حبشه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حبشه، سرزمینی کهن در مشرق
قاره افریقا که مشتمل بر کشورهای کنونی اتیوپی، اریتره، جیبوتی و سومالی میشد. در حال حاضر بزرگترین بخش آن، کشور اتیوپی را تشکیل میدهد.
همچنین«حبشه» به معنای جماعتی است که از
قبیله واحدی نیستند و از آنجا که ملت حبشه از قبایل واحدی نبودند، به آنها «احابیش» اطلاق میشده است.
ظاهراً نام حبش بر قومی در جنوب سرزمین
اعراب اطلاق میشد که به قسمت غربی
یمن (
تهامه) و از آنجا به
افریقا رفتند و با کوشیهای جنوب افریقا که در هزاره دوم قبل از میلاد از طریق حبشه به قسمتهایی که امروزه کنیا و تانزانیا خوانده میشود وارد شده بودند درآمیختند.
آنان در آغاز
مسیحیت به دو گروه تقسیم شدند: گروهی به زندگی مبتنی بر گردآوری خوراک و
شکار ادامه دادند و گروه دیگر، که از لحاظ فرهنگی برتری داشتند، ارتفاعات را به اشغال خود درآوردند و به نگهداری
دام و تا حدی
کشاورزی پرداختند.
هجرتهای «
سبئیون » در سدههای ششم و پنجم قبل از میلاد را باید از جمله این مهاجرتها دانست. با ورود سبئیون در قرن ششم قبل از میلاد، به منطقهای در «اریتره» به نام «تعزیه» پایههای اولین دولت حبشه شکل گرفت.
گفته شده اسم حبشه بر گرفته از کوهی است در یمن، به نام «حبُیش» که با ساکن شدن یمنیها در حبشه، اسم آن بر این سرزمین نیز اطلاق شده است.
منطقهای که این دولت در آن پایهگذاری شده، غالباً به نام حبشه اولی شناخته میشد که شامل مناطق چهارگانه «تیجری»، «امهرا»، «جوجام» و «شوا» میشد.
هر یک از این مناطق از استقلال درونی برخوردار بوده و پادشاهی مستقل داشتند. پایتخت آن «اکسوم» نام داشت، از اینرو به مملکت اکسوم نیز شناخته میشد.
شاه آن «ملک الملوک» این سرزمین بوده
و بسیاریشان «
نجاشی » خوانده میشدند.
بنابر کتابهای تاریخ
حضرت نوح علیهالسلام زمانی که سرزمینها را بین فرزندانش تقسیم میکرد، حبشه و نوبه و
هند و سند را به پسرش،
حام، بخشید و اولاد کوش بن حام پس از
طوفان نوح عازم افریقا شدند و قسمتی از این قاره را تصرف کردند.
آنان نخست به صورت قبیلهای زندگی میکردند و پیوسته با هم جدال داشتند.
از جمله این قبایل، اوئایو، مازایو، پوانیت و دنقسبودند.
در دوران حکومت خاندان ششم مصریان (حک: ۳۷۰۳ـ ۳۵۰۰قم)، منوسوفیس (پادشاه
مصر ) سپاهی را به
جنگ در سرزمین پوانیت فرستاد که پس از شکست دادن آنها با غنایمی مثل
بخور و آبنوس و
عاج و
پوست از حبشه بازگشتند.
در دوران خاندان دوازدهم مصریان (حک: ۳۰۶۴ـ۲۸۵۱قم) نیز اوسترتس اول لشکری به سرزمین پوانیت فرستاد که آنها نیز با
مالیات ی از بخور به مصر بازگشتند.
به نوشته هرودوت، در دوره پادشاهی پسامتیک اول (۶۶۳ـ ۶۰۹ق م)، عده زیادی از مصریان، به سبب ستم او، به اتیوپی گریختند و مردم اتیوپی تحتتأثیر رفتار مصریان قرار گرفتند و مترقیتر شدند.
کمبوجیه (حک: ۵۳۰ـ ۵۲۲ق م)، پسر
کوروش هخامنشی، پس از غلبه بر مصر، به حبشه حمله کرد، ولی ناکام ماند.
در قرن دوم قبل از میلاد گروهی از اقوام حمیر حبشه را مستعمره خود ساختند و به گسترش فرهنگ
سامی پرداختند و با سیاه
پوستان حبشی درآمیختند.
با
مهاجرت حامیها از آسیای صغیر و سامیها از
جزیرة العرب در قرن هفتم قبل از میلاد در حبشه از ترکیب نژادهای حامی و سامی تمدنی پدید آمد.
در ابتدای قرن چهارم میلادی در زمان حکومت "عیزان" (ازانا) حبشیان به اوج قدرتشان رسیدند.
در این زمان حبشه از سیطره حکومت «یمن» بیرون آمده و » کتابت آفریقایی» را برای خود برگزید. در این قرن در راستای سیاستهای دولت
روم در گسترش «آیین مسیحیت» در سرتاسر جهان، مبشرانی از سوی "کنستانتین اول" قیصر روم، راهی سرزمین حبشه شدند که عوامل آن دو مسیحی بودند، به نامهای "فرومنتیوس" و "ایدیسیوس".
با تلاشهای فرومنتیوس، در سال ۳۵۰ میلادی، نجاشی عیزان، به آیین
مسیحیت گردن نهاد. از آن پس مسیحیت،
دین رسمی در حبشه اعلام شد و بسیاری از مردم حبشه نیز به آیین مسیحیت گرویدند.
به دستور "کنستانتین دوم"، "نجاشی عیزان" در سال ۳۷۸م. به یمن حمله برد
و توانست به سرعت آن را تصرف کرده، خود را شاه «اکسوم»، «حمیر»، «ریدان»، «سبا» و «سلحن» بنامد
؛ اما این پیروزی چندان طول نکشید و یمنیها توانستند، در سال ۳۸۷م. به رهبری "تبع کرب" و "یهامن" حبشیها را شکست داده و از یمن بیرون کنند.
در سال ۵۲۳م. نیز، یمن صحنه جنگ دیگری بین حبشیان و یمنیها بود. در این سال "نجاشی کالب" (کلب)
در پی واقعه «
اخدود » به دستور "یوستینیوس اول"،
امپراطور روم که به شدت از عمل "
ذونواس " حاکم یهودی یمن در کشتار مسیحیان
نجران به خشم آمده بود، بار دیگر به یمن حمله برد و آنجا را به تصرف خود در آورد. سلطه حبشیها بر یمن، هفتاد و دو سال به درازا کشید.
عزانا/ عیزنا، از پادشاهان معروف اکسوم، پس از آنکه
مسیحی شد (در ۳۳۰ یا ۳۳۵ میلادی)،
دین مسیحیت را در ۳۴۱ میلادی در مملکت خود رسمی کرد.
میتوان گفت حبشه اولین کشور افریقایی بود که در آن مسیحیت دین رسمی شد
سکههای یافته شده در حبشه نیز حاکی از رواج مسیحیت در نیمه اول قرن چهارم است.
پادشاهان پیشین حبشه خود را از اعقاب منلیک اول، پسر
ملکه سبا و
حضرت سلیمان، به شمار میآوردند، که مملکت اکسوم را تأسیس کرده بود.
نجاشی (پادشاه حبشه) با
ذونواس (آخرین شاه
یهودی مذهب یمن) نبردی کرد که به شکست ذونواس انجامید و حبشیان یمن را تصرف کردند.
متن
کتیبه سنگی حصْن غُراب نشان میدهد که در ۶۴۰ حمیری /۵۲۵ میلادی حبشهایها سرزمین حمیر را فتح کردند.
حبشیان، پس از کشتن شاه حمیر، صلاح ندیدند که خود بر یمن حکومت برانند، بلکه یکی از حمیریان وفادار بهخود را به فرمانروایی آنجا گماشتند.
با ظهور
اسلام، پادشاهی اکسوم، به عنوان قدرتی بزرگ در
دریای سرخ، رو به ضعف گذاشت.
از این تاریخ، آثار مسیحیت از سواحل دریای سرخ رخت بربست، راههای مواصلاتی اکسوم بهدست
مسلمانان افتاد، و مسیحیان حبشه به ارتفاعات رفتند و تا مدتی با بقیه جهان بیارتباط بودند، تا اینکه در سده دهم/ شانزدهم مناسبات تازهای با اروپا برقرار کردند.
در هنگام ظهور اسلام، حبشه یکی از ممالک بزرگ و قدرتمند جهان به شمار میآمد و سرزمین وسیعی را در برداشت. همزمان با
بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پادشاه عادل و دادگستری به نام "
اصحمه " مشهور به نجاشی بر آن حاکم بود.
این سرزمین از دیر باز محل آمد و شد قریشیان جهت امور تجاری بود
و "
هاشم " نخستین کسی بود که سفر تجاری زمستانی
قریش را به حبشه بنیان نهاده بود.
مورخان، این سرزمین را محل
تجارت قریش و مسکن تجارتشان معرفی کردهاند. آنان در آن دیار رزق خود را به آسانی در مییافته و روابط تجاری استورای با مردم و امرای آن ناحیه داشتند.
در سال پنجم بعثت، زمانی که آزار و اذیت به
اصحاب پیامبر شدت گرفت، آن حضرت گروهی از آنان را بههمراه پسرعموی خود،
جعفر بن ابیطالب، به حبشه فرستاد. در جریان هجرت مسلمین به حبشه، این سرزمین پذیرای مهاجرین
مسلمان گشت. سرزمین حبشه به فرموده پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) «سرزمین درستی و صداقت بود؛ چراکه در آنجا پادشاهی حکومت میکرد که در سایه حمایت او به کسی ظلم نمیشد. »
از اینرو عدهای از مسلمانان به این سرزمین پناه برده و در حبشه در کمال آرامش بودند، نسبت به دین خود در امان بوده و خدا را عبادت میکردند و آزاری نمیدیدند و ناسزایی نمیشنیدند.
این واقعه به «
مهاجرت نخست مسلمانان» معروف است.
مهاجرت دوم نیز پیش از هجرت به مدینه به وقوع پیوست؛ مهاجران ۸۳ مرد و ۱۱ زن قریشی و ۷تن غیر قریشی بودند.
در اواسط قرن سوم،
ابن خرداذبه نوشته است که چهار پادشاه از حبشه، ۷۲ سال در یمن حکومت کردند.
در اواخر همین قرن،
ابن رسته حبشه را از اقلیم اول ضبط کرده است.
اصطخری مینویسد: «حبشه بر کنار بحر قُلزُم (
دریای سرخ ) است.
حدی از آن تا به بلاد زنگیان میرسد و حدی دیگر به بیابانی که میان نوبه و بحر قلزم است و حدی دیگر به بجه و بیابانی که کس در آن نتواند رفتن».
در اواسط قرن چهارم،
مسعودی نوشته که مملکت حبشه در کنار دریای حبشی (دریای سرخ) است. وی
از تسلط حبشه بر یمن سخن رانده است.
در کتاب
حدودالعالم،
درباره ناحیه حبشه و شهرهای آن، آمده که در مشرق آن بعضی زنگیان ساکناند و در جنوب و مغرب آن بیابان، و در شمالش دریا و قسمتی از خلیج بربر واقع است.
اهالی آن
سیاهپوست و با همت و فرمانبردار پادشاه خود هستند و بازرگانان
عمان و
حجاز و
بحرین به آنجا رفت و آمد دارند.
از شهرهای آن راسُن، محل استقرار ملک، سوار، محل استقرار لشکر پادشاه، و رین (زیلَع) شهری است که سپاهِ سالار و لشکرش در آنجا هستند.
در جای دیگر این کتاب
آمده است: همه آبادانی جهان ۵۱ ناحیت است که ۵ ناحیت آن در جنوب خط استواست و از آن جمله حبشه است.
ناصر خسرو در قرن پنجم
مینویسد در
سوق القنادیل در
مصر،
پوستی از
گاو حبشهای آورده بودند که همچون
پوست پلنگ بود و از آن نعلین میدوختند.
ادریسی در قرن ششم
از شهرهای حبشه چنین نام برده است: جنبیه، مرکطه، نجاغه، زالغ، منقونه، اقنت و باقطی. وی میافزاید اهالی حبشه از شیر شتر استفاده میکنند.
مسعودی همه شاهان حبشه را، که در یمن حکومت داشتند، چهار تن ضبط کرده است: اَریات (یا به قولی اَبرَهه اشرم)، اَبرَهه، یکْسوم و مسروق.
در قرن هفتم، قزوینی
حبشه را سرزمینی وسیع وصف میکند که در شمال آن
خلیج بربر، در مشرق آن زنج و در مغرب آن بجه واقع شده و جنوب آن خشکی است، اکثر اهالی آن
نصارا و
مسلمانان آن کماند.
جمعیت آن زیاد است و سرزمینشان، به علت کمبود آب و باران، صحرایی است.
موز و
انگور از محصولات آنجاست و از حیوانات
فیل و
زرافه دارد و از گاو مثل
اسب برای سواری استفاده میکنند.
به نوشته حمداللّهمستوفی در سدههشتم،
دارالملک آنجا جرمی است، بجه و زیلع و عَیذاب از شهرهای مهم آناند، و در آنجا معادن
طلا وجود دارد.
دمشقی (قرن هفتم و هشتم)
نوشته است که
اسکندر سرزمینهای آبادان را به چهارپاره بخش کرد که حبشه جزو پاره دوم آن بود.
وی
از درختی در حبشه نام برده که
زهر کشنده داشته و افزوده است که اهالی حبشه سبزه، گندمگون و سیاهاند.
در قرن هشتم،
ابوالفداء مینویسد ساحل سرزمین حبشه مقابل سرزمین یمن است.
در این کشور نخل وجود ندارد و شهرهای زیاد دارد.
در سده نهم
حافظ ابرو،
در ذکر بلاد مصر، از دیار حبشه نام برده و افزوده است تجار مصری بسیاری به حبشه میروند و عیذاب بندرگاه تجار حبشه است.
در دوره اسلامی، چندین امارت اسلامی، معروف به امارات الطراز الاسلامی، در حبشه تأسیس شد.
توسعه تدریجی این امارات از زمانی آغاز شد که
مهاجرت از
جزیرة العرب در قرن اول بهسوی این منطقه آغاز گردید.
حکام
مسلمان این امارتها از شاهان حبشه تبعیت میکردند.
در بین امارات هفت گانه مسلمانان، امارت اوفات از دیگر امارات نیرومندتر بود و از اینرو توانست خود را از تبعیت پادشاه حبشه رها سازد و
دین اسلام را تا بندر زیلع در ساحل
خلیج عدن توسعه دهد.
به طور کلی کانون گسترش اسلام در حبشه، اوفات بود.
وقتی حکومت حبشه به سلیمانیها رسید، درگیری میان اوفات و حکومت حبشه آغاز شد که چند قرن طول کشید.
مهمترین نبرد میان آنها،
جنگ نجاشی (پادشاه حبشه، معروف به عمدةصهیون، ۷۱۳ـ ۷۴۵/ ۱۳۱۳ـ۱۳۴۴) و حقالدین اول (سلطان اوفات) بود.
پس از حقالدین، برادرانش (صبرالدین و جلالالدین) با دیگر امارات مسلمانان متحد شدند، ولی پیروزی با نجاشی بود که شهرهای اسلامی را غارت کرد و
مساجد آنان را
آتش زد.
حقالدین دوم، برای انتقامگیری، با دیگر امارتهای اسلامی هم پیمان شد و آنان توانستند سپاه شاه حبشه، سیف ارعد، را شکست دهند.
پس از کشته شدن حقالدین دوم، برادرش سعدالدین ابوالبرکات توانست پادشاه حبشه را شکست دهد.
وی در ۸۱۸/ ۱۴۱۵ کشته شد و بدین ترتیب سلطنت اوفات خاتمه یافت.
فرزندان سعدالدین امارت جدیدی در جنوبشرقی هَرر تأسیس کردند و خود را ملوک عَدَل نامیدند و مبارزه دیگری را در قرن نهم/ پانزدهم شروع کردند.
زمانی که احمد گران به رهبری انتخاب شد، امام عَدَل لقب گرفت و هَرر را پایتخت خود کرد و اگر پرتغالیها با سپاه و اسلحه به کمک پادشاه حبشه نمیآمدند، حبشیان را از میان برمیداشت.
امام عدَل در ۹۵۰/۱۵۴۳ کشته شد.
ظاهرآ تنها مورخی که بدون
سفر به حبشه، مطالبی درباره آن نوشته، مقریزی
است.
وی از ۸۳۴ تا ۸۳۹ در
حجاز بهسر برد و در آنجا توسط
حجاج با حبشه آشنا شده و بر همین اساس مطالبی نوشت.
از دیگر مسلمانانی که مطالبی درباره حبشه نوشته،
حسن بن احمد حَیمی یمنی (متوفی ۱۰۷۱) است.
امام متوکل، از ائمه زیدی، در چند کار سیاسی از وی کمک گرفت، از جمله در ۱۰۵۷/ ۱۶۴۷ وی را نزد فاسلداس، پادشاه حبشه (حک: ۱۰۴۲ـ ۱۰۷۸/ ۱۶۳۲ـ۱۶۶۷)، فرستاد.
وی در ۱۰۵۸ به شهر گُندَر (پایتخت حبشه) رسید
و آن زمانی بود که حبشیان موفق به شکست دادن همسایگان مسلمان خود شده بودند، ولی مسلمانان زیادی در حبشه بهسرمیبردند.
حیمی یمنی از وجود محلهای در گندر، که تمام ساکنان آن مسلمان بودند، خبر داده است.
پادشاه حبشه در ۱۰۷۹/ ۱۶۶۸ فرمانی صادر کرد که طبق آن مسلمانان از اقامت با
مسیحیان در یک مکان منع میشدند.
این قانون در ۱۰۸۹/۱۶۷۸ از نو به اجرا درآمد.
این امر بیانگر آن است که مسلمانان زیادی در آن سرزمین به سر میبردهاند.
نخستین بار پرتغالیها در ۸۹۵/۱۴۹۰ با نجاشی ارتباط برقرار کرده به او کمکهای نظامی کردند.
در ۹۲۶/ ۱۵۲۰ سفیری از پرتغال پیمانی با حبشه، برضد
مسلمانان، منعقد ساخت
در قرن دهم و یازدهم/ شانزدهم و هفدهم از طریق
دریای سرخ چند تاجر و کشیش پرتغالی وارد حبشه شدند و از ۹۲۶ تا ۹۳۳/ ۱۵۲۰ـ۱۵۲۷ فرانسیسکو آلوارز، سیاح پرتغالی، از آن کشور دیدن کرد و تمام جزئیات سفر خود را نوشت
.
از دیگر کسانی که از اتیوپی دیدن کردهاند، این افراد بودهاند: کریستوفر دوگامای پرتغالی در ۹۴۸/۱۵۴۱؛ جروم لوبو کشیش پرتغالی از ۱۰۳۴ تا ۱۰۶۳/ ۱۶۲۵ـ۱۶۵۳؛ شارل ـ ژاک پونسه فرانسوی از ۱۱۰۱ تا ۱۱۱۲/۱۶۹۰ـ۱۷۰۰؛ ریچارد پوکوک انگلیسی از ۱۱۵۰ تا ۱۱۵۳/ ۱۷۳۷ـ۱۷۴۰؛ و جیمز بروس انگلیسی در ۱۱۸۲/ ۱۷۶۸.
در قرن یازدهم/ هفدهم کشیشهای
کاتولیک در صدد برآمدند کیش خود را در آن کشور منتشر کنند، ولی موفق نشدند.
پس از آن، در حبشه، اغلب، جنگهای داخلی رخ میداد، در قرن سیزدهم/ نوزدهم یکی از سرکردگان حبشی، این کشور را متحد کرد و با عنوان تئودور دوم سلطنت نمود (حک:۱۲۷۱ـ۱۲۸۵/ ۱۸۵۵ـ ۱۸۶۸).
وی دشمن سرسخت مسلمانان بود و در جنگی با بریتانیاییها شکست خورد و خودکشی کرد و پس از یک جنگ داخلی، یوحنا به
سلطنت رسید (حک: ۱۲۸۹ـ۱۰۳۶/ ۱۸۷۲ـ ۱۸۸۹)
در ۱۳۰۲/ ۱۸۸۵ ایتالیاییها بندر مَصَوَّع را تصرف کردند
و منلیک دوم در ۱۳۰۶/ ۱۸۸۹ سلطان حبشه شد.
در ۱۳۱۴/ ۱۸۹۶، منلیک دوم طی نبردی بر نیروهای ایتالیا پیروز شد و با محدود شدن متصرفات ایتالیا بر بخش اریتره و مناطق شمالی حبشه، کشور مستقل اتیوپی تشکیل گردید.
سایر قسمتهای سرزمین حبشه نیز بهتدریج از
ایتالیا، بریتانیا و فرانسه استقلال یافتند:
سومالی در ۱۳۳۹ش/۱۹۶۰،
جیبوتی در ۱۳۵۶ش/ ۱۹۷۷ و اریتره در ۱۳۷۲ش/ ۱۹۹۳ میباشد.
(۱) ابن خرداذبه.
(۲) ابن رسته.
(۳) ابن سعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۴) ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (بیروت) : دارابن کثیر، (بیتا).
(۵) اسماعیل بن علی ابوالفداء، کتاب تقویمالبلدان، چاپ رنو و دسلان، پاریس ۱۸۴۰.
(۶) رضا ابهری و محمدرضا الموتی، اتیوپی، تهران: وزارت امورخارجه، دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی، ۱۳۷۴ش.
(۷) محمد بن محمد ادریسی، کتاب نزهة المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۸) اصطخری.
(۹) محمد عبدالقادر بافقیه، تاریخ الیمن القدیم، بیروت ۱۹۸۵.
(۱۰) بطرس بستانی، کتاب دائرةالمعارف: قاموس عام لکل فن و مطلب، بیروت ۱۸۷۶ـ۱۹۰۰، چاپ افست (بیتا).
(۱۱) منیر بعلبکی، موسوعة المورد: دائرة معارف انکلیزیة عربیة مصورة، بیروت ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۱۲) جواد علی، المفصل فی تاریخالعرب قبلالاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳.
(۱۳) عبداللّه بن لطف اللّه حافظابرو، جغرافیای حافظابرو، چاپ صادق سجادی، تهران ۱۳۷۵ـ ۱۳۷۸ش.
(۱۴) «الحبشة و النصرانیة و علاقتها بالاقباط»، الهلال، سال۱۰، ش ۱۰ (۱۴ ذیقعده ۱۳۱۹).
(۱۵) «الحبشة و امبراطورها»، همان، سال ۱۸، ش ۸ (۲۱ ربیعالثانی ۱۳۲۸).
(۱۶) حدودالعالم.
(۱۷) حمد اللّه مستوفی، نزهةالقلوب.
(۱۸) حوریه توفیق مجاهد، الاسلام فی افریقیا و واقع المسیحیة و الدیانة التقلیدیة، (قاهره) ۲۰۰۲.
(۱۹) حسن بن احمد حیمی یمنی، حدیقةالنظر و بهجةالفکر، المعروف بکتاب سیرةالحبشة: رحلة الی بلاد الحبشة فیالقرن الحادی عشرالهجری، چاپ مراد کامل، بیروت ۱۴۱۲/ ۱۹۹۱.
(۲۰) مسعود خوند، الموسوعة التاریخیة الجغرافیة، بیروت ۱۹۹۴ـ ۲۰۰۴.
(۲۱) محمد بن ابیطالب دمشقی، کتاب نخبةالدهر فی عجائب البرّ و البحر، چاپ مهرن، لایپزیگ ۱۹۲۳، چاپ افست بغداد (بیتا).
(۲۲) ویلیام جیمز دورانت، تاریخ تمدن، ج :۴ عصر ایمان، بخش ۱، ترجمه ابوطالب صارمی، ابوالقاسم پاینده، و ابوالقاسم طاهری، تهران ۱۳۸۲ش.
(۲۳) احمد بن داوود دینوری، الاخبار الطِّوال، چاپ عبدالمنعم عامر، مصر (۱۳۷۹/ ۱۹۵۹)، چاپ افست بغداد (بیتا).
(۲۴) نعوم شقیر، تاریخ السودان، چاپ محمدابراهیم ابوسلیم، بیروت ۱۹۸۱.
(۲۵) طبری، تاریخ طبری، تاریخ (بیروت).
(۲۶) عبدالعزیز کامل، جغرافیة ظهور الاسلام، قاهره ۱۴۲۷/۲۰۰۶.
(۲۷) محمد عتریس، معجمبلدان العالم: آخر التطورات السیاسیة، أحدث البیانات الاحصائیة، قاهره ۱۴۲۲/۲۰۰۲.
(۲۸) زکریا بن محمد قزوینی، آثارالبلاد و اخبار العباد، بیروت ۱۴۰۴/۱۹۸۴.
(۲۹) محمد علی قوزی، فی تاریخ افریقیاالحدیث و المعاصر، بیروت ۱۴۲۶/۲۰۰۶.
(۳۰) ایگناتی یولیانوویچ کراچکوفسکی، تاریخ نوشتههای جغرافیایی در جهان اسلامی، ترجمه ابوالقاسم پاینده، تهران ۱۳۷۹ش.
(۳۱) مسعودی، تنبیه.
(۳۲) مسعودی، مروج (بیروت).
(۳۳) احمد بن علی مقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، لبنان (۱۹۵۹).
(۳۴) الموسوعة العربیة، دمشق: هیئةالموسوعة العربیة، ۱۹۹۸ـ، ذیل «اثیوبیة (دولةـ)».
(۳۵) ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران ۱۳۶۳ش.
(۳۶) محمد بن قاسم نویری اسکندرانی، کتاب الالمام بالاعلام فیما جرت به الاحکام و الامور المقضیة فی وقعة الاسکندریة، ج ۳، چاپ عزیز سوریان عطیه، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۰/۱۹۷۰.
(۳۷) روبرت هارتمان، الحبشة و المناطق الساحلیة الشرقیة الاخری من افریقیا، الترجمة عن الالمانیة برهان شاوی، ابوظبی ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۳۸) یعقوبی، تاریخ.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حبشه»، شماره۵۷۷۷. برگرفته از سایت پژوهه، مقاله «حبشه» تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۸/۳