محبت خداوند
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حب خداوند به بندگان، ناشی از حب او به ذات خویش بوده و خداوند افعال خویش را دوست میدارد و چون مخلوقاتش، نتیجۀ فعل اویند، آنها را نیز دوست دارد.
بدون شک جاذبهها و دافعههای انسان تحت تاثیر محبتها و نفرتهای او شکل میگیرد. آدمی در حالی که
محبت و
عشق میورزد، احساس
لذت و خوشبختی میکند و در هنگامی که در حال کراهت و
نفرت است، احساس گرفتگی و درد و رنج دارد. شاید به همین دلیل است که برخی از حکیمان بزرگ و فیلسوفان اخلاق غایت انسان و هدف
اخلاق را سعادتمندی، یعنی زندگی لذتبخش و بدون درد و رنج دانستهاند و تحقق این هدف را فقط در سایه زندگی محبتآمیز به خصوص مرحله عالی آن یعنی حیات عاشقانه میسّر میدانند. میتوان سرّ این همه ارزشمندی برای واژگان «محبت» و «عشق» را در همین حقیقت جُست. امّا آنچه از اصل محبت و عشق مهمتر است، شان و منزلت محبوب و معشوق است. میزان سعادتمندی انسان وابسته به درجه محبت او است و سطح محبت و عشق او را در اندازههای کمال و جمال محبوب باید جستوجو کرد و دوام و قوام آن را نیز ظهور و غروب جمال محبوب رقم میزند.
اکنون سؤال اصلی آن است که
سر و جان را در هوای جمال و جلال کدام حقیقت باید سودا کرد، تا محبت ابدی و عشق متعالی ثمر دهد، و لذت پایدار و خوشبختی ماندگار به بار آورد؟
خداباوران را زیبنده آن است که پاسخ این پرسش را از
پروردگار خویش طلب کنند. از نگاه
اخلاق اسلامی آن وجودی که شایسته چنین محبتی است، جز خداوند نیست. محبت او توجیهگر خلقت عالم و تحقّقبخش آمال آدم و اهداف عالم است. از اینرو خداوند میفرماید: «وَ الَّذِینَ آمَنُوا اَشَدُّ حبّاً لله؛
ولی کسانی که
ایمان آوردهاند، به خدا محبت بیشتری دارند». و اعلام میدارد: یحبّهم و یحبّونه؛
خدا آنان را دوست میدارد و آنان (نیز) او را دوست دارند».
از سوی دیگر، محبت پرودگار پاداشی است که خداوند در
قرآن به خواص بندگان خویش
بشارت میدهد؛ همانند مجاهدان که سر و جان را فدای او میکنند، انّ الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفّاً کاّنَّهم بنیانٌ مرصوصٌ..
و محسنین، توابین، مطهرین، مقسطین، صابرین و متوکلین که در قرآن کریم محبوب پروردگار قرار گرفتهاند. البته محور سخن ما در اینجا محبت انسان به خداوند است، ولی چون در واقع نوعی ملازمه میان محبت بندگان نسبت به پروردگار خویش با محبت خداوند به آنان وجود دارد، ناگزیر باید از هر دو منظر به موضوع نگریست.
بندگان و مخلوقات الهی در حد شناخت و
معرفت خود از خداوند متعال از باب شکر منعم محبت نسبی به خداوند ابراز میدارند که خود همین محبت هم از الطاف الهی میباشد.
در واقع تنها خداوند شایسته محبت حقیقی و عشق ورزیدن است. اشیا و اشخاص دیگر به میزان تناسبی که با او دارند، محبوب واقع میگردند.
به اعتقاد
امام خمینی حقیقت محبت، رابطهای اتحادی است که محب با محبوب دارد، امام خمینی محبت و عشق به خداوند را دستاورد تجلیات حبی در سرّ قلب میداند که بهصورت عشقبازی در ظاهر، در میآید و آتشی است که از قلب عاشق سر میکشد و به باطن و ظاهر سرایت میکند.
در نگاه امام خمینی، محبت و عشق خاستگاه ازلی دارد و انسان فطرتاً
عاشق آفریده شده است و در فطرت تمام موجودات محبت ذاتی و
عشق موجود است که بهواسطه آن، متوجه کمال مطلق و عاشق جمیل علیالاطلاق میباشند.
به اعتقاد امام خمینی حب و محبت از اوصاف حقیقیه ذات اضافه است، یعنی محب و محبوب لازم دارد و ملاک محبت، ادراک کمال در محبوب است و هرچه کمال در محبوب، قویتر باشد، حب و عشق قویتر خواهد بود؛ ازاینرو محبت انبیای الهی (علیهمالسّلام) بهاندازه معرفت و ادراک آنها متفاوت است همچنین هرچه محبت به چیزی بیشتر باشد، محبت به آثار و لوازم آن نیز بیشتر است ازاینرو انبیای الهی بهواسطه ادراک کامل خود، افزون بر محبت و عشق شدید به حقتعالی به آثار و متعلقات او (مخلوقات) نیز محبت و عشق میورزیدند.
امام خمینی معتقد است مبدا پیدایش ما سوی الله و سرچشمه اصلی همه فیوضات و تعینات
حب ذاتی حقتعالی است
و اگر حب ذاتی حقتعالی نبود، هیچ موجودی از موجودات عالم پا به عرصه ظهور نمیگذاشت و به هیچ کمالی از کمالات نمیرسید و حتی آسمان نیز بر پایه محبت و عشق استوار است.
به اعتقاد امام خمینی ظهور محبت الهی برحسب نشئهها و موجوداتی که پذیرای این محبت هستند، مختلف است در برخی از مراتب، مانند عالم اسمای صفات و اعیان ثابته، حکم این محبت کاملتر و ظهورش بیشتر و در برخی کمتر است تا برسد به آخرین مراتب وجود.
عالمان اخلاق معتقدند که محبت و مراتب شدید آن یعنی عشق، در نتیجه اسباب و موجبات زیر پدید میآید:
آنچه سبب بقا و کمال آدمی میشود: بر همین اساس، انسان وجود نفس خود را دوست دارد و به دوام و بقای آن علاقهمند است و هر آنچه به این امر کمک کند، مورد محبت او است و نسبت به
مرگ و موجبات آن
کراهت و نفرت دارد.
لذّت اعم از مادی و معنوی موجب
محبّت میگردد. یعنی انسان آنچه را که موجب لذّت گردد، به دلیل لذتآور بودن دوست دارد نه برای ذات آن.
لذت مادی؛ مانند محبّت انسان به خوردنیها و آشامیدنیها و آنچه موجب ارضای سایر غرایز او میشود. این نوع محبت به آسانی به دست میآید و به سرعت نیز از میان میرود. همچنین این قبیل محبتها به دلیل پستی و مادی بودنِ سبب آن و سرعت زوالش، پایینترین درجه محبت است.
و
لذت معنوی؛ مانند محبت انسان به یک سرباز فداکار؛ به دلیل لذتی که از دیدن جنگاوریها و شجاعتهای او میبرد و به یک هنرمند و ورزشکار؛ به دلیل لذتی که از صحنههای هنرنمایی او میچشد و به
امانت و پاکدامنی؛ به دلیل لذتی که آدمی از احساس پاکی و امانت میبرد و به
یاد خداوند و
مناجات با او؛ به دلیل لذت سرشاری که از این امر به او دست میدهد. محبت آفرینی این قبیل لذتها بر آنان که به جرعهای از آن سیراب گشتهاند، امری آشکار و بینیاز از استدلال است. این نوع لذایذ، عمری دراز دارند. اگرچه از این جهت خودداری مراتب و درجاتند، ولی جویندگان محبت ماندگار در هوای نیل به آن، لذایذ مادی و محبتهای آنی و فانی را یکسره سودا میکنند.
انسان، بنده و اسیر نیکی و
احسان است و به طور طبیعی هر که را به او احسان کند، دوست دارد و از کسی که به او بدی کند، میرنجد. بنابراین منفعت و نیکی سبب محبت آدمی به عامل آن میشود.
حُسن و جمال ظاهری و باطنی: ادراک زیبایی و جمال موجب محبت میگردد؛ یعنی انسان زیباییها را اعم از مادی و معنوی دوست دارد و این محبت به ذات زیبایی تعلّق میگیرد، نه به آثار و لوازم آن و منشا درونی و فطری دارد.
تناسب و مسانخت باطنی و روحی: گاهی انسان نسبت به دیگری محبت میورزد، ولی نه به دلیل حُسن و جمال او و نه به سبب چشمداشت و
طمع در
مقام و
مال او بلکه به صرف مجانست و تناسب باطنی و معنوی که با
روح و جان او دارد.
اجتماع افراد با یکدیگر و زندگی در کنار هم موجب محبت و اٌنس آنان به یکدیگر میگردد. اُنس و اُلفت ریشه در طبیعت و سرشت آدمی دارد. بر همین اساس است که گفته میشود واژه «انسان» از ماده «اُنس» است، نه «
نسیان».
شباهت در اوصاف ظاهری: اشتراک در یک یا چند ویژگی ظاهری باعث پیدایش محبت میشود. علاقه کودکان به یکدیگر و پیران به همدیگر و افراد هم شغل و همکار با یکدیگر از همین قبیل است.
چون
معلول ناشی از
علت و متناسب و هم سنخ با آن است، پس محبوبِ علت واقع میگردد؛ زیرا به منزله بعضی از اجزای علت و پارهای از آن است. معلول نیز علت را از آنرو دوست دارد که در واقع علت اصل آن است. بنابراین هر یک از آن دو در محبت نسبت به دیگری، در حقیقت به خویش عشق میورزند.
با صرف نظر از این که آیا همه اسباب ایجاد محبت در موارد یاد شده خلاصه میشود یا خیر، و با چشمپوشی از تداخل یا استقلال هر یک از اسباب مذکور، همه اسباب و موجبات محبتآفرین بهطور حقیقی فقط در خداوند وجود دارد و تصوّر وجود آن در غیر او
توهّم و تخیّلی بیش نیست. در بیان این حقیقت میتوان گفت: وجود هر کسی فرع وجود خداوند است و هستی مستقلی از وجود خداوند ندارد، و کمال وجودش از خداوند، به وسیله او و به سوی او است، و سرچشمه لذت و احسان خداوند است. خالق احسان او است و هر احسانی بیانگر حُسنی از حَسَنات
قدرت و فعل او است. بدون تردید
جمال و
کمال بالذات فقط در او وجود دارد. شکی نیست که جمال معنوی برای اهل بصیرت دوست داشتنیتر و زیباتر است. همچنین روح و جان آدمی با پروردگار خویش رابطهای مخفی و رمز و رازی درونی دارد و شاید
آیه «قل الرّوح من امر ربّی؛
«بگو: روح از (سنخ) فرمان پروردگار من است». اشاره به همین رابطه باطنی دارد. وجود رابطه علیّت بین خدا و انسان آشکار و بینیاز از توضیح است، ولی دو سبب دیگر یعنی «اجتماع مادی» و «اشتراک در اوصاف ظاهری»، اولاً در محبتآفرینی نقش ضعیفی دارند و ثانیاً نسبت دادن آنها به خداوند موجب نقص میشود و در واقع محال است. بنابراین همه اسباب محبت بهطور حقیقی و در بالاترین درجات خداوند وجود دارد و چون هیچ شریکی در اوصافش ندارد، هیچگونه شریکی را نیز در محبت بر نمیتابد.
ارزشهای متعالی و مقدس همواره با آفت مدعیان دروغین روبرو بودهاند. این ادعاها و تصورات غیر واقعی گاهی چنان پیچیدهاند که حتی حقیقت امر بر خود اشخاص نیز پوشیده میماند. بسا کودک صفتانی که الفبای محبت پروردگار را نیاموختهاند، ولی خویشتن را از دوستان خاص الهی میشمارند و دعوی عشق و ارادت به او دارند. بیان نشانههای آشکار و ملموس دوستان خداوند، راه مناسبی برای خودشناسی و دیگرشناسی و معیاری برای صدق و کذب ادعای دوستی و محبت خداوند است. شاخصترین این نشانهها به
روایت منابع اوّلیّه
اخلاق اسلامی به قرار زیر است:
دوستدار حقیقی، مشتاق مشاهده محبوب خویش است. اگرچه
مرگ تنها راه ملاقات و رؤیت جمال خداوند نیست، ولی بهطور عموم تحقق این امر با عبور از گذرگاه مرگ میسّر است. کسی که به مقصدی
عشق ورزد، هر آنچه به آن هدف رهنمون شود، محبوب او واقع خواهد شد.
قرآن کریم در اینباره میفرماید:
«قُلْ یا اَیُّهَا الَّذِینَهادُوا اِنْ زَعَمْتُمْ اَنَّکُمْ اَوْلِیاءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ اِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ؛
بگو: ای کسانی که یهودی شدهاید، اگر پندارید که شما دوستان خدایید نه مردم دیگر، پس اگر راست میگویید درخواست مرگ کنید».
البته همچنان که محبت خداوند دارای درجات و مراتبی است، خوشایند یا ناخوشایند بودن مرگ هم در نظر افراد درجاتی دارد.
کراهت نسبت به مرگ در صورتی با محبت خداوند ناسازگار است که منشا آن محبت به مظاهر دنیا از قبیل اموال، فرزندان، خانواده و مقام باشد. اما هرگاه علاقه به بقا در
دنیا به منظور کسب آمادگی برای ملاقات پروردگار و انجام اعمال نیک باشد، با دوستی خداوند منافاتی ندارد.
دوست حقیقی خداوند اراده او را بر اراده خویش مقدم میدارد و حتی اگر محبوب هجران را اراده کند، آن را بر وصال ترجیح میدهد.
محبت الهی پیروی از دستورات او را در پی دارد و تلاش برای کسب رضایتمندی محبوب لازمه آن است.
«قُلْ اِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِی..؛
بگو: «اگر خدا را دوست دارید، از من پیروی کنید تا خدا دوستتان بدارد و گناهان شما را بر شما ببخشاید، و خداوند آمرزنده مهربان است».
ذکر و یاد محبوب و آنچه مربوط به او است، همواره برای محبّ لذّت بخش و دوست داشتنی است. دوستان خدا دائم سخن از او و دوستان او میگویند و با یاد او زندگی میکنند و از تلاوت کلام او لذت میبرند و در خلوت مناجات با او اُنس میگیرند؛ چنان که خداوند به
موسی (علیهالسّلام) فرمود:
ای پسر عمران،
دروغ میگوید آن کسی که گمان برد مرا دوست دارد، اما چون
شب فرا رسد
چشم از
عبادت من فرو بندد. مگر نه این است که هر دلدادهای دوست دارد که با دلدار خود خلوت کند؟
دوستان خداوند، دردمند و اندوهگین نمیشوند، مگر برای آنچه آنان را از محبوب دور کند، و شادمان نمیگردند جز به موجب آنچه آنان را به مراد خویش نزدیک گرداند. آنان به
اطاعت مسرور و با
معصیت، محزون میگردند و بود و نبود دنیا سبب غم و شادی آنان نمیگردد.
«لِکَیْلا تَاْسَوْا عَلی ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ؛
تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگین نشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است، شادمانی نکنید.
دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان او: «محمّد رسول الله و الّذین معه، اشدّاء علی الکفّار رحماء بینهم؛
محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
پیامبر خدا است، و کسانی که همراه او هستند، بر کافران، سختگیر (و) با همدیگر مهرباناند.»
بیمناکی در عین محبت و امیدواری: دوستان خدا در عین حال که شیفته جمال اویاند، در نتیجه ادراک عظمت او در بیم و هراس به سر میبرند. زیرا همانطور که ادراک جمال الهی محبت او را در پی دارد، ادراک عظمت او هم
هیبت و
هراس را به دنبال میآورد. البته این
بیم منافاتی با محبت ندارد؛ زیرا بیم دوستان خدا، از دور ماندن از او است. این بیم و
امید مکمل هم در بندگی پروردگارند. برخی از رهروان طریق محبت الهی گفتهاند:
بندگی خدا به صرف محبت و بدون بیم به دلیل
افراط در امید و انبساط خاطر، موجب هلاک آدمی میگردد و عبودیت به صرف بیم و خوف و بدون امید، به دلیل
وحشت موجب دوری از پروردگار و هلاک میشود و بندگی از روی بیم و محبت هر دو، محبت خداوند و تقرب به او را در پی خواهد داشت.
محبت، سرّی از اسرار محبوب است و بسا در اظهار آن چیزی گفته شود که خلاف واقع و
افترا بر محبوب باشد. به علاوه محبت انسان نسبت به مراتب اشتیاق و محبت دوستان خاص پروردگار یعنی
انبیا و
اولیا که خود را در عشقورزیِ شایسته نسبت به خداوند، ناکام میدانستند و گروه عظیم فرشتگان، تحفه قابل ذکر و ادعایی نخواهد بود، و نشانه محبت حقیقی آن است که مراتب محبت خویش را به هیچ انگارد و آن را شایسته ذکر نبیند و خویشتن را همواره در این باب قاصر و عاجز بیابد.
محبت خداوند، آثار فراوانی را در ابعاد مختلف وجود انسان از خود بر جای میگذارد. در اینجا به برخی از آثار که به عنوان حالت و صفتی نفسانی مطرحاند، اشاره میشود:
هنگامی که قلب آدمی مسرور از قرب الهی و مشاهده جمالِ مکشوفِ محبوب میگردد، بشارتی به قلب انسان وارد میگردد که به آن «اُنس» گفته میشود. از نشانههای اُنس با خداوند آن است که خلوت و اشتغال به ذکر او گواراتر از همنشینی و اُنس با خلایق است. چنین فردی در حالی که در میان جمع است، در واقع تنها است و هنگامی که در خلوت است در واقع با محبوب خویش همنشین است. جسم او در جمع مردمان و قلبش جدای از آنها است.
امیر مؤمنان (علیهالسلام) در توصیف دارندگان چنین مقامی فرموده است:
دانش، نور حقیقتبینی را بر آنان تافته و آنان روح یقین را دریافته و آنچه را نازپروردگان دشوار دیدهاند آسان پذیرفتهاند و بدانچه نادانان از آن رمیدهاند خوگرفته. و همنشین دنیایاند با تنها، و جانهاشان آویزان است در ملا اعلی. اینان خدا را در
زمین او جانشیناناند و مردم را به
دین او میخوانند.
دوستداران مشاهده جمال الهی بعد از اینکه از ورای حجابهای غیب، رخسار محبوب را به نظاره نشستند و دریافتند که از رؤیت حقیقت جلال و عظمت او قاصرند، تشنگی و ولع آنان برای مشاهده آنچه ندیدهاند فزونی میگیرد؛ به این حالت «
مقام شوق» گفته میشود. بر خلاف مقام اُنس که ناشی از مشاهده چهره مکشوف محبوب است، مقام اشتیاق، در نتیجه تمایل به ادراک جمال و جلال محجوب او پدید میآید.
«
رضا» در مقابل «
سخط» است و آن عبارت است از ترک اعتراض نسبت به آنچه خداوند مقرر داشته است، در ظاهر و باطن و در گفتار و رفتار. رضا از آثار و لوازم محبت پروردگار است؛ زیرا محب هر آنچه را که از محبوب صادر گردد، زیبا میبیند. کسی که به مقام رضا نایل گردد، در نزد او
فقر و
غنا، راحتی و سختی، تندرستی و
بیماری،
مرگ و زندگی و... یکسان است و تحمّل هیچ یک بر او دشوار نیست؛ چرا که همه را از جانب محبوب میبیند. او همواره در سرور و بهجت و راحتی به سر میبرد؛ زیرا به همه چیز به چشم رضایت مینگرد و در واقع همه امور بر وفق مراد او پیش میرود و در نتیجه از هر غم واندوهی به دور خواهد بود. در
قرآن کریم چندین بار به این مقام اشاره شده است؛ از جمله در معرفی
حزب خداوند میفرماید: «... رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ اُولئِکَ حِزْبُ اللَّهِ اَلا اِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند. ایناناند حزب خدا. آری، حزب خدا است که رستگاراناند.
امام سجاد (علیهالسّلام) در بیان منزلت و جایگاه رفیع
مقام رضا فرمود:
بالاترین درجه
زهد، پستترین درجه
ورع و بالاترین درجه ورع، پستترین درجه یقین و بالاترین درجه یقین، پستترین درجه رضا است.
بنابراین دوستان خدا با رضایتمندی از آنچه او رقم میزند، از هرگونه حزن و اندوهی به دورند و در کمال بهجت و سرور زندگی گوارایی دارند. در قرآن کریم آمده است:
«اَلا اِنَّ اَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ؛
آگاه باشید، که بر دوستان خدا نه بیمی است و نه آنان اندوهگین میشوند.
پایان محبت الهی مانند هر محبت دیگری جز ملاقات و وصال محبوب نمیتواند باشد. تحقق این رؤیت و ملاقات متوقف بر معرفت خداوند است که خود محتاج صفای باطن و پیراستن دل از علاقههای دنیوی است و حصول آن در دنیا برای سالکان طریق محبت الهی پیدا میشود.
فهم حقیقت این ملاقات همواره برای اذهان انسانها دشوار بوده است. بر همین اساس بسیاری ره
انکار پیمودهاند.
امام علی (علیهالسّلام) هنگامی که پرسشگری از
خوارج از او پرسید: «آیا پروردگارت را به هنگام
پرستش او دیدهای؟» در پاسخ با صراحت فرمود: «وای بر تو! من کسی نیستم که پروردگاری را که ندیدهام بپرستم». آنگاه که پرسشگر از حقیقت و ماهیت این ملاقات جویا شد و پرسید: چگونه او را دیدهای؟ پاسخ داد: «وای بر تو! دیدگان هنگام نظر افکندن او را درک نکنند؛ ولی دلها با حقایق ایمان او را دیدهاند».
ملاقات و مشاهده جمال الهی لذتی را در پی دارد که به شرح و وصف نمیآید. آنان که مراتب ضعیفی از آن را چشیدهاند، هرگز آن را با سایر لذتهای متصوّر، سودا نمیکنند. از این رو
انبیا و اولیای الهی در مناجاتهای خود با محبوب خویش، همواره اشتیاق خود را نسبت به آن آشکارا فریاد زدهاند و عارفان و سالکان در اشعار و چکامههایی که از خود به یادگار گذاشتهاند، مناظر زیبا و دلانگیزی از آتش عشق خویش را به ملاقات و شهود جمال مُراد محبوب به نمایش گذارده و صحنههای حزنانگیزی از درد و رنج
فراق و
هجران دوست را به تصویر کشیدهاند. نزد آنان ملاقات پروردگار، اوج قلّه
عرفان و پایان سیر سالکان است. رسالههایی نیز در بیان ابزار وصول به این مقصد، منازل و مراحلی که در سر راه رهروان این راه وجود دارد، خطراتی که آنان را
تهدید میکند، زاد و توشهای که آنها را در این راه به کار میآید، نگاشتهاند.
قرآن و روایات
اهل بیت در بردارنده آیات و روایاتی است که
حکایت از محبت و دوستی خاص پروردگار نسبت به برخی از بندگان دارد. این محبت، آثار ویژهای را در بر دارد که فقط شامل افرادی خاص میگردد. البته رحمت و محبت عمومی خداوند در قالب انواع مواهب دنیوی و
احکام شرعی شامل همگان میشود. چنانکه قبلاً نیز اشاره شد، خداوند در قرآن دوستی خویش را به صراحت نسبت به مجاهدان، نیکوکاران، بسیار توبهکنندگان، پرهیزگاران، عدالتپیشگان، صابران، پاکان و مطهران و
توکّل و اعتمادکنندگان به پروردگار، اعلام میدارد.
در میان سخنان خداوند به
داود پیامبر (علیهالسّلام) آمده است:
ای داود، به بندگان زمینی من بگو: من دوست کسی هستم که دوستم بدارد و همنشین کسی هستم که با من همنشینی کند و همدم کسی هستم که با یاد و نام من اُنس گیرد و همراه کسی هستم که با من همراه شود، کسی را برمیگزینم که مرا برگزیند و فرمانبردار کسی هستم که فرمانبردار من باشد. هر کس مرا قلباً دوست بدارد و من بدان یقین حاصل کنم او را با خود بپذیرم (و چنان دوستش بدارم) که هیچیک از بندگانم بر او پیشی نگیرد. هر کس به راستی مرا بجوید، بیابد و هر کس جز مرا بجوید، مرا نیابد. پس ای زمینیان! رها کنید آن فریبها و اباطیل دنیا را به کرامت و مصاحبت و همنشینی و همدمی با من بشتابید و به من خو گیرید تا به شما خو گیرم و به دوست داشتن شما بشتابم.
بنابراین دوستی و محبت میان خدا و بندگانش یک محبت دوسویه است. تنها انسان نیست که از
مناجات با پروردگارش لذت میبرد و در
حسرت دیدار او میسوزد، بلکه خداوند نیز ندای محبتآمیز بندگانش را دوست دارد و به گفتوگو و مجالست خالصانه با آنان
عشق میورزد.
•
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «محبت خداوند»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۰۱/۱۲. • دانشنامه امام خمینی، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، ۱۴۰۰ شمسی.