حافظ ابرو
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حافظِ ابرو، مورخ و جغرافیانویس ایرانی
سده هشتم و نهم بود.
نام کامل وی مولانا شهابالدین عبداللّه بن لُطفاللّه بن عبدالرشید و شهرتش حافظ ابروست.
برخی مؤلفان نام وی را با نام پدرش اشتباه کردهاند، چنانکه
عبدالرزاق سمرقندی (متوفی ۸۸۷)
و، به پیروی از او، خواندمیر (متوفی ۹۴۲)
نام و
لقب نورالدین لطفاللّه را برای حافظ ابرو ذکر کردهاند.
سبب
شهرت وی به حافظ ابرو به روشنی دانسته نیست. اعتمادالسلطنه در این باره وجوهی ذکر کرده است: گفتهاند وی ابروی پیوسته خوشنما و زیبایی داشته و نیز گفتهاند اهل اَبر در نزدیکی
بسطام بوده و ابری به ابرو تحریف شده است.
درباره سبب نامگذاری وی به حافظ نیز گفتهاند وی حافظ
قرآن مجید یا احادیث
پیامبر بوده است.
سامی
شهرت وی را حافظ آبرو ذکر نموده است. برخی در توجیه این قرائت گفتهاند که چون در خواف به مظهر
قنات ، آبرو میگفتهاند، وی را برای تمایز از دیگر افراد ملقب به حافظ، حافظ آبرو (حافظِ ساکن محله آبرو) خواندهاند،
اما این وجه درست بهنظر نمیرسد.
از
تاریخ تولد حافظ ابرو اطلاع دقیقی در دست نیست. برخی محققان معاصر، حدس زدهاند که در
سال ۷۶۳ به
دنیا آمده باشد.
درباره
زادگاه او نیز اختلاف وجود دارد. حافظ ابرو در مقدمه تاریخ ملوک کرت، خود را با نسبت بهدادنی (اهل بِهدادین، از قرای خواف) معرفی کرده است.
خوافی، مورخ معاصر حافظ ابرو، نیز از وی با نسبت خوافی یاد کرده است،
اما
عبدالرزاق سمرقندی و
خواندمیر زادگاه او را
هرات نوشتهاند و
حاجیخلیفه نیز او را هروی خوانده است. نسبت حافظ به هروی شاید ازآنروست که در زمان او، ناحیه خواف از لحاظ اداری و دیوانی، جزو هرات بهشمار میرفته است.
حافظ ابرو احتمالا در خردسالی همراه پدر یا خانوادهاش به
همدان کوچید
و در آنجا پرورش یافت و به تحصیل پرداخت.
او نیمه اول زندگیاش را در همدان و بلاد
عراق عجم گذراند.
از اینرو، شوشتری
از وی با نسبت همدانی یاد کرده است.
در جوانی به خدمت
امیرتیمور گورکان درآمد. تیمور به وی توجه بسیار داشت و همواره او را به مجالس خاص دعوت میکرد.
باتوجه به اینکه تیمور
شطرنجباز ماهری بود و پس از
فتح هر
شهر ، اولین کسانی را که نزد خویش میخواند شطرنجبازان بودند و حافظ ابرو نیز در این کار ماهر بود، شاید سبب ورود وی به دستگاه تیمور همین امر بوده است.
حافظ ابرو تیمور را در بسیاری از سفرها و لشکرکشیهایش همراهی کرد.
وی در ۷۸۸ در اردوی تیمور حضور داشت و به دبیری و منشیگری منصوب شد.
او پس از
مرگ تیمور در
شعبان ۸۰۷، به
شاهرخمیرزا پیوست و حدود ۲۸ سال از ملازمان او بود.
در زمان جلوس شاهرخ، حافظ ابرو ساکن هرات شد و وقت خود را صرف تألیف کرد.
او همچنین مورد توجه خاص
بایسنغرمیرزا ،
فرزند شاهرخ، قرار گرفت.
بنابه نوشته
خوافی ،
حافظ ابرو در ۳
شوال ۸۳۳، هنگام بازگشت شاهرخ تیموری از آذربایجان، در جایی به نام سرچم (حدود هشتاد کیلومتری
زنجان ) درگذشت و در زنجان، نزدیک مزار اَخی فَرَجْ (ابوالفرج) زنجانی، دفن شد. عبدالرزاق سمرقندی
و به پیروی از او، خواندمیر،
ضمن یک
بیت شعر ، نوشتهاند که او در ۸۳۴ در زنجان
وفات یافت.
به گفته
خانبابا بیانی ، حافظ ابرو هنگام وفات هفتاد سال داشت.
برخی
گور وی را در خواف دانستهاند، که خطاست.
حافظ ابرو
شافعیمذهب بود.
وی به مناسبت برخی حوادث، اشعاری به فارسی و
عربی سروده است،
از جمله بهمناسبت بازسازی
قلعه هرات (اختیارالدین، قلعه) بهدستور شاهرخ، قصیدهای سروده که چند بیت از آن روی دروازه
قلعه حک شده است.
او ترکی را بهخوبی نمیفهمید و از مترجم کمک میگرفت.
شهرت حافظ ابرو بیشتر بهسبب
تاریخنگاری است. وی یکی از پرکارترین و شایستهترین مورخان
دوره تیموری بود.
او تاریخنویسی را هیچگاه وسیله امرار معاش نکرد، مطالب کتابش را با
چاپلوسی درنیامیخت و با کمال فروتنی به کمی بضاعت علمی خود اعتراف نمود.
وی با تألیفات خود خلأ تاریخی آن دوره را پر کرده و تسلسل تاریخی را حفظ کرده است.
او تا نزدیک
مرگ خود، یک دوره تاریخ عمومی
ایران و
تاریخ کشورهای وابسته به ایران را نوشته است.
نوشتههای حافظ ابرو، به سبب ویژگیهای یادشده، الگوی سودمندی برای مورخان برجستهای چون عبدالرزاق سمرقندی، میرخواند و خواندمیر بوده است.
حافظ ابرو کتابهای خود را به فارسی نوشتهاست. وی تمام آثار خود را تحت حمایت شاهرخ در هرات تألیف کرده
و فقط یک کتاب را به نام پسر او، بایسنغرمیرزا، نوشته است.
این آثار عبارتاند از :
ذیل جامعالتواریخ رشیدی، که احتمالا نخستین تألیف اوست. وی این کتاب را به دستور شاهرخ و به منزله دنباله
جامع التواریخ رشیدالدین فضلاللّه تألیف کرد. این کتاب در ذکر پادشاهی
اولجایتو و ابوسعید است و با ختم حکمرانی اَعْجَکی در عراق عجم و اوایل سلطنت تیمور (تا سال ۷۹۵) پایان مییابد و مؤلف ادامه مطالب را به کتاب ظفرنامه
نظامالدین شامی ارجاع داده است.
حافظ ابرو در تألیف کتابش از تاریخ اولجایتو نوشته ابوالقاسم قاشانی(کاشانی) و ظفرنامه
حمداللّه مستوفی قزوینی استفاده کرده است.
ذیل جامعالتواریخ رشیدی، با تصحیح و مقدمه خانبابا بیانی، در ۱۳۱۷ش در تهران بهچاپ رسید. خانبابا بیانی همچنین این کتاب را به فرانسوی ترجمه و در ۱۳۱۵ش/۱۹۳۶ در پاریس منتشر کرد.
ذیل کتاب ظفرنامه نظامالدین شامی، مشتمل بر حوادث ۸۰۶ (که ظفرنامه نظامالدین شامی بدان پایان یافته) تا زمان درگذشت امیرتیمور. حافظ ابرو این اثر را به سفارش شاهرخ در ۸۱۴ تألیف کرد.
این کتاب، با مقدمه و تصحیح بهمن کریمی، در ۱۳۲۸ش در تهران بهچاپ رسیده است.
جغرافیای حافظ ابرو ، در ۸۱۷، یک کتاب جغرافیای
عربی به دست شاهرخ رسید. حافظ ابرو که از قبل تصمیم داشت کتابی در این زمینه تألیف کند، با دیدن این کتاب پیشنهاد کرد آن را به فارسی برگرداند و با استفاده از منابع دیگر آن را تکمیل کند. او ضمن تألیف، از مشاهدات عینی خود نیز بهره برده است.
این کتاب بعدها جغرافیای حافظ ابرو نام گرفت.
تألیف آن در ۸۱۷ با نگارش مقدمه آغاز شد. از تاریخهای دقیقی که مؤلف در پایان هر قسمت آورده است، معلوم میشود که تألیف بخش
کیهانشناسی را در ۸۲۰، جلد اول را در ۸۲۱ و جلد دوم را در ۸۲۳ به پایان رسانده است.
دلیل به درازا کشیدن و احتمالا به سر نرسیدن تألیف کتاب، آن بود که در میانه کار، در ۸۲۰، شاهرخ تألیف یک کتاب تاریخی را به عهده وی گذاشت، بهگونهای که ذیل و تکملهای بر ترجمه تاریخ طبری، جامعالتواریخ رشیدالدین فضلاللّه و
ظفرنامه شامی (ظفرنامه) باشد و حوادث را تا زمان سلطنت وی ادامه دهد. حافظ ابرو نیز مأموریت خود را انجام داد و کتاب خواسته شده را با افزودن بخشهای تاریخی به جغرافیای خود، تقدیم شاه نمود.
از کتاب تاریخیِ یاد شده، گاه با عنوانهای مستقل و گاه با نام مجموعه حافظ ابرو
یاد میشود. تألیف همزمان دو کتاب سبب شد که مطالب تاریخی بسیاری به کتاب جغرافیای او یا برعکس، راه یابد.
از اینرو، این کتاب که نویسنده برای آن نامی تعیین نکرده بود، گاه تاریخ حافظ ابرو نیز خوانده شده است.
جغرافیای حافظ ابرو در دو مجلد تدوین گردید. در مجلد اول، مؤلف پس از مقدمهای در باره جغرافیا و مقدمه دیگری دربارهتاریخ، به کیهانشناسی و وصف شکل
زمین ،
اقالیم سبعه ،
دریاها ،
دریاچهها ،
رودها و
کوهها و
دیار عرب (
عربستان ) پرداخته و سپس سرزمینها را از مغرب (ولایت مغرب و اندلس) به مشرق (کرمان و فارس) توضیح داده و نام شهرها و مسافات را ذکر کرده است. ذکر مؤلف از شهرهای مغرب و اندلس، جزایر
دریای روم (
مدیترانه )، شهرهای
مصر ،
شام ،
ارمنستان ،
فرنگستان ،
بلاد جزیره ،
عراق ،
خوزستان ،
لرستان ،
فارس و
کرمان ، گاه با شرح مختصری از تاریخ آنها همراه است. مجلد دوم درباره
جغرافیا و تاریخ
خراسان بزرگ (خراسان و
ماوراءالنهر ) است و مؤلف در آن به شرح ولایات
هرات ،
قهستان ،
نیشابور ،
مرو ،
بلخ ،
بیهق ،
طوس ،
مشهد ،
ابیورد ،
نَسا و شهرها و قرای آنها پرداخته است. جغرافیای حافظ ابرو فاقد جغرافیای تاریخی ـ سیاسی عراق عجم و حکمرانان آنجاست.
در بیشتر نسخهها، مطالب درباره خراسان به سال ۸۲۳ ختم میشود. در نسخه آکسفورد مؤلف وعده داده است که مختصری درباره تاریخ ماوراءالنهر خواهد آورد. اینکه مؤلف این قسمت تاریخی را نوشته است یا نه، روشن نیست. در این قسمت به نقشه ماوراءالنهر نیز اشاره شده است که موجود نیست. با توجه به متن جغرافیای حافظ ابرو، بنا بوده است که این کتاب تعدادی نقشه و نمودار از بلاد اسلام داشته باشد، اما از نسخههای موجود، فقط نسخه
موزه بریتانیا دو نقشه جهان، یک نقشه از
دریای مدیترانه و نقشهای از
خلیجفارس دارد. در نقشه جهان، بر خلاف نقشههای
عربی، شبکه خطوط طول و عرض به صورت ابتدایی رسم شده است.
کتاب جغرافیای حافظابرو، بهخصوص در قسمت کیهانشناسی، حاوی مطالبی نو و متفاوت با منابع دیگر است، از جمله در باره مصب رود جیحون، که به گفته مؤلف، این رود در دوران قدیم به دریای خزر میریخته است. وی همچنین از فعالیت آتشفشانی خفیف
کوه دماوند سخن گفته که جالب توجه است.
حافظ ابرو از منابع خود در تألیف این کتاب اغلب نام برده است که برخی از آنها اکنون در دسترس نیستند. ظاهرآ منبع اصلی وی
مسالک الممالک اصطخری بوده است.
کتاب جغرافیای حافظابرو تا اواسط سده سیزدهم/ نوزدهم ناشناخته بود. در ۱۲۵۸/ ۱۸۴۲، یارمحمدخان، حاکم هرات، نسخهای از آن را به راولینسون اهدا کرد.
این نسخه در موزه بریتانیا موجود است. نخستین بار، ریو این اثر را متعلق به حافظ ابرو دانست. علت این نتیجهگیری، مقایسه با نقلقولهایی بود که ویلیام اوزلی در سفرنامهاش از جغرافیای حافظ ابرو آورده بود.
اما شناسایی کامل جغرافیای حافظ ابرو مرهون تحقیقات بارتولد است.
مجلد اول جغرافیای حافظ ابرو، بهکوشش صادق سجادی، در سه جلد منتشر شده است (تهران ۱۳۷۵ـ۱۳۷۸ش).
مجلد دوم نیز با عنوان تاریخ حافظ ابرو، ج۲: بخش جغرافیای خراسان، با تصحیح دوروتیا کراولسکی، در ۱۳۶۱ش/۱۹۸۲ در ویسبادن بهچاپ رسیده است. چاپ جدیدی از این کتاب، با عنوان جغرافیای تاریخی خراسان در تاریخ حافظ ابرو، را غلامرضا ورهرام در ۱۳۷۰ش در تهران منتشر کرده است. بخش هرات از مجلد دوم را مایل هروی با عنوان جغرافیای حافظ ابرو، قسمت رُبع خراسان: هرات، در ۱۳۴۹ش در تهران بهچاپ رسانده است.
مجمعالتواریخالسلطانیه، تاریخ عمومی و مفصّلترین اثر حافظ ابرو، مشتمل بر وقایع عالم از آغاز آفرینش تا سال ۸۳۰. وی تألیف آن را به نام بایسنغرمیرزا در ۸۲۶ آغاز کرد.
این کتاب در چهار «ربع» (مجلد) تدوین شده است: ربع اول، درباره تاریخ پیامبران و پادشاهان ایران پیش از
اسلام ؛ ربع دوم، درباره تاریخ زندگی
پیامبر اکرم و حکومت امویان تا انقراض
خلافت عباسیان؛ ربع سوم، تاریخ سلسلههای حکومتگر در
ایران پس از اسلام تا مرگ ایلخان ابوسعید در ۷۳۶؛ ربع چهارم، که مستقلاً عنوان زبدةالتواریخ بایسنقری دارد، دارای دو قسمت است: وقایع ۷۳۶ تا ۸۰۷ درباره دوره امیرتیمور گورکان؛ ادامه وقایع ۸۰۷ تا ۸۳۰ درباره دوره شاهرخ.
حافظ ابرو در این کتاب، مفصّلترین گزارش را درباره دولت ایرانی اسماعیلیان نِزاری به دست داده است
. مطالب او درباره تاریخ سلطنت شاهرخ، اصیل و معتبر است و قسمتی که بر مشهودات و مسموعات وی مبتنی است، اهمیت بیشتری دارد.
از گفته عبدالرزاق سمرقندی
برمیآید که شرح حوادث در زبدةالتواریخ بایسنقری ناتمام مانده است.
زبدة التواریخ در چهار مجلد بهچاپ رسیده است (تهران ۱۳۸۰ش).
پنج رساله تاریخی درباره حوادث دوران امیرتیمور گورکان، این رسالهها عبارتاند از: پادشاهی تغاتیمور/ طغاتیمور بن سودای کاون بن باباکاون؛
تاریخ امرای سربداریه و عاقبت ایشان؛ تاریخ امیرارغون شاه و عاقبت حال او؛ و تاریخ انتهای احوال ملوک کرت. پنج رساله بهکوشش فلکس تاور بهچاپ رسیده است (پراگ ۱۳۳۷ش/ ۱۹۵۸).
تاریخ شاهرخمیرزا ، مشتمل بر حوادث دوران سلطنت شاهرخ تا سال ۸۱۹.
نسخههایی از آن باقیمانده است.
حافظ ابرو بعداً مطالبی به این کتاب افزوده و آن را در ضمن زبدةالتواریخ درج کرده است.
تاریخ آلمظفر ، و
تاریخ ملوک کرت ، این دو اثر
در واقع بخشهایی از کتاب جغرافیا و مجمعالتواریخ حافظابرو هستند.
نثر حافظ ابرو در همه این آثار ساده و روان است.
شاهرخمیرزا نوشتههای حافظ ابرو را مطالعه میکرده، نمونهای از یادداشتهای وی در حاشیه یکی از صفحات کتاب مجمعالتواریخ موجود است.
شهرت آثار تاریخی حافظ ابرو کمتر از آثار جغرافیایی او نیست. اگرچه بهنظر بارتولد، آثار تاریخی حافظابرو ارزش کمتری دارد و مطالب آنها بیشتر روایتی و برگرفته از آثار مورخان پیشین است، اما حافظابرو، مطالب مفقود بسیاری را حفظ کرده و حتی مطالبش کاملتر و سادهتر از مطالب منابع مورد استفاده اوست. آثار او درخصوص تاریخ دوران خود، منبع درجه اول محسوب میشود.
(۱) پرویز اذکائی، تاریخنگاران ایران، ج ۱، تهران ۱۳۷۳ش.
(۲) چارلز آمبروز استوری، ادبیات فارسی بر مبنای تألیف استوری، ترجمه یو ابرگل (به روسی)، مترجمان یحیی آرینپور، سیروس ایزدی، و کریم کشاورز، چاپ احمد منزوی، تهران ۱۳۶۲ش.
(۳) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تطبیق لغات جغرافیائی قدیم و جدید ایران، چاپ میرهاشم محدث، تهران ۱۳۶۳ش.
(۴) واسیلی ولادیمیروویچ بارتولد، ترکستاننامه: ترکستان در عهد هجوم مغول، ترجمه کریم کشاورز، تهران ۱۳۶۶ش.
(۵) خانبابا بیانی، «حافظ ابرو و حقیقت و فواید علم تاریخ از نظر وی»، مجله بررسیهای تاریخی، سال ۵، ش ۴ (مهر ـ آبان ۱۳۴۹).
(۶) مهدی بیانی، «یک نسخه نفیس از مجمعالتواریخ حافظ ابرو»، یادگار، سال ۴، ش ۹ و ۱۰ (خرداد و تیر ۱۳۲۷).
(۷) حاجی خلیفه.
(۸) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، تاریخ حافظ ابرو، ج ۲: بخش جغرافیای خراسان، چاپ کراولسکی، ویسبادن ۱۹۸۲.
(۹) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ صادق سجادی، تهران ۱۳۷۵ش.
(۱۰) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، قسمت ربع خراسان: هرات، چاپ مایل هروی، تهران ۱۳۴۹ش.
(۱۱) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی، بخش ۱، چاپ خانبابا بیانی، تهران ۱۳۱۷ش.
(۱۲) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، ذیل کتاب ظفرنامه نظامالدین شامی، چاپ بهمن کریمی، تهران ۱۳۲۸ش.
(۱۳) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، زبدةالتواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران ۱۳۸۰ش.
(۱۴) عبداللّه بن لطفاللّه حافظ ابرو، مجمع التواریخ السلطانیه، چاپ محمد مدرسی زنجانی، تهران ۱۳۶۴ش.
(۱۵) احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ ۱۳۴۱ش.
(۱۶) خواندمیر.
(۱۷) عبدالحسین زرینکوب، تاریخ ایران بعد از اسلام، تهران ۱۳۴۳ش.
(۱۸) شمسالدین بن خالد سامی، قاموس الاعلام، چاپ مهران، استانبول ۱۳۰۶ـ۱۳۱۶/ ۱۸۸۹ـ۱۸۹۸.
(۱۹) نوراللّه بن شریفالدین شوشتری، مجالسالمؤمنین، تهران ۱۳۵۴ش.
(۲۰) ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران و در قلمرو زبان پارسی، ج ۴، تهران ۱۳۷۸ش.
(۲۱) عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران ۱۳۷۲ـ۱۳۸۳ش.
(۲۲) غلامرضا مایل هروی، «(درباره) جغرافیای حافظ ابرو»، آریانا، سال ۲۷، ش ۵ (میزان و عقرب ۱۳۴۸).
(۲۳) محمدعلی مدرس تبریزی، ریحانةالادب، تهران ۱۳۷۴ش.
(۲۴) منزوی.
(۲۵) واسیلی ولادیمیرویچ بارتولد، Sochineniia، vol۸، مسکو ۱۹۷۳.
(۲۶) ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبی ایران، vol۳، کمبریج ۱۹۲۸.
(۲۷) فرهاد دفتری، , "Persian historiography of the early Nizari Ismailis", Iran: Journal of the British Institute of Persian Studies, xxx (۱۹۹۲) ;.
(۲۹) کراچکوفسکی، Izbrannii sochineniia، جلد ۴، مسکو ۱۹۵۷.
(۳۰) چارلز ملویل، "حمد Zafarnamah خدا مستوفی و تاریخ نگاری از اواخر دوره Ilkhanid"، در ایران و مطالعات ایرانی: مقالات در بزرگداشت ایرج افشار، اد کامبیز اسلامی، پرینستون، نیوجرسی: زاگرس پرس، ۱۹۹۸.
(۳۱) چارلز Rieu، فهرست نسخه های خطی فارسی در موزه بریتانیا، لندن ۱۹۶۶.
(۳۲) جان E وودز، "افزایش از تاریخنگاری تیموری"، مجله مطالعات خاور نزدیک، جلد ۴۶، NO۲ (آوریل ۱۹۸۷).
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حافظ ابرو»، شماره۵۷۰۷.