حاطب بن ابیبلتعه لخمی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاطب بن ابیبلتعه لخمی، صحابی بدری
پیامبر اسلام و از مهاجران به
مدینه و حامل نامه رسولالله (صلیاللهعلیهوآله) به سوی
مقوقس بود. او سرانجام به
سال ۳۰ هجری قمری درگذشت.
حاطب بن ابیبلتعه لخمی، از اصحابی بدری بود که در تمام نبردها در کنار
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) حضور داشت و در میان صحابه از تواناترین تیراندازان بود.
حاطب سفیر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای فراخواندن مقوقس، حاکم
اسکندریه به
اسلام بود.
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) او را همراه نامهای نزد
مقوقس، امیر اسکندریه فرستاد. مقوقس، حاطب را احترام کرد، به او
صله داد و با
ماریه قبطیه، مادر
ابراهیم و خواهرش سیرین، مادر
عبدالرحمان بن حسان ثابت انصاری به سوی پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) فرستاد.
برخی از
مفسران،
آیات نخست
سوره ممتحنه،
۲۳
توبه،
۲۸
آل عمران و ۲۲
مجادله را درباره
جاسوسی حاطب، برای
مشرکان مکه دانستهاند.
حاطب بن ابیبلتعه از صحابه رسول خدا بود که مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد.
خانواده او در مکه باقی مانده بودند و
قریش از او خواستند که به وی نامهای بنویسد و بپرسد که آیا محمد میخواهد به مکه حمله کند یا نه: همسرش نامه را نوشت و برای او فرستاد. وی نیز در حالی که اجازه چنین کاری را نداشت و افشای اسرار مسلمانان محسوب میشد، نوشت که آری، محمد میخواهد چنین کند. (این واقعه نزدیک به واقعه
فتح مکه رخ داد) سپس آن را به زنی به نام صفیه داد تا به مکه برساند.
در این هنگام
جبرئیل نازل شد و پیامبر را آگاه فرمود. پیامبر نیز امیرمومنان و چند تن دیگر را فرستاد تا این زن را یافته و نامه اش را بازستانند. آنها صفیه را یافتند و نامه را گرفتند و حاطب را هم نزد رسول خدا آوردند.حاطب گفت: به خدا قسم خیانت نکردم و
نفاق نورزیدم. من از قریش نیستم و خانوادهام در آنجا غریبند. خواستم وقتی مردم، قریش از آنها حمایت کنند و به آنها آزار نرسانند، و گرنه من هیچ قصد بدی از این کار نداشتم. پیامبر عذرش را پذیرفت و او را بخشید. آیه اول سوره ممتحنه نیز در شان همین واقعه نازل گردید که
خداوند در آن
مؤمنان را از
دوستی با دشمنان خدا نهی میکند.
حاطب بن ابی بلتعه در
خلافت عثمان، در سال ۳۰ هجری در
سن ۶۵ سالگی از
دنیا رفت.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «حاطب بن ابی بلتعه». عبدالسلام ترمانینی، رویدادهای تاریخ اسلام، ترجمه پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ج۱، ص۱۵۴.