• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حبس برای اقامه حد

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



حبس برای اقامه حد، از مباحث فقهی و حقوقی مربوط به حقوق زندانی و درباره حکم زندانی‌کردن کسی است که قرار است حد بر او جاری شود. روایاتی از شیعه و اهل سنت وارد شده، کسی که قرار است حد بر او جاری شود، زندانی می‌شود؛ مانند زن باردار که تا وضع حمل در حبس می‌ماند و کسی که چهار بار اقرار به زنا کرده و مانند قاتل که تا زمان قصاص حبس می‌شود.
شیخ مفید در المقنعه و ابن حمزه در الوسیله و سرخسی - از اهل سنت- در مبسوط به این مساله فتوا داده‌اند. در مورد مدت زندان زن باردار، اختلاف نظر وجود دارد؛ از دیدگاه امامیه حبس، تا زمانی است که وضع حمل کند و اگر از آخرین مدت حمل، که نه ماه است، گذشت و وضع حمل نکرد، کشف می‌شود که حامله نیست.
امّا از نظر اهل سنّت: سرخسی معتقد است زن باردار تا دو سال در حبس می‌ماند و مشهور از نظر ایشان تا پنج سال است و این مبنایی است که قضای اهل سنّت بر آن بنا شده است.



از آنجاکه «لا کفالة فی‌ حدّ، ولا تاخیر فیه مع عدم عذر کحبل او مرض، ولا شفاعة فی اسقاطه یعنی در حد، کفالت‌ روا نمی‌باشد، و همچنین در صورتی‌که عذری مانند حاملگی یا مریضی نباشد تاخیر در آن نیست. و در اسقاط آن شفاعتی نیست، و از طرفی آزاد گذاشتن فردی که محکوم به حد است نیز با خوف فرار او همراه است مخصوصاً اگر حد عمل مجرمانه، قتل و رجم باشد، نظام قضایی با این مشکل و سؤال مواجه است که راه‌حل چیست؟
در کتب فقهی در مورد به تاخیر افتادن اجرای حد، علاوه بر بیان کلی، به موارد معینی نیز تصریح شده است. امام خمینی در تحریرالوسیله می‌نویسند: «حد، چه رجم باشد یا جلد، بر زن‌ حامله اقامه نمی‌شود ولو اینکه حمل او از زنا باشد، تا اینکه وضع حمل نماید. و از نفاس آن خارج گردد درصورتی‌که در جلد، ترس ضرر بر فرزند او باشد. و تا اینکه بچه‌اش را شیر دهد در صورتی‌که او مرضعه‌ای نداشته باشد ولو اینکه جلد باشد اگر ترس اضرار به شیر دادن او باشد. و اگر برای او سرپرستی پیدا شود، حدّ بر زن واجب است در صورتی‌که خوفی بر فرزند نباشد.» «حدّ بر مریض و مانند او مثل صاحب قروح و مستحاضه درصورتی‌که رجم یا قتل باشد، واجب است، ولی هیچ‌یک از آن‌ها جلد نمی‌شوند به جهت خوف از سرایت، و انتظار خوب شدن آن‌ها کشیده می‌شود، درصورتی‌که قتل یا رجم واجب نباشد.»
در مواردی که تاخیر افتادن حد لازم است آیا باید او را حبس نمود حتی اگر خوف فرار او در بین نباشد؟ به‌بیان‌ دیگر آیا حبس کردن فردی که محکوم به حد است و اجرای حد به دلیلی تاخیر می‌افتد یک واجب شرعی است که اسلام همان‌گونه که بر وجوب حد حکم نموده است به آن هم حکم کرده است؟ درصورتی‌که خوف فرار در میان باشد چطور؟


امام خمینی در کتاب ولایت فقیه می‌نویسند: «اگر فقیه بخواهد شخص زانی را حد بزند، با همان ترتیب خاص که معین شده باید بیاورد در میان مردم، و صد تازیانه بزند. حق ندارد یک تازیانه اضافه بزند، یا ناسزا بگوید، یک سیلی بزند، یا یک روز او را حبس‌ کند.» از اینکه «یک روز» در ردیف «ناسزا» و «یک سیلی» آمده است، به نظر می‌رسد مقصود ایشان این است که حبس کردن شخص محکوم به حد یک واجب شرعی نیست که فقیه و نظام قضائی تحت امر وی حق داشته باشد در اجرای آن، او زندانی کند. لذا حبس کردن او مثل ناسزا گفتن و سیلی زدن به او ناموجه است.
اما اینکه حاکم به ما هو حاکم، حق وضع مقررات در این مورد را نداشته باشد با مبنای فقهی امام خمینی سازگار نیست. و بر همین مطلب گواهی می‌دهد این‌که در پاسخ به استفتاء رئیس دیوان عالی کشور مبنی بر این‌که: ۱. حبس‌، نفی بلد، تعطیل محل کسب، منع از ادامه خدمت در ادارات دولتی، جریمه مالی و به‌طورکلی هر تنبیهی که به نظر برسد موجب تنبه و خودداری از ارتکاب جرایم می‌گردد جایز است به‌عنوان تعزیر تعیین شود، یا در تعزیرات به مجازات‌های منصوص باید اکتفا کرد؟ مرقوم فرموده است:
«بسمه‌ تعالی در تعزیرات شرعیه احتیاط آن است که به مجازات‌های منصوصه اکتفا شود، مگر آن‌که جنبه عمومی داشته باشد. مثل احتکار و گرانفروشی که با مقررات حکومتی داخل در مساله دوم می‌باشد.»
و در پاسخ به این‌که «۲. برای اداره امور کشور، قوانینی در مجلس تصویب می‌شود، مانند قانون قاچاق، گمرکات و تخلفات رانندگی، قوانین شهرداری، و به‌طور کلی احکام سلطانیه، و برای این‌که مردم به این قوانین عمل کنند برای متخلفین مجازات‌هایی در قانون تعیین می‌کنند. آیا این مجازات‌ها از باب تعزیر شرعی است و احکام شرعی تعزیرات از نظر کم و کیف بر این‌ها بار است یا قسم دیگر است و از تعزیرات جدا هستند، و اگر موجب خلاف شرع نباشد باید به آن‌ها عمل کرد؟»
می‌فرمایند: «بسمه‌ تعالی‌ در احکام سلطانیه که خارج است از تعزیرات شرعیه، در حکم اوّلی است، متخلفین را به مجازات‌های بازدارنده به امر حاکم یا وکیل او می‌توانند مجازات کنند.»


۱. روی یونس بن یعقوب، عن ابی مریم، عن ابی جعفر (علیه‌السّلام) قال: اتت امراة امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فقالت: انی قد فجرت، فاعرض بوجهه عنها، فتحوّلت حتی استقبلت وجهه، فقالت: انی قد فجرت، فاعرض بوجهه عنها، ثم استقبلته، فقالت: انّی قد فجرت، فاعرض عنها، ثم استقبلته، فقالت: انّی قد فجرت. فامر بها فحبست و کانت حاملا، فتربّص بها حتی وضعت، ثم امر بها بعد ذلک فحفر لها حفیرة فی الرحبة و خاط علیها ثوبا جدیدا و ادخلها الحفرة الی الحقو و موضع الثدیین و اغلق باب الرحبة و رماها بحجر؛ و قال: «بسم اللّه، اللهم علی تصدیق کتابک و سنّة نبیک» ثم امر قنبر فرماها بحجر، ثم دخل منزله، ثم قال: یا قنبر! ائذن لاصحاب محمد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم فدخلوا فرموها بحجر حجر ثم قاموا لا یدرون ا یعیدون حجارتهم او یرمون بحجارة غیرها، و بها رمق، فقالوا: یا قنبر! اخبره انّا قد رمینا بحجارتنا و بها رمق، فکیف نصنع؟ فقال: عودوا فی حجارتکم فعادوا حتی قضت. فقالوا له: فقد ماتت فکیف نصنع بها؟ قال: فادفعوها الی اولیائها و امروهم ان یصنعوا بها کما یصنعون بموتاهم؛
[۱۰] زید بن علی، مسند زید، ص۲۹۸.

امام باقر (علیه‌السلام) گفت: زنی نزد امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) آمد و گفت: من زنا دادم. حضرت روی خود را از او گردانید. زن به همان سمت برگشت تا روبه‌روی آن حضرت قرار گرفت و گفت: من زنا دادم. امام رویش را از وی گردانید سپس روبه‌روی او ایستاد و گفت: من زنا دادم. امام رو از او گردانید باز به او رو کرد و گفت: من زنا دادم.
حضرت دستور داد: وی را، که باردار بود، حبس کنند. در حبس ماند تا وضع حمل کرد.
سپس دستور داد: گودالی در فضایی باز برای او بکنند و دستور داد: برای او لباس جدیدی دوخته شود و او را تا کمر و جای دو پستان، داخل حفره کرد و در حیاط را بست و سنگی به او زد و گفت: «به نام خدا، خدایا! برای اجرای کتاب تو و سنّت پیامبرت.» سپس به قنبر دستور داد سنگی به او بزند. پس وارد خانه‌اش شد و گفت: قنبر! به اصحاب محمد (صلّی‌اللّه‌علیه‌و‌آله‌و‌سلّم) اجازۀ ورود بده. آنان وارد شدند و یکی‌یکی، سنگ‌ها را زدند. سپس برخاستند و نمی‌دانستند آیا همان سنگ‌ها را دوباره بزنند یا [باید] با سنگ‌های دیگر بزنند و آن زن هنوز رمقی داشت. گفتند: قنبر! به امام خبر ده که ما سنگ‌هایمان را زدیم، ولی هنوز جان دارد، چه کنیم؟ امام فرمود: سنگ‌ها را دوباره بزنید و آنان زدند تا جان داد. سپس گفتند: مرد. با[جسد] او چه کنیم؟ فرمود: او را به اولیایش بدهید و به ایشان دستور دهید با وی همانند دیگر مردگان خود رفتار کنند.
نظر نگارنده: گاهی گفته می‌شود: این روایت معتبر نیست؛ چون ابو مریم مشترک است میان ابو مریم انصاری، که ثقه است و میان بکر بن حبیب کوفی، که وثاقت وی ثابت نشده است؛ ولی معروف میان اهل حدیث اوّلی است و در اینجا که بدون وصف آمده انصراف به وی دارد. علاوه بر این، کسی که از او روایت کرده یونس بن یعقوب است و او از راویان ابو مریم انصاری است.
۲. الحسین بن سعید، عن النضر بن سوید، عن عاصم بن حمید، عن ابی جعفر (علیه‌السّلام) قال: قضی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) فی ولیدة کانت نصرانیّة، فاسلمت و ولدت لسیّدها، ثم انّ سیدها مات و اوصی بها عتاقة السریّة علی عهد عمر، فنکحت نصرانیّا دیرانیّا فتنصّرت فولدت منه ولدین حبلت بالثالث. قال:
قضی فیها ان یعرض علیها الاسلام، فعرض علیها الاسلام فابت. فقال: ما ولدت من ولد نصرانی فهم عبید لاخیهم الذی ولدت لسیّدها الاوّل، و انا احبسها حتی تضع ولدها الذی فی بطنها فاذا ولدت قتلتها؛
عاصم بن حمید از امام باقر (علیه‌السلام) روایت کرده که فرمود: امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دربارۀ کنیزی مرتد چنین قضاوت کرد: کنیزی نصرانی بود، اسلام آورد و برای مولایش فرزندی آورد سپس مولایش- در زمان حکومت عمر- مرد و وصیت کرد که کنیز آزاد شود. کنیز با راهبی نصرانی ازدواج کرد و خود نصرانی شد و از او دو فرزند آورد و به سومی باردار شد. امام دربارۀ او چنین قضاوت کرد که اسلام به او عرضه شود. اسلام به او عرضه شد، ولی از پذیرفتن آن خودداری کرد. امام فرمود: فرزندان نصرانی او بردۀ آن برادرشان هستند که از آن مولای اوّلی آن زن است و زن را من حبس می‌کنم تا فرزندی که در شکم دارد بزاید. وقتی به دنیا آورد او[زن] را می‌کشم.
۳. روی انّه اعترف عنده رجل محصن انّه قد زنی مرّة بعد مرّة و هو یتجاهل حتی اعترف الرابعة فامر بحبسه ثم نادی فی الناس ثم اخرجه بالغلس؛
پیش امام علی (علیه‌السلام) مردی زن‌دار چند بار به زنا اعتراف کرد و حضرت خود را به ناآگاهی می‌زد تا اینکه مرتبۀ چهارم نیز اقرار کرد و حضرت او را حبس کرد آن‌گاه مردم را فراخواند و او را در تاریکی بیرون آورد.
۴. قال ابو عبداللّه: جاء رجل الی امیرالمؤمنین فقال له: یا امیر المؤمنین! انی زنیت، فطهّرنی! فقال امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام): ابک جنّة؟ فقال: لا. فقال: فتقرا من القرآن شیئا؟ قال: نعم. فقال له: ممّن انت؟ فقال:
انا من مزینة او جهینة. قال: اذهب حتی اسال عنک. فسال عنه. فقالوا: یا امیر المؤمنین! هذا رجل صحیح مسلم. ثم رجع الیه، فقال: یا امیر المؤمنین! انّی زنیت، فطهّرنی! فقال: ویحک! ا لک زوجة؟ قال: نعم.
فقال: کنت حاضرها او غائبا لها؟ فقال: بل کنت حاضرها. قال: اذهب حتی ننظر فی امرک. فجاء الثالثة فذکر له ذلک. فاعاد علیه امیرالمؤمنین فذهب. ثم رجع فی الرابعة، و قال: انّی زنیت، فطهّرنی. فامر امیرالمؤمنین ان یحبس …؛
مردی پیش امیر المؤمنین (علیه‌السلام) آمد و گفت: ‌ای امیر مؤمنان! من زنا کردم، پاکم کن. امام (علیه‌السلام) فرمود: دیوانه شدی؟ گفت: نه. فرمود: آیا از قرآن چیزی می‌خوانی؟ گفت: آری. فرمود: از کدام قبیله‌ای؟ گفت: از مزینه یا جهینه[تردید از راوی است]. فرمود: برو، تا از آنان وضعیت تو را بپرسم. حضرت (علیه‌السلام) در مورد او سؤال کرد گفتند: ‌ای امیر مؤمنان! او مسلمان درستی است. آن مرد باز برگشت و گفت: ‌ای امیر مؤمنان! من زنا کردم، پاکم کن. فرمود: وای بر تو! آیا زن داری؟ گفت: آری. فرمود: نزد توست یا نه؟ گفت: آری، هست. فرمود: برو تا در کارت بیندیشم. بار سوم برگشت و همان سخن را بازگفت. امیر مؤمنان (علیه‌السلام) نیز همان سخنان را بیان داشت. او رفت و بار چهارم آمد و گفت: من زنا کردم، پاکم گردان. آن‌گاه امیر مؤمنان (علیه‌السلام) فرمان داد او را حبس کنند.
۵. عن علی (علیه‌السّلام): انّه اتی برجل قد اقرّ علی نفسه بالزنی، فقال له: احصنت؟ فقال: نعم. قال: اذا ترجم. فرفعه الی السجن فلمّا کان من العشیّ جمع الناس لیرجمه. فقال رجل منهم: یا امیر المؤمنین! انّه تزوّج امراة و لم یدخل بها بعد، ففرح بذلک علی (علیه‌السّلام) و ضربه الحد؛
مردی را نزد حضرت علی (علیه‌السلام) آوردند که به زنا اقرار کرد؛ امام به او گفت: زن داشتی؟ گفت: آری. فرمود: در این صورت سنگسار می‌شوی. او را به زندان فرستاد وقتی شام شد مردم را جمع کرد تا او را رجم کنند. یکی از آنان گفت: ‌ای امیر مؤمنان! او با زنی ازدواج کرده، ولی هنوز آمیزش نکرده است. علی (علیه‌السلام) با این سخن خوش‌حال شد و بر وی حد اجرا کرد.
۶. حدّثنا ابو بکر، قال: حدّثنا ابو معاویة، عن الاعمش، عن ابی سفیان، عن اشیاخه، انّ امراة غاب عنها زوجها، ثم جاء و هی حامل فرفعها الی عمر، فامر برجمها. فقال معاذ: ان یکن لک علیها سبیل فلا سبیل علی ما فی بطنها. فقال عمر: احبسوها حتی تضع. فوضعت غلاما له ثنیتان فلما رآه ابوه، قال: ابنی. فبلغ ذلک عمر فقال: عجزت النساء ان یلدن مثل معاذ، لو لا معاذ هلک عمر؛
زنی شوهرش در سفر بود وقتی آمد، آن زن باردار بود. از او به عمر شکایت کرد، عمر دستور داد او را سنگسار کنند. معاذ گفت: اگر تو می‌توانی در مورد آن زن چنین حکمی کنی در مورد بچۀ او که در شکمش است نمی‌توانی چنین کاری انجام دهی. عمر گفت: او را حبس کنید تا وضع حمل کند. زن پسری به دنیا آورد که دو دندان پیشین داشت. وقتی پدرش بچه را دید گفت: پسر من است. خبر به عمر رسید گفت: زنان عاجزند از اینکه کسی همچون معاذ به دنیا آورند. اگر معاذ نبود عمر هلاک شده بود.
۷. حدّثنا ابو بکر، قال: حدّثنا وکیع، عن اسرائیل، عن جابر، عن عامر، عن ابن ابزی، عن ابی بکر، قال: اتی ماعز بن مالک النبی فاقرّ عنده ثلاث مرّات، فقلت: ان اقررت عنده الرابعة، فامر به فحبس؛ یعنی ترجم؛
ماعز بن مالک خدمت پیامبر رسید و سه بار نزد او اقرار کرد، من گفتم: اگر بار چهارم نزد پیامبر اقرار کنی[رجم می‌شوی و او اقرار کرد] پس پیامبر دستور داد سنگسار شود.
۸. عن الشعبی، قال: جی‌ء بشراحة الهمدانیّة الی علی. فقال لها: ویلک! لعلّ رجلا وقع علیک و انت نائمة؟ قالت: لا. قال: لعلّک استکرهک؟ قالت: لا. قال: لعلّ زوجک من عدوّنا هذا اتاک فانت تکرهین ان تدلی علیه. یلقّنها لعلّها تقول نعم. قال: فامر بها فحبست، فلمّا وضعت ما فی بطنها، اخرجها یوم الخمیس فضربها مائة و حفر لها یوم الجمعة فی الرحبة (رحبه: دهی در مقابل قادسیه و در یک منزلی کوفه. رحبه در لغت به معنای فضای باز جلو خانه یا قبیله یا مسجد است.)
شراحۀ همدانیه را نزد علی (علیه‌السلام) آوردند. امام به او فرمود: وای بر تو! شاید مردی با تو وقتی خواب بودی همبستر شده؟ گفت: نه. فرمود: شاید تو را مجبور کرده؟ گفت: نه. فرمود: شاید شوهرت از دشمنان ماست و این شخص[به زور] پیش تو آمده و تو دوست نداری او را محکوم کنی. به او تلقین می‌کرد شاید بگوید: آری[و از حد رهایی یابد]. فرمود: سپس دستور داد: او را حبس کنند. وقتی وضع حمل کرد روز پنج‌شنبه او را بیرون آورد و صد[تازیانه] به او زد و روز جمعه در فضای باز برای او گودال کند.
۹. عن علی، انّ امراة اتته، فقالت: انّی زنیت، فقال: لعلّک اتیت و انت نائمة فی فراشک او اکرهت؟ قالت: اتیت طائعة غیر مکرهة. قال: لعلّک غضبت علی نفسک؟ قالت: ما غضبت، فحبسها. فلمّا ولدت و شبّ ابنها جلدها؛
زنی نزد علی آمد و گفت: من زنا دادم. امام فرمود: شاید تو در بسترت خواب بودی و یا به زور با تو زنا شده؟ گفت: به خواست خودم بود و زوری در کار نبود. فرمود: شاید تو از روی خشم تصمیم گرفتی؟ گفت: نه. پس امام او را حبس کرد. وقتی که وضع حمل کرد و پسرش بزرگ شد او را تازیانه زد.


۱. شیخ مفید: اگر زن باردار زنا داد حبس می‌شود تا وضع حمل کند و از نفاس خارج شود بعد از آن حد بر او جاری می‌شود.
۲. علی بن حمزه: اگر ولی در برابر دریافت مال (دیه) حاضر به عفو نشد، قاتل را تا وقت قصاص حبس می‌کند.


۳. شافعی: … اگر زن کسی را بکشد که به جهت آن باید قصاص شود پس بگوید: من باردارم یا شبهۀ حمل در او باشد، حبس می‌شود تا وضع حمل کند و پس از وضع حمل قصاص می‌شود.
[۳۰] شافعی، محمد بن ادریس، الامّ، ج۶، ص۱۴۶.

۴. سرخسی: اگر آبستن باشد حبس می‌شود تا بزاید … و امام نمی‌تواند حد را پس از اینکه با بینه برای او ثابت شد از دست بدهد. از این رو، باید زن را حبس کند تا بزاید و سپس اگر حدّش رجم است، سنگسارش می‌کند؛ زیرا او مستحقّ اعدام است و تاخیر آن به جهت فرزندی است که در شکم دارد.
۵. نووی: … اصحاب ما در آن اختلاف کرده‌اند، ابوسعید اصطخری گفته است: حبس نمی‌شود تا چهار زن شهادت دهند که او آبستن است؛ زیرا قصاص واجب شده و با حرف او به تاخیر نمی‌افتد، ولی بیشتر اصحاب ما گفته‌اند: به گفتۀ او اعتماد می‌شود؛ زیرا اقامۀ بینه بر بارداری و مسائل مربوط به زن‌ها مشکل است و قول خود او پذیرفته می‌شود.
۶. جزیری: ائمۀ [اهل سنّت] اتفاق دارند که زن باردار وقتی قصاص نفس یا اعضای او واجب شد، اگر مجنیّ علیه درخواست حبس او را کرد، حبس می‌شود تا وضع حمل کند.
نظر نگارنده: مقتضای این روایات جواز حبس است تا حد در مورد اعدامی‌ها، مثل زناکار محصن، کسی که قتل عمد کرده، محارب و باغی و مرتد فطری اقامه شود. حکم به موارد دیگر، مثل زانی غیر محصن و … یعنی کسانی که حدّشان قتل نیست سرایت نمی‌کند؛ مگر تنقیح مناط قطعی شود، البته اگر دلیل خاصّی در کار نباشد، مثل اینکه علی (علیه‌السلام) نجاشی را یک شب حبس کرد تا بر او اقامۀ حد کند … ولی می‌شود چنین استدلال کرد: اگر حبس نباشد جنایتکار فرار می‌کند یا ترس فرار او هست پس برای استیفای حد در حقّ الناس و حقّ اللّه زندانی می‌شود.
امّا در گفتۀ سرخسی که حبس آبستن جایز است؛ چون مستحق اعدام است؛ اشکالی است و آن اینکه، حمل، ملازم با احصان زن نیست؛ زیرا گاهی حمل با وطی شبهه یا جذب نطفه یا اجبار به زنا و یا عقد باطل و … حاصل می‌شود. حال اگر پس از اینکه به واسطۀ یکی از این جهات باردار شده بود و بعد زنا داد، صدق نمی‌کند که او زانیۀ محصنه است تا مستحقّ اعدام باشد.


اوّل: مدت زندان آبستن از نظر ما، نه ماه است و به اعتقاد بعضی ده ماه و آخرین مدّتی که گفته شده یک سال است (طبق روایت ضعیفی، تا دو سال.) که آخرین مدّت ممکن بارداری است.
امّا از نظر اهل سنّت: برخی گفته‌اند: تا دو سال زندانی می‌شود- چنان که از سرخسی نقل است. بنابر مذهب مالکی تا پنج سال (البته تا هفت سال هم گفته‌اند همان‌طور که از زهری نقل شده است.)،
[۴۰] ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۵۵.
آخرین مدت آن است که باید رعایت شود که این نظر، نزد ما باطل است.
سرخسی: … آنچه بر قاضی مشکل می‌شود به اهل بصیرت در آن زمینه مراجعه می‌کند … اگر زن‌ها گفتند: آن زن آبستن است تا دو سال وی را حبس می‌کند، اگر نزایید وی را سنگسار می‌کند؛ زیرا یقین پیدا می‌کند آنان دروغ گفته‌اند؛ چون فرزند بیش از دو سال[در رحم] باقی نمی‌ماند.
جزیری: … مالکیه گفته‌اند: کمترین زمان بارداری شش ماه است و بیشترین آن پنج سال و این قول مشهور است که قضاوت ایشان بر پایۀ آن است.
دوم: اگر به کسی که حبس شده تا بعدها حد بر او جاری یا قصاص شود، تعدّی شد؛ یعنی کسی او را کشت یا زخمی کرد حکمش چیست؟ در مدوّنة الکبری گفته است: گفتم:
بگو: اگر کسی قتل عمد انجام داد پس زندانی شد تا کشته شود؛ در زندان شخصی به او پرید و چشمش را به عمد یا اشتباه بیرون آورد[حکمش چیست]؟ گفت: مالک گفته است: این فردی است مانند همۀ مسلمانان، و از او و به نفع مجروح قصاص می‌شود و دیۀ جراحاتش مادامی‌که کشته نشده، به خود او پرداخت می‌شود. ابن قاسم گفته است: من فکر می‌کنم خودش به جراحاتی که به او رسیده- عمدی باشد یا خطایی- اولی باشد؛ یعنی اگر عمدی باشد می‌تواند قصاص کند که اگر خواست قصاص می‌کند و اگر نخواست می‌بخشد و اگر خطایی باشد می‌تواند ارش بگیرد و اولیای مقتول در این زمینه حقّی ندارند فقط جان او را می‌توانند بگیرند و صاحب خون مقتول هستند و از قاتل به خودش، شایسته‌تر هستند. امّا در مورد جرح قاتل، از خود او اولی نیستند.
[۴۶] اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۳۲.
[۴۷] نک: جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۵، ص۸۱.

نظر نگارنده: حتی اگر این زندانی مهدور الدم باشد نسبت به غیر اولیای دم مصونیت دارد؛ چنان که جایز نیست اولیای دم چشم او را درآورند و جراحتی بر او وارد سازند در این صورت بعید نیست بگوییم: ولیّ[قاتل] حق دارد در صورت عمد قصاص کند و در صورت خطا دیه بگیرد، خواه جارح ولیّ دم باشد یا دیگری.


۱. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۵۰۰، کتاب الحدود، الاول فی حد الزنا، القول فی اللواحق، مسالة ۷.    
۲. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۴۹۷، کتاب الحدود، القول فی الحد، الاول فی اقسامه، مسالة ۸.    
۳. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۳، تحریرالوسیلة، ج۲، ص۴۹۷، کتاب الحدود، القول فی الحد، الاول فی اقسامه، مسالة ۹.    
۴. موسوعة الامام الخمینی، ج۲۱، ولایت فقیه، ص۷۶.    
۵. موسوعة الامام الخمینی، ج۴۱، استفتائات امام خمینی، ج۱۰، ص۷۳-۷۴، سؤال ۱۱۴۰۰.    
۶. موسوعة الامام الخمینی، ج۴۱، استفتائات امام خمینی، ج۱۰، ص۷۳-۷۴، سؤال ۱۱۴۰۰.    
۷. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۰.    
۸. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (به نقل از:من لا یحضره الفقیه)، ج۱۸، ص۳۸۰، ح۵.    
۹. فیض کاشانی، ملا محسن، وافی، ج۱۵، ص۲۷۴، ح۱۵۰۴۴.    
۱۰. زید بن علی، مسند زید، ص۲۹۸.
۱۱. طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۱۴۳، ح۲۸.    
۱۲. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، ج۴، ص۲۵۵، ح۱۳.    
۱۳. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة (به نقل از:استبصار)، ج۱۸، ص۵۵۰، ح۵.    
۱۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار (به نقل از:تهذیب الاحکام)، ج۳۸، ص۶۳.    
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار (به نقل از:تفسیر قمی)، ج۷۶، ص۳۵، ح۷.    
۱۶. مغربی، نعمان، دعائم الاسلام، ج۲، ص۴۵۱، ح۱۵۷۷.    
۱۷. نوری، حسین، مستدرک الوسائل (به نقل از:دعائم الاسلام)، ج۱۵، ص۵۶، ح۱.    
۱۸. نوری، حسین، مستدرک الوسائل ج۱۸، ص۴۴، ح۱.    
۱۹. سعید بن منصور، سنن سعید بن منصور، ج۱، ص۲۱۹، ح۸۵۶.    
۲۰. ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۵، ص۵۴۳.    
۲۱. ابن ابی‌شیبه، ابوبکر، مصنّف ابن ابی شیبه، ج۵، ص۵۳۸.    
۲۲. صنعانی، عبدالرزاق، مصنّف عبدالرزاق، ج۷، ص۳۲۲.    
۲۳. متقی هندی، علاءالدین، کنز العمّال (به نقل از:مصنّف عبد الرزاق)، ج۵، ص۴۱۰، ح۱۳۴۵۰ (با اختلاف در تعابیر.    
۲۴. حموی، یاقوت، معجم البلدان، ج۳، ص۳۳.    
۲۵. بیهقی، ابوبکر، سنن الکبری، ج۸، ص۳۸۴.    
۲۶. متقی هندی، علاءالدین، کنز العمّال (به نقل از:سنن الکبری)، ج۵، ص۴۲۱، ح۱۳۴۹۱.    
۲۷. متقی هندی، علاءالدین، کنز العمّال (به نقل از:ابن راهویه)، ج۵، ص۴۵۷، ح۱۳۵۵۹.    
۲۸. شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعه، ص۷۸۲.    
۲۹. طوسی، علی بن حمزه، الوسیله، ص۴۳۹.    
۳۰. شافعی، محمد بن ادریس، الامّ، ج۶، ص۱۴۶.
۳۱. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۹، ص۷۳.    
۳۲. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ج۱۸، ص۴۵۰.    
۳۳. نووی، یحیی بن شرف، المجموع، ج۱۸، ص۴۵۳.    
۳۴. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۵، ص۳۱۹.    
۳۵. نک:شهید ثانی، روضة البهیّه، ج۵، ص۴۳۲.    
۳۶. نک:صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۳۲.    
۳۷. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۹، ص۱۰۰.    
۳۸. نک:مقدسی، ابن قدامه، المغنی، ج۸، ص۱۳۸.    
۳۹. اندلسی، ابن رشد، بدایة المجتهد، ج۲، ص۷۵.    
۴۰. ذهبی، شمس الدین، سیر اعلام النبلاء، ج۸، ص۵۵.
۴۱. دینوری، ابن قتیبه، المعارف، ص۵۹۴.    
۴۲. سرخسی، محمد بن احمد، المبسوط، ج۹، ص۷۳.    
۴۳. جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۴، ص۴۵۹.    
۴۴. نک:موصلی، ابن مودود، الاختیار، ج۳، ص۱۷۹.    
۴۵. مرداوی، علی بن سلیمان، الانصاف، ج۹، ص۲۷۴.    
۴۶. اصبحی، مالک بن انس، مدوّنة الکبری، ج۶، ص۴۳۲.
۴۷. نک: جزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الاربعه، ج۵، ص۸۱.



• طبسی، نجم‌الدین، حقوق زندانی و موارد زندان در اسلام، ص۲۴۴-۲۵۲.
• ساعدی، محمد، (مدرس حوزه و پژوهشگر)، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.






جعبه ابزار