزئی با لشکریان عبداللّهبن زبیر در عرفات و در پی رسیدن نیروهای کمکی درخواستی و کسب اجازه از خلیفه اموی، وی راهی مکه شد و از اول
ذیقعده ۷۲ شهر را به مدت هفت یا نُه ماه
محاصره ، و کعبه را با
منجنیق سنگ باران کرد .
پس از نبردهای شدید، عبداللّهبن زبیر را در ۱۷ جمادیالاولی یا
جمادی الآخره ۷۳ کشت و مکه را گرفت و حجاز را به قلمرو امویان ملحق نمود
عبدالملکبن مروان، به پاس خدمات و
اخلاص و زحمات حجاج در راه تثبیت خلافت اموی، او را کارگزار مکه و اندکی بعد کارگزار مدینه و طائف و سپس
یمن و
یمامه کرد
حجاج در نخستین اقدام، مسجدالحرام را از آثار
جنگ پاک کرد.او در اوایل ۷۴ به مدینه رفت و پس از یکی دو ماه اقامت در آنجا، به مکه بازگشت و به دستور خلیفه، کعبه را بازسازی کرد.
وی در مدت اقامتش در مدینه با مردم مدینه و بهویژه با
صحابه پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهو سلم رفتار
زشت و خشنی داشت
حجاج سپس همراه گروهی از بزرگان حجاز راهی شام شد و با خلیفه اموی دیدار کرد
پس از آنکه حجاج دو سال (و به قولی سه سال) عملا حاکم حجاز بود، عبدالملکبن مروان وی را از این سمت برکنار و در
رجب یا
رمضان ۷۵ با اختیارات کامل و وسیعی وی را حاکم عراق کرد.از دلایل این امر، مرگ
برادر خلیفه (بِشربن مروانبن حکم)، آشفتگی اوضاع عراق و افزایش خطر
خوارج و نیز درخواست عدهای از بزرگان حجاز از عبدالملک مبنی بر عزل حجاج از حجاز بود.
بدینترتیب،
خطبه مشهور
علیبن ابیطالب علیهالسلام خطاب به مردم کوفه و پیشگویی تسلط یافتن غلامی ستمگر از قبیله ثقیف بر آنان، محقق گردید
حجاج شتابان راهی عراق شد و فقط با دوازده سوار وارد کوفه گردید و
روز جمعه با چهرهای پوشیده به
مسجد رفت و در خطبهای مشهور تمام کسانی را که از سپاه مُهلَّببن ابیصفره، فرمانده سپاهیان بشربن مروان برای جنگ با خوارج حروریه، گریخته بودند تهدید کرد که چنانچه تا سه روز به وی ملحق نشوند آنان را خواهد کشت
حجاج پس از تسلط بر کوفه به بصره رفت و خطبه تهدیدآمیزی، مانند خطبه کوفه، ایراد کرد و آنگاه به رُسْتَقُباذ رفت تا روحیه مُهلّب را در نبرد با خوارج تقویت کند
کارگزار جدید عراق در رستقباذ اردو زده بود که با اولین شورش مردم عراق به رهبری عبداللّهبن جارود روبهرو شد.این شورش بر اثر تهدیدهای حجاج مبنی بر لزوم پایداری در میدانهای جنگ تا پیروزی کامل و نیز تصمیم وی مبنی بر کاهش حقوق جنگجویان به میزان صد
درهم ، درگرفت.در این شورش که در
ربیعالآخر سال ۷۶ روی داد، مردم عراق اموال و انبارهای اسلحه حجاج را به غارت بردند.حجاج، پس از مشورت با یارانش و رسیدن نیروهای کمکی، به جنگ آنان رفت و ابنجارود را کشت و یارانش را پراکنده ساخت
همزمان با شورش ابنجارود، زنگیان عراق نیز به سرکردگی رباح شیرزنجی (شارزنجی) شورش کردند و اطراف بصره را به تصرف خود درآوردند، اما حجاج با فرستادن لشکری از مردم
بصره ، آنان را در
دشت خوزستان (نزدیک دَورَق) سرکوب کرد
در اواخر رمضان ۷۵، حجاج از مهلّب و عبدالرحمانبن مخنف خواست هرچه زودتر با خوارج ازارقه به رهبری قَطَریبن فُجاترة بجنگند.این نبردها تا اوایل سال ۷۸ ادامه یافت، تا اینکه میان خوارج اختلاف افتاد و بهش;عمر، بر ضد عبدالملک شورش کرد و محاصره زفر به درازا کشید، عبدالملک هیئتی را، به سرپرستی رجاءبن حَیوَه کندی، برای
مذاکره و
صلح بازفرستاد، که حجاج یکی از اعضای آن بود.او، برخلاف اعضای هیئت اعزامی، پشت سر زفربن حارث
نماز نخواند وspan class= گفت با کسی که
منافق اسtitrtag light_tagtag dark_tagت و از اطاعت خلیفه اموی سر باز زده، نماز نمیدت سرکوب شدند.
در سالهای ۷۶ و ۷۷، خوارج به رهبری شبیببن یزید شیبانی، بر ضد حجاج قیام کردند و دهها نبرد میان لشکریان حجاج و شبیب در عراق درگرفت که در تمامی آنها سپاهیان حجاج شکست خوردند.حجاج سرانجام شبیب را از میان برداشت و یارانش را شکست داد
در سال ۷۷ مُطَرّف بن مُغیرةبن شعبه، کارگزار حجاج در
مداین ، بر ضدامویان قیام کرد و حجاج و عبدالملکبن مروان را از حکومت خلع کرد و قتل حجاج را حلال شمرد.حجاج نیز حمزه، برادر و حامی مطرّف، را در
همدان زندانی کرد و سپاهی به مصاف مطرّف فرستاد و او و یارانش را در نبردی نزدیک
اصفهان کشت و قیامش را سرکوب کرد
بدون شک بزرگترین و خطرناکترین شورشی که حجاج با آن روبهرو شد شورش عبدالرحمانبن اشعث کِندی بود که از سال ۸۱ تا ۸۴ به درازا کشید
پس از شکست سپاهیان اموی در سال ۷۹ در مصاف با
رُتبیل (حاکم
زابلستان ) و
قتل هزاران
مسلمان در این نبرد،
حجاج در اواخر سال ۷۹ یا اوایل ۸۰ سپاهی بیست تا چهل هزار نفری تدارک دید که به آن «سپاه طواویس» (طاووسان) میگفتند و فرماندهی آن را عبدالرحمانبن محمدبن اشعث برای نبرد با
رتبیل و سرکوبی وی در
سیستان برعهده داشت.ابناشعث پس از پیروزیهایی تصمیم گرفت پیشروی خود را در قلمرو
رتبیل، تا بهار سال بعد و مساعد شدن هوا، متوقف سازد و مدتی در شهر رُخَّج اردو بزند.اما حجاج این تصمیم را نپسندید و با نامهای توهینآمیز بر ادامه عملیات نظامی تا فتح
کابل اصرار ورزید.همین اختلاف نظر یکی از دلایل اصلی سرکشی و قیام ابناشعث گردید.سپاهیان ابناشعث که بالغ بر هفتاد هزار نفر بودند با وی بیعت کردند و او حجاج را در رُخّج خلع و با
رتبیل سازش کرد وآنگاه راهی عراق شد
پس از رسیدن نیروهای کمکی عبدالملکبن مروان، حجاج راهی بصره شد و به مصاف ابناشعث رفت.حجاج در نخستین نبرد، که دُجَیل نام داشت، پیروز شد، ولی در دومین
نبرد ، معروف به نبرد تستر، که در ۱۰
ذیحجه ۸۱ رخ داد، شکست سختی خورد و ناگزیر به بصره عقبنشینی کرد.ابناشعث سپس برای جنگ با حجاج به زاویه نزدیک بصره رفت، اما پس از
پیروزی نخستین، در اواخر محرّم ۸۲ شکست خورد.حجاج پس از نبرد سختی با عبدالرحمانبن عباس هاشمی،
شهر بصره را پس گرفت و مردمانش را
عفو کرد.چون حجاج از تجمع سپاه دویست هزار نفری ابناشعث در دَیرالجماجم، واقع در هفت فرسخی شمال کوفه، مطّلع شد، به جنگ وی رفت و پس از صد روز مصاف و بیش از هشتاد نبرد میان طرفین، که از اول ربیعالاول تا ۱۴ جمادیالآخره ۸۲ به درازا کشید، ابناشعث را شکست سختی داد و بیشتر
اسیران این نبردها را گردن زد
در شعبان ۸۳ حجاج بار دیگر سپاهیان ابناشعث را در نبرد مَسکِن شکست داد و ابناشعث به سیستان، نزد
رتبیل، گریخت.حجاج پس از صلح با
رتبیل، از وی خواست تا ابناشعث را
تسلیم کند.
رتبیل نیز چنین کرد، ولی ابناشعث در راه خود را کشت
حجاج پس از سرکوبی مخالفان داخلی، به قُتَیبةبن مسلم باهلی (حاکم خراسان) دستور داد به فتوحاتش ادامه دهد و او نیز شهرهای بسیاری را در
ماوراءالنهر و
آسیای مرکزی فتح کرد
و از سوی دیگر، محمدبن قاسم ثقفی بخشهایی از سند و
شبهقاره هند را گشود
وفاداری و سرسپردگی مطلق حجاج به خاندان اموی و نیز خدمات و کوششهای وی برای حفظ خلافت امویان، باعث شد جایگاه والایی نزد آنان بیابد، به حدی که عبدالملکبن مروان هنگام
مرگ ، سفارش او را به فرزندش ولید کرد
و یکی از فرزندانش را حجاج نامید
ولیدبن عبدالملک نیز در گرامی داشتن حجاج پا فراتر گذاشت و او را پوست همه چهره خویش شمرد
و هنگامی که خبر مرگش را شنید بسیار غمگین شد.
فرزدق برای خشنودی ولید مرثیهای در
سوگ وی سرود
حجاج در رمضان یا
شوال ۹۵ مرد
وی به جانشین خود، یزیدبن ابیمسلم، وصیت کرده بود او را مخفیانه دفن کند و روی قبرش
آب بریزد و آن را محو نماید تا کسی جای آن را نداند و نبش
قبر نکند
در دوران خلافت سلیمانبن عبدالملک، خاندان حجاج در معرض
شکنجه و تعقیب و
مصادره اموال قرار گرفتند و به فرمان خلیفه اموی، حجاج را بر
منابر لعن و
نفرین کردند.
در دوران خلافت
عمربن عبدالعزیز ،
خاندان و بستگان حجاج به یمن
تبعید شدند.
گفتهاند که حجاج زشترو و کوچک اندام بود.
هوادارانش او را مردی
وفادار ،
مخلص ،
امین ، کمعیب، مطمئن، و بسیار بخشنده میدانستند تا حدیکه در ماه رمضان و دیگر روزها، به روایتی، هزار
خوان غذا برای دوستانش میگسترد.
وی
فصیح و
بلیغ و خطیبی توانمند
و
سیاستمدار و
حیلهگر و با تدبیر
بود.
بنابر گفته مورخان، حجاج
جبار و
ستمگر ،
کافر ،
فاسق ،
دروغگو و
خبیث بود.حجاج در پاسخ به نامه عبدالملک، خود را آدمی
لجوج و
حسود و
کینهتوز وصف کرده است.
او در کشتن مخالفان چنان زیادهروی کرد که حتی عبدالملکبن مروان نیز این میزان خونریزی را نپسندید.
او هزاران تن از اسیران مَسکِن،
خراسان ، دیرالجماجم و زاویه را کشت.
مورخان شمار کسانی را که بهدست حجاج به قتل رسیدهاند، ۰۰۰، ۱۲۰ و به قولی ۰۰۰، ۱۳۰نفر تخمین زدهاند
برخی از گفتارها و کردارهای حجاج نمود عینی کفرگویی و کافر بودن اوست، از جمله قصد وی برای قدم گذاشتن روی
مقام ابراهیم .
توهین به
مرقد و
منبر پیامبر اکرم و شهر مدینه، به تأخیرانداختن نماز
توصیه کردن برخلاف سفارشهای
حضرت رسول ،
حسود دانستن
حضرت سلیمان ،
برتر شمردن خلیفه اموی از
فرشتگان و
پیامبران و رسول خدا
،
و
اطاعت از خود را از اطاعت
خدا واجبتر دانستن
و فضیلت شمردن دشنام دادن به
آلعلی علیهم السلام از آن جمله می باشد .
از جمله اصلاحات عمرانی حجاج، کندن چاهی در مکه به نام یاقوته و بنای سدهایی در اطراف مکه برای حفظ و ذخیره آب
و مسجدی در محله بنیسَلَمه در مدینه بود که بعدها به نام مسجد حجاج معروف شد.
نهرهای نیل و زابی را نیز از رود
فرات ،
حفر و منشعب کرد و زمینهای اطراف آنها را آباد نمود.
وی همچنین شهری به نام نیل را در کرانه رود فرات در شمال
حله بنا کرد
که امروزه فقط ویرانهای از آن باقی است.
شهر شیراز
و شهر عَسْکَر مُکْرَم در خوزستان نیز در روزگار حجاج تأسیس شد.
همچنین، خاندان
عرب اشعری ، به سبب سختگیریهای حجاج بر آنان، به
قم مهاجرت کردند که آغاز تحول این شهر بود
حجاج در میان سالهای ۸۳ تا ۸۶ شهر واسط را ساخت و مقررات خاصی برای حفظ نظافت آن تعیین کرد و تا زمان مرگش در آن اقامت گزید.
حجاج در سالهای ۷۵ـ۷۶
سکه درهم و
دینار با نوشته
عربی ضرب کرد.
او به دلایلی در سال ۷۸ یا ۸۲، به یکی از دبیرانش، صالحبن عبدالرحمان، دستور داد دیوانهای دولتی را از
زبان فارسی به عربی برگرداند
براساس روایاتی، حجاج از نصربن عاصم (متوفی ۸۹) و یحییبن یعْمُر (متوفی ۱۲۹) خواست برای جلوگیری از هرگونه
تحریفی در خواندن
حروف متشابه ، آنها را
نقطهگذاری کنند
و همچنین از
حافظان قرآن خواست آیات قرآن را به دستههای پنجتایی و span class= zwnj;العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰. احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۶، ص۴۰۷، چاپ محمود فردوسlightدهتایی و کل قرآن را به
نصف و
ثلث/spanp و
ربع و سُبع تیم کنند عمروبن عمر جاحظ، البیان و التبیین، ج۲، ص۸۲tag light_tag۹، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸ );
تغییر دادن یازده حرف از حروف
مصحف عثمان نیز به وی نسبت داده شده است
معروف است که حجاج اولین کسی بود که پوشش کعبه را از
دیباج یا
ابریشم تهیه کرد،
نخستین کسی بود که در شربتخانه (بیتالشراب) یخ به کار برد
، اولین کسی بود که کشتیها را میخدار و
قیراندود و روغنمالی کرد، و محمل ساخت
حجاج به
شعر و شاعران توجه خاصی داشت، لذا شاعران بزرگی چون فَرَزْدَق
و
جَریر و لَیلی اَخْیلِیه وی را ستودهاند؛
اما برخی نیز او را نکوهش کردهاند
(۱) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت.
(۲) ابن ابیداوود، کتابالمصاحف، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۳) ابناثیر، الکامل فی التاریخ.
(۴) ابناعثم کوفی، کتابالفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵) ابنتغری بردی، النجومالزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره (۱۳۸۳ـ ۱۳۹۲/ ۱۹۶۳ـ۱۹۷۲).
(۶) ابنحبیب، کتابالمُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت.
(۷) ابنحجر عسقلانی، کتاب تهذیبالتهذیب، چاپ صدقی جمیل عطار، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۸) ابنخلدون،تاریخ.
(۹) ابنخلّکان،وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان.
(۱۰) ابندرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر ۱۳۷۸/۱۹۵۸؛
(۱۱) ابنسعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۱۲) ابنسلام جمحی، طبقات فحولالشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، جده (۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۱۳) ابنعبدالحکم، فتوح مصر و اخبارها، چاپ چارلز سی توری، نیوهاون ۱۹۲۲، چاپ افست بغداد (۱۹۶۸).
(۱۴) ابنعبدربّه، العقدالفرید، چاپ علیشیری، بیروت ۱۴۰۸ـ۱۴۱۱/ ۱۹۸۸ـ۱۹۹۰.
(۱۵) ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علیشیری، بیروت ۱۴۱۵ـ۱۴۲۱/ ۱۹۹۵ـ۲۰۰۱.
(۱۶) ابنقتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخالخلفاء، چاپ طه محمد زینی، قاهره، (۱۳۸۷/ ۱۹۶۷)، چاپ افست بیروت.
(۱۷) ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، چاپ احمد محمد شاکر، (قاهره) ۱۳۸۶ـ ۱۳۸۷/۱۹۶۶ـ۱۹۶۷.
(۱۸) ابنقتیبه، عیونالاخبار، چاپ یوسف علی طویل و مفید محمد قمیحه، بیروت (۱۹۸۵ ).
(۱۹) ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۲۰) ابنکثیر، البدایة و النهایة، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت، ج ۱، ۱۴۰۹/۱۹۸۹، ج ۵، ۱۴۰۷/۱۹۸۷.
(۲۱) ابنمنظور، لسان العرب.
(۲۲) ابننباته، سرحالعیون فی شرح رسالة ابنزیدون، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۳/۱۹۶۴.
(۲۳) ابنندیم، الفهرست، (تهران).
(۲۴) ابوالفرج اصفهانی، الاغانی.
(۲۵) ابوزرعه دمشقی، تاریخ أبی زرعة الدمشقی، چاپ شکراللّه قوجانی، (دمشق).
(۲۶) محمدبن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۲۷) اصطخری،صور الاقالیم.
(۲۸) اسلمبن سهل بحشل، تاریخ واسط، چاپ کورکیس عوّاد، بغداد ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۲۹) احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوسالعظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۳۰) احمدبن یحیی بلاذری، کتاب فتوح البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۸۶۶، چاپ افست فرانکفورت ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲.
(۳۱) عمروبن عمر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸ .)
(۳۲) احمدبن یحیی بلاذری، کتابالتاج فی اخلاقالملوک، چاپ احمد زکیباشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۳۳) احمدبن یحیی بلاذری، کتابالحیوان، چاپ عبدالسلام محمدهارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹ )، چاپ افست بیروت.
(۳۴) محمدبن عبدوس جهشیاری، کتابالوزراء و الکتّاب، چاپ عبداللّه اسماعیل صاوی، قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
(۳۵) خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۳۶) احمدبن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰، چاپ افست قم ۱۳۶۸ش.
(۳۷) ذهبی، تاریخ الاسلام.
(۳۸) احسان صدقی عمد، الحجاجبن یوسف الثقفی، حیاته و آراؤه السیاسیة، بیروت ۱۹۷۲.
(۳۹) خلیل بن ایبک صفدی ، الوافی بالوفیات.
(۴۰) طبری، تاریخ (بیروت).
(۴۱) محمدبن ولید طرطوشی، کتابالحوادث و البدع، چاپ عبدالمجید ترکی، بیروت ۱۴۱۰/۱۹۹۰.
(۴۲) علیبن ابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغة، چاپ صبحی صالح، بیروت ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۴۳) همامبن غالب فرزدق، دیوان، قدم له و شرحه مجید طراد، بیروت ۱۴۱۹/۱۹۹۹.
(۴۴) اسماعیلبن قاسم قالی، کتابالأمالی، بیروت، دارالکتاب العربی.
(۴۵) محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکامالقرآن، بیروت، دارالفکر.
(۴۶) احمدبن یوسف قرمانی، کتاب اخبار الدّول و آثار الاول فیالتاریخ، چاپ سنگی بغداد ۱۲۸۲، چاپ فست بیروت.
(۴۷) زکریابن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبار العباد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۴۸) محمدبن یزید مبرّد، الکامل، ج ۲، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم و سید شحاته، قاهره، ج ۴، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، (قاهره).
(۴۹) مسعودی، مروج (بیروت).
(۵۰) مصعببن عبداللّه، کتاب نسب قریش، چاپ لوی پرووانسال، قاهره ۱۹۵۳.
(۵۱) مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ، چاپ کلمان هوار، پاریس ۱۸۹۹ـ۱۹۱۹، چاپ افست تهران ۱۹۶۲.
(۵۲) احمدبن علی مقریزی، کتاب المقفّیالکبیر، چاپ محمد یعلاوی، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵۳) یاقوت حموی،معجم الادباء.
(۵۴) یعقوبی، تاریخ.
(۵۵)ابن رسته، احمد ابن عمر، الاعلاق النفیسة
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حجاج بن یوسف ثقفی»، شماره۵۸۲۱.